شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

حضرت زهرا (س) -(کمی ز آینه رفع ملال کن بانو) * علیرضا امانی مجد

783
1

حضرت زهرا (س) -(کمی ز آینه رفع ملال کن بانو) بانو...

کمی ز آینه رفع ملال کن بانو
جدا ز چشم من اشک ذلال کن بانو

علی کنار تو با غم نشسته رو در رو
بگو هر آنچه نگفتی ، سوآل کن بانو

تمام خاطره های تو می شود نه سال
شکایت از غم این چند سال کن بانو

دلم ز صبر تو قدری گلایه می خواهد
عذاب کوچه و در را مثال کن بانو

برای صورت نیلی برای سینه ی زخم
فغان مقابل این بسته بال کن بانو

علی برای علی بودن آفریده شده
مرا همیشه پریشان خیال کن بانو

بگو سخن که دهی ابتدا تسلایم
سپس تمام جهان را زوال کن بانو

کمی بخواب ، نشستن برای تو سخت
است
خمیده قامت خود کم هلال کن بانو

چقدر پیر و ضعیف وشکسته ای زهرا
ببخش کوتهیم را ، حلال _ کن _ بانو

___________________

  • دوشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا امانی مجد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه بعداز شهادت هجده بهار -( ای که سوز ناله ات خون در دل افلاک کرد سینه ی خورشید را آه تو آتشناک کرد) *استاد سید هاشم وفایی

606

غزل مرثیه بعداز شهادت  هجده بهار -( ای که سوز ناله ات خون در دل افلاک کرد سینه ی خورشید را آه تو آتشناک کرد) غزل مرثیه بعداز شهادت

هجده بهار

ای که سوز ناله ات خون در دل افلاک کرد
سینه ی خورشید را آه تو آتشناک کرد

نیمه ی شب ها دعای تو درآن هجده بهار
با ملائک تا سحرگه سیر درافلاک کرد

گرچه ازگرد گنه آئینه ی دل تیره شد
می شود با گریه برتو لوح دل را پاک کرد

دربهشت آرزو چون غنچه ازهم وا شود
هرکه دربزم عزای تو گریبان چاک کرد

ابررحمت دامنش را پاک سازد ازگناه
هرکه این جا فیض اشک وآه را ادراک کرد

یاد عمرکوته تو ای گل نیلوفری
سینه را درخون نشاند ودیده رانمناک کرد

دردل شب چون علی جسم تو را مدفون نمود
همره جسم تو جان خویش را درخاک کرد

با غمی جانکاه می گوید «وفایی» غیر تو
کوه غم های علی را کس کجا ادراک کر

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه فاطمی هم نفس -(لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد) *استاد سید هاشم وفایی

902

غزل مرثیه فاطمی  هم نفس -(لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد) غزل مرثیه فاطمی

هم نفس

لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد
نفس من زچه آخر نفست می گيرد

دردپهلو چه كند باتو كه شب تابه سحر
ازهمين درد به بستر نفست می گيرد

ازفشار درو ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در نفست مي گيرد

به همان ناله كه در پشت درخانه زدی
ازغم غنچه ی پرپر نفست می گيرد

چه نفسگير شود حال وهوای نفست
وقتی ازغُربت حيدر نفست می گيرد

دست بركارمزن من كه نمُردم مادر
باچنين حال تويكسر نفست می گيرد

نفسی راست كن ای گُل كه نفس تازه كنيم
ازچه ای ياس پيمبر نفست می گيرد

ازغم اين كه نمانی جگرم خون شده است
ازچه اين سان بردختر نفست می گيرد

تانفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا
نرسد سود چو ديگر نفست

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مرثیه قبل ازشهادت جان جهان -( باغ را آتش زدند وباغبان را می برند) *استاد سید هاشم وفایی

602

مرثیه قبل ازشهادت جان جهان -( باغ را آتش زدند وباغبان را می برند) مرثیه قبل ازشهادت
جان جهان

باغ را آتش زدند وباغبان را می برند
شدزمین گریان چومی دید آسمان را می برند

یک طرف گل های باغ از غم گریبان می درند
یک طرف با دست بسته باغبان را می برند

پیش چشم لاله های باغ گلچینان چرا
همره خود جلوه ی باغ جنان را می برند

پشت درافتاده بانوی بهشت احمدی
دوزخی طبعان امیر مومنان را می برند

جان عالم برلب آمد باعث خلقت چودید
عده ای با ریسمان جان جهان را می برند

آی جبریل امین یکدم فرود آی وببین
راز دارومحرم راز نهان را می برند

دست عترت دامن پاک ولایت راگرفت
دید چون سرمایه ی امن وامان را می برند

تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدی است
کی« وفایی »طایر عرش آشیان را می برند

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مرثیه قبل ازشهادت -(ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای) *استاد سید هاشم وفایی

1950
-1

مرثیه قبل ازشهادت -(ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای) مرثیه قبل ازشهادت

ای کشتی شکسته که پهلو گرفته ای
برگو چرا تودست به پهلو گرفته ای

گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه وغم خو گرفته ای

گاهی زدرد شانه زدل آه می کشی
گاهی زدرد، دست به بازو گرفته ای

ازماجرای کوچه نگفتی به من بگو
اکنون چرا زمحرم خود رو گرفته ای

دیوار گشته است عصای تو باز هم
بینم که دست برسر زانو گرفته ای

دیشب نماز ناقله ی تو نشسته بود
دیدم که دست خویش به پهلو گرفته ای

هرگه که دربه روی علی باز می کنی
خوشحال می شوم که تو نیرو گرفته ای

رنگی زداغ گرکه «وفایی» به شعر توست
چون لاله ها زباغ ولا بوگرفته ای

حاج سید هاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مرثیه قبل ازشهادت -(مادر بگوکه با غم بازو چه می کنی ؟ شب تا سحر زسوزش پهلو چه می کنی ؟) *استاد سید هاشم وفایی

2174
12

مرثیه قبل ازشهادت -(مادر بگوکه با غم بازو چه می کنی ؟ شب تا سحر زسوزش پهلو چه می کنی ؟) مرثیه قبل ازشهادت

مادر بگوکه با غم بازو چه می کنی ؟
شب تا سحر زسوزش پهلو چه می کنی ؟

از درد شانه آه،که خوابت نمی برد
ازضربه های خورده به بازو چه می کنی ؟

تنها ودلشکسته به غم خو گرفته ای
با این دل گرفته به غم خو، چه می کنی ؟

گیرم نهان شود زهمه زخم پهلویت
با جای ضرب سیلی بررو چه می کنی ؟

گیرم کمک زفضه نگیری ولی بگو
با قوتی که نیست به زانو چه می کنی ؟

ازغربت پدر همه دم آه می کشی
درموج داغ های دل او چه می کنی ؟

دررفتن ونرفتن خود بال می زنی
بالت شکسته است پرستو چه می کنی ؟

ای شمع جان به حالت پروانه رحم کن
هرلحظه می زنی زچه سوسو، چه می کنی ؟

*
وقتی به قتلگاه حسینت نظرکنی
باردگرمیان هیاهو چه

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل فاطمی عروج وصعود -(جبریل برده فیض زگفت وشنودتو) *استاد سید هاشم وفایی

496

غزل فاطمی  عروج وصعود -(جبریل برده فیض زگفت وشنودتو) غزل فاطمی

عروج وصعود

جبریل برده فیض زگفت وشنودتو
مات است ازتجلی غیب وشهود تو

صف بسته اند فوج ملایک درآسمان
ازبس که دیدنی است قیاو وسجود تو

سررشته ی سکوت جهان را بهم زند
وقتی خداخدای کند تار وپود تو

سوگند می خورم به وجودت،که هل اتی
نازل شده به پاس عنایات و جود تو

درناز ونعمتند همه تابه رستخیز
اهل ولایت از برکات وجود تو

دراختیار توست قیامت به روز حشر
وقتی که می دهند خبراز ورود تو

بنیان ظلم وکاخ ستم راشکسته است
فریادخطبه خوانی وبانگ سرود تو

هرگز کسی نبرد به قدر تو پی،که بود
ازفرش تابه عرش فراز وفرود تو

دستش شکسته باد کسی که پس از رسول
حرمت نگه نداشت به قدر وحدود تو

هفت آسمان به غربت حی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه فاطمی -(باغ را آتش زدند وباغبان را می برند) *استاد سید هاشم وفایی

1640

غزل مرثیه فاطمی -(باغ را آتش زدند وباغبان را می برند) غزل مرثیه فاطمی

باغ را آتش زدند وباغبان را می برند
شدزمین گریان چومی دید آسمان را می برند

یک طرف گل های باغ از غم گریبان می درند
یک طرف با دست بسته باغبان را می برند

پیش چشم لاله های باغ گلچینان چرا
همره خود جلوه ی باغ جنان را می برند

پشت درافتاده بانوی بهشت احمدی
دوزخی طبعان امیر مومنان را می برند

جان عالم برلب آمد باعث خلقت چودید
عده ای با ریسمان جان جهان را می برند

آی جبریل امین یکدم فرود آی وببین
راز دارومحرم راز نهان را می برند

دست عترت دامن پاک ولایت راگرفت
دید چون سرمایه ی امن وامان را می برند

تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدی است
کی« وفایی »طایر عرش آشیان را می برند

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:06
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه فاطمی هم نفس -(لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد) *استاد سید هاشم وفایی

883

غزل مرثیه فاطمی  هم نفس -(لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد) غزل مرثیه فاطمی

هم نفس

لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد
نفس من زچه آخر نفست می گيرد

دردپهلو چه كند باتو كه شب تابه سحر
ازهمين درد به بستر نفست می گيرد

ازفشار درو ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در نفست مي گيرد

به همان ناله كه در پشت درخانه زدی
ازغم غنچه ی پرپر نفست می گيرد

چه نفسگير شود حال وهوای نفست
وقتی ازغُربت حيدر نفست می گيرد

دست بركارمزن من كه نمُردم مادر
باچنين حال تويكسر نفست می گيرد

نفسی راست كن ای گُل كه نفس تازه كنيم
ازچه ای ياس پيمبر نفست می گيرد

ازغم اين كه نمانی جگرم خون شده است
ازچه اين سان بردختر نفست می گيرد

تانفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا
نرسد سود چو ديگر نفست

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:07
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

رباعیات زهرایی -(آن شب که شب غسل تن زهرا بود) *استاد سید هاشم وفایی

647

رباعیات زهرایی -(آن شب که شب غسل تن زهرا بود) رباعیات زهرایی

لغات غربت
آن شب که شب غسل تن زهرا بود
صد واژۀ درد برتنش پیدا بود
این مصحف ایثار وفداکاری وعشق
فرهنگ لغات غربت مولابود

یاور
می گفت علی که یاورم را کشتند
پروانۀ بی بال وپرم را کشتند
با ضربت تازیانه وسیلی ودر
درکوچه وخانه همسرم راکشتند

غربت
آن روز فلک از غم بسیار نوشت
از غربت مرتضی به تکرار نوشت
تاریخ شکسته شدن پهلو را
با میخ در خانه به دیوار نوشت

آثارغریبی
توکوثری ونگاه تو دریا شد
الفاظ غم علی زتو معنا شد
آثارغریبی علی یازهرا
درزیرنویس چشم تو پیدا شد

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:09
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

فاطمیه -(فصل غم است ای دل غمدیده گریه کن ) *استاد سید هاشم وفایی

635

فاطمیه -(فصل غم است ای دل غمدیده گریه کن ) فاطمیه

فصل غم است ای دل غمدیده گریه کن
بنشین به کنج خلوت وپوشیده گریه کن

ایام فاطمیه رسید ودراین فضا
عطر عزای فاطمه پیچیده گریه کن

ازشعله های داغ جگر سوز او چوشمع
آتش بگیر ای دل تفتیده گریه کن

درماتم حبیبه ومحبوبه اش خدا
اکنون که سوز دل به تو بخشیده گریه کن

همراه غنچه های گلستان مرتضی
برآن گلی که دست ستم چیده گریهکن

چون کودکی یتیم به خلوت سرای غم
با یادمادری که نخندیده گریه کن

شبها به پشت پمجره های بقیع او
تا اشک دیدل تو نخشکیده گریه کن

تنها نه فاطمیه (وفایی) که تا ابد
فصل غم است با دل تفتیده گریه کن

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:11
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

آفتاب گمشده -(ماقطره ایم وجزشما دریا نداریم درموج غم جز ذکریا زهرا نداریم) *استاد سید هاشم وفایی

634
1

آفتاب گمشده -(ماقطره ایم وجزشما دریا نداریم درموج غم جز ذکریا زهرا نداریم) غزل فاطمی

آفتاب گمشده

ماقطره ایم وجزشما دریا نداریم
درموج غم جز ذکریا زهرا نداریم

ای انعکاس نور، ما محتاج نوریم
غیر ازشما آئینه ی تقوا نداریم

جزمهر تو ای آفتاب زندگی بخش
درسرد مهری زمان، گرما نداریم

مارا به پاس خدمت تو آفریدند
لفظیم وغیر از بندگی معنا نداریم

تاپیرو راه ومرام تو نگردیم
راهی به سوی عالم بالا نداریم

وقتی تولای تو ما را زادراه است
امروز غم از توشه ی فردا نداریم

بدبخت آن قومی که روز حشر گویند
ما شافعی در روز وانفسا نداریم

ازناله ی مجروح تو ای یاس یاسین
درسینه جز فریاد واامّا نداریم

ازکوچه های زخمی شهر مدینه
جز خاطرات دردناکی ما نداریم

دیْن فدایی گشتنت برگردن ماست
ازجان س

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:12
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

یاور -(می گفت علی که یاورم را کشتند) *استاد سید هاشم وفایی

529

یاور -(می گفت علی که یاورم را کشتند) یاور
می گفت علی که یاورم را کشتند
پروانۀ بی بال وپرم را کشتند
با ضربت تازیانه وسیلی ودر
درکوچه وخانه همسرم راکشتند

غربت
آن روز فلک از غم بسیار نوشت
از غربت مرتضی به تکرار نوشت
تاریخ شکسته شدن پهلو را
با میخ در خانه به دیوار نوشت

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:13
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مرثیه فاطمی کوه مصیبات -(آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟) *استاد سید هاشم وفایی

788
1

مرثیه فاطمی  کوه مصیبات -(آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟) مرثیه فاطمی

کوه مصیبات

آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟
همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟
آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟
فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟

دودی از آتش آن در به سماوات رسید
گل یاس نبوی را چه جراحات رسید
به فلک ناله ای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟

آسمان دید که برعرش طنین افتاده
شعله بربال وپر روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده
وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟

فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس
آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟

درهیاهو که همه فتنه گران همدستند
ناگهان آتش

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

سوخته جان -(تمام عمر زداغت گریستم زهرا) *استاد سید هاشم وفایی

3097
1

سوخته جان -(تمام عمر زداغت گریستم زهرا) سوخته جان

تمام عمر زداغت گریستم زهرا
خداگواست که با گریه زیستم زهرا

به انزوای غریبانه ی علی شب وروز
چوشمع سوخته جانی گریستم زهرا

تویی که عزّت ونامی مرا عطا کردی
وگرنه بی تو ندانم که کیستم زهرا

نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است
نه رهروم به طریق تو چیستم زهرا

زپا فکنده مرا بار معصیت امروز
چگونه پیش تو فردا بایستم زهرا

قبول می کنی اکنون بخوانمت مادر
اگرچه آن چه که خواهی تو نیستم زهرا

بگیردست «وفایی» خسته را درحشر
که برحسین تو عمری گریستم زهرا

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:19
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه فاطمی -(ای كه انسيّه ای ومهرمُجسّم داری) *استاد سید هاشم وفایی

837

غزل مرثیه فاطمی -(ای كه انسيّه ای ومهرمُجسّم  داری) غزل مرثیه فاطمی

ياس نبوی

ای كه انسيّه ای ومهرمُجسّم داری
برتراز آدمی و جلوه ی آدم داری

كعبه ی عصمتی و قبله ی ايمان و اميد
در زلال نگهت چشمه ی زمزم داری

عالمه،فاضله وانسيّه الحورایی
فخربرهاجرو برساره ومريم داری

چشمه ی خيركثيری وسپهرحسنات
بارش رحمتی و فيض دمادم داری

يازده آينه ازنورتوتابنده شد ند
مركزنوری واشراف برعالم داری

تاكه دين دست خوش فتنه وكينه نشود
درره دين همه جاعزم مصمّم داري

هيچ كس چون تونكرده است حمايت زعلی
دردل ازغُربت اوحجله ی ماتم داری

غاصبان رابه سراشيبی وبن بست كشاند
ماجرائی كه ازآن كوچه ی پُرغم داری

گل ياس نبوی هستی وعمرت چون گل
غم بسيار ولی زندگی كم داری

سيرتاريخ گو

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:31
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد -(شرار آه) *استاد سید هاشم وفایی

9056
15

دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد -(شرار آه) شرار آه

دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد
سراغ باغ گلی را شبانه می گیرد

چه حکمتی است که چون نام فاطمه آید
برای گریه دل ما بهانه می گیرد

کبوتر دل من درحریم پاک بقیع
به پشت پنجره ها آشیانه می گیرد

به پاس آن حرم بی نشانه هرشب غم
به تیر غم دل مارا نشانه می گیرد

به یاد خانه ی آتش گرفته ی زهرا
شرار آه دل ما زبانه می گیرد

چها گذشته ندانم که دست خود را او
گهی به پهلو وگاهی به شانه می گیرد

هرآن کسی که «وفایی» مُحب فاطمه شد
شکوه زندگی جاودانه می گیرد

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:33
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مرثیه قبل ازشهادت شکسته بال -(بیمار من چرا فسرده حالت) *استاد سید هاشم وفایی

543

مرثیه قبل ازشهادت  شکسته بال -(بیمار من چرا فسرده حالت) مرثیه قبل ازشهادت

شکسته بال

بیمار من چرا فسرده حالت
پروانه ام چرا شکسته بالت

چرا به درد وغُصه خو گرفتی
زمحرمت چرا تو رو گرفتی

در زانویت دیگر توان نمانده
درجسم تو جز نیمه جان نمانده

آتش گرفتم ازغم تو برخیز
من سوختم در ماتم تو برخیز

دیگر به خنده وا نشد لب تو
با گریه طی روز تا شب تو

غیر از کبود ی رنگ بر رُخت نیست
این پرده ی نیلی به رویت ازچیست؟

دشمن به روی زخم من نمک زد
برجهره ی تو مُهری ازفدک زد

جان مرا کرده به رنگ نیلی
دستی که زد بر چهره ی تو سیلی

در سینه ام آتش زبانه می زد
قنفذ تو را چون تازیانه می زد

چشمان خود را باز کن به رویم
تا باز دردم را به تو بگویم

اشکم کنون بسته ره نگاهم
بی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) سندغربت -( ای گل یاسین گل باغ عفاف) *استاد سید هاشم وفایی

665

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)   سندغربت -( ای گل یاسین گل باغ عفاف) السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

سندغربت

ای گل یاسین گل باغ عفاف
کعبه نماید حرمت را طواف
شمه ای از جلوه ی ایثار توست
بخشش پیراهن شام زفاف
هست جنان خانه ی دربست تو
جودوکرم می چکد ازدست تو

ای که تویی چشمه ی خیر کثیر
وقت عطا وکرمی بی نظیر
جز تو چه کس قوت وغذای سه شب
داده به مسکین ویتیم واسیر
برکرمت دوست نظر داده است
آیه به شأن تو فرستاده است

ای که تویی جلوه ای ازکبریا
آیتی از عصمت تو شد حیا
نیست عجب گرکه بخوانم تو را
لیله ی قدر همه ی انبیا
نورتو شد باعث اشراق هور
راز سماواتی والله ونور

ای همه نور وهمه حُسن صفات
نورتو خیزد به فلک درصلات
ناز تورا خالق تو می خرد
ناز کنی گربه همه کائنات
عرش برین

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) سندغربت -( ای گل یاسین گل باغ عفاف) *استاد سید هاشم وفایی

652

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)   سندغربت -( ای گل یاسین گل باغ عفاف) السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

سندغربت

ای گل یاسین گل باغ عفاف
کعبه نماید حرمت را طواف
شمه ای از جلوه ی ایثار توست
بخشش پیراهن شام زفاف
هست جنان خانه ی دربست تو
جودوکرم می چکد ازدست تو

ای که تویی چشمه ی خیر کثیر
وقت عطا وکرمی بی نظیر
جز تو چه کس قوت وغذای سه شب
داده به مسکین ویتیم واسیر
برکرمت دوست نظر داده است
آیه به شأن تو فرستاده است

ای که تویی جلوه ای ازکبریا
آیتی از عصمت تو شد حیا
نیست عجب گرکه بخوانم تو را
لیله ی قدر همه ی انبیا
نورتو شد باعث اشراق هور
راز سماواتی والله ونور

ای همه نور وهمه حُسن صفات
نورتو خیزد به فلک درصلات
ناز تورا خالق تو می خرد
ناز کنی گربه همه کائنات
عرش برین

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

انسیة الحورا -( بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی هم زهره ی الزهرائی وهم آفتابی) *استاد سید هاشم وفایی

594

انسیة الحورا -( بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی هم زهره ی الزهرائی وهم آفتابی) انسیة الحورا

بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی
هم زهره ی الزهرائی وهم آفتابی

ای انعکاس سوره ی قدر شب قدر
آئینه ای ،نوری، زلالی، مثل آبی

درآسمان غربتم خورشید مهری
برشب پرستان همچنان تیر شهابی

روز مرا باسوختن گرمی ببخشی
شام غریبی مرا شمع مذابی

یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم
ماندم کنون بیدار شاید تو بخوابی

انسیة الحورای من ازبس کبودی
گوئی که پوشیده است رویت را نقابی

دیشب چه گفتی با خدا وقت نیایش
کامشب توهمرنگ دعای مستجابی

داری وصیت می کنی شب دفن گردی
امّا برای غربتم در انقلابی

امروز دیگر بسترت راجمع کردی
ازچه برای رفتنت بی صبرو تابی

ازبیم هجران توای شمع امیدم
یک آسمان غم دارم وقلب کبابی

ی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:07
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

السلام علیک یا مظلومه الشهیده نوحه شب شهادت حضرت زهرا( س ) -(نور دیده ای نور دیده زدیده ام مرو مرو مرو مرو) *استاد سید هاشم وفایی

823
-1

السلام علیک یا مظلومه الشهیده  نوحه شب شهادت حضرت زهرا( س ) -(نور دیده ای نور دیده زدیده ام  مرو مرو    مرو مرو) السلام علیک یا مظلومه الشهیده

نوحه شب شهادت حضرت زهرا( س )

نوحه سنگین وشور

نور دیده
ای نور دیده زدیده ام مرو مرو مرو مرو
رشیدۀ قدخمیده ام مرو مرو مرو مرو
من غریبم مرومرو(2)

گرتوروی غیرچاه غم ،دیگرکه باشد محرمم
بی توغریبم درشهرخود، ای آشناو همدمم
ای رهنورد عقیده ام مرو مرو مرو مرو
من غریبم مرومرو(2)

از درد پهلو وبازویت، راحت اگر نخفته ای
یک لحظه ازدرد خود به من، ای محرمم نگفته ای
ببین که من غم رسیده ام مرو مرو مرو مرو
من غریبم مرومرو(2)

چه گفته ای دروقت سحر،درخلوت خود با خدا
ای مستجاب الدعوه چرا، برمرگ خود کردی دعا
عجل وفاتی شنیده ام مرو مرو مرو مرو
من غریبم مرومرو(2)

با زینبین وحسین تو

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:08
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

نوحه روز شهادت حضرت زهرا ( س) مگو حلالم کن -(شکسته بال من ، سفرمکن زهرا) *استاد سید هاشم وفایی

927

نوحه روز شهادت حضرت زهرا ( س)  مگو حلالم کن -(شکسته بال من ، سفرمکن زهرا) نوحه روز شهادت حضرت زهرا ( س)

مگو حلالم کن

شکسته بال من ، سفرمکن زهرا
نگاهی از حسرت،به درمکن زهرا
امید جان ودل غریب من
به درد وجانم تویی طبیب من

آه و واویلا2

خسته شدی زهرا، اگرچه از دنیا
ببین غریبم من، مرومرو زین جا
رشیده ی قد خمیده ام زهرا
مرو که من غم رسیده ام زهرا

آه و واویلا2

شکسته بازویت، شکسته پهلویت
فتاده چشمم بر، کبودی رویت
یاس کبود بهشت امیدم
شهیده ی راه عشق وتوحیدم

آه و واویلا2

نشسته ام درغم، نظر به حالم کن
خجل زتو هستم ، مگو حلالم کن
پی حمایت زمن سپرگشتی
شکسته پهلو به پشت در گشتی

آه و واویلا2

حاج سیدهاشم وفای

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:10
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

مرثیه شب شهادت حضرت زهرا (س) نماز اخر -(آهستـه می بنـدم دوچشمان ترم را) *استاد سید هاشم وفایی

714
1

مرثیه شب شهادت حضرت زهرا (س)  نماز اخر -(آهستـه می بنـدم دوچشمان ترم را) مرثیه شب شهادت حضرت زهرا (س)

نماز اخر

آهستـه می بنـدم دوچشمان ترم را
ازروی بستـر برنمـی دارم سـرم را

تاآن كـه پرپر گشتنـم راكس نبينـد
بيرون فرستـادم گُـلان پـرپـرم را

پوشانده ام رخسارنيلی راكه شـايـد
حيـدر نبينـد گوشـه ی چشـم تـرم را

چون روبرو گشتند با من غنچه هايم
اسماتوخود دريـاب حـال دختـرم را

هجده ورق از دفتر عمرم تمام است
آمـاده ام بنـدد شهـادت دفتـرم را

كردم وضو ازاشك وهنگـام شهادت
خواندم دراين بستـرنمـاز آخـرم را

چيزي نمانده تا نهان ازچشم دشمن
پنهان كند در شب علی خاكسترم را

ترسـم علی از پا بيفتـد ای «وفایی»
بردوش خـودوقتی بگيـردپيكـرم را

حاج سیدهاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:11
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت کتاب غم -(شب است و بر دلم آتش دوباره افتاده) *استاد سید هاشم وفایی

666

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت  کتاب غم -(شب است و بر دلم آتش دوباره افتاده) حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت

کتاب غم

شب است و بر دلم آتش دوباره افتاده
به سینه ام نفسم در شماره افتاده

شب است و باز علی همچو قطره اشکی
به روی تربت زهرا دوباره افتاده

دلم کتاب غم است وشراره ای برآن
زداغ ماتم آن ماهپاره افتاده

زچشم ماه به گردون ستاره می ریزد
کز آسمان ولایت ستاره افتاده

زکوچه ای نتوانم گذشت کاندر آن
زگوش فاطمه ام گوشواره افتاده

به یاد مادر مظلومه اش «وفایی»را
به سر هوای مدینه هماره افتاده

حاج سید هاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت همیشه بهار -(قرار جان که مرا بی قرار خود کردی نشانده ای به غم وسوگوار خود کردی) *استاد سید هاشم وفایی

508

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت  همیشه بهار -(قرار جان که مرا بی قرار خود کردی نشانده ای به غم وسوگوار خود کردی) حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت

همیشه بهار

قرار جان که مرا بی قرار خود کردی
نشانده ای به غم وسوگوار خود کردی

گل همیشه بهارم به فصل ماتم و غم
مرا ز گریه چو ابر بهار خود کردی

به لحظه لحظۀ هجران تو قسم که مرا
چو چشم پنجره چشم انتظار خود کردی

به زیر خاک مکان کردی ومرا از غم
ز پا فکندی و شمع مزار خود کردی

همیشه صحبت ایثار توست روی لبم
تمام عمر مرا شرمسار خود کردی

هنوز از جگرم بوی داغ می آید
چو لاله تا که مرا داغدار خود کردی

تو باغبان امیدی و بیت الحزان را
ز اشک حسرت و غم لاله زار خود کردی

فرشتگان خدا شاهدند اشکت را
چراغ روشن شب های تار خود کردی

در آتش غم ما سینۀ «وفایی» سوخت
ببین چه با دل ما از

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

بیت الحزان -(ای زمین این روح وریحان علی است این تمام هستی وجان علی است) *استاد سید هاشم وفایی

593

بیت الحزان -(ای زمین این روح وریحان علی است   این تمام هستی وجان علی است) بیت الحزان

ای زمین این روح وریحان علی است
این تمام هستی وجان علی است

ای زمین این گل که درتو شد نهان
راز دار درد پنهان علی است

ای زمین این مه که گردیده خموش
درشب غم ماه تابان علی است

ای زمین این مصحف ایثار وعشق
سوره ی کوثر زقرآن علی است

ای زمین همراه با تو آسمان
شاهد شام غریبان علی است

ای زمین بامن تو هرشب گریه کن
قبرزهرا بیت الحزان علی است

ای زمین این خفته درآغوش تو
باخبراز قلب سوزان علی است

ای زمین خود میزبانی کن ازاو
کزفراقش غصه مهمان علی است

ای زمین با او مدارا کن که او
دردودنیا نور چشمان علی است

ای زمین این جا اگر پرلاله است
حاصلی از چشم گریان علی است

ای زمین زین درد ، خاک این م

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه بعدازشهادت موج غم ها -(نمی خواهم زخاک تیره بردارم سر خود را) *استاد سید هاشم وفایی

604

غزل مرثیه بعدازشهادت  موج غم ها -(نمی خواهم زخاک تیره بردارم سر خود را) غزل مرثیه بعدازشهادت

موج غم ها

نمی خواهم زخاک تیره بردارم سر خود را
که زیر خاک جا دادم امید ویاور خود را

شبی که خواستم درقبربگذارم تن او را
گرفت از من پیمبر دختر نیک اختر خود را

خزان می شد بهار عمر من ای کاش ازخجلت
که دست باغبان دادم گل نیلوفر خود را

همه شب تا سحرطغیان کند دریای جان من
که بین موج غم ها دادم ازکف گوهرخود را

به جانم آتشی افتاده وپیوسته می سوزم
که دیدم گوشه ی چشم کبود همسر خود را

پس از او درهایم را به شب با چاه می گویم
که گوید این چنین راز دل غم پرور خود را

غمی پنهان درون سینه دارد مجتبای من
که درخلوت نهاده برروی زانو سر خود را

زاندوه حسینم غرق اندوه وغم و دردم
چگونه بنگ

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:22
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

غزل مرثیه بعداز شهادت سیرالی الله -(گر فلک را زغم خویشتن آگاه کنم آسمان را چو شب تا رپر از آه کنم) *استاد سید هاشم وفایی

590

غزل مرثیه بعداز شهادت  سیرالی الله -(گر فلک را زغم خویشتن آگاه کنم آسمان را چو شب تا رپر از آه کنم) غزل مرثیه بعداز شهادت

سیرالی الله

گر فلک را زغم خویشتن آگاه کنم
آسمان را چو شب تا رپر از آه کنم

تا که از اشک غمم آب بنوشند رواست
نخل ها را زغم و درد خود آگاه کنم

من غریب وطنم نیست کسی هم نفسم
«به چه امید برون من سراز این چاه کنم»

ای گل پرپر من رفتی و از ماتم تو
ناله با مرغ شباهنگ سحرگاه کنم

ترسم از شرم کشد ، پرده نیلی به رخش
صحبتی گر که ز رخسار تو با ماه کنم

قدسیان را زغمت اشک فشان می بینم
هرزمانی که به شب سیرالی الله کنم

یک شب از هجر تو عمری گذرد بهر علی
گر که دل را ز فراق تو پراز آه کنم

همره اشک «وفایی» زدل من می گفت
زمزمی دارم و این زمزمه کوتاه کنم

حاج سیدهاشم وفایی

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

‌غزل فاطمی فیض عام -(مگذران بی گریه برزهرا توصبح وشام را) *استاد سید هاشم وفایی

838

‌غزل فاطمی  فیض عام -(مگذران بی گریه برزهرا توصبح وشام را) ‌غزل فاطمی

فیض عام

مگذران بی گریه برزهرا توصبح وشام را
بگذران با ناله ی برفاطمه ایّام را

می توان احرام گریه بست درمیقات عشق
می پذیرد بهراین کعبه، حق این احرام را

اسم اعظم ،هیچ می دانی بود یافاطمه
حرز جان خویشتن پیوسته کن این نام را

گر غم اورا به دل داری مخورغم، کاین الم
می برد در روز محشر از دلت ،آلام را

روز وانفسا ندارد تلخ کامی پیش رو
هرکه شیرین کرد از شهد ولایت کام را

سائلان را فیض عام او کرامت می کند
ای دل مسکین مده ازدست فیض عام را

ای که دلتنگی زهجران مدینه ، سوی او
بانسیم آرزو بفرست این پیغام را

بعد زهرا ، مرتضی با گریه ی هرروز وشب
دادآرامش زنامش قلب نا آرام را

با ولای تو گذشت

  • پنج شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • سجاد
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد