آن که سائل از عطایایش تحیر می کند
غربت و غم سینه اش را روز و شب پر می کند
می رود مسجد به منبر سب حیدر می کنند
بین کوچه می رسد با خود تفکر می کند
دیدن هربارِ قنفذ یا مغیره... بگذریم
در خودش می ریزد و یادی ز چادر می کند
می شود آیا کریمی را به دِرهم ها فروخت؟
آدم از این حرف، احساس تحیر می کند
می کِشد از زیر پا سجاده اش را آشنا
اینچنین سرباز از رهبر تشکر می کند؟!
صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است...
...هر کسی این صلح را سازش تصور می کند
بین سرداران غریب و بین منزل هم غریب
تا که می گویم "حسن" "غربت" تبادر می کند
آب می خواهد لب روزه امام از همسرش
همسرش با زهر دارد جام را پر می کند
- چهارشنبه
- 18
- آذر
- 1394
- ساعت
- 14:24
- نوشته شده توسط
- حمید