شهادت امام حسین (ع)

مرتب سازی براساس
حاج نادر بابایی

خروج از مدینه -(کاروانی از مدینه سوی جانان می رود) *حاج نادر بابایی

437
1

خروج از مدینه -(کاروانی از مدینه سوی جانان می رود) کاروانی از مدینه سوی جانان میرود
می سِپارد رَه شبانه بادل وجان میرود

سالِکانی در پی معشوق خود با شور وشِین
بی هَراس از زحمت خار مُغیلان میرود

شور وغوغایی بپا در وادی عُشّاق بین
اَخترانی هَمرهش خورشید رخشان میرود

یا که شمع پُرفروغی ،گِرد او پروانه ها
می شکافد ظلمت و شمع فروزان میرود

یثرب بَطحا شده مُستَغرَق آلام و غم
چون خلیل کربلا شاه شهیدان میرود

بر حسین فاطمه شهر نَبی غُربت شده
این غَریب از شهر خود بی شُبهه نالان میرود

میرود آن شهریار و پشت سر عباس او
از پی شمس درخشان ماه تابان میرود

در حَریم آل عصمت همچو زهرا زینبی
بعد از عباس دلاور او نگهبان میرود

نیست بر زنگ قَطارت حاجَتی ای ساربان
هَمرهِ این قافله چون طفلِ گریان میرود

دختری مانده بجا از آل احمد یادگار
کَز پی این قافله اُفتان و خیزان میرود

ناله ی وا اکبرا آرد مداوم بر زبان
گوئیا با رفتنش از جسم او جان میرود

دست بر مَعجر گرفته مُتَّصل گوید ،خدا
یوسف یثرب چرا این سان شتابان میرود

کس نپرسید آندلِ شب (نادر) از میرِحَرم
زاده ی زهرا چرا زار و پریشان میرود

  • یکشنبه
  • 13
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
حاج نادر بابایی

منزلت امام حسین(ع) -(سر گشته ام ز مقتل خوش منظر حسین) *حاج نادر بابایی

602

منزلت امام حسین(ع) -(سر گشته ام ز مقتل خوش منظر حسین) سر گشته ام زمقتل خوش منظر حسین
مِحراب عشق بوده و یا محشر حسین

مَسطوره ای زِصنعت خود، حَیّ لایزال
برعرش و فرش کرده عیان داور حسین

از حق گرفته خط اَمان را هر آنکسی
با معرفت فتاده بدان بَر دَر حسین

والاتر از مقام سلاطین عالم است
شکی مکن که رُتبه ی هرنوکر حسین

آن سوره ای که قلب کتاب اَحد شده
یاسین بود همان بدن بی سر حسین

هرجا که دایر است در آنجا عزای او
آید برای گریه یقین مادر حسین

(نادر) زِکَجمداری دوران مَشو ملول
بَس باشد اَر کند نظری اصغرحسین

  • سه شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 21:42
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مناجات با امام حسین(ع) -(یک نظر کن تا که گریانت شوم من زودتر) * محسن راحت حق

477

مناجات با امام حسین(ع) -(یک نظر کن تا که گریانت شوم من زودتر) یک نظر کن تا که گریانت شوم من زودتر
آرزویم هست بارانت شوم من زودتر

این سفیدی های مو یعنی ‌که نزدیکم به تو
پس بغل وا کن که مهمانت شوم من زودتر

در میانِ روضه ها گاهی حسین..سر می روم
رخصتی ده تا که قربانت شوم من زودتر

نیستم پخته مدد کن شعله ور گردم فقط
دوست دارم تا که جانانت شوم من زودتر

لحظه ای غافل نشو از نوکرِ بی سرپناه
ای فدای هر دو چشمانت شوم من زودتر

قبله ی آمال.. قطعاً رفتنم کرببلاست
کاش مهمانِ سرِ خوانت شوم من زودتر

طاقتم طاق ست ای عریان بدن ،لطفی نما
یک نظر کن تا که گریانت شوم من زودتر

  • پنج شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

خطاب حضرت باریتعالی به امام حسین(ع) در قتلگاه -(از تیرِ کین چو کرد تهی ، شاهِ دین رکاب) *حجة الاسلام نیر تبریزی

444

خطاب حضرت باریتعالی به امام حسین(ع) در قتلگاه -(از تیرِ کین چو کرد تهی ، شاهِ دین رکاب) از تیرِ کین چو کرد تهی ، شاهِ دین رکاب
آمد فرا به گوشِ وی از پرده این خطاب

کِای شهسوارِ بادیهء ابتلای ما
بازآ ، که زانِ توست حریمِ لقای ما

معراجِ عشق را شبِ اسراست ، هین بران
خوش خوش ، بُراقِ شوق به خلوت سرای ما

تو از برای مائی و ما از برای تو
عهدیست این فنای تو را ، با بقای ما

دادی سری ز شوق و خریدی لقای دوست
هرگز زیان نبرد کس از خونبهای ما

جانبازیت حجابِ دو بینی ، ز هم درید
در جلوه گاهِ حُسن،توئی خود به جای ما

بازآ،که چشمِ نازِ ازل بر قدومِ توست
خود خاک روبِ راهِ تو شده انبیای ما

هین زانِ توست تاجِ ربوبیّت از ازل
گر رفت بر سِنان،سرت اندر هوای ما

گر زآتشِ عطش،جگرت سوخت غم مخور
از توست آبِ رحمتِ بی منتهای ما

ور سَفله ای بَرَد ز تو دستی،مشو ملول
با شهپرِ خدنگ بِپرَّد همای ما

گسترده ایم بالِ ملائک به جای فرش
کازار بر تنت نکند کربلای ما

دلگیر گو مباد خلیل از فدای دوست
کافیست اکبرِ تو ، ذبیحِ منای ما

کو نوح؟ گو به دشتِ بلا آی و بازبین
کشتی شکستگانِ محیطِ بلای ما

موسی ز کوهِ طور شنید ار جوابِ لَن
گو باز شو به جلوه گهِ نینوای ما

گر زنده جان ببُرد ز دارِ بلا ، مسیح
گو دارِ کربلا نگر و مبتلای ما

منسوخ کرد ذکرِ اوائل ، حدیثِ تو
ای داده تن ز عهدِ ازل بر قضای ما

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 00:02
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

خطاب به امام حسین(ع) -(ای که بستی ز حرم در ره مقصد احرام) * ناشناس ؟؟؟

346

خطاب به امام حسین(ع) -(ای که بستی ز حرم در ره مقصد احرام) ای که بستی ز حرم در ره مقصد احرام
وادی کرب بلا صبح تو را کرد تمام

چه صفا بود و چه مشعر چه منا و چه ذبیح
چون توئی را نسزد غیر چنین عرض مرام

درس آزادگی از جشن تو آموخت جهان
جز تو هرگز ننمود ست کسی این نوع قیام

به مثل تا به ابد حاصل منشور تو ماند
مرگ آزاد به شمشیر به از عمر غلام

آخرین زمزمهء باده گساران این بود
می وحدت دم تیغ است نه اندر خم و جام

رمز خاتم بدهان دادن اکبر یعنی
آنکه ای می کش لب ریز نگهدار ابهام

رفت عباس به شط لیک بخود کرد خطاب
تشنه لب رو بحرم ور نه محال است مقام

باده نوشان همه مدهوش درآن وادی قدس
شیرخواری چه عجب داد در آن بزم نظام

یک جهان آه عقب داشت خرامان میرفت
چون حسین دید کسی نیست در آن دعوت عام

گفت با خواهرش ای همسفر وادی عشق
من به سر میروم این ره تو و اطفال بگام

من ز لب لطمه زنم چون بدم چوب یزید
تو ز سر لطمه بزن بر سر سنگ لب بام

عشق میگفت که مقصود توئی زود بیا
کز قفا میرسدت عصمت مطلق ز خیام

داد از نیزه سرش طرفه پیامی به رقیب
که مرا شاهد مطلوب شد امروز بگام

پایمال سم مرکب ز جفا سینهء کیست
آنکه اندر کف پا بوسه زدش خیرالانام

بسته شد در غل و زنجیر چرا زین العباد
تا دگر مردم آزاد نیفتند بدام

عشق بی تاب شد آنگاه که زینب میگفت
خیز ای قافله سالار که رفتیم بشام

(بلخیا) درد کشان هرنفس از روی خلوص
فاش گویند بر آن کشته آزاد سلام

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:33
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

قتلگاه -(عکس ساقی در بلورین جام آب افتاده بود) *حاج صمد قاسمپور

416

قتلگاه -(عکس ساقی در بلورین جام آب افتاده بود) عکس ساقی در بلورین جام آب افتاده بود
پیر میخواران عاشورا خراب افتاده بود

تازه مستی در خرابات نفس گیر عطش،
سر گران بر اوج مهد نی ، بخواب افتاده بود

تشنه سیرابی که از داغ لب او در فرات
موجها هم از عطش در پیچ و تاب افتاده بود

شه ز فرط جذبه برق تجلی ، محو حال
در سکوت محض مقتل بی جواب افتاده بود

از نوای ناله های نای نی در نینوا
زخم چنگی بر دل تار رباب افتاده بود

نیمی از خورشید بر بالای نی در شعشعه
در دل گودال ، نصف آفتاب افتاده بود

ازدحامی بود در بازار قدسی گوئیا
بین مشتاقان یوسف ، انقلاب افتاده بود

عقل حیران بود ، و منطق مات و استدلال ، لال
عشق هم گویی به حال اضطراب افتاده بود

ذکر خون تا شد بلند از خانقاه قتلگاه
رعب و وحشت بر وجود شیخ و شاب افتاده بود

با نگاه نرگس مخمور مستی می پرست
هر چه زیباییست از حد نصاب افتاده بود

در میان عاشق و معشوق، عشقی هم نماند
عشق اگر در بینشان بودی حجاب افتاده بود

ظهر عاشورای خون ، دردی کش صبح الست
خورده بود آنجا که صهبای شراب ،افتاده بود

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

زبانحال حضرت امام حسین(ع) -(ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد) *مرحوم عبدالعظيم ذهني زاده

546

زبانحال حضرت امام حسین(ع) -(ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد) ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد
کربلا را عالَم «قالُوا بلی» خواهیم کرد

ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان
قامت شور قیامت، بس به پا خواهیم کرد

وادی «لَم یَزرَعی» را از صفای جوی خون
گلشن شاداب و پر ذوق و صفا خواهیم کرد

بر سر عهدیم و پیمانِ الستِ خویشتن
موبه‌مو آن عهد و پیمان را وفا خواهیم کرد

نقد جان در کف خریداریم بر کالای غم
ما در این بازار، سودا با خدا خواهیم کرد

ما ز یُمن خون هفتاد و دو تن قربان دین
این منای عشق را رشک منا خواهیم کرد

وز جلای خونِ شفّاف گلوی خویشتن
طفّ را آیینه ی باطن‌نما خواهیم کرد

هفت گام از سینه کش رفتن به روی خاک و خون
با صفا سعی است مر سعی و صفا خواهیم کرد

با هزاران سرفرازی، سرفراز از نیزه‌ها
رو به سوی بارگاه کبریا خواهیم کرد

دست‌هایی که پی بیعت ز ما خواهد یزید
ما به دست ساربان از تن، جدا خواهیم کرد

ساربان نشناسد از حق منکران را گوئیا
ما همانیم و همان جود و سخا خواهیم کرد

دست پاک ما نگیرد، دست ناپاکان به دست
ما حساب پاک و ناپاکان، سوا خواهیم کرد

بَر کَنیم از تن لباس سلطنت تا پیرهن
قامت گل را ز خار و خس قبا خواهیم کرد

نوحِ طوفان بلایم، ناخدایی زخمدار
جان‌ به کشتیّ نجات خود، فدا خواهیم کرد

از پس قتلم در این طوفان به دشت کربلا
گر خدا خواهد خدا را ناخدا خواهیم کرد

نازِ بالش در خورِ شأنِ سر شوریده نیست
بالش از خاکسترِ مطبخ‌سرا خواهیم کرد

آن سراپرده که تار و پودش از گیسوی حور
طعمۀ آتش به دست اشقیا خواهیم کرد

دست و پا بسته غزالان حرم را در کمند
زیر پای اسب صیادان رها خواهیم کرد

با سر ببریده، در کاخ یزید می‌گسار
یادی از یحیی در آن طشت طلا خواهیم کرد

تا نچیند دست گلچینی گل از گلزار ما
آنچه بر آید ز دستی دست و پا خواهیم کرد

تا عمل گفتار ما یک دو کلامی بیش نیست
آنچه را گفتیم بی چون و چرا خواهیم کرد

ما ز دنیای شما و هر چه باشد اندر آن
اختیارِ یک کفن از بوریا خواهیم کرد

کو سلیمان؟ تا تماشای سلیمانی کند
دیو را انگشت و انگشتر، عطا خواهیم کرد

از جفای آشنای بدتر از بیگانگان
آشنایی با همه بی آشنا خواهیم کرد

بجدل از ما گر بریده ما بپیوندیم و بس
ما کَرَم افزون ز امید و رجا خواهیم کرد

چرخ اگر امروز، بر کامم نگردد، باک نیست
باش تا فردا که گردون، زیر پا خواهیم کرد

سلطنت بر مردم دنیا ندارد ارزشی
حکمرانی بر قلوب ماسوا خواهیم کرد

لاجَرَم با تَرکِ تاج و تخت و مُلک مستعار
شهریاران را بر این درگه، گدا خواهیم کرد

مُصحَفِ اوراق بر خاک سیه پاشیده را
آیه آیه سوره سوره جمع ما خواهیم کرد

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 11:54
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

امام حسین ع -(بر پاست اگر تا به ابد بانگِ قیامی جاریست از آفاقِ خدا خونِ امامی) * هستی محرابی

909

امام حسین ع -(بر پاست اگر تا به ابد بانگِ قیامی جاریست از آفاقِ خدا خونِ امامی) #السلام_علیک_یاعبدالله_الحسین_ع

تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی
چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی

ثارَاللَهی و منتقمت کیست؟ یدالله..
تو بابِ نجاتِ همه ای ، رحمت عامی

ای کرب و بلا لب بگشا از تبِ دل گو
بر آن تنِ بی سر که خدا داده سلامی

ای بغضِ فرو مانده ی لبهای شقایق
ای کاش کمی دشمنِ تو داشت مرامی

در کرب و بلا شعله ی غم تا به سما رفت
کس غیرِ تو این صحنه نیاورده دوامی

کشتند ولی از چه تو را با لبِ تشنه
از سوزِ عطش بر سرِ نی سوخته کامی

معصومیت چشمِ تو را شمر نفهمید
ای آنکه سرِ نیزه مرا ماهِ تمامی

زینب نگران بود و درِ خیمه سِپر شد
تا حمله به طفلان نکند لشکرِ شامی

گشته ز غم و داغِ برادر کمرش خم
آنکه دل آزرده ی او داشت پیامی

دختر ، ز غم و غربتِ بابا جگرش سوخت
چندی ست که جز غم نزده لب به طعامی

این لاله ی پرپر شده را تابِ خزان نیست
چون جوجه ی پژمرده که افتاده به دامی

اوجِ غمِ این روضه در این شعر همین جاست
یک زینبِ بی یاور و یک دشت حرامی

بر پاست اگر تا به ابد بانگِ قیامی
جاریست از آفاقِ خدا خونِ امامی!

#هستی_محرابی
@Asharemehrabi

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

امام حسین ع -(آمد از احمدِ مُرسل شَرَفم دُرٌِ یکدانه من از آن صدفم) * هستی محرابی

391

امام حسین ع -(آمد از احمدِ مُرسل شَرَفم دُرٌِ یکدانه من از آن صدفم) #رجز_خوانی_امام_حسین_ع
#با_لشکر_ابن_سعد_ملعون

ای سپه آنچه که خواهید کنید
با شما چرخ به امدادِ یزید

"لَم یَخافُ اللهَ فی سَفکِ دَمی
لِعَبیدِاللهِ نَسلِ الکافِرین"

آمد از احمدِ مُرسل شَرَفم
دُرٌِ یکدانه من از آن صدفم

"لَعلَی الخیر مِن بَعدِ النٌَبی
والنٌَبیٌُ القُرشیٌٌ الوالِدی"

نقره ام، پورِ دو عنصر به طلا
حیدر و فاطمه از نورِ خدا

"فِضٌَهٌ قَدخَلصَت مِن ذَهبٍ
فاَنا الفِضٌَهّ وابنُ الذٌَهبین
خَیرالله مِنَ الخَلقِ اَبی
ثُمٌَ اُمٌی فاَنااُبنُ الخَیرتین"

جدِ من مظهرِ خیر و برکات
دخترش فاطمه رضوانِ حیات

متن عربی1_او بخاطر فرمانبرداری
از یک بنده ی خدا که از نسل کافر
می باشد باکی از ریختن خون من
ندارد و از خدا پروا نمی کند

2_علی علیه السلام که بعد از پیمبر(ص)
سراسرِ وجود خیر و برکت است و نیز
پیامبری که پدر و مادرش از قریش بودند

3_نقره ای که از طلا جدا شده است و من
نقره ام و زاده ی دو عنصر طلایی هستم

4_خداوند از میان مردمان پدر و مادرم
را برگزید و من فرزند آن دو خیر می باشم

#هستی_محرابی

  • سه شنبه
  • 9
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

احوالات غلام سیاه -(حسین بن علی را جون نامی) *مرحوم عباسعلی شبخیز قراملکی

1238

احوالات غلام سیاه -(حسین بن علی را جون نامی) حسین بن علی را جون نامی
به خدمت بود در یثرب، غلامی

غلامی پاکباز و پاک طینت
سراپا شور و جذبه، وجد و حالت

سیه چُرده، مُجعّد مو، مؤدب
صدیق ایثارگر، مردِ مُجرّب

قوی بازو، خدنگ افکن، تنومند
مجاهد، جنگجو، نامی، برومند

جوانِ قد بلند و پیر کردار
جوانمرد و فداکار و وفادار

به عالَم در وفاداری عَلَم بود
زِ حُسنش هر چه میگفتند کم بود

جهان، انگشت بر لب از مقامش
شهان، از دولتِ مولا، غلامش

چنان در بندگی ممتاز بودی
که شه را هر زمان همراز بودی

زِ یثرب شاه چون بار سفر بست
به سوی کربلا رفتن، کمر بست

به رازِ شه، غلام آگاه گردید
زِ آگاهی به شه همراه گردید

زمانِ لحظه ها چون برق بگذشت
امیرِ عشق زد خیمه در آن دشت

چه دشتی دشتِ سوزان و عطشناک
زمینش چون لبِ لب تشنگان چاک

چه دشتی دشتِ بی آب و بلا خیز
تُهی از عاطفه، وز کینه لبریز

چه دشتی پای تا سر زخم و خون بود
عطش بود و خطر بود و جنون بود

صدای طبل و جنگ و کوس و کرنا
بلند از خاکدان تا عرشِ اعلا

صفیر شیههء اسبانِ تازی
نوای پرده پوشانِ حجازی

بیابان در بیابان، موجِ لشکر
هزاران تیغِ تیز از بهرِ یک سر

چه سر، رشکِ هزاران آسمان ماه
چه سر، آیینه دار وجهِ الله

چه سر، پیرایهء مُلکِ دو عالم
چه سر، سرمایهء اولادِ آدم

در آن هنگام شُست از جان و تن دست
به دریای بقا چون قطره پیوست

بر آن دشتِ جنون و خون نظر کرد
روان از دیدگان خونِ جگر کرد

نمی دانم در آن صحرا چه ها دید
به خود لرزید آن شوریده چون بید

به دل گفتا که وقتِ جان نثاریست
زمانِ خدمت و خدمت گزاریست

بپا بر خیز و آهنگِ بلا کن
به شاهِ دین غلامی را ادا کن

زمانِ امتحان عشق بازیست
در اینجا خاکساری، سر فرازیست

به راهِ عشق باید ترکِ سر کرد
به کوی عاشقان بی سر سفر کرد

عَفاک الله که شرطِ عشق این نیست
طریقِ عاشقی بالله چنین نیست

خدا بر گردنت منّت نهاده
هر آنچه آرزویت بود، داده

به عالَم کو از این برتر مقامی
که گردد همنشین با شه، غلامی

اگر چه من غلام رو سیاهم
ولی با این همه مقبولِ شاهم

یقین مولا، غلامش را نوازد
چو فرزندش قرینِ لطف سازد

به عالَم رو سفیدم زین سیاهی
نبخشم این غلامی را به شاهی

اگر چه ذرّه ای بیقدر و پستم
ولی همخانهء خورشید هستم

مرا این فخر بس اندر دو کونم
که از هم سنگرانِ فضل و عونم

به جنگم گر کند مولا سر افراز
به شاهان، زین سرافرازی کنم ناز

زِ چاک تیغ و خنجر نیست باکم
که من از عاشقانِ سینه چاکم

چنان امیدوار از لطفِ شاهم
نمیدانم سفیدم یا سیاهم

غلامی اَبیض و اَسوَد ندارد
به مولایم ارادت حَدّ ندارد

به عالم بس مرا این جاه و منصب
که از عشقِ تولّایم لبالب

به مولا، بی تولّا بندگی چیست
اگر مولا نباشد زندگی چیست

من از خدمتگزارانِ حسینم
نمک پروردهء خوانِ حسینم

گل و باغ و بهارِ من حسین است
شکوه و اعتبارِ من حسین است

حسین آیین و دین و مذهبِ من
مرام و کیش و رسم و مکتبِ من

جمالِ اوست گلزارِ بهشتم
حریمِ کعبه و دیر و کنشتم

جهان بی او مرا زندانِ تنگ است
به کامم شهدِ عالَم چون شرنگ است

غلامم، آنکه او را بنده باشد
دلش از عشقِ او آکنده باشد

دلی که از زلالِ عشق خالی ست
مگو دل، نقشِ بی احساس قالی ست

دلِ خالی زِ عشق، افسرده باشد
به صورت زنده، امّا مُرده باشد

غلامِ عشق باش اندیشه کم کن
بیا در عاشقی قد را علم کن

که بی عشق این جهان مویی نَیرزد
وگر دریا بُود، جویی نیَرزد

مِی و مِیخانه و ساقی حسین است
فنا فی الله به حَقّ باقی حسین است

مرا منظورِ دل دیدارِ ساقی ست
به سر سودایم از صهبای باقی ست

نوازد گر مرا ساقی به جامی
کنم در مِیکده عمری غلامی

در این هنگام، دولت یار گردید
زِ لطف شاه، برخوردار گردید

زِ فیضِ ناله ها و سوز و سازش
درِ میخانه را کردند بازش

شَرابی داد از الطاف، ساقی
شَرابی از خُمِ صَهبای باقی

حدیثِ ساقی و جام اَلستی
رهایش کرد از زندانِ هستی

چنان کرد آن شَراب آن مَست را مَست
دگر نشناخت از مَستی سر از دست

دل از مستی به دریای بلا زد
به هر چه جز تولّا پشتِ پا زد

زِ مستی بوسه زد بر دستِ ساقی
کشید آنگه به سر صهبای باقی

زِ همّت پرچمِ مردی بر افراخت
به میدانِ بلا خیز خطر تاخت

زِ برقِ تیغِ تیز، آتش بر افروخت
شَرَر زد خرمنِ اهریمنان سوخت

نه از شمشیر و خنجر باک می کرد
نه از جنگ و گریز اِمساک می کرد

چنان شمشیر می زد لا اُبالی
که تیغش شد زِ جنگیدن هلالی

به هر سو اسبِ همّت میدوانید
سَران را سَر زِ پیکر میپرانید

در اوجِ بیخودی پرواز می کرد
به زاغان حمله چون شهباز می کرد

جلا میداد تیغِ آتشین را
به هم میزد صفوفِ مشرکین را

نفس تا داشت در تن جنگ می کرد
فراخی را به دشمن تنگ می کرد

زِ وحشت جنگجویانِ دلاور
چو زَنها بر سَر افکندند مَعجر

یلان، چون آبِ شمشیرش چشیدند
زِ میدانِ قتالش پا کشیدند

دل جنگ آوران در لرزه چون برگ
زِ بیم تیغِ او، چون کافر از مرگ

به جنگش مرحبا روح و مَلک گفت
جزاک الله به ایثارش فَلک گفت

ولی زخم و عطش از پا فکندند
به رَاهش چاه ها از فِتنه کَندند

توانِ جنگ را دیگر زِ کف داد
به خاک، از صدر زین آخر در افتاد

در آن حالت به جز دیدارِ ساقی
نبود اندر دل او اشتیاقی

به کف کشکول شوق آهنگ او کرد
به سوی خانقاهِ عشق، رو کرد

به آیینِ ادب دادی سلامش
به لب خواهی نخواهی رفت نامش

زِ جان بگذشت و با جانان یکی شد
غلام از عشق با سلطان یکی شد

قتیلِ خنجرِ بیداد گردید
اگر چه بنده بود آزاد گردید

به لب نام حسین، آزاده جان داد
ره و رسمِ غلامی را نشان داد

وفای بیش او، کَم کرده رَه را
به بالین غلام آورد شه را

حسین آن عدل مطلق را مُنادی
به هم زد نقشِ تبعیضِ نژادی

زِ لطف آن سایهء لطفِ الاهی
نکردش بی نصیب از ظِلّ شاهی

گرفت از لطف بر زانو سرش را
کشید اندر بغل ماه اخترش را

چو فرزندش قرین لطف ها کرد
رُخش بوسید و از رَحمت دعا کرد

که یارب ای امید هر دو کونم
سفیدش کن زِ رَحمت روی جُونم

فرو شُوی از جمالِ او سیاهی
کرم کن بنده را تشریفِ شاهی

زِ رَحمت کن جمالش عالم افروز
شبش را روز و روزش را چو نوروز

تنش را چون فضای خُلدِ اَطهَر
مُعطّر کن مُعطّر کن مُعطّر

شنیدم روز دفنش آن سیه چِهر
جمالی داشت نورانی تر از مِهر

فضای کربلا جنّت زِ بویش
ملایک از شرف احسنت گویش

زِهی دولت که از طبعِ بلندش
زِ رحمت کرد مولا ارجمندش

غلامی را که مولایش نوازد
به شاهان میسزد گردن فرازد

چو تو شاهنشهی چون او غلامی
خوشا بر او، که دارد از تو نامی

مرا هم ای حسین ای کان عزت
غلامِ این غلامت کن زِ رَحمت

من آن لب تشنهء دل چاک عشقم
که عشق، آب من و من خاکِ عشقم

چو نِی در هر نفس از بند بندم
نوای عشق تو گردد بلندم

شب و روز از تولّایت بر اینم
جمالت را شبی در خواب بینم

به امید عطا از بینوایی
به دستم هست کشکولِ گدایی

گر از فیضِ عنایت خوانی ام دوست
نگنجم دیگر از این پایه در پوست

مگردان چشمِ لطفت را زِ (شبخیز)
دلی دارد که از عشقِ تو لبریز

جهان با او نمی سازد کرم کن
رهایش یا حسین از قیدِ غم کن

دلش از دستِ فقر و فاقه خون است
بپرس احوال او از لطف چون است

  • جمعه
  • 12
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 23:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نامه کوفیان -(نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند) * جودی خراسانی

524

نامه کوفیان -(نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند) نامه بنوشتند تا در کوفه مهمانش کنند
یا بر او بندند آب و منع از نانش کنند

نامه بنوشتند بر آن کعبه کارندش نماز
یا صلوه جمعه جمع آیند و قربانش کنند

نامه بنوشتند تا سایند سر بر مَقدمش
یا به وقتِ جان سپردن سنگ بارانش کنند

نامه بنوشتند کاندر راه او جان بسپرند
یا بنوکِ نِی سرِ چون ماه تابانش کنند

نامه بنوشتند تا در سایه اش دارند جای
یا میانِ آفتابِ گرم عریانش کنند

نامه بنوشتند تا در خاکِ پایش سر دهند
یا زِ سُمِ اسبِ کین با خاک یکسانش کنند

نامه بنوشتند تا در بیعتش آرند دست
یا که دستِ او جدا از جسم بیجانش کنند

نامه بنوشتند کارندش غلام از مصر و شام
یا کنیزی خواهش از اطفالِ حیرانش کنند

(جودیا) نشنیده ام راسی که از تن شد جدا
چوبِ کین گیرند و قصدِ دُرّ و دندانش کنند

  • شنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

زبانحال امام حسین(ع) -(گفتا شه شهیدان کآمد روا مرادم) * صامت بروجردی

1027

زبانحال امام حسین(ع) -(گفتا شه شهیدان کآمد روا مرادم) تضمین از فروغی بسطامی

گفتا شه شهیدان کآمد روا مرادم
تا آتش محبت زد شعله بر نهادم
در کربلای عشقش بار بلا گشادم
در جلوه گاه جانان جان را به شوق دادم
در روز تیر باران مردانه ایستادم

هر تیر کز مخالف بر لوحِ سینه خوردم
پیغامِ وصلِ جانان آن تبر را شمردم
جز لطفِ او پناهی بر هیچکس نبردم
جان با هزار شادی در راهِ او سپردم
سر با هزار منّت در پای او نهادم

کردند پس مخالفت در یاری اتفاقم
تا از حجاز کردند آواره در عراقم
آنها به سست عهدی من در سر وفاقم
جز راستی نبینی در طبعِ بی نفاقم
جز ایمنی نیابی در نفس بی فسادم

تخمِ وفایت ای دوست تا من به سینه کِشتم
مهرِ عیال و فرزند یکسر زِ سر بِهِشتم
به هر حصول بیعت با کوفیانِ زِشتم
نامِ تو برده می شد تا نامه می نوشتم
روی تو دیده می بود تا دیده می گشادم

چون منصبِ شَهادت من اِختیار کردم
دل از وطن بریدم ترکِ دیار کردم
در کربلا رسیدم پا اُستوار کردم
در وادی محبت دانی چکار کردم
اوّل به سر رسیدم آخر زِ پا فتادم

شکرِ خدا که بردم بر سر وفای خود را
در امتحان رساندم قالوا بلای خود را
راضی نمودم از خویش یعنی خدای خود را
تا با قضاش کردم ترکِ رضای خود را
با هر قضیه خوشدل در هر بلیه شادم

(صامت) به بزمِ جانان هر کس که راهبر بود
در پیشِ تیرِ مُحنت دایم تنش سپر بود
کاش از نخست ویران این دَهرِ پُرخطر بود
طرحِ نووی (فروغی) می ریختم اگر بود
دستی به آب و آتش حکمی بباد و خاکم

  • دوشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 16:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شهادت امام حسین(ع) -(ناگه حجاب چهرۀ جانان کنار رفت) * محمد عابد

872

شهادت امام حسین(ع) -(ناگه حجاب چهرۀ جانان کنار رفت) ناگه حجابِ چهرهء جانان کنار رفت
یارای دل زِ جذبهء دیدار یار رفت

او شد بدیدهء دل و جان هر چه در وجود
او ماند و هر چه بود زِ نقش و نگار رفت

آهی کشید و زآتش آن پرده ها بسوخت
اشگی فشاند و زآئینهء دل، غبار رفت

فیضِ جمال، شوقِ لقا را به دل فزود
آمد قرارِ خاطر و از دل قرار رفت

پای نفس شکست زِ فرطِ شتاب و شوق
جان همرهِ خیال به سوی نگار رفت

تابِ شعاع مهر زِ گل ژاله را ربود
ذوق و طراوت از چمن و لاله زار رفت

طغیانِ بحرِ درد فزون شد زِ روی طبع
تا ماه، از کنارِ اُفق در کنار رفت

گل پاره کرد جامه که فصلِ خزان رسید
نالید عندلیب که فصلِ بهار رفت

تعطیل شد مدارسِ آیات محکمات
افسرده روحِ مکتب و آموزگار رفت

آشفت نظمِ اَنجمِ رَخشان و مه گرفت
تا مهر سوی غرب به نصف النهار رفت

آمد یکی شریر به کف تیغِ جان شکار
خونی فرو چکید و به سر انتظار رفت

(عابد) دگر خموش کز این غم مرا زِ سر
سیلابِ اشگ دیدء گوهر نثار رفت

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مصیبت حضرت امام حسین(ع) -(باز این چه پشتِ نُه فلک از بارِ غم خم است) * جودی خراسانی

831
1

مصیبت حضرت امام حسین(ع) -(باز این چه پشتِ نُه فلک از بارِ غم خم است) بندِ اوّل

باز این چه پشتِ نُه فلک از بارِ غم خم است
بر قامتِ سپهر چرا رختِ ماتم است

بر هفت آسمان زِ چه؛ از ششن جَحت بلند
فریادِ ماتم؛ آه و اَلم ناله و غم است

بگرفته اَند دل زِ چه آبا زِ اِمحتات
حوّا قرینِ ماتم و غم؛ یارِ آدم است

نبَود عجب که زورقِ گردون رود در آب
جاری زِ چشمِ دهر؛ بس اشگِ دمادم است

با ناخنِ غم از چه؛ خراشیده مُهرِ چِهر
بر چهره اش اگر نه هلالِ محرّم است

جان داده تشنه لب؛ به لبِ آب ای دریغ
خضری که زنده زآبِ لبش؛ جانِ عالم است

نحلِ قلم زِ تیغِ ستم شد که بهرِ او
در باغِ خلد؛ قامتِ طوبی زِ غم خم است

شد بر سنان سری که بهر تارِ موی او
اوُضاعِ روزگار؛ پریشان و در هم است

شد پیکری به خاک که تا حشر بر زمین
خون گرید از مصیبتش از آسمان کم است

علم از این اَلم به عدم گر رود به جاست
زیرا که قتل؛ باعثِ ایجادِ عالم است

پروردهء کنارِ رسولِ خدا حسین
نورِ اَبد چراغِ ازَل شَمسِ عالمین

بنده دوّم

در دشتِ نینوا چو شهِ با نوا رسید
از نای هر وجود به کیوان نوا رسید

در آن دیار سرورِ دین چون فکند بار
گفتا قضا که بارِ امانت به جا رسید

دشتِ از نجوم گشت چو افلاک پر نجوم
بس بهرِ قتل او سپهء اشقیا رسید

یک باره شد تهی زِ بلا خانهء جهان
کرب و بلا زِ بس به شهِ کربلا رسید

در چرچِ چارمین رُخِ خورشید تیره گشت
بس داد و آهِ خسته دلان بر سَما رسید

آه از دَمی که آن تنِ صد چاک روی خاک
شمر آمدش زِ پیش و سنان از قفا رسید

بشکافت پهلویش چو زِ نوکِ سِنان سِنان
فریادِ جبرئیل به اَرض و سَما رسید

از روی کینه شمر چو بر سینه اش نشست
گفتا به عهدِ دوست زمانِ وَفا رسید

خنجر به حنجرش چو نَهادند زیرِ تیغ
گفتا زِ وصلِ یار مرا خون بَها رسید

چون شد سرش جدا و تنش بر زمین فتاد
لرزید عرش و رَعشه به چرخِ بَرین رسید

بند سوم

آه از دَمی که بر سرِ آن پاره پاره تن
لشگر هجوم کرد در آن دشتِ پُر مُحن

بگذاشت زِ اوجِ تیرِ غباری به شمعِ مهر
یکباره شد خموش در این نیلگون لگن

گردان یکش زِ قامتِ مورون قبا برون
برد آن دگر زِ پیکرِ صد چاک پیرهن

آن یک زِ بهرِ بُردَن اَنگشتری برید
اَنگشت او زِ خنجرِ بیداد از بدن

بر باد شد بساطِ سلیمانِ کربلا
چون اوفتاد خاتمِ او دستِ اَهرِمن

ار بند بهرِ بند جدا کرد ظالمی
دستی که خوانده است خدا دستِ خویش تن

جسمی که بود سایه اش از بالِ جبرئیل
از کین در آفتاب فکندند بی کفن

در زیرِ سُمَّ اسب شکستند سینه اش
کآمد زِ علم مخزنِ اسرارِ ذُوالمنَن

فریاد از آن زمان که شدند اهلِ بیتِ او
آن یک اسیرِ سلسله این بستهء رَسَن

آه از دمی که برق صفت با هزار آه
زینب چو رَعد گشت خُروشان به قتلگاه

بند چهارم

گفتا ای به خون طپیده چه شد راسِ اَنوَرت
خاکِ سیه چرا شده؛ بالین و بسترت

جِسمت زِ نوکِ تیر مُشبّک چرا بُود
صد چاک اوفتاده؛ زِ چه جسمِ اَنورت

اِی شاهبازِ قُدس؛ چرائ شکسته بال
اِی طایرِ حرم؛ زِ چه در خون بُود پَرت

اِی پاره پاره؛ تن به چه تقصیر؛ بعدِ قَتل
در زیرِ سُمِّ اسب؛ فکندند پیکرت

لب تِشنه از چه جان بسپردی؛ مگر نبود
شطِّ فرات؛ موج زنان در برابرت

تو شهریاره عالمِ امکانی و چرا؟
تختِ تو چوب و نیزه و پیکان شد اَفسرت

بر خیز و فکرِ بی کفن نان کن؛ که از جفا
نه جسمِ اکبرت؛ شده مدفون؛ نه اصغرت

بردند مَعجر از سرِ من؛ در حُضورِ تو
آخر برادرا؛ به نگر حالِ خواهرت

من زینبم قدم شده از بارِ غم کمان
چون ماهِ چارده؛ به سِنان بنگرم سرت

کُن عازم به شام؛ به مَحمِل نشان مرا
ای هم سفر؛ بیا و به مَنزل رَسان مرا

بند پنجم

زینب به پشت تاقهء عریان چو شد سوار
خون گریه کرد از غمِ او چشمِ روزگار

در نُه فلک زِ خیلِ مَلک ناله شد بلند
در شش جهت قیامتِ عظمی شد آشکار

افتاد تاجِ منزلت از فَرقِ فَرق دان
کفّ الخضیب کرد کَف از خوندلِ شکار

پوشیده چهره زُهره و گردید اسیرِ غم
روزی که گشت دخترِ زَهرا اسیر و زار

فخرِ عَیاد را چو سرِ بی عَمامه دید
روح الاّمین فکند زِ سر تاجِ اختیار

خواری نگر که نو گُلِ باغِ رَسول را
پای برهنه شب به دوانند روی خار

زینب که ره نه در حَرمش داشت جَیرئیل
شمر از یَمین بر آمد و خولی ش از یَسار

او روی تاقه نالهء اطفال در قفا
پیشِ رُخش به نیزه سرِ شاهِ تاجدار

زینب نظر چو بر سرِ شاهِ حجاز کرد
با او زِ اهلِ کینه درِ شکوه باز کرد

بند ششم

کای سر زِ نوکِ نیزِ نما یک نظر مرا
بنگر زِ دستِ چرخ چه باشد بسر مرا

زینب کجا و کوفه کجا شامِ غم کجا
خوش می کشد وفای تو در هر گذر مرا

هر جا روی تو خواه بُود کوفه خواه شام
مهرِ تو می برد قدمی پیش تر مرا

محوم چنان به حال تو و بیخبر زِ خویش
کاصلا زِ حالِ خویش نباشد خبر مرا

جانم زِ تن بر آمد و ای کاش اگر بُدی
بهرِ نثار جانِ تو جانِ دگر مرا

عتخم غمت زِ سینه برآ درده نخلِ آه
از اشکِ دیده ریخت به دامان ثمر مرا

رنج از دو آفتاب کِشد جان اگر چه هست
از نوکِ نیزه سایه ات ای سر به سر مرا

افتاده گر سکینه زِ محمل زِ من مَرنج
کز داغِ اکبرِ تو شکسته کَمر مرا

دارد خیالِ کُشتنِ من زادهء زیاد
ای داد خواهِ خلق رَهان زین خطر مرا

در کوفه دستِ ظلم زِ سر برد معجرم
در شام تا چه آید از این قُوم بر سرم

بند هفتم

روزی که جای آلِ پیمبر به شام شد
روزِ جهان به دیدهء اَحباب شام شد

پیمانه پُر زِ زَهرِ اَلم شد به اهلِ بیت
بر اهلِ شام بادهء عشرت به کام شد

بهرِ نظارهء حرمِ خاصِ مُصطفی
از مرد و زن بهر گذری خاص و عام شد

آن سر که بود زینتِ دوشِ نَبی مُدام
فَرقش مُدام سَنگ زِ دیوار و بام شد

آه از دَمی که گفت به سَجّاد ظالمی
بر خیز پای تَخت که وقتِ سلام شد

خورشید را زِ خونِ شَفق چهره گشت سُرخ
در طَشت چون سرِ شهِ دین را مَقام شد

چوبِ یزید گشت بر آن لَب چو آشنا
از اهلِ بیت شورشِ یُومِ قیام شد

زینب چو این معامله دید از جگر کشید
آهی که روز در نظرِ خَلق شام شد

گفتا بگیر چوبِ جفا زین لَب ای یزید
کآزرده از تو حضرتِ خیرالاَنام شد

پس با قدَّ خَمیده و با چشمِ اشگبار
رو در مَدینه کرد که ای جدِّ تاجدار

بنده هشتم

اِی فخره کَاینات گذر کن دَمی بشام
ما را سرِ برهنه نظر کن به بزمِ عام

خوانند شامیان زِ جفا خونِ ما حَلال
بگذر به ما که گَشته به ما زندگی حَرام

در دَم نه یک نه صَد نه هِزار است این سفر
زین دردِ بی شمار بَرَت بشمُرم کدام

در بزمِ عام اَهل و عیالِ تو این گروه
آن یک کَنیز خواهد و آن دیگری غُلام

اولادِ خود زِ گینهء اعّدا دو فُرقه بین
جَمعی شَهیدِ کوفه و برخی اَسیرِ شام

اطفالِ ما گرسنه شب و روز تشنه لَب
یکشب کسی نداد به اِیشان بشام شام

رَاسِ حسین و دردِ شَراب این چه حالت است
نه دهرِ دُون سر آمد و نه عمرِ ما تمام

لعلِ حسین و چوبِ یزید این الَم بما
نه پای اِستقامت و نه دستِ اِنتقام

طعنِ سِنان و جورِ یزید و جفای شِمر
ما را انیس و مونس و یار است والسلام

آن گه یزید حقَّ نبی را بهانه کرد
سوی مدینه آلِ علی را روانه کرد

بند نهم

با سینهء پر آتش و با چشمِ خون فشان
از شام سوی کوفه چو شد کاروان روان

مَحمل نشین بناله و مَحمل سیاه پوش
همچون درای اهلِ حرم جمله در فغان

دلها زِ مرگِ همسفران همچو لاله خون
سرها بزانو از الَمِ هجرِ همرهان

در گِل نشسته ناقهء زینب زِ سیلِ اشگ
آتش فتاده در تنِ عابد زِ سوزِ جان

لیلا قبای

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:54
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

روضه شب اول محرم *

321

روضه شب اول محرم در وجودم طنین محتشم است
دیده ام شوق و رقص پرچم را
لطف کردی به من دوباره حسین
نوکری کردنِ محرم را
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به زیر لحد عزا دارند
پدر و مادران خفته به خاک
که عزا دار روضه ی یارند
-
پدری که همیشه با اشکش
مشکی روضه را به تن می کرد
شب اول که می رسید از راه
یادی از غربتِ حسن می کرد
-
مادری که همیشه در طی سال
خانه اش بود با شما آباد
از پس انداز چند ماهه خودش
خرجیِ روضه ی تورا می داد
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به درد فراق مجبورند
بین بستر سیاه پوشیدند
ولی از روضه های تو دورند
-
لطف کردی به من دوباره حسین
که رساندی مرا به هیئت و اشک
لطف کردی اجازه ام دادی
بزنم سینه پای صاحب مشک
-
با خودم فکر می کنم...هیهات
هرچه بر سینه ام زدم کم بود
دوست دارم که خوب گریه کنم
شاید این اخرین محرم بود...

  • سه شنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 17:08
  • نوشته شده توسط
  • محمد حسین عزیزی
ادامه مطلب

اربعین -(در اربعین مولا آتش به جان جان ست) * رضا توحیدی

238

اربعین  -(در اربعین مولا آتش به جان جان ست) در اربعین مولا آتش به جان جانست
بلبل فتاده بیهوش هر لاله ای خزانست
امشب دو دست عباس خونابه می دهد باز
دردا که آن گل یاس در خاک غم نهانست
اینک رباب بر سر ریزد تراب اصغر
کای سر فراز و سرور خون آب این لبانست
از ناله های زینب لرزد چو عرش داور
هم در غم اسارت سرو قدش کمانست
اینک اسیر گشته آن بانوی دلاور
از فرقت رقیه آتش به جان جانست

  • دوشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 00:51
  • نوشته شده توسط
  • رضا توحیدی
ادامه مطلب

اربعین -(در اربعین مولا آتش به جان جان ست) * رضا توحیدی

284

اربعین -(در اربعین مولا آتش به جان جان ست) #اربعین

در اربعین مولا آتش به جان جانست
بلبل فتاده بیهوش هر لاله ای خزانست
امشب دو دست عباس خونابه می دهد باز
دردا که آن گل یاس در خاک غم نهانست
اینک رباب بر سر ریزد تراب اصغر
کای سر فراز و سرور خون آب این لبانست
از ناله های زینب لرزد چو عرش داور
هم در غم اسارت سرو قدش کمانست
اینک اسیر گشته آن بانوی دلاور
از فرقت رقیه آتش به جان جانست

  • دوشنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • رضا توحیدی
ادامه مطلب
 علی اصغر خواجه زاده

نوحه مسلمیه * علی اصغر خواجه زاده

279

نوحه مسلمیه #نوحه
#مسلمیه
مناسب برای دسته ی عزاداری

کوفیان بیعت تورا مثل فرقم شکسته اند
همه درانتظارتو باخصومت نشسته اند
زجفاهای کوفیان به فغان و جان به لبم
دگرازمن گذشته وفکر طفلان زیبنم
کوفه میا که کوفه اهل نیرنگ ست
به قصدتو به دست کودکان سنگ ست
واویلاواویلا واویلا واویلا
باسرانگشت بی کسی سوی مکه اشاره ام
صیدم وغرق خون روی بام دارالاماره ام
هدیه کردم به عشق تو دل درخون تپیده ام میرسددرمقابلت سرازتن بریده ام
برای تو زجان ودل پریشانم
فدای تو غریبی دوطفلانم

واویلا واویلا واویلاواویلا
_____________________
_____________________

#علی_اصغرخواجه_زاده

  • جمعه
  • 27
  • آبان
  • 1401
  • ساعت
  • 06:42
  • نوشته شده توسط
  • علی اصغرخواجه زاده
ادامه مطلب
 عبادی طارمی

آرزوی محرم -(دلم گرفته یا حسین میخام بیام کرب و بلا) * عبادی طارمی

102

آرزوی محرم -(دلم  گرفته یا حسین میخام بیام کرب و بلا) دلم گرفته یا حسین، میخام بیام کربوبلا
چی میشه روی پیشونیم، حک بشه زائر شما

تو این زمین و این زمان, جز تو پناهی ندارم
اگه تو هم ردم کنی , سربه بیابون میذارم
برای دیدن حرم , ثانیه هارو می شمارم
خودت بگو آقای من , چه جوری طاقت بیارم
منتظر دعوتتم ای شرف آل عبا

هوای بین الحرمین ,منو هوایی میکنه
آرزوی کربوبلا نزار تو سینم بمونه
دست خودم نیست آقا جون,پای جنون در میونه
مگه نداره آرزو , عاشق مست ودویونه
دیوونه ای که صبح وشب ,فقط میگه آقا آقا

مرهم دردای دلم , شنیدن روضه هاته
خوش بحال عاشقی که ,همیشه هرجا باهاته
من رو سیاه عالمم ,ولی دلم خاطر خاته
پرونده سیاه من , منتظر نیم نگاته
مجرمم واهل خطا ,تو شاه وسلطان عطا

اربعینت منم میخام , همراه زائرات بیام
عرض سلامی بکنم ,از ته دل به هر مقام
تحمل دوری از اون , بزم عزا سخته برام
قسمت اگه یاری کنه تذکره ای بیاد برام
صنحه ی جالبی میشه گفتگوی شاه گدا

از بچگی محرما ,مشکی می پوشم به تنم
حتی زمان مردنم , مشکیه رنگ کفنم
مفتخرم که عمریه , ساکن بیت الحزنم
به یاد اصغر رباب , بر سرو سینه می زنم
همونکه خونشو دادی , هدیه به درگاه خدا

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 18:33
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه روز عاشورا -(باز یک مرثیه از جنس قصیده بازشد) * رسول چهارمحالی

136

مرثیه روز عاشورا -(باز یک مرثیه از جنس قصیده بازشد) باز یک مرثیه از جنس قصیده بازشد
باز یک روضه برای روضه خوان آغاز شد

چون قلم در دستم آ مد رفت تا کرب و بلا
حرف حرف شعر من یک واژه پر اعجاز شد

گریه و حال بکاء و روضه ی قطع الورید
ح س ی ن در قتلگه چون راز شد

همره آن خواهر غمدیده توی خیمه ها
غصه و غم در دل اهل حرم دمساز شد

چون که فریاد علیکن الفرار آ مد به گوش
گوش پاره،صورت طفلک چه طناز شد

تازه شد فصل غریبی و اسیری حرم
دود و آ تش ،غارت خیمه غمی که باز شد

دید انگشتی و انگشتر به غارت رفته است
این همه ظلم و جفا ،حرص و طمع با آز شد

تو گل سرخ شهیدان خدایی یا حسین
نام پاکت تا به حشر در عرش طنین انداز شد

بردن نامت بود ذکر لب پیر و جوان
یا حسین ،همچون شفای درد بر امراض شد

بر لبم یا لَیْتَنا کُنا مَعَکْ شد زمزمه
کاش گویند ساقی از بهر شما سرباز شد

رشته ی حُبِّ تو در گردن نهادم یا حسین
هر که بر حَبل المتین رو کرد سر افراز شد

  • شنبه
  • 17
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:16
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه شهادت اهل بیت(ع) -(دوباره بانگ ماتم ، دوباره ماتم و غم) * رسول چهارمحالی

137

مرثیه شهادت اهل بیت(ع) -(دوباره  بانگ  ماتم ، دوباره  ماتم و غم) دوباره بانگ ماتم ، دوباره ماتم و غم
دوباره اشک واندوه،دوباره اشک نم نم
صدای پای اندوه ، می رسه گوش عالم
صدای روضه واشک،توروضه ها دمادم
با یه دل شکسته
دلی غمین و خسته
از همه غم و درد
غُصه دلم رو بسته
به اَبی انت و اَمّی(2)
------------------------------
می باره باز دوباره ، ستاره رو ستاره
این همه آه ودردم ،ازسوی چشم تاره
بارون داره می باره، جهانی سوگواره
تو مجلس غم تو ، دلامون بی قراره
گوهر نایاب من
ای قلب بی تاب من
دوری تو چه سخته
تویی تو ارباب من
به اَبی انت و اُمّی (2)
--------------------------------
من و داغ شقایق ، آ لاله های عاشق
نوحه گر غم توست،با همه ی سلایق
برای درد مردم ، تویی طبیب حاذق
لال بودم اما آ قا ، منو نمودی ناطق
درد منو دوا بده
مریضا رو شفا بده
این نوکرای عاشقو
برات کربلا بده
به اَبی انت و اُمّی(2)

  • یکشنبه
  • 18
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

زمزمه زیارتی -(پیام منو ببر هُدْهُدْ ،خدمت اربابم حسین) * رسول چهارمحالی

62

زمزمه زیارتی -(پیام  منو ببر هُدْهُدْ ،خدمت اربابم حسین) از تو ممنونم ، به تو مدیونم(2)
------------------------
پیام منو ببر هُدْهُدْ ،خدمت اربابم حسین بگوخداخوب میدونه یه عُمرِبیتابم حسین
نوشته ام به نامه ام ، بنام خالق حسین
ازغم دوری شما، منم منم به شور وشین
حسین حسین شعارمه
نوکریت افتخارمه
به اَبی انت و اُمّی
حسین ایل و تبارمه
از تو ممنونم ،به تو مدیونم (2)
----------------------
شبای جمعه که میشه ،میام میون زائر ها
توخلوت نیمۂ شب، منم میشم از شاعرها
کنار ختم المرسلین،ذاکر روضه ها میشم
کنار مادرت؛ حسین ، گریه کن شمامیشم
حسین حسین شعارمه
نوکریت افتخارمه
به اَبی انت و اُمّی
حسین ایل و تبارمه
از تو ممنونم ،به تو مدیونم (2)
-----------------------
نمی دونم نمی دونم ،عشق تو سرنوشتمه
کرب و بلای تو آ قا، بهشتمه بهشتمه
حرز تو گردن منه ، نوکریت افتخارمه
امیری و نعم الامیر ، شعارمه شعارمه
حسین حسین شعارمه
نوکریت افتخارمه
به اَبی انت و اُمّی
حسین ایل و تبارمه
از تو ممنونم ،به تو مدیونم (2)
----------------------
هر کی میاد به کربلا ، با نام نامی رضا
ازمشهدامام رضا،راهی میشه سوی شما
روزی هرسالۂ ما ، یه اربعین با نوکرا
امضا میشه برای ما ، زیارت کرب و بلا
حسین حسین شعارمه
نوکریت افتخارمه
به اَبی انت و اُمّی
حسین ایل و تبارمه
از تو ممنونم ،به تو مدیونم (2)

  • دوشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

یا امام حسین(ع) -(السلام ای آبروی من حسین) * رسول چهارمحالی

78

یا امام حسین(ع) -(السلام ای آبروی من حسین) السلام ای آبروی من حسین
اشک تو آب وضوی من حسین
السلام ای روضه های آتشین
السلام ای صاحب حُزن حَزین
السلام ای نور چشمان رسول
السلام ای عشق زهرای بتول
السلام ای حیدر کرب و بلا
السلام ای قاری سر تن جدا
السلام ای سید و شاه حرم
تو حسینی یا حسن باب کرم
السلام ای کشته ی ذبح القفا
بر لب دریا شدی تشنه فدا
السلام ای عشق بانوی دمشق
کربلایت مخزن انوار عشق
ختم هر روضه رِسَد بر کربلا
روضه با نام شریفت هر کجا
یا حبیبی یا حبیبی یا حسین
تو غریبی تو غریبی یا حسین
کشتۂ شیب الخضیبی یا حسین
بر دل ما تو طبیبی یا حسین
ای که نام تو بود بر ما دوا
خاک پایت می دهد ما را شفا
خاک تو مهر نمازم شد حسین
ذکر تو راز و نیازم شد حسین
هر شب جمعه دلم در کربلاست
شب جمعه حرمت غرق نواست

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 12:57
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زهرا(س) -(اسم حسین رمز عبور قیامت است) * رسول چهارمحالی

71

حضرت زهرا(س) -(اسم حسین رمز عبور قیامت است) اسم حسین رمز عبور قیامت است
خون جگر اصل فروغ امامت است

بعد از علی لنگر عرش خدای عشق
تنهاحسین ضامن احوال امت است

اسم حسین نام خدایی فاطمه است
بافاطمه ذکر حسین در کلامت است

هرجمعه شب گودی گودال روضه و
از راه دور به سویش سلامت است

در موقع ممات رسد سیّد الشّباب
بر نوکران دیدن مولا علامت است

دستم بگیر تشنه لب کربلا حسین
این دستگیری همیشه مرامت است

ما گریه کن ،سینه زن و خادم توأیم
اذن زیارتت برات غلامت است

مهدی بیاید ازغیبت کبری به امرحق
سرخی پرچمش نشانِ انتقامت است

سر داده ای که تن به ذلت نداده ای
رأسِ به روی نی همیشه پیامت است

  • پنج شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 19:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

زمزمه جدایی محرم و صفر -(بعد از دو ماه نوکری جدایی سخته آقا) * رسول چهارمحالی

57

زمزمه جدایی محرم و صفر -(بعد از دو ماه نوکری جدایی سخته آقا) دوست دارم خدایی
ارباب خوب مایی(2)

بعد از دو ماه نوکری
جدایی سخته آ قا
هرکی تو باشی یارش
آ ره خوشبخته آ قا

بعد از دو ماه نوکری
مستی توی روضه ها
کجا برم جون دل
کجا برم من کجا

بعد از دو ماه نوکری
دل و دادن به ارباب
میگم همه بدونند
بیم ندارم از حساب

بعد از دو ماه نوکری
بعد ازدو ماه عاشقی
میشه بگه مادرت
تو نوکری لایقی

بعد از دو ماه نوکری
امید ما به زهراست
هذا محب الحسین
حک به روی دلهاست

بعد از دو ماه نوکری
اذن زیارت میخوام
برای روز محشر
ازتو شفاعت میخوام

دوست دارم خدایی
ارباب خوب مایی(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

شعر مجالس عزاداری اهل بیت(ع) -(امشب تمام ارض و سما گریه می کند) * رسول چهارمحالی

84

شعر مجالس عزاداری اهل بیت(ع) -(امشب تمام ارض و سما گریه می کند) امشب تمام ارض وسما گریه می کند
در گوشه ای شیر خدا گریه می کند
زهرا میان شهر بلا گریه می کند
باران برای داغ شما گریه می کند
طفل مریض برای شفا گریه می کند

تفسیر ماتمت شده تفسیر نور عشق
تکبیر بر لبت شده تکبیر نور عشق
تصویر روی توشده تصویر نورعشق
تعبیر عشق تو شده تعبیر نور عشق
در ماتم تو خدا گریه می کند

بانگ عزای توست در گوش عالمین
در روضه ها دلم گرفته ز شور و شین
بازاین چه ماتم است در بین خادمین
دل رفته کربلا به شفا خانه ی حسین
بر سر جدا در همه جا گریه می کند

باران اشک ما شده جاری ظهور کن
ای رفته در سفر ، سفرت را مرور کن
یک بار از کوچه ی غربت عبور کن
دلهای غم زده را غرق نور کن
بر دوریت اهل کسا گریه می کند

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:15
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

زمزمه پایان ماه صفر -(مزد دو ماه نوکری،به دست های فاطمه) * رسول چهارمحالی

55

زمزمه پایان ماه صفر -(مزد دو ماه نوکری،به دست های فاطمه) مدد مدد یا زهرا ،یا ام ابیها(2)
-------------------------------
مزد دو ماه نوکری،به دست های فاطمه
مزد دو ماه دلبری،به دست های فاطمه
منو می بینی خانم ،بعد از دو ماه اشک و آه
فقط بیا نظر کن ،به ما تو ای قرص ماه
----------------------------
می خره اشک منو،با لطف و احسان و عشق
انشا الله یک روز منو،می بره شهر دمشق
توی دلم غرق غم ،شدروضه خوان ارباب
از خیمه تا قتلگاه،دلم رو کرده سیراب
--------------------------
دو ماه با اشک و ناله ،یا حضرت فاطمه
حق طفل سه ساله،یا حضرت فاطمه
غرق به خون آ لاله،یا حضرت فاطمه
روزیم بکن هر ساله ،یا حضرت فاطمه
-------------------------------
حق دو دست قلم ،عباس علمدار حسین
روز به روز این دلمو،ببر به بازار حسین
ای کاش یه روزی من بشم ،زائر زوار حسین
گوینددرموقع مرگ ،توراست خریدار حسین
------------------------------------
کوچ شقایق و دیدم،توی ماه محرم
لشگر عاشق و دیدم،توی ماه محرم
چقدرحقایق و دیدم،توی ماه محرم
یک دل لایق و دیدم،توی ماه محرم
-----------------------------------
الهی با ظهورت ،گل پسر فاطمه
تو هیئت میگیرم،از غم تو زمزمه
مدینه تا کربلا ،بدون هیچ واهمه
نوحه و شور و روضه یا دو دمه
-----------------،------،-،--------
مدد مدد یا زهرا ، یا ام ابیها(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مزد دو ماه نوکری -(بعد دو ماه بی قراری ،برات کربلا می خوام) * رسول چهارمحالی

49

مزد دو ماه نوکری -(بعد دو ماه بی قراری ،برات کربلا می خوام) بعد دو ماه بی قراری ،برات کربلا می خوام
روضه وگریه وزاری،برات کربلا می خوام
بعد دو ماه نوکری تو ،برات کربلا می خوام
به اِنسْ و جِنّی آبرو،برات کربلا می خوام
محرم و صفر میره،منو ببر به کربلا
توان سینه زن میره ،منو بخر جون رضا
ماه عزای تو حسین ،فصل خزون نوکره
سینه زنی تو هیئت ها،دل ماها رو می بره
یک دهه عشق بازی ،میون بزم عزا
دو ماه نوکری کردن،به عشق پاک زهرا
یک سال زندگی کردن،به امید محرم تو
روزی ما میشه حسین،سینه زدن در غم تو
خداحافظ ماه حسین،خداحافظ ماه حسن
روضه ی قتلگاه تو ،کشته ی دور از وطن
الوداع ماه محرم ،الوداع ماه صفر
الوداع روضه ی هرشب،الوداع مرغ سحر
برات کربلا می خوام ،ظهور ثانی العشر
تا در رکابش بمونم،منجی وموعود بشر
العجل بقیة الله ،العجل یوسف زهرا
منتقم خون شهیدان،بیا از غیبت کبرا

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:23
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

نوحه شهادت امام حسین علیه السلام -(در شادی و در غم الا به ذکر الله) * رسول چهارمحالی

100

نوحه شهادت امام حسین علیه السلام -(در شادی و در غم الا به ذکر الله) الا به ذکر الله تطمئن القلوب(2)
:::::::::::::::::::::::::::::::::
در شادی و در غم الا به ذکر الله
اندوه و در ماتم الا به ذکر الله
سرشک اشک نم نم الا به ذکرالله
هر لحظه و هر دم الا به ذکر الله
الا به ذکر الله تطمئن القلوب (2)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
دوای دردم تویی تطمئن القلوب
آه سردم تویی تطمئن القلوب
مرد مردم تویی تطمئن القلوب
مرد نبردم تویی تطمئن القلوب
الا به ذکر الله تطمئن القلوب(2)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
به روی خاک صحرا برادر خوبم
زیبا تری از زیبا برادر خوبم
تشنه بر لب دریا برادر خوبم
تویی مقطع الاعضا برادر خوبم
الا به ذکر الله تطمئن القلوب(2)
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
خنجر به روی حنجر،وای از ماتم
بر نیزه دیدم من سر،وای از ماتم
آه و ضجه ی مادر ، وای از ماتم
اصغرت شده پرپر ،وای از ماتم
الا به ذکر الله تطمئن القلوب(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:30
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مرثیه فراق کربلا -(بدرقه از تو زیارت از من) * رسول چهارمحالی

82

مرثیه فراق کربلا -(بدرقه از تو زیارت از من) برادرم کجایی ،برادرم کجایی(2)
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بدرقه از تو زیارت از من
اجابت از تو عبادت از من
شهادت از توشهامت از من
امامت از تو رشادت از من

تویی تویی تو کهکشانم
منم منم که بی نشانم
تویی تویی تو جان جانم
منم کبوتری در آسمانم
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
محبت از تو صداقت از من
طهارت از تو نجابت از من
حمایت از تو ارادت از من
روایت از تو حکایت از من

منم منم اسیر دامت
منم منم مست کلامت
منم منم به احترامت
منم به امید سلامت
:::::::::::::::::::::::::::::::::::
ای عشق بی قرینه
تو دوری از مدینه
داغت به روی سینه
مقصد خُلد برینه

روضه ما به سر رسید
خون از گلوی توچکید
خنجر گلوی تو برید
جسمتو روزمین کشید
:::::::::::::::::::::::::::::::::::
یه رَدِّ خون جاری شده
کار دلم زاری شده
اسیری بی یاری شده
بعد تو سوگواری شده

تو قاری نیزه نشین
یل امیر المومنین
تو حافظ دین مبین
خلقی ز داغ تو غمین
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
برادرم کجایی ، برادرم کجایی(2)

  • جمعه
  • 23
  • تیر
  • 1402
  • ساعت
  • 00:31
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد