حضرت علی اکبر (ع)

مرتب سازی براساس
 سید محمد میرهاشمی

حضرت علی اکبر(ع) -( اکبر که جز وجود خدا باوری نداشت ) * سید محمد میرهاشمی

1422
1

حضرت علی اکبر(ع) -( اکبر که جز وجود خدا باوری نداشت ) اکبر که جز وجود خدا باوری نداشت

غیر از خدا به دل هدف دیگری نداشت

اکبر که خلقتش چو کلامش الهی است

قرآن کربلا بجز او کوثری نداشت

آن یل که در حضور علمدار کربلا

میدان نینوا بجز او حیدری نداشت

اول قتیل نسل خلیل ولایت است

بی او سرای عشق و حقیقت دری نداشت

از هستی اش گذشته و ایثار می کند

آن مادری که بهتر از این گوهری نداشت

حیف از جمال مصطفوی اش که جلوه کرد

آنجا که سیره ی نبوی مشتری نداشت

در موج خون فتاده شناور دل حسین

فلک نجات وادی طف ، لنگری نداشت

حتی برای آه کشیدن رمق نداشت

آمد پدر ، ولی نفس دیگری نداشت

هر کس به هر وسیله که شد ضربه زد به او

حتی کسی که در کف خود خنجری نداشت

جسم و سل

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت علی اکبر(ع) -( برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید ) * هادی ملک پور

1672

حضرت علی اکبر(ع) -( برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید ) برو ولی به تو ای گل سفر نمی آید

که این دل از پس داغ تو بر نمی آید

به خون نشسته دلم اشک من گواه من است

که غیر خون دل از چشم تر نمی آید

تو راه می روی و من به خویش می گویم

به چون تو سرو رشیدی تبر نمی آید

رقیه پشت سرت زار می زند برگرد

چنین که می روی از تو خبر نمی آید

کسی به پای تو در جنگ تن به تن نرسید

ز ترس توست حریفی اگر نمی آید

تمام دشت به تو خیره بود نعره زدی

خودم بیایم اگر یک نفر نمی آید

ز ناتوانی شان دوره می کنند تو را

به جنگ با تو کسی بی سپر نمی آید

غزال من که تو را گرگ ها نظر زده اند

ز چشم زخم به جز دردسر نمی آید

دلم کنار تو اما رمق به زانو نیست

کنار با دل تنگم کمر نمی آید

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن ) *حجه الاسلام والمسلمین جواد محمد زمانی

1579

حضرت علی اکبر(ع) -( مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن ) مُحرم میخانه جان شو، ز ساغر یاد كن

شست‌ و شو در زمزم دل كن، ز كوثر یاد كن

چون سپند از جای خود برخیز در راه طلب

عود شو، از جان سوداسوز مجمر یاد كن

گرده نان در بغل تا چند چون ماه تمام؟!

ماه نو می‌باش از پهلوی لاغر یاد كن

موی مشكینت خبر داد از شب تاریك قبر

گیسوانت شد سپید از صبح محشر یاد كن

ای دریغا می‌روی از خاك با دست تهی

ای صدف! دریا ببین! از موج گوهر یاد كن

توبه كن! آبی به روی آتش عصیان بریز

نیمه‌شب از جُرمِ خود با دیده تر یاد كن

پر كن از شوق شهادت چون شلمچه سینه را

از دل شب‌های شورانگیز سنگر یاد كن

كعبه جان بانگ "هل من ناصر"ی دارد رسا

عازم هنگامه لبیك شو، فریاد كن

حاجیا! از م

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( مثل آیینه نیاز است تماشا بشود ) * مجتبی فلاح نیا

1389

حضرت علی اکبر(ع) -( مثل آیینه نیاز است تماشا بشود ) مثل آیینه نیاز است تماشا بشود

قطره ای روی لب تشنه ی دریا بشود

با مسیحا نفس معجزه اش میخواهد

میوه ی قلب حسین و دل زهرا بشود

بنده ی عشق شدست و همه اذعان دارند

حق او بود فقط دلبر سقا بشود

به که لبخند لبش اوج تولاست ولی

وای اگر اخم کند اوج تبرا بشود

لشکر کفر به یک خشم به هم می ریزد

اگر از سوی رخ اکبر لیلا بشود

بال در بال ملک مثل کبوتر شده است

همه ی دشت پر از عطر پیمبر شده است

می رود در دل لشکر خبری پر بشود

خواب آلودگی دشت تلنگر بشود

خلق و خلقا به رسول است شبیه و در رزم

مثل حیدر به خدا؛وای که دلخور بشود

همه اش وقف حسین است فدای باباش

حقش این بود که در قلب صدف در بشود

میزند در دل د

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:38
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

حضرت علی اکبر(ع) -( نه تنها بی‌پناهان را پناهی ) * یوسف رحیمی

1091

حضرت علی اکبر(ع) -( نه تنها بی‌پناهان را پناهی ) نه تنها بی‌پناهان را پناهی

برای اهل عالم تکیه گاهی

نگاهی کن به عبد رو سیاهت

تو که محوی در انوار الهی

***

عطش را تو بهانه کردی ای جان

که باشد دل بریدن از تو آسان

گرفتی از پدر اذن شهادت

تو با بوسه بر آن لب‌های عطشان

***

هجوم آورد دشمن بی‌محابا

به سوی جسم بی‌جان تو بابا

میان کوفیان تنها نبودی

دلم شد با تن تو ارباً اربا

شاعر : یوسف رحیمی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:40
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد ) * عباس احمدی

1630

حضرت علی اکبر(ع) -( صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد ) صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد

لب خشک از عطش و چشم تری می‌خواهد

آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم

نوجوانی است که مهر پدری می‌خواهد

کاش می‌خواستم از تو دو زِرِه برداری

این همه نیزه علی جان سپری می‌خواهد

نگران سر خود باش که این لشگر کفر

باز هم معجز شقّ‌القمری می‌خواهد

تیرها زودتر از من به تنت بوسه زدند

خرد شد آینه‌ات شیشه‌گری می‌خواهد

نیست از جسم گلت چیز زیادی در دست

نه عبا؛ پارچه ی مختصری می‌خواهد

کاملاً یافت نشد هرچه تفحّص کردیم

بدنت حوصله‌ی بیشتری می‌خواهد

باز کن چشم و ببین آمده پیشم زینب

قول صبر از پدر محتضری می‌خواهد

شاعر : عباس احمدی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت علی اکبر(ع) -( آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت ) * قاسم نعمتی

1785
3

حضرت علی اکبر(ع) -( آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت ) آمدم من ز حرم لحظه ی پر پر زدنت

شاخه ای نیست که نشکسته میان چمنت

گردنت را بکشم تا نفسی تازه کنی

صبر کن پاک کنم لخته ی خون از دهنت

کمرم خم شده بالای سرت با این حال

فزعت قاتل جانم چه کنم با بدنت

اربا اربا شده ای پیش نگاهم چه کنم

گل لیلا شده در هم زره تو به تنت

جگرم پاره شده یک کلمه حرف بزن

دلم آرام بگیرد شنوم گر سخنت

بین علمدارو علم را که علم بر دوش است

کمکم کرد کنم بین عبایم کفنت

حرمت معجر زینب کمرم راست نمود

مرده بودم به خدا ورنه کنار بدنت

شاعر : قاسم نعمتی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:51
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع) -( به خدا هیچ کسی مثل تو اکبر نشده ) * حبیب باقرزاده

1819
4

حضرت علی اکبر(ع) -( به خدا هیچ کسی مثل تو اکبر نشده ) به خدا هیچ کسی مثل تو اکبر نشده

پسرم هیچ کسی مثل تو بی پر نشده

رفتنت ولوله ای در حرم انداخته است

عمه ات هیچ کجا اینهمه مضطر نشده

اربا اربا شده ای سرو صنوبر ، به خدا

بدن هیچ کسی مثل تو پرپر نشده

بعد تو خاک دو عالم به سر این دنیا

پسرم دیده ی من غیر غمت تر نشده

خیزو یک جنگ نمایان دگر کن پسرم

تا پدر دست خوش خنده ی لشگر نشده

غیرت هاشمیت را به همه ثابت کن

تاکه دست احدی راهی معجر نشده

تکه های بدنت را که در اینجا پخش است

پیش هم چیدمو افسوس که پیکر نشده

شاعر : حبیب باقرزاده

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 05:58
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت علی اكبر(ع)، شهدا و دفاع مقدس -( گاه گاهی که دلش ویرانه ی غم می شود ) * محمد بیابانی

1896
1

حضرت علی اكبر(ع)، شهدا و دفاع مقدس -(  گاه گاهی که دلش ویرانه ی غم می شود ) گاه گاهی که دلش ویرانه ی غم می شود

باز می سازد خودش را؛ باز محکم می شود

انحنای نخل تنها گردن محصول نیست

سرو هم گاهی در اندوه ثمر خم می شود

شاهدم بابای تنهای شهیدی هست که

زخم هایش سال ها با اشک مرهم می شود

قطره قطره آب می گردند مادرها ولی

سایه ی عمر پدرها ناگهان کم می شود

در مقام قرب چیزی کم ندارد از شهید

پیش پای او شهادت تا کمر خم می شود

نام زیبای شهیدش وقت رفت و آمدش

بر سر دیوار کوچه خیر مقدم می شود

**

روزهایی که سر خاک جوانش می رود

روزهای هشتم ماه محرم می شود

شاعر : محمد بیابانی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

علی اکبر -( خدایا ببین جان من می رود ) * اسماعیل تقوایی

1519
2

علی اکبر -( خدایا ببین جان من می رود  ) خدایا ببین جان من می رود
بزرگ جوانان من می رود
به پیش دو چشمان گریان من
غزال خرامان من می رود
همه خیمه گریان برای علی
توگویی که جانها زتن می رود
اذان گوی ومرغ غزلخوان من
بسوی فنا زین چمن می رود
زنسل پیمبر جوان یلی
چو مولای خیبر شکن می رود
خدایا به تو می سپارم علی
که قلب مرا راهزن می رود
برای شکست بتانی جدید
چوپیغمبر بت شکن می رود
عمو بوده استاد جنگ آورش
چو عباس لشگر شکن می رود
علی اکبرم شبه پیغمبر ست
به جنگ صف اهرمن می رود
علی پیش چشمم دمی راه رو
ز بالات هر جا سخن می رود
خدایا علی روح وجانم بود
ز باغم گل یاسمن می رود
چسازم اگر بینم هجران او
زلیلای من پاره تن می رود
خدایا رسان مرگ را زودتر
نبین

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

داغ جوان -( ای علی جان ز غم هجر تو من پیرشدم ) * اسماعیل تقوایی

2097
3

داغ جوان  -( ای علی جان ز غم هجر تو من پیرشدم ) علی اکبر
ای علی جان زغم هجر تو من پیرشدم
در کنار بدنت زار وزمین گیر شدم
پاره پاره بدنت را به عبا جمع کنم
دیدم این حال تو از زندگیم سیر شدم
داغ تو سخت بود بر پدر تنهایت
شده بیچاره وتسلیم به تقدیر شدم
اشک ریزم ز برای تو عدو می بیند
خنده اش دیده وهجران زده دلگیر شدم
آیه ی عجز پدرهای جوان مرده منم
که سر پیکر تو آمده تفسیر شدم
کمرم درد گرفت قدرت استادن نیست
چاره این گشت مرا،تکیه به شمشیر شدم
از غمت بر سر نعش تو چو آتش گشتم
بعد، افتاده به هر خیمه وتکثیر شدم
قوتی نیست به زانو که ترا خیمه برم
برزمین از غم هجران تو زنجیر شدم

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 16:57
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

علی اکبر -( قدمی راه برو در جلوی چشمانم ) * اسماعیل تقوایی

3692
2

علی اکبر -( قدمی راه برو در جلوی چشمانم  ) علی اکبر
قدمی راه برو در جلوی چشمانم
تاکه آرام بگیرد دل من ای جانم
روی تو روی رسول ا...وخلقت چون او
قبل رفتن بنما در بغلت مهمانم
اولینی ز بنی هاشم ومیدان بروی
سخت برمن گذرد لیک برو جانانم
می روی اکبر وچشمان پدر دنبالت
ای جوان سست کند رفتن تو بنیانم
سعی کن تا که اذان شد به حرم بازآیی
به اذانت شود آرام دلم میدانم
ای مسافر که دل اهل حرم در پی توست
زود باز آ که چو یعقوب در این کنعانم
رفت میدان علی وبعد زمانی برگشت
گفت بابا بنما درد عطش درمانم
پدرش گفت زبانت به دهانم بگذار
بین علی جان.که زتو تشنه تر وعطشانم
برو تا آب ز دستان پیمبر نوشی
بیش از این، جان پدر، آتش دل نفشانم
آه زاندم که علی گفت به فریاد

  • چهارشنبه
  • 14
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

زمینه ده شب محرم _ حضرت علی اکبر (ع) -( شِبْهِ پیمبری ، نوه ی حیدری ) * افشین منصوری فر

2020
1

زمینه ده شب محرم _ حضرت علی اکبر (ع) -( شِبْهِ پیمبری ، نوه ی حیدری ) حضرت علی اکبر (ع)

شِبْهِ پیمبری ، نوه ی حیدری
میوه ی قلب من ، (علیِ اکبری)٢
مؤذنِ من بابا
میری به میدون اما
قدری آهسته تَر تا
(ببینه بابات ، اون قدّ و بالات)٢
بزار ببوسم روی ماهت
دعای من پشت و پناهت
برو به میدون اِی عزیزم
اشکِ بابا (بدرقه راهت)٢
(علی علی جان ، علی اکبر)۴
******
تنها تو میدون ، دُوْره شُدْ اکبر
با تیر و نیزه ، (سیراب شُدْ آخر)٢
اى واى على شد تنها
تویِ سپاهِ اَعْدا
پیکرش اِرْبًا اِرْبا
(آه و واویلا ، زین داغ عُظما)٢
حسین بالایِ سرِ اکبر
رسیده با دو دیده ى تَر
میبینه که نداره حتّى
یه جاىِ سالم توى پیکر (گردیده پَرپَر)٢
(علی علی جان ، علی اکبر)۴
*********

شاعر : افشین منصوری فر

  • پنج شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شب هشتم علی اکبر ع -( از پسرها جگر درست شده ) * قاسم نعمتی

1642
1

شب هشتم علی اکبر ع  -( از پسرها جگر درست شده ) از پسرها جگر درست شده

از جگرها پسر درست شده

چقَدَر باغبان خمیده تا

پیش چشمش ثمر درست شده

وقت نقاشىِ سرِ زلفت

شاهکار هنر درست شده

قد کشیدى و زیر سایه تو

بهر عمه سپر درست شده

وقت جان دادنِ جوان انگار

دردها در کمر درست شده

با تماشاى دست و پا زدنت

قتلگاه پدر درست شده

بهر یک پیرِ مرد ِخورده زمین

چقدر درد سر درست شده

از على ِ حسین بر دستش

صد و ده تا پسر درست شده

زود عباس با عبا آمد

کار بدست قمر درست شده

عمه مضطر شده زجا بر خیز

حرف معجر شده ز جا برخیز

خواستم تا بغل کنم بدنت

ریخت از لاى پنجه هام تنت

آبرویم میان لشگر رفت

از جگر لحظه صدا زدنت

یوسفم گیر گرگ افتادى

پنجه پنجه شدست

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب هشتم علی اکبر ع -( یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر ) * حسین رستمی

1486
5

شب هشتم علی اکبر ع  -( یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر ) یکی از جلوه های خالق منان علی اکبر
پیمبر روح دین علامه ی عرفان علی اکبر
بود ریحانه زهرا ساقه ی ریحان علی اکبر
علی قران ناطق قاری قران علی اکبر
که او اشبح ترین مردم به خیر الناس می باشد
ماذن گفت قد قامت قیامت شد از این قامت
هزاران یوسف مصری بود یک جای در جامت
چکیده صد زولیخا با تکانی از سر جامت
فتاده لرزه بر اندام کوه از ضربه ی قامت
و خاک زیر پایت رتبه اش الماس می باشد
به گردت خلیل روباهان بده شیر ولا جولان
که با هر ضربه ات دیدم سری در اسمان پران
به حق استاد رزم تو عمو عباس می باشد
شب مستی شب غوغای اقای همه هستی
برات کربلا خواهی بزن بر دامنش دستی
جان علی اکبر که با او می کنی مستی
همان کین گونه

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب هشتم علی اکبر( ع ) -( حتی تصور غم دنیا بدون تو ) * مصطفی هاشمی نسب

1146

 شب هشتم علی اکبر( ع ) -( حتی تصور غم دنیا بدون تو ) حتی تصور غم دنیا بدون تو
آتش کشید بر جگر ما بدون تو
چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت
جانش رسیده است به لبها بدون تو
بالای پیکر تو تمام حسین ریخت
چیزی نمانده است ز بابا بدون تو
اینکه دوباره قامت او راست می شود
افتاده بین شاید و اما بدون تو
وقتی توان حرف زدن در گلویت نیست
ای اُف به هر چه نغمه و آوا بدون تو
از بسکه نیزه روی نیزه به پیلویت خورده است
افتاده یاد پهلوی زهرا بدون تو
با نعل تازه جسم تو را پخش کرده اند
جایی نمانده است به صحرا بدون تو
تو میروی و باد سراسیمه می وزد
در خیمه روی چادر زنها بدون تو
قبل از غروب بود سرش روی نیزه رفت
طاقت نداشت مأذنه ات را بدون تو

شاعر : مصطفی هاشمی نسب

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب هشتم علی اکبر (ع) -( چقدر سخت کشیدی نفس آخر را ) *

1270
2

شب هشتم علی اکبر (ع) -( چقدر سخت کشیدی نفس آخر را ) چقدر سخت کشیدی نفس آخر را
ریختی در وسط معرکه بال و پر را

یادگار پدر خاک،به خاک افتادی
رنگ تکرار زدی خاطرهء مادر را
تو که آیینه در آیینه رسول اللهی
چه کسی جمع کند این همه پیغمبر را

دانه دانه شده ای سیب حرم،مثل انار
نیزه ای چیده و برده است غنیمت سر را

خنجر و تیغ و…عجب آینه کاری شده ای
قاصد حادثه آورده غمی دیگر را

بوده تابوت تو یک عمر به دوش پدرت
آمده بین عبایش ببرد پیکر را

همهء قافله را از نفس انداخته ای
چقدر سخت کشیدی نفس آخر را .

محمد جواد مهدوی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شب هشتم علی اکبر (ع) -( دیگه از غمت باید هوار کنم ) * جواد قدوسی

1690
4

شب هشتم علی اکبر (ع) -( دیگه از غمت باید هوار کنم ) دیگه از غمت باید هوار کنم
دلو آشفته و بی قرار کنم
تیکه تیکه شدی پاره تنم
تن پاشیدتو من چه کار کنم

پسرم بازم منوصدا بزن
یه بار دیگه فقط نوا بزن
واسه اینکه منو دلخوشم کنی
نفسی بکش یه دست و پا بزن

تو که افتادی ببین که افتادم
خبرش پیچید زمین که افتادم
من که هیچی پاشو عمتو ببر
اومدش عمه همین که افتادم

کمر بابات دیگه شکسته شد
تا که پیکرت یه جایی دسته شد
تو عصای دست من بودی علی
دشمنا میگن حسینو،خسته شد

چه جوری تو رواز اینجا ببرم
تو رواز میون صحرا ببرم
کمرم شکسته طاقت ندارم
پیکر پاکتو تنها ببرم’

شاعر : جواد قدوسی

  • شنبه
  • 17
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:40
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( یاسین شدی مقطعه ی کربلای من ) * سید پوریا هاشمی

1901

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( یاسین شدی مقطعه ی کربلای من ) یاسین شدی مقطعه ی کربلای من
گم شد ز دست و پا زدنت دست و پای من

انگشت من کمک به کلیمی تو نکرد
خس خس نکن فدای صدایت صدای من

یک کوچه باز شد که تو زهرا شوی علی
خیلی مدینه ای شده حال و هوای من

دیدی خودت چطور غرورم شکسته شد
دیدی که خنده شد به منو گریه های من

غارت شدی تنت هدف دزدها شده
یک پیرهن نمانده که باشد دوای من

من راضیم که جان دهم اینجا بجای تو
تو راهی حرم شوی اکبر بجای من

ناموسم آمدست ز جایت بلند شو
حالا شده حجاب عقیله بلای من

باید عبا بیاورم اینجا برای تو
باید کفن بیاورد او هم برای من

قطعه به قطعه چیدمت آرام پیش هم
سرهم شدی پیمبر ازهم جدای من

تشییع میکنند مرا پشت جسم تو
تشییع میکنند

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( خِس‌خِس سینه‌ات انداخت ز پا بابا را ) * سید پوریا هاشمی

2812
5

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( خِس‌خِس سینه‌ات انداخت ز پا بابا را ) خِس‌خِس سینه‌ات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

پیرمردم همه‌ی دل‌خوشی من برخیز
برنمی‌خیزی اگر باز کن این لب‌ها را

دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریخته‌ای می‌نگرم هر جا را

سهم آهوی من از زندگی‌اش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را

پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در، زهرا را

خُنکای جگرم! بی‌تو نمی‌خواهم من
به خدا لحظه‌ای از زندگی دنیا را

تو تجلای غم پنج‌تنی ای ولدی
که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( عاقبت جان من از سینه به در می آید ) *

2094
1

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( عاقبت جان من از سینه به در می آید ) عاقبت جان من از سینه به در می آید
بسکه از جوشن تو پاره جگر می آید

نکشیدی نفس و من نفسم بند آمد
بی تو عمر نفسم زود به سر می آید

به زمین ریختم از بس به زمین ریخته ای
چه کنم از لب مقراض خبر می آید

وضع زخم سر تو دیدم و گفتم تنها
این چنین زخم عمیقی ز تبر می آید

وسط کف زدن و خنده روی صورت تو
با فزع اشک من از دیده تر می آید

به سر دوش کدامین پدری غیر از من
سالها بردن تابوت پدر می آید

زندگی پای جوانی تو دادم رفتی
تو نگفتی که چه بر روز پدر می آید

حق بده! خب شده انگشت نما خواهر من
اگر از پا پدر پیرتو در می آید

بردنت رو به حرم کار من و زینب نیست
سخت تر هست از اینکه به نظر می آید

عمه ات رفت بیارد

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 06:59
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( از سينه اگر چه مي كشم آه برو ) * عمران بهروج

2497
4

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( از سينه اگر چه مي كشم آه برو ) از سينه اگر چه مي كشم آه برو
حالا كه شدي تشنه ي اين راه برو

بي تاب سفر اگر چه هستي بگذار
تا خوب تو را ببينم آنگاه برو

بابا به فداي تو چه مردي شده اي
قدري پسرم مقابلم راه برو

يك لحظه اگر نبينمت مي ميرم
حالا چه رسد به اينكه تو ... آه برو

تو مي روي و هر قدمت مي گويد
دستم شده از دست تو كوتاه برو

از رفتن تو هنوز هم بي خبرست
پس تا نشده رقيّه آگاه برو

شرمنده براي بدرقه آبي نيست
بابا علي ام خدا به همراه برو

عمران بهروج

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( هر دو عالم قطره و دریا حسین ) *

2837
6

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( هر دو عالم قطره و دریا حسین ) هر دو عالم قطره و دریا حسین
در دو دنیا صورت و معنا حسین
آبرودار است بین ما حسین
شهر ما شهر خدا شد با حسین

از همه دل می‏‎کَنیم الّا حسین

صبح محشر روزگار فاطمه است
سینه‎زن جایش کنار فاطمه است
گریه هر کس کرد یار فاطمه است
این محرم ها بهار فاطمه است

پس بخوان با نوحه‎ی زهرا، حسین

من خدا را در جهان دارم فقط
مصطفی را در جهان دارم فقط
مرتضی را در جهان دارم فقط
مجتبی را در جهان دارم فقط

می‎شود اینها همه یکجا حسین

چشم آب از نهر کوثر می‎کشد
باده از دست علی سر می‎کشد
میل ما دائم به قنبر می‎کشد
هر که سر بر پای رهبر می‎کشد

می‎شود یک عبد سر تا پا حسین

جبهه‎ی فرهنگ جنگ خیبر است
پیر ما فرمود مسجد سنگر

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:02
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد ) * حسن لطفی

2141
3

روضه حضرت علی اکبر(ع) -( پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد ) پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد
پیشِ چشم همه پیغمبر اکرم می شد
خلقا خلقااگر حضرت خاتم می شد
پیش جبریل علی نیز مجسم می شد

همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را
اشهد ان علی ابن ابی طالب را

باد وقتی که به هم یالِ عقابش می ریخت
چقدر بوسه فرشته به رکابش می ریخت
آتش انگار که از رَدِ شتابش می ریخت
هرچه سر بود همه پیش جنابش می ریخت

لشگر انداخته اینجا سپرش وقتی اوست
ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست

ناگهان پر بر انداخته و می آید
زلف بر شانه اش انداخته و می آید
مست از خیمه برون تاخته و می آید
تیغ مانند علی آخته و می آید

باز او نادِ علی تیغ به کف می خواند
چند بیتی رجز از شاهِ نجف می خواند

تیغ را روی سپر

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 07:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت علی اکبر (ع) -( گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من ) * حسین قربانچه

2281
3

 اشعار شهادت علی اکبر (ع)  -( گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من ) گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من

پای تنت به لرزه فتاده ست پای من

قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک

ذبح عظیم من شده ای در مِنای من

در خون جاری از تن خود دست و پا مزن

ای وسعت ضریح تنت کربلای من

از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت

شاید محل دهی تو به سوز صدای من

هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر

خون لخته مانع است بخوانی برای من

آئینه بودی آینه بندان شدی علی

زهرا و حیدر و نبی، مجتبای من

از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم

ای پیکر سوا شده و جابجای من

خون محاسنم همه بر گردنت پسر

از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من

شاعر : حسین قربانچه

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت علی اکبر (ع) -( دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم ) * سید علی رکن الدین

2098
4

اشعار شهادت علی اکبر (ع)  -( دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم ) دشت از ناله ی عمق جگرش ریخت بهم

آنقدر گفت...همه دور و برش ریخت بهم

پسر سرو قدش تا به روی خاک افتاد

شاه شمشاد قدان برگ و برش ریخت بهم

ارتباط است میان جگر و دیده و دل

پسر افتاد به خاک و پدرش ریخت بهم

مثل یک باز شکاری به سوی میدان رفت

دو قدم مانده به گودال پرش ریخت بهم

چینی عمر حسین بن علی خورد ترک

بند بند جگرش در نظرش ریخت بهم

چوب زد بر لب و میگفت چرا پیر شدی؟

همه گفتند: ز داغ پسرش ریخت بهم

شاعر : سید علی رکن الدین

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 08:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

اشعار شهادت علی اکبر (ع) -( او کعبه ی سروده ی هر انجمن شده است ) * محسن حنیفی

1594
5

اشعار شهادت علی اکبر (ع)  -( او کعبه ی سروده ی هر انجمن شده است ) او کعبه ی سروده ی هر انجمن شده است

او دلبر هزار اویس قرن شده است

او "کلنا محمد" آقای کربلاست

گاهی علی و فاطمه ، گاهی حسن شده است

هنگام جنگ آوری اش با مغیره ها

تازه دوباره داغ گل یاسمن شده است

یک کوچه باز شد ، فدکی قطعه قطعه شد

تنها گناه ، نام علی داشتن شده است

بالا سرش رسید و پدر ، دید غرق زخم

دُرِّ نجف چگونه عقیق یمن شده است

قطعه به قطعه ی جگرش را که جمع کرد

مشغول گریه بر جگر خویشتن شده است

روی عبا حدیث کسا نقش بسته است

هنگام روضه خواندن بر پنج تن شده است

جایی مقدر است بسوزد سرش ولی

قبل از تنور سهم دلش سوختن شده است

رخ بر رخش نهاد و صدا زد که های شمر

چکمه بپوش..لحظه ی دیدار م

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:00
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

ولدی -( ولدی یا ولدی دیده خود را بگشا ) * اسماعیل تقوایی

2022
4

ولدی -( ولدی یا ولدی دیده خود را بگشا  ) ولدی یا ولدی دیده خود را بگشا
به نگاهی بده بر قلب پدر بازصفا
بگشا لعل لبت راوبه من باباگو
تانرفته ست زتن جان غریبی تنها
چشم من طاقت دیدار ندارد پسرم
قطعه قطعه شده ای سرو روان لیلا
دل من خون شده چون میوه آن راچیدند
بعد مرگ تو علی گفته ام اف بر دنیا
حسرتی مانده به دل خواسته ای آب زمن
ناتوان بوده پدر تر بکند کام ترا
کام عطشان تو با خون گلو تر کردند
هرکه ضربی به تو زد باد براو لعن خدا
بوسه ای برلب خونین تو آرامم کرد
خون لبهای تو باشد نمی از آب بقا
خواستم تا که بیایند ترا خیمه برند
قدرتی نیست ترا خود ببرم از اینجا

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت علی اکبر(ع)شهادت -( پیچید در بین عبایش جسم اکبر را ) * زهرا بشری موحد

1932
1

حضرت علی اکبر(ع)شهادت -( پیچید در بین عبایش جسم اکبر را ) پیچید در بین عبایش جسم اکبر را
"یا ایها المزّمّل" ی عین پیمبر را

صورت به صورت آیه هایش را تلاوت کرد
از بای بسم الله تا لبخند آخر را

دارد تمنا می کند از چشم خونینش
یک پلک، یک گوشه و یا یک ناز دیگر را

شان نزول لحظه ی "امن یجیب" این جاست
اینجا که می بوسد لبش، لب های مضطر را

مانده است برگرداند از میدان شهیدش را
یا نه! بگیرد زیر بازوهای خواهر را

زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است

شاعر : زهرا بشری موحد

  • سه شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 09:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

شهادت حضرت علی اکبر (ع) -( خونت بنا را بر کرامت میگذارد ) * محسن حنیفی

1519
1

شهادت حضرت علی اکبر (ع) -( خونت بنا را بر کرامت میگذارد ) خونت بنا را بر کرامت میگذارد
بر گردن شمشیر منت میگذارد

این جمله ها که گفته شد وقت وداعت
بر دوش تو بار نبوت میگذارد

میخواست رویت را نبوسد وقت رفتن
اما مگر که این شباهت میگذارد

قدری عطش کن نوش جان هنگام برگشت
وقتی زبان در بین کامت میگذارد

تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی
باتیغ، وحدت سر به کثرت میگذارد

قطعه به قطعه، اربا اربا ... نه! نه این لفظ
سرپوش بر روی مصیبت میگذارد

جان میدهد بابای تو وقت زیارت
آنگاه که صورت به صورت میگذارد

از تو هزاران آه مانده در بساطش
روی عبا نوبت به نوبت میگذارد ...

شاعر : محسن حنیفی

  • پنج شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد