دارایی من برابرم خورد زمین
انگار تمام باورم خورد زمین
رفتم سپر بلا شوم اما حیف
قدم نرسید... مادرم خورد زمین
- چهارشنبه
- 30
- آبان
- 1403
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
دارایی من برابرم خورد زمین
انگار تمام باورم خورد زمین
رفتم سپر بلا شوم اما حیف
قدم نرسید... مادرم خورد زمین
حسینی ام
به دعات مادر ، به نگات مادر
به دعاهای شبونه با خدات مادر
آرامش زندگیمو - مدیون توام
تو برکت کل دنیا من - قربون توام
حیرون توام
تو، الگوی محور مقاومت هستی
شهیده ی راه مجاهدت هستی
مادر جان شفیعه روز قیامت هستی
صلی الله و علیکِ یا زهرا ۳
.
هجوم_به_خانه_وحی
سبک_مادر_و_زدن
محمد_بیابانی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
مادرو زدن / گل یاس پیغمبرو زدن
زدن زهرا رو حیدرو زدن / وای وای وای
بی هوا زدن / توو دستا هیزم بود با پا زدن
جلو چشمای بچهها زدن / وای وای وای
زدن چل تا مردم آزار
داره خون می باره مسمار
دیدن که سوره کوثر
کتیبه شد روی دیوار
زد اما * نگفت علی می بینه
اجر رسالت اینه * ای وای از این غم
زد اما * نگفت توو راهی داره
بین در و دیواره * ای وای از این غم
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
این تحیره / دلاشون از بغض علی پره
چقد رد پا روی چادره / وای وای وای
یا مغیره رو / بگیرید یا چشمای حیدرو
نشون کردن بازوی مادرو / وای وای وای
میگن که با زخم پهلو
اومد توی کوچه بانو
گمونم کار غلافه
که از کار افتاده بازو
واویلا * جلو چشای مولا
صد دفه افتاد زهرا * ای داد بیداد
واویلا * علی شده شرمنده
قنفذ داره میخنده * ای داد بیداد
امام_زمان عجل الله فرجه
#فراق_و_وصال ویژه فاطمیه
#رضا_تاجیک
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
هوا هوای غم است و هوای فاطمیه
وزیده باز شمیم عزای فاطمیه
نگاه كردى عزيزم! كه باز آمده است
گداى حضرت زهرا، گداى فاطميه
بيا و باز مرا انتخاب كن آقا
براى اينكه بگريم به پاى فاطميه
بيا كه با تو به گوش جهانيان برسد
صداى حق و حقيقت صداى فاطميه
چه می شود که شبیه تمامی شهدا
دعا کنی و شوم مبتلاى فاطميه
خدا کند که شوم من شهید راه ظهور
خدا کند که بمیرم برای فاطمیه
بیا و گریه کنت را شبی مدینه ببر
میان کوچه بخوان روضه هاى فاطميه
هجوم و آتش و آن چادر کتیبه شده
بگو که گریه کنم از کجای فاطمیه ؟!
بخوان ز سر مگوی شهید شش ماهه
بخوان ز روضه ی کرببلای فاطمیه
.
دوباره فاطمیه
بر سینه اش زخمی عمیق از میخِ در دارد
پس هر نفس که میکشد ، یک درد سر دارد
دیدند زهرا راه که میرفت در خانه
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر دارد
میخواهد او تا موی زینب را کند شانه
سخت است با این وضع بازو ، شانه بر دارد
او بیشتر از غربت مولای خود سوزَد
هرچند بر روی دلش داغ پسر دارد
آن بانویی که پهلویش بشکسته ای مردم
یک لحظه خواب راحتی آیا دگر دارد؟
با ناله ی عَجِّل وَفاتی اش علی فهمید
یارِ جوانش گوئیا قصد سفر دارد!
والله زهرا تا قیامت نفرتی بی حد
در سینه خود از ابوبکر و عُمَر دارد
یونس وصالی
کنج عزلت
تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما
کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما
چون درختی که پیر و خشکیده
برگ و بر را گرفته اند از ما
ما گدایی بلد نبودیم و
پشت در را گرفته اند از ما
بس که ناشکری از بلا کردیم
دردسر را گرفته اند از ما
لب مرز میان ما بسته ست
این گذر را گرفته اند از ما
ما فقیران به فکر عقباییم
تا قیامت گدای زهراییم
چاره ای نه … نمانده انگاری
تو که از این دلم خبر داری
همه رفتند و من همین جایم
تکیه دادم به کنج دیواری
شب به دست خودم ادب کردم
چشم وا مانده را ز کم کاری
دست خالی رسیده ام اینجا
تا شنیدم شما خریداری
این دلم را بخر گرفتارم
تا ندادم به دست خود کاری
تو بزرگ قبیله ای زهرا
کافی است از تو یک نگاه،آری
جان به جان آفرین که میدادم
فاطمه میرسد به فریادم
این کرم خانه ای که وا کرده
خشت اول علی بنا کرده
خانه را دست فاطمه داده
لطف زهرا مرا گدا کرده
فاطمه جای خود که سنگم را
فضه ی خادمه طلا کرده
نام زهرا که باطناً سِرّ است
حاجت عالمی روا کرده
هر زمان روضه میروم حتماً
شک ندارم که او صدا کرده
گریه کن های بچه هایش را
سر سجاده اش دعا کرده
با خجالت به یاورش می گفت
همسری که به همسرش می گفت
یک به یک درب خانه ی انصار
رفته ای وا نکرده اند انگار…
نیمه شب شد دوباره زهرا جان
همه خوابیده اند و تو بیدار
جان من در میاید از تن … آه
جابجا می شوی تو که هر بار
بسترت را بیا و جمعش کن
سقف خانه شده سرم آوار
پیش زینب کمی بخند، اصلاً
شده حتی اگر چه بالاجبار
این شب آخری نفس هایت
جان من را به لب رساند اینبار
بعد از این قاتل علی این هاست
در و دیوار و کوچه و مسمار
تا همیشه علی بدهکارت
ای عزیزم خدانگهدارت
رسول عسگری
بعد از پیمبر
عجیب بعد پیمبر ، علی مصیبت داشت
میان اهل مدینه چقدر غربت داشت
تمام غربت و غم های بیشمارِ علی
از انحرافِ درونِ سقیفه نشأت داشت
خیانتی که نمودند اهل ظلم به او
به ذات اقدس حق ریشه در حسادت داشت
اگر به صبر نبود آن یل عرب ملزم
کسی برای ورود به خانه جرئت داشت؟
ببین چگونه زند نعره پشت در آن کس
که در فرار ز میدان ، فقط مهارت داشت !
به پاک طینت عالم لگد زده آن که ...
به استناد روایات ، خبث طینت داشت
قسم به ذات خداوند ، فاطمه هر بار
پس از نماز از آن دو نفر برائت داشت
وَ روح فاطمه درحالی از تنش پر زد
که از سقیفه و اهل سقیفه نفرت داشت
علی به خاک سپرد آن امانتی را که
نشانِ ضربه ی سیلی به روی صورت داشت
یونس وصالی
شدی آشفته و من هم ز تو آشفتهترم
پشت در سوختی و سوخته من هم جگرم
زخم شد پلک تو از بس که به من پلک زدی
با اشاره تو سلامم کنی ای محتضرم
بس که ضربه به سرت خورد سرت را بستی
تو سرت بستی و من بر سر زانوست سرم
پیش چشمم چه بلایی سر چشمت آمد
با همین چشم کبودت بنگر چشم ترم
همه تقصیر مغیره است خودم میدانم
قوت بازوی من بازوی تو کرده ورم
مُردم آندم که صدای تو شنیدم زهرا
گفتی ای فضه بیا زود،که من زیر درم
بس که از روی در سوخته دشمن رد شد
از تو و سینهی خونین شدهات باخبرم
میکشیدند مرا تا که نگاهم افتاد
دیدم از ضربه پا له شده محسن پسرم
مادر خانه بستری باشد
زندگی زندگی نخواهد شد
شده کابوس مجتبی این حرف
باز هم حال مادرت بد شد
باغ پاییزی است بیت علی
حال خانه چقدر غمگین است
درد شانه اگر که داشت کسی
پیرهن هم براش سنگین است
دست مادر که بی توان بشود
مو پریشان شوند اولادش
فاطمه شد کلافه از دست
شانه ای که دوباره افتادش
شده ابلیس امام مسجد شهر
شده خانه نشین حقیقت دین
آب کرده امیر خیبر را
این که خورده است همسرش به زمین
صورت از من نگیر فاطمه جان
من غریبم خودت که میدانی
کاش با تو میآمدم زهرا
کشته من را غم پشیمانی
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#بهمن_ترکمانی
یا زهرا(س)
دری سوزان وبا یک ضربه بر در
گل افتاد و کنارش غنچه پرپر
در آنجا باغبانی دست بسته
نگاهش می کند با دیده ی تر
بود گل فاطمه(س) محبوب طاها
عزیز جان و پشتیبان حیدر
فداییِ ولی اش گشته زهرا
پر از واویلتا شد عرش داور
از او فریاد وا بابا بلند است
یل خیبر شکن، درمانده، مضطر
امان از گریه ی طفلان زهرا
امان از ناله های وای مادر
شعر :اسماعیل تقوایی
◾زمزمه
◾فاطمیه(سبک خدا مادرم رو کجا میبرند)
◾بنداول
سراپا همه شور و ماتم شدم
به رخسار گل مثل شبنم شدم
تویی مادر من
دو چشم تر من
مرو مادرم(۲)
◾بند دوم
به کوچه دو چشمم پر از خون شده
رخ مادرم دیده گلگون شده
دلم بی شکیبه
حسینت غریبه
مرو مادر(۲)
◾بندسوم
بگوشم رسد ناله و آه تو
نظر میکنم من رخ ماه تو
رخت نیلی از کین
دو چشم ترم بین
مرو مادرم(۲)
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
نوحه عزای حضرت زهرا(س)
گل به زمین فتاده در پشت در
حیدر مظلوم شده بی پسر) ٢
یا ابتا گفتا، فاطمه ی زهرا
ناله او این بود، فضه بیا اینجا
فاطمه یا زهرا، فاطمه یا زهرا ٢
_______________________________
چون به زمین آن گل لاله افتاد
عرش خداوند به ناله افتاد) ٢
در آسمان پیچید، ندای واویلا
گریید پیغمبر، در جنت الاعلی
فاطمه....
______________________________
دست علی بسته وبا چشم تر
می نگرد فاطمه را خونجگر) ٢
زمانه چه کرده، با فاتح خیبر
در پیش چشمانش، زخمی شده همسر
یا فاطمه...
_______________________________
فاطمه در بستر بیماری است
ضربه میخ در بر او کاری است) ٢
جانها بسوزد بر، حال پریشانش
رحمی خدایا بر، علی وطفلانش
یا فاطمه...
شعر:اسماعیل تقوایی
اُمید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست
حاجاتِ هیچ ما و لطفِ زیاد زهراست
تنها نه دست ما را پُر کرده است امروز
چشم امید ما در روزِ معاد زهراست
ما همچو برگ ریزان چون ابرها گریزان
آورد آنکه ما را در اتحاد زهراست
ارث از مکارمِ او برده است هر امامی
آری کریم زهرا آری جواد زهراست
آنکس که وقت فتنه بازیِ خصم روکرد
آنکس که فرصتی بر دشمن نداد زهراست
در زیرِ چادرِ او حرف از شکست، هیهات
بی او تنفسِ ما یک دم مباد، زهراست!
وقت مصاف مولا میرفت با دل قرص
میدید آنکه پشتش میایستاد زهراست
ای شهرِ سرد و سنگی بی مهری و دو رنگی
آنکه تو را درآورد از انجماد زهراست
ما را یتیم کرده آن کس که زد به رویش
یک عمر گریه زهرا یک عمر داد زهراست
هیزم به روی هیزم تا دید گفت مقداد
اینکه به پشت در هست ای قومِعاد زهراست
گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
آنکه میان این دو در خون فتاد زهراست
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۱۴)
با تو برای من غم عالم نماندنی است
با من بمان که با من و تو غم نماندنی است
این غم کجا برم که برایم میان شهر
یک یار مانده است که آن هم نماندنی است
گفتم طبیب آمد و تا دید وضعِ در
برگشت و رفت و گفت مریضم نماندنی است
پهلو و سینه، صورت و بازو، عزیز من
با این همه جراحت مبهم نماندنی است
مرهم گذاشت زینب و دادت بلند شد
با گریه گفت این تن درهم نماندنی است
مثل خیال گشتهای و گفت بسترت
بیهوده است افاقهی مرهم... نماندنی است
سهمِ حسین بی کفنی شد، کفن چه سود ؟
وقتی کفن نه پیرهنی هم نماندنی است
تا فرصت است بوسه بگیر از حسین که..
از زخمِ نیزههای دمادم نماندنی است
بوسه بگیر از بدنش که همین بدن
زیر هزار ضربهی محکم نماندنی است
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۱۴)
زمزمه یا زمینه شهادت حضرت زهرا(س)
دردمو به کی بگم
زن پا به ما(ه) مو پشت در زدن
دردمو به کی بگم
زن پا به ما(ه)مو چل نفر زدن
یه جوری زدنش که، نمیشه حرفشم زد
میون دود و آتیش، صداش در نمیومد
یه جوری زدنش که، سرش خورده به دیوار
نمیشه حرفشم زد، بمونه حرف مسمار
تنها بود
چوب در رو بدن زهرا بود
روی چادرش یه جای پا بود
قتلگاه محسنم اینجا بود
واویلا، از کنار من نرو یا زهرا
دردمو به کی بگم
خانم خوونه ی من جون به لبه
دردمو به کی بگم
موی زینبم چه نا مرتبه...
یه جوری شده دیگه، نمی تونه بشینه
حسین و حسنش رو، نمی تونه ببینه
یه جوری شده شب ها، نمی تونه بخوابه
همین نفس کشیدن، براش مثل عذابه
یارالی
این روزا توو بدترین احوالی
کشته حیدرو همین بی حالی
پشتمو نکن تو زهرا خالی
واویلا، از کنار من نرو یا زهرا
حامد محمدی، وحید محمدی
آذر ۱۴٠۳
-لطفا حق روضه ادا شود-
سیلیِ سردِ خزان؛ گشت و گذارم را گرفت
ارغوانی کرد یاسم را، بهارم را گرفت
پیر شد، قامت کمان شد یارِ هجده ساله ام
یک لگد با یک غلافِ کهنه یارم را گرفت
در کنار غصه ها سنگ صبوری داشتم
رفت با بیطاقتی؛ صبر و قرارم را گرفت
دردِ پهلوی شکسته، دردِ بازویِ کبود
همسرم را...دلخوشیِ روزگارم را گرفت
روزها دستاس چرخاند و برایم پخت نان
روزگارم شب شد و لیل و نهارم را گرفت
خانه ام شد بی صفا، گمکرده دارم ای خدا...
بشکند دستی که یارِ خانه-دارم را گرفت
بشکند پایی که زد بر دربِ باغم بیهوا
میوه ام افتاد و شش-ماهه-انارم. را گرفت
کودکانم آه خیلی زود بی مادر شدند
بغضشان هنگام گریه؛ اختیارم را گرفت
صبر کرد و از خجالت ذره ذره آب شد
داغِ زهرا(س) اقتدارِ ذوالفقارم را گرفت
*
کینه های کهنه را همراهِ هیزم جمع کرد
آمد آن نامردِ پستی که نگارم را گرفت
بیکسم کرد و گرفت از من کس و کارِ مرا
آتشم زد قاتلش! ایل و تبارم را گرفت
من فقط از قلعهٔ خیبر "دری" کَندم ولی
او لگد زد بر "در" و دار و ندارم را گرفت!
ندیده خیری از شهر مدینه
اگر از خیرِ این دنیا گذشته
گذشته واسه حیدر قدرِ صد سال
سه روز از رفتنِ زهرا(س) گذشته
بیادش ختم قرآن داره هر شب
بهارش رفته و حالش خزونه
صداش میگیره و میلرزه از بغض
علی(ع) تا سوره کوثر میخونه
شده با هر بهونه تازه؛..داغش
نبودِ فاطمه(س) واسش عذابه
پُر از زخمای بستر رفت، یارش
روو دستاش جایِ زخمایِ طنابه
غریبونه، یه گوشه مثّ بابا
شده خونه نشین! داره دلیلی...
حسن(ع) تا میگذره از کوچه هربار
می پیچه تویِ گوشِش ضربِ سیلی
پریشونه همش! یادش نِمیره-
میونِ شعله ها افتادنِ "در"
با گریه تویِ خلوت میزنه حرف
همش با چادرِ خاکیِ مادر
تنورِ خونه سرده چند وقته
حسین(ع) از داغ مادر بیقراره
دلش تنگه! شده خیره به دستاس
هوایِ گرمیِ دستاش و داره
توو چشماش اشکه هر چی میخوره آب
غم مادر چی به روزش آوُرده
براش زَهره! گوارا نیست! چونکه-
فقط از دستِ مادر آب خورده
نوازش هایِ بابا هست امّا-
از عشقِ مادرونه هست محروم
توو چشماش داره حرفای نگفته
چه سنگینه سکوتِ أمّ کلثوم(س)
اذون میگن! عجب دلتنگه زینب(س)
گلِ قلبش داره از غم میپوسه
تویِ سجّادهٔ مادر میشینه
همش تسبیح و مُهرش رو میبوسه
پریده زینب(س) از خوابش پریشون
نشسته؛ خیره به هر دو برادر
شبونه اشک میریزه کنارِ
کفن هایی که دستش داده مادر!
#احسان_نرگسی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
مسافر علی
آتیش گرفت بال و پرت به خاطرِ علی
صحنه ی افتادنته (توو خاطرِ علی) ۲
نگرانتم
نکنه یه وقت بخوری زمین / نگرانتم
پاشو التماس منو ببین / نگرانتم ۲
نگرانتم
دو سه ماهه که توی بستری / نگرانتم
واسه دلخوشیم بگو بهتری / نگرانتم۲
زهرا وای وای وای
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
هم صحبت علی
تو که دیگه داری خبر از غربت علی
آخرشم دوری تو (شد قسمت علی) ۲
بمیرم برات
مگه چند نفر می کشیدنت / بمیرم برات
برا ذکر یا علی گفتنت / بمیرم برات ۲
گریه می کنم
برا زخمای بی شمار تو / گریه می کنم
منو می کُشه چش تار تو / گریه می کنم ۲
زهرا وای وای وای
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
ای مادر حسین
داری می بینی خنجرو رو حنجر حسین
هر کی اومد یه ضربه زد (رو پیکر حسین) ۲
یه نفر نبود
واسه پیکرش بشه سایه بون / یه نفر نبود
نذاره حسین بشه نیمه جون / یه نفر نبود ۲
چه غمی شده
مگه قتلگاه جای زینبه / چه غمی شده
بدنش زیر سم مرکبه / چه غمی شده ۲
حسین وای وای وای
.
دیروز بود انگار عشقت در گلم رفت
گفتی علی!غمهای عالم از دلم رفت..
دیروز بود انگار با تو پا گرفتم
خندیدی و آرام دستت را گرفتم
دیروز بود انگار شب را کور کردیم
یک خانه کوچک به زحمت جور کردیم
دیروز بود انگار رونق داشت باغم
با بودن تو غم نمیامد سراغم
دیروز بود انگار گل با شمع بودیم
شبها سر یک سفره باهم جمع بودیم
دیروز بود انگار دنیا کام من بود
در شهر عنوانم علی صف شکن بود
دیروز بود انگار دادم این خبر را
گفتم که زهرا هست بفروشم سپر را
دیروز بود انگار فکرم ماندنت بود
زیباترین اوقات من نان پختنت بود
دیروز بود انگار با شور جوانی
می ایستادی تا نماز شب بخوانی
امروز اما غم گرفته خانه ام را
سر درد اذیت میکند ریحانه ام را
امروز اما هر نمازش بی قنوت است
هرچیز میگویم جواب او سکوت است
امروز اما راه من بن بست خورده
بانوی من سیلی ز مردی پست خورده
امروز اما بخت حیدر واژگون است
هرجای بستر را که میبینیم خون است
امروز اما سوخت مغز استخوانم
با من وصیت کرد بانوی جوانم
امروز اما غم دلم را زیرو رو کرد
از حال زهرایم مغیره پرس و جو کرد
امروز اما کوثر من در مدینه
زخم عمیق میخ در دارد به سینه
امروز اما خاک شسته جامه ام را
گم کرده ام در کوچه ها عمامه ام را..
امروز اما سر به زیر شهر هستم
دنیا بدان من با تو دیگر قهر هستم
امروز اما داغ زد بر روی داغم
فرمود وای از کشته ی خاک عراقم..
گفتم حسین دیدم دو چشمان ترش را
فرمود میبرند لب تشنه سرش را
ابراهیم همتی ⭐️
➖➖➖
خودتو بزار جای حسن (چه حالی میشی)۲
مـادرتـو جلـوت بزنـن (چه حالی میشی)۲
زدن مادرو سیلیِ بی هوا
زدن مادرو توی اون کوچها
یه سیلی مادر مارو شهید کرد
(یه سیلی موی حسنو سفید کرد)۲
وای مـــادر جـــان
...
اگه مادرت زخمی بشه (چه حالی میشی)۲
بهش اگه بی رحمی بشه (چه حالی میشی)۲
زدن ناموس حیدرو با غلاف
زدن بازوی مـادرو با غلاف
واویلا دستای علی رو بستن
(واویلا دست مادر و شکستن)۲
وای مـــادر جـــان
...
توی کوچه زد ناله حسن (نزن ای مامرد)۲
بجای مادر من رو بزن (نزن ای نامرد)۲
نزن مادرو بی گناهه نزن
نزن مادرو پا به ماهه نزن
رو خاکا افتاده بی هوشه مادر
(شکسته گوشواره تو گوشه مادر) ۲
وای مـــادر جـــان
➖➖➖
منبع جواز نوکری
? t.me/javazenokari
خانم فرزانه قربانی ⭐️
➖➖➖
هوات پریشونم کرد
پُرِ چشام از بارون
شونه زدی موهامو مادر
با دست لرزون
چقده سوت و کور خونه
وقتی می بینم تو بستری
با این که دردت بی شماره
ولی می گی خیلی بهتری
یه وقت نری تنهام بذاری
خیلی سخته بی مادری
(تو دنیای به این بزرگی
شده سهمم خون جگری)
پنهون می کنی چی رو از من
درداتو نمی گی تو اصلا
با گریه می دوزی یه پیرهَن
مادر.....
--
توی دلم آشوبه
شبونه داری میری
کاشکی پیشم می موندی مادر
وقت اسیری
جوابمو نمی دی مادر
خوابیدی آروم و بی صدا
برای ِمن دلخوشی بودی
چطوری ازت بشم جدا
وقتی چشاتو بستی مادر
دل من شد شهر عزا
دنیام مث بازار شامه
داغ تو همیشه باهامه
دیدی که خرابه ها جامه
(زنجیر چرا به دست و پامه)
ای وااای
➖➖➖
منیع جواز نوکری
1️⃣ لینک کانال تلگرام
? t.me/javazenokari
خسته ام بر دلم فتاده شرر
از بلاها به خون نشسته جگر
خسته از این سکوت حزن آلود
خسته از غصه ی نگاه پدر
خسته از دیدن در و دیوار
خسته از بوی دود و خاکستر
زخمی ام از شکستن عطری
که فقط بود معنی اش مادر
خسته از حال و روز مادرمان
که بد است و نمی شود بهتر
خسته از درد بی دوای دلش
با نفسهای سخت و ضجرآور
خسته از این خسوف طولانی
که نشسته به روی قرص قمر
خسته از فکر عهد کودکی ام
که در آشوب خلق گشته هدر
خسته از کوچه ی #بنی_هاشم
خسته از خاطرات تلخ گذر
خسته از دیدن اراذل شهر
اولی، دومی ، نفر به نفر
خسته از شام سرد یلدایی
که نویدی نمی رسد ز سحر
خسته از قصه ای که کابوسش
جان ز ما بُرد تا رسید به سر
خسته ام از طنین ضرب غلاف
بر حریر وجود پیغمبر (ص)
خسته از ماجرای آتش و گل
قصه ی باغ و هجمه ی تندر
یک طرف بود کوه صبر و سکوت
اسدالله و فاتح خیبر
آن طرف هم ایادی شیطان
ریسمان و چهل نفر لشکر
وای از ظلم و خدعه ی دژخیم
که چه مکری گرفته او در سر
نشنیدیم کافران بزنند
همسری را مقابل شوهر
آتش کینه شعله ها افروخت
که نگنجد به عقل یا باور
خاک بر سر کنید از این غم
باب وحی است گشته خاکستر
آتش افتاده می رسد به مشام
عطر سندل و یا گل قمصر؟
غنچه پژمرد و گل شکست و شکست
رونق گل رسید بر آخر
با هجومی حرامیان کشتند
پسری را به قصد جان پدر
وای بر محکمِ کتابِ علی (ع)
که از آن رفت سوره ی #کوثر
بر کدامین مصاب گریه کنیم؟
وای بر حال آل پیغمبر (ص)
من چو موسی (ع) شناختم ناری
آورم از حرارتش بخبر
قصد من از قصیده تنها بود
گفتن گوشه ای از آن محشر
شرح این غم نمی شود کامل
گر نویسم هزارها دفتر
مادرم ای که مثل ذات نبی (ص)
حجتی بر همه امامانش
بی تو بیت ولا شود خاموش
که تویی روشنا و سامانش
خانه تاریک شد چو آشفتی
داد از حال نابسامانش
من فدای شکسته بازویت
کرده ای از علی اش کتمانش
زخم دل مثل زخم پهلوی توست
نیست دارو و نیست درمانش
درد مادر دوا ندارد حیف
جز لقای خدای رحمانش
بهر بابا نمانده یارانی
نفراتی مثال سلمانش
پدرم که تمام ارض و سما
همه هستند تحت فرمانش
وای از غربتش که از غم تو
غرق باران شده است چشمانش
از سکوتش که تا یهودی دید
منقلب گشت و شد مسلمانش
ننگ بر ناسیان روز غدیر
که شکستند عهد و پیمانش
مثل آن دزدهای کوچه ی ما
غم تو می کِشد به رسمانش
مادر آبها زمین خورد و
به عطش مانده تشنه کامانش
وای از رفتن زن خانه
وای بر غربت یتیمانش
مادری نیست تا که بگذارند
سر خود را به روی دامانش
از غمش کامشان نشد شیرین
خانه شد بیت تلخکامانش
فاطمه (س) رفت و پیش از او مردند
جانشان بود پیش گامانش