اشعار و ابیات عرفانی

مرتب سازی براساس

حافظِ فرزانه -(نیستم حافظِ فرزانه براتم بدهند) * حسنعلی بالایی

409

حافظِ فرزانه -(نیستم  حافظِ فرزانه براتم بدهند) نیستم حافظِ فرزانه براتم بدهند
یا که در نیمه شبی شاخه نباتم بدهند

در مَثل کرکس شوریده و بشکسته پرم
که ز پس مانده ی طاووس حیاتم بدهند

عمری از من سپری شد نشدم شاد ولی
لقب شادروان بعدِ وفاتم بدهند

گام در جاده ی عشاق گذارم همه عمر
در ره عشق امید است ثباتم بدهند

خاک عالم به سرم باد اگر خلق خدا
با زر و زور فقط نیک صفاتم بدهند

اوج فقرم به همه ثروت عالم ندهم
تا که انگشتری از بهر زکاتم بدهند

حسنم سائل درگاه حسینم بوَد این
آرزویم که ز حْسنش حسناتم بدهند

عشق اولاد علی طاعت حیِ ازلی
زین دوتا نور جلی جلوه به زاتم بدهند

  • دوشنبه
  • 28
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 15:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 امیر عباسی

نوحه ای به یاد جانباختگان سانحه هواپیما -(دلهای مضطر،با چشمان تر) * امیر عباسی

833

نوحه ای به یاد جانباختگان سانحه هواپیما -(دلهای مضطر،با چشمان تر) دلهای مضطر،با چشمان تر
شده محزونِ،گل های پرپر
در دل آمد چه داغ بی کرانی
در آسمان شده اند آسمانی
واویلا واویلا آه و واویلا...

شادیِ روحِ،این مسافران
با صِدقِ نیّت،بگو حسین جان
می شوند این جان دادِگان در این راه
مهمان خوانِ رحمت ان شاالله
واویلا واویلا آه و واویلا...

ما در مسیرِ،ایمان می مانیم
یادِ کربلا،روضه می خوانیم
سلامِ ما بر قد های خمیده
سلامِ ما بر سر های بریده
واویلا واویلا آه و واویلا...

  • دوشنبه
  • 30
  • دی
  • 1398
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

ریا -(از شب به سحر ریا نمودم جانا) *

6254
3

ریا -(از شب به سحر ریا نمودم جانا) از شب به سحر ریا نمودم جانا

در وقت سحر جفا نمودم جانا

در وقت اذان به یاد ذات ازلی

دست از جورو جفا جدا نمودم جانا

  • چهارشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1388
  • ساعت
  • 16:08
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی مقیدنیا
ادامه مطلب

شعر دو بیتی زیبا در مورد عید نوروز -(كن مرحمتي حال دگرگون شده ام بهتر ز گذشته با تو دمساز شود) *

19865
-1

شعر دو بیتی زیبا در مورد عید نوروز -(كن مرحمتي حال  دگرگون  شده ام  بهتر  ز  گذشته با تو دمساز شود) كن مرحمتي حال دگرگون شده ام بهتر ز گذشته با تو دمساز شود

ترجمه منظوم يا مقلب القلوب...

فطرس

  • پنج شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1388
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

صوت حق -(گفته ها را از همه با گوش دل باید شنید) *

3667
3

صوت حق -(گفته ها را از همه با گوش دل باید شنید) گفته ها را از همه با گوش دل باید شنید

همنوا با صوت حق و انبیا باید شنید

ای " مسافر " فعل را با سیره و قرآن بسنج

حرف ر ا از عاملان و اولیا باید شنید

  • یکشنبه
  • 16
  • خرداد
  • 1389
  • ساعت
  • 18:18
  • نوشته شده توسط
  • عباس پناه
ادامه مطلب

مرداب هرگز رود و دریا را نمی فهمد -( دنیای شعرم پر از دنیای تو خالیست ) * اکرم بهرامچی

2371
1

مرداب هرگز رود و دریا را نمی فهمد -( دنیای شعرم پر از دنیای تو خالیست ) دنیای شعرم پُر تر از دنیای تو خالیست
تقویم ِ من لبریز ِ از تقدیر ِ اِشغالیست

حس ِ پرستو بودن و كنج قفس ماندن
حس ِ من و پرواز و درد ِ بی پر و بالیست

حتما خدا هم خوب می داند كه این عالم
با این همه ریز و درشتش باز پوشالیست

این آسمان را كلبه ی چوبی نمی فهمد
باران و سیل و برف وقتی از بداقبالیست

من فكر میكردم كه با یك مشت وزن و حرف
شاعر شدن آسان تر از ترفند ِ نقالیست

مرداب هرگز رود و دریا را نمی فهمد
مرداب در خلوت همیشه غرق ِ خوشحالیست

اما همیشه چشمه ها چون روح ِ سرگردان
در پیچ و خم های زمان ، تصویرشان عالیست

شاعر : اکرم بهرامچی

  • چهارشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 02:40
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

قفل شکسته -(اسراراهل بیت نشایدبه هرکسی) *

5916
18

قفل شکسته -(اسراراهل بیت نشایدبه هرکسی) قفل شکسته

اسراراهل بیت نشایدبه هرکسی

روشن شودکه قفل به اغیاربسته است

زان رازورمزاگربه کتابی است درج وثبت

گاهی برون زسینه اخیارجسته است

اما مصاعبی که برآنان گذشته است

دردی است درسراچه دلهانشسته است

بایدگریست،شعرسرودوترانه خواند

کارام وصبرازدل،ازجان گسسته است

بایدنوشت وگفت به هرجابه هرزبان

چون ازستم هنوزسمتکش نرسته است

زان روی نام دفتر((خوش زاد))خوش نهاد

درشرح مدح ومرثیه((قفل شکسته))است

بسروداین چکامه((فتی))صبح وناشتا

درحالتی زدردکمرزاروخسته است

اسد الله جوانمرد

منبع : کتاب قفل شکسته

  • سه شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1389
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

یک شعر عرفانی با عنوان شکسته بال -( به دور و بر نگاه کن زمانه سر نمی شود ) * اکرم بهرامچی

3225
3

یک شعر عرفانی با عنوان شکسته بال  -( به دور و بر نگاه کن زمانه سر نمی شود ) به دور و بر نگاه کن ..........زمانه سر نمی شود
غم تو از هوای خانه ام به در نمیشود
چقدر بی ترانگی ،چقدر خط خطی شدن
کویر ِ این سروده ها ، به واژه تر نمی شود
به خواب ها سپردمت ، شبی طویل و ماندنی
نگفته بودی این شب از ازل سحر نمی شود
قنوت ِ من پرنده تر شکسته بال می پرد
شکسته می پرد ولی، قنوت پر نمی شود
خدا به روی دفترم ، دوباره خط کشیده است
نوشت عمر رفته ات ، دوباره سر نمی شود
و بوسه بوسه بر زمین ، به سجده می رود دلم
اگرچه در نماز هم ، پرنده تر نمیشود

شاعر : اکرم بهرامچی

  • شنبه
  • 5
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 19:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

محشر كبري -(به شبي ، نيمه شبي چشم نهادم بر چشم) *

3902
1

محشر كبري -(به شبي ، نيمه شبي چشم نهادم بر چشم) محشر كبري

به شبي ، نيمه شبي چشم نهادم بر چشم

ديدم آنرا كه نديدم با چشم

محشري بود،همه خلق جهان هم حاضر

مردمي بود ، پريشان خاطر

يكي از نامه اعمال به خود مي پيچيد

آن يكي در پس خود كرده خود را ميديد

اين يكي گريه ز غفلت ز خطايش مي كرد

دگري مهلت جبران خطايش مي كرد

چون كه نزديك شدم ،سائل احوال شدم

كه چرا گشتي از اصحاب شمال؟

آه از كفر وقيحانه و دانسته خود بر الله

شرك و آزار خلايق و گناه

كم فروشي به خد ا ،بر زن و هم بر فرزند

مستي و خمر ، دروغ و نيرنگ

روي كردم به يمين و همه ديدم مسرور

نامه بر دست يمين و همگي هم مقبول

چون كه نزديك شدم ،سائل او هم بشدم

چه كنم تا كه هنوز هستم هست؟

تو كه

  • پنج شنبه
  • 19
  • اسفند
  • 1389
  • ساعت
  • 17:57
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

مذمت مي و مستي -(از مي كه نگو مي نبود چاره هستي) *

4052

مذمت مي و مستي -(از مي كه نگو مي نبود چاره هستي) ما نيز همه مستيم

از مي كه نگو مي نبود چاره هستي

آن مي كه بود چاره ما در دل هستي است

ما زنده به آنيم كه تا آن كه به هستيم

جبران بنمائيم همان يكدفه مستي

عاقل نخورد نيش دو بار از مي مستي

گر خورد نباشد دگرش توبه ز مستي

ما نيز همه مستيم ، دل را ز همه رستيم

تا آنكه بخواهيم ز او باده مستي

آن باده كه مسرور نمايد

نان باده كه مغرور نمايد

آن باده كه نزديك به هستم بنمايد

نان باده كه دور از خود و از هست نمايد

آن باده كه عاقل بنمايد

نان باده كه دور از خود و از هست نمايد

آن را كه نباشد ز پي مست الستي

او مست نباشد ، نبود لايق هستي

ما نيز همه مستيم ، دل را ز همه رستيم

9/1/90 بي قرار

رضا صدري

  • پنج شنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • رضا صدري علمداري
ادامه مطلب

ناموس(مصطفی آزادوار-(این حرف محب است,به غیرت شده مسکین) *

3164

ناموس(مصطفی آزادوار-(این حرف محب است,به غیرت شده مسکین) یاعلی ادرکنی

c

ناموس کسان منگر و ناموس خودت بین

گــر چــشم نـبنـدی به خیــام من عـــاشق

پرپر کنــمت چون دم یک ناز شـــقایق

نامـــوس کسان مینــگری مردک دختر؟

نامـــوس تو را مینـــگرد آن ز تو بدتر

من سر بدهم بر سر غیرت که چو مولا

گفت است چو ناموس خدا,حضرت زهرا(س)

گر صورت من سرخ شود در صف سیلی

بستم به علم پرچـــم (( زهرا شده نیـــلی ))

گر حیـــدر کـــرار بود نور صد افــلاک

ما غیرتیان رگ بزنیم,نیست به دل باک

  • پنج شنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • مصطفی آزادوار(محب)
ادامه مطلب

معتکف عشق -(رمضان آمدو دل غرق خدا میگردد) *

3310

معتکف عشق -(رمضان آمدو دل غرق خدا میگردد) رمضان آمدو دل غرق خدا میگردد

از همه خارو خسی روح جدا میگردد

وقت افطار اگر ابر دو چشمت بارید

مطمئن باش دعا زود روا میگردد

بردر میکده گر معتکف عشق شوی

دلت آیینه ای از نور و صفا میگردد

{نفسی}تازه نما در حرم و کوی علی

که خدا باقسمت زود رضامیگردد

نفس

  • چهارشنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 07:15
  • نوشته شده توسط
  • نفس
ادامه مطلب

داده بی داد(مصطفی آزادوار) -(دلم رفته ز دستم داده بی داد ز می های گنه من مسته مستم داده بی داد) *

2882

داده بی داد(مصطفی آزادوار) -(دلم رفته ز دستم داده بی داد                       ز می های گنه من مسته مستم داده بی داد) دلم رفته ز دستم داده بی داد ز می های گنه من مسته مستم داده بی داد

عجب ایّام نابی در کفـــم بود ز ایّــام خـــــدایــی من بجســتم داده بی داد

میان دسته مستان عالمی بود ولیکن بر خـــماران دل ببستــــم داده بی داد

زمانی در سرم بازی دل بود ولیکن حال,من,بی یار و خستم داده بی داد

زمانی عرش حق,اطراقه من بود ولیـــکن حال من بر روی فرشم داده بی داد

زمانی دسته یارم,دسته من بود ولیکن حـــال از دســتش بترسم داده بی داد

زمانی در دلم باره صفا بود ولــــی حالا گنــه شد کلّ هســـتم داده بی داد

زمانی من غلامی,شاه بودم ولی حالا چو شـــاهم,پسته پستم داده بی داد

  • دوشنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 21:40
  • نوشته شده توسط
  • مصطفی آزادوار(محب)
ادامه مطلب

مبارک(مصطفی آزادوار) -(این ماه به تواب و گرفتار مبارک) *

3201

مبارک(مصطفی آزادوار) -(این ماه به تواب و گرفتار مبارک) به بهانۀ تبریک هلول ماه مبارک رمضان نثارتان

این ماه به تواب و گرفتار مبارک

بردرد و مریض و دل بیمار مبارک

این ماه قدومش که مثال مه اسماست

بردیدۀ تاریک وشب تار مبارک

ای ماه خدا آمدی وچشم به راهیم

این ماه بر آن منتظر یار مبارک

گسترده خدا سفره اطعام غفوری

این سفره حق بردل بیدار مبارک

آمد به چمن بلبل مستانۀ روزه

این آمدنش برگل وبرخوار مبارک

به به که محب باده بنوشدزمی یار

برآنکه بوَد مست به دیدار مبارک

منبع:

www.gholam-nevesht.blogsky.com

  • دوشنبه
  • 10
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 23:58
  • نوشته شده توسط
  • مصطفی آزادوار(محب)
ادامه مطلب

در جهان.. (ترجیح بند بسیار زیبا در وصف بقیع) ایمان غلامی *

3775
4

در جهان.. (ترجیح بند بسیار زیبا در وصف بقیع) ایمان غلامی در جهان.. (ترجیح بند بسیار زیبا در وصف بقیع)

در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع *** چونکه یکجا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول *** صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع

خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عب *** یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دلدادگان و، محرم محراب راز *** هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول *** وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احکام حق *** دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کندد *** بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ *** همچ

  • سه شنبه
  • 15
  • شهریور
  • 1390
  • ساعت
  • 19:43
  • نوشته شده توسط
  • ایمان
ادامه مطلب

شعر با مضمون عرفانی از اکرم بهرامچی -( یک مدادِ رها شده شب رنگ ، غزلم را سیاه می پوشم ) * اکرم بهرامچی

2817
2

شعر با مضمون عرفانی از اکرم بهرامچی -( یک مدادِ رها شده شب رنگ ،  غزلم  را  سیاه می پوشم ) یک مدادِ رها شده شب رنگ ، غزلم را سیاه می پوشم
توی نقاشی ِ دفترم امشب ، دو سه بیت اشتباه می پوشم
باز هم ساعتم نمی خوابد، گرچه جمعی همیشه در خوابند
مثل ِ آسمانِ سیاه ، بی باران، یک ستاره نگاه می پوشم
گوشی ام هم شارژ نخواهد شد ، آنقَدَر حرف ها زیاد هستن
درقنوتم به خدا خواهم گفت ،عاصی ام قبله گاه می پوشم
توی مسجدِ اجاره ای خوب است ، که نمازت هم شکسته تر باشد
خانه هامان مسجدی بی گنبد، خانه ای غرق ِ آه می پوشم
توی جغرافیای افکارم ، ما مسلمانیم صد در صد
ذهن من هم که باج می گیرد ، بی اراده گناه میپوشم
با همین دستهای خالی تر، با همین پا ها که می لنگند
میزنم فریادها و پی در پی ، گریه در گریه راه می پوش

  • یکشنبه
  • 6
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

ای دل من در پی دلدار باش * جعفر ابوالفتحی

9019
2

ای دل من در پی دلدار باش درد دل ...

ای دل من در پی دلدار باش

در رهش از غیر او بیزار باش

چون دل یارم بود بیمار عشق

اقتدا بر او کن و بیمار باش

ای که راه عشق پیمایی بیا

در تمام راه، خوش کردار باش

خود شکن از خود پرستی جان من

پیش این گلشن بیا چون خار باش

مشکل مخلوق را بگشا عزیز

با تمام این بدن در کار باش

در تمام زندگی پروانه شو

گرد شمع خالق ابرار باش

چون عنایت خواهی از دستان او

در طلب از او پر از اصرار باش

چون عنایت کرد اسرارش به تو

تو بیا و محرم اسرار باش

گر خبر باشد همه در شب بود

از پی صیاد ها بیدار باش

سروده جعفر ابوالفتحی

  • سه شنبه
  • 22
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

اشعار مناجات با خدا,(منم که عمــــری در اشتباهم ) *

7974
6

اشعار مناجات با خدا,(منم که عمــــری در اشتباهم ) منم که عمــــری در اشتباهم مرانـم از در، کــه بــی پــناهم

بــیا و بــــــگذر تو از گناهم الـــــــهی الـــعفو، الـــهی العفو

در این دل شب، تو دلنوازی مـــنم فـــقیــر و تو بـــی نیازی

منم پریشان، تو چاره سازی الــــــهی الــــــعفو، الـــهی العفو

زبـــار عصیان، قَــدَم خمیده زمــین کــــنم گِل، ز آب دیــــده

بــبین کــه کارم، کجا کشیده الــــــهی الــــــعفو، الـــهی العفو

منبع:سایت باب الحرم

  • دوشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 09:14
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر اخلاقی و اندرز -( می رسد روزی که ما هم از جهان خواهیم رفت ‏ ) *

12380
22

شعر اخلاقی و اندرز -( می رسد روزی که ما هم از جهان خواهیم رفت ‏ ) می رسد روزی که ما هم از جهان خواهیم رفت ‏
سوی ملک جاودان زین خاکدان خواهیم رفت ‏
همچنان که آمدن در اختیار ما نبود
همچنان بی اختیار از این جهان خواهیم رفت ‏
مهلت آمد و شد ما یک دو روزی بیش نیست ‏
در بهاران آمدیم و در خزان خواهیم رفت ‏
کاروان در کاروان رفتند از یاران ما ‏
عاقبت ما هم پی این کاروان خواهیم رفت ‏
بهر پاسخ دادن سود و زیان عمر خویش
پای میزان عدالت بی گمان خواهیم رفت ‏
هست ما را این جهان "خسرو "سرای امتحان ‏
چون به سر آید زمان امتحان خواهیم رفت ‏

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل اخلاقی(نه آدم است اگر آدمی خطا نکند) *

3963
0

غزل اخلاقی(نه آدم است اگر آدمی خطا نکند) نه آدم است اگر آدمی خطا نکند
وفا کنیم مگر عمر ما وفا نکند
خدا کند که خدای من آن خدا باشد
مباد دل به خدایان دهم... خدا نکند
فریب شعبده بازان خنده را نخورید
کسی به گریۀ این قوم اعتنا نکند
بگو به صوفی ملحد که شاهدی بس کن
برو به شیخ بگو بعد از این ریا نکند
به پیشگاه خدا گر چه قرب او کم نیست
بگو برای خدا بیش از این دعا نکند
بگو به خانۀ ما دزد خانگی زده است
دلی که مخزن اسرار اوست وا نکند
بگو که آخرتش را بر آب خواهم ریخت
اگر قیامت این راز بر ملا نکند
دل شکستۀ ما بی کفن شکفته تر است
سر بریده ی ما فکر خون بها نکند
شکوه ما همه در بستن لب و نفس است
دل حریر مرا شکوه بوریا نکند
فرشته بودم و آدم شدم، خطا کر

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر های جدید senator 0341 *

7112
19

شعر های جدید senator 0341 باز چشمانم خيس شد
باز انتظاري ديگر
باز غمگيم شده ام
اخر به اين انتظار پايان ده
عمرم به اخر رسيده
اما باز در لحظات عمرم
بي قراري ميکنم

چون باري ديگر تو را بينم
اي دل بگو از غصه هايت بگو
از شبهاي تنهايي
از شبهايي که تنها بودي
و هيچ کس
تو را نمي شناخت
و او را تنها گذاشت
با من بمان
اين اخرين بار است
اين اخرين بار است

**************************

هنوز از اينده هراسانم
هنوز از ان ميترسم
خيال و فکرم پر هياهو شد
دلم به جاي ديگر رفت
نميدانم که اينده چه ميشود
هنوز قصه هاي مادر يادم هست
هنوز من نگران اينده
و هواي تازه بهاري
هنوز هم به دنبال اينده هستم

*************************

من او را دوست داشتم
من ا

  • پنج شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 08:05
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

جماعت مرده پرست *

11757
1

جماعت مرده پرست در حیرتم از مرام این مردم پست این جماعت زنده کش مرده پرست تا هست به ذلت بکشندش ز جفا تا مرد به عزت ببرندش سر دست

  • شنبه
  • 24
  • تیر
  • 1391
  • ساعت
  • 20:54
  • نوشته شده توسط
  • پیمان نظری
ادامه مطلب

دانلود نماهنگ ویژه سالروز تخریب بقیع *

4240
1

دانلود نماهنگ ویژه سالروز تخریب بقیع دانلود نماهنگ سالروز تخریب ائمه بقیع

برای دانلود نماهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید

از صفای ضریح دم نزنید

  • شنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 14:28
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار مناجات با خدا,(نرسیده وقت آنکه بکند خدا نگاهی) *

5125
3

اشعار مناجات با خدا,(نرسیده وقت آنکه بکند خدا نگاهی) نرسیده وقت آنکه بکند خدا نگاهی
به فقیر مستمندی به گدای بی پناهی
چه شده هر چه گوییم ندهی جوابم ای دوست
تو بگو که این پریشان به کجا برد پناهی

تو خدای مهربانی تو انیس بی کسانی
منم آن گدای عاصی چه بخواهی یا نخواهی
همه کار تو گذشت و همه شغل تست بخشش
ز کرم توجهی کن پس از این به روسیاهی
تن و روح من مریض و برسان دوا خدایا
تو به دردم آشنایی تو ز حال من گواهی
من بی نوای مفلس چه کنم چه چاره سازم
که نشسته در کمینم ز عدوی تو سپاهی
و تعز من تشائی و تذل من تشائی
به یکی دهی تو ذلت به یکی دهی کلامی
من و این غم و مصیبت تو آن گذشت رحمت
چقدر قبیح و ننگ است که نگوییم چه خواهی
تو اگر که دست ما را ز کرم بگیری ای دو

  • پنج شنبه
  • 16
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:03
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

که بمیرم -( در چشم خود آنقدر حقیرم که بیمرم ) * سعید شریف زاد

2114

که بمیرم -( در چشم خود آنقدر حقیرم که بیمرم ) در چشم خود آنقدر حقیرم که بیمرم
از خویش چنان خسته و سیرم که بمیرم
وقتی به غم عشق اسیرم که بمیرم
"در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم"
خورشید که از شوق برآمد به تماشا
چون ذره مرا چرخ زنان برد به بالا
من ابر پر از حادثه ای بودم و حالا
"یک قطره آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم"
ای عشق به سوی غم خود باز بخوانم
دنبال خود آنگاه به هر جا بکشانم
اکنون که چنین تشنه ی وصل است جهانم
"یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم"
گلهای بهاری خبر باد خزانی است
در زندگی ظاهر ما مرگ نهانی است
بیهوده نگفتند که این دایره فانی است
" این کوزه ت

  • دوشنبه
  • 13
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 15:50
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

خوشوقت ... تو مانند مسیحا بودی * جعفر ابوالفتحی

4242
1

خوشوقت ... تو مانند مسیحا بودی به مناسبت وفات آیت الله خوشوقت تهرانی

خیلی دوستش داشتم ...

خوشبخت ترین مردم دنیا بودی

خوشوقت تو ... مانند مسیحا بودی

انفاس شما هر نفسش قدسی بود

بر مردم این شهر تو بابا بودی

سرمایه و توشه ات فقط تقوا بود

تو مرجع عاملان تقوا بودی

همّیشه به روضه های زینب جانت

ریزنده ی قطره های دریا بودی

تهران ز تو نور می گرفت ای جانم

در کوری این شهر تو بینا بودی

نجوای شما ذکر شریف صلوات

در حال خودت ذاکر نجوا بودی

ای عبد رقیه ، ای دخیل زینب س

تو نوکر دختران مولا بودی

دنیا به پشیزی از تو نگرفت اثر

تو تارک جذبه های دنیا بودی

سروده جعفر ابوالفتحی

  • پنج شنبه
  • 3
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

غزل اخلاقی و عرفانی -( نخستین باده کاندر جام کردند ) * فخرالدین عراقی

4469

غزل اخلاقی و عرفانی -( نخستین باده کاندر جام کردند ) نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بی خودی در جام کردند
لب مِی گون جانان جام در داد
شراب عاشقانش نام کردند
ز بهر صید دل‌های جهانی
کمند زلف خوبان دام کردند
به گیتی هر کجا درد دلی بود
به هم کردند و عشقش نام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دل‌ها که بی‌آرام کردند
چو گوی حُسن در میدان فکندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
ز بهر نقل مستان از لب و چشم
مهیا پسته و بادام کردند
از آن لب، کز درصد آفرین است
نصیب بی‌دلان دشنام کردند
به مجلس نیک و بد را جای دادند
به جامی کار خاص و عام کردند
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
جمال خ

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل اخلاقی -( به حریم قُرب خدا كسی، ز رهِ ریا ننهاده پا ) *

4122
4

غزل اخلاقی -( به حریم قُرب خدا كسی، ز رهِ ریا ننهاده پا ) به حریم قُرب خدا كسی، ز رهِ ریا ننهاده پا
نرسی به قرب خدا اگر، نشود بَری دلت از ریا
تو كه مستی از مِی خودسری، تو كه گشته‌ای ز خدا بری
ز چه نام قُرب خدا بری، تو كجا و قُرب خدا كجا؟
پی مال و مكنت و سیم و زر: مكن از طریق خطا گذر
مفكن به غیر خدا نظر، كه نیفتی از نظرِ خدا
تو نمك‌ چشیدۀ آن شهی، ز قبول و رد وی آگهی
چه بد اختری كه رضا دهی، به هر آنچه او ندهد رضا
به تو آنچه گفته مجو، مجو، ز چرا و چون سخنی مگو
همه نیكویی چو رسد از او، دگر از تو چون و چرا، چرا؟
ز گنه رسیده دو صد تَعب، به دلت ز تاب و تنت ز تب
مدد از طبیب خِرد طلب، كه دهد مریض تو را شفا
ز چه دل‌شكسته شدی بسی، كه شكسته عهد تو را كسی
چه غم ا

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل عرفانی و اخلاقی -( هـمــی گــویــم و گــفـتـه‌ام بـارهـا ) *

3954
2

غزل عرفانی و اخلاقی -( هـمــی گــویــم و گــفـتـه‌ام بـارهـا ) هـمــی گــویــم و گــفـتـه‌ام بـارهـا
بود کیــش من مـهـر دلدارهــا
پرستش به مستی‌ست در کیش مهر
برونــند زین جرگه هشـیارهـا
به شادی و آسایش و خواب و خور
نـدارند کـاری دل‌ افــگــارهــا
بجز اشــک چشــم و بجز داغ دل
نــبــاشــد به دســت گرفتـارها
کـشـــیـدنـد در کــوی دلــدادگــان
مــیــان دل و کــام دیـــوارهــا
چـه فـرهــادهـا مُــرده در کـوه‌ها
چـه حــلاّج‌هــا رفــته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار
مگــر تــوده‌هایــی ز پـنـدارها
ولی رادمــردان و وارســـتـگان
نـیــازنـد هــرگـز به مــردارها
مهـیـن مهــرورزان که آزاده‌اند
بــریــدنــد از دام جــان تارهـا
به خون خود آغشته و رسته‌اند
چه گُ

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل اخلاقی و عرفانی -( مـِــهر خـوبان دل و دیــن از همه بـی پروا برد ) *

2773

غزل اخلاقی و عرفانی -( مـِــهر خـوبان دل و دیــن از همه بـی پروا برد ) مـِــهر خـوبان دل و دیــن از همه بـی پروا برد
رخ شــــطرنج نبرد آن چه رخ زیبا بـــــرد
تو مـــپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گـشت
از ســمک تا به سماکش کِشش لیـــلی بــرد
من به ســرچــشمۀ خورشید نه خود بـردم راه
ذره ای بــــــودم و مــهر تو مـــرا بالا بـــرد
من خسی بی ســر و پایم که به سیل افــــتادم
او که مـی رفـــــــت مرا هم به دل دریا بـرد
جام صهبا ز کــجا بـود، مگر دســت کــه بود؟
که به یک جلوه دل و دین ز همه یک جا برد
خم ابــــروی تو بود و کــف میــــنوی تو بود
که دریـــــن بزم بـــگردید و دل شیدا بـرد
خودت آموختی ام مهر و خودت سوخـــتی ام
با برافروخـــــته رویی که قرار از ما بــــرد
همه

  • سه شنبه
  • 11
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد