وفات حضرت ام البنین (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت ام البنین(س)(گریه کنِ مراثی تو کائنات شد) *

۲۶۷۵

شعر حضرت ام البنین(س)(گریه کنِ مراثی تو کائنات شد) گریه کنِ مراثی تو کائنات شد
اشک طهور دیده ات آب حیات شد
خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد
تا از تو خواستم بنویسم دوات شد
این شهر را ادامه دهی آب می برد
بانو بقیع از رشحاتت فرات شد
ای روضه خوان ممتدِ از صبح تا غروب
قدری نفس بگیر که وقت صلات شد
وقت قنوت، اشک تو افتاد روی خاك
فردا خبر رسید که آن جا قنات شد
***
او ماند و دختران یتیمی که مانده اند
ام البنین بی پسر ام البنات شد
آری پسر قمر به شب مؤمنین شد و
مادر ستاره ی سحر مؤمنات شد
شاعر:میلاد حسنی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۴۴
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است) *

۲۴۴۷

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است) رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است
تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است
بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!
هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است
محبتت رقمی در دل علی دارد
که رو به آینه در حال ضربدر شدن است
رسیدن تو به وصل علی به ما آموخت
مهم تر از همه از جانبش نظر شدن است
حسودهای مدینه تو را نمی فهمند
و قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است
تمام می شود این غم همین که برگردی
فرشته مشکلش از بابت بشر شدن است
تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانت
نتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است
سکوت کن که ادب یادداشت بردارد
سخن بگو که حیا فکر بارور شدن است
که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست
نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است
دو دست خوی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۴۶
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(چهار آینه آورده روبروی خودش) *

۲۵۰۵

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(چهار آینه آورده روبروی خودش) چهار آینه آورده روبروی خودش
چهار قبر کشیده است چهار سوی خودش
چهار آینه اما مکعّب و خاکی
برای روح پر از حجم و تو به توی خودش
نشسته است دوباره به هم بیامیزد
گلاب قمصر لاهوت را به بوی خودش
ز هوش می رود آخر عبادتش دارد
مقدمات خودش شیوه ی وضوی خودش
اگر چه قبله شده در نماز گریه ولی
نماز کعبه ادا می‌شود به سوی خودش
چنان نسیم که در باغ می رود از خویش
کسی نبود بیاید به جستجوی خودش
زبان گرفته و با خویش شعر می‌خواند
شبیه ناله ی برکه برای قوی خودش
کنار مثنوی اش قطعه ی مُخَدَّره ای ست
که آمده است سر تربت عموی خودش
حجت الاسلام رضا جعفری

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۴۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم) *

۲۸۴۱

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم) من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم
هرگز به جای ام ابیها نمی شوم
او دختر پیمبر و همتای حیدر است
من جز کنیز دختر زهرا نمی شوم
هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه
مادر برای زینب کبری نمی شوم
چون بوسه می زنم به قدمهای زینبین
بی اذن زینب از قدمش پا نمی شوم
او روح امتحان شده ی قبل خلقت است
بی امتحان عشق که حورا نمی شوم
ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر
دیوار و در ندیده مهیّا نمی شوم
دین را ز پشت در نفس تازه می دمید
صاحب نفس نگشته مسیحا نمی شوم
بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی
سیلی نخورده سرور زنها نمی شوم
آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان
با اسم گل شبیه مسمّا نمی شوم
وقتی حسن به صوت حزین ناله می کند
بنشینم از فغان و ز

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۴۹
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(من در بقیع ناله زدم یا گریستم) *

۲۳۰۵

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(من در بقیع ناله زدم یا گریستم) من در بقیع ناله زدم یا گریستم
باران شدم برای شما تا گریستم
مادر صِدام کردی و شرمنده ات شدم
بودم کنیز و پای تو آقا گریستم
زخمت زیاد بود و تو مادر نداشتی
من هم به جای حضرت زهرا گریستم
دیگر لبم به آب خنک بعدِ تو نخورد
تشنه به یاد خشکیِ لبها گریستم
عباس و بچه های علی نذرِ موی تو
کردم فدای تو همه دنیا گریستم
دستش اگر جدا شده غصّه نخورده ام
از این که تو شدی تک و تنها گریستم
باور نمی کنم به سر او عمود خورد
بر روی نعشِ او شده دعوا؛ گریستم
رأسش به دست حرمله افتاد و کوفه رفت
با بستن سرش سر نی ها گریستم
از شرم معجر، او سر نی بی قرار بود
با گریه های غیرت سقا گریستم
در بیت حزن مادرتان صبح تا غروب
باران شدم

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۲:۵۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته) *

۲۲۷۱

شعر حضرت ام البنین(س)(غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته) غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته
گریه ها از پای او را اینچنین انداخته
مادری کرده برای بچه های فاطمه
خویش را پای امیرالمومنین انداخته
چار فرزند او فدای پنج تن آورده است
سفره نذریست که ام البنین انداخته
مادر قدیسه ی لب تشنه های کربلا
گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته
مادر باب الحوائج دارد از دریا گله
چون که دریا روی او را بر زمین انداخته
عاقبت چشم حسودی لاله اش را زخم زد
لاله عباسی او را لاله چین انداخته
باورش هرگز نخواهدشد عمود بی حیا
پهلوان شهر را از روی زین انداخته
او شنیده زینبش افتاده روی خاک ها
یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته
شرمسارش بوده ساقی، چون که دیده خواهرش
پوشیه بر صورتش با آستین

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۰۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(اگرچه فاطمه هستی و سروی اما) *

۲۶۴۸

شعر حضرت ام البنین(س)(اگرچه فاطمه هستی و سروی اما) اگرچه فاطمه هستی و سروی اما
اگرچه شافع فردای محشری اما
اگـرچه همـسر ثانی حیـدری اما
میان طایفه ات از همه سری اما
اگرچه شیرزنی از "بنی کلابی" تو
اگرچه مونس و یار ابوترابی تو
اگرچه دین خدا را تو یاوری اما
اگرچه از همگان باحیاتری اما
اگرچه صاحب ایمان وباوری اما
اگرچه مادر چندین دلاوری اما
اگرچه مظهر عشق و وفا و احساسی
اگرچه در نسب خود تو أم العباسی
اگرچه عاشق و در تاب و در تبی اما
اگرچه از غم غربت لبالبی اما
اگرچه محضر مولا مودبی اما
ز کودکی تو نگه دار زینبی اما
اگرچه حامی سردار بت شکن بودی
اگرچه مایه ی آرامش حسن بودی
اگرچه دل نسپردی به عالمین اما
اگرچه در نفست هست شوروشین اما
نوشته ای به دلت "یا

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۰۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم) * محمد مهدی سیار

۲۹۷۱
۲

شعر وفات حضرت ام البنین(س)(دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم) دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز!"
فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر
**
مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است
که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم!
بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای
اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم
**
شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیده ام که علم بر زمین نمی افتاد
شنیده ام که به آب فرات، لب نزدی
فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد
**
بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوه دل من
**
بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟
که بود تیر بر آن

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۱۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل كردی) *

۲۸۶۹

شعر حضرت ام البنین(س)(رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل كردی) رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل كردی
معمای ادب را با همین ابیات حل كردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو!
میان اهل عالم در وفا ضرب‌المثل كردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیل‌هایت را
همان كاری كه هاجر وعده كرد و تو عمل كردی
كشیدی با سرانگشتت به خاك مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاك طف بدل كردی
خودش را در كنار مادرش حس كرد بغضش ناگهان وا شد
خدا را شكر بودی زینب خود را بغل كردی
چه شیری داده‌ای شیران خود را كه شهادت را
درون كامشان شیرین‌تر از شهد و عسل كردی
***
رباعی تو بانو! گر چه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشك خود، اعرابشان را بی‌محل كردی
شاعر:محسن رضوانی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۱۵
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته) *

۲۵۱۴

شعر مدح حضرت ام البنین(س)(بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته) بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته
چون که در نزد علی بسیار حرمت داشته
التفاتی کرده مولامان و با این التفات
بر سر آن مهربان بسیار منّت داشته
بی جهت ننشسته مهرش بر دل و جان علی
فاطمه با فاطمه، قطعاً شباهت داشته
نام این بانو کنار نام زهرا می برند
بس که این بانو به آن بانو ارادت داشته
صاحب این روح زهرایی شدن آسان نبود
سال ها روی لبش کوثر تلاوت داشته
مهربانی بین که او با بچه های فاطمه
بیشتر از بچه های خود محبّت داشته
تا که بغض بچه ها با نام مادر نشکند
از همین هم نام بردن هم خجالت داشته
رنگ نخلستان گرفته چشم های عاشقش
بس که با غم های مولایش رفاقت داشته
مادر عبّاس شد تا علقمه باور کند
خون او در اصل

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۱۶
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س) و حضرت ام البنین(س)( شبی از خویشتن سفر کردم) *

۳۷۴۱
۳

شعر مدح حضرت زهرا(س) و حضرت ام البنین(س)(   شبی از خویشتن سفر کردم) شبی از خویشتن سفر کردم
سیـر کــردم جهـان بـالا را
بین قصری ز باغ‌های بهشت
دیـدم امّ‌البنیـن و زهــرا را
آن یکی بود رکن شیر خدا
دگــری بـود مــادر شهدا
عجبـا! نـام هـر دو فاطمه بود
ذکرشان شمع محفل همه بود
نگــه آن دو مهربــان مــادر
گه به گودال و گه به علقمه بود
هر دو را اشک و خون روان ز دو عین
بهـر عبـاس بـود و بهـر حسین
گفت ام‌البنین به دخت رسول
کی سلام خدا به جان و تنت
ای هــزاران‌ هـزار عباسم
بـه فـدای حسیـن بـی‌کفنت
داده‌ام در رهش چهار شهید
کاش بـودی مرا هزار شهید
گفت زهرا که ای بلند اقبال
گلبــن چــار لالـۀ پـرپـر
چار فرزند تـو عزیـز من‌اند
بلکـه هـر چـار را منم مادر
پسـران تـو، نـور عیـن

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۲۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(به نــــام آب مطهّر شدم ،خــدا را شــکر) *

۲۹۹۳
۰

شعر حضرت ام البنین(س)(به نــــام آب مطهّر شدم ،خــدا را شــکر) به نــــام آب مطهّر شدم ،خــدا را شــکر
به بوی عـشـق مـعـطـّر شدم ، خدا را شـکر
سِمت گرفتم و مادر شدم ، خدا را شــکر
کـــنـیـز خانه ی حیدر شدم ، خدا را شـــکر
بنای خلقت من خدمتم در این خانه اســت
دلـیـل عـصـمت من خدمتم در این خانه است
به باغ عاطـــفه ها یاسمن طـــراویــدم
پــســر بـــرای شــَه مــؤتــمــن طــراویـــدم
غلام ، بهر حــســین و حـسـن طـــراویدم
بـرای غـیـرت و مـــردی ، ثـمـن طـراویـدم
خوشا به حال دلم حاصلم ابــالــفضل است
خــوشــا به حالم ابوفاضـلم ابالـفـضل است
شَرَر نـــخورده پرم ، مــثل سرورم زهرا
نــخورده ضربه سرم مثـل سرورم زهـــرا
نــگـشـتـه خــم کــمرم مثل سرورم زهرا
شـنــیـ

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۲۷
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت ام البنین(س)(زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر) *

۱۹۸۰
۱

غزل حضرت ام البنین(س)(زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر) زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه، دوباره آینه ای دیگر
دوباره داغ به روی داغ، دوباره درد به روی درد
کبوتران بدون بال، کبوتران بدون پر
تمام مرثیه ها گفتند: به پای دست تو می افتند
که در مقابل چشمانی، عطش گرفته و ناباور
زنی دو بازوی خونین را، بلند کرده و می گوید:
دو دست ماه بنی هاشم، فدای زاده ی پیغمبر
زنی چونان که شجاعت را، چو شیر داده به فرزندان
به آستان تو آورده، چهار شیر چونان حیدر
چهار شیر که می غرّند، چهار شیر که می جنگند
چهار شیر که می آیند، چهار دسته گل پرپر
چهار دسته گل پرپر، چهار آینه ی دیگر
ستاره اند؟ نه روشن تر، فرشته اند؟ نه زیباتر
زنی که داغ پسر دارد، دوباره د

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۳۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد) *

۲۴۲۱

شعر حضرت ام البنین(س)(غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد) غروب ديگري بود و بقيع آشفته تر مي شد
گلوي تشنه اش آتش فشاني شعله ور مي شد
كسي طرح دو دست آب آور مي كشيد آنگاه
به خاك تشنه از هنگامه اي شق القمر مي شد
سپر بر روي دستش يادگاري كربلايي بود
در آن آيينه بي تاب رجزهاي پسر مي شد
غمش با خاطرات غربت زهرا گره مي خورد
پياپي چشم هايش خون فشان ميخ در مي شد
رباعي مي سرود و پاي نخلي تشنه لب مي خواند
به گوش خاكِ عاشق بيت هاي منتخب مي خواند
كشيد آنگاه تصوير ضريح ماه را بر خاك
مجسّم كرد بين گريه، ثارالله را بر خاك
شنيد از خيمه ها تا گريه هايي تشنه پي در پي
پريشان رسم كرد آن غربت جانكاه را بر خاك
سرش را بر عصايش تكيه داد و آن طرف تر ديد
حرم تا علقمه، عكس تمام را

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۳۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

از زبان حضرت ام البنین(س) خطاب به آقا قمر بنی هاشم(ع)(او قصد كرده از وطن برود) *

۲۹۲۰

از زبان حضرت ام البنین(س) خطاب به آقا قمر بنی هاشم(ع)(او قصد كرده از وطن برود) قصد کرده است از وطن برود
پنجمین رکن پنج تن برود
این حسین است که غریب شده
کاش می شد که با حسن برود
او به هر حال می شود عریان
چه نیازی ست با کفن برود!
هر چه کردند جان معجر من
نگذاری که پیرهن برود
قسمت می دهم اجازه نده
شمر با پا روی بدن برود
نگذاری که نیزه کندی
جای پهلوش بر دهن برود
نکند بی حسین برگردی
نکند آبروی من برود
شاعر: علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۳۵
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(سلام روشن زیبائی کرامت ها) *

۲۹۸۸

شعر حضرت ام البنین(س)(سلام روشن زیبائی کرامت ها) سلام روشن زیبائی کرامت ها
سلام حضرت بانو غلامت آمده است
شکسته تر ز سکوت رواق آینه ها
گدای دم دمی بی مرامت آمده است
کنار بال کبوتر نشسته ام امشب
به خاک بوسی این آستان نورانی
در اوج فیض توسّل قنوت می خوانم
کنار هر نفس این ضریح عرفانی
دخیل بسته ام ای خواهر امام رئوف
به پای پنجره ی سبز آسمانهایت
من از کنار همین گنبد و مناره ی عشق
سفر نموده ام آری به بی کرانهایت
اجازه ام بده از باب لطف همسایه
الی الابد سر این سفره میهمان باشم
در عالم در و همسایگی حواسم هست
کنار پنجره فولاد یادتان باشم
اگرچه از گذر لحظه ها نمی نالم
اگرچه در حرمت بی نشانه می خندم
ولی کنار شما چون برادرت فرمود
به اشک روضه ی غربت دخیل

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۳۶
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(آمدي و بهشت را با خود) *

۲۷۶۶

شعر حضرت ام البنین(س)(آمدي و بهشت را با خود) آمدي و بهشت را با خود
به دل اين کوير آوردي
کوثرانه قدم زدي در شهر
خيرهاي کثير آوردي
آمدي و مشام هر کوچه
پر شده از شميم احساست
يادگاري مادرت زهراست
عطر نام تو، نفحه‌ي ياست
به لب مردمان غمديده
با حضورت تبسم آوردي
آمدي با فرشتگان از راه
آسمان را سوی قم آوردي
با تو بوي بهشت پيچيده
دم به دم در فضاي بيت النور
آسمان آمده به پابوسي
آمده تا حرای بيت النور
حرف رفتن که مي‌زني ناگاه
دل قم کوچه کوچه مي‌گيرد
يا کريمي که دل به تو بسته
از فراق تو آه مي‌ميرد
خاطر آسماني ات انگار
گاه گاهي غبار غم دارد
بغض هاي شکسته‌ي ناگاه
چشم هايي که دم به دم دارد
شعله‌ي آه و ... قلب بي تابت
در تب اشتياق مي‌سوزد
باز هم قصه‌ي ج

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۳۸
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد) *

۲۸۳۵

شعر حضرت ام البنین(س)(نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد) نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد
چقدر چین و چروک رخت ترک دارد ؟
چقدر پیر شدی غصه پیرتان کرده ؟؟
بگو که گریه یتان ریشه در فدک دارد
شما که مادری اما کنیز فاطمه ای ؛
برای زینب عجب سفره ات نمک دارد
چقدر چشم به او زیر لب تو می گفتی
چه کرده بود مگر ! مادرش کتک دارد؟
تو آمدی که بدانند مادران جهان
کنیز حضرت زهرا شدن محک دارد
عجب از آنکه تو را می شناسدت اما
به معجزات ابوفاضل تو شک دارد
شاعر:مجتبی کرمی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۴۱
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(باز هم نشسته یک گوشه) *

۳۱۵۶
۱

شعر حضرت ام البنین(س)(باز هم نشسته یک گوشه) باز هم نشسته یک گوشه
طبق رسم همیشه اش:تنها
زیر تیغ آفتاب قبرستان
دورتر از هیاهوی دنیا
از صدای گرفته اش پیداست
دیشبش سخت گریه می کرده
یاد آن روزی افتاده است که
زینبش سخت گریه می کرده
یاد حرفهای زینب افتاده
کم کم آب میشود به پای حسین
باز تکرار کرده،میگوید:
"هرچه دارم همه فدای حسین"
یاد حرفهای زینب افتاده
"حسین را تشنگی ش آزرده
وقت میدان از عطش می گفت،
از لبان خشک و ترک خورده
خواهرم!تشنگی عجب سخت است
احساس میکنم که سنگینم
آسمان چرا سیاه شده؟
هوا را پر ز دود می بینم! "
ام البنین کاش تو هم بودی
آنجا که لحظه هاش پر از غم بود
بین دردهایشان تنها
سایه ی مادری فقط کم بود
شاعر: سينا نژاد سلامتي

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۴۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(من مادری هستم سراپا شور و احساس) *

۳۱۴۵

شعر حضرت ام البنین(س)(من مادری هستم سراپا شور و احساس) من مادری هستم سراپا شور و احساس
من رنگ و بو دارم ز باغ سوسن و یاس
دامان من مهد شقایقهای عشق است
اشک دو چشمم رشک هر صهبای عشق است
من خادمه کوی امیرالمؤمنینم
من مادری دلسوخته ام البنینم
هر چند خاک درگهم مجد و عزیزی
در بیت حیدر آمدم بهر کنیزی
خاک قدوم فاتح بدر و حنینم
گرد سر راه حسین و زینبینم
استاد صبر و اسوه عز و وفایم
چون ریزه خوار بذل دست مجتبایم
در بیت مولا درس ایمان خوانده ام من
عباس را دور حسین گردانده ام من
ابناء من شیران دشت ابتلایند
از دامن من جان نثار کربلایند
عباس و عون و جعفرم مست حسینند
از لحظه میلاد پابست حسیینند
سر بر قدوم مطلع الانوار دارند
خیل ملک بر گرد خود بسیار دارند
رشک همه

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۴۴
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(ای عزادارت دل چاک بقیع) *

۳۱۰۶

شعر حضرت ام البنین(س)(ای عزادارت دل چاک بقیع) ای عزادارت دل چاک بقیع
روضه خوان روضه ی پاک بقیع
خیزوپیش زینبت تعظیم کن
کربلارا باقدت ترسیم کن
قصه ی پژمردن یاست بخوان
روضه ی دستان عباست بخوان
دست عبدالله مظلومش بگیر
بوسه از رخسارمعصومش بگیر
بازباآل بنی هاشم بگو
تاچه آمدبرسروبرچشم او
قَد ّزینب بازهم خم می شود
روزعاشورا مُجسّم میشود
داغ ها درسینه اش گل می کند
بازغمهاراتحمِّل می کند
آه ای دل خسته شب نزدیک شد
آسمان از آه توتاریک شد
خیز وعبدالله را در بر بگیر
باز راه خانه ی مادر بگیر
شددل من در عزایت چاک چاک
حضرت ام البنین روحی فداک
شاعر :فاطمه خمسی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۴۶
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند) *

۳۰۵۷

شعر حضرت ام البنین(س)(گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند) گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند
با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند
نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین
دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند
کاسه ی آبی کنارش هست از جنس زلال
یاد آن حلقوم خسته روضه خوانی می کند
نیست بین باورش عباس افتاده زمین
زین سبب با چشم بسته روضه خوانی می کند
هر کسی بشنید سوز ناله اش را گریه کرد
بهر مردم دسته دسته روضه خوانی می کند
آه..امروزم تمام و شب رسید اما هنوز
گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند
نام هیئت زینبیون روضه خوان ام البنین
مستمع زهرا و بانی هم امیر المومنین
شاعر: علي اكبر حائري

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۴۹
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(هرروزغروب توي بقيع) *

۳۱۹۳

شعر حضرت ام البنین(س)(هرروزغروب توي بقيع) هرروزغروب توي بقيع
مي شكنه بغض آسمون
ستاره ها داد مي زنن!
ام البنين روضه نخوون
هرروزصداي گريه هاش
ميرسه تا عرش خدا
ازسوز روضه خوندنش
قيامتي ميشه به پا
مدينه كربلا ميشه
شهر فرشته ها ميشه
آدم ويعقوبم ميان
مدينة البكاء ميشه
فرقي نمي كنه براش
كسي نياد تو روضه هاش
عالمُ برهم مي زنه
بغض نشسته تو صداش
به سينه وسرمي زنه
بقيع باهاش نوحه گره
دَم تموم ِنوحه هاش
«حسين غريب مادره»
رو خاكايِ سرد بقيع
صورت چار قبركشيده
طوري-غريب حسين- ميگه
انگاركه گودالُ ديده
پايِ بساط روضه هاش
عابرا گريه مي كنن
بلند بلند فرشته ها
اون بالا گريه مي كنن
ازپسراش نشد يه بار
با كسي حرفي بزنه
زمزمه ي لبش شده
حسين من بي كفنه
طاقت ن

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۵۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(کیستی ای در سخن پنهان شده) *

۲۶۶۳

شعر حضرت ام البنین(س)(کیستی ای در سخن پنهان شده) کیستی ای در سخن پنهان شده
شعرعاشورا ییان را جان شده
کیستی ای زن ،زنان را افتخار
کیستی ای از قبیله یادگار
کیستی ای زن که باشور وشتاب
می شتابی در سرای بوتراب
کیستی ای چهارفصلت فصل گل
خوش خرامیده به عشق آبادگل
خوش خرامیده به عشق آبادگل
کیستی ای شهروند عامری
مادران راداده درس مادری
ای علی رادرزمین باغ بهشت
دومین بخش کتاب سرنوشت
ای غریب آشنایی هابگو
قدری از دلدادگی ها رابگو
با علی تا آشنایی یافتی
رتبه ی مشگل گشایی یافتی
ای به بالا سروبستان علی
جان توپیوسته با جهان علی
آسمان آبی مولا تویی
پوتوی اززهره ی زهرا تویی
باعلی شیرخدا یکدل شدی
معرفت آموختی کامل شدی
ای شجاعت برده میراث ازپدر
بخش ، فاطمه کرده

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۵۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(مادر احساس آب است حضرت ام البنین) *

۳۰۵۴

شعر حضرت ام البنین(س)(مادر احساس آب است حضرت ام البنین) مادر احساس آب است حضرت ام البنین
صاحب الماس ناب و گنج او هست بهترین
او دبیر مکتب علم علیست
پرورانده در برش نخبه تر از نخبه یقیین
گفت کنیزم ، فاطمه تنها یکیست
تو بنامم مادر اولاد خود مولا همین
با وفا ،حجب و حیا ، مهر و ادب
در صفات نیک و احسن او هماره از ترین
مرثیه خواند برای شاه ابناءِِ خودش
آب گردد از نوای حزن او قلب زمین
صورتی از چهار قبر خاکی است در پیش او
خوانَد او روضه برای تک یل خود چه غمین
گوید او اهل حرم در انظار آب بود
بین نخلستان گرفته خصم بی رحمش کمین
مشک بر شانه به یاد التهاب کودکان
روضه از اینجا به بعد گردد حزین
ناگهان افتاد چیزی روی خاک
دست عباس است ز یسار و یمین
این یکی آتش زند ب

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۵۴
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(سلام بر مادر ابالفضل) *

۳۱۷۸
۱

شعر حضرت ام البنین(س)(سلام بر مادر ابالفضل) سلام بر مادر ابالفضل
چادر خاکی به سر شیون فراوان می کند
گریه های بی هوا همچون یتیمان می کند
میرود بالای صورت های قبر
اهل شهر را هم به صرف روضه مهمان می کند
کار او گشته حضور و نوحه خانی در بقیع
با همین کارش زیارت را چه آسان می کند
آمده از ره بشیر آن قاصد کرببلا
بین بصیرت را فدای حال شیران می کند
او نگفت هرگز ، بشیر احوال عباسم بگو
او سوالاتش فدای حال سلطان می کند
تاخبر دادند به او از ماجرای دشت طف
هر شب عمرش ببین شام غریبان می کند
زینب آورده برایش یادگار از واقعه
یک سپر ام البنین را جسم بی جان می کند
شاعر:علی صمدی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۵۶
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(زبانحال حضرت زینب(س)به حضرت ام البنین(س)(گمان مكن پسرت ناتنی ‌برادر بود) *

۵۱۷۲
۴

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(زبانحال حضرت زینب(س)به حضرت ام البنین(س)(گمان مكن پسرت ناتنی ‌برادر بود)   گمان مكن پسرت ناتنی ‌برادر بود
قسم به عشق، كنارم حسین دیگر بود
منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیر مادر و شیر تو شیر پرور بود
سقوط قلعۀ خیبر اگر به نام علی‌ست
فرات: خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود
ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت
كه ماه هاشمیان بود و مهر پرور بود
به لرزه بود از او پشت هفت ‌پشت ستم
یل تو یك‌ تنه یك تن نبود، لشگر بود
به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین كه تا به چه حدی مطیع رهبر بود
اگر فتاد روی خاك می‌شود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود
شاعر:علی انسانی

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۵۷
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناسبت وفات حضرت ام البنین(س)( سرورم ام بنین نامش بود) *

۳۱۳۶

شعر مناسبت وفات حضرت ام البنین(س)(   سرورم ام بنین نامش بود) سرورم ام بنین نامش بود
مزه ی غم به زیر کامش بود
دل ما مست می جامش بود
دل ما مرغ لب بامش بود
چقَدَر غم به دلش جا داده
شمس زیر قدمش افتاده
خنده هایش به روی حیدر بود
گریه هایش به روی سجاده
در دلش نور خدا بود فقط
مثلش مرغ هوا بود فقط
به درش شاه، گدا بود فقط
به ره عشق فدا بود فقط
مادر عشق بیا درکم کن
به من زار نگو ترکم کن
عاشقا، بین همه درگه ها
به پیش درگه او ، سرخم کن
غصه اش غصه ی دلدار شده
غم او هم در و دیوار شده
تا که بشنید غم زهرا را
سینه اش عاشق مسمار شده
غم عباس کمر را خم کرد
دل رنجور تو را پر غم کرد
من بنازم به وفای پسرت
روی عشاق جهان را کم کرد
قصه از ام بنین باید گفت
قصه ی عشق چنین باید گفت

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۳:۵۹
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(این زن که چهار گل به دامن دارد) *

۳۷۱۹
۴

شعر حضرت ام البنین(س)(این زن که چهار گل به دامن دارد) این زن که چهار گل به دامن دارد
دل از غمش احساس شکستن دارد
عباس اگر ماه بني هاشم شد
نور از رخ تابان همين زن دارد
*********
اي مادر چار آفتاب ادرکني
زهراي سراي بوتراب ادرکني
ما دست به دامان توأيم اي بانو
يا فاطمه ي بني کلاب ادرکني
*********
ای مادر عباس فدای پسرت
ای همسر خورشید فدای قمرت
ای ام بنین مادر مردان نبرد
عالم به فدای چار نور بصرت

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۴:۰۰
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت ام البنین(س)(عروس ِخانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر) *

۳۵۵۶

شعر حضرت ام البنین(س)(عروس ِخانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر) عروس ِخانه ی حیدر شد دوباره فاطمه ای دیگر
بزرگوار و مؤدّب بود شجاع زاده زنِ حیدر
به خانه آمد و آهسته نشست بینِ در و دیوار
ز چشم، خونِ روان میریخت به یادِ زخمِ دلِ مادر
اگرچه فاطمه ام؛ امّا کنیزِ مادرتان هستم
زهی مقام! که خواهم شد کنیزِ دخترِ پیغمبر
حسین جان! به فدایت باد یکی یکیِّ پسرهایم
اگرچه جانِ کمی دارند، ببخش! -این سر و این خنجر
تمامِ شهر،به قربانت! دو دست و چشم که چیزی نیست
خدا کند که اباالفضلم، فدائیِ تو شود آخر
بسوزم از غمِ تو ای کاش بقیع، پخش شود خاکم
ببویم آن گلِ مخفی را منم صدا بزنم: "ما
شاعر:عارفه دهقانی نسیم

  • چهارشنبه
  • ۴
  • اردیبهشت
  • ۱۳۹۲
  • ساعت
  • ۱۴:۰۲
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد