اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( ما پیرهن دریدیم گفتیم یا ابالفضل ) * محمود صالح زاره

2285
3

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( ما پیرهن دریدیم گفتیم یا ابالفضل ) ما پیرهن دریدیم گفتیم یا ابالفضل
از ما و من رهیدیم گفتیم یا ابالفضل
در پهنه سماوات دیدیم آنچه دیدیم
تا بیکران رسیدیم گفتیم یا ابالفضل
با ناز و غمزه گل جوشید عشق بلبل
از عشق ها رمیدیم گفتیم یا ابالفضل
چشم امیدواران خونابه رود جاییست
در خاک و خون تپیدیم گفتیم یا ابالفضل
دنیای پر هیاهو صاحبدلان کجایند
دل از همه بریدیم گفتیم یا ابالفضل
ای لطف بیکرانت همدوش آسمانها
وصف تو تا شنیدیم گفتیم یا ابالفضل
در شهر عشق و عشاق تصویر عشق در چیست
مصداق عشق دیدیم گفتیم یا ابالفضل
با عشق او سبکبال در راه آسمانیم
تا آسمان رسیدیم گفتیم یا ابالفضل

شاعر : محمود صالح زاره

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا رسول زاده

شعر مرثیه حضرت ابالفضل عباس(ع) -( افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو ) * رضا رسول زاده

5039
8

شعر مرثیه حضرت ابالفضل عباس(ع) -( افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو ) افتاده ای برای چه از پا؟ بلند شو
خوردم زمین کنار تو ، از جا بلند شو
لشکر به قامت خم من خنده می کند
شد علقمه محل تماشا، بلند شو
لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است
گوید رباب: حضرت دریا بلند شو
مادر فتاد روی زمین گفت: یا علی
تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو
یک جور می دهیم جواب سکینه را
باشد، بیا به خیمه تو حالا، بلند شو
من قول می دهم که به رویت نیاورد
که خالی است مشک تو سقا، بلند شو
اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را
خواهر بگو به زینب کبری، بلند شو
ام البنین نیامده زهرا که آمده
بی دس من به خاطر زهرا بلند شو

شاعر : رضا رسول زاده

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن عرب خالقی

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( پاشو ای برادر من پاشو از جا پهلوونم ) * محسن عرب خالقی

12026
45

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( پاشو ای برادر من پاشو از جا پهلوونم ) پاشو ای برادر من پاشو از جا پهلوونم
پاشو که می خوام بلند شم اما دیگه نمی تونم
پاشو ای ابرو شکسته کمر منو شکستی
چشمای من پر اشکه تو چرا چشماتو بستی؟
اگه می شنوی صدامو پاشو یه کاری کن عباس
دشمنا دارن می خندن آبرو داری کن عباس
انقدر نگو که روی خیمه اومدن ندارم
انقدر نگو کنار علقمه تنهات بذارم
چی جوری رهات کنم با گرگای تشنه به خونت
کوفیا کینه دارن از ضربه های بی امونت
اینا منتظرن تا تو رو زخمی گیر بیارن
می دونم که از تن تو چیزی باقی نمی ذارن
یه دلم پیش تن تو یه دل من توی خیمه
می شنوی صدای اسباس که می رن به سوی خیمه
یادته گفتم نباشی دشمنم بی حیا می شه
یادته گفتم که پاشون توی خیمه ها وا می شه
خوش بخ

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( این که بر سینۀ خود داغ برادر دارد ) * حسن لطفی

4501
3

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( این که بر سینۀ خود داغ برادر دارد ) این که بر سینۀ خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینۀ تو بردارد
تیرها با همه قامت، به تنت جا شده اند
وای بر من چه قدر پیکر تو پَر دارد
می کِشی پا به زمین و کمرم می شکنی
کمی آرام که در پای تو مادر دارد...
...می کِشد تیر ز چشمان تو با دست کبود
ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد
ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد
آخر این خیمه ی آتش زده دختر دارد
چه شده با سرت از ضربۀ سنگین عمود
بین ابروی تو سخت است ترک بر دارد
چار كنجِ علم و بیرق و مشك و دستت
وسعتی است كه این صحن مطهر دارد

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شور واحد حضرت عباس(ع)به همراه سبک -( پاشو سقا،از تو صحرا ) * عباس شاکری

87

شور واحد حضرت عباس(ع)به همراه سبک -( پاشو سقا،از تو صحرا ) پاشو سقا،از تو صحرا
که حسین می مونه باز غریب تنها
دلا خونه،پر یشونه
بچه ها می گن چرا دیر کرده سقا
پاشو دیگه قمر من-شکسته کمر من،ای وای ای وای
ایکاش نمی رفتی داداش،فکر حال من باش،ای وای ای وای
((ابوفاضل-ابوفاضل-ابوفاضل مدد یا ابوفاضل))
گل یاسم،التماسم-ببین اصغرم دیگه داره میمیره
ای علمدار،ای سپهدار-سکینه داره سراغتو می گیره
ای وای،مشکت شده پاره،رفته دیگه چاره،ای وای ای وای
ای وای،چشم همه دریاست،ذکر همه سقاست،ای وای ای وای
((ابوفاضل-ابوفاضل-ابوفاضل مدد یا ابوفاضل))
ای علمدار،دیگه این بار،نمیتونم سرمو بالا بگیرم
ای دلاور،توی لشکر،من بی تو باید دیگه عزا بگیرم
بی تو پاره میشه گوشا،از کینه اعداء عبا

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

زمینه حضرت عباس(س)به همراه سبک -( از خاک صحرا،بلند شو سقا ) * عباس شاکری

67

زمینه حضرت عباس(س)به همراه سبک -( از خاک صحرا،بلند شو سقا ) از خاک صحرا،بلند شو سقا
حسین غریبه،میون اعدا
علمدار خیمه پاشو از جات
چرا پر از خونه روی زیبات
رفته تا آخر تیر توی چشمات
سقای طفلانم ابوفاضل
امیر بی باک،شدی تو صد چاک
انگار با صورت،افتادی بر خاک
روی تو مثل زهرا کبوده
این زخم فرقت جای عموده
نرو نرو داداش خیلی زوده
سقای طفلانم ابوفاضل
به خون چکیدی،چه نا امیدی
چقدر تو بوی،مادر رو میدی
بویی که پیچیده بوی زهراست
قدر سیدتت رو خاک صحراست
پاشو ببین داداشت تو تنهاست
سقای طفلانم ابوفاضل

شاعر : عباس شاکری

  • شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:52
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

شعر ابولفضل عباس -( سردار سرفراز سپاه سعادتی ) * عباس شاکری

51

شعر ابولفضل عباس -( سردار سرفراز سپاه سعادتی ) سردار سرفراز سپاه سعادتی
پرچم فراز اردوی عشق و شهادتی
روز وصال جلوه ای از صبح روی تو
شام فراق از شب زلفت روایتی
ماه قبیله کرم ای آبروی حسن
روشنترین حقیقت لطف و کرامتی
درباره تو هر چه سرودند وگفته اند
باشد ز عزم و رزم و کمالت حکایتی
شیر شعور خورده ای از سینه شرف
شایسته مدال طلای لیاقتی
افتاد پیش پای ولایت دو دست تو
از تشنگی و زخم نکردی شکایتی
آغوش جان گوشوده فراروی تیرها
کالقنفد است حال تست را کنایتی
از داغ تو شکست ابالفضل تشت صبر
برروضه غم تو نباشد نهایتی
دلواپس حساب و کتاب قیامتیم
از ما مکن دریغ نگاه عنایتی

شاعر : عباس شاکری

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت ابولفضل(ع) -( شب بود و دل خدا پرستت ) * سید محمد جوادی

47

شعر شهادت حضرت ابولفضل(ع) -( شب بود و دل خدا پرستت ) شب بود و دل خدا پرستت
شمرآمد وداد امن به دستت
ای آبروی علی نرفتی
گفتند بیاولی نرفتی
وقتی که جواب لا شنیدند
یک دست تو را زتن بریدند
یک دست اگر صدا ندارد
کس چون تو چنین وفا ندارد
ای کفتر بال و پر شکسته
وای سرو به خاک خون نشسته
سقا شدن تو عاشقانه است
مشک و لب تشنه یک بهانه است
مشک تو سبوی می پرستی است
لبریز شراب ناب هستی است
این مشک اگر بدون آب است
امید سکینه و رباب است
گرچه همه تشنگان آبند
از دوری تو در التهابند
وقتی که ز شط صدا نمی آید
از خیمه یکی تو را صدا زد
کای ای ساقی تشنه کام ای مرد
بی آب سوی خیمه برگرد
سقای بریده دست برگرد
پشت پدرم شکست برگرد
آب آور کودکان ابولفضل
زینب به عزا نشست برگرد
پ

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت ابولفضل -( دنیا می افتد برضریح دستهایت ) *

65

شعر شهادت حضرت ابولفضل -( دنیا می افتد برضریح دستهایت ) دنیا می افتد برضریح دستهایت
ای که جهان دیوانه و دنیا فدایت
چندی بیا در بین هیاتها سبکبال
چشمان با احساس می میرد برایت
ای ترجمان عشق دنیا تا که دنیاست
در گوش آدم هاست پژواک صدایت
هفتاد دو آیینه را به همراه داری
تابید روزی در دل هر یک خدایت
هر چند دستان علمگیر تو افتاد
اما بیا مانده است دستان عطایت
تاریخ در تاریخ می ماند علمدار
وقتی می اندازی نگاهی از عنایت
تو ساقی بی دست ماهم عاشقی مست
ما مانده ایم و ماجرای دستهایت

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( برعهد خود ز روی محبت وفا نکرد ) * محمد علی مجاهدی

2510
0

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( برعهد خود ز روی محبت وفا نکرد ) برعهد خود ز روی محبت وفا نکرد
تا سینه را نشانه تیر بلا نکرد
تا دست رد به سینه بیگانگان نزد
خود را مقیم درگه آن آشنا نکرد
تا هر دو دست را به ره حق ز کف نداد
در کوی عشق خیمه دولت به پا نکرد
تا از صفای دل نگذشت از صفای آب
خود را مدام قبلة اهل صفا نکرد
شرح غم شهادت او را به نینوا
نشنید کس که چون نَیِ محزون نوا نکرد
تا داشت جان ز جانب مقصود نتافت رخ
تا داشت دست دامن همّت رها نکرد
خالی نگشت کشور اِلا زخیل کفر
تا دفع خصم دوست به شمشیر لا نکرد
در راه دوست از سر کون و مکان گذشت
و ز بذل جان خویش در این را ابا نکرد
از پشت زین تا به روی زمین نیوفتاد
از روی غم برادر خود را صدا نکرد
ره به خصم با تن بی دست ب

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر متن روضه حضرت عباس علیه السلام -( بسته از خون دلم راه تماشا شده است ) *

2778
2

شعر  متن روضه حضرت عباس علیه السلام -( بسته از خون دلم راه تماشا شده است ) شب عباس،اگه چشمی خدای نكرده،اهل بُكاء هم نیست،یه طوری باید به شكل بكائین در بیاد،اسمش رو تماشاچی نذارن،دست باید كار كنه،ناله باید كار كنه،امشب خود خانم حضرت زهرا سلام الله علیها،شخصاً یك به یك،اسم می نویسه،شب تاسوعا اگه كسی جا بمونه از قلم حضرت زهرا سلام الله علیها وای به حالش.
بسته از خون دلم راه تماشا شده است
تشنگی لب تو حیرت دریا شده است
مادرت ام البنین نیست اگر بر سر تو
همه ی دشت پر از گریه ی زهرا شده است
داغ دست قلم و مشك و علم پیرم كرد
بی تو ناچار ترین ام كمرم تا شده است
توی روضه ی عباس هرچه قدر هم بلند بلند گریه كنی،نمی تونه كسی منعت كنه،چرا؟آخه میگی اربابم ابی عبدالله اینطوری ناله زده،

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت عباس(ع) -( عرب دیر به یه نفر می گه بطل ) *

3754
5

متن روضه حضرت عباس(ع) -( عرب دیر به یه نفر می گه بطل ) عرب دیر به یه نفر می گه بطل، بطل کسی است که تا وارد میدان می شه همه چشم ها باز می مونه، کسی نمی تونه به این راحتی از مرکب پائینش بیاره ... .
روز عاشورا روز جان دادن عباس (علیه السّلام) بود، (زبانحال) آمد پیش برادرها (پسرای ام البنین) فرمود: امروز حواستون باشه، باید زودتر از همه برید، مادر ما رو روسفید کنید، من می خوام داغ شما را ببینم، پیش زهرا (سلام الله علیها) روسپید بشم، برادرها دست گردن هم انداختند، داغ سه برادر دیده1، داغ بنی عقیل جا خودش، داغ علی اکبر (علیه السّلام) سخت بود، عباس (علیه السّلام) زنده باشه، علی اکبر (علیه السّلام) و قاسم (علیه السّلام) بچه های زینب (سلام الله علیها) پرپر ب

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت عباس(ع) -( گفت داداش من فردا چکاره ام؟ ) *

1941
1

متن روضه حضرت عباس(ع) -( گفت داداش من فردا چکاره ام؟ ) گفت داداش من فردا چکاره ام؟ فرمود: برو آب بیار، جاسوس های دشمن متوجه شدند، اومدند خبر رسوندند (قبلاً خیلی ها برای بردن آب آمده بودند) گفتند: فردا خود عباس (علیه السّلام) میاد علقمه، ترس بین لشگر دشمن افتاد، 400 هزار تیرانداز اومدند برا یک نفر، کنار شریعه.
تا روزی که اذن جهاد داده شد، هیچ کس عباس (علیه السّلام) را در لباس رزم ندید، دیدند صبح عاشورا رفت تو خیمه، لحظاتی نگذشت، پر خیمه را کنار زد، بچه ها همه نگاه کردند، ماشاءالله، الله اکبر، حیدری شمشیر حمایل کرده، خوود به سر گذاشته، زره به تن کرده، مثل علی سپر دست گرفت، اما از صبح تا عصر ناراحت دست به قبضه ی شمشیر، آقا ! هر موقع اجازه بده من اینه

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت عباس(ع) -( وقتی ابی عبدالله عَلَمها را تقسیم کرد ) *

2625
3

متن روضه حضرت عباس(ع) -( وقتی ابی عبدالله عَلَمها را تقسیم کرد ) وقتی ابی عبدالله عَلَمها را تقسیم کرد، علمی دست حبیب سردار میمنه، علمی دست زهیر سردار میسره، همه ی علمها را پخش کرد ... .
گفتند: پس عباس چی؟ فرمود: لواء من دست اباالفضل (علیه السّلام) است، قلب لشگر من مال عباس (علیه السّلام) است، او باید کنار من باشد.
لذا تو دسته جات دیدی یه پرچم هایی بلندتر است، پرچم عباس (علیه السّلام) هم از همه بلندتره، فرمود: انت صاحب لوائی، همه ی دلخوشی حرم دست عباس (علیه السّلام) است.

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت عباس(ع) -( وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد ) *

2590
1

متن روضه حضرت عباس(ع) -( وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد ) وقتی حضرت یوسف چشمش به لباس برادرش بنیامین افتاد، دید چند جای آن نام یوسف بافته اند، فرمود: این چیست؟
بنیامین گفت: این نام برادر من است که از او جدا شدم، گفته اند: گرگ او را خورده، یوسف فرمود: تو آنجا بودی وقتی برادرت را گرگ خورد، گفت نه اگر بودم جانم را فدایش می کردم. بعد زمانی که یوسف سر سفره دست دراز کرد طعام بخورد، بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد، گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه.
مونس المواعظین/ ص 317
بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی برادر افتاد، بی خود نبود دست

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( به میدان چون که می رفت آن جوان آهسته آهسته ) *

6013
15

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( به میدان چون که می رفت آن جوان آهسته آهسته ) به میدان چون که می رفت آن جوان آهسته آهسته
ز جسم شه برون می رفت جان آهسته آهسته
چنان هجران او بر قلب ثارالله گران آمد
که پشت شاه ، خم شد چون کمان آهسته آهسته
حسین آن شمع خلوتگاه اسرا خداوندی
تبسّم بر لب و اشکش روان آهسته آهسته
جوانان جمله رفتند و سپس شد نوبت عباس
حریم عشق شد بی پاسبان آهسته آهسته
ز نخلستان ساحل چون که سوی خیمه می آید
عدو شد سدّ راه آن جوان آهسته آهسته
چو تیر سنگدل دشمن بر آن مشک پر آب آمد
دگر شد ناامید آن قهرمان آهسته آهسته
چو در هنگام بی دستی به دست دشمنان افتاد
برادر جان همی گفت آن زمان آهسته آهسته
رخ ماه بنی هاشم ، نمی گویم دگر چون شد
به زیر پردة خون شد نهان آهسته آهسته
زیک

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهخادت حضرت عباس(ع) -( تا عمود کین سر عباس نام آور شکست ) * طاهر رضوی خراسانی

3395
2

شعر شهخادت حضرت عباس(ع) -( تا عمود کین سر عباس نام آور شکست ) تا عمود کین سر عباس نام آور شکست
بار دیگر تیغ عنوان تارک حیدر شکست
خاتم پیغمبری را دیو بد اختر بود
رایت اسلامیان را فرقه کافر شکست
همچو اسکندر به ظلمت شد پی آب حیات
خضر را در آب حیوان از غمش ساغر شکست
تا که جسم پاک او شد تیر باران ستم
کشتی دین را به گرداب بلا لنگر شکست
خصم خون آشام زد بر دیدة حق بین او
ناوکی کز وی به قلب انس و جان نشتر شکست
تا که زد بر فرق او دشمن عمود آهنین
پشت طاها قلب زهرا و دل حیدر شکست
در فلک خیل ملک سیلاب اشک از دیده ریخت
یا که در عرش برین جبرئیل را شهپر شکست

شاعر : طاهر رضوی خراسانی

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( تا از کف عباس دلاور علم افتاد ) * حسین شأنی

5309
2

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( تا از کف عباس دلاور علم افتاد ) تا از کف عباس دلاور علم افتاد
لرزه به تن خستة اهل حرم افتاد
تنها نه حسین را کمر از غصة دو تا گشت
زین واقعه بر قامت افلاک خم افتاد
آبی که از آب مشگ پر از اشک فرو ریخت
وارون ز قضایای جهان جام جم افتاد
آماده شده اهل حرم بهر اسیری
وحشت به میدان حرم محترم افتاد
گویا که همی دید به آن دیدة حق بین
معجز ز سر دختر خَیرُ العُمم افتاد
شأنی رسد عبّاس به فریاد تو قطعاً
آندم که نفس قطع شد از کف قلم افتاد

شاعر : شانی تبریزی

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( امیر عشق از داغ سپه سالار می گرید ) * محسن حافظی

2183

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( امیر عشق از داغ سپه سالار می گرید ) امیر عشق از داغ سپه سالار می گرید
کنار علقمه با دیده خونبار می گرید
بسان شمع سوزان بهر پروانة بی پر
گه می سوزد از این داغ و گاهی زار می گرید
نه تنها بر علمدارش که افتاده به خاک وخون
به یاد بی کسیِ عترت اطهار می گرید
چوبیند گشته از خون تر لب خشکیده سقّا
امام عاشقان با چشم گوهر بار می گرید
شده پر پر گل باغ وفا از جور گلچینان
که حتی خار هم بر آن گل بی خار می گرید
چو می بیند سکینه قامت خم گشتة بابا
چو بلبل از فراق گل در آن گلزار می گرید
تنش گلگون و دستش لاله گون و دیده اش پر خون
از این فقدان جان فرسا بی یار می گرید
به یاد صحنه خونین دشت سرخ عاشورا
چو ابر نو بهاران دیدة احرار می گرید
ز شعر جان گداز

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( خسروی کآب بقا داشت نشانی ز دمش ) *

1482
0

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( خسروی کآب بقا داشت نشانی ز دمش ) خسروی کآب بقا داشت نشانی ز دمش
بست یا رب ز چه رو آب عدو بر حرمش
غم آن تشنه لبان داشت به دل تا دم مرگ
سنگ خارا بود آن دل که نسوزد ز غمش
که گمان داشت پی قطره آبی افتد
دست از پیکر عباس محیط کرمش
بر سر عاشقان جان باخته آمد معشوق
دید جان داده و سر کرده نثار قدمش
اشکش ازدیده و آهش ز جگر خواست چو دید
مشک افتاد به یک سو و به یکسو علمش
گفت ای ماه بنی هاشم پشتم چو هلال
گشت بی روی تو یعنی که فلک ساخت خمش
بر تنت این زخم و ز چه بشکافت سرت
مرهمی و به جز از اشک چه آرم به همش
ای به خون خفته به بیداری زینب بنگر
من چسان زین غم جانکاه تسلّی دهمش
ساخت از ماتم تو خون به دل آل علی
عمر سعد ستم پیشه امان از ستمش

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( شهسوار عشق چون آهنگ میدان می کند ) * عباس حداد کاشانی

2669
1

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( شهسوار عشق چون آهنگ میدان می کند ) شهسوار عشق چون آهنگ میدان می کند
خاطر جمعی چو موی خود پریشان می کند
اشک خونین می چکد از دیده بر دامان صبر
هر زمان داد از جوانان و عزیزان می کند
بشنو از خیل فداکارش که یک عباس او
عقل را در کشو ر جان مات حیران می کرد
گاه دست خویش را در راه قرآن می دهد
گاه وجان خویش را تسلیم جانان می کند
موج زن شط و دلش خون و لبش پیش فرات
از عطش خون بر دل لعل بدخشان می کند
آب می خواهد خدایش آب کوثر می دهد
دست می خواهد خدایش باغ رضوان می دهد
از برای خاطر بی دستیش دست خدا
هر کجا هر مشکلی داریم آسان می کند
ای طبیب دردمندان دردمندم دردمند
درد می دانی چه با ما دردمندان می کند
خلق می دانند در دارالشفای قر ب دوست
دردها

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ساقی تشنه لبان رو سوی دریا می کرد ) * محسن حافظی

5144
2

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ساقی تشنه لبان رو سوی دریا می کرد ) ساقی تشنه لبان رو سوی دریا می کرد
ساغر وصل ز معشوق تمنّا می کرد
شد دل شط فرات از عطش او بی تابی
چون تماشا لب خشکیدة سقّا می کرد
کفی از آب چو آورد به نزدیک دهان
عکس شش ماهه در آن آب می دید
آب ریخت روی آب و نخورد آب ولی
شرمگین پیش لبش آب روان را می کرد
مشگ آبی به سوی خیمه چو می برد ز مهر

یاد تشنگی عترت طاها می کرد
ماه چون خفت به خون دیده خورشید گریست
آسمان از غم او غلغله بر پا می کرد
با دو بازوی قلم گشته اش از تیغ ستم
لوح ایثار و وفا و شرف امضا می کرد
گشت در دشت شقایق گل سرخی پرپر
که فغان بلبل شوریده دل آنجا می کرد
دید چون پیکر صد چاک ابوالفضل حسین
یاد از سوز دل زینب کبری می کرد
بهر سقا که شده

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( چشم من اشک پر و مشگ ِ من از آب تهی است ) * سید شهاب موسوی

2423
2

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( چشم من اشک پر و مشگ ِ من از آب تهی است ) چشم من اشک پر و مشگ ِ من از آب تهی است
جگرم غرق به خون و تنم از تاب تهی است
گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش
پر ز خوناب بود چشم من از آب تهی است
به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
این نماز ره عشق است ز آداب تهی است
جان من می برد آبی که این مشگ چکد
کشتی ام غرقه در آبی که ز گرداب تهی است
دست و مشگ و علمی لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشگ هم اشک به بی دستی من می ریزد
بی سبب نیست اگر مشگ من از آب تهی است
شعر آن است شهابا که ز دل برخیزد
گیرم از قافله و صنعت و القاب تهی است

شاعر : سید شهاب موسوی

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( شیعه یعنی امتزاج نار و نور ) *

2980
4

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( شیعه یعنی امتزاج نار و نور ) شیعه یعنی امتزاج نار و نور
شیعه یعنی رأس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب
شیعه یعنی تشنگی در شطّ آب
آب گفتم سینه ها بی تاب شد
خیمه ها از آه آتش آب شد
آب گفتم تشنگی بی داد کرد
کودکم بی تاب شد فریاد کرد
بر زبانش شعلة آه عطش
شد ز تیر کین گلویش آبکش
آفتاب از روی زین افتاده است
مشک آبش برزمین افتاده است
کیست این ساقی که بی دست آمد است
از سوی تیغ سرمست آمد است
کیست این ساقی که در خون پا نهاد
تیر ها را دید پیشانی گشاد
کیست این ساقی که بر خود پا گذاشت
آب را در حسرت لب ها گذاشت
مشک من لبریز آب و آبروست
چشم من با خیمه ها در گفت و گو ست
ای خدا این مشک را از من مگیر
گر گرفتی اشک را از من مگیر
شیعه

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ای تو گنجینه سخا عباس ) *

2264

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ای تو گنجینه سخا عباس ) ای تو گنجینه سخا عباس
وی تو سر چشمة حیا عباس
اسد بیشه فضیلت و علم
در شجاعت چو مرتضی عباس
چشم گردون نخواهد دید
چون تو سردار با وفا عباس
جنگ صفین به گاه کودکیت
مردیت گشت بر ملا عباس
عقل مات است در جوانمردیت
که چه کردی تو بارها عباس
بر تو بادا ، سلام تا به قیامت
از همه خلق ما سوا عباس
ای همه درد ها دوا از تو
وی درت قبله دعا عباس
بنده صالح خداوندی
زان شرف داده ات خدا عباس
چون مطیع رسول و باب شدی
یافتی عزت و بقا عباس
به امام زمان خود بردی
تو وفا را به انتها عباس
تا نگیرم شفای درد از تو
نکنم دامنت رها عباس
من نگویم که شیعیان یکسر
بر تو دارند التجا عباس
ای که خواهی علاج هر مشکل
رخ متاب از در ابو فاضل

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( امیر عشق را فرمانبرم من ) * محسن حافظی

1691
0

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( امیر عشق را فرمانبرم من ) امیر عشق را فرمانبرم من
اگر فرمانده و سرلکشرم من
امام و رهبرم فرزند زهراست
مطیع آن مطاع و رهبرم من
فروغ دیده ، ام البنینم
امیرالمؤمنین را مظهرم من
سلحشور و فداکار و مجاهد
دلیر و بارز و نام آورم من
نهادم پایه به میدان شهادت
به فرق لشکر حق افسرم من
برای لشکر جان بر کف عشق
در این پیکار محکم سنگرم من
علمدار رشید کربلایم
در این میدان امیر لشکرم من
برای تشنگان خیمه عشق
به رتبه ساقی و آب آوردم من
بود لعل لبم خشکیده اما
به یاد لعل خشک اصغرم من
علی زد بوسه در روز ولادت
به دستم ز آن که حق را مظهرم من
به بالینم بیا اکنون برادر
که در پای تو جان بسپرم من
جدا از دسته گلهای ولایت
گلی در برکه ی خون پرپرم من
ک

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ای که دین مصطفی احیا شد از نیروی تو ) *

1564

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ای که دین مصطفی احیا شد از نیروی تو ) ای که دین مصطفی احیا شد از نیروی تو
مرحبا صد مرحبا بر قدرت بازوی تو
منصب سقّائیت را خوش به جا آورده ای
نخل دین سیر آب شد از خون چون گلبوی تو
یاورم گشتی چنان بابم که شد یار رسول
آفرین بر عزّت و بر همّت و ب خوی تو
انقلاب سرخ من در راه آزادی دین
رونق دیگر گرفت از قدرت و نیروی تو
ای که شد بر پا قیامت از قیام قامتت
از چه رو شد غرق در خون قامت دلجوی تو
تا جدا شد دست و بر فرقت عمود آمد فرود
شد پریشان حال من از خرمن گیسوی تو
ای مه رخشان آل هاشم از داغت کنون
گشته سر و قامتم همچون خم ابروی تو
خشک لب افتاده ای اندر کنار علقمه
تشنه لب اطفال من در انتظار روی تو
یا ابوالفضلی که درگاهت بود باب المرام
آرزو دا

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( این کیست کربلا را ، چون کوه طور کرده ) *

4798
10

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( این کیست کربلا را ، چون کوه طور کرده ) این کیست کربلا را ، چون کوه طور کرده
زهرا مگر از این دشت ، یا رب عبور کرده
بر روی ماه عباس ، این جلوة حسین است
آری قمر ز خورشید ، خود کسب نور کرده
آراست چون که قامت ، شد کربلا قیامت
برپا هزار محشر ،تا نفخ صور کرده
آسایش برادر چون بوده آرزویش
آمال دشمنان را ، یکسر به گور کرده
برگرد خیمه عباس ، تا صبح می دهد پاس
این ماه کربلا را ، دریای نور کرده
از اوج فکر انسان ، بنهاده پا فراتر
در خلوت حسینی درک حضور کرده
جز خدمت برادر ، نبوده رأی عباس
هر گه که در ضمیرش ، فکری خطور کرده
تا زنده عباس ، غارت نبود ممکن
فقدان او عدو را ، این حد جسور کرده
دشمن پس از ابوالفضل در فکر غارت افتاد
یارب چه با شهیدان ، سم

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ای که دین مصطفی احیا شد از نیروی تو ) *

1561

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( ای که دین مصطفی احیا شد از نیروی تو ) ای که دین مصطفی احیا شد از نیروی تو
مرحبا صد مرحبا بر قدرت بازوی تو
منصب سقّائیت را خوش به جا آورده ای
نخل دین سیر آب شد از خون چون گلبوی تو
یاورم گشتی چنان بابم که شد یار رسول
آفرین بر عزّت و بر همّت و ب خوی تو
انقلاب سرخ من در راه آزادی دین
رونق دیگر گرفت از قدرت و نیروی تو
ای که شد بر پا قیامت از قیام قامتت
از چه رو شد غرق در خون قامت دلجوی تو
تا جدا شد دست و بر فرقت عمود آمد فرود
شد پریشان حال من از خرمن گیسوی تو
ای مه رخشان آل هاشم از داغت کنون
گشته سر و قامتم همچون خم ابروی تو
خشک لب افتاده ای اندر کنار علقمه
تشنه لب اطفال من در انتظار روی تو
یا ابوالفضلی که درگاهت بود باب المرام
آرزو دا

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

زمزمه حضرت ابولفضل (ع) -( خالی گرفته روی شونه عباس ) * اسماعیل شبرنگ

19

زمزمه حضرت ابولفضل (ع) -( خالی گرفته روی شونه عباس ) مشکِ
خالی گرفته روی شونه عباس
سوی شریعه شد روونه عباس
توی دلش داره بهونه عباس
تاکه
آب بیاره برای اهل خیمه
مشک آقا دوای اهل خیمه
پشت سرش دعای اهل خیمه
به زیر لب داره می خونه
دلم دیگه آروم نداره
خداکنه تا آب میارم
دووم بیاره شیرخواره
( سقای کربلا ابالفضل )
سقا
دلش شکسته و طاقت نداره
وقتی قدم تو علقمه می ذاره
آروم نمیشه تا که آب بیاره
اما
آخرش کاری شد چشم حسودا
افتاده ساقی دریا رو خاکا
سه شعبه و چشای تر سقا
تموم علقمه می سوزه
از سوز هُرم اشک سقا
قطره به قطره آبروشه
که می ریزه از مشک سقا
( سقای کربلا ابالفضل )
انگار
شمیم فاطمه پیچیده اینجا
با قد و قامتی خمیده اینجا
مادر کربلا رسیده اینجا
زهرا
اومد

  • جمعه
  • 26
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:38
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد