شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 سید محسن حسینی

زبانحال 32- شب شهادت حضرت زهرا(س) -( سوسو می زنی امشب، ( ای شمع شب تارم )2 ) * سید محسن حسینی

257

زبانحال 32- شب شهادت حضرت زهرا(س) -( سوسو می زنی امشب، ( ای شمع شب تارم )2 ) سوسو می زنی امشب، ( ای شمع شب تارم )2
تا کی من سر خود را، ( بر زانو بگذارم )2
ای یار بیمار من ـ تنها طرفدار من ـ ای کوثر قرآنم
جانم رسیده برلب ـ أمن یجیب زینب ـ آتش زده برجانم
***
هستم محو نگاهت، ( شاید دیده گشایی )2
من محتاج تو هستم، ( تو محتاج عصایی )2
ای یک تنه سپاهم ـ من بی توبی پناهم ـ مرومروزهرا جان
من بی تو ناشناسم ـ بشنو تو التماسم ـ مرو مرو زهرا جان
***
ماندم با که گویم، ( از گل برگ و بر افتاد )2
ماندم با که گویم، ( زهرا پشت در افتاد )2
دلخون شدم چون لاله ـای یارهجده ساله ـ غم توکرده پیرم
ای مادر طفلانم ـ آتش زدی بر جانم ـ بدون تو می میرم

شاعر : سید محسن حسینی

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 سید محسن حسینی

زبانحال 33- وداع با حضرت زهرا -( ای یار بی طرفدار ـ علی خدانگهدار ) * سید محسن حسینی

37

زبانحال 33- وداع با حضرت زهرا -( ای یار بی طرفدار ـ علی خدانگهدار ) ای یار بی طرفدار ـ علی خدانگهدار
رفتم در این شب تار ـ علی خدانگهدار
با دل شکسته ام ـ بار سفر بسته ام
خسته تر از خسته ام ـ خداحافظ
علی جان، علی جان، علی جان

ای ماه عالم آرا ـ بیا و کن تماشا
شفا گرفته زهرا ـ خداحافظ
خزان شده بهارم ـ ای یار بیقرارم
دیگر نفس ندارم ـ خداحافظ
علی جان، علی جان، علی جان

ای نور چشم ترم ـ شد لحظه ی آهرم
شد دیدنی بسترم ـ خداحافظ
چون برگ خشک و زردم ـ تمام رنج و دردم
دور تو من بگردم ـ خداحافظ
علی جان، علی جان، علی جان

ای همه آرزو ـ با تو کنم گفتگو
بازوی من را بشو ـ خداحافظ
ای نور هر دو عینم ـ ببین به شور و شینم
جان تو و حسینم ـ خداحافظ
علی جان، علی جان، علی جان

در سینه

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال 34 -( می روی یار بیمار من ) * سید محسن حسینی

37

زبانحال 34 -( می روی یار بیمار من ) می روی یار بیمار من
می روی ای طرفدار من
شمع خاموش من ـ ای کفن پوش من
مانده تابوت تو ـ بر سر دوش من
یا زهرا (4)
می روی ای جوان علی
می روی ای کمان علی
از خانه می روی ـ شبانه می روی
ای پرستوی من ـ ز لانه می روی
یا زهرا (4)
دیدی ای مانده در کوچه ها
با علی چها کردی چها
ای دار و ندارم ـ ای باغ و بهارم
به کجا می روی ـ تنها طرفدارم
یا زهرا (4)
بیمارم شفا گرفته ای
تو جان مرا گرفته ای
یار مجروح من ـ در بدن روح من
مانده ام در موج غم ـ مرو ای نوح من
یا زهرا (4)

شاعر : سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال 35 -( مبرصفا را تو ز خانه ی من ) * سید محسن حسینی

283

زبانحال 35 -( مبرصفا را تو ز خانه ی من ) مبرصفا را تو ز خانه ی من
پرستویم مرو ز لانه ی من
ای یار خورده تازیانه ی من
بی تو غریب و بی نشانم ـ مرو مرو فاطمه جانم

چشمان خود وا کن جوان پیرم
تا کی دو زانو در بغل بگیرم
زهرا دعا کن بلکه من بمیرم
بی تو غریب و بی نشانم ـ مرو مرو فاطمه جانم

آتش مزن به هست و بود علی
سوسو مزن شمع وجود علی
تویی تویی یاس کبود علی
بی تو غریب و بی نشانم ـ مرو مرو فاطمه جانم

چرا شب تارم سحر ندارد
کسی ز حال من خبر ندارد
أمّن یجیب من اثر ندارد
بی تو غریب و بی نشانم ـ مرو مرو فاطمه جانم
******

شاعر : سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال 36 -( ای در بدن روحم مرو ـ در موج غم نوحم مرو ) * سید محسن حسینی

31

زبانحال 36 -( ای در بدن روحم مرو ـ در موج غم نوحم مرو ) ای در بدن روحم مرو ـ در موج غم نوحم مرو
من التماست می کنم ـ ای یار مجروحم مرو
زهرا مرو زهرا مرو

پروانه ی بی پر مرو ـ ای مشت خاکستر مرو
تنهایم و درمانده ام ـ ای مانده پشت در مرو
زهرا مرو زهرا مرو

با غصه و غم خو مگیر ـ ای کشتی ام پهلو مگیر
جانم بگیر ای جان من ـ اما تو از من رو مگیر
زهرا مرو زهرا مرو

چون برگ زردی فاطمه ـ تمام دردی فاطمه
ای مانده بین کوچه ها ـ با من چه کردی فاطمه
زهرا مرو زهرا مرو
******

شاعر : سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:05
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال 37 -( غمخوار علی ؛ یار علی باغ و بهارم ) * سید محسن حسینی

43

زبانحال 37 -( غمخوار علی ؛ یار علی باغ و بهارم ) غمخوار علی ؛ یار علی باغ و بهارم
تویی دار و ندارم
شده ورد زبانم ـ مرو فاطمه جانم

از خانه مرو ؛ ای که تویی یار و طبیبم
مبر صبر و شکیبم
شده ورد زبانم ـ مرو فاطمه جانم

تا کی به سر زانوی خود سر بگذارم
گره خورده به کارم
شده ورد زبانم ـ مرو فاطمه جانم

آه تو زد آتش به همه بود و نبودم
تویی یاس کبودم
شده ورد زبانم ـ مرو فاطمه جانم

برخیز و ببین جان علی آمده بر لب
مرو مادر زینب
شده ورد زبانم ـ مرو فاطمه جانم
******

شاعر : سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال 38 -( آتش مزن بر بود و نبودم ) * سید محسن حسینی

44

زبانحال 38 -( آتش مزن بر بود و نبودم ) آتش مزن بر بود و نبودم
پرپر مشو ای یاس کبودم
ای کوثر قرآن من ـ ای مادر طفلان من
مظلومه زهرا مظلومه زهرا
تا کی دو زانو بغل بگیرم
زهرا دعا کن که من بمیرم
فاطمه ی جوان من ـ جوان قد کمان من
مظلومه زهرا مظلومه زهرا
ای آشنایم بی تو غریبم
بشنو نوای أمّن یجیبم
ای کشتی ام پهلو مگیر ـ دیگر تو از من رو مگیر
مظلومه زهرا مظلومه زهرا
پرستوی من مرو ز لانه
صاحب خانه مرو ز خانه
تو یار بیمار منی ـ شمع شب تار منی
مظلومه زهرا مظلومه زهرا
دیگر ندارد علی طرفدار
مادر زینب خدا نگهدار
ای ماه در خسوف من ـ دیگر نمی گویی سخن
مظلومه زهرا مظلومه زهرا

شاعر : سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

زبانحال 39 -( ای کفن پوش من ـ شمع خاموش من ) * سید محسن حسینی

51

زبانحال 39 -( ای کفن پوش من ـ شمع خاموش من ) ای کفن پوش من ـ شمع خاموش من
مانده تابوت تو ـ بر سر دوش من
فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه
به کجا می روی ـ ای به دردم طبیب
ذکر طفلان تو ـ شده أمّن یجیب
فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه
ای جوان علی ـ قد کمان علی
نیمه شب می روی ـ زآشیان علی
فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه
ای طرفدار من ـ یار بیمار من
کن تماشا گره ـ خورده بر کار من
فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه
زدی آتش تو بر ـ همه ی هست من
عاقبت فاطمه ـ رفتی از دست من
فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه
من فدای تو وـ روی حکاکی ات
بوسه می گیرم از ـ چادر خاکی ات
فاطمه فاطمه فاطمه فاطمه
******

شاعر : سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه حضرت زهرا(س) -( ای همه هستم مرو مرو، مرو مرو ) * سید محسن حسینی

81

نوحه حضرت زهرا(س) -( ای همه هستم مرو مرو، مرو مرو ) ای همه هستم مرو مرو، مرو مرو
دل به تو بستم مرو مرو، مرو مرو
لب گشا ای جوان پیرم ـ تو دعا کن که من بمیرم
تا به کی در کنار بستر ـ من دو زانو بغل بگیرم
مرو زهرا فاطمه جانم، مرو زهرا فاطمه جانم
بمان به پیش من غریب، من غریب
تا کی بگویم أمّن یجیب، أمّن یجیب
کشتی من پهلو گرفتی ـ از چه رو با غم خو گرفتی
لحظه لحظه مراتوکشتی ـ بس که ازمن تورو گرفتی
مرو زهرا فاطمه جانم، مرو زهرا فاطمه جانم
سلام من را تویی جواب، تویی جواب
مکن علی را خانه خراب، خانه خراب
غربتم را نظاره کردی ـ آخر از من کناره کردی
به خدا مردم از خجالت ـ بس که بر من اشاره کردی
مرو زهرا فاطمه جانم، مرو زهرا فاطمه جانم
ای مانده بین دیوار و در،

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 15:52
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر شام غریبان حضرت زهرا(س) -( دستی که زد سیلی به قصد کشت می سوزد هنوز ) * رضا دین پرور

2484

شعر شام غریبان حضرت زهرا(س) -( دستی که زد سیلی به قصد کشت می سوزد هنوز ) دستی که زد سیلی به قصد کشت می سوزد هنوز
آن گوشوار مانده بین مشت می سوزد هنوز
آتش گرفته یاس روی حوری رنجیده ام
"برگونه اش جای چهار انگشت می سوزد هنوز"
پروانه هایم ریختند امشب کنار بستری
بانو چه حزن انگیز شد ثانیه های آخری
حالا که اجباراً رخت را دیده ام فهمیده ام
بیخود نبود این گریه های مادری و دختری
من تازه فهمیدم چرا لرزید بر خود دخترت
یا از چه اهرم شد به یک دست تو دست دیگرت
من تازه فهمیدم از این عضو تورم یافته
که از چه بالاتر نمی آمد دودست لاغرت
در کوچه باور کن نمی شد خنده ها را هم شمرد
حتی شمار عده ی جنگنده ها را هم شمرد
حالا ولی از بس شکسته سینه تو می شود
از زیر پیراهن تمام دنده ها را هم شم

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شام غریبان حضرت زهرا(س) -( دستی که زد سیلی به قصد کشت می سوزد هنوز ) * رضا دین پرور

2898
1

شعر شام غریبان حضرت زهرا(س) -( دستی که زد سیلی به قصد کشت می سوزد هنوز ) دستی که زد سیلی به قصد کشت می سوزد هنوز
آن گوشوار مانده بین مشت می سوزد هنوز
آتش گرفته یاس روی حوری رنجیده ام
"برگونه اش جای چهار انگشت می سوزد هنوز"
پروانه هایم ریختند امشب کنار بستری
بانو چه حزن انگیز شد ثانیه های آخری
حالا که اجباراً رخت را دیده ام فهمیده ام
بیخود نبود این گریه های مادری و دختری
من تازه فهمیدم چرا لرزید بر خود دخترت
یا از چه اهرم شد به یک دست تو دست دیگرت
من تازه فهمیدم از این عضو تورم یافته
که از چه بالاتر نمی آمد دودست لاغرت
در کوچه باور کن نمی شد خنده ها را هم شمرد
حتی شمار عده ی جنگنده ها را هم شمرد
حالا ولی از بس شکسته سینه تو می شود
از زیر پیراهن تمام دنده ها را هم شم

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شام غریبان حضرت زهرا(س) -( بانگی زدند بر همه یا صبر یا صبور ) * رضا دین پرور

2961

شعر شام غریبان حضرت زهرا(س) -( بانگی زدند بر همه یا صبر یا صبور  ) بانگی زدند بر همه یا صبر یا صبور
آتش رسید بر در خانه بلا به دور
انگار واژه ها همگی جان گرفته اند
گویا دمیده اند دراین شهر نفح صور
درپشت درب خانه چهل مرد جنگی و
آنسو بزرگ بانوی دین یک زن غیور
آتش زبانه می کشد و شعله می زند
برچهره ای که برده جلالت ز روی حور
اینجا مدینه است الهی که بشکند
دستی که رفت سمت در و فاطمه به زور
رفت از دل اهالی این خانواده تاب
صبری بده خدا به دل زار بوتراب
چشمی بهم زدند و فضا غرق دود بود
چشمان کودکان علی مثل رود بود
تا حمله ور شدند به آن جایگاه وحی
بر روی حور، هاله ی رنگی کبود بود
این حیدر است نقش زمین یا که همسرش
درکارزار جنگ چه وقت سجود بود
هم تازیانه بود و غلاف و از ق

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر مناجات با حضرت زهرا(س) -( آیا اجازه هست بگریم برایتان ) * رضا باقریان

5200
7

شعر مناجات با حضرت زهرا(س) -( آیا اجازه هست بگریم برایتان ) آیا اجازه هست بگریم برایتان
مادر، فدای غربت بی انتهایتان
من را جدا مکن ز در خانه ات، که من
دل بسته ام به چادر سرخ سرایتان
شرمنده ام ز روی تو ای مادر حسن
کاری نکرده ام که شوم مبتلایتان
بی قیمتم اگر چه، شما مادرم شدی
من هم شدم گدای تو و بچه هایتان
بی بی کجاست خاک مزار غریب تو
تا جان دهم کنار شما با دعایتان
مانند بال تو پر و بالم شکسته است
بال و پری بده بپرم در هوایتان
با اینکه روضه های تو اوج مصیبت است
در حیرتم چگونه نمردم برایتان
شهر مدینه با تو مدارا نکرده است
آتش زدند بر درِ ماتم سرایتان
در کوچه ای که در پیِ حیدر دویده ای
با تازیانه سرخ شده دستهایتان

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد ) * رضا دین پرور

2926
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد  ) خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد
یا که از خانه این قوم خطر برگردد
سنگدل ها همه در پشت در بیت الله
وای اگر بر رخ آن آینه در برگردد
سپر هیچ زنی هیچ دمی در هرگز
چه بسا بر سر و صورت که سپر برگردد
چه کسی روی زمین از تب و تاب افتاده ؟
سوره حمد بخوانید مگر برگردد
خطر از روی سر فاطمه گیریم گذشت
فضه می گفت که ای کاش پسر برگردد
ننگ بر هرچه مسلمان که تماشا می کرد
آبرو رفت اگر، سخت دگر برگردد
ورق انگار که برگشت، علی را بردند
چاره ای هست به این خانه پدر برگردد؟
دست روی کمرش داشت و داغی به دلش
فاطمه رفت به مسجد که پیمبر گردد
آه زهرا همه را زود فرا می گیرد
سِحر این طایفه نزدیک سَحر برگردد
در و دیوار که خونی، رن

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( زیباترین ستاره و عشقِ پیمبرم ) * رضا باقریان

697
3

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( زیباترین ستاره و عشقِ  پیمبرم ) زیباترین ستاره و عشقِ پیمبرم
رو از علی گرفته‌ترین یاس پرپرم
قدم خمیده، پشت در خانه‌ام، ولی
شأن نزول سوره‌ی کوتاه کوثرم
هم بازویم شکسته شده، هم دلم، وَ هم
از من گرفته است امان زخم بسترم
در بین کوچه،گرچه رخم تاره و تیره شد
با پهلوی شکسته طرفدار حیدرم
از درد پهلویم گرفته و از غربت علی
تا درد بازویم، همه شب رنج می‌برم
فرقی نمی‌کند چه شود رنگِ صورتم
زیباترین ستاره و عشق پیمبرم

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی ) * رضا دین پرور

3284
3

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی  ) آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی
سردرد من ز ضربه ی سیلی نبود و نیست
کی گفته رنگ چهره ی من فرق کرده است
این صورتم کبودی و نیلی نبود و نیست
از بس که کار خانه برای تو کرده ام
دیگر نمیشود کمرم راست تر از این
ای سر بلند زندگیم سر بلند کن
هرگز گمان مکن پری ات خورده بر زمین
باور بکن علی که زمین خورده توأم
اینقدر خیره خیره به چادر نظر مکن
با بهت چشمهای غضب کرده خودت
از کوچه های تنگ دل من گذر مکن
این چشم های پر ورمم از نخوابی است
بسکه دعات کردم علی در نماز شب
هرگز عزیز من به دلت بد نیاوری
هرگز کسی نکرده قباله ز من طلب
قدری بلندتر که صدای تو دلرباست
گوشم هنوز می شنود، لاله پاره نیست
در فکر انتقام حسن مش

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار فاطمیه -( غروب حمعه ها را دوست دارم ) * رضا باقریان

37

اشعار فاطمیه -( غروب حمعه ها را دوست دارم ) غروب جمعه ها را دوست دارم
مفاتیح و دعا را دوست دارم
شبیه هر غروب جمعه گویم
فقط آقا شما را دوست دارم
دعای عهد میخوانم برایت
دعا بهر شما را دوست دارم
دعایم کن که محتاج دعایم
دعای بهر شما را دوست دارم
دعایم کن که محتاج دعایم
دعای آشنا را دوست دارم
کریمی کن گدای بی نوا را
کریم با وفا را دوست دارم
میان ذکر های جمعه هایم
فقط آقا بیا را دوست دارم
غروب جمعه بین شور و حالم
همین سوز و نوا را دوست دارم
گدایی تو ما را پادشاهی است
گدایی گدا را دوست دارم
مریض و روسیاه و شرمسارم
گنه کارم ، خدا را دوست دارم
اگر مانوس اشک و ناله هستم
تباکی وبکا را دوست دارم
شبیه تو دلم کرببلایی است
شهید کرببلا را دوست دارم
بیا

  • شنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 حسن لطفی

دو بیتی حضرت زهرا(س) -( دو چشمش بسته اما درد دارد ) * حسن لطفی

3488
1

دو بیتی حضرت زهرا(س) -( دو چشمش بسته اما درد دارد ) دو چشمش بسته اما درد دارد
يقينا بيش از اينها درد دارد
بريز آب روان برسنگِ غُسلش
ولي آرام اسما درد دارد
**
نسيم آرامترخوابيده بانو
مزن پروانه پر خوابيده بانو
دگر رخصت نيازي نيست جبريل
مزن ديگر به در خوابيده بانو
**
دوچشمت رابه دست بسته بستم
تو را باحِق حِقی پيوسته بستم
مبادا پهلويت خونين شود باز
خودم بندِ كفن آهسته بستم
**
ندارم چاره با آهم بسازم
فقط با درد جانكاهم بسازم
زچوبي كه نشد گهواره باشد
دوتا تابوت می خواهم بسازم

شاعر : حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( تو ای تمام هستی و جان پیامبر ) * رضا دین پرور

3016

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( تو ای تمام هستی و جان پیامبر ) کوثرترین زلال ولایت سلام بر...
تو ای تمام هستی و جان پیامبر
بغضت شکسته تر نشود بیش ازاین که هست
برخیز ای پری کمانم... زمین که هست
روضه ترین تویی و چنین پا گرفته ای
لبخند می زنی به من اما گرفته ای
چشمت خسوف دارد و آیات خوانده ام
پوشیه می زنی تو و من مات مانده ام
ای ذوالفقار من دو لب گفته های تو
بانو چقدر پیر شده این صدای تو
برعکس لرزشت که کمی تندتر شده
گندم سرشتن تو چرا کندتر شده
خوابت نمی برد به گمانم ز درد کتف
سخت است حس ماتم حالات سرد کتف
وقتی عصای تو شده دیوارخانه ات،
وقتی کلافه می شوی از کار خانه ات،
یعنی که بیقراری زینب عجیب نیست
رنج قنوت دست تو هر شب عجیب نیست
یعنی که بازوی تو توانی ندار

  • چهارشنبه
  • 28
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت زهرا(س) -( شکر خدا سفید تر از سنگ مرمری ) * رضا دین پرور

2655
4

شعر روضه حضرت زهرا(س) -( شکر خدا سفید تر از سنگ مرمری  ) شکر خدا سفید تر از سنگ مرمری
مادر گمان کنم دوسه روزی است بهتری
مشغول کار خانه شدی بعد رُفت و روب
شانه زدی به مویم و گفتی چه دختری
خنده نشسته کنج لبت خاک می خورد
پاخورده تر شده دل تنگت ز پادری
اینجا کسی که نیست ببیند چه دیده ام
یک جلوه کن ببینمت از زیر روسری
حتی بهانه گیری من بی جواب ماند
دارد چه سخت میگذرد روز آخری
پیدا نشد کسی که برایت دعا کند
داری برای که به دعا دست می بری؟
یک بار هم برای خودت یک دعا بکن
مادر مگر ز خانم همسایه کمتری
بیهوده نیست مثل کبوتر نشستنت
داری چو پلک خسته ات انگار می پری
باور نمی کنم که شدی رفتنی دگر
خط می کشم به صورت این شعر سرسری

شاعر : رضا دین پرور

  • پنج شنبه
  • 29
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

در پناه لطف مادر می رسد سالی دگر *

2580

در پناه لطف مادر می رسد سالی دگر سفره ی نوروز ما امسال هم زیبا شده

حال و حسّ بهتری در قلبمان برپا شده

در پناه لطف مادر می رسد سالی دگر

چون دعای عید امشب، ذکر یا زهرا(س) شده

"سروده:محسن زعفرانیه"

  • پنج شنبه
  • 29
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 17:48
  • نوشته شده توسط
  • علي احمدي
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بعد از زهرا(س) -(نمودی ترک حیدر در جوانی ) * اسماعیل تقوایی

788
-1

بعد از زهرا(س) -(نمودی ترک حیدر در جوانی ) نمودی ترک حیدر در جوانی
چقدر سخت است بی تو زندگانی

غم مرگ تو یکسو سوی دیگر
غم بی مادری کودکانی

عزیزم بار دیگر خیز ازجا
برای مرتضی کن خطبه خوانی

سلامی نیست بر من، پاسخی هم
سلامم را نباشد از زبانی

بیا بار دگر همراه من باش
بیا بنما علی را پشتبانی

توجان مرتضی بودی وبی تو
علی را مانده اینک نیمه جانی

برایم می کنند هر روز اینجا
در ودیوار خانه روضه خوانی

به آه وگریه سر در چاه دارم
ندارم در مدینه همزبانی

کند زینب برایم خانه داری
برایت می کند او نوحه خوانی

زمینی ماه بابا،مادرمن
چرا تو زود گشتی آسمانی

بهار خانه ام بودی تو زهرا
گرفته آشیان رنگ خرانی

دعا کن فاطمه،تا که توانم
کنم بر نو گلانت باغب

  • چهارشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

شهادت حصرت زهرا س -(یاس کبودم حاجت روا شد) * هستی محرابی

1031
1

شهادت حصرت زهرا س -(یاس کبودم حاجت روا شد) ?زبانحال حضرت زینب س بر بالین مادر مظلومه اش (مرثیه ی سنتی کار خیلی قدیمی )

یاسِ کبودم حاجت روا شد، آن زخمِ پهلو دیگر دوا شد
در نوجوانی گشتی تو پرپر، مظلومِ مادر مظلوم مادر

مادر بنالی از دردِ سینه، یا از زنانِ شهرِ مدینه
چون تیرِ زهری هر آن نگاهِ، لبریزِ بغض و لبریزِ کینه

رنجور و خسته از درد بستر، مظلوم مادر مظلوم مادر

اندوهِ سنگین در سینه داری، زخمی به روی آیینه داری
از دردِ غربت صد غصّه داری، اسرار و محرم یک فضه داری

گشتی تو محزون بعدِ پیمبر، مظلوم مادر مظلوم مادر

از آن کبودی بر روی صورت، از روی بابا داری خجالت
تو رو بگیری از زخمِ جَرحت، تا او نبیند آن جای ضربت

صد آه و افغان از تیغِ خ

  • چهارشنبه
  • 2
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 محمدرضا نادعلیان

شعر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(چه تلخ میشود این نان و این نمک زهرا) * محمدرضا نادعلیان

757
1

شعر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها -(چه تلخ میشود این نان و این نمک زهرا) قرار بود که تنها قرار من باشی
میان شهر فقط تو نگار من باشی

ولی قرار نبود اینچنین زمین بخوری
و پشت در بروی جان نثار من باشی

نخواستی که ببینم چه زخم ها داری
تو خواستی که چنین رازدار من باشی

عجب تفاهم محضی که داغدار تو ام
تو نیز در دل خود داغدار من باشی

نفس بزن که نفس های من به تو بسته است
بمان و قول بده بردبار من باشی

خزانِ عمر علی رو به فصل سرما کرد
به آن امید که تو نوبهار من باشی

چه تلخ میشود این نان و این نمک زهرا
بمان که شهد گل روزگار من باشی

به یاس روت قسم، لاله های پیرهنت
امان نداد بمانی، کنار من باشی...

  • پنج شنبه
  • 3
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا نادعلیان
ادامه مطلب

شعر بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا ) * حسین ایزدی

4385
-1

شعر بعد از شهادت حضرت زهرا(س) -( چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا ) چقدر سخت می گذرد روزگار بی زهرا

علی نمانده برایش قرار بی زهرا
به فکر طعنه و تزویر و دین فروشی اند
ز دست اهل مدینه فرار بی زهرا
بدون فاطمه راه کمال روشن نیست
نداشت مظهری پس کردگار بی زهرا
علی اگر چه پناه پیمبران بوده ...
گمان کنم شده در اضطرار بی زهرا
میان کوچه مغیره به غربتم خندید
تمام قلب من آتش... شرار بی زهرا
بدون فاطمه چشمم دگر نمی بیند
فضای شهر شده پر غبار بی زهرا
به عشق فاطمه هر روز خانه می رفتم
دگر ندارد علی چشم انتظار بی زهرا

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 عبدالحسین شفیع پور

ممنون مادر که دربزمت مـاروبـازم دعوت کردی * عبدالحسین شفیع پور

4854

ممنون مادر     که دربزمت    مـاروبـازم  دعوت کردی ممنون مادر که دربزمت مـاروبـازم (دعوت کردی)۲

بیـمارتـیم شِفا بی بی توکه مرهـم (برهـردردی)۲

درحـق ما دعایی کن الـی الاَبَـد خـادم بـاشیم

نشه یک روز به درگهت سربه زیـر و ( نـادم بـاشیم)۲

بـا عنایـتت ،درهیـأتیم محبـان ِبر ،ولایـتیم

خادم درگه،این روضه ها (مشتاق شربت ِشهادتیم)۲

یازهرا(س)

اسـم زیبات بـرا مولا رمـز فتـح (خیـبربـوده)۲

شیعه گیمون با لطف تو بـا امضـای (حیـدر بـوده)۲

مـا متـحد به عشق تو بـا یکصـدا نجـوا داریـم

بـا حیدرت پیمان بستیم پـای روضت (جون میذاریم)۲

هیأتُ الحسین ، مأوای ما خیـمه گـاه او ، دنیای ما

اینجا سینه زدن ، عبادته ( تسکین دل شده ،آقای ما)۲

یازهرا(س)

رهـرو حق ا

  • دوشنبه
  • 4
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 23:15
  • نوشته شده توسط
  • عبدالحسین شفیع پور
ادامه مطلب
 امیر حسین الفت

شعر حضرت زهرا(س)-امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت بی بی -( کس نداند خبر از درد نهان من و تو ) * امیر حسین الفت

4161
2

شعر حضرت زهرا(س)-امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت بی بی -( کس نداند خبر از درد نهان من و تو ) کس نداند خبر از درد نهان من و تو
آنچه بگذشت در این بین میان من و تو
«آن زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان»
آن زمانی که فقط بود زمان من و تو
نه زمین بود، نه خورشید، نه آدم، حوا
آسمان بود و خدا بود و نشان من و تو
تا خدا در صدد ساختن آدم گشت
خلقتش را نفسی داد ز جان من و تو
همه ی عالم و آدم، همه از روز ازل
می نشستند سر سفره ی نان من و نو
بانیِ خلقتشانیم و همین آدم ها
چند روزی است بریدند امان من و تو
یاد داری که در این شهر در این خانه ی عشق
شادی هر دو جهان بود از آن من و تو
سرخی چشم غروب است که خون می بارد
آسمان نیز شده دل نگران من و تو
گوشه ی خانه مزار من افسرده شده
دست تقدیر شده فاتحه خوان من و تو

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( زمان بغض و غسل و پیرهن بود ) * حسن لطفی

3479
5

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( زمان بغض و غسل و پیرهن بود ) زمان بغض و غسل و پیرهن بود
چراغ اشک نور انجمن بود
طلب می‌کرد حیدر آن کفن را
کفن در دست طفل بی‌کفن بود

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است ) * محمد بیابانی

3353

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است ) همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است
ز داغ تو پر زخمم دوای من مرگ است
غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده ام
پس از تو همنفس آشنای من مرگ است
کدام زندگی؟! این خانه بی تو قبر شده
حیات، بر من و بر بچه های من مرگ است
تو ذره ذره شدی آب و من نفهمیدم
که در سکوت تو ای همصدای من مرگ است
شبیه چشم کبود تو اشک می ریزم
شبیه دست شکسته دعای من مرگ است
شبی که بند کفن را گره زدم گفتم
پس از تو فاطمه عقده گشای من مرگ است
پس از شکستن پهلوی تو کنار علی
چگونه زنده بمانم سزای من مرگ است
در آن لگد که به در خورد، فاش می دیدم
کسی که خیمه زده بر سرای من مرگ است
به جای خالی تو بین خانه می نگرم...
همین که نیستی اصلا برای من مرگ

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید ) *حجه الاسلام رضا جعفری

2696
1

شعر حضرت زهرا(س)-تغسیل -( بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید ) بلبل ز آشیانه ی خود دست می کشید
گل بر سر جوانه ی خود دست می کشید
چون ابر کز تمام خودش دست شسته بود
از اشک دانه دانه ی خود دست می کشید
حس کرد عمق کاری زخم غلاف را
وقتی که روی شانه ی خود دست می کشید
با مسح سر برای وضوی جبیره اش
بر جای تازیانه ی خود دست می کشید
این آخرین سلام نمازش فقط نبود
از آخرین بهانه ی خود دست می کشید

شاعر : حجه الاسلام رضا جعفری

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد