سر چشمه ی غم های عالم فاطمیه است
غوغا شده در عرش اعظم، فاطمیه است
زهرای مرضیه اگر «ام الحسین» است
پس ریشه ی ماه محرم فاطمیه است
- چهارشنبه
- 18
- دی
- 1398
- ساعت
- 09:27
- نوشته شده توسط
- honar kade
سر چشمه ی غم های عالم فاطمیه است
غوغا شده در عرش اعظم، فاطمیه است
زهرای مرضیه اگر «ام الحسین» است
پس ریشه ی ماه محرم فاطمیه است
کمکم کن
شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟
گفت: سجاده ی من را تو بیانداز امشب
کمکم کن که به محراب نمازم بروم
تا به آرامگه راز و نیازم بروم
گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز
من به سجده برسم کار تمام است عزیز
تا به محراب بیاید دل من غوغا شد
چند باری وسط راه نشست و پا شد
تا خود صبح فقط غصه ی مردم را خورد
آن قدر آه کشید و جگرم را آزرد
در کنارش چقدر آیه ی قرآن خواندم
تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم
وسط معرکه ی خوف و رجا خوابم برد
وسط گریه و ما بین دعا خوابم برد
حق، نگاهی به دعای دل غم بارم کرد
بوی نان آمد و این رایحه بیدارم کرد
بسترش جمع شده مطمئنا خوب شده
فضه جان گریه نکن مادر من خوب
زمزمه شهادت حضرت زهرا(س)
ای مایهء آرامش من
فاطمه بشنو خواهش من
ای مهربان با من بمان دل بی شکیبم
زهرا مرو تنها مرو بی تو غریبم
خون بر جگر نمودی
قصد سفر نمودی
ای که همیشه بهرم
سینه سپر نمودی
هلال آسمان حیدر
عروس قد کمان حیدر
در آسمان عشق من ای تک ستاره
ای چاره ام بر من مبندی راه چاره
ای مهربانترینم
باید که من نشینم
با چشم خود عزیزم
جان کندنت ببینم
ای با تو شادی و غم من
حرفی بزن ای محرم من
آخر چرا باید تو از من رو بگیری
در وقت رفتن دست بر پهلو بگیری
ای یار بی گناهم
کن یک نظر نگاهم
مشو در این غریبی
رفیق نیمه راهم
*****
مطالب دیگر برای زمزمه شهادت ضرت زهرا
ای خدا ۲
چه خبری شده در خونه مو
بند اول
فاطمیه آمد و غرق عزا عالم است
زآتش و مسمار در به سینهها ماتم است
سینه زنان جبرئل آمده با شور و شین
همره افلاکیان ذکر همه این دم است
فاطمه پشت در شد فدا
در راه ولای مرتضی(۲)
بند دوم
فاطمه در پشت در به ناله گفت ای پدر
یا ابتا آتش کینه شده شعلهور
به رنگ نیلوفری ز ضرب سیلی شدم
سینه و پهلو شکست از لگد و میخ در
فاطمه پشت در شد فدا
در راه ولای مرتضی(۲)
بندسوم
ناله یا فضهُ خُذینی آید بگوش
چراغ عمر پسر میان آتش خموش
محسن ششماههی فاطمه تا کشته شد
شعله زبانه گرفت شرارهها درخروش
فاطمه پشت در شد فدا
در راه ولای مرتضی(۲)
بندچهارم
دست علی بسته شد فاطمه از پانشست
تمام ارکان دین میان آتش شکست
ب
فکر کردن به غم و غصهی مادر سخت است
خواندن روضهی «در» چند برابر سخت است
از حسین(ع) اصرار کردن که: حسن(س)! حرف بزن
از حسن(ع) هی بغض کردن که: برادر! سخت است
زیرِ بار غم تو میشکند پشت پدر
زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است
دلِ حیدر دل کوه است، دلِ کوه، آری!
ولی این داغ برای دل حیدر سخت است
من همان اولِ بسم الله اشکم جاری است
چقدَر زمزمه ی سورهی کوثر سخت است...
? روايت شده: كثير بن عبّاس در اطراف كفن حضرت زهرا (س) اين جملهها را نوشت:
تَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ
: «زهرا (س) گواهي ميدهد كه خدائي جز خداي يكتا نيست و محمّد (ص) رسول خدا است».
و از روايت مصباح الانوار ظاهر ميشود كه پارچههاي كفن حضرت زهرا (س) خشن و ضخيم بود، زيرا در آن كتاب روايت شده: «هنگامي كه فاطمه (س) در حال احتضار قرار گرفت، ظرف آبي خواست و با آن غسل كرد، سپس بوي خوش خواست و با آن حنوط نمود (يعني طبق دستور اسلام، مقداري از بوي خوش مثل كافور را بر هفت محل سجده نهاد) سپس پارچه هائي خواست، جامههاي خشن و ضخيم آوردند، آنها را به خود پيچيد».
زمزمه فاطميه شب شهادت
--—
اين روزا دارى حرف رفتن مي زنى
قلبمو از جا مي كنى
دنبال تابوتى و فكر رفتنى
(اما همش فكر حسين و حسنى)
اشك چش حسن مي ريزه بي امون
افتاد حسينت نيمه جون
زينب مي گه يه شب ديگه پيشم بمون
دارى مي رى ، بانوى مهربونم
تنهام نذار، اي يار و همزبونم
فدات بشم ، اي يار قد كمونم
فضه مى گفت که
كار تو بوده
سه ماهه بانو
گريه و زارى
بعد تو حيدر
نداره يارى
اگه برى شروع مي شه
بي كس و كارى
فاطمه جانم فاطمه جانم
************
بانو چرا دوباره با حال خراب
دل منو كردي كباب
فداى تو دار و ندار بوتراب
جارو بدست گرفتى تو خونه ى من
با زخماى روى بدن
جلوى چشماى پر از خون حسن
درسته كه ، رنجیده خاط
ای نیمه جان تابوت تو در خانه ی من
داده خبر از اینکه داری عزم رفتن
ببین اشک طفلان مرو فاطمه جان
واویلا واویلا
زهرا حلالم کن که سختی ها کشیدی
نه سال در این خانه روز خوش ندیدی
من و چشم گریان مرو فاطمه جان
واویلا واویلا
دست خزان سیلی به تو زد ای بهارم
چون روی نیلی ات سیه شد روزگارم
دعا کن دهم جان مرو فاطمه جان
واویلا واویلا
حضرت زهرا سلام الله علیها
سبک : ای یار زینب غمخوار زینب
بازم فلک داره سر آزار زینب
آرام جانم آرام جانم
بی تو نمی خواهم دگر زنده بمانم
قسم به گریه های من به کودکان نیمه جان
به خاطر زینب بخند به خاطر علی بمان
یا فاطمه یا فاطمه
پروانه ی من پروانه ی من
آتش گرفته بال تو در خانه ی من
شرمنده ام بانوی من این خانه امنیت نداشت
نه سال با من بودنت جز غصه و غربت نداشت
یا فاطمه یا فاطمه
یار جوانم یار جوانم
بی تو تماشایی میان دشمنانم
اهل مدینه غنچه و آلاله ام را چیده اند
به اشک تو طعنه زدند به اشک من خندیده اند
یا فاطمه یا فاطمه
ای دلشکسته ای دلشکسته
دیدی مرا در کوچه ها با دست بسته
پیش نگاه مضطرم
واحد
تو محور ذکر شهادتینی
تو ذوالفقار فاتح حنینی
سیده النساا عالمینی
تو عین نوری و تو نور عینی
فریاد عاشورایی حسینی
سیده النساا عالمینی
هم قدر و کوثری تو شافع محشری تو
بهانه ی خلقت احمد و حیدری تو
زهرایی یا زهرا یازهرا یازهرا
........
تو مادر مطهر سبطینی
تو جلوه ی حجاب زینبینی
سیده النساا عالمینی
تو جلوه ی انوار مشرقینی
تو روشنای نور نیرینی
سیده انساا عالمینی
مدح تو انما شد وصف تو هل اتی شد
رشته ی چادر تو حبل المتین ما شد
زهرایی یا زهرا یازهرا یازهرا
ای شکسته تر از این دل من
بی تو ویران شود منزل من
دیده وا کن که اشکم ببینی
گرد من لشکر غم ببینی
الوداع الوداع فاطمه جان
بهر تو ای خدایت ستوده
خانه ام جای امنی نبوده
درب آتش گرفته گواه است
آشیانم تو را قتلگاه است
الوداع..............
آتش افتاده در خرمن من
ای خدا شد خزان گلشن من
چه کنم ، رفتنی گشته زهرا
ای اجل ، با گلم کن مدارا
الوداع..............
12 - شهادت حضرت زهرا
( دو بیتی)
گلی که از نبوت ریشه دارد
به روی برگ ، زخم تیشه دارد
بگو با سنگ دلهای مدینه
که این آیینه بار شیشه دارد
گهر از دیده ی نمناک می ریخت
ستاره بر روی افلاک می ریخت
علی زانو نهد بر خاک وقتی
به روی جسم زهرا خاک می ریخت
ای شکسته دل ، ای خیبر شکن
بشکن بغضت را ، گریه کن بر من
یا ابا الحسن......
شفا گرفته ، دیگر این بیمار
ای پرستارم ، خدا نگهدار
یا اباالحسن.......
بابایم من را ، سوی خود خوانده
از عمر زهرا ، چیزی نمانده
قسم به اشکم ، ای چشم خونبار
دیگر مکن یاد ، از در و دیوار
تا نبینی چون ، لاله گردیدم
در خانه از تو ، رخ می پوشیدم
گریه کن بهر ، طفل بی مادر
گریه ها کن بر ، تشنه ی بی سر
یا اباالحسن
زمزمه شهادت حضرت زهرا س
که بصورت شور روضه ای هم میشه خوند
__________________________________
وقتی در و سوزوندن
لگد به در کوبیدن با هم
در و زدن به پهلوت محکم
صدا زدی که فضه (بچم)
تا پشت در افتادی
چهل نفر هجوم اوردن
کشون کشون علی رو بردن
خاطر زینب و ازردن
واویلتا واویلا
واویلا اه و صد واویلا ۳
___________________________________
بلند شدی با اون حال
گرفتی دست به پهلوت مادر
رفتی به جنگ طاغوت مادر
غلاف زدن به بازوت مادر
رسیدی مسجد دیدی
بالا سر علی شمشیره
شدن به اشک چشمات خیره
گفتن که " اه تو میگیره
واویلتا واویلا
واویلا اه و صد واویلا ۳
__________________________________
کجا بودی تو گودال
وقتی چشمات و رو هم می زاری
انگار تو با حیدر حرفی داری
شاید بین سینه دردی داری ـ دردی داری
وقتی می گی از غربت های من
می میرم تا می گی آقای من
خانمم، زهرایم، ای وای من ـ ای وای من
دلم می گیره اگه زهرایم بری از خونه
علی می میره اگه زهرایم بری از خونه
خونه بی تو یه ویرونه
واسه حیدر یه زندونه
حامی ام بودی خانمم
پشت در همین خونه
ای یارم ای یارم زهرا(۲(
ای یار بیمارم زهرا(۲(
وقتی می بینمت بی قراری
از گوشه ی چشمات غم می باری
می فهمم احوال سختی داری ـ سختی داری
وقتی بین این بستر بی حالی
مثل پرستو شکسته بالی
معلومه از درد و غم می نالی ـ تو می نالی
دلم داغونه همین یک جمله ست نگو چیزی نیست
علی گریونه همین
سبک ۲۵ ـ ذکر / واحد سنگین سنتی ـ تسلی
آمدهايم كه دل به دريا دهيم
جواب نالههاي زهرا دهيم
تسليتي به قلب مولا دهيم
به صاحب الزمان تسلي دهيم
بقیت الله ـ آجرک الله ـ آجرک الله(۴)
سيلي دشمن چو به زهرا رسيد
صداي آن به عرش اعلي رسيد
نغمهي عرشيان به غوغا رسيد
مظلوميِ علي به امضاء رسيد
بقیت الله ـ آجرک الله ـ آجرک الله(۴)
واي ز آهِ جگر سوخته اش
واي از اين بال و پر سوخته اش
واي ز ميخ و اثر سوخته اش
يارِ علي پشت در سوخته اش
بقیت الله ـ آجرک الله ـ آجرک الله(۴)
سبک ۲۶ ـ ذکر / واحد سنگین ـ حرف
وقتی چشمات و رو هم می زاری
انگار تو با حیدر حرفی داری
شاید بین سینه دردی داری ـ دردی داری
وقتی می گی از غربت های من
می میرم تا می گی آقای من
خانمم، زهرایم، ای وای من ـ ای وای من
دلم می گیره اگه زهرایم بری از خونه
علی می میره اگه زهرایم بری از خونه
خونه بی تو یه ویرونه
واسه حیدر یه زندونه
حامی ام بودی خانمم
پشت در همین خونه
ای یارم ای یارم زهرا(۲)
ای یار بیمارم زهرا(۳)
وقتی می بینمت بی قراری
از گوشه ی چشمات غم می باری
می فهمم احوال سختی داری ـ سختی داری
وقتی بین این بستر بی حالی
مثل پرستو شکسته بالی
معلومه از درد و غم می نالی ـ تو می نالی
دلم داغونه همین یک جمله
سبک ۲۷ ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ نظر
زهرا نظر كن بر حالِ زارم
از هجرِ رویت من بیقرارم
گشته مدینه نالان ز داغت
در بینِ كوچه گیرم سراغت
مظلومه زهرا(۴)
رفتی ز پیشم با روی نیلی
بر من نگفتی از ضربِ سیلی
هرگز نگفتی از دردِ پهلو
برخیز و یك دم از غربتت گو
مظلومه زهرا(۴)
طفلانِ گریان در كُنجِ خانه
هر دم بگیرند مادر بهانه
طاقت ندارم ای بهترینم
این گونه خسته جسمت ببینم
مظلومه زهرا(۴)
این كودكانت سر در گریبان
در پای بستر زینب پریشان
ذكر حسن شد مظلومه مادر
قلبِ حسینت گردیده مضطر
مظلومه زهرا(۴)
زهرا چگونه گشتی تو پرپر
بنگر كه حیدر با دیدهی تر
سجادهی تو چون گل ببوید
از خاطراتت با خود بگوید
مظلومه زهرا(۴)
سبک ۲۸ ـ ذکر / واحد ـ دیوار
عشقِ مولا كُنجِ دیوار
پشت درِ تنها نشسته
زخم میخ و هجرِ محسن
قدِ زهرا را شكسته
تا نگاهش سوی حیدر میرود
بین كوچه بهرِ یاری میدود
عشق حیدر فاطمه
پشت آن در فاطمه
فاطمه یا فاطمه ـ فاطمه یا فاطمه(۴)
دردِ پهلو برده از او
قدرت و تاب و توانش
دیده حیدر با نگاهش
غربتِ یارِ جوانش
چشم مولا بر گلِ پژمردهاش
بنگرد بر عشقِ سیلی خوردهاش
یاس پرپر فاطمه
ذکر حیدر فاطمه
فاطمه یا فاطمه ـ فاطمه یا فاطمه(۴)
میكشانند شیرِ حق را
سوی مسجد ظالمانه
جانفشانی مینماید
بهر رهبر عاشقانه
فاطمه نورِ دلِ پیغمبر است
فاطمه پروانه دورِ حیدر است
ای همه هست علی
قوت دست علی
فاطمه یا فاطمه ـ فاطمه یا فا
سبک ۳۰ ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ جدایی
رفتی از دست حیدر امان از این جدایی
بشنو ای جان حیدر نوای بی نوایی
زینب هر دم بنالد
از داغت ای گلِ من
گیرد هر شب حسینت
سراغت ای گلِ من
مظلومه زهرا ـ مظلومه زهرا(۴)
در هر لحظه كه یارم تو بودی ای عزیزم
عشقم، دار و ندارم تو بودی ای عزیزم
گوید حسن به ناله
مظلومه مادر من
رازی دارد به سینه
گمانم همسر من
مظلومه زهرا ـ مظلومه زهرا(۴)
عمرت زهرا خزان شد امان از این دل من
در این خانه بهارم غمت شد حاصل من
با خود بردم به شانه
جسمت از آشیانه
می مُردم می کشیدم
تابوتت را شبانه
مظلومه زهرا ـ مظلومه زهرا(۴)
به علی قسم به علی قسم که ستارهء سحرم بمان
ز مدینه حرف سفر مزن مرو یک دم از نظرم بمان
همه جا انیسی و مونسم همه کاره ام همۀ کسم
شده خواهشم که تو را قسم به وجود شعله ورم بمان
به تنم توان به دلم قرار به رخم نشست غم روزگار
تو خودِ سپر خودِ ذوالفقار به حمایتم سپرم بمان
ز غم ای بهار چه خزان شدی به جوانی ات چه کمان شدی
نگران شدم نگران شدی مرو از برم به برم بمان
نگرانِ زخمِ تنت شدم متوجهِ حسنت شدم
نگرانِ بی کفنت شدم به هوای دو پسرم بمان
نکنم عبور دگر از گذر گله دارم از درِ شعله ور
زغلاف تیغ ، زجفای در ز غم تو سوخت جگرم بمان
توکه تکیه گاه منی مرو نگرانِ آهِ منی مرو
همۀ پناه منی مرو تو چو سایه ای ب
ای گل یاسین گل باغ عفاف
کعبه نماید حرمت را طواف
شمه ای از جلوه ی ایثار توست
بخشش پیراهن شام زفاف
هست جنان خانه ی دربست تو
جودوکرم می چکد ازدست تو
ای که تویی چشمه ی خیر کثیر
وقت عطا وکرمی بی نظیر
جز تو چه کس قوت وغذای سه شب
داده به مسکین ویتیم واسیر
برکرمت دوست نظر داده است
آیه به شأن تو فرستاده است
ای که تویی جلوه ای ازکبریا
آیتی از عصمت تو شد حیا
نیست عجب گرکه بخوانم تو را
لیله ی قدر همه ی انبیا
نورتو شد باعث اشراق هور
راز سماواتی والله ونور
ای همه نور وهمه حُسن صفات
نورتو خیزد به فلک درصلات
ناز تورا خالق تو می خرد
ناز کنی گربه همه کائنات
عرش برین قبله ی حاجات توست
فخر خداوند مناجات توست
چون من گل غم جوانه دارد ؟هرگز
از زخم به تن نشانه دارد ؟هرگز
گلچین زمانه را بگوئید همه
گل طاقت تازیانه دارد ؟هرگز
به صوت حجازی بخوان ای بلال
بگو بهر زهرا اذان ای بلال
بیا با اذان گفتن دلکشت
قدم زن به بام جهان ای بلال
سکوت مدینه شکسته شود
اگرتو گشائی زبان ای بلال
توتنها اذان گوی پیغمبری
بگو باردیگر اذان ای بلال
شهادت بده برغریبی ما
به همراه اشکی روان ای بلال
بگوتابه سجاده ی سرخ اشک
کنم درد دل رابیان ای بلال
دلم تنگ بابا شد وپشت مـن
شدازبارهجران کمان ای بلال
شده حمله ور بعد کوچ بهار
به گلزار عمرم خزان ای بلال
زبیداد گلچین ظالم ،هنوز
بود برتن من نشان ای بلال
امامم علی گرچه درمحنت است
کنددرد خود را نهان ای بلال
غم غربت جانگداز علی
رُبود ازکف من عنان ای بلال
به پاس غم وغربتش روزوشب
برآرم ز جانم فغان
لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد
نفس من زچه آخر نفست می گيرد
دردپهلو چه كند باتو كه شب تابه سحر
ازهمين درد به بستر نفست می گيرد
ازفشار درو ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در نفست مي گيرد
به همان ناله كه در پشت درخانه زدی
ازغم غنچه ی پرپر نفست می گيرد
چه نفسگير شود حال وهوای نفست
وقتی ازغُربت حيدر نفست می گيرد
دست بركارمزن من كه نمُردم مادر
باچنين حال تويكسر نفست می گيرد
نفسی راست كن ای گُل كه نفس تازه كنيم
ازچه ای ياس پيمبر نفست می گيرد
ازغم اين كه نمانی جگرم خون شده است
ازچه اين سان بردختر نفست می گيرد
تانفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا
نرسد سود چو ديگر نفست می گيرد
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟
همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟
آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟
فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن در به سماوات رسید
گل یاس نبوی را چه جراحات رسید
به فلک ناله ای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟
آسمان دید که برعرش طنین افتاده
شعله بربال وپر روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده
وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس
آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟
درهیاهو که همه فتنه گران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عده ا
ماقطره ایم وجزشما دریا نداریم
درموج غم جز ذکریا زهرا نداریم
ای انعکاس نور، ما محتاج نوریم
غیر ازشما آئینه ی تقوا نداریم
جزمهر تو ای آفتاب زندگی بخش
درسرد مهری زمان، گرما نداریم
مارا به پاس خدمت تو آفریدند
لفظیم وغیر از بندگی معنا نداریم
تاپیرو راه ومرام تو نگردیم
راهی به سوی عالم بالا نداریم
وقتی تولای تو ما را زادراه است
امروز غم از توشه ی فردا نداریم
بدبخت آن قومی که روز حشر گویند
ما شافعی در روز وانفسا نداریم
ازناله ی مجروح تو ای یاس یاسین
درسینه جز فریاد واامّا نداریم
ازکوچه های زخمی شهر مدینه
جز خاطرات دردناکی ما نداریم
دیْن فدایی گشتنت برگردن ماست
ازجان سپُردن در رهت پروا نداریم
آن شب که شب غسل تن زهرا بود
صد واژۀ درد برتنش پیدا بود
این مصحف ایثار وفداکاری وعشق
فرهنگ لغات غربت مولابود
یاور
می گفت علی که یاورم را کشتند
پروانۀ بی بال وپرم را کشتند
با ضربت تازیانه وسیلی ودر
درکوچه وخانه همسرم راکشتند
غربت
آن روز فلک از غم بسیار نوشت
از غربت مرتضی به تکرار نوشت
تاریخ شکسته شدن پهلو را
با میخ در خانه به دیوار نوشت
آثارغریبی
توکوثری ونگاه تو دریا شد
الفاظ غم علی زتو معنا شد
آثارغریبی علی یازهرا
درزیرنویس چشم تو پیدا شد
لحظه لحظه زچه مادر نفست می گيرد
نفس من زچه آخر نفست می گيرد
دردپهلو چه كند باتو كه شب تابه سحر
ازهمين درد به بستر نفست می گيرد
ازفشار درو ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در نفست مي گيرد
به همان ناله كه در پشت درخانه زدی
ازغم غنچه ی پرپر نفست می گيرد
چه نفسگير شود حال وهوای نفست
وقتی ازغُربت حيدر نفست می گيرد
دست بركارمزن من كه نمُردم مادر
باچنين حال تويكسر نفست می گيرد
نفسی راست كن ای گُل كه نفس تازه كنيم
ازچه ای ياس پيمبر نفست می گيرد
ازغم اين كه نمانی جگرم خون شده است
ازچه اين سان بردختر نفست می گيرد
تانفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا
نرسد سود چو ديگر نفست می گيرد