شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نـخـل امـیـد مرتضی برگ و برش ریخت ) * علیرضا عنصری

3392
4

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نـخـل امـیـد مرتضی برگ و برش ریخت  ) نـخـل امـیـد مرتضی برگ و برش ریخت
تـا لـشـگر کینه به روی هـمسرش ریخت
تـصـویـر سـبـز خـانـه اش آتش گرفت و
بـا صـاعـقـه از خـاطـرات او درش ریخت
آغـاز حـج فـاطـمـه از پـشـتت در بــود
در اولـیـن طـوف حرم بال و پرش ریخت
زهـرا حـمـایـل کـرده بود عزم خودش را
صـد حـیف اما لشگری روی سرش ریخت
حـجـم طـنابی را که دست شوهرش دید
گـرد غـبـار زیـر پـایـش را سرش ریخت
یـک لـشـگـری از ابـرهـه دور ولـی بـود
یک یاعلی گفت و سپاهی در برش ریخت
زهـرا کـمــربـنـد عـلـی را ول نمی کرد
چـنـدیـن نفر باهم زدند تا آخرش ریخت
با یک غلافی که در آن شمشیر هم داشت
او را زدنـد تـا کـه نگین ها و زرش ریخت
آن هـا حـریـف جـنـگ بـا حـید

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 11:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا رسول زاده

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بی تو به این زمین و زمان احتیاج نیست ) * رضا رسول زاده

2542
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بی تو به این زمین و زمان احتیاج نیست ) بی تو به این زمین و زمان احتیاج نیست
وقتی نفس نمانده به جان احتیاج نیست
این خانه سوت و کور شود با نبودنت
فصل بهار حرف خزان احتیاج نیست
از دردهات با خبرم زخمی علی
لبخند تلخ ، فاطمه جان احتیاج نیست
افتاده است دست تو از کار ، یاورم
این درد را مکن تو نهان ، احتیاج نیست
زحمت مکش که نان بپزی خانم علی
قدری نمک که هست ، به نان احتیاج نیست
تا آستانه بردن نعلین من چرا ؟!
این کارها ، خمیده جوان ، احتیاج نیست
از مسجد آمدم اگر امشب ، به پای من
برخاستن به قد کمان احتیاج نیست
فامیل هم به رفتن تو فکر می کنند !
بیمار را به زخم زبان احتیاج نیست ...
با من همینکه فاطمه بیعت کند بس است
دیگر به بیعت دگران احتیاج نی

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( مادرم گشته گرفتار تنش میلرزد ) * یاسین قاسمی

2597
2

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( مادرم گشته گرفتار تنش میلرزد ) مادرم گشته گرفتار تنش میلرزد
نیمه جانی شده بسیار تنش میلرزد
باز با بوسه در آغوش گرفته من را
اصلاً انگار نه انگار تنش میلرزد
همه ی سعی من این است نلرزد دستش
ولی افسوس به ناچار تنش میلرزد
دست به دیوار خودش راه رود آهسته
در کنار در و دیوار تنش میلرزد
رو به در بستر او را نگذارید دگر
میخورد چشم به مسمار تنش میلرزد
علتش چیست حسن اینکه تنت میلرزد؟
مادر هر دفعه و هر بار تنش میلرزد

شاعر : یاسین قاسمی

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 12:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( قلم دوباره فتاده به دام مادرها ) * یاسین قاسمی

2894
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( قلم دوباره فتاده به دام مادرها ) قلم دوباره فتاده به دام مادرها
کنیز خانه ات هستند تمام مادرها
اگرچه اینکه به مردها رسد مقام امام
ولی یقین که تو هستی امام مادرها
اگر اجازه دهی خاک پات را بوسم
اگر اجازه دهد ازدحام مادرها
کلید درب بهشت زیر پای مادرهاست
چگونه شرح دهم از مقام مادرها
برابری بکند با طعام های بهشت
غذای سوخته یا اینکه خام مادرها
به روضه های زنانه ز کودکی دیدم
همیشه سمت تو باشد سلام مادرها
همیشه میرسد این عطر یاس های کبود
میان روضه ی تو بر مشام مادرها
چگونه حرمت زهرا میان کوچه شکست؟
مگر که واجب نیست احترام مادرها...؟!

شاعر : یاسین قاسمی

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نه تنها زد عدو از کین در آن خانه را آتش ) * حمید کریمی

2898
3

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نه تنها زد عدو از کین در آن خانه را آتش ) نه تنها زد عدو از کین در آن خانه را آتش
که زد با درب خانه قلب صاحب خانه را آتش
همان پستی که پیمان بست در خم غدیر ان روز
به قصد انتقام از کینه زد پیمانه را آتش
صدای دخت طه را شنید از پشت در دشمن
که جای قدر دانی زد در کاشانه را آتش
به پیش چشم بلبل چید گلچین غنچه و گل را
که از غم سوخت شمع و زد پر پروانه را آتش
چنان زد با لگد کز ضرب در بشکست پهلویش
که سوز اشنایی زد دل بیگانه را آتش
به وقت بردن ساقی سپر دیدند کوثر را
که زد از تازیانه هم خم و خمخانه را آتش
چنان زد بر رخش سیلی که بعد از قرنها یا رب
زند در سینه یاد ان دل دیوانه را آتش

شاعر : حمید کریمی

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( وسط كوچه راهتان را بست ) * رضا قربانی

3879
3

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( وسط كوچه راهتان را بست ) وسط كوچه راهتان را بست
از خدا هم حيا نكرد اصلاً
پاره كرد آن قَباله را ملعون
به همين اكتفا نكرد اصلاً
سرتان داد ميزد و ميگفت:
خون به چشم ِ ابوتراب كنم
هرچقَدر كينه از علي دارم
همه را با زنش حساب كنم
يكنفر لات هم نبود آنجا؟!
كه بگويد به زن نزن سيلي
با كفِ دست و پشتِ دستِ چپش
دو كشيده زد و شدي نيلي
ضربِ دستش چقَدر سنگين بود!
بر زمين گوشواره ات افتاد
صورتَت زير ِ هاله اي رفت و
ماهِ حيدر ستاره ات افتاد
پيش چشم حسن چرا زدنت؟!
مجتبايت مگر غرور نداشت
غم ناموس را چكار كند؟!
كاش در كوچه او حضور نداشت
چادرت را تكاند و با گريه
زود از رويِ خاك جمعت كرد
تا به خانه عصاي دستت شد
مثل پروانه گشت و شمعت كرد...

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 12:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

واحد همراه با سبک - بارونه اشک ماتم *

4595
10

واحد همراه با سبک - بارونه اشک ماتم بارون اشک ماتم – رو گونه هام می ریزه

پاشید بریم عیادت – که مادرم مریضه

رسیده فصل خزون دوباره

چشمای مادر چه غصه داره

درد غریبی داره تو سینه

گمون ندارم طاقت بیاره

با جسم خسته – پهلو شکست

در بین بستر زهرا نشسته

وای مادرم وای 4

میشکنه بغض شب رو – صدای ناله هایت

می گه حسن با گریه – الهی من فدایت

ز بعد کوچه زاری نکردم

یه قره اشکم جاری نکردم

دلخوشیت این بود یه مرد باهاته

شرمنده ام که کاری نکردم

نمیره یادم – صورت نیلی

ناله ی مادر – ضربه ی سیلی

وای مادرم وای 3

دل نگرونه مادر – برای نور عینش

گفته که آب بزاریم – با لا سر حسینش

انگار ی مادر این و می دونه

یه روز حسینش تشنه می مونه

سفا

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 19:44
  • نوشته شده توسط
  • شاکرحق
ادامه مطلب

متن شعر شهادت جانسوز حضرت زهرا س -(کهنه ترین درد و تازه ترین داغی) * هستی محرابی

532

متن شعر شهادت جانسوز حضرت زهرا س -(کهنه ترین درد و تازه ترین داغی) السَّلام عَليکِ اَيَتُها الْمَظلومَةُ المَغصُوبَه

کهنه ترین درد و تازه ترین داغی

نیلی بدن امّا از ضربِ شلاقی

ای اوّلین مهمانِ جنّت بابا

آن وعده ی حق را تجدید میثاقی!

  • سه شنبه
  • 1
  • اسفند
  • 1396
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شور همراه با سبک - دیگه آروم نداره دل مجنون حیدر *

4611
10

شور همراه با سبک - دیگه آروم نداره دل مجنون حیدر دیگه آروم نداره – دل مجنون حیدر

تو بمون در کنارم – سر و سامون حیدر

بی تو دنیا حرومه – بی تو شادی کدومه

تو بری از کنارم – کار حیدر تمومه

بی تو – من تنها – در بین غمها

از داغت زهرا – می میرم

زهرا مظلومه 3 یا زهرا

دیگه چی مونده از من – بجز این قلب پاره

دیگه چی مونده از تو – بجز این گوشواره

همه دردم از اینه – دو تا دستامو بستن

پیش چشمون تارم – گل یاسم و شکستن

عشق دیرینم – یاس غمگینم

داغت کر بینم – می میرم

زهرا مظلومه 3 یا زهرا

سینه ی خسته ی تو – شبا آروم نداره

تو نفس می زنی و – میگی عیبی نداره

تو قنوت نمازت – دعا کردی نمونی

داری با این دعاهات – دلم و می سوزی

بی تو یا زهرا – من در

  • یکشنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 19:52
  • نوشته شده توسط
  • شاکرحق
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( دود سرکش شد و با رنگ سحر برخورد کرد ) * مسعود اصلاني

2825
6

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( دود سرکش شد و با رنگ سحر برخورد کرد ) دود سرکش شد و با رنگ سحر برخورد کرد
باز هم دیدند خیری که به شر برخورد کرد
طبق عادت جبرئیل از آسمان آمد ولی
ناگهان با اتفاقی شعله ور برخورد کرد
اتفاقی که غرور همسری را خرد کرد
اتفاقی که در آن مادر به در برخورد کرد
گردش لولای در سمت حیاط خانه بود
سمت مادر چرخ خورد و با پسر برخورد کرد
او حواسش به علی و بچه هایش بود که
میخ با پهلوی زهرا بی خبر برخورد کرد
تازیانه جرأت برخورد با او را نداشت
بازویش با تازیانه بیشتر برخورد کرد
از هجوم ناگهانی در خانه است که
صورتی با سینه ی دیوار اگر برخورد کرد

شاعر : مسعود اصلاني

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر فرخنده

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( وکرامات شما کار دو صد مریم نیست ) * امیر فرخنده

2891
4

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( وکرامات شما کار دو صد مریم نیست ) وکرامات شما کار دو صد مریم نیست
بخدا اینهمه اعجاز کرامت کم نیست
ما مسلمان شده نان شب زهرائیم
هر که خود نوکر این خانه نخواند آدم نیست
فاطمه اسوه زنهاست به دنیا تنها
بخدا خوبتر از فاطمه در عالم نیست
من فقط فاطمه را در دو جهان دارم هیچ
بخدا حب کسی غیر تو در قلبم نیست

شاعر : امیر فرخنده

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مهدی نظری

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نام علی در سینه ما ریشه دارد ) * مهدی نظری

3118
4

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( نام علی در سینه ما ریشه دارد ) نام علی در سینه ما ریشه دارد
آه علی در قلب زهرا ریشه دارد
این ذکر یا زهراست ما را زنده کرده
چونکه در انفاس مسیحا ریشه دارد
این چشم های ما که وقف روضۀ اوست
خشکیده اما بین دریا ریشه دارد
یاس امیرالمؤمنین خشکیدنی نیست
در بهترین گلدان دنیا ریشه دارد
این روضه های فاطمیه مطمئن باش
که در غدیر و بغض مولا ریشه دارد

شاعر : مهدی نظری

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-فاطمیه -( ای کاش سرود معرفت می خواندیم ) * سید محمد میر هاشمی

3075
1

 شعر حضرت زهرا(س)-فاطمیه -( ای کاش سرود معرفت می خواندیم ) ای کاش سرود معرفت می خواندیم
از دل همه را به غیر حق می راندیم
در مطلع فاطمیه یاری میگفت :
" ای کاش که فاطمیه ای می ماندیم "
***
ما صاحب یک سینه ی غم پروردیم
با فاطمیان الی الابد هم دردیم
سخت است اگر به پشت در جا ماندیم
ای کاش به فاطمیه وارد گردیم
***
ای یاس سپید فاطمیه زهرا
سردار رشید فاطمیه زهرا
ای کاش که در رکاب تو جان بازیم
گردیم شهید فاطمیه زهرا
***
ای وای که آن دل پر احساس شکست
در شهر مدینه قدر الماس شکست
تردید مکن به نا مسلمانی شان
این است سند که شاخه ی یاس شکست
***
صد باغ پر از جوانه تقدیم تو باد
صد دفتر پر ترانه تقدیم تو باد
ای یاس خزان دیده ی مهمانی عشق
این روضه ی نوبرانه تقدیم تو باد

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( در و دیوار فقط میداند ) * حبیب باقرزاده

3145
9

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت    -( در و دیوار فقط میداند ) در و دیوار فقط میداند
که چه آمد به سر مادر ما
در و دیوار فقط میداند
که چه شد بال و پر مادر ما
نه زمین بلکه سما گریه کند
آسمان نوحه گر مادر ما
پشت در همهمه ای برپا شد
خون دل شد جگر مادر ما
ضربه پایش چقدر محکم بود
میخ در شد سپر مادر ما
میخِ در کار خودش را کرد و
شد فدا گل پسر مادر ما
بعد از آن که همه جا خلوت شد
فضه آمد به بر مادر ما

شاعر : حبیب باقرزاده

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( باران شروع شد و زمین پر حباب شد ) * داود رحیمی

2972
3

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت    -(     باران شروع شد و زمین پر حباب شد ) باران شروع شد و زمین پر حباب شد
صحن امام زاده پر از اضطراب شد
بی اختیار، خاطره‌ای در دلم دمید
انگار در فضای دلم انقلاب شد
بیش از هزار سال گذشته چنین شبی
غم نامه‌ای سروده شد و یک کتاب شد
کوچه، دوشنبه عصر، هوا گرگ و میش بود
دستی بلند شد، رخ زردی کباب شد
یک باغبان نظاره‌گر و پیش چشم او
در زیر دست و پا گل سرخش گلاب شد
عمامه ای که جنبه ای از اعتبار داشت
پیچیده شد به دستی و مثل طناب شد ...
دستی که در غدیر خودش را امام کرد
این نفس مصطفی است، در این چهره قاب شد
آتش و سنگ پشت در خانه ای و باز
بانوی آب ها سپر بوتراب شد
ای کاش این قضیه همین جا تمام بود!
تازه خبر رسید: سبو پر شراب شد!
خوردند باده و همه شا

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( ای کعبه دلم، اول امام من ) * مجتبی شگریان همدانی

3336
2

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( ای کعبه دلم، اول امام من ) ای کعبه دلم، اول امام من
ای عشق فاطمه، مولا أبالحسن
بنشین کنار من، یک لحظه یا علی
نزدیکتر بیا، بینم تو را علی
با تو بهشت بود، نُه سال زندگی
در زیر سایه ات لبریز بندگی
این سینه ام شده، ظرف محبتت
نُقل دهان من حرف محبتت
بودن کنار تو ، بوده سعادتی
از من ندیده ای ،هرگز خیانتی
یک عمر دیده ای ،همراهی مرا
هرگز ندیده ای کوتاهی مرا
من بی اجازه ات، آبی نخورده ام
شکر خدا از این ،فیضی که برده ام
از هر چه غیر تو ،مولا گریختم
تا بود جان مرا، پای تو ریختم
دستان فاطمه در خانه پینه زد
بر داغ غربتت دستم به سینه زد
لبهای دشمنت ،با خطبه دوختم
پای ولایتت، ساختم و سوختم
آقا دعای خیر، بهر بتول کن
کم بوده زحمتم ، کم ر

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بیا که چشم به راه تو چشم آدم هاست ) * محمد بیابانی

3409
0

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بیا که چشم به راه تو چشم آدم هاست ) بیا که چشم به راه تو چشم آدم هاست
و پیش پای تو از اشک، خیر مقدم هاست
غروب روز فراقت طلوع خوشحالی ست
زمان آمدنت وقت رفتن غم هاست
شبیه نار و جحیم اند جنت و فردوس
بهشت های بدون تو چون جهنم هاست
برای فاطمه بیش از حسین می باری
چرا که فاطمیه مادر مُحرم هاست
مدینه نقطه ی آغاز غصه های تو و
مدینه لحظه ی مرگ تمام ماتم هاست
برو مدینه و بیرون کن آن دو را از خاک
که چشم زخم دل ما به دست مرهم هاست
***
تو یک شب از کفن و دفن و غسل، روضه بخوان
چرا که خواندن این روضه کار مَحرم هاست

شاعر : محمد بیابانی

  • دوشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 07:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت-از زبان امام حسن(ع) -( شرر زده است به جان کوچت از وطن مادر ) * محمد بیابانی

2945
1

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت-از زبان امام حسن(ع) -(  شرر زده است به جان کوچت از وطن مادر ) شرر زده است به جان کوچت از وطن مادر
خزان رسیده پس از تو در این چمن مادر
تو رفته ای و پدر از هجوم تنهایی
شده است بعد تو با چاه همسخن مادر
به وقت غسل ز دل ناله کرد و گفت به من
نمانده چیزی اسما از این بدن... مادر
حسین و زینب و کلثوم و من که می مردیم
نمی رسید اگر دستت از کفن مادر
به هیچ کس من از آن حادثه نخواهم گفت
که مانده راز تو در سینۀ حسن مادر
حسین گفت شبی دیده است، من در خواب
که داد می زدم ای بی حیا نزن... مادر...
چه ضربه ای که تو را نقش خاک کرد آن روز
هنوز مانده صدایش به گوش من مادر

شاعر : محمد بیابانی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( چه كرد و آه چه بد كرد دست من با من ) * علی اصغر ذاکری

3961

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( چه كرد و آه چه بد كرد دست من با من ) چه كرد و آه چه بد كرد دست من با من
تو را سـپـرد بـه آغـوش خاك امـا من
هـنوز هم كه هنوز است سخت در فکرم
"تویی كه در دل این خاك خفته ای یا من؟"
تـو را زدند، خـودم این شكنجه را دیـدم
و سوختم، چـه كشیدم از آن تمـاشـا مـن
اگر چـه رفـته ای امـا میان مـا بـانـو
بدان كه فـاصله ای نیست،مثل من تا من
تـو بین خاك وَ این دست های من خاكی
كــه بود آنكه به خاكت سپرد؟ آیـا من...؟
دلـم گرفت، كلامی بگو، وَ راحت باش
كسی كـنار مـزار تـو نیست، تـنها مـن...

شاعر : علی اصغر ذاکری

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 13:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( مادر اگر چه رفته ولی معجرش که هست ) * حسین ایزدی

2486
3

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -(  مادر اگر چه رفته ولی معجرش که هست ) مادر اگر چه رفته ولی معجرش که هست
پروانه سوخته ولی خاکسترش که هست
اینجا برای گریه بهانه نیاز نیست
این گریه های دم به دم همسرش که هست
گیرم کسی ز سینه و پهلو سخن نگفت
آلاله های سرخ روی بسترش که هست
گرچه نماز های نشسته تمام شد
چادر نماز خاکی روی سرش که هست
فضه سه ماه پخت و پز و کار خانه کرد
خسته شدی شما، بنشین، دخترش که هست
خون باقی است بر در و دیوار و باغچه
کوثر اگر چه رفته ولی ساغرش که هست
زینب به گریه گفت: حسین جان صبور باش
مادر اگر چه رفته ولی دخترش که هست

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت ) * محمد نجاری

2207
1

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت ) ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت
از شعرهای چشم سپیدش نخواند و رفت
هجده بهار آمد و روی دل زمین
یک هاله از حریر بهشتی کشاند و رفت
او حسرتی به وسعت دریای چشم خود
بر چشم های تشنه ی ساحل نشاند و رفت
بالی شکسته داشت... ولی با امید گفت
«عجّل وفات» و بال خودش را تکاند و رفت
او مزه ی غریب غروبی شکسته را
زیر زبان زخم افق ها چشاند و رفت
بعد از وداع آرزویش در دل شبی
پشت سرش زمین و زمان را دواند و رفت
آن شب دلش برای عزیزش گرفته بود
آن شب برای چشم سحر روضه خواند و رفت

شاعر : محمد نجاری

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( هجده بهار بر گل عمرم دمیده است ) * سید محمد حسینی پور

3013
1

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( هجده بهار بر گل عمرم دمیده است ) هجده بهار بر گل عمرم دمیده است
حالا چه زود فصل زمستان رسیده است
قـدّم رشید بود و غم همسرم بلند
از احترام اوست که قدم خمیده است
از طرز راه رفتن خود رنج می کشم
زینب مرا خمیده خمیده ندیده است
در سینه شکسته نفس گیر می کند
این درد استخوان نفسم را بریده است
تنها نه گوشواره ام افتاد روی خاک
آن ضرب دست، پرده گوشم دریده است
شبها زخواب می پرد و گریه می کند
طفلی حسن؛ که رنگ ز رویش پریده است
شاید در آن هیایوی آنروز کوچه ها
او نیز طعم دست عدو را چشیده است
روی من و حسن؛ و غرور علی ... خدا
هر غصه ای که می کشم از آن کشیده است

شاعر : سید محمد حسینی پور

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

شعر مام زمان(عج)-مناجات فاطمیه -( از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار ) * رحمان نوازنی

2438
1

شعر مام زمان(عج)-مناجات فاطمیه -(  از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار ) از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار
امشب دوباره آمده‌ام بر سر قرار
رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم
من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار
من در میان راه زمین خورده‌ام بیا
از بس که بار آمده بر روی دوش، بار
آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌خورم
حتی تو را ندیده‌ام این گوشه و کنار
امشب که گریه‌های تو باران گرفته است
از چشم خشکسال منم قطره‌ای ببار
اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم
ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار
در انتظار آمدنم ایستاده‌ای
شاید به این امید که می آیمت به کار
امشب برای این که بیایی به پیش ما
انگشت روی روضه‌ی دلخواه خود گذار
امشب مرا به خانه‌ی مادر ببر که باز
آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار
ما را

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( قامت اقتدار باید بود ) * حسن لطفی

2622

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( قامت اقتدار باید بود ) قامت اقتدار باید بود
شیر، شیر شكار باید بود
پای این ساحل پر از امواج
صخره‌ای استوار باید بود
بر سر سنگریزه پا بگذار
رود نه، آبشار باید بود
پشت بر پشت، تكیه‌گاه هم
دو سر ذوالفقار باید بود
الغرض حرف‌های ما این است:
آه ، زهرا تبار باید بود
مثل خورشید، سیره زهراست
كه ولایتمدار باید بود
جز در این جادّه قدم مگذار
هرچه داری بیار كم مگذار
ای مدینه بیا به سر بزنیم
ناله از آتش جگر بزنیم
پیش پرهای سرخ پروانه
تا دم صبح بال و پر بزنیم
لااقل ما به جای مردم شهر
به عیادت رویم و سر بزنیم
یاد پهلوی مادر گل‌ها
خم شده دست بر كمر بزنیم
نفسش در شماره افتاده
سر به بیمار محتضر بزنیم
روضه‌های نگفته را گوییم
ضجه‌ها را

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر حضرت زهرا(س)-مدح -( سجده های فاطمه شب زنده دارم می كند ) * محمود ژولیده

3329
4

شعر حضرت زهرا(س)-مدح -( سجده های فاطمه شب زنده دارم می كند ) سجده های فاطمه شب زنده دارم می كند
مِهر او زیباتر از فصل بهارم می كند
هرچه دارم از دعای مادرم دارم كه او
با دعایش لطف زهرا را نثارم می كند
من همانم كه نبودم شیئ مذكوری ولی
فیضِ حُبُّ الفاطمه کوثر تبارم می كند
اوست تنها مادری كه در مسیر بندگی
با قیام خویش یار ذوالفقارم می كند
مادرِ طاووسِ جنّت كیست غیر از فاطمه
اوست ، همچون دانه در محشر شكارم می كند
تا قیامت هست كار انبیا تقدیس او
مصطفی فرمود: زهرا با وقارم می كند
خطبۀ مردانه اش درس تولّا می دهد
با حمایت از ولایت حق مدارم می كند
گفت رهبر : احترام مادر ما واجب است
احترام اوست صاحب اقتدارم می كند
رمزِ این سال حماسی هست سال فاطمی
آنكه بر سینه مدال

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( این روزها صحبت شان با نگاه بود ) * حسین ایزدی

2947
1

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( این روزها صحبت شان با نگاه بود ) این روزها صحبت شان با نگاه بود
از بس فضای خانه پر از درد و آه بود
این جا کسی عیادت زهرا نمی رود
تنها کسی که سر زده شب، نور ماه بود
شهر پیمبر است مدینه ولی در آن
یاری اهل بیت پیمبر گناه بود
از سنت رسول به غیر از اذان نماند
شالوده های دین مدینه تباه بود
اصلاً عجیب نیست که هیزم بیاورند
وقتی که قلب مردم یثرب سیاه بود
می گفت با نگاه: بمان فاطمه، نرو...
تنها جواب فاطمه هم یک دو آه بود
از لب جدا نمی شود (عجل وفاتی) اش
در انتظار مانده و چشمش به راه بود

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی ) * سید محمد جوادی

2503

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -(  ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی ) ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی
نیلی اگرچه مانده ای اما تو یاسی
از چادر تو می رسد نور عجیبی
وقتی که در محراب غرق التماسی
با این که در کوچه گرفته خصم راهت
باور ندارم که ز دشمن می هراسی
در بستر بی طاقتی، می پیچی از درد
جان می دهی اما به یک مرگ حماسی
لاغر شدی لاغرتر از روز گذشته
یعنی تنت گم می شود در هر لباسی
زخمی من آیا نمی خواهی بخوابی؟
از شب گذشته مادر خورشید، پاسی
آئینه بردار و تماشا کن رخت را
مادر ببین آیا خودت را می شناسی؟

شاعر : سید محمد جوادی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( ای شهر جای زخم کمی التیام باش ) *

3007
1

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( ای شهر جای زخم کمی التیام باش ) ای شهر جای زخم کمی التیام باش
ای روزگار چند صباحی به کام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
ای داد بی طهارت نامحترم خموش
پشت در است طاهره با احترام باش
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
ای در نسوز جان علی با دوام باش
اینجا "خلیله" در وسط شعله مانده است
یا نار بهر فاطمه "برداً سلام" باش
ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای
دور از محل بوسه ی خیرالانام باش
سیصد مهاجم آمده ای بی دفاع من
در فکر دفع کردن این ازدحام باش
دیدم که تازیانه به گوش قلاف گفت
حالا پی شکنجه ی روح امام باش

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( اشکم چکید و گوشه ی چشمت مرا گرفت ) * حسن لطفی

2497

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( اشکم چکید و گوشه ی چشمت مرا گرفت ) اشکم چکید و گوشه ی چشمت مرا گرفت
نزدیک صبح بود که یا ربنا گرفت
چیزی نمانده بود که بی آبرو شوم
این بار هم حنای تو پیش خدا گرفت
نور کلام های خودت که به جای خود
باید دهان فضه یتان را طلا گرفت
بیمارم از حرارت تب شعله می کشید
خواندن دعای نور شما را شفا گرفت
از چادرت نخی به منِ بی نوا بده
پیراهن زفافِ تو را که گدا گرفت
یک دست بر قباله و یک بر هوا
ملعون چه بی هوا زد و چه بی هوا گرفت
از گوشواره های تو معلوم می شود
یک ضربه زد ولی سر تو به دو جا گرفت
خنجر شکاف در ، سر یک میخ شعله ور
پهلوت عاقبت به لب چند جا گرفت

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است ) * غلامرضا حق پرست

2341
14

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است ) غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است
گریه ام روز و شب و شام و سحر سنگین است
کس ز من بعد تو بر صبر توقع نکند
بشکند چون که کمر ، درد کمر سنگین است
بانویم ، هست یقینم که تو را چشم زدند
وضع و حال تو بگوید که نظر سنگین است
با علی حرف بزن تا که نگویند به هم
با علی مثل همه فاطمه سر سنگین است
رمقی نیست که حرکت بدهی جسمت را
نتوانی بزنی بال که پر سنگین است
تک و تنها وسط راه رهایم نکنی
راهزن پر شده و بار سفر سنگین است
همه با دیدن روی تو چنین می گفتند
دست آنکس که تو را زد چقدر سنگین است

شاعر : غلامرضا حق پرست

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد