رسیدی از پسِ پرچینِ قلب دوران ها
چكیدی از نفسِ ابر ، مثل باران ها
رسیدی از دلِ دریای عشق و آوردی
نشانه های ادب را برای انسان ها
نسیمی از نَفَست را ستاره تا حس كرد
سریع رفت سوی جرگه ی درخشان ها
شب از نگاه زلال شما سحر شده است
خودت شروع نمودی تمام پایان ها
برای توست ركوع و سجود نرگس ها
نشسته اند به پایت در اوج عرفان ها
نَفَس كشیدی و عالم پُر از مسیحا شد
نگاه كردی و هر یوسفی زلیخا شد
قمر شدی كه بگویی برای خورشیدی
برای قلب حسین بن عشق تابیدی
ندیده چشم فلك باوفاتر از دستت
خودت بگو كه برادرتر از خودت دیدی؟
مسافری كه تو را داشت با یقین رفته
دلیلِ روشنیِ جاده های تردیدی
تو ماه بودی و همكار ابرها بودی
- دوشنبه
- 28
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 11:41
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی