اشک هایش به مادرش رفته
سینه ی پر شراره ای دارد
نه به یک طشت اکتفا نکنید
جگر پاره پاره ای دارد
از علی هم شکسته تر شده است
علتش کینه ها، حسادت هاست
غربت چشم های مظلومش
سند محکم خیانت هاست
خواهرش را کسی خبر نکند
مادرش خوب شد که این جا نیست
لخته خون ها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آن ها نیست
از غرور شکسته اش پیداست
صبر هم صحبتِ دلِ آقاست
نه من از چشم سم نمی بینم
کوچه ای شوم قاتل آقاست
کوچه ای تنگ، کوچه ای تاریک
شده کابوس هر شبِ آقا
«برگه را پس بده نزن نامرد
چیست این جمله بر لبِ آقا
از صدایِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانه ی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 14:25
- نوشته شده توسط
- یحیی