اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر شهادت حضرت عباس(از خواهش لبهای او بی تاب شد آب) *

2988
8

شعر شهادت حضرت عباس(از خواهش لبهای او بی تاب شد آب) از خواهش لبهای او بی تاب شد آب
از شرم آن چشمان آبی آب شد آب
وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند
لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب
آنقدر بر بانوی دریا سجده می‌کرد
تا در قنوت آخرش محراب شد آب
زیباترین طرح خدا بر پرده‌ها رفت
وقتی میان دستهایش قاب شد آب
یک لحظه با او بود اما تا همیشه
از چشمهای تشنه‌اش سیراب شد آب
آن تیرها، شمشیرها بارید و بارید
توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب
تیر آمد و ... از حسرت مشکی که می‌مرد
مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب
شاعر:قاسم صرافان

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت عباس (ع) -( هر جا عَلم میر و علمدار بلند است ) * احمد حسین پور علوی

22

حضرت عباس (ع) -( هر جا عَلم میر و علمدار بلند است ) هر جا عَلم میر و علمدار بلند است
فریاد عطش از در و دیوار بلند است
از سرو بپرسید چرا در نظر خاک
قدی که برافراشته بسیار بلند است
لب تشنه اگر دست و دل از آب بشوید
بختش بخدا مثل سپیدار بلند است
آب از عطش حضرت ساقی ا ست پر از موج
نخل از قِبَل میثم تمار بلند است
سقای حرم آب شد و آب نیاورد
این زمزمه در کوچه و بازار بلند است
دشمن چه بلایی به سر پیکرش آورد؟
که قامتش انگار نه انگار بلند است
عمریست که وابسته ی بین الحرمینم
مدیون اباالفضلم و مجنون حسینم

شاعر : احمد علوی

  • سه شنبه
  • 6
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 15:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

حضرت عباس (ع) -( نم نمِ اشک که از چشمِ حرم می ریزد ) * سید علی محمد نقیب

9

حضرت عباس (ع) -(  نم نمِ اشک که از چشمِ حرم می ریزد ) نم نمِ اشک که از چشمِ حرم می ریزد
ناگهان روی سرت این همه غم می ریزد

به علی رفته ای ای مرد که در اوجِ نبرد
لشکری را ضربات تو به هم می ریزد

هیبتت وقتِ رجزخوانی و شمشیر زدن
ترس در کامِ همه اهلِ ستم می ریزد

بی سبب نیست که بی ضربه زمین می افتند
از دو چشمانِ تو هم تیغِ دودم می ریزد

چشم امیدِ همه سوی دو دستت بوده
با نبودِ تو ببین خیمه به هم می ریزد

شاعر : سید علی محمد نقیب

  • سه شنبه
  • 6
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 14:52
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر حضرت امام حسین و حضرت عباس( به خیمه نام بلندت شگوم می آرد) *

2231
2

شعر حضرت امام حسین و حضرت عباس(   به خیمه نام بلندت شگوم می آرد) به خیمه نام بلندت شگوم می آرد
علم به دست، مرامت رسوم می آرد
فراز دوش تو هفت آسمان اهل خیام
قمر برای عشیره نجوم می آرد
تو باب حاجنی و مرده می کنی زنده
قضای تو به قدر هم لزوم می آرد
برای برگ شفاعات حشر، مادرمان
"کف" تو را جهت مُهر و موم می آرد
نرو که عمر علی اصغرم به مشک توست
نرو که رفتنت اوقات شوم می آرد
نرو سکینه بفهمد ز پای می افتد
نرو که بعد تو دشمن هجوم می آرد
نرو که قافیه را باختم، بدون تو
عمود خیمه ات انداختم بدون تو...
***********
پس از تو کاسه ی صبر برادرت سر رفت
گرفت وعده ی قنداقه و به لشکر رفت
از آن سه شعبه که چشم تو را زهم پاشید
یکی به حلق ظریف علی اصغر رفت
و بعد لحظه ی سخت وداع آخر

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ما راست سری خم شده سوی نیزه) *

1722
1

شعر حضرت عباس(ما راست سری خم شده سوی نیزه) ما راست سری خم شده سوی نیزه
افتاده به خاک پیش روی نیزه
باید که سری میان سرها باشی
هر سر که نمی رود به روی نیزه
۲
با سوز و گداز و شور و اخلاص بخوان
با حنجره ی زخمی احساس بخوان
صحن دل من عین حسینیه شده
ای عشق بیا روضه ی عباس بخوان
شاعر:جلیل صفر بیگی

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس) *

4599
2

مدح حضرت عباس(ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس) ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس
ای همه جان جهانم به فدا یا عباس
ای حسین دگر شیر خدا یا عباس
رتبه ات فوق تمام شهدا یا عباس
پسر شیر خدا شیر حسین ابن علی
دست رزمنده بود شمشیر حسین بن علی
بوالفضل – ابوالفضل
ای همه خون علی در رگ و در پیکر تو
پدرم باد فدای پدر و مادر تو
یوسف فاطمه دلباخته منظر توست
هدیه دوست شده دست تو چشم وسرتو
چه بیارم چه بگویم چه بخوانم به ثنا
پسر فاطمه فرمود که جانم به فدات
شاعر:حاج سعید حدادیان

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(غم از بهر مبارك بادم آمد) *

1527
2

شعر مدح حضرت عباس(غم از بهر مبارك بادم آمد) غم از بهر مبارك بادم آمد
ز هر بیدادگر بیدادم آمد
به دستم ضربت شمشیر تاخورد
غلاف تیر قنفذ یادم آمد
دریغا حرمت مارا شکستی
دل یس و طه را شکستی
شما دست مرا ازمن گرفتید
چرا بازوی زهرا را شکستید؟
مرا ازکودکی خون جگر بود
هوای ترک دست و ترک سر بود
اگر بودم کنار بیت زهرا
برای فاطمه دستم سپر بود
مداح:حاج سعید حدادیان

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر حضرت عباس(هزار بار اگر افتد به خاك پای تو دستم) *استاد حاج غلامرضا سازگار

4176
10

شعر حضرت عباس(هزار بار اگر افتد به خاك پای تو دستم) هزار بار اگر افتد به خاك پای تو دستم
هنوز از تو و از هدیه كمم خجل هستم
چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا
كه مشتبه شده برخلق من حسین پرستم
به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت
كه من زصبح ولادت به یاد چشم تو مستم
ببخش گر كه برادر زدم صدات برادر
تو نجل فاطمه من تا ابد غلام تو هستم
به شوق آنكه بریزم به پات تقد جوانی
ز كودكی دل خود را به تار زلف تو بستم
دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو
سرم شكست ولی عهد خویش را نشكستم
تمام عمر جز ین كه نیست تاب قیامم
تو تا اجازه ندادی به محضرت ننشستم
به پای عشق تو یك لحظه از دو دست گذشتم
علی به یاد همین بوسه داد به دستم
در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن
به

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت علی اصغر(ع) و حضرت عباس(ع)( حرم از العطش اهل حرم می سوزد) *

5423
14

شعر حضرت علی اصغر(ع) و حضرت عباس(ع)(   حرم از العطش اهل حرم می سوزد) حرم از العطش اهل حرم می سوزد
آسمان هر دم از این غصه و غم می سوزد
ساقی تشنه لبان خشک دهان نعره به لب
روبه دریا زده تکیه به علم می سوزد
تش افتاد به نیزار دل زار حسین
عازم علقمه شد حضرت سردار حسین
زیر لب زمزمه دارد برو و اما برگرد
و توکلت علی الله علمدار حسین
یارو سپهدارم ای علمدارم
بعد خدا عباس من تورا دارم .غمی ندارم
هیهات هیهات .من الذله .هیهات هیهات من الذله
نور چشمان ترمن بیا تا برویم
مرغک خسته پر من بیا تا برویم
علی اکبر من رفت و به معراج رسید
علی اصغر پسر من بیا تا برویم
تو روح دریایی
چه وقت لالایی ؟ پرچم مایی
تو روح طوفانی . موج دریایی
توعشق بابایی
ماهی معرکه سقا شده ماشاء الله
نیزه در دس

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاک) *

2202
2

شعر شهادت حضرت عباس(آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاک) آب، این رهگذر خسته ی جاری در خاک
آسمانیست که افتاده زمانی بر خاک
آفتابی است که در خاطره ی شب ها ماند
بوسه ی نیمه تمامیست که بر لب ها ماند
آب، عکسی است که در چهره ی جام افتادست
آهوی تازه خرامی که به دام افتادست
آب، پیش از عطش خاک، نمایان بودست
وهر زخمی خودکار خدایان بودست
آب، بادیست که از ماه به مریخ وزید
در زمین خون شد و از پیکر تاریخ چکید
آمد و آمد و آیینه ی چشم همه شد
عاقبت مایه ی شرمندگی علقمه شد *
نخل ها نعره کشیدند که این جا باغی ست
آه در حافظه ی آب چه ظهر داغی است!
داغ آن ظهر چه با سینه ی دریا می کرد؟
"دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد"
ظهر بود و عطش فاجعه یاغی شده بود
ماه دریا نفس قافله

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح و شهادت حضرت عباس(ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور) *

1534
3

شعر مدح و شهادت حضرت عباس(ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور) ای دلبر زبانزد آئینه‌های نور
هر لحظه‌ روشنی بدرخشی به پای نور
هفت آسمان شكوه تو را جلوه می‌دهد
ای نور باشكوه تویی ماجرای نور
از هالة وجود تو ماه آفریده‌اند
از روشنای هر سخن تو دعای نور
ای آشنای سبز ولایت به شوق تو
باید زمین ترانه بخواند برای نور
پشت سری و سایة نور برادری
آری چه دیدنی است زمین با دو آیه نور
ای حضرت زلال وجودت مطهر است
تو چشمه‌ای زلالیت از حوض كوثر است
ای چشمة محبت عالم وجود تو
باران كرامتی است به امواج جود تو
دنیا بهشتی است ز شرح معطرت
هر جا كه بو كنیم رسد بوی عود تو
دریا نمایشی است ز اوج فضائلت
پیچیده موج موج در عالم سرود تو
سقا اگر نیامده بودی صفا نبود
دریا نداشت جلوه‌گری‌ با

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد) *

3818
3

شعر حضرت عباس(سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد) سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پرس از چه ز سقا حیا نکرد
تجدید شد وضوی نماز امام عشق
بیهوده دست خویش به آب آشنا نکرد
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد
سر شد دو تا و، قد بر دو نان دو تا نکرد
جز لحظه ای که مشک به دندان گرفته بود
در عمر خویش خنده ی دندان نما کرد
دندان کند، چو گره وا نشد چرا
دندان او هم آن گره ی بسته وا نکرد
معراج او را به روی زمین شد ز پشت زین
همچون نبی عروج به سوی سما نکرد
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت
حق سجود عشق، چو او کس ادا نکرد
شاعر:علی انسانی

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(این جوان کیست که در قبضه او طوفان است) *

17603
220

شعر حضرت عباس(این جوان کیست که در قبضه او طوفان است) این جوان کیست که در قبضه او طوفان است
آسمان زیر سم مرکب او حیران است
پنجه در پنجهٔ آتش فکند گاه نبرد
دشت از هیبت این واقعه سرگردان است
مشک بر دوش فکنده است و دل را در مشت
کوه مردی که همه آبروی میدان است
تا که لب تشنه نمانند غریبان امروز
می رود در دل آتش به سر پیمان است
این طرف کوه جوانمردی و ایثار و شرف
روبرو قوم جفا پیشه و سنگستان است
صف به صف می شکند پشت سپاه شب کیش
آذرخشی است که غرنده تر از شیران است
خیره بر خیمه زینب شده و می نگرد
کودکی را که تمامی عطش و گریان است
سمت خون علقمه در آتش و در سمت عطش
خیمه ها شعله ور و بادیه اشک افشان است
این که بر صفحه پیشانی او حک شده است
آیه هایی است که از

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد) *

2510
4

شعر حضرت عباس(مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد) مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد
هر دم از سینه ی او ناله ی غم می خیزد
کو دو دستی که دگر مشک به آن آویزد؟
غصه کِی از دل ماتم زده ام بگریزد؟
دست آماج سن و نیزه ی اعدایم بود
مشک خو کرده ی دستان توانایم بود
دست هم سنگر دیرینه ی مشکم افتاد
مشک سر داده از این واقعه آه و فریاد
دست آویزه ی تن، مشک هم آویزه ی دست
در غم ماتم او، بغض دل مشک شکست
دست گردیده جدا، مشک چنان می نالد
دیده و دل به وفاداری او می بالد
دست افتاده ز تن چون گل سرخی به کویر
مشک در چنبره ی غم شده در بند و اسیر
مشک در سوزش آه و غم دلواپسی اَست
اشک برچهره ی او جلوه گه بی کسی است
درد بی دست شدن سخت گرانست بر او
زین عزا داده گره بر رخ و ط

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته) *

1352

شعر شهادت حضرت عباس(مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته) مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته
از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته
و آب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد
همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته
نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد
و آب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته
غبار و شیهه‌ی اسبان کمان و تیغ دغا
نســیـم، زیــر علـم، می‌خزید آهسـته
سـوار، خـم شد و از اسب، به زیر افتاد
بـــه ‌روی خــــاک بـــلــا آرمــید آهسته
و در میــان هیـاهوی اسـب‌ها، آن مرد
صدای ناله‌ی زهرا شنید آهسته
و بـــر جنــــازه‌ی او آفــتــاب را دیــــدم
که زیــر بار غمش می خمید، آهسته
و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند
ســتــون خیمــه‌ی او را کشید آهسته
شاعر:حسنعلی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(نقاش اسب را که زمین گیر می کشد) *

1621

شعر شهادت حضرت عباس(نقاش اسب را که زمین گیر می کشد) نقاش اسب را که زمین گیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد
بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد
از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد
موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟
احساس می کنم کمرم تیر می کشد...
×××
باید که خون گریست زمین ناله می کند
یک دشت را برای تو پر لاله می کند
×××
پیشانی ات نگاه مرا خیره می کند
آبی آسمان مرا تیره می کند
با مشک روی دوش به ما فکر می کنی
با دست و سر به دین خدا فکر می کنی
یا فکر می کنی که حسین است و بعد از آن
تنها، علی میان حنین است و بعد از آن
این شام آخر است و صلیب است و بعد از آن
صد خنجر است و حنجر سیب است

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس و حضرت زینب(یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین) *

5365
12

شعر حضرت عباس و حضرت زینب(یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین) یا ابالفضل تویی تاج سر ام بنین
پسر فاطمه هستی پسر ام بنین
تو علمدارترین صاحب پرچم هستی
تو به اسرار دل فاطمه محرم هستی
تا تو بودی نگرانی به دل خیمه نبود
تا تو رفتی همه ی خیمه شده رنگ کبود
گر چه گفتی تو غلامی به من اما عباس
تو شدی آبروی حضرت زهرا عباس
منِ زینب چه کنم بی تو در این دشت بلا
من و یک خیمه ی پر کودک و زن در صحرا
دست تو قطع شد و دست مرا می بندند
چشم تو پاره و بر گریه ی من می خندند
جگر من شده چون چشم تو پاره پاره
دختر شیر خدا بعد تو شد آواره
از شکافی که به فرق سر تو افتاده
معجر از روی سر خواهر تو افتاده
به همان محکمی ضربت نامرد عمود
خورده ام سیلی و رخساره ی من گشته کبود
تو سر نیزه و من

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی) *

1322
1

شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی) یک شب جمعه جایتان خالی
خواب دیدم که پر درآوردم
دست در دست آسمان رفتم
کف العباس سر درآوردم
آن طرف سمت نخل ها دیدم
دسته دسته هر آن چه گنجشک است...
خسته از بال وپر زدن، تشنه
دور میدان کوچک مشک است
تشنه بودم ولی در آن لحظه
خواستم تا کمی ثواب کنم
خواستم جیک جیک آن ها را
هم نوا با صدای آب کنم
دست بردم به زیر مشک ولی
ناگهان باد و خاک و طوفان شد
ابرهای سیاه...باران...بعد...
مشک بی چاره تیر باران شد
هم زمان رعد و برق های مهیب
سوی گل های بی زبان رفتند
بعد گنجشک های آواره
پر زدند و به آسمان رفتند
سحر از جا پریدم و دیدم
سخت از روی تخت افتادم
چشم ها یم چقدر تار شدند
بال ها را به آسمان دادم
دست هایم عجیب می

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(یک عمود آمد و عمو افتاد) *

1471

شعر شهادت حضرت عباس(یک عمود آمد و عمو افتاد) یک عمود آمد و عمو افتاد
می رود سوی آسمان فریاد
کودکان دست بر دعا دارند
حضرت حق خودت بیا امداد
دختر کوچک حرم می زد
روی دستی که مشک دستش داد
هر چه گویم تصورش سخت است
که چه کرده است با سرش فولاد
بعد او گرگ ها درنده شدند
بعد او حمله بر خیام آزاد
شاعر:سیدمحمد حشینی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد) *

1475
3

شعر حضرت عباس(یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد) یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد
با یه مشک خالی از دور تک و تنها میومد
موج می‌زد سینه‌ی دریا تا که زلفاشو می‌دید
ابرواش چه قدر به اون چشمای زیبا میومد
با تعجب می‌دیدند نخلا به جای آسمون
ماه این مرتبه داشت از دل صحرا میومد
می‌دونستم آخرش کوفیا چشمت می‌کنند
علمت بس که به اون قامت رعنا میومد
گمونم دستای تو عرشو بنا کرده رو آب
رو همون آبی که با دست تو بالا میومد
چشمای اهل حرم بسته به دستای تو بود
کاروانی به امید تو به این جا میومد
روی خاک وقتی می‌افتادی چی گفتی زیر لب؟
که از اون دورا صدا ناله‌ی ‌زهرا میومد
تا برادر رو صدا کردی کمی دیر رسید
آخه با دستی به پشت و کمری تا میومد
میشه دختر، پدرش بیا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(تیر و کمان به کف به کمین دشمنان مشک) *

2032

شعر حضرت عباس(تیر و کمان به کف به کمین دشمنان مشک) تیر و کمان به کف به کمین دشمنان مشک
این جا نشسته اند برای نشان مشک
راهی زیاد تا به حرم مانده و کم است
این جا برای آب رساندن زمان مشک
تا آب را به خیمه برم موج می زند
دل شوره های ام بنین در میان مشک
بر روی شانه آبروی مادر من است
یک خیمه تشنه چشم به راه دهان مشک
دستش شکسته باد که تیری زد و برید
هم رشته امید مرا هم امان مشک
حالا که نا امیدم و بی دست روی خاک
افتاده ام کنار تن نیمه جان مشک
خالی است جای اصغر و باران گرفته است
در علقمه ز چشم من و آسمان مشک
شاعر:علی ناظمی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(منمو یه قلبه زخمی) *

1417

شعر حضرت عباس(منمو یه قلبه زخمی) منمو یه قلبه زخمی
که برای تو پر اشکه
افتخارش همینه که
دخیله میدون مشکه.
قد رعنا و رشیدت
خواب و از ماها گرفته
آقا جون برای روضت
دل ما عزا گرفته
وقتی از همه بریدم
خودمو دست تو دیدم
همه ی دل خوشی هامو
توی هیئت تو دیدم
یاده اون نمازه صبح و
حرم قشنگت آقا
یاد لحظه های اول
یاد دل تنگی سقا
دوباره صدام بزن تا
پرچم تو رو بگیریم
باز کنار کف العباس
با حسین حسین بمیرم
آقا آرزوم همینه
که یه روز با شور و احساس
همگی پای برهنه
باز بیایم به کف العباس
دلا رو، رو دست بگیریم
پا برهنه خیلی ساده
با حسین حسین آقاجون
تا نجف بریم پیاده
می دونستم که یه روزی
همه می گن که دیوونه س
من میگم برا ابلفضل
این ترانه عاشونه س:
«ا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد) *

1526
1

شعر شهادت حضرت عباس(یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد) یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد
با یه مشک خالی از دور تک و تنها میومد
موج می‌زد سینه‌ی دریا تا که زلفاشو می‌دید
ابرواش چه قدر به اون چشمای زیبا میومد
با تعجب می‌دیدند نخلا به جای آسمون
ماه این مرتبه داشت از دل صحرا میومد
می‌دونستم آخرش کوفیا چشمت می‌کنند
علمت بس که به اون قامت رعنا میومد
گمونم دستای تو عرشو بنا کرده رو آب
رو همون آبی که با دست تو بالا میومد
چشمای اهل حرم بسته به دستای تو بود
کاروانی به امید تو به این جا میومد
روی خاک وقتی می‌افتادی چی گفتی زیر لب؟
که از اون دورا صدا ناله‌ی ‌زهرا میومد
تا برادر رو صدا کردی کمی دیر رسید
آخه با دستی به پشت و کمری تا میومد
میشه دختر، پدرش بیا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(یک عمود آمد و عمو افتاد) *

1461

شعر حضرت عباس(یک عمود آمد و عمو افتاد) یک عمود آمد و عمو افتاد
می رود سوی آسمان فریاد
کودکان دست بر دعا دارند
حضرت حق خودت بیا امداد
دختر کوچک حرم می زد
روی دستی که مشک دستش داد
هر چه گویم تصورش سخت است
که چه کرده است با سرش فولاد
بعد او گرگ ها درنده شدند
بعد او حمله بر خیام آزاد
شاعر:سید محسن حسینی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته) *

1332

شعر شهادت حضرت عباس(مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته) مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته
و از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته
و آب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد
همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته
نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد
و آب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته
غبار و شیهه‌ی اسبان کمان و تیغ دغا
نســیـم، زیــر علـم، می‌خزید آهسـته
سـوار، خـم شد و از اسب، به زیر افتاد
بـــه ‌روی خــــاک بـــلا آرمــید آهسته
و در میــان هیـاهوی اسـب‌ها، آن مرد
صدای ناله‌ی زهرا شنید آهسته
و بـــر جنــــازه‌ی او آفــتــاب را دیــــدم
که زیــر بار غمش می خمید، آهسته
و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند
ســتــون خیمــه‌ی او را کشید آهسته
شاعر:حسن علی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(هر کس که با تو بوده اگر با تو هست ماند) *

1295

شعر مدح حضرت عباس(هر کس که با تو بوده اگر با تو هست ماند) هر کس که با تو بوده اگر با تو هست ماند
دنیا تو را نداشت که این گونه پست ماند
چون روز روشن است که پیروز جنگ کیست
بر قلب دشمنان تو داغِ شکست ماند
در زیر رقص تیغ تو در اوج کارزار
هر کس که ایستاد، نه، هر کس نشست ماند
سر را به صخره ها زده هر روز علقمه
یک عمر در هوای تو این گونه مست ماند
هر آدمی ز رفتن خود ردّ پا گذاشت
اما چرا ز رفتن تو ردّ دست ماند؟
شاعر:مهدی رحیمی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی) *

1575

شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی) یک شب جمعه جایتان خالی
خواب دیدم که پر درآوردم
دست در دست آسمان رفتم
کف العباس سر درآوردم
آن طرف سمت نخل ها دیدم
دسته دسته هر آن چه گنجشک است...
خسته از بال و پر زدن، تشنه
دور میدان کوچک مشک است
تشنه بودم ولی در آن لحظه
خواستم تا کمی ثواب کنم
خواستم جیک جیک آن ها را
هم نوا با صدای آب کنم
دست بردم به زیر مشک ولی
ناگهان باد و خاک و طوفان شد
ابرهای سیاه...باران...بعد...
مشک بی چاره تیر باران شد
هم زمان رعد و برق های مهیب
سوی گل های بی زبان رفتند
بعد گنجشک های آواره
پر زدند و به آسمان رفتند
سحر از جا پریدم و دیدم
سخت از روی تخت افتادم
چشم ها یم چقدر تار شدند
بال ها را به آسمان دادم
دست هایم عجیب م

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی) *

2012
1

شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی) یک شب جمعه جایتان خالی
خواب دیدم که پر درآوردم
دست در دست آسمان رفتم
کف العباس سر درآوردم
آن طرف سمت نخل ها دیدم
دسته دسته هر آن چه گنجشک است...
خسته از بال و پر زدن، تشنه
دور میدان کوچک مشک است
تشنه بودم ولی در آن لحظه
خواستم تا کمی ثواب کنم
خواستم جیک جیک آن ها را
هم نوا با صدای آب کنم
دست بردم به زیر مشک ولی
ناگهان باد و خاک و طوفان شد
ابرهای سیاه...باران...بعد...
مشک بی چاره تیر باران شد
هم زمان رعد و برق های مهیب
سوی گل های بی زبان رفتند
بعد گنجشک های آواره
پر زدند و به آسمان رفتند
سحر از جا پریدم و دیدم
سخت از روی تخت افتادم
چشم ها یم چقدر تار شدند
بال ها را به آسمان دادم
دست هایم عجیب م

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد) *

2492
5

شعر شهادت حضرت عباس(مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد) مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد
هر دم از سینه ی او ناله ی غم می خیزد
کو دو دستی که دگر مشک به آن آویزد؟
غصه کِی از دل ماتم زده ام بگریزد؟
دست آماج سن و نیزه ی اعدایم بود
مشک خو کرده ی دستان توانایم بود
دست هم سنگر دیرینه ی مشکم افتاد
مشک سر داده از این واقعه آه و فریاد
دست آویزه ی تن، مشک هم آویزه ی دست
در غم ماتم او، بغض دل مشک شکست
ست گردیده جدا، مشک چنان می نالد
دیده و دل به وفاداری او می بالد
دست افتاده ز تن چون گل سرخی به کویر
مشک در چنبره ی غم شده در بند و اسیر
مشک در سوزش آه و غم دل واپسی اَست
اشک برچهره ی او جلوه گه بی کسی است
درد بی دست شدن سخت گرانست بر او
زین عزا داده گره بر رخ و ط

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح و شهادت حضرت عباس(مشک را هم شأن دریا می کنی) *

1500
1

شعر مدح و شهادت حضرت عباس(مشک را هم شأن دریا می کنی) مشک را هم شأن دریا می کنی
آب را با عشق معنا می کنی
عکس ماهت توی آب افتاده است
نهر را محو تماشا می کنی
آب در مشت و نمی نوشی چرا؟
قطره را غرق تمنا می کنی
عقل را، اندیشه را، احساس را
باز در گیر معما می کنی
در میان نیزه ها بی دست و چشم
محشری در عشق بر پا می کنی
آن امان نامه خیالی باطل است
شمر را این گونه رسوا می کنی
مشق صبر و صدق و اخلاص و صفا
این همه در نقش سقا می کنی
×××
با نگاهی٬ ای مسیح پاک دم
مرده زنده، کور بینا می کنی
دردهایم را نمی گویم ولی
دیده ام، درمان مهیا می کنی
دست هایت عشق را پل می شود
در غزل هایم چه خوش جا می کنی
گونه های شعر من تر می شود
عقده های بسته را وا می کنی!
شاعر:پروانه بهزا

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد