شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد ) * رضا دین پرور

2828
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد  ) خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد
یا که از خانه این قوم خطر برگردد
سنگدل ها همه در پشت در بیت الله
وای اگر بر رخ آن آینه در برگردد
سپر هیچ زنی هیچ دمی در هرگز
چه بسا بر سر و صورت که سپر برگردد
چه کسی روی زمین از تب و تاب افتاده ؟
سوره حمد بخوانید مگر برگردد
خطر از روی سر فاطمه گیریم گذشت
فضه می گفت که ای کاش پسر برگردد
ننگ بر هرچه مسلمان که تماشا می کرد
آبرو رفت اگر، سخت دگر برگردد
ورق انگار که برگشت، علی را بردند
چاره ای هست به این خانه پدر برگردد؟
دست روی کمرش داشت و داغی به دلش
فاطمه رفت به مسجد که پیمبر گردد
آه زهرا همه را زود فرا می گیرد
سِحر این طایفه نزدیک سَحر برگردد
در و دیوار که خونی، رن

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( زیباترین ستاره و عشقِ پیمبرم ) * رضا باقریان

697
3

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( زیباترین ستاره و عشقِ  پیمبرم ) زیباترین ستاره و عشقِ پیمبرم
رو از علی گرفته‌ترین یاس پرپرم
قدم خمیده، پشت در خانه‌ام، ولی
شأن نزول سوره‌ی کوتاه کوثرم
هم بازویم شکسته شده، هم دلم، وَ هم
از من گرفته است امان زخم بسترم
در بین کوچه،گرچه رخم تاره و تیره شد
با پهلوی شکسته طرفدار حیدرم
از درد پهلویم گرفته و از غربت علی
تا درد بازویم، همه شب رنج می‌برم
فرقی نمی‌کند چه شود رنگِ صورتم
زیباترین ستاره و عشق پیمبرم

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی ) * رضا دین پرور

3199
3

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی  ) آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی
سردرد من ز ضربه ی سیلی نبود و نیست
کی گفته رنگ چهره ی من فرق کرده است
این صورتم کبودی و نیلی نبود و نیست
از بس که کار خانه برای تو کرده ام
دیگر نمیشود کمرم راست تر از این
ای سر بلند زندگیم سر بلند کن
هرگز گمان مکن پری ات خورده بر زمین
باور بکن علی که زمین خورده توأم
اینقدر خیره خیره به چادر نظر مکن
با بهت چشمهای غضب کرده خودت
از کوچه های تنگ دل من گذر مکن
این چشم های پر ورمم از نخوابی است
بسکه دعات کردم علی در نماز شب
هرگز عزیز من به دلت بد نیاوری
هرگز کسی نکرده قباله ز من طلب
قدری بلندتر که صدای تو دلرباست
گوشم هنوز می شنود، لاله پاره نیست
در فکر انتقام حسن مش

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار فاطمیه -( غروب حمعه ها را دوست دارم ) * رضا باقریان

37

اشعار فاطمیه -( غروب حمعه ها را دوست دارم ) غروب جمعه ها را دوست دارم
مفاتیح و دعا را دوست دارم
شبیه هر غروب جمعه گویم
فقط آقا شما را دوست دارم
دعای عهد میخوانم برایت
دعا بهر شما را دوست دارم
دعایم کن که محتاج دعایم
دعای بهر شما را دوست دارم
دعایم کن که محتاج دعایم
دعای آشنا را دوست دارم
کریمی کن گدای بی نوا را
کریم با وفا را دوست دارم
میان ذکر های جمعه هایم
فقط آقا بیا را دوست دارم
غروب جمعه بین شور و حالم
همین سوز و نوا را دوست دارم
گدایی تو ما را پادشاهی است
گدایی گدا را دوست دارم
مریض و روسیاه و شرمسارم
گنه کارم ، خدا را دوست دارم
اگر مانوس اشک و ناله هستم
تباکی وبکا را دوست دارم
شبیه تو دلم کرببلایی است
شهید کرببلا را دوست دارم
بیا

  • شنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 حسن لطفی

دو بیتی حضرت زهرا(س) -( دو چشمش بسته اما درد دارد ) * حسن لطفی

3410
1

دو بیتی حضرت زهرا(س) -( دو چشمش بسته اما درد دارد ) دو چشمش بسته اما درد دارد
يقينا بيش از اينها درد دارد
بريز آب روان برسنگِ غُسلش
ولي آرام اسما درد دارد
**
نسيم آرامترخوابيده بانو
مزن پروانه پر خوابيده بانو
دگر رخصت نيازي نيست جبريل
مزن ديگر به در خوابيده بانو
**
دوچشمت رابه دست بسته بستم
تو را باحِق حِقی پيوسته بستم
مبادا پهلويت خونين شود باز
خودم بندِ كفن آهسته بستم
**
ندارم چاره با آهم بسازم
فقط با درد جانكاهم بسازم
زچوبي كه نشد گهواره باشد
دوتا تابوت می خواهم بسازم

شاعر : حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( تو ای تمام هستی و جان پیامبر ) * رضا دین پرور

2931

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( تو ای تمام هستی و جان پیامبر ) کوثرترین زلال ولایت سلام بر...
تو ای تمام هستی و جان پیامبر
بغضت شکسته تر نشود بیش ازاین که هست
برخیز ای پری کمانم... زمین که هست
روضه ترین تویی و چنین پا گرفته ای
لبخند می زنی به من اما گرفته ای
چشمت خسوف دارد و آیات خوانده ام
پوشیه می زنی تو و من مات مانده ام
ای ذوالفقار من دو لب گفته های تو
بانو چقدر پیر شده این صدای تو
برعکس لرزشت که کمی تندتر شده
گندم سرشتن تو چرا کندتر شده
خوابت نمی برد به گمانم ز درد کتف
سخت است حس ماتم حالات سرد کتف
وقتی عصای تو شده دیوارخانه ات،
وقتی کلافه می شوی از کار خانه ات،
یعنی که بیقراری زینب عجیب نیست
رنج قنوت دست تو هر شب عجیب نیست
یعنی که بازوی تو توانی ندار

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت زهرا(س) -( شکر خدا سفید تر از سنگ مرمری ) * رضا دین پرور

2535
4

شعر روضه حضرت زهرا(س) -( شکر خدا سفید تر از سنگ مرمری  ) شکر خدا سفید تر از سنگ مرمری
مادر گمان کنم دوسه روزی است بهتری
مشغول کار خانه شدی بعد رُفت و روب
شانه زدی به مویم و گفتی چه دختری
خنده نشسته کنج لبت خاک می خورد
پاخورده تر شده دل تنگت ز پادری
اینجا کسی که نیست ببیند چه دیده ام
یک جلوه کن ببینمت از زیر روسری
حتی بهانه گیری من بی جواب ماند
دارد چه سخت میگذرد روز آخری
پیدا نشد کسی که برایت دعا کند
داری برای که به دعا دست می بری؟
یک بار هم برای خودت یک دعا بکن
مادر مگر ز خانم همسایه کمتری
بیهوده نیست مثل کبوتر نشستنت
داری چو پلک خسته ات انگار می پری
باور نمی کنم که شدی رفتنی دگر
خط می کشم به صورت این شعر سرسری

شاعر : رضا دین پرور

  • پنج شنبه
  • 29
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

در پناه لطف مادر می رسد سالی دگر *

2102

در پناه لطف مادر می رسد سالی دگر سفره ی نوروز ما امسال هم زیبا شده

حال و حسّ بهتری در قلبمان برپا شده

در پناه لطف مادر می رسد سالی دگر

چون دعای عید امشب، ذکر یا زهرا(س) شده

"سروده:محسن زعفرانیه"

  • پنج شنبه
  • 29
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 17:48
  • نوشته شده توسط
  • علي احمدي
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بعد از زهرا(س) -(نمودی ترک حیدر در جوانی ) * اسماعیل تقوایی

657
-1

بعد از زهرا(س) -(نمودی ترک حیدر در جوانی ) نمودی ترک حیدر در جوانی
چقدر سخت است بی تو زندگانی

غم مرگ تو یکسو سوی دیگر
غم بی مادری کودکانی

عزیزم بار دیگر خیز ازجا
برای مرتضی کن خطبه خوانی

سلامی نیست بر من، پاسخی هم
سلامم را نباشد از زبانی

بیا بار دگر همراه من باش
بیا بنما علی را پشتبانی

توجان مرتضی بودی وبی تو
علی را مانده اینک نیمه جانی

برایم می کنند هر روز اینجا
در ودیوار خانه روضه خوانی

به آه وگریه سر در چاه دارم
ندارم در مدینه همزبانی

کند زینب برایم خانه داری
برایت می کند او نوحه خوانی

زمینی ماه بابا،مادرمن
چرا تو زود گشتی آسمانی

بهار خانه ام بودی تو زهرا
گرفته آشیان رنگ خرانی

دعا کن فاطمه،تا که توانم
کنم بر نو گلانت باغب

  • چهارشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

شهادت حصرت زهرا س -(یاس کبودم حاجت روا شد) * هستی محرابی

925
1

شهادت حصرت زهرا س -(یاس کبودم حاجت روا شد) ?زبانحال حضرت زینب س بر بالین مادر مظلومه اش (مرثیه ی سنتی کار خیلی قدیمی )

یاسِ کبودم حاجت روا شد، آن زخمِ پهلو دیگر دوا شد
در نوجوانی گشتی تو پرپر، مظلومِ مادر مظلوم مادر

مادر بنالی از دردِ سینه، یا از زنانِ شهرِ مدینه
چون تیرِ زهری هر آن نگاهِ، لبریزِ بغض و لبریزِ کینه

رنجور و خسته از درد بستر، مظلوم مادر مظلوم مادر

اندوهِ سنگین در سینه داری، زخمی به روی آیینه داری
از دردِ غربت صد غصّه داری، اسرار و محرم یک فضه داری

گشتی تو محزون بعدِ پیمبر، مظلوم مادر مظلوم مادر

از آن کبودی بر روی صورت، از روی بابا داری خجالت
تو رو بگیری از زخمِ جَرحت، تا او نبیند آن جای ضربت

صد آه و افغان از تیغِ خ

  • چهارشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 محمدرضا نادعلیان

شعر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(چه تلخ میشود این نان و این نمک زهرا) * محمدرضا نادعلیان

585
1

شعر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(چه تلخ میشود این نان و این نمک زهرا) قرار بود که تنها قرار من باشی
میان شهر فقط تو نگار من باشی

ولی قرار نبود اینچنین زمین بخوری
و پشت در بروی جان نثار من باشی

نخواستی که ببینم چه زخم ها داری
تو خواستی که چنین رازدار من باشی

عجب تفاهم محضی که داغدار تو ام
تو نیز در دل خود داغدار من باشی

نفس بزن که نفس های من به تو بسته است
بمان و قول بده بردبار من باشی

خزانِ عمر علی رو به فصل سرما کرد
به آن امید که تو نوبهار من باشی

چه تلخ میشود این نان و این نمک زهرا
بمان که شهد گل روزگار من باشی

به یاس روت قسم، لاله های پیرهنت
امان نداد بمانی، کنار من باشی...

  • پنج شنبه
  • 3
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا نادعلیان
ادامه مطلب

شعر بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا ) * حسین ایزدی

4284
-1

شعر بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا ) چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا

علی نمانده برایش قرار بی زهرا
به فکر طعنه و تزویر و دین فروشی اند
ز دست اهل مدینه فرار بی زهرا
بدون فاطمه راه کمال روشن نیست
نداشت مظهری پس کردگار بی زهرا
علی اگر چه پناه پیمبران بوده ...
گمان کنم شده در اضطرار بی زهرا
میان کوچه مغیره به غربتم خندید
تمام قلب من آتش... شرار بی زهرا
بدون فاطمه چشمم دگر نمی بیند
فضای شهر شده پر غبار بی زهرا
به عشق فاطمه هر روز خانه می رفتم
دگر ندارد علی چشم انتظار بی زهرا

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 عبدالحسین شفیع پور

ممنون مادر که دربزمت مـاروبـازم دعوت کردی * عبدالحسین شفیع پور

4650

ممنون مادر     که دربزمت    مـاروبـازم  دعوت کردی ممنون مادر که دربزمت مـاروبـازم (دعوت کردی)۲

بیـمارتـیم شِفا بی بی توکه مرهـم (برهـردردی)۲

درحـق ما دعایی کن الـی الاَبَـد خـادم بـاشیم

نشه یک روز به درگهت سربه زیـر و ( نـادم بـاشیم)۲

بـا عنایـتت ،درهیـأتیم محبـان ِبر ،ولایـتیم

خادم درگه،این روضه ها (مشتاق شربت ِشهادتیم)۲

یازهرا(س)

اسـم زیبات بـرا مولا رمـز فتـح (خیـبربـوده)۲

شیعه گیمون با لطف تو بـا امضـای (حیـدر بـوده)۲

مـا متـحد به عشق تو بـا یکصـدا نجـوا داریـم

بـا حیدرت پیمان بستیم پـای روضت (جون میذاریم)۲

هیأتُ الحسین ، مأوای ما خیـمه گـاه او ، دنیای ما

اینجا سینه زدن ، عبادته ( تسکین دل شده ،آقای ما)۲

یازهرا(س)

رهـرو حق ا

  • دوشنبه
  • 4
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 23:15
  • نوشته شده توسط
  • عبدالحسین شفیع پور
ادامه مطلب
 امیر حسین الفت

شعر حضرت زهرا(س)-امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت بی بی -( کس نداند خبر از درد نهان من و تو ) * امیر حسین الفت

3986
2

شعر حضرت زهرا(س)-امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت بی بی -( کس نداند خبر از درد نهان من و تو ) کس نداند خبر از درد نهان من و تو
آنچه بگذشت در این بین میان من و تو
«آن زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان»
آن زمانی که فقط بود زمان من و تو
نه زمین بود، نه خورشید، نه آدم، حوا
آسمان بود و خدا بود و نشان من و تو
تا خدا در صدد ساختن آدم گشت
خلقتش را نفسی داد ز جان من و تو
همه ی عالم و آدم، همه از روز ازل
می نشستند سر سفره ی نان من و نو
بانیِ خلقتشانیم و همین آدم ها
چند روزی است بریدند امان من و تو
یاد داری که در این شهر در این خانه ی عشق
شادی هر دو جهان بود از آن من و تو
سرخی چشم غروب است که خون می بارد
آسمان نیز شده دل نگران من و تو
گوشه ی خانه مزار من افسرده شده
دست تقدیر شده فاتحه خوان من و تو

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( زمان بغض و غسل و پیرهن بود ) * حسن لطفی

3390
5

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( زمان بغض و غسل و پیرهن بود ) زمان بغض و غسل و پیرهن بود
چراغ اشک نور انجمن بود
طلب می‌کرد حیدر آن کفن را
کفن در دست طفل بی‌کفن بود

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است ) * محمد بیابانی

3271

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است ) همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است
ز داغ تو پر زخمم دوای من مرگ است
غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده ام
پس از تو همنفس آشنای من مرگ است
کدام زندگی؟! این خانه بی تو قبر شده
حیات، بر من و بر بچه های من مرگ است
تو ذره ذره شدی آب و من نفهمیدم
که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است
شبیه چشم کبود تو اشک می ریزم
شبیه دست شکسته دعای من مرگ است
شبی که بند کفن را گره زدم گفتم
پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است
پس از شکستن پهلوی تو کنار علی
چگونه زنده بمانم سزای من مرگ است
در آن لگد که به در خورد، فاش می دیدم
کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است
به جای خالی تو بین خانه می نگرم...
همین که نیستی اصلا برای من مرگ

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید ) *حجه الاسلام رضا جعفری

2593
1

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید ) بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید
گل بر سر جوانه ی خود دست می کشید
چون ابر کز تمام خودش دست شسته بود
از اشک دانه دانه ی خود دست می کشید
حس کرد عمق کاری زخم غلاف را
وقتی که روی شانه ی خود دست می کشید
با مسح سر برای وضوی جبیره اش
بر جای تازیانه ی خود دست می کشید
این آخرین سلام نمازش فقط نبود
از آخرین بهانه ی خود دست می کشید

شاعر : حجه الاسلام رضا جعفری

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( می رسد هر شب صدای گریه از ) * یاسر حوتی

3536
4

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( می رسد هر شب صدای گریه از ) می رسد هر شب صدای گریه از
زیر سقف و سرپناهی سوخته
ماه را می بینم و حالم وخیم
می شود با یاد ماهی سوخته
بعد تو هر شب نسیمی خسته ام
می چِکم در عمق چاهی سوخته
بعد تو هر روز زانو در بغل
خیره می مانم به راهی سوخته
رفتی و از تو برایم یادگار
مانده یک چادر سیاهی سوخته
می وزد در خانه ام عطر پرِ
مرغ عشق بی گناهی سوخته
میخ دارد خودنمایی می کند
در میان قتلگاهی سوخته
ای ملیکه! پادشاهت آمده
در دل شب با سپاهی سوخته
رفتی و باور کن از عمر علی
مانده یک چندین صباحی سوخته

شاعر : یاسر حوتی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمد مهدی روحی

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( مادر صدای دل شكنت آتشم زده ) * محمد مهدی روحی

2500

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( مادر صدای دل شكنت آتشم زده ) صدای دل شكنت آتشم زده
اندوه و غصه و محنت آتشم زده
تنها نرو ز پیش پدر، رحم كن، بمان
این گریه های هم سخنت... آتشم زده
مادر شنیده ام كه به مسجد چه كرده ای
لحن كلام بت شكنت آتشم زده
من زینبم، صبورترین دخترم ولی
خون به روی پیرهنت آتشم زده
هربار آمدم به ملاقات محضرت
گل زخم های روی تنت آتشم زده
ماندم كه بر كدام غمت ناله سردهم
حال پدر، فدك، بدنت آتشم زده
وقتی پدر برای تو تابوت ساخته
یعنی خزان شده چمنت آتشم زده
حالا من و دوتا كفن و غصه ها ولی
داغ حسین بی كفنت آتشم زده
گر چه در این جهان شده ام عاشق حسین
اما غریبی حسنت آتشم زده

شاعر : محمد مهدی روحی

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسولی

رباعی عید نوروز - ایام فاطمیه -( عمری است که ما سائل این در هستیم ) * رضا رسولی

2209
6

رباعی عید نوروز - ایام فاطمیه -( عمری است که ما سائل این در هستیم ) عمری است که ما سائل این در هستیم
از روز ازل بیمه ی حیدر هستیم
در سال جدید و لحظه های تحویل
صد شکر سر سفره مادر هستیم

شاعر : رضا رسولی

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( چشم من را کرده ای تر فاطمه ) * مسعود صفری فرد

2672

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( چشم من را کرده ای تر فاطمه ) چشم من را کرده ای تر فاطمه
میزنی بر قلبم آذر فاطمه
کمتر این روزها پیش چشم من
چادرت را میکنی سر فاطمه
رو سفید آمده بیرون موی تو
در مصاف سخت با در فاطمه
ظرف چندین ماه ای آیینه ام
میشود جسمت مقعر فاطمه
ساقه ی بشکسته ات کرده تورا
بیشتر چون یاس پرپر فاطمه
دارم از زیر زبان مجتبی
میکشم حرفی ز معجر فاطمه
تا شفا پیدا کنی ای همسرم
نذر کردم ختم کوثر فاطمه

شاعر : مسعود صفری فرد

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( پشت درخانه شده مادرلگد مال ) * سیدمحمد سلیم بهرامی

2119
2

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( پشت درخانه شده مادرلگد مال ) پشت درخانه شده مادر لگد مال
ازشدت آن ضربه رفته دیگر ازحال
درپشت در ناموس حیدر پیش دختر
آتش گرفته گل پرش آن یاس پرپر
خیلی به پیش چشم همسر دست و پا خورد
تا آنکه فضه آمدو اورا به در برد
مادر یکی از دنده هایش ریز گشته
بهارعمراو چه زود پاییز گشته
در پشت درب خانه ی شاه ولایت
دشمن به زور آمد بگیرد تاکه بیعت
آخر همین هم شد وصی مصطفی را
کت بسته بردند سوی مسجد مرتضی را
بانو میان خانه اش غمگین نشسته
گریه کند بهر عزیز دست بسته ...

شاعر : سیدمحمد سلیم بهرامی

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( دستم افتاده ز کار و معجرم آتش گرفت ) *

2292
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( دستم افتاده ز کار و معجرم آتش گرفت ) دستم افتاده ز کار و معجرم آتش گرفت
بین کوچه از لگد پا تا سرم آتش گرفت
مرغ عشق حیدرم یا پیش مرگ مرتضی
در حمایت از علی بال و پرم آتش گرفت
بار شیشه داشتم در بین کوچه ناگهان
با لگد یک ایه ای از کوثرم آتش گرفت
دست سنگین لعینی برق چشمم را ربود
زین سبب یک لحظه چشمان ترم آتش گرفت
کاش هرگز نمی بردم به همراهم حسن
در میان کوچه سبط اکبرم آتش گرفت
چادر خاکی زینب را چو مادر دید گفت
وای من زینب بمیرد مادرم آتش گرفت
داد میزد فضه و می گفت با حال حزین
بارالها دختر پیغمبرم آتش گرفت
باغبان تا غنچه را میدید از شاخه جدا
گفت یا رب غنچه ی نیلوفرم اتش گرفت
تا کفن شد کهنه پیراهن برای کربلا
دیدم آنجا زین وصیت دخترم آتش

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( کسی که فانی عشق است سر نمی خواهد ) * قاسم نعمتی

2131
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( کسی که فانی عشق است سر نمی خواهد ) کسی که فانی عشق است سر نمی خواهد
زیار خویش به جز یک نظر نمی خواهد
به خون سینه نوشتند بر درو دیوار
کسی که سوخت ز جایش اثر نمی ماند
برای سوختن چادر زنی مجروح
ز سوز این همه هیزم شرر نمی خواهد
زنی که خورده زمین این اشاره می فهمد
برای کشتن زن میخ در نمی خواهد
تمام عقده بود بارداری مادر
که فضه جای علی کرد یاری مادر

شاعر : قاسم نعمتی

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آتش زدی بر جان من ، عیبی ندارد ) * عبدالرضا هاشمی

2528

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آتش زدی بر جان من ، عیبی ندارد ) آتش زدی بر جان من ، عیبی ندارد
دور از تو زینب دخترت جان می سپارد
او دوست دارد مثل دخترهای دیگر
سر را به روی شانه ی مادر گذارد
دیروز زینب از حسن اینگونه پرسید :
مادر چرا چادر ز صورت بر ندارد ؟
تو یاد دادی از امامت کن حمایت
حتی اگر از آسمان آتش ببارد

شاعر : عبدالرضا هاشمی

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا از زبانحال امام حسن(ع) -( نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود ) * مرتضی محمد پور

7841
5

شعر شهادت حضرت زهرا از زبانحال امام حسن(ع) -( نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود ) نفسم بند آمد و چشمم ،‌ خیره بر مادر جوانم بود
کوچه باریک و تنگ و تاریک است ، غنچه بر شاخه در خزانم بود
*
چشم مادر به چشم من افتاد ، از خجالت نفس نفس میزد
ناگهان دیدم از نفس افتاد ، خاک این کوچه از چه پس میزد
*
رد خون بین کوچه تا دیدم ، فکر کردم که مادرم مرده است
بین گریه صدا زدم مادر ، لیک دیدم که لاله پژمردست
*
چشمهایش به روی من وا شد ، گفت آهسته با صدای نحیف
کمکم کن که پا شوم ز زمین ، شانه هایت اگرچه هست ضعیف
*
یا علی گفتم و کمک کردم ، دست مادر به شانه هایم خورد
زیر بار غمش شکسته شدم ، آه … آتش چو بر سرایم خورد
*
مصحف خاکی است و بررویش ، بضعه المصطفی قرآن است
معجرش خاکی است وبررویش ، پنجه گر

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

رباعی مرثیه حضرت زهرا(س) -( هر کس که دلش را به غمش باخته است ) * سید پوریا هاشمی

2852

رباعی مرثیه حضرت زهرا(س) -( هر کس که دلش را به غمش باخته است ) کس که دلش را به غمش باخته است
از تو حرمی به سینه اش ساخته است
مشکی به تن ار مصیبت یاس شدم
داغ تو مرا ز*عید* انداخته است

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( شده ام بی قرار ، بی زهرا ) * جواد چرجچمی

3809
2

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( شده ام بی قرار ، بی زهرا ) شده ام بی قرار ، بی زهرا
مثل ابر بهار ، بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار ، بی زهرا
مانده ام که چرا نمُردم من
چه کنم بی نگار ؟ بی زهرا ؟
کودکانم یتیم ، بی مادر
همگی داغدار ، بی زهرا
خانه ام سوت و کور و خاموش و
پُر ز گرد و غبار ، بی زهرا
حسنم مانده با تماشای
چادری وصله دار ، بی زهرا
یار در خاک خفته ای دارم
حرفهای نگفته ای دارم ...
تو مثالی نداشتی زهرا
دست خالی نداشتی زهرا
زیر این خاک هم تو خورشیدی
پس زوالی نداشتی زهرا
ختم تو شد غریب چون یاری ...
... این حوالی نداشتی زهرا
چقدر فکر حال من بودی
گرچه حالی نداشتی زهرا
مانده ام که چطور پر زده ای
تو که بالی نداشتی زهرا
چقدر زود رفتی آخ

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( بي تو اي هستيِ حيدر(ع)چه عذابي بكشم ) * علیرضا شریف

3229

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( بي تو اي هستيِ حيدر(ع)چه عذابي بكشم ) بي تو اي هستيِ حيدر(ع)چه عذابي بكشم
زار و سرگشته و مُضطر چه عذابي بكشم
هر نفس ، هر دلِ شب آرزوي مرگ كنم
سرِ اين قبرِ مُطَّهر چه عذابي بكشم
چقدر عمرِ تو در خانه ي من زود گذشت
آه اي سوره ي كوثر چه عذابي بكشم
بعدِ نُه سال از اين شرم، كه خم گشته و پير
دادمت دستِ پيمبر(ص) چه عذابي بكشم
موقعِ رفت و شد از خانه كه مي گردد باز
لنگه ي سوخته ي در چه عذابي بكشم
نيمي از صورتِ تو پرده ي اِبهام گرفت
از غمِ سيلي و معجر چه عذابي بكشم
هر شب از روضه ي تكراري كابوسِ حسن(ع)
مادرم را نزن آخر چه عذابي بكشم
زينبت(س)بر سرِ سجاده زبان مي گيرد
من از اين نوحه ي مادر چه عذابي بكشم
از خدا در غمِ تو صبرِ مرا مي خواهد
چادر ا

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( اگر كه راهي پُشتِ دري مواظب باش ) * علیرضا شریف

4558
0

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( اگر كه راهي پُشتِ دري مواظب باش ) اگر كه راهي پُشتِ دري مواظب باش

فقط به جُرمِ علي(ع)باوري مواظب باش
به اين جماعتِ هيزم كِش اعتباري نيست
اگر چه بضعه¬ي پيغمبري(ص)مواظب باش
تمامِ دلخوشيِ زندگيِ من، حالا
كه بارِ شيشه¬ي خود مي بَري مواظب باش
سپاهِ داس ترين ها هجوم آورده
ز برگِ گل تو كه نازكتري مواظب باش
بيا به خاطرِ زينب(س)، هنوز محتاج است
به عشق و عاطفه¬ي مادري مواظب باش
بگير فاصله از در، جلو نرو خيلي
حجابِ توست همين روسري مواظب باش
قسم نخورده مگر خانه را بسوزاند
بيابه خاطرِ من اي پَري مواظب باش
چنان زدند كه در را زجا در آوردند
ترا خليله در آتش ز پا در آوردند
***
خدا به خير كند در شراره افتادي
شكسته بال و پر از سنگِ خاره افتادي

  • سه شنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد