اشعار و ابیات عرفانی

مرتب سازی براساس

مرگ بر قحط آب -(مرگ بر تازیانه‌ها تازیانه‌های بی‌امان به گرده‌های بی‌گناه بردگان) * محمد مهدی سیار

540
1

مرگ بر قحط آب -(مرگ بر تازیانه‌ها تازیانه‌های بی‌امان به گرده‌های بی‌گناه بردگان) مرگ بر
تازیانه‌ها
تازیانه‌های بی‌امان
به گرده‌های بی‌گناه بردگان
مرگ بر
مرگ ناگهانیِ
صد هزار زندگی
در یکی دو ثانیه
با سقوط علم از آسمان
مرگ بر
کشتن جوانه‌ها
مرگ بر
انتشار سم
در زلال رودخانه‌ها
مرگ بر فصاحت دروغ
مرگ بر
بوق‌های بوق
مرگ بر
سیم‌های خاردار و کشت‌زارهای مین
مرگ بر
گورهای دسته جمعی و
بندهای انفرادیِ زمین
مرگ بر بریدن نفس
مرگ بر قفس
مرگ بر شکوه خار و خس
مرگ بر هوس
مرگ بر حقوق بی‌بشر
مرگ بر تبر
مرگ بر شراره‌های شر
مرگ بر سفارت شنود
مرگ بر
کودتای دود
زنده باد زندگی او
زنده باد زندگی من... تو... ما
یک کلام…
مرگ بر آمریکا…
مرگ بر ابولهب
مرگ بر یزید و شمر و ابن سعد
مرگ بر زادۀ زیاد
بگو بلن

  • پنج شنبه
  • 22
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 18:45
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

درد و غم -(کاش روزی به خط نستعلیق) * حسین نبی زاده اردکانی

530

درد و غم -(کاش روزی به خط نستعلیق) کاش روزی به خط نستعلیق
بنویسیم درد و غم تعلیق
کاش روزی به خط ثلث قشنگ
بنویسیم یافت پایان جنگ
کاش با خط نسخ روی نسوخ
بنویسیم ظلم شد منسوخ
بنویسیم کاش با ریحان
شد فراگیر صلح روی جهان

  • جمعه
  • 23
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:05
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حمیدرضا محسنات

زکریای شهید -(این حرمله هایی که پرت را زده اند ) * حمیدرضا محسنات

495

زکریای شهید -(این حرمله هایی که پرت را زده اند ) این حرمله هایی که پرت را زده اند
با شیشه حقوق بشرت را زده اند

مظلوم تر از اينکه به جرم صلوات
در شهر "پیامبر" سرت را زده اند ؟؟

  • یکشنبه
  • 21
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 12:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 طاها تحقیقی

رباعی زکریا بدر علی الجابر_ -(نفرین خداوند به آن فرد پلید) * طاها تحقیقی

710

رباعی زکریا بدر علی الجابر_ -(نفرین خداوند به آن فرد پلید) نفرین خداوند به آن فرد پلید

بی رحم ، سرِ کودک معصوم برید

با شیشه بِزد گردنِ او را زِ قَفا

او گریه ی آن مادر بی تاب ندید

  • دوشنبه
  • 22
  • بهمن
  • 1397
  • ساعت
  • 18:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

احرام ببندید(غزل ) -(ای قوم به حج آمده در خویش نپایید) * مشفق کاشانی

522

احرام ببندید(غزل ) -(ای قوم به حج آمده در خویش نپایید) ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خوف درآیید که مهمان خدایید

این‌جا که فرودآمده چون ماه زمینید
در اوج شرف، مهر جهان‌تاب سمایید

از کعبۀ دل، تا حرم دوست رهی نیست
احرام ببندید و در این خانه درآیید

با سعی به سرچشمۀ زمزم بشتابید
تا مروه برانید که خود اصل صفایید

تابان همه جا جلوۀ دلدار ببینید
دلدار در این آینه‌بازار، ببینید

  • چهارشنبه
  • 22
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 17:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 سیدبشیر حسینی میانجی

وصف زیارت جامعه کبیره -(ای دل! بخوان زیارت زیبای جامعه) * سیدبشیر حسینی میانجی

3249
5

وصف زیارت جامعه کبیره -(ای دل! بخوان زیارت زیبای جامعه) ای دل! بخوان زیارت زیبای جامعه
دَریاب دُر، ز پهنه ی دریای جامعه

هرگز نمیرسد به حقیقت قسم به حق
هرکس که نیست واقف معنای جامعه

موسای عشق باش و بیا بنگر عشق را
نور خدا نهفته به سینای جامعه

هادی، دمیده روح هدایت به این دعا
عیسی گرفته دم ز مسیحای جامعه

باشد فروغ نورِ کتابی که نور هست
مجموعه ی جمیل و مه آسای جامعه

معطور میشود دل و جان وقتِ خواندنش
از عطر و بوی دلکش گلهای جامعه

جز خاندان فاطمه خزّان علم کیست؟
عالم فدای متن دلآرای جامعه

هر حرفِ آن چو تیر به چشمان دشمن است
کور است کور دیده ی اعدای جامعه

خورشید آسمان هدایت که هادی است
همرنگ اوست سیرت و سیمای جامعه

چشمان مستمند و فقیرِ «بشیر» هم

  • پنج شنبه
  • 23
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 12:13
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

باعنایت به فرارسیدن ایام البیض و آغاز اعتکاف در مساجد در ماه رجب المرجب: -(ببند چشمت را تا دمی رها باشی) * سید محمد حسین ابوترابی

419

باعنایت به فرارسیدن ایام البیض و آغاز اعتکاف در مساجد در ماه رجب المرجب: -(ببند چشمت را تا دمی رها باشی) ببند چشمت را تا دمی رها باشی
بیا شناور بر روی ابرها باشی
بلند شو بتکان خویش را کبوتر شو
کنار گنبد فیروزه در هوا باشی
سه روز دل بکن از خاک زرق و برق زده
دوباره همسایه با فرشته ها باشی
چراغ رابطه نزدیک شد که برگردی
سه روز معتکف خانه ی خدا باشی
قنوت عشق بگیری میان خلوت شب
سه روز پروانه دور ربنا باشی
چقدر غرقه ی دنیا شدی بیا بالا
نجات یافته ی ساحل دعا باشی
ببین که بیچاره از تو دور افتاده
چقدر میخواهی از خودت جدا باشی
کسی نمی پیچد نسخه ای برای دلت
حکیم گفت که باید خودت دوا باشی
نمی شود دیگر زرد و تشنه گلدانت
اگر به باران اشک، آشنا باشی
سه روز هست بهانه،نگاه کن به خودت
همیشه کاش که اینگونه با صفا با

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 10:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل عیدی بی‌منت -(بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است) * سعید بیابانکی

364

غزل عیدی بی‌منت -(بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است) بهار پنجرۀ رؤیت خداوند است
بهار فصل صمیمیت خداوند است

برای رویش پر جنب و جوش بعد از مرگ
بهار سبزترین حجت خداوند است

مشام جان و جهان را شمیم گل پر کرد
بهار شمه‌ای از رحمت خداوند است

زبان گشاده زمین، لب گشوده کوه و کویر
نگاه کن همه جا صحبت خداوند است

دوباره خوانده زمین را به زندگی، به شهود
بهار جلوه‌ای از شوکت خداوند است

دلیل این همه کثرت، ظهور این همه رنگ
نشان روشنی از وحدت خداوند است

برای این همه صحرا که دستشان خالی‌ست
بهار عیدی بی‌منت خداوند است

همدلی

  • جمعه
  • 16
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 17:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

خط مقدم -(ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها) * محمد مهدی سیار

969

خط مقدم -(ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها) ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!

رودیم و أشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها

پیشانی ما خط به خط، خط مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها

آهسته در گوشم کسی گفت: اسم شب «صبح» است!
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها

مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که می‌افتد به دنبال کبوترها

خواب غریبی دیده‌ام، خواب ستاره... ماه
خوابی برایم دیده‌اید آیا برادرها؟!

  • دوشنبه
  • 2
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:32
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 ولی الله کلامی زنجانی

در مدح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی -(خدا باشد گواه پاسداران) * ولی الله کلامی زنجانی

882
3

در مدح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی -(خدا باشد گواه پاسداران) خدا باشد گواه پاسداران
که جز حق نیست راه پاسداران

شرف دارد به تاجِ آلِ وَهّاب
یونیفُرم و کلاه پاسداران

نبود ایران زمین را این صلابت
نبودی گر سپاه پاسداران

هراسان می‌کند طغیانگران را
خروش گاه گاه پاسداران

"سلاح" هسته‌ای ارزانی غرب
بود ایمان سلاح پاسداران

به دل تشویشی از ظلمت ندارند
که عباس است ماه پاسداران

عیان شد در دفاع هشت ساله
به عالم عزّ و جاه پاسداران

الا ای ماجرا جویان خود بین
بترسید از نگاهِ پاسداران

هوای سلطنت دارند اینان
بلی مهدی‌است شاه پاسداران

مکن تهدیدش ای شیطان مکار
که سوزان است آه پاسداران

به غیر از یاری دین و ولایت
چه بود آیا گناه پاسداران

چو سگ می‌ترسد آمریکا از این

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:02
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

در مدح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی -(درجهان لشکر احرار سپاه است سپاه) * علی شهودی

661

در مدح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی -(درجهان لشکر احرار سپاه است سپاه) درجهان لشکر احرار سپاه است سپاه
خار در دیده اغیار سپاه است سپاه

بهرپاس وطن ازحمله دشمن همه شب
تا سحر دیده بیدار سپاه است سپاه

آنکه انداخته بر جان ابر قدرت ها
لرزه و واهمه، بسیار سپاه است سپاه

بهر آتش زدن خرمن اشرار زبون
روز و شب تیغ شرربار سپاه است سپاه

آنکه بر خاک زده پوزه ی آمریکا
دافع دشمن خونخوار سپاه است سپاه

آنکه کم کرده مدام از سر این ملتها
شر این عقرب جرار سپاه است سپاه

راه هرگونه نفوذ آنکه بر این خاک وطن
بسته بر دشمن غدار سپاه است سپاه

پیرو مکتب خونین حسین بن علی
یعنی آماده ی ایثار سپاه است سپاه

هر کجا ناله مظلوم بلند است آنجاست
که به مظلوم طرفدار سپاه است سپاه

در فلسطین و عر

  • چهارشنبه
  • 4
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

سلمان -(بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را) * محمد کاظم کاظمی

578

سلمان -(بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را) بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «می‌شود»ها را

ببین، کورُش هم اینجا خواب بیداری نمی‌بیند
به سوی زندگی بشتاب و بگذار این جسدها را

تو را بانگ بلال از دور سوی خویش می‌خواند
برای خسروان بگذار لحن باربدها را

صدای روشنی می‌آید از ژرفای نخلستان‌
سبد بردار پر کن از مناجاتش سبدها را

غریبی در دیار خویشتن‌؟ مهمان شهری شو
که «اهل بیت‌» می‌خوانند آنجا نابلدها را

کرامت را ببین‌، پیغمبران شهر دانایی‌
به تدبیر تو می‌بندند راه عبدودها را

  • پنج شنبه
  • 5
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:45
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

قافله را رهنما یکی‌ست -(برخیز ای برادر و عزم مصاف کن) * محمد علی مجاهدی

425

قافله را رهنما یکی‌ست -(برخیز ای برادر و عزم مصاف کن) برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
پرهیز از ریا و نفاق و خلاف کن
دوری ز فرقه‌ای که کند اختلاف کن

قبله: یکی، کتاب: یکی و خدا یکی‌ست
ما رهرویم و، قافله را رهنما یکی‌ست

اسلام، اسیر جهل مسلمان‌نما شده‌ست
دردا حجاز، عرصۀ کفر و ریا شده‌ست
هرجا که رو کنی، همه جا کربلا شده‌ست
راز درون پرده دگر برملا شده‌ست

بحرین: اسیر کفر و ستم، دین: اسیرتر
شام و عراق: اسیر و، فلسطین اسیرتر

ای ملّت یمانی و پر شور، همّتی
ای امّت غیور و سلحشور، همّتی
جنگاوران نامی و مشهور، همّتی
تا بشکند طلسم زر و زور، همّتی

اسطوره‌های اهل یمن، جاودانه‌اند
«آل سعود» لکّۀ ننگ زمانه‌اند...

از اضطرار جان جهان ب

  • پنج شنبه
  • 5
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

به کدام واژه بخوانمت؟ -(به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟) * زکریا اخلاقی

601
1

به کدام واژه بخوانمت؟ -(به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟) به کدام واژه بخوانمت، به کدام واژۀ نارَسا؟
به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدّسا!

همه‌جا نشان جمال تو، همه سو شکوه جلال تو
همه در ثنای تو نغمه‌خوان، همه در حریم تو جبهه‌سا

ورقی گشوده در این چمن، صفحات دفتر حُسن تو
که شکفته بر لب هر گلی، به ستایشت غزلی رسا

چه خوش است وقت موحدان، به حدیث قدسی زلف تو
چه خوش است صحبت دوستان، به صفای سایۀ این کسا

نه همین تبسم فطرتم، که هزار آینه فطرتم
به کدام جذبه سفر کنم، به رواق مهر تو ذرّه‌سا

چو نی از ترنّم حزن خود، چه ترانه‌ها که شنیده‌ام
همه شب در این غم دل‌نشین، به صباح می‌رسم از مسا...

سُبُحات روی تو دل‌نشان، نفحات کوی تو گل‌فشان
فَبِنور وَجهِکَ غَشِّن

  • پنج شنبه
  • 5
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

سحرهای دیگر -(در این سحر که سحرهای دیگری دارد) * محمد سعید میرزائی

430

سحرهای دیگر -(در این سحر که سحرهای دیگری دارد) در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد

من آدمم ولی این قلب عاشق از شوقت
فرشته‌ای‌ست که پرهای دیگری دارد

به نام مرگ گلی آمده مرا ببرد
دلم هوای سفرهای دیگری دارد

همیشه بارِ دعا، میوۀ اجابت نیست
دل شکسته هنرهای دیگری دارد

و آخرین قدم عاشقی رسیدن نیست
که گاه عشق، اگرهای دیگری دارد

هزار مرتبه عاشق شدی ندانستی
که عشق خونِ جگرهای دیگری دارد
::
قرار نیست که با مرگ خود تمام شویم
جهان دری‌ست که درهای دیگری دارد

  • جمعه
  • 6
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:49
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شهید عشق -(نشان در بی‌نشانی‌هاست، پس عاشق نشان دارد) * محمد حسین ملکیان

404

شهید عشق -(نشان در بی‌نشانی‌هاست، پس عاشق نشان دارد) نشان در بی‌نشانی‌هاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد

اگر چه چشم‌های روشنی خاموش شد اما
بدانید آسمان جادۀ ما روشنان دارد

قلم در دست او مثل تفنگی تشنۀ جوشش
دلش آشوب، حرف صلح اما بر زبان دارد

غمش مخفی‌ست از چشمی که این غم را نمی‌فهمد
غمش پیداست از سوزی که در طرز بیان دارد

کلامش ان یکاد است و نگاهش آیة‌الکرسی
دعا در آستین دارد، نظر در آستان دارد

گمان کردید راهی نیست عاشق را به جز مردن
گمان اما نمی‌بردید راهی بی‌گمان دارد

شما پایانتان مرگ است و ما آغازمان، آری
تفاوت در همین نقطه‌ست، اینجا داستان دارد

به دریا دل زدن دامان تر می‌آورد با خود
چه غم؟ کشتی اصحاب ولایت بادبا

  • دوشنبه
  • 9
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 20:37
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر تعلیمی(غزل) -(گوش بسپار که از مرگ خبر می‌آید) * مرتضی امیری اسفندقه

484

شعر تعلیمی(غزل) -(گوش بسپار که از مرگ خبر می‌آید) گوش بسپار که از مرگ خبر می‌آید
خبر از مرگ چنین تازه و تر می‌آید

بر نمی‌آیداز دست کسی کاری هیچ
کار از مرگ در این واقعه بر می‌آید

مرگ مانند نفس با من و تو همراه است
گرم جوش است و گریزان به نظر می‌آید

هر کجا دلهره‌ای هست علاجش مرگ است
قصۀ دغدغه با مرگ به سر می‌آید

زندگی چشم و چراغی به‌جز از مرگ نداشت
مرگ می‌آید و انگار سحر می‌آید

هر کجا خاک کنید این دل نورانی را
به خود مرگ قسم آینه در می‌آید
::
تا کجا چهره به چهره بنشینم با مرگ؟
منتظر مانده‌ام، افسوس، مگر می‌آید؟

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر عرفانی(غزل) -(ای از جمال روی تو تابنده آفتاب) * قاسم انوار تبریزی

476

شعر عرفانی(غزل) -(ای از جمال روی تو تابنده آفتاب) ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...

تو آفتاب حُسنی و ما سایۀ توایم
ای آفتاب حُسن! از این سایه رو متاب...

ما قبلۀ جمال تو جوییم جاودان
چون «اَلصَّلوةِ» یار خطابی‌ست مستطاب

گویند منکری سوی دوزخ روانه شد
گفتند عاشقان که «ذهابٌ بِلا أیاب»

ما بندۀ توایم، چه بیم از امید و بیم؟
ما عاشق توایم، اگر عفو، اگر عقاب...

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل شعر توحیدی -(عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است) * فیض کاشانی

502

غزل شعر توحیدی -(عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است) عاشقی در بندگی‌ها سربه‌ راهم کرده است
بی‌نیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است...

نوری ار بر جبهه‌ام بینی ز داغ عشق دان
سینه‌ام گر صاف بینی، اشک و آهم کرده است

بر نماز و طاعتم دانی که می‌بندد مدام؟
آن‌که روی خویشتن را قبله‌گاهم کرده است

هیچ دانی کز سحاب کیست آب روی من
آن‌که او بر درگه خود خاک راهم کرده است

ایمنم از فتنۀ آخرزمان دانی که کرد؟
آن‌که از «رَیبُ المَنون» خود را پناهم کرده است

نیست مدح خود که می‌گویم ثنای ایزد است
آن‌که خوار او شدن عزت‌پناهم کرده است...

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

شعر تعلیمی(غزل) -(به دنیا می‌رسی اما دریغا این رسیدن نیست) * میلاد عرفان پور

503

شعر تعلیمی(غزل) -(به دنیا می‌رسی اما دریغا این رسیدن نیست) به دنیا می‌رسی اما دریغا این رسیدن نیست
کمی آرام‌تر! اینجا امید آرمیدن نیست

مبر باری حقیقت را به جرم تلخی از خاطر
اگر «زهر» است باشد چاره‌ای غیر از چشیدن نیست

به تن پوشیده دنیا جامه و زیور، حریر و زر
ولی با این‌همه، اندازۀ حسرت کشیدن نیست

کمی از چشم کالاهای رنگارنگ پنهان شو
تو خود را بی‌بها مفروش، خیری در خریدن نیست

بپرس از موج‌ها پیوسته از ساحل چه می‌خواهند
مگر با دل‌سپردن‌ها هراس دل بریدن نیست؟

چه می‌خوانیم در گوش زمین، آیا نمی‌دانیم
که این پیر عصا در دست را گوش شنیدن نیست؟

تمام از پشت مه دیدیم دنیا را و می‌دانیم
اگر روزی برافتد پرده دیگر تاب دیدن نیست

  • چهارشنبه
  • 11
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:45
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر عرفانی -(در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدسا) * حافظ شیرازی

394

شعر عرفانی -(در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدسا) در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد

دیگران قرعۀ قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدۀ ما بود که هم بر غم زد...

«حافظ» آن روز طرب‌نامۀ عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

صدای رنج -(ای مانده به شانه‌هایتان بار گران) * میلاد عرفان پور

620

صدای رنج -(ای مانده به شانه‌هایتان بار گران) ای مانده به شانه‌هایتان بار گران
ای چشم به راهتان دمادم نگران
پیچیده صدای رنجتان در معدن
ای کارگران! کارگران! کارگران

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

رباعی شعر تعلیمی -(دین آر که دینار نمی‌ارزد هیچ) * میلاد عرفان پور

737
2

رباعی شعر تعلیمی -(دین آر که دینار نمی‌ارزد هیچ) دین آر که دینار نمی‌ارزد هیچ
بازآی که بازار نمی‌ارزد هیچ
بشمار هرآن‌چه داری از ثروت عمر
جز لحظۀ دیدار نمی‌ارزد هیچ

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر توحیدی مثنوی -(به نام آن‌که مستغنی‌ست بالذّات) * نظام استرآبادی

428

شعر توحیدی مثنوی -(به نام آن‌که مستغنی‌ست بالذّات) به نام آن‌که مستغنی‌ست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»

خدای آشکارا و نهان هم
که یعنی داد ما را جسم و جان هم...

وجود جزء و کل پاینده از تو
به جان زنده همه، جان زنده از تو...

به جان‌ها محنت و خوشحالی از تو
جهان هم از تو پر هم خالی از تو...

کمال تو به نقصان آشنا نیست
به ملک هستی‌ات راه فنا نیست

تعالی‌الله نمی‌دانم چه ذاتی
که حلّال جمیع مشکلاتی...

نظر بر ما به عزت کن که خواریم
برآور هر تمنّایی که داریم...

ز هر مشکل چرا غمگین کنم دل
تو گر مشکل‌گشایی، نیست مشکل...

چو بادم ره مده در هر دیاری
که ننشیند ز من بر کس غباری...

دلم را وارهان از هر فریبی
به نفس ناشکیبا ده شکیبی

به کوی ب

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر توحیدی -(یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا) * فیضی دکنی

687

شعر توحیدی -(یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا) یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا

نور تو بینش‌گداز، حسن تو دانش‌گسل
فکر تو اندیشه‌کاه، کُنه تو حیرت‌فزا...

بر درت اندیشه را شحنۀ غیرت زند
لطمۀ حیرت به روی، سیلی جهل از قفا...

شاهد عرفان توست از همه کس بی‌نیاز
گو همه دل‌ها بسوز، گو همه جان‌ها برآ...

نکتۀ توحید تو آن‌چه پسند آیدت
عقل نگیرد فرو، کشف نیابد فرا...

علم تو آن‌جا که شد پرده‌نشین بُطون
نیست مطالب درست، نیست دلایل رسا...

دانش و بینش به هم، یک به یک آمیخته
ابجد عشق تو را هست نخستین هجا...

سطر بقا را تویی اول و آخر ولی
اولِ بی‌ابتدا، آخرِ بی‌انتها...

خواسته عدلت به نور نظم جهان وجود
داده به

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 13:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر عرفانی -(گر به چشم دل جانا، جلوه‌های ما بینی) * محمد حسن زهی معیری

1183

شعر عرفانی -(گر به چشم دل جانا، جلوه‌های ما بینی) گر به چشم دل جانا، جلوه‌های ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی

راز آسمان‌ها را، در نگاه ما خوانی
نور صبح‌گاهی را، بر جبین ما بینی

در مصاف مسکینان، چرخ را زبون یابی
با شکوه درویشان، شاه را گدا بینی

گر طلب کنی از جان، عشق و دردمندی را
عشق را هنر یابی، درد را دوا بینی

چون صبا ز خار و گل، ترک آشنایی کن
تا به هر چه روی آری، روی آشنا بینی

نی ز نغمه وا مانَد، چون ز لب جدا مانَد
وای اگر دل خود را، از خدا جدا بینی

تار و پود هستی را سوختیم و خرسندیم
رند عافیت‌سوزی، همچو ما کجا بینی؟

تابد از دلم شب‌ها، پرتوی چو کوکب‌ها
صبح روشنم خوانی، گر شبی مرا بینی

ترک خودپرستی کن، عاشقی و مستی کن
تا ز دام

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:27
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مثنوی شعر توحیدی -(ای ز فرط ظهور ناپیدا) * سید محمد علی ریاضی یزدی

542

مثنوی  شعر توحیدی -(ای ز فرط ظهور ناپیدا) ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بی‌همتا!

ای جهان و جهانیان از تو
زنده تن‌ها به جان و جان از تو

ای تو در قدسِ ذات خود بی‌چون
وز قیاس و خیال و وَهْم برون

چون به اقلیم غیب راهی نیست
دیده را رخصت نگاهی نیست

ای خدای بلندی و پستی
کس نداند که‌ای؟ کجا هستی؟

خارج اما جدا ز عالم نه
داخل، اما مماس و تواَم نه

باطن کل و کلّ ز تو ظاهر
اولین اول، آخرین آخر

آسمان، عرش کبریاییِ تو
بر زمین، سایۀ خداییِ تو

ای ز تو نفْس کل و عقل نخست
رو به هر سو کنیم، وجهۀ توست

ای ز جودت وجود هر موجود
وی ز بودت نُمود بود و نبود

نقص، کی درک آن کمال کند؟
وصف آن ذات ذوالجلال کند

اوج توحید، نفی هر صفت است
نقص عرفان، ک

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:30
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و غزل توحیدی -(سنگ‌ها آینه‌ها نام تو را می‌خوانند) * سارا جلوداریان

504

متن شعر و غزل  توحیدی -(سنگ‌ها آینه‌ها نام تو را می‌خوانند) سنگ‌ها آینه‌ها نام تو را می‌خوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را می‌خوانند...

چه فقیران که به شکرانۀ یک تکۀ نان
یا مُعینَ الضُّعَفا! نام تو را می‌خوانند

چه غریبان که به شکرانۀ یک نیم‌نگاه
باز با حمد و ثنا، نام تو را می‌خوانند

می‌توان از نفَس پاک درختان فهمید
که شب و روز، چرا نام تو را می‌خوانند

مرگ، حق است ولی عالم و آدم بی‌شک
لحظۀ خوف و رجا، نام تو را می‌خوانند

گه «بلال حبشی»، گاه «مؤذن‌زاده»
همه با بانگ رسا، نام تو را می‌خوانند

از ازل تا به ابد، جملۀ ارکان وجود
زیر لب، وقت دعا نام تو را می‌خوانند

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:55
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل شعر توحیدی -(خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد) * مریم سقلاطونی

439

غزل شعر توحیدی -(خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد) خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد

و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی‌افتد
و باغی از هجوم داس‌ها پرپر نخواهد شد

خدا وقتی نخواهد دانه‌ای کوچک‌تر از باران
گلی بالارونده مثل نیلوفر نخواهد شد

و کرم کوچکی... پروانه‌ای زیبا... و کوهی سخت،
عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد

خدا وقتی بخواهد، می‌شود... وقتی نخواهد، نه...
گلی بازیچۀ طوفان غارتگر نخواهد شد

خدا وقتی بخواهد، غیر ممکن می‌شود ممکن
ولی وقتی نخواهد، واقعاً دیگر نخواهد شد

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و غزل شعر توحیدی -(ای شروع بی‌شروع! ای نهایت یقین) * حسنا محمدزاده

629

متن  شعر و غزل شعر توحیدی -(ای شروع بی‌شروع! ای نهایت یقین) ای شروع بی‌شروع! ای نهایت یقین
ای صدای بی‌صدا! ای حضور دل‌نشین

حدّ بی‌حدود: تو، هر چه هست و بود: تو
از تبار آسمان تا عشیرۀ زمین

دائم البقا تویی، واسعُ العطا تویی
با تمام ذره‌ها گشته نور تو عجین

یا حمید و یا مجید! یا خبیر و یا بصیر!
یا صبور و یا شَکور! یا معین و یا امین!

لحظه‌ها و روزها با دَم تو زنده‌اند
زندگی نفَس نفَس با تو می‌شود قرین...

یا مُقلِّبَ القلوب! طعم ناب بودنت
مانده در دهانمان از بهار و هفت‌سین

از بهار تا خزان در تمام داستان
از شروع زندگی تا نگاه واپسین

روز و شب، جهانمان غرق ردِّ پای توست
یا سمیع و یا رفیع، یا متین و یا مبین

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:08
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد