اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت عباس(دل شوریده نه از شور شراب آمده است) *

4923
12

شعر حضرت عباس(دل شوریده نه از شور شراب آمده است) دل شوریده نه از شور شراب آمده است
دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست
ساغر ابروی پیوسته او محوم کرد
هر که را نیستی افزود به هستی پیوست
سرو بالای بلندش چو خرامان میرفت
نه صنوبر که دو عالم بنظر آمد پست
قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند
چمن «فاسقتم» از سر و قدش رونق بست
شاه اخوان صفا ماه بنی هاشم اوست
شد در او صورت و معنی بحقیقت پیوست
ساقی باده توحید و معارف عباس
شاهد بزم ازل، شمع شبستان الست
در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت
نیست شد از خود و زد پا بسر هر چه که هست
رفت در آب روان ساقی و لب تر ننمود
جان به قربان وفاداری آن باده پرست
شاعر:آیت الله کمپانی

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت عباس(ذكر سماواتیان ثناى اباالافضل) *

4242
12

شعر حضرت عباس(ذكر سماواتیان ثناى اباالافضل) ذكر سماواتیان ثناى اباالافضل
خیل ملك ، خادم سراى اباالفضل
بامژه روبد غبار، حور بهشتى
از حرم و صحن با صفاى اباالفضل
گر به شهان مى برند رشگ خلایق
فخر به شاهان كند گداى اباالفضل
هیچ ز بیگانگى به حق نبرد راه
هر كه نگردید آشناى اباالفضل
پامكش از درگهش كه عقده گشایى
هست به دست گره گشاى اباالفضل
غم نبرد راه بر دلش به صف حشر
هر كه بود در دلش ولاى اباالفضل
ور نه كه مى برد جان ز قوم جفا جو
از دم شمشیر جانگزاى اباالفضل
آب ننوشید بى حسین دست و دل از جان
این روش از همت و حیاى اباالفضل
شست به راه حسین دست و دل از جان
اجر اباالفضل با خداى اباالفضل
پاس وفا داشت آنچنان كه بماندند
اهل وفا مات بر وفاى اباالفضل
ب

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(به گونه‌ی ماه) *

1517

شعر حضرت عباس(به گونه‌ی ماه) به گونه‌ی ماه
نامت زبان‌زد آسمان‌ها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیه‌های جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمه‌گاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانه‌ی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
شام غریبان
سکوت
سنگین و پرهیاهو
صف می‌آراست
گلوی شورشی تو
_ در خط مقدم فریاد
بر یال ذوالجناح باد
دستی دوباره می‌کشید
و زیر تابش خورشید
آه از نهاد علقمه برمی‌خاست!
***
سکوت
سنگین و پرهیاهو
درهم می‌شکست
گلوی شورشی تو
بر یال ذوالجناح باد
شتک می‌زد
علقمه _سرخ و سیرا

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست) *

1384

شعر حضرت عباس(شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست) شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حسن تو را نور می برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
و گرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آن‌که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت سراسر دست
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست
برید باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله‌ای داده است کم‌ت

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟) *

1501
1

شعر حضرت عباس(سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟) سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟
یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟
با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش
این آرزوی توست مبادا بخورد تیر
تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی
تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر
***
حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی
تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر
تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد
چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر
تو خواسته ای حال که آبی نرساندی
سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر
***
تو خواسته ای تا همه دار و ندارت
پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر
شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(عباس یعنی تا شهادت یکه‌تازی) *

5129
5

شعر حضرت عباس(عباس یعنی تا شهادت یکه‌تازی) عباس یعنی تا شهادت یکه‌تازی
عباس یعنی عشق یعنی پاکبازی
عباس یعنی با شهیدان همنوازی
عباس یعنی یک نیستان تک‌نوازی
عباس یعنی رنگ سرخ پرچم عشق
یعنی مسیر پر پیچ و خم عشق
جوشیدن بحر وفا معنای عباس
لب تشنه رفتن تا خدا معنای عباس
صد چاک رفتن تا حریم کبریایی
صد پاره گشتن در طریق آشنایی
بی دست با شاه شهیدان دست دادن
بی سر به راه عشق و ایمان سر نهادند
بی چشم دیدن چهره رؤیایی یار
جاری شدن در دیدن دریایی یار
بی لب نهادن لب به جام باده عشق
بی کام نوشیدن تمام باده عشق
این است مفهوم بلند نام عباس
در ساحل بی ساحلی آرام عباس
یک مشک آب سرد و دریایی طراوت
یک بارقه از حق و خورشیدی حرارت
وقتی که اقیانوس را در مشک م

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(چشم هر خاك نشین بركَرم عباس است) *

2417
1

شعر حضرت عباس(چشم هر خاك نشین بركَرم عباس است) چشم هر خاك نشین بركَرم عباس است
‏دیده اهل فلک بو ِنِعَم عباس است
‏مؤمنان را خبر از این خم آگاهی ده
‏کعبه عشق در ابروی خم عباس است
‏به یقین رایت الاسلام همان بیرق اوست
‏پرچم سرخ قیامت ألم عباس است
‏آن مقدس قسم راست مردان خدا
‏به خداوند تعالی قسم عباس است
‏آن خیابان پر از نخل که درکرببلاست
‏می توان گفت که باغ ارم عباس است
‏چشمه­ای است که در زیر مزارش جاری است
‏آری اکسیر شفا در حرم عباس است
‏هرکسی گریه کن اوست سعادت دارد
‏خوش به حالش که گرفتار غم عباس است
‏آری اسباب شفاعت که به دست زهراست
‏در صف حشر دو دست قلم عباس است
شاعر:مهدی عبدالکریمی

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(عمو را که ندیدم) *

7972
23

شعر حضرت عباس(عمو را که ندیدم) عمو را که ندیدم
شده قطع امیدم
دل از آب بریدم
روم خیمه بگویم
که شد کشته عمویم
دلم تاب ندارد
حرم آب ندارد
علی خواب ندارد
روم خیمه بگویم
که شد کشته عمویم
پدر رنگ پریده
حرم جامه دریده
عمو تیر به دیده
روم خیمه بگویم
که شد کشته عمویم

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(كاش می گشتم فدای دست تو) *

4826
5

شعر حضرت عباس(كاش می گشتم فدای دست تو) كاش می گشتم فدای دست تو
تا نمی دیدم عزای دست تو
خیمه های ظهر عاشورا هنوز
تكیه دارد بر عزای دست تو
از درخت سبز باغ مصطفی
تافتاده شاخه های دست تو
اشك می ریزد ز چشم اهل دل
در عزای غم فزای دست تو
رود شد، دریا شد، اقیانوس شد
چشمه ای از ماجرای دست تو
می توان آن سوی اقیانوس رفت
تا خدا با ناخدای دست تو
یك چمن گل های سرخ نینوا
سبز می گردد به پای دست تو
در شگفتم از تو ای خون خدا
چیست آیا خونبهای دست تو
شاعر:صادق رحمانی

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(ما دل به تولای تو بستیم ابوا لفضل) *

1964
5

شعر حضرت عباس(ما دل به تولای تو بستیم ابوا لفضل) ما دل به تولای تو بستیم ابوا لفضل
‏چون گرد به راه تو نشستیم ابوا لفضل
ما پنجره دیده به روی توگشودیم
‏ما دل به تولای تو بستیم ابوا لفضل
تو ماه بنی هاشم و خورشید لقایی
‏ما محو تو چون آینه هستیم ابوالفضل
ای جلوه گر از روی تو انوار هدایت
‏ما ذره خورشید پرستیم ابوالفضل
تا نقش تو تکثیر شود در نظر ما
‏چون آینه صد بار شکستیم ابوا لفضل
پیوند رگ و ریشه ما با غم عشق است
‏از هر چه به جز یارگسستیم ابوا لفضل
با یاد تو چون هم نفس و یکدله هستیم
‏از بند بلا یک شبه رستیم ابوا لفضل
با زمزمه عشق تو ما انس گرفتیم
‏ازکوثر احساس تو مستیم ابوا لفضل
‏ای ساقی سرچشمه ایثار و محبت
‏ما تشنه پیمانه به دستیم ابوالفضل
شاعر:م

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر حضرت عباس(ع)-(مشک بر دوش به دریا آمد) * علی اکبر لطیفیان

8944
16

شعر حضرت عباس(ع)-(مشک بر دوش به دریا آمد) مشک بر دوش به دریا آمد
همه کفتند که موسی آمد
‏نفس آخر ماهی­ها بود
ناگهان بوی مسیحا آمد
‏از سر و روی فرات، آهسته
موج می ریخت که سقا آمد
‏او قسم خورده که سقا باشد
آن زمانی که به دنیا آمد
‏دست بر زیر سر آب نبرد
علقمه بود که بالا آمد
‏از کمین گذر نخلستان
با خبر بودکه تنها آمد
‏کاش آن تیر نمی آمد، حیف
از بد حادثه اما آمد
‏انکسار از همه جا می بارید
از حرم شاه حرم تا آمد
‏داشت آماده هجرت می شد
که در این فاصله زهرا آمد
از دل علقمه زیبا می رفت
‏مثل آن لحظه که زیبا آمد
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(نیست صاحب همتی در نشاتین) *

7500
9

شعر حضرت عباس(نیست صاحب همتی در نشاتین) نیست صاحب همتی در نشاتین
همقدم عباس را بعد از حسین
در هوا داری آن شاه الست
جمله را یک دست بود، او را دو دست
آن قوی، پشت خدا بنیان از او
و آن مشوش، حال بی دینان از او
موسی توحید را هارون عهد
از مریدان، جمله کاملتر به جهد
طالبان راه حق را بد دلیل
رهنمای جمله بر شاه جلیل
می گرفتی از شط توحید آب
تشنگان را میرساندی با شتاب
عاشقان را بود آب کار از او
رهروان را رونق بازار از او
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد بسوی تشنه کامان رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
پی فرو بارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز
اشک چندان ریخت بروی چشم مشک
تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
تا قیامت تشن

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(هر چند جداست دست عباس) *

1784

شعر حضرت عباس(هر چند جداست دست عباس) هر چند جداست دست عباس
دستان خداست دست عباس
ا زبس که غریب مانده زینب
مشغول دعاست دست عباس
از پیکر اگر جدا افتاده
در بحر بلاست دست عباس
افتاده ز اسب، ماه زهر
ای وای! کجاست دست عباس؟
قرآن فتاده بر زمین است
آیات شفاست دست عباس
ای اهل حرم قرار گیرید!
دنبال شماست دست عباس
دستان سخاوت دست عباس
ارکان سخاست دست عباس
بر سینه آب، دست رد زد
منشور وفاست دست عباس
دست ادبش به سینه دارد
دریای حیاست دست عباس
مهدی، بطلب ظهور خود را
تا رو به سماست دست عباس

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(یل خیبر شکن دلاوره) *

2247
2

شعر شهادت حضرت عباس(یل خیبر شکن دلاوره) یل خیبر شکن دلاوره
تو رگاش غیرت خون حیدره
وقتی پرده از جمالش می کشه
توی آسمون دشت کربلا
قمر اندر قمر اندر قمره
قیامت یوسف برای دیدنش
صد شتر طلا و نقره می بره
با هون ذکر أنا بن حیدرش
‏ می زنه از میمنه تا میسره
زهره لشکر فتنه آب می­شه
دستاشو اگه به شمشیر ببره
وقتی ابروهاشو درهم می­کشه
رنگ و از چهره لشگر می بره
وقتی شمشیر می­زنه همه می­گن
با رجزهاش همه بیچاره می­شن
همه یا عباس ارحمنا می­گن
پاسبون صبح و شام زینیه
روز محشرم غلام زینیه
روز محشر رو سرش گل می­ریزن
زیو پاش دست توسل می ریزن
تا میاد همه براش فدا می­شن
انبیاء به احترامش پا می­شن
سر در بهشت، پرچم می زنن
پرچم ماه محرم می زنن
تو بهشت یه هیئت

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(هرکجا مصرعی از مشک و علم می آید) *

2501
1

شعر حضرت عباس(هرکجا مصرعی از مشک و علم می آید) هرکجا مصرعی از مشک و علم می آید
مصرع بعدی آن قافیه کم می آید
خاک و خون خورده ی آوار بلاییم امیر
خاک بر سر شده ی عشق شماییم امیر
آرزوی همه مان کرب و بلا نیست که هست
سردر چادرمان نام شما نیست که هست
در پی بوسه بر آن دست قلم آمده ایم
پسر فاطمه از جمعه ی بم آمده ایم
کوره ای از جگر زخم و تنوری آهیم
همه چادر زده در غربت اردوگاهیم
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود
خیمه داریم ولی آب نبسته است کسی
دل دختر بچه ای را نشکسته است کسی
خنده بر غربت چشم پر اشکی نزدیم
آب کم بود ولی تیر به مشکی نزدیم
باز هم دست خودم نیست و شاعر شده ام
جاده و اسب مهیاست مسافر شده ام
قسمت این بود که آن

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

شعر حضرت عباس(این صدای ناز عباسِ من است) * حسن ثابت جو

2509
3

شعر حضرت عباس(این صدای ناز عباسِ من است) این صدای ناز عباسِ من است
نغمه‌های راز عباسِ من است
شرحه بر بیت خموشم می‌رسد
باز تكبیرش به گوشم می‌رسد
آمده آهِ ابالفضلم به گوش
مشك دارد گه به دندان گه به دوش
ناله با این گریه‌هایم می‌كند
آمده مادر صدایم می‌كند!
من دعا بی قدر و بی حد گویمت
ای ابالفضلم خوش آمد گویمت
آمدی مادر فدای موی تو
پس چرا خاكی شده گیسوی تو؟
گو مگر روی زمین افتاده‌ای؟
گو مگر از صدر زین افتاده‌ای؟
كار مادر اشك مجنونی شده
چشم عباسم چرا خونی شده؟
چنگ خود كی پای زلفانت زده؟
تیر كین كی بر دو چشمانت زده؟
با دو دستت دست مادر را بگیر
تا كشم از چشم شهلای تو تیر
وای عباسم دو دستانت كجاست؟
بازوان همچو مردانت كجاست؟
مادرت شد سرفراز جن

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرحضرت عباس(ع)(همه حیثیت آدم و عالم با توست) *

2555
4

شعرحضرت عباس(ع)(همه حیثیت آدم و عالم با توست) همه حیثیت آدم و عالم با توست
‏در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
من از این جذر و مد سینه زنانت خواندم
‏ماه من شورش شب های محرم با توست
‏دشمن از ترس تو هرگز مژه بو هم نزند
‏غضب آلوده­ای و خشم خدا هم با توست
با حضورت حرم آل علی آرام است
‏تا زمانی که در ا ین قافله پرچم با توست
علقمه زیر شتاب نفست می لرزد
‏وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست
دست زد بر كمر و پای تو بشكست حسین
قد بر افراشتن این كمر خم با توست
هیچ كس مثل تو از وعده خود آب نشد
مشك شد پاره و تنها غم عالم با توست

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(هرجا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل) *

9413
40

شعر حضرت عباس(هرجا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل) هرجا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل
زهرا به روی قلب من نوشته یا اباالفضل
به بیقراری ام مینازم میسوزم از عشق و می سازم
هرجا که اسمتو بیارن بی اختیار دلمو می بازم
ای کاش دل درمونشو ازت بگیره امشب
بین همین سینه زنی برات بمیره امشب
حرم قشنگت آرزومه نوکری تو آبرومه
به عشق تو زنده می مونم بدون تو کارم تمومه
چشمهای بی مقدارمو به پرچمت می دوزم
تقدیر من اینه آقا از عشق تو بسوزم
هر جا برات گریه کنم بهشته یا اباالفضل
زهرا به روی قلب من نوشته یا اباالفضل
تو روضه ی زخم مدینه گریه برات چه دلنشینه
چشام توی دریای اشکه وقتی که خوابتو می بینه
از دولت عشق تو شد دلم غلام زهرا (س)
به دست تو زندگیمو زدم به نام زهر

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(چشمایت روضه خوانى مى ‏كند) *

1427

شعر شهادت حضرت عباس(ع)(چشمایت روضه خوانى مى ‏كند) چشمایت روضه خوانى مى ‏كند
اشكها را ساربانى مى ‏كند
آن افقهاى نگاه زخمى ‏ات
كربلا را دشتبانى مى ‏كند
علقمه بعد از تو چشم خویش را
روى نیزه، سر دوانى مى ‏كند
رفتى و در خیمه ‏هاى تشنه لب
آب با آتش تبانى مى كند
رفتى و بر سرنوشت آبها
شرمسارى، حكمرانى مى ‏كند
اى پشت پر چین بلند علقمه
كیست آنكه روضه خوانى مى ‏كند
یك نفر دارد ز مشك و دست تو
با دو بوسه قدردانى مى ‏كند

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(پسر فاطمه را تا كه علمدار بود) *

1592
1

شعر شهادت حضرت عباس(پسر فاطمه را تا كه علمدار بود) پسر فاطمه را تا كه علمدار بود
نتوان گفت كه شاهنشه بى یار بُودْ
شب نگهبان حریم شه آزاد حسین
روز فرمانده یاران وفادار بُودْ
تشنه در شط شدن تشنه برون آمدنش
آخرین حد جوانمردى وایثار بُودْ
مشت زد بر دهن شمر، امان آور خویش
كه مرا مرگ به از ماندن با عار بُودْ
با برادر چو پدر بهر پیمبر بودى
وان پدر را پسر اینگونه سزاوار بُودْ
كه گه حمله به روبه صفتان گفت سپهر
ثانى شیر خدا حیدر كرار بُودْ
لیك چون درك سعادت ز شهادت بُودَشْ
كشته گشتن شرف آن گل بى خار بُودْ
گرد شد عرصه پیكار و برون از دل كرد
بین كه دور از تن وى دست گهر بار بُودْ
تا به دامان حبیبش برسد دست امید
پپیشاز تن او پیشكش یار بُودْ

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(اى به معراج شرف بالاترین) *

2703
2

شعر حضرت عباس(اى به معراج شرف بالاترین) اى به معراج شرف بالاترین
اى به جمع دلبران زیباترین
اى بهار بى خزان هاشمى
سبزپوش بوستان هاشمى
با نگاهت یاس خوشبو مى‏ شود
گلشن احساس خوشبو مى ‏شود
هیچ گل همچون گل احساس نیست
یاس هم خوشبوتر از عباس نیست
محرم وصلى به میقات حسین
روى تو، طور مناجات حسین
اى عمود خیمه‏گاه اهل بیت
اى به گاه غم پناه اهل بیت
همتّت چون روز عاشورا بلند
قامتت چون شاخه‏ ى طوبى بلند
چشم گردون خیره بود اما ندید
آفتاب و ماه را یك جا ندید
غیر آنجا كز تاسف آفتاب
ماه را مى ‏كرد با حسرت خطاب
كه ‏اى گلی که از حسن شبنم پاك تر
وى ز قلبم سینه ‏ات صد چاك تر
اى كس من، بى كسى من ببین
یك تنه تنها و این دشمن ببین
رفتى و بردى ز دل صبر و شكیب

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(اى گل، گل پرور ام البنین) *

2415
4

شعر مدح حضرت عباس(اى گل، گل پرور ام البنین) اى گل، گل پرور ام البنین
سومین شیر امیرالمؤمنین
خالق احساس، اى روح ادب
اى امیر عشق، اى عشق آفرین
صد هزاران ماه از هفت آسمان
نور گیرند از تو اى ماه زمین
اى بزرگى، خاكسار مقدمت
اى شرف در محضرت ویران نشین
اى به انگشت ولا، انگشترى
اى میان حلقه‏ ى عصمت نگین
پنج معصوم خدا بوسیده‏ اند
بارها این دستهاى نازنین
سوره ‏ى عشق نماز كربلا
پاسبان خیمه‏ ى ناموس دین
اى به تو چشم امید عالمین
سیّدى یا كاشف‏الكرب الحسین
با نگاهى از همه دل مى ‏برى
غارت دل مى‏ كنى با دلبرى
زیر پر، بهر تبرك جبرئیل
از مهار ناقه ‏ات برده پرى
رقص تیغت در شجاعت بى ‏نظیر
در رگت جارى است خون حیدرى
واى مقیاس تو و سلمان كجا
با نگاه خویش سلما

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(با دو بازو گفت تا در تن‏اید) *

2274
2

شعر شهادت حضرت عباس(با دو بازو گفت تا در تن‏اید) با دو بازو گفت تا در تن‏اید
شاخ سرو، شاخ شمشاد من اید
لیك باید از دم تیغ خسان
شاخه‏ ى مرجان شوید و ارغوان
تا نپردازید از حالى به حال
كى مهیا مى ‏شود سیر كمال
پیش تیر دشمن بیدادگر
سینه را گفتا شوى باید سپر
تا از این حالت كه دارى در جدال
تیر اعدایت دهد تغییر حال
سعى كن تا در ره سلطان دین
چاك چاك افتى ز جور مشركین
چشم را فرمود دارم از تو چشم
تا ز پیكان عدو نایى به خشم
گر چه بندد تیر راه دیدنت
حق چنین خواهد به خون غلتیدنت
با دو زانو گفت باید ناگزیر
بركشید از دیده ‏ى من نوك تیر
تا چو شه آید به بالین سرم
دیده ‏اى باشد كه رویش بنگرم
ورنه گر ماند فرو تیرم به عین
كى توانم دید رخسار حسین
با زبان گفت اى

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(اى كه در باغ ولا منصب سقا دارى) *

3815
6

شعر مدح حضرت عباس(اى كه در باغ ولا منصب سقا دارى) اى كه در باغ ولا منصب سقا دارى
ماه طاهایى و در دیده ما جا دارى
تو اباالفضلى و ایثار برازنده توست
آن‏چه خوبان همه دارند تو تنها دارى
بوسه باران یدالله شد آن بازوى تو
هم پسر خواندگى از حضرت زهرا دارى
كمترین مزد وفادارى ‏ات این است به دوست
كه تو هم پاى حسین نقش به دل‏ها دارى

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(بر خاك تو هر كه سر گذارد) *

1594
2

مدح حضرت عباس(بر خاك تو هر كه سر گذارد) بر خاك تو هر كه سر گذارد
سر از دل خاك بر ندارد
در كوى تو وَهْم ره نبرده
از جاه تو كس خبر ندارد
در بین دو آفتاب، زهرا
مثل تو، على، قمر ندارد
گل بوسه چو تو بدست و بازو
هرگز پسر از پدر ندارد
سقایى و هیچ كس به عالم
از تو لب تشنه ‏تر ندارد
شاعر:غلامرضا سازگار

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مدح حضرت عباس(در برت اِستاد موسى با عصا) *

1562
1

مدح حضرت عباس(در برت اِستاد موسى با عصا) در برت اِستاد موسى با عصا
از دمت بیمار عیسى مى ‏شود
گر بگیرى لحظه ‏اى از رخ نقاب
یوسف از شوقت زلیخا مى ‏شود
چون تو را باب‏الحوائج خوانده ‏اند
هر گره با نام تو وا مى ‏شود
حك شده بر نخل ها با خون تو
علقمه میقات زهرا مى ‏شود
اى پناه ما سوى از بعد تو
تكیه‏ گاه عالمى تا مى ‏شود
اى به تو چشم امید عالمین
سیدى یا كاشف‏ الكرب الحسین
باز روى دستهاى بوتراب
آفتاب آمد دلیل آفتاب
با تپشهاى دل زهرائیت
عشق را انداختى در التهاب
اى دل زینب به سیماى تو خوش
ذكر لبهاى رقیه وقت خواب
اى امید خیمه‏ هاى سوخته
اى تمام آرزوهاى رباب

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(عطش بود و عباس بود و مشكى پر آب) *

2045

شعر شهادت حضرت عباس(عطش بود و عباس بود و مشكى پر آب) عطش بود و عباس بود و مشكى پر آب
عطش بود و صد لاله در التهاب
به یك دست مشكى پر از آب داشت
دلى از غم عشق بى تاب داشت
در آن لحظه ‏ى سرد و خاكسترى
ستم بود و یك دشت ناباورى
دلى بود در بند مشكى اسیر
ز هر سو تنش زیر رگبار تیر
ز دست علمدار افتاد مشك
شد از داغ سقا زمین غرق اشك
مگر علقمه قلبى از سنگ داشت
كه عباس را تشنه تنها گذاشت
به دندان نگه داشت او مشك را
به آتش كشید او دل اشك را
ز یك سو دلش بود و این مشك آب
از آن سو، سكینه كه مى ‏شد كباب
ز یك سو، على اصغرش تشنه بود
لب خشك او آب را مى ‏سرود
و آن سو امامش گرفتار بود
دلش پیش سجاد بیمار بود
و مى ‏رفت تا خیمه ‏ها با شتاب
كه اصغر نبیند دگر خواب آب
ستم بود

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت عباس(هرچه داریم همه از كرم عباس است) *

3190
3

شعر مدح حضرت عباس(هرچه داریم همه از كرم عباس است) هرچه داریم همه از كرم عباس است
خلقت جنّت حق لطف كم عباس است
نور بر شمس و قمر، ماه بنى هاشم داد
عرش یك ذرّه ز خاك قدم عباس است
نه فقط خلق زمین، عبد و غلامش باشد
به خدا خیل ملائك قدم عباس است
شیعه از كینه‏ى دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لواى عَلَم عباس است
در صف حشر علمدار شفاعت زهراست
عَلَم فاطمه، دست قلم عباس است

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(هنوز نام تو در دفتر زمان جـــاری اســت) *

1741
2

شعر شهادت حضرت عباس(هنوز نام  تو  در دفتر زمان جـــاری اســت) هنوز نام تو در دفتر زمان جـــاری اســت
و خون غیرت تو در رگ جهان جاری است
هنــوز هـم تو امید امـــــیدوارانـــی
زلال نام تو در بغض کودکــــان جاری است
چه دست بود فشاندی به آب ها که هنـــوز
حد یث عزت نــفس تو در زبـان جاری ا ست
و از دو دست تو دشت وفــا و غیـــــــــرت را
دو رود پای گرفته است و همچـنان جاری است
مگر نگاه تو د نبال مشــــــک می گـــردد
که رود اشگ زهر دیده بی امان جـــاری است
وفا به قامت تو قـــــدر خویش را ســـــــنجید
که با وفایی تو مثل بیکران جــــاری است
و اوج آبی نامـــت شبیه معـــــجزه هســــت
که بر مناره آفاق چون اذان جاری است
هنوز هـــم شفـــق آلود تســــت چشم افــــــــق
پی

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت عباس(سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر؟) *

2113
3

شعر حضرت عباس(سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر؟) سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر؟
یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر؟
با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش
این آرزوی توست مبادا بخورد تیر
تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی
تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر
***
حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی
تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر
تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد
چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر
تو خواسته ای حال که آبی نرساندی
سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر
***
تو خواسته ای تا همه دار و ندارت
پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر
شاعر:علیرضا لک

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد