#فارسی
حاج غلامرضا سازگار
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به در خانۀ عبّاس علمدار
زد بوسه بر آن درگه و استاد مودب
گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار
کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم
بیمار و تهدیست و گرفتار و دل افکار
هر سال در این فصل از این خانه گرفتم
بر خرجی یکساله خود هدیه بسیار
گفتا به زنان امّ بنین مادر عبّاس
با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار
کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید
بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار
خود سائل هر سالۀ عبّاس من است این
عبّاس دل آزرده شود گر برود زار
دادند بدو زیور و زر آنچه که می بود
از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار
سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد
بگذاشت ز غم گر
- دوشنبه
- 22
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 19:04
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور