هم مرامش هم کلامش هم قیامش اکبر است
او علیِ اکبر است
جز خدا دیدم فقط او بعدِ نامش اکبر است
او علیِ اکبر است
- دوشنبه
- 26
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 17:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
هم مرامش هم کلامش هم قیامش اکبر است
او علیِ اکبر است
جز خدا دیدم فقط او بعدِ نامش اکبر است
او علیِ اکبر است
گرفته دست های خیمه دامان جوانش را.
علی که میرودپس خیمه دادازدست جانش را
پسر طاقت ندارد تاببیند اشک بابا را
پدر طاقت ندارد رفتن سرو روانش را
نوای العطش از عمق جان علقمه برخاست
میان کام بابا می گذارد تا زبانش را
عنان مرکبش رفت از کف روح الامین بالا
به دست نیزه بخشیده است انگاری عنانش را
ضریح جونش را بوسه می زد زخم پشت زخم
فرق کرده است نیزه صحن سبز آستانش را
پدر بی تاب چون ابربهاری ؛اشک می ریزد
به چشم خویش دیده برگ ریزان خزانش را.
پدر از چشم هایش پیش اودرنجف می ریخت
بشوید تا عقیق سرخ اطراف دهانش را.
پدرصورت به صورت میگذاردروضه میخواند
پسرهم می دهد دق ؛ذره ذره روضه خوانش را
اذان ظهر معمولا مناره ا
به پیمبر قسم که چشم زدند!
قد و بالای حیدری ات را
نیزه ای از شکاف پهلویت
می برد عطر کوثری ات را
با چه سختی گرفتی از این زخم
کمی از ارث مادری ات را
یاس های حرم پریشان اند
ای بهارم، اسیر پاییزی
به تنت کافی ست دست زنم!
مثل تسبیح پاره می ریزی
ای جوانم! عصای دستم باش
با امید آمدم که برخیزی
عمرسعد با پسرهایش
به من داغ دیده می خندید
به سر شانه هایشان می زد
به من قد خمیده می خندید
من، بریده بریده ناله زدم
او بریده بریده می خندید
پیکرت را چگونه جمع کنم!؟
دست لرزان سر کمر دارم
کار من نیست خیمه بردن تو!
پیرم، از حال خود خبر دارم
بوریای خودم که دستم نیست
با عبا بایدت که بردارم
به غرورم چه قدر برخورده!
حرمل
تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد
جوان ترین قبیله، قبیله پیر تو شد
اذان بگو که اذانت دل از بلال ربود
صفا بده به نمازم، نماز گیر تو شد
تو می روی به سلامت، دعام پشت سرت
نگاه عمه ی تو جوشنِ کبیر تو شد
برای العطشت، کام تشنه ی من و تو
ببین برادرم عباس سربزیر تو شد
چقدر دور و بر تو شلوغ شد ناگاه
چقدر دست اجل راهی مسیر تو شد
چه آمده به سر من که خواهرم زینب
ز خیمه آمده بیرون و مستجیر تو شد
چه آمده به سر تو، علی اکبرمن
کنار این تن پرپر، حسین پیر تو شد
برای بدرقه ی شرحه شرحهی جسمت
ببین پیمبر خاتم عبابگیر تو شد
بزن به چوبه محمل فلک کنون سر خود را
حسین راهى میدان نمود اکبر خود را
وداع کرد ولى هشت مرتبه که نفهمیم
چگونه آمد و آرام کرد خواهر خود را
چنان براى لقاء خدا ز خویش برون شد
به چشم هم زدنى ترک کرد محضر خود را
بپرس از همه گبریان، نظیر ندارد
که مسلمین بکشند این چنین پیمبر خود را
پدر محاسن خود را گرفته بود به دستش
پسر شنید صداى فغان مادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود، عمه سکینه
گرفته بود به بر، دختر برادر خود را
گمان کنم که اگر مانده بود، شاه شهیدان
ز نیزه پاره نمى دید گوش دختر خود را
کسى که زد سر او را به نیزه، جایزه اش را
گرفت و خرج پسرهاش کرد این زر خود را
سخن خالصه کنم، عرض روضه این دو سه خط ا
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
جوان بودی جوانی ات گرفتند
ز بابا مهربانی ات گرفتند
از آن سو دشمنی طعنه به من زد
عصای زندگانی ات گرفتند
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
به دل آهِ نوایم جمع کردم
به سینه ناله هایم جمع کردم
میان خنده و شادی دشمن
تو را بین عبایم جمع کردم
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
علي برخيز و قدري ياريم كن
تسلاي دلِ پر زاريم كن
ببين كه دشمنان غرق سرورند
به لبخندي مرا دلداريم كن
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
علی بنگر پدر غمگین و خسته
کنار جسم پرخونت نشسته
به روی صورتت صورت گذارم
قد بابا چو فرق تو شكسته
دوبیتی شهادت حضرت علی اکبر(ع)
وای از آن ساعت که رفتی از برم
محو گشتی پیش چشمان ترم
دیدم اکنون زیر تیغ و نیزه ها
ارباً اربا گشته جسم اکبرم
ای فلک قامت خمیدم از فراق اكبر من
پیش رویم اربا اربا شد یل مه پيكر من
خون تشنه بر لبِ او اشك من شمعِ شبِ او
من چه سازم بي جوانم وای از این پیغمبر من
یاد او باشد نیازم با غمش سوزم بسازم
دشمن از كينه گرفته ساقی من ساغر من
خون بگيرم از لبانش چون گلاب از برگ گل ها
می رود در پیش چشمم اکبر من دلبر من
از نگاهِ چشمِ تارش قسمت من قد خم شد
می کشد پا بر زمینِ تیره این جنگ آور من
ناله دارم از غم او از شرارِ ماتمِ او
باز یاد شهر کوفه فرق خون حیدر من
بعد تو دنيا ندارد بر دلِ زارم قراري
الوداع اي عمرِ بابا مرهمِ چشمِ ترِ من
آخرین برگ نفس را می دهی با خون به بیرون
بس کن این پرپر زدن را رفتنت شد باورِ من
در آن وادی که میخوانند اهل آسمان از تو
به جانش لرزه میافتد اگر گوید زبان از تو
رها شد گیسویت شب شد؛ رخت رو گشت صبح آمد؛
زمین نقشی ندارد پس پدید آمد زمان از تو
به دنیا آمدی درهای جنّت یک به یک وا شد
گرفته اعتبارش را مفاتیح الجنان از تو
شب میلاد تا معراج آغوش پدر رفتی
عجب اوجی که جا ماندهست هر چه کهکشان از تو
منم تسلیم حکم قاطع ابرو و مژگانت
بیا صیاد! جان از من؛ بزن تیر و کمان از تو
جوانم، آرزو دارم کنم وقفت جوانی را
بگیرم حاجتم را کاش در روز جوان از تو
به قدری لحن تو در خاطر هر مأذنه ماندهست
که صحبت میکند انگار بانگ هر اذان از تو
خدا عباس را همرزم تو کرد و به این ترتیب
میان پهلوانان ساخت
شاعر كمي چشم ترش را جمع مي كرد
در بيت اول دفترش را جمع مي كرد
پروانه در حال طواف شمع مي سوخت
عشق از زمين بال و پرش را جمع مي كرد
باز است اگر روضه ببخشيدم ز مقتل
قرآن ناطق كوثرش را جمع مي كرد
مي گشت از روي زمين با چشم كم سو
مظلوم عالم اكبرش را جمع مي كرد
از بسكه بد ضربه به فرق اكبرش خورد
بر زانواش بابا سرش را جمع مي كرد
اكبر تمام لشگرش بوده ست و از دشت
سردار تنها،لشگرش را جمع مي كرد
از هر نظر اكبر شبيه مصطفي بود
پس در عبا پيغمبرش را جمع مي كرد
شاه از جوانان بني هاشم كمك خواست
از كل اكبر،اصغرش را جمع مي كرد
دیده تا رفتی و ناپِیدا شُدی تو
در لابِلای جَمعیَّت تَنها شُدی تو
یک نِیزه اَوَّل بی هَوا روی سَرَت خورد
چون لَحظه های آخَرِ مولا شُدی تو
جاری به چَشمانِ عُقابَت گَشت خونَت
راهی به قَلبِ لَشکَرِ اَعدا شُدی تو
یک کوچه وا کردند مانندِ مَدینه
تا خوب زیرِ دستِ آنها جا شُدی تو
دَردَست هَرکَس داشت هَرچه، بَر تَنَت زَد
زَخمی و صَد تِکِّه دَر آن بَلوا شُدی تو
با سینه ی زَخمی و پَهلوی شِکَسته
خیلی شَبیهِ مادَرَم زَهرا شُدی تو
روی زَمین هَر جا که دیدَم پِیکَرَت بود
پیشِ نِگاهم پَخش دَر صَحرا شُدی تو
چَسبیده رویِ خاک هَر عُضوِ تو اَکبَر
مِثلِ گُلی اُفتاده زیرِ پا شُدی تو
در هلهله سوز سخنش گم شده بود
در دشت گل یاسمنش گم شده بود
با دست به دنبال عزیزش می گشت
انگار عقیق یمنش گم شده بود
بینائی یعقوب به کل رفت از دست
هم یوسف و هم پیرهنش گم شده بود
بر هر طرف انداخت نظر اکبر بود
در وسعت صحرا بدنش گم شده بود
اطراف تن اکبر خود می چرخید
انگار کسی در وطنش گم شده بود
از نوع کمک خواستن او پیداست
چند عضو ز اعضای تنش گم شده بود
چشمش از غربت بابای خودش تر شده است
اشتیاقش به شهادت دوبرابر شده است
جگر شیر به همراه علی اکبر بود
بی گمان اکبر لیلا خودِ حیدر شده است
در خدا حل شده،معراج علی دیدنی است
چقدر بیشتر از قبل پیمبر شده است
نیزه ای آمده و حرف دوپهلو دارد
آه،تفسیر نبأ سوره ی کوثر شده است
قبل از آنکه برسد پیش علی،دید حسین
دامن دشت پر از لاله ی احمر شده است
هر چه می دید علی بود،علی بود،علی بود،علی
وای من،لاله ی لیلا گل صد پر شده است
زد زمین دیدن اجزای پسر،بابا را
خواهر اینجا سپر جان برادر شده است
خوب شد داشت به همراه خود ارباب،عبا
اکبرش نیست،هزاران علی اصغر شده است
بـه قدری از آن لشـکر کُشت که از کثرت کشته به فریاد آمدند و روایت شده علی اکبر با آن که تـشنه بـود، ۱۲۰ نـفر را کشت، آن گاه نزد پدر بازگشت، درحالی که جراحات زیادی برداشته بود.
منبع:
محمدباقر بن محمدتقی مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج ۴۳؛ ص ۱۴۰۳
مردی از شامیان، علی اکبر، فرزند حسین(ع) را که مادرش آمنه، دختر ابو مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفی بـود و مـادر آمـنه نیز دختر ابوسفیان بن حَرب (جد یزید) بود، فراخواند و گـفت: تـو بـا امیرمؤمنان (یزید)، خویشاوندی داری و به او نزدیکی. اگر بخواهی، ما به تو امان می دهیم و بـه هـرکجا که دوست داشتی برو! علی اکبر گفت: «بدان که به خدا سوگند رعایتِ خـویشاوندی پیـامبر خـدا (ص)، لازم تر از رعایت خویشاوندی ابوسفیان است».
سپس به او هجوم بُرد و چنین سرود: من علی، پسـر حـسین بن علی ام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر(ص) نزدیک تریم.
منبع:
محمدبن علی صدوق؛ الأمـالی؛ ص ۱۶۲
در روایتی دیگر چنین نقل شده است که حضرت علی اکبر(ع) پس از عبدالله بن مـسلم بـن عـقیل به مبارزه پرداخت و سپس امام حسین(ع) گـریست و فـرمود:
خداوندا! تو بر این قوم شاهد باش که اکنون پسر پیامبرت و شبیه ترین مـردم به او از جهت چهره و سیما و از جهت روش و منهاج و خوی و اخلاق به پیکار با آنان رفته است.
منابع:
محمدبن علی صدوق؛ الأمـالی؛ ص ۱۶۲
عباس قمی؛ سفینة البحار؛ ج ۳؛ ص ۳۲۶
درباره شخصيت علی اكبر علیهالسلام گفته شد كه وي جوانی خوشچهره، زيبا، خوشزبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوی و شباهت رخسار، شبيهترين مردم به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي بن ابيطالب علیهالسلام به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود.
منبع:
منتهي الآمال؛ ج ۱؛ ص ۳۷۳
صفا بخشِ دلم تو بودی ای علی
تمام حاصلم تو بودی ای علی
شبه پیغمبرم،علیّ اکبرم
ولدي یا علی .....
غمی عظمیٰ مرا،زِ داغ تو رسید
به دشت کربلا شدی تشنه شهید
شد از ظلم اعدا،جسمت اِرباً اِرباً
ولدي یا علی...
منِ زانو زده به روی این تراب
رُخم از خون تو علی جان شد خضاب
هستی ام ثمرم،کُشتی ام پسرم
ولدي یا علی...
روزغدیرآمد برماامیرآمد
پیک الهی ازسوی حی قدیر آمد
مولا علی مولا مولاعلی مولا
مولا مدد مولا مدد مولا علی مولا (۲)
غرق شعف دنیا بادستان طاها
در هجده ذالحجه شد برما علی مولا
مولا علی مولا مولا علی مولا
مولا مدد مولا مدد مولا علی مولا
این پیغام سرمد. رسیده براحمد
اعلام کن علی بود وصی محمد
مولا علی مولا مولاعلی مولا
مولا مدد مولا مدد مولا علی مولا
رهبر متقین باشد اکمال دین
اعلام جانشینی امیرالمؤمنین
مولا علی مولا مولا علی مولا
مولا مدد مولا مدد مولا علی مولا
بر ما عنایت شد عید ولایت شد
بعد از رسول الله علی نور هدایت شد
مولا علی مولا مولا علی مولا
مولا مدد مولا مدد مولا علی مولا
آیه شده نازل دی
صدام گرفت از بس تو رو صدا کردم
حالا بدون تو چه جوری برگردم
پاشو ببین اومد کی وسط میدون
بلند شو کاری کن عمه رو برگردون
یه لشکری از تن تو رد شد
ای اربن اربا ای وای
جمع تن تو عدد عدد شد
ای اربن اربا ای وای
۲
تن تو با شمشیر ورق ورق کردند
همه ی دشت و با خونت شفق کردند
انگار که تفریحی می کشتنت بابا
که اینجوری بی نظم شده تنت حالا
عصای پیری م شکستنت با
اوج قساوت ای وای
جایزه بگیرا تنت و بردن
قسمت به قسمت ای وای
قامتم خمید از داغ ماتم تو
برخیز ای علی جان ای وای از غم تو
دیده گشا ای فروغ چشم بابا
از چه تنت گشته در خون اربا اربا
واو واویلا
ای زخم تن تو افزون از ستاره
قلبم چون تن تو گشته پاره پاره
از من گرفتند خدایا اکبرم را
گم کرده ام از غمش راه حرم را
وای واویلا
پاشیده تن تو در هر جای صحرا
از رس نیزه خوردی گشتی اربا اربا
رفتی و بردی همه صبرو قرارم
باید برا بردنت عبا بیار
م۳
واوی واویلا
بند اول
ای تازه جوان من
ای شبه نبی اکبر ۳
ای سرو رشید من
در خون شده ای پرپر۳
ای همه حاصلم ای گل لیلا
گشته ای در یم خون اربا اربا
واویلا ۲ علی اکبر
بند دوم
ای حاصل عمر من
برخیز و ببین بابا۳
از داغ فراق تو
گردیده قد من تا۳
بابا ببین دو چشمان ترم را
بی تو گم کرده ام راه حرم را
واویلا ۲ علی اکبر
شبه پیغمبر از حرم آید – سوی این لشکر اکبرم آید
می رود یا رب به میدان – اکبرم با کام عطشان
ای علی جان ای علی جان
****
این که بر جدم اشبه الناس است – در دلش بر من شور و احساس است
می رود یا رب به میدان – اکبرم با کام عطشان
ای علی جان ای علی جان
****
با فداکاری با وفا داری – می رود تا از من کند یاری
می رود یا رب به میدان – اکبرم با کام عطشان
ای علی جان ای علی جان
****
چشم زینب از اشک غم شد تر – با تماشای قات اکبر
می رود یا رب به میدان – اکبرم با کام عطشان
ای علی جان ای علی جان
****
من دعا گویم بر گل یاسین – عمع می گوید ربنا آمین
می رود یا رب به میدان – اکبرم با کام عطشان
ای علی جان ای علی جان
****
ای تمام بود و هستم
ازشکستنت شکستم
دشمنان حالم را کنار تو دیدند
به زانو زدن بابایت خندندید
یا ولدی یا ولدی یا ولدی
شد ارباً اربا بدنت
دیدم پاشیده شد تنت
یک جای سالمی نماند از جسم تو
دعوای دشمن بوده سر اسم تو
یا ولدی یا ولدی یا ولدی
ای پسرم ای پسرم
زخمت مانده بر جگرم
جای خیمه مرکبت سمت لشکر رفت
با دیدنت نیرو از چشمان تر رفت
یا ولدی یا ولدی یا ولدی
*******
شائق
ای پاره پاره مقابل من
وای از تن تو وای از دل من
آه با حجه الله بقیه الله آجرک الله
ای نور دیده ای اربا اربا
پاشیده جسمت بر خاک صحرا
آه.....
باور ندارم این غصه دیگر
گشته عبایم تابوت اکبر
آه......
دارالزیاره شد قتلگاهت
صورت نهم بر رخسار ماهت
آه.....
دیگر ندارم تاب و توانی – سیرم دگر از این زندگانی
آه ای جوانان بنی هاشم بیایید
جسم علی را بر در خیمه رسانید
آه ای علی جان (2)
****
بعد تو اُف بر دنیا علی جان – بعد تو بابا، تنها علی جان
آه ای جوانان بنی هاشم بیایید
جسم علی را بر در خیمه رسانید
آه ای علی جان (2)
****
شبه پیمبر خَلقاً و خُلقاً – دشمن بخندد بر گریه¬ی من
آه ای جوانان بنی هاشم بیایید
جسم علی را بر در خیمه رسانید
آه ای علی جان (2)
****
شد ارباً اربا سرو رشیدم – دنبال اسب تو می دویدم
آه ای جوانان بنی هاشم بیایید
جسم علی را بر در خیمه رسانید
آه ای علی جان (2)
ای تازه جوانم اکبر
ای همه هستم و نور دیدگانم
آهسته بور علی جان
که غمت برده ز کف تاب و توانم
وای، شبه پیغمبر من ـ نور چشم تر من
وای، می¬بری با خود اکبر ـ روحم از پیکر من
علیّ اکبر
لرزیدم، تا که شنیدم
از دل میدان صدای ناله¬هایت
مُردم آن دمی که دیدم
می¬کِشی روی زمین تو دست و پایت
وای، چه کنم با فراقت ـ با تب و سوز و داغت
وای، روی قلبم بماند ـ داغ تو تا قیامت
علیّ اکبر
از داغ، شهادت تو
شده لبریز دلم ز غصه و غم
گو بر من، سرت چه آمد
که چنین پیکر تو پاشیده از هم
وای، سرو در خون تپیده ـ ای به خاک آرمیده
وای، خیز و بنگر ز هجرت ـ قامت من خمیده
علیّ اکبر
در پیش، دو چشم زارم
سنگ کوفیان تو را نموده پرپر
هر