با بال و پری سوخته رفتی ای عشق
آخر تو فدای خلق گشتی ای عشق
ما قلب شکسته از غمت را داریم
در خاطرمان همیشه هستی ای عشق
الهام نجمی
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1396
- ساعت
- 16:39
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
با بال و پری سوخته رفتی ای عشق
آخر تو فدای خلق گشتی ای عشق
ما قلب شکسته از غمت را داریم
در خاطرمان همیشه هستی ای عشق
الهام نجمی
از داغ دل پیرزنی رنگ پریده
پیداست از این غم کمر شهر خمیده
بر تارک طهران بنویسید دوباره
از خون جوانان وطن لاله دمیده
شاعر : امیر عظیمی
برجی نشست و قامت تهران خمیده شد
اسباب غم، دوباره سر سفره چیده شد
فریاد آتش است، به هر جا که می روی
چندین فرشته بین مه و دود دیده شد!
بغضم دوید و گوشه ی چشمم شکسته شد،
وقتی که خواندم از لب مجری، نوشته را:
چنگال پیر و سنگی این برج، همچنان
محکم گرفته بال و پر سی فرشته را!
دیشب میان خواب، تو را دیدم و فقط
گفتی: "صدای سوختنم را شنیده ای؟"
صبحی که چکمه های تو را واکس می زدم
گفتی "عزیز من تو فقط خواب دیده ای!"
دیدی خودت که خواب من این بار چپ نبود
خاموش میشوی و به تو زنگ می زنم
با هر دقیقه ای که جوابی نمی دهی
محکم به شیشه ی دل خود سنگ میزنم!
((مادر! ببخش از پسرت، پیرهن فقط...
خواهر! ببخش... با خ
در آتش سوختی و ساختی افسانهای دیگر
میان شعلهای دیگر، شدی پروانهای دیگر
.
«بسوزیم و بسازیم»، این قرارِ قصه بود، اما
تو میسوزی و میسازند خانها، خانهای دیگر
دوباره اشک میباریم و میآید به گوش از دور
صدای جغدها این بار از ویرانهای دیگر
سخنها، نوشداروهای بعد از مرگ سهرابند
بیاید کاش تدبیری کُند، فرزانهای دیگر
اگر دیدی، به عاقلها بگو که چارهای باید
که در این چاه، سنگ انداخته، دیوانهای دیگر
من از بیگانگان نالیدهام اما بگو این زخم،
از آنِ آشنایی بود یا بیگانهای دیگر؟
کبوتر سوخت، شاید تا رسد سودی به صیادی
که اینجا دامِ دیگر پهن کرد و دانهای دیگر
کمی ای کاش انسانتر شویم، ای کاش
دینِ ما از غیرت و مردی نشان دارد هنوز
کوهِ ایمان بینِ ما آتشفشان دارد هنوز
رستگاری با شهادت می شود معنا، فقط
خِطّه ی آتش نشانی جان فشان دارد هنوز
آتشِ اخلاص گاهی شعله وَر تر می شود
روحِ ایثار و شهامت تا که جان دارد هنوز
یک جوان در زیرِ آوار است، اما آن طرف
مادری با چشمِ تر قَدّی کمان دارد هنوز
سوختن را واژه ای بهتر نمی آید به کار
تا بدانی دود و آتش، همزبان دارد هنوز
ثبت خواهد گشت در تاریخ این پروازها
جا برای پر زدن، آسمان دارد هنوز
فاطمیه سالها با روضه اش فهمانده است
آتشِ سوزنده بر عالم زیان دارد هنوز
مادرِ ما سوخت پشتِ در، پس از آن تا ابد
سوختن ها کار با ما شیعیان دارد هنوز
شاعر : رضا
میسوزد از فراق شما باغبان هنوز
در سوگ داغ بیست گل ارغوان هنوز
سنگین شده است بغض و نفسها به سینهها
آتش زبانه میزند از عشقتان هنوز
آوار درد ریخته بر سینههایمان
از چشم شهر میچکد اشک روان هنوز
مادر سؤال میکند از یوسفش ... بگو ...
دارد امید دیدن سروی جوان هنوز
در لابهلای آنهمه آوار و زخم و درد
خاکستری بجاست از آن قهرمان هنوز؟
چشمانتظار آمدنت بود دخترک...
شاید نشسته کنجی از این بیکران هنوز
با لحظهلحظه سوختنت شعله میکشد
سرتاسر وجود وطن بیامان هنوز
اینگونه پر کشیدنت اصلاً عجیب نیست
دلدادهای به غربت یاسی کمان هنوز
میخواستی مدافع زینب شوی ...؟ شدی...
هستی مدافع حرم عمه جان هنوز
به دل آتش نشانان غم نشاندند
ز دیده اشکمان بر رخ فشاندند
پیِ اِمحاء آتش رفته بودند
ولی خود در حصار شعله ماندند
شاعر : کلامی زنجانی
آتَشنِشان بودَن چہ باری بودبَر دوشَت
هرگز نخواهد کرد این خطّه فَراموشَت
خاموش کردی سالها بسیار آتش هـا
اَفسوس که اینبار آتش کرد خاموشت
شاعر : محسن کاویانی
ما را بنویسید فدای سر زینب
آماده ترین افسر رزم آور زینب
باید به مسلمانی خود شک کند آنکه
یک لحظه ی کوتاه شود کافر زینب
کافیست که با گوشه ی ابرو بدهد اذن
فرماندهی کل قوا؛ مادر زینب
از بیخ درآورده و خواهیم درآورد
چشمی که چپ افتد به دور و بر زینب
آن کشور سوریه و این کشور ایران
مجموع دو کشور بشود کشور زینب
رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم
مرحم به سر زخم دل مضطر زینب
با لطف خدا مملکت شیعه پر است از
سلمان و ابالفضل و علی اکبر زینب
باید که به گور پدر خویش بخندد
هرکس بشود باعث دردسر زینب
میثم جعفری
گل جای خود دارد ای کاش آهن در آتش نماند
من دوست دارم که حتی دشمن در آتش نماند
راه گریزی ندارم ، می سوزم و می نویسم
صد مرد آتش بگیرد ، یک زن در آتش نماند
شاعر : محسن عرب خالقی
سال ها دوخت بہ در چشم ترے سوختہ را
دود كرده است بہ راهت جگرے سوختہ را
مادرت آمده تا شانہ كند موے تـو را
مانده بايد چہ كند موے سرے سوختہ را
اے پرستوے حرم، از تو گرفتيم بہ دوش
روز تشييعِ تنت، بـال و پرے سوختہ را
مادرت آب شد از غصہ، همان روز كہ باد
بـا خود آورد برايش خبرے سوختہ را
پیکرت را مگر این خاک در آغوش کشد
آسمان تاب ندارد قمـرے سوختہ را
فاطمیون کہ شد از لالہے پرپر لبریز
باز در یاد من آورده درے سوختہ را
واے از آن دم کہ یکے با جگرے سوختہتر
در دلِ خاک نهد همسفرے سوختہ را
الهه سلطانی
چون زینب از شام بلا دارد می اید
تصویر ساز روضه ها دارد می آید
با سر اگر چه شیرِ دوران محسن ما
رفته است اما سر جدا دارد می اید...
شاعر : سیروس بداغی
بار دیگر پیکری پاک و مطهر آمده است
شیر مردی از دیارِ دخت حیدر آمده است
او برای اینکه حُجت را کند بر ما تمام
از میانِ قتلگه با جسمِ بی سر آمده است
شاعر : سیروس بداغی
وقتی قلم تنهاترین هم سنگرت باشد
شاید که بغضی در میان دفترت باشد
وقتی که پای داغ سنگینی وسط آید
باید غزل مثل همیشه یاورت باشد
این بار هم جنس غزل، غمگین و افسرده ست
شاید کمی تسکین چشمان ترت باشد
مضمون بکری جز شهادت حاصل حج نیست
باید منا هم شاهد این باورت باشد
نبض قلم میایستد، وقتی یقین دارد
نعش عزیزی در وقوف مشعرت باشد
حتی تصوّر کردنش ای دوست آسان نیست
وقتی که قربانی، پدر یا مادرت باشد
اندوه باران میچکد بر جان این ابیات
ای معتکف، شاید که بیت آخرت باشد
سعیِ صفا و مروه مقبول است آن روزی
که حضرت زهرا کنار بسترت باشد
شاعر : محمد مهدی عبدالهی
حرف از پایان شد و در ابتدا ماندیم ما
مبتلا بودیم عمری مبتلا ماندیم ما
چشممان وا شد، زیارتنامه را از بَر شدیم
گرم ذکر"یا علی موسی الرضا" ماندیم ما
وقت روضه سایه ی معشوق را حس کرده و
زیر دِینِ چادر خیر النسا ماندیم ما
روضه ی مادر دل ما را به آن کوچه کشاند
بعد از آن دلپاره ی آل کسا ماندیم ما
پایمان هرچند آمد، پشت دیوار بقیع
روبروی چار وجه الله جا ماندیم ما
در سلوکی چند روزه بال معنا باز شد
مست عطر ربنا یا ربنا ماندیم ما
مُحرم نامش شدیم و مَحرم جامش شدیم
خانه را دیدیم و لختی در منا ماندیم ما
"ازدحام پشت در...مادر..."تداعی شد، سپس
-وای مادر، وای مادر- زیر پا ماندیم ما
تشنگی...گرما...نفس ها
او رفته به يك اشاره برمى گردد
با جسم پر از ستاره برمى گردد
الوعده وفا در "عرفه" مى آيد
قربانىِ ماه پاره برمى گردد
شاعر : محمد مهدی عبدالهی
ای پاسدار حرمت سالار اهلبیت
از ما سلام بر تو علمدار اهلبیت
مثل حسین پخش شدی در همه جهان
بختت بلند ایکه شدی یار اهلبیت
رأس الحسین بر سر تو افتخار کرد
وقتی بریده شد سرِ سردار اهلبیت
خون تو مثل خون خدا جوشد از زمین
خونها بجوش آمده، سرشار اهلبیت
یک اربعین ز قبل محرم شدی شهید
چله نشینی تو ز اسرار اهلبیت
گشتند اهلبیت خریدار نیّتت
دیدند چون دل تو خریدار اهلبیت
منصور هم چنان تو أناالحق نگفته است
رفتی تو در عمل بسر دار اهلبیت
الحق مدافع حرم پاک زینبی
اصلاً وجود تست گرفتار اهلبیت
دیدم که بر سر تو لگد میزند عدو
یاد آمدم ز سید و سالار اهلبیت
با طعم تازیانه تنت آشنا که شد
در خاطرت گذشت ز آزار اهلب
ای سربریده
گفته بگویم مادرم, قابل ندارد
نذر شما بال و پرم، قابل ندارد
میخواستم اینکه شبیه تو بمیرم
ای سربریده، این سرم قابل ندارد
شاعر : حامد جولا زاده
انگار که بستند کبوتر را بال
شمر است که میبرد تو را در گودال
صد شکر نبود خواهرت محسن جان
آن لحظه که زیر تیغ رفتی از حال
شاعر : هانی امیر فرجی
با خودت هیچ گفته ای یک بار
دختر نازدانه ای داری؟
بین این سوره های زندگی ات
کوثر عاشقانه ای داری؟
با خودت فکر کرده ای اصلاً
دخترت هم به خواب محتاج است؟
تا که از خواب می پرد شب ها
به یک آغوش ناب محتاج است؟
با خودت فکر می کنی شاید
خنده از روی همسرت رفته؟
یا تمام خیال او این شد
چه بلایی به پیکرت رفته؟
این که گفتم ، نتیجهٔ جهل است
شاعری که کمی هنر دارد
اوج مسئولیت پذیری اوست
که فقط از قلم سپر دارد
حرمی روی خون بنا شده است
با توام شاعر هوس پرداز!
به قلم هی نناز ، برتر نیست
ای به دریا به خار و خس پرداز!
هیچ فهمیده ای مخاطب تو
زادهٔ روضه های عاشوراست؟
زادهٔ قاه قاه مستی نه
زاده
به رسم بدرقه مادر ،به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود
برو مادر...برو مادر...برو ...دست علی یارت
خودم میدانم این دنیا برایت مثل زندان بود
جوانش رفت و مادر هم برای او دعا میکرد
دعا هایی که دلگرمی او در بین میدان بود
زیارت رفت و بعد ازآن به سوی دشمنان میرفت
وَ یا حیدر مدد میگفت و هر لحظه رجز خوان بود
میان معرکه چون شیر و..شب کابوس دشمن شد
چنان دریای مواج و عذاب جان آنان بود
به یاد روضه های عمه جان و آن جسارت ها
همیشه اشک او قطره به قطره مثل باران بود
همیشه فکرش این بوده مبادا قبر زینب(س) را..
وَ از تکرار تاریخ و جسارت ها هراسان بود
شهادت آرزوی او، رسید آخر
میل عشاق همان میل خطر داشتن است
زیر شمشیر بلا سینه سپر داشتن است
در نگاه حججی جلوه ای از عابس بود
شرط عاشق شدن اصلا به جگر داشتن است
دل شب بین بیابان طلب گم شده ام
راه پیدا شدنم نور قمر داشتن است
تازه فهمیده ام ای چشم خدا پیش شما
باعث دیده شدن دیده ی تر داشتن است
هرچه دادم به شما چند برابر برگشت
سود من در گرو حس ضرر داشتن است
سر شکستن ز غمت مرحله ی آخر هست
اولش گوشه ای از کار تو برداشتن است
مرشدم گفت که تعریف من از بی ادبی
پیش صاحب نظران نقطه نظر داشتن است....
شاعر : رضا قربانی
هرآنکه در دل خود عِرق و غیرتی دارد
همیشه شوقِ وصال و شهادتی دارد
جهان نظاره کند این شکوه ایران را
که شیعه از کرمِ حق چه عزتی دارد
کسی که در ره لیلی سرش ز تن افتاد
دگر چه دستِ نیاز و چه حاجتی دارد؟
شبیه محسن و امثال او فراوان است
چقدر کشور ما بچه هیئتی دارد
و بچّه هیئتی ما همیشه در سینه:
عذابِ عمه و شام و اِسارتی دارد
کدام مردِ اسیری چنین به بند عدو...
نگاهِ مطمئن و با صلابتی دارد؟
غلامیِ علی و فاطمه به ما دادند
خوشا هرآنکه بر ایشان ارادتی دارد
لباسِ رزم بپوشید و منتظر باشید
که شیعه قصد بنای عمارتی دارد
بقیع ، مشهدِ دوم شود به زودیِ زود
ضریح و بارگهِ با اُبهتی دارد
پوریا باقری
در راه اینجایی ولی آهسته آهسته
بر دوش دریایی ولی آهسته آهسته
تفسیر سرخ آیه های کربلا هستی
همپای سقایی ولی آهسته آهسته
تو حجت عشقی برای انقلاب ما
خورشید فردایی ولی آهسته آهسته
داری به جمع عاشقانت باز می گردی
از مرز تنهایی ولی آهسته آهسته
رویای ما درک حسین و قتلگاهش بود
تعبیر رویایی ولی آهسته آهسته
تهران برای رجعت آماده ست محسن جان
وقت است باز آیی ولی آهسته آهسته
آهسته گفتم یاد ماه بی سر افتادم
یاد حرم یاد علیّ اکبر افتادم
شاعر : اسماعیل شبرنگ
ای خدا
یادت نره قرارمون
که این بوده شعارمون
جوربشه کارو بارمون
بریم حرم
ای خدا
ببین که در تاب و تبیم
منتظر و جون به لبیم
دل نگرون زینبیم
بریم حرم
قسم به والله
محاله حتی
بیاد به سمت حرم لشگر اعدا
به دستامون بیرق حضرت سقا
تحت فرمان بی بی زینب کبری
نقش سر بندامون مدد یازهرا
مسته مستیم به نام نامیه علی مرتضی
دلارو بستیم به پنجره فولاد امام رضا
کلنا فداک یازینب
ای خدا
بده به من بال و پری
بسمه این دربه دری
فدا کنم متم سری
برا حرم
ای خدا
نذار بشم از تو جدا
همه خوبا شدن فدا
دل ندارن مگه بدا
برا حرم
یه روز ایشاالله
تموم دنیا
میبینه از راه میرسه صاحب ما
ریشه ی ظلم و میکنه دیگه از جا
توی بقیع باز یه
زمینه
این گل را به رسم هدیه
تقدیم نگاهت کردیم
حاشا اینکه از راه تو
حتى لحظه ای برگردیم / یا زینب
از شام بلا، شهید آوردند
با شور و نوا، شهید آوردند
سوی شهر ما، شهیدی آوردند
یا زینب مدد
در خون خفته که نگذارد
نخل زینبی خم گردد
حاشا از حریم زینب
یک آجر فقط کم گردد / یا زینب
تقدیم شماست، قبولش فرما
قدر وُسع ماست، فدای زهرا
در راه خداست، فدای مرتضى
یا زینب مدد
چون امّ وهب، بسیارند
در هر سوی این مردستان
مادرهای عاشق پرور
در ایران و افغانستان / یا زینب
هم چون این شهید، فراوان داریم
تا وقتی سر و تن و جان داریم
ما به نهضت شما ایمان داریم
یا اخت الحسین
*******
شاعر: محسن رضوانی
دانلود سبک
پدرها به شوق تو ای مولا
دوباره به میدان کمر بستند
ببین دختران شهیدان را
که چَشم انتظار پدر هستند
ببین غنچه های بهار، چه زیبا در این انتظار
به غیر از رضای خدا را نجویند
دگر از یتیمی نگو، که این کودکان با پدر
صمیمانه هر لحظه در گفتگویند
نور بابا/ به چشم دختر آید
دلتنگی ها/ به لطف حق سرآید
از شام آخر / صبح ظفر برآید
یا ثارالله مولای ما حسین جان
**********
دانلود سبک
ماييم كه از جامِ ولايت همه مستيم
بت هاي حرم را همه جانانه شكستيم
يك شير از اين بيشه اگر رفته چه باك است
وقتي همه عشاقِ ولايت نِـمِــر هستيم
*********
بیزارم و بیزار زِ اسلام سعودی
زیرا که بود بیخ و بنش دست یهودی
با كشتن شیخی که ز یاران علی بود
رسوا شود این فرقه ی بیگانه بزودی
**********
دلداده ی بر داری و مفتون بلايي
فرزند علي عالمِ پَر پَر ز جفايي
امشب كه زِ اين خانه غريبانه تو رفتي
مهمان شده در محضرِ يارانِ خدايي
**********
تــنـهــا گــناهِ شــيـعه ي مولا محبت است
دنيا بدون عشق علي دارِ وحشت است
ما را به جُـــرمِ «امــرِ به مـــعروف» مي كشند
غـافل زِ اينكه مُردن ما عينِ طا
سر از تن شیخ ما جدا شد
این کار به دست اشقیا شد
او گشت شهید راه اسلام
بر اهل قطیف رهنما شد
ذکر لب او مدام حیدر
جانش به ره علی(ع) فدا شد
او همچو حسین(ع) آخرین دم
راضی به رضایت خدا شد
با ریش خضاب گشته از خون
عازم به کنار مصطفی(ص) شد
جسمش به صلیب سر به سینی
تقدیم به شاه اشقیا شد
در سوگ نمر جهان شیعه
گریان به تدارک عزا شد
زود است به امر حق ببینیم
این آل سعود در فنا شد
شاعر : اسماعیل تقوایی
شاعر : اسماعیل تقوایی
در محرم بدون سر آمد
با لب تشنه بی خبر آمد
پیکر مثلهش رسید اما
مادرش، وای خونجگر آمد
بال و پر داشت موقع رفتن
بی پر و بال از سفر آمد
روی دوش فرشتهها تا عرش
رفته بود و شکستهتر آمد
وعده با نوحه در محرم داشت
سینه زن بود و وعده سر آمد
بی سر و دست و پیکری صدچاک
رفته از خاک آن سوی افلاک
شاعر : مرتضی محمودپور