ای سکوتت ملجـأ فریادهــا غربتت کی می رود از یادها
بارش باران ز الطـاف شمــا تحت امرت ابرهـا و بادهـا
فرش راهت بالهای جبرییـل خاک پایت تربت سجـادهـا
لا فتی الا حسن آید به گوش در مصـاف ناقـه ی بیدادهـا
مرتضی پا تا سری جانم حسن
تـو غریب مـادری جانم حسن
بعـد مـادر کوه غم ها مـال تو مصحف زهـــرا قلم ها مـال تو
من گدا را محضـرت مـی آورم بعد از آن دیگر کرم ها مـال تو
در خیالم صد حرم داری حسن کاش می شد این حرم ها مال تو
هیأتی بـا نـام تـو کـردم بنـا ایـن کتیبه ایـن علم ها مال تو
این گدا را می خری جانم حسن
تو غـریب مـادری جانـم حسن
تشت را بنگـر جگـرها را ببیـن از غـم کوچـه اثــرها را ببین
زینبم بایـد د
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 15:52
- نوشته شده توسط
- یحیی