ورود کاروان به کوفه

مرتب سازی براساس

مصائب اسارت شام -( هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین ) * حسین ایمانی

1693

مصائب اسارت شام  -( هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین  ) هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین

چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین

رفتی و بی تو شدم همراهِ نامَحرم حسین

تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم ... حسین

شد سرم مثل سرِتو قاریِ نیزه نشین

از سرِنیزه سرِبازار ... زینـب را ببین

باز هم در کوفه ام تدریسِ قرآن می کنم

خطبه ای می خوانم و دین را نمایان می کنم

آسمان را میهمانِ روضه یِ نان می کنم

گوشه یِ ویرانه را باآه.... میدان می کنم

کـوفه و شامِ بلا مَـقهور آوایم شده

عرش ماتِ مارأیتْ اِلا جمیلایم شده

می کِشم افلاک را تا خاک پائین با دَمَم

بعدِ عبّاسِ علی من حاملِ این پرچـمم

زن ولی مانندِ مادر با ولی اَم ... محکمم

کوهِ غم هستم اگر دشمن نمی ب

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:05
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

حضرت زینب س -(ای سر به سرِ نیزه قربانِ وفای تو، ای همسفرِ زینب کو قدِ رسای تو!) * هستی محرابی

1835

حضرت زینب س -(ای سر به سرِ نیزه قربانِ وفای تو، ای همسفرِ زینب کو قدِ رسای تو!) ‍ ‍ #‍گفتگوی_حضرت_زینب_س_با
#سر_مبارک_امام_حسین_ع_در
#مسیر_کربلا_تا_کوفه_و_شام

ای سر، به سرِ نیزه قربانِ وفای تو
ای همسفرِ زینب، کو قدّ رسای تو؟
ای سر به سرِ نیزه از شوقِ هوای تو
تا کوفه و شام آیم با گریه به پای تو

از روی سنان آید قرآن و دعای تو
آهسته برو خواهر قربانِ صدای تو
آن پیکرِ صد چاک و حلقومِ جدای تو
بی غسل و کفن مانده در کرببلای تو

کو حامیِ طفلانت سقای ولای تو
شد کرببلا پرپر در راهِ خدای تو

ای سر به سرِ نیزه گو عزمِ کجا داری؟
در کوفه نرو کوفی با تو نکند یاری
گر کوفه رَوی بینی هر خفت و هر خاری
رأست به سرِ نیزه نتوان بُکند کاری

ای سر به سرِ نیزه ای همسفرِ زینب
از رویِ سنان داری آیا

  • یکشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

ورود اهل بیت به کوفه -(بازار کوفه) * مرتضی محمودپور

1316

ورود اهل بیت به کوفه -(بازار کوفه) ◾بازار کوفه

بازار کوفه از چه رو در ازدحام است

زخم زبان بر زخم کهنه التیام است

بازار کوفه صف به صف استاده بودند

از بهر دیدار کدامین صف به بام است

یک کاروان از کربلا آمد به زاری

پژمرده دیدم گلشن و باغ بهاری

یک زن شبیه هاجر و مریم، نه، زهراست

با دست بسته قد خمیده زار و تنهاست

در عین تنهایی به مثل کوه محکم

این دختر آزاده دخت شاه بطحاست

آتشفشان قهر با خصم خدا شد

هرچه بلا دیده به راه حق رضا شد

با هر نگاهش خصم را در لرزه انداخت

دین را دوباره با نگاه خویش میساخت

هستی خود در راه هستی آفرین باخت

در کوره صبر و رضا مردانه بگداخت

زینب یگانه پاکباز عشق و ایثار

تیغ زبانش گشته بر دشمن شرر با

  • یکشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 17:48
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

حضرت رقیه س -(شب است و راهِ این کوه و بیابان، امان از تیزیِ خار مغیلان!) * هستی محرابی

2253

حضرت رقیه س -(شب است و راهِ این کوه و بیابان، امان از تیزیِ خار مغیلان!) #زبانحال_حضرت_رقیه_در_مسیر #کوفه_و_شام_با_سر_پدر
#نو_سروده_جدید

شب است و راهِ این کوه و بیابان
من و این سینه ی محزون و نالان

امان از بی کسی و درد هجران
امان از نیزیِ خارِ مغیلان

مرو ای ساربان من پا ندارم
سرِ خود سایه ی بابا ندارم

ندارم تا مرا گیرد در آغوش
بگویم من کجا این دشتِ خاموش

مزن ای ساربان افتادم از پا
ندارم طاقتِ این سنگِ خارا

نمی بینی که چشمم پُر ز غمزه است
نمی بینی سرِ بابام به نیزه است

چرا رحمی نداری ای حرامی؟
مرا سوزانده دردِ تشنه کامی

لبم خشک و تنم در آتشِ تب
بزار آبم دهد تا عمه زینب

سرِ بابا به نیزه روبرویم
بزار از درد خود بر او بگویم

شب است و جاده و این اشک و آهم
بتاب

  • چهارشنبه
  • 4
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 22:34
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

کوفه محرم 98 -(هرچند فاتح همه ی جنگها شدم) * سید پوریا هاشمی

1183
-3

کوفه محرم 98 -(هرچند فاتح همه ی جنگها شدم) هرچند فاتح همه ی جنگها شدم
خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم

ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ
زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم

همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم
آزرده از نگاه بد اشنا شدم

خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین
افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم

پایبن نیزه ی تو به من پشت پا زدند
دست خودم نبود که از تو جدا شدم

ام‌ حبیبه آمد و‌ نشاخت زینبم!
من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم

لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد
من‌ ناخدای کشتی کرببلا شدم
شرط استفاده ازین اشعار فرستادن ۱۴ صلوات نثار حضرت ابوطالب هست..

  • سه شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)صورت خونی/از پا فتادم و نفسم در شماره است * محمود اسدی

903
1

(غزل)صورت خونی/از پا فتادم و نفسم در شماره است از پا فتادم و نفسم در شماره است
بنگر به خواهرت سخنم با اشاره است

تو روی نیزه،دختر تو پای نیزه ها
با دست بسته طفل تو گرم نظاره است

عباس کو؟تا که ببیند سه ساله را
نی گوش مانده باقی و نی گوشواره است

از دستها مپرس،مپرسی ز مشتها
زین غصه خون،به قلب دل سنگ خاره است

از دختری بپرس که خونی ست صورتش
دیدم به خاک تکه ای از گوش پاره است

از روی بام سنگ به ناموس تو زدند
داغ دلم چو زخم تنت بی شماره است

کردی تو دفن پیکر ششماهه را ولی
از چیست روی نیزه سر شیرخواره است

یکدم نظر به شائق دلخسته ای نما
کو سینه اش ز سوز غمت پر شراره است
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • پنج شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

متن مثنوی اسارت اهلبیت -(مسافرم من و گم کرده کودک اقبال) *استاد محمد جواد غفورزاده

915

متن مثنوی اسارت اهلبیت -(مسافرم من و گم کرده کودک اقبال) مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال...

من از نواحی «اللهُ نور» می‌آیم
من از زیارت سر در تنور می‌آیم

من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا
من از طواف حریم حضور می‌آیم

درون سینه‌ام، اشراق وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور می‌آیم

سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف
شکسته بال و پر، اما صبور می‌آیم

هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور می‌آیم

ضمیر روشنم آیینهٔ فریبایی‌ست
و نقش خاطر من آنچه هست، زیبایی‌ست

سرود درد به احوال خسته می‌خوانم
نماز نافله‌ام را، نشسته می‌خوانم...

ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم
پیام خون و شرف را به کوفه آوردم

سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن

  • شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • alatashekoodakan
ادامه مطلب

مجلس ابن زیاد * عبدالحسین میرزایی

1690
1

مجلس ابن زیاد #امام_حسین
#حضرت_زینب
#کوفه #اسارت
#مجلس_ابن_زیاد

مزن آتش به قلبم ای ستمگر یابن مرجانه
مزن زخم زبان بر دخت حیدر یابن مرجانه

منی که سایه ام را چشم نامحرم ندیده بود
شدم هم صحبت تو ای ستمگر یابن مرجانه

همین سر را که بنهادی میان طشت ای نامرد
بود ریحانه قلب پیمبر یابن مرجانه

نوامیس خدا را کوچه و بازار گرداندی
نکرده کس چنین با قوم کافر یابن مرجانه

دلم آتش زدی ای بی حیا با طعنه های خود
نگفتی دیده ام داغ برادر یابن مرجانه

تو بنشستی کنار سفره آب و غذا اما
گرسنه،تشنه ، اولاد پیمبر یابن مرجانه

گهی کنج تنور و گه به روی نیزه ها رفته
مدارا کن مدارا کن به این سر یابن مرجانه

حسین را کشتی و دست از سر ا

  • شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 22:49
  • نوشته شده توسط
  • عبدالحسین میرزایی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شب دوم دروازه کوفه -(سرت را روی نی . ببوسم من ز دور) * قاسم نعمتی

1244
1

شب دوم دروازه کوفه  -(سرت را روی نی . ببوسم من ز دور) سرت را روی نی . ببوسم من ز دور
چه آمد بر سرت.حسین کنج تنور
به کوفه آمدم
به دنبال سرت
بیا و گریه کن
به حال خواهرت
حبیبی یا حسین

هلال صورتت . زده آتش دلم
چه با ناز آمدی . کنار محملم
نسیم افتاده در
سر گیسوی تو
به گریه مانده است
نگاهم سوی تو
حبیبی یا حسین
سرت را روی نی.نگهدار ای حسین
رسیده راهمان.به بازار ای حسین
به دخترهای تو
جسارت می شود
عقیله پای تو
کجاها می رود
حبیبی یا حسین

  • پنج شنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 09:44
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مهدی نظری

مصائب حضرت زینب در کوفه -(دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم) * مهدی نظری

1072

مصائب حضرت زینب در کوفه -(دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم) دست منو زنجیر ،فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم

بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم

من باتو بودم بی تو از عمرِ بدون تو...
...اینقدر باشم سیر ! ، فکرش را نمی کردم

مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم

دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم

بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچم‌گیر،...فکرش را نمی کردم

تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم

شمشیر بالارفت و پایین آمد و اکبر...
مُردم از آن تصویر،فکرش را نمی کردم

در کوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر،فکرش را نمی کردم

خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر،فکرش را نمی کردم

حالا فقط من ماندم و رأس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر،فکرش را نمی کردم

  • پنج شنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 01:13
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مصائب حضرت زینب -(من نمی دانم که از صبرَت بگویم، یاغمت؟!) *

414

مصائب حضرت زینب  -(من نمی دانم که از صبرَت بگویم، یاغمت؟!) من نمی دانم که از صبرَت بگویم، یاغمت؟!
مانده ام بینِ دوراهی، در بیانِ ماتمت

ای چهل منزل اسیرِ عشق! گویم از کدام؟
از صفا و مرهمت؟ یا از نبودِ مرحمت؟

از چه باید گفت؟ بی بی جان! چه را باید نوشت؟
مَحرمِ أسرار گشتن؟ یا صَفِ نامحرمت؟

مانده ام، تا نور تکلیفِ مرا روشن کند
گفت: هان! با استناره می توان شد مُلهَمَت

باز شد در پیشِ رویم مصحفی از “عُسر و یُسر “
بسته شد بابِ سؤال و طبعِ ما شد مُلزَمَت

در نگاهِ نافذت، آمد جوابِ “ رنج و گنج “
کعبه و خارِمغیلان و “ متاعِ دَرهَمَت “

کاش! راضی تر شوم، بر “ لطف و قهر “ و بر قضا
تا به چشمم توتیا گردد، غبارِ مَقدمت

هرچه غمگین تر شدم، زیباترآمد واژه ها
سَمتِ دریا می برد دل را، نگاهِ نَم نَمت

حیرت از چشمم چکید و بر لبم جاری شده
“ هم دمِ گرمِ تو زیباهم فراقِ همدمت! “

بُگذر از آرامش و آشفتگی در این غزل
خط به خط، شد مثنوی، آن خطبه های محکمت

من چه گویم؟ ای نوایِ نِی! وَ اِی نایِ نبی!
هست “ قُقنوسِ کباب وهدهدِ عرشی “ کمَت

“ در إطاعت از ولایت، صد جنان گُل کاشتی “
روی تو سرخ و نیامد هیچ بر اَبرو خَمَت

آری! آری! زینبیّون پادشاهِ عالمند
عاشقِ سربازیَم همواره تحتِ پرچمت

شاعر: حمید رضا کسرایی

  • یکشنبه
  • 6
  • مهر
  • 1399
  • ساعت
  • 16:45
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مناجات محرمی امام حسین(ع) -( چیزی ندارد آنکه در رزقش سحر نیست) * رضا دین پرور

428

مناجات محرمی امام حسین(ع) -( چیزی ندارد آنکه در رزقش سحر نیست) چیزی ندارد آنکه در رزقش سحر نیست
چیزی ندارد آنکه چشمش، چشم تر نیست

باید بسوزم در میان گریه کن ها
چون شمع، چون پروانه ای که فکر پر نیست

با دست خالی آمدم دستم بگیری
گرچه بها و ارزش من اینقدر نیست

حاجت نده که بیشتر آواره باشم
چون مثل تو بخشنده ای از هر نظر نیست

از چشم زهرا و علی حتماً می افتد
شب های جمعه هر گدایی در به در نیست

یک السلام ارباب می گویم بخر باز
روزی من شش گوشه آقا مگر نیست؟

شرمندهء خیرات و احسان حسینم
در کسب و کار نوکری اصلاً ضرر نیست

دنبال نیزه می روند اشرار کوفه
دیگر کسی در کربلا، دنبال سر نیست

تنهاست زینب، دور و اطرافش شلوغ است
یک زن حریف داد و قال صد نفر نیست

از نان و خرما دادن مردم بفهمید
اصلاً مسلمانی در این کوی و گذر نیست

معجر سر هر کس که بوده نیست دیگر
عباس، از این ماجراها بی خبر نیست

  • چهارشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

ورود کاروان به کوفه خطاب به امیرالمومنین(ع) -( یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی) * بردیا محمدی

385

ورود کاروان به کوفه خطاب به امیرالمومنین(ع) -( یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی) یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده

چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند

در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پرده‌نشین..،کوچه‌گَرد شد

تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت

این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند

بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد حسین‌ات..،کبود شد

نیزه نشین تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است

این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت

از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه

در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند
با چوب‌دست روی لب قاری ام زدند

کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را

  • چهارشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 13:33
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب

دروازه کوفه-(هلال من چرا پر از خاکستری) *

5941
9

دروازه کوفه-(هلال من چرا پر از خاکستری) هلال من چرا پر از خاکستری
زروی نیزه ها دلم را می بری
چراغ محمل من تمام حاصل من تو حل کن مشکل من
حسین جانم حسین حسین جانم حسین
*****

هلال من ببین هلالم کرده ای
ا لف بودم ولی تو دا لم کرده ای
چراغ راه زینب بسوزی ماه زینب زدودآه زینب
حسین جانم حسین حسین جانم حسین
*****
تو قرآن می کنی تلاوت یا حسین
گرفته محملم طراوت یا حسین
تویی ماه منیرم به گیسویت اسیرم دعا کن من بمیرم
حسین جانم حسین حسین جانم حسین
*****
ببین ای دلبرم چه کردی با دلم
ببین خون می چکد ز چوب محملم
شده بسته دو دستم بسوزد بود و هستم سر خود را شکستم
حسین جانم حسین حسین جانم حسین
*****
ببین از روی نی به چشمان ترت
بروی دامنم نشسته دخترت

  • پنج شنبه
  • 11
  • آذر
  • 1389
  • ساعت
  • 06:49
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر برای مصائب کوفه -( کسی نداد، جواب سلام هایش را ) * علی اکبر لطیفیان

3433
1

شعر برای مصائب کوفه -( کسی نداد، جواب سلام هایش را ) کسی نداد، جواب سلام هایش را
به احترام نبردند نام هایش را
تمام مردم نامرد خویش را کوفه...
...به کوچه ریخته حتی غلام هایش را
مسیر تنگ، مکافات رد شدن دارد
خدا به خیر کند ازدحام هایش را
ز کوچه رد شد و گیرم کسی نگاه نکرد
ولی چه کار کند پشت بام هایش را
یکی است نیزه نشین و یکی است ناقه نشین
ببین چگونه می آرند امام هایش را
به این سه ساله بچسبد،سکینه می افتد
مراقبت کندآخرکدام هایش را
شاعر:علی اکبرلطیفیان

  • دوشنبه
  • 18
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 13:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر در مورد مصیبت های کوفه -( نكند كوفه تو را پیر كند ) * علی اکبر لطیفیان

2961
1

شعر در مورد مصیبت های کوفه -( نكند كوفه تو را پیر كند ) نكند كوفه تو را پیر كند
زیرِ پا چادرِ تو گیر كند
نكند خنده به غم هات كنند
سرِ بازار تماشات كنند
نذر كردم كه نریزد پَرِ تو
دست گردان نشود معجرِ تو

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 14:42
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر حضرت زینب(س)-کوفه تا شام -( صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل،حسین ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

4087
10

شعر حضرت زینب(س)-کوفه تا شام -( صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل،حسین ) صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل،حسین
زآن سبب سر را زدم بر چوبه محمل،حسین
من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را
از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل ، حسین
اين تويي بالاي ني اي آفتاب فاطمه
يا شده خورشيد گردون بر زمين نازل،حسين
مي خورد بر هم لبت گويي تكلم مي كني
گاه با من، گه به طفلان ،‌ گاه با قاتل،حسين
اي هلال من ! زبس در خاك و خون پوشيده اي
ديدنت آسان ،‌شناسايي بود مشكل،حسين
اختيار ديده را پاي سرت دادم ز دست
ترسم از اشكم بماند كاروان در گِل،حسين
با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا
با سرت بر نوك ني ،‌اُلفت گرفته دل،حسين
با تمام دردها و غصه ها و رنج ها
نيستم آني ز طفل كوچكت غافل،حسين
هر چه پيش آيد ، خوش

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نوحه سینه زنی ورود کاروان اسرای حسینی به کوفه -( ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم ) *

7901
16

نوحه  سینه زنی ورود کاروان اسرای حسینی به کوفه -(   ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم  ) ای کوفه من با کوچه هایت آشنایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
بانوی دین بنت علی مرتضایم با کوچه هایت من آشنایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
ای کوفه با ما اینچنین رسم وفا نیست مهمان نوازی ای چنین با آشنا نیست
این رسم مهمانداری از آل عبا نیست بر نیزه بنگر تا ببینی ماجرایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
اینجا زمانی مسکن و مأوای ما بود در جای جای کوچه هایش جای ما بود
اینجا زمانی خانة بابای ما بود ماندست روی خاکهایت جای پایم
با کوچه هایت من آشنایم (2)
هر سائلی در کوفه چون محتاج نان بود هر کس غریب و بی کس و بی خانمان بود
در خانه بابای ما او را مکان بود اکنون غریب و بی کس و بی اقربایم
با کوچه هایت من آشنایم (2

  • جمعه
  • 3
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 07:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن کردی

شعر ورود کاروان به کوفه -( با هر نسیم زخم سرت تیر می کشد ) * حسن کردی

2607
8

شعر ورود کاروان به کوفه -( با هر نسیم زخم سرت تیر می کشد ) با هر نسیم زخم سرت تیر می کشد
گریه نکن که چشم ترت تیر می کشد
نیزه نشینیِ تو مرا میکشد حسین
قلبم شبیه زخم سرت تیر می کشد
هر وقت نیزه ات به علمدار میرسد
یکباره داغ بر کمرت تیر می کشد
حال شکاف فرق علی اکبرت بد است
من شاهدم دل پسرت تیر می کشد
چشم رباب خیره ی سر نیزه ها شد و
هم پای چشم شعله ورت تیر می کشد
گودال بود و مادرمان را هنوز هم...
میبینمش ز بال و پرت تیر می کشد

شاعر : حسن کردی

  • سه شنبه
  • 5
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود کاروان به کوفه -( ای سری که سر نی منزل و ماوای تو شد ) * مجید رجبی

3709
8

شعر ورود کاروان به کوفه -( ای سری که سر نی منزل و ماوای تو شد ) ای سری که سر نی منزل و ماوای تو شد
زینت دوش نبی بودی و نی جای تو شد
سر تو بر سر نی بود و تنت روی زمین
طوطیا از سم مرکب همه اعضای تو شد
آیه آیه شدی ای مصحف صد پاره من
هدف سنگ جفا صورت زیبای تو شد
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
کوفه زیر و زبر از صوت دل آرای تو شد
تو روی نیزه به لب آیه قرآن خواندی
شهر مبهوت از آن ناله گیرای تو شد
کوفه تا شام تو را محو تماشا گشتم
می روی و دل من آهوی صحرای تو شد
بار ها از روی نی روی زمین افتادی
شهر آزین شدو سرگرم تماشای تو شد
وای از مجلس نامحرم واز طشت طلا
خیزران بود که لب تشنه لبهای تو شد

شاعر : مجید رجبی

  • سه شنبه
  • 3
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن عرب خالقی

شعر ورود کاروان به کوفه -( ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو ) * محسن عرب خالقی

2212
-1

شعر ورود کاروان به کوفه -( ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو ) ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو
خون سر شکسته ی من رونمای تو
زینب سرش شکسته ولی سر شکسته نیست
سر خم نکرده پیش کسی جز خدای تو
قرآن بخوان اگرچه تو را سنگ می زنند
دین خدا نفس بکشد با صدای تو
زینب نفس نمی کشد ای نفس نطمئن
یک لحظه در هوای کسی جز هوای تو
تو سربلند بر سر نیزه بخوان، بدان
زینب هم ایستاده بمیرد برای تو
من پای نی، تو بر سر نی، گریه می کنیم
تو مبتلای عشقی و من مبتلای تو

شاعر : محسن عرب خالقی

  • یکشنبه
  • 8
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 05:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسولی

دانلود سبک زمینه -( غرق خون شدي – تو خزون شدي ) * رضا رسولی

2389
6

دانلود سبک زمینه  -( غرق خون شدي – تو خزون شدي ) غرق خون شدي – تو خزون شدي
اي هلال من – شفق گون شدي
يومٌ علي صَدر ِ المصطفي – يه روزي روخاك كربلا
دیگه ندارم طاقت حسین – ببينمت رو نيزه ها
سالار نيزه نشين – گشتم زار و دل غمين
ديدم كه از روي ني – افتادي روی زمين
سالار زينب حسين
نور ديده ام – سربريده ام
ازغمت داداش – من خميده ام
غم تو حسين شد قاتلم – سرتو رو ني مقابلم
نگاه بكن اي غمخوار من - بي سايبونه محملم
اي عزيز مادرم – سرت سايه سرم
ببين مثل فاطمه – خاكي گشته معجرم
سالار زينب حسين
هستي ماه من – تكيه گاه من
اي دليل هر – اشك و آه من
برا غم تو زاري كنم – با صبرم تو رو ياري كنم
بعد ابالفضلت اي داداش – برات علمداري كنم
اي جانان عالمين – بعد ازتو

  • یکشنبه
  • 22
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

دانلودمتن وسبک نوحه کاروان اسرادرکوفه -( قرآن من خواندی قرآن آیه به آیه ) * سید محسن حسینی

2203
3

دانلودمتن وسبک نوحه کاروان اسرادرکوفه  -( قرآن من خواندی قرآن آیه به آیه ) قرآن من خواندی قرآن آیه به آیه

بر محمل زینب از نی کردی تو سایه

ای دلبر و دلدارم ، ای قافله سالارم

مظلوم حسین جانم

******

ای نور چشم من چشمت به خون نشسته

ای قرص ماه من از چه سرت شکسته

ای دلبر و دلدارم ، ای قافله سالارم

مظلوم حسین جانم

******

پر خون و خاکستر هستی ای ماه زینب

هفت آسمان نیلی گشته از آه زینب

ای دلبر و دلدارم ، ای قافله سالارم

مظلوم حسین جانم

******

ای گل افسرده کردی افسرده حالم

هلال روی نی کردی همچون هلالم

ای دلبر و دلدارم ، ای قافله سالارم

مظلوم حسین جانم

شاعر : سید محسن حسینی

دانلود سبک

  • یکشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع)به کوفه -( سرنیزه ای که قلب مرا بارها شکست ) *

2054
1

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع)به کوفه  -( سرنیزه ای که قلب مرا بارها شکست ) سرنیزه ای که قلب مرا بارها شکست
از دختران تو چقدَر دست و پا شکست

دروازه غلغله است...به دادم برس حسین
بین سر و صدا کمرم بی صدا شکست

ما را شناختند ولی خیره می شدند
قلبم ز چشم طایفه ای آشنا شکست

زخم عمیق روی سرم را نگاه کن
باور نمیکنی که بگویم کجا شکست

من محو پیچ و تاب سرت روی نی شدم
سنگی به من رسید و سرم بی هوا شکست

یک عده دور محمل ما رقص میکنند
بغض گلوی قافله را خنده ها شکست

نان بین کودکان حرم پخش میکنند
خیرات اهل شهر غرور مرا شکست

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 10:19
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

دروازه کوفه -( زیبا هلال یک شبه، ای سایه سرم ) * قاسم نعمتی

2678
2

دروازه کوفه -( زیبا هلال یک شبه، ای سایه سرم ) زیبا هلال یک شبه، ای سایه سرم
بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه

عالم همه پناه به نام تو می برند
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه

تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال
دیشب مگر چگونه شبت کرده ای سحر

روی تو سوخته چونان روی مادرم
خاکستر است لای همه گیسوان سر

عمری سرم به سینه ات آرام می گرفت
حالا تو روی نیزه و من بین محملم

هر بار نیزه دار، سرت چرخ می دهد
با هر تکانِ نیزه تکان می خورد دلم

از بعد قتلگاه که دیدم به چشم خود
زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک

دامن گرفته ام پی رأس تو هر قدم
تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک

عمری ندیده است کسی سایه مرا
حالا ببین که رنج و بلا یاورم شده

شاه نجف کجاست تماشا ک

  • جمعه
  • 23
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 11:11
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع)به کوفه -( بنا شده که به زخم دلم شرر بزنند ) *

1748

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع)به کوفه  -( بنا شده که به زخم دلم شرر بزنند ) بنا شده که به زخم دلم شرر بزنند
خبر رسیده قرار است بی خبر بزنند

از آن قبیله به من صد نفر اشاره کنند
از این قبیله مرا جای صد نفر بزنند

چه کوچه های بدی ساخته اند در کوفه
که راحت است مرا بین هر گذر بزنند

خودت بگو چه کنم بین این عده ای اوباش
خودت بگو چه کنم حرف بد اگر بزنند

کمر نمانده برایم ز بس لگد خوردم
ولی قرار شده باز بیشتر بزنند

تمام ترس من است این است شمر با خولی
مکررا به زن و بچه ی تو سر بزنند

بزرگ ها که زدند و حسابشان با توست
که گفته است مرا بچه های شهر بزنند

حواس من به خدا پرت هیچ کس نشده
نگاه من به سر توست هر قدر بزنند

به ریشه های ستم خطبه ام تیر زده ست
دگر هر آنچه بخواهند از تیر

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 03:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)ورود کاروان اسرا به کوفه -( از سنگ شکوفه است اینجا ) * علی اشتری

1564
-1

حضرت زینب(س)ورود کاروان اسرا به کوفه   -( از سنگ شکوفه است اینجا ) از سنگ شکوفه است اینجا
دروازه ی کوفه است اینجا

بر بام تمام خانه ها سنگ
در دست همه نشانه ها سنگ

اینجا همه مردمش عجیبند
بی غیرت و پست و نانجیبند

این شهر بوی خدا ندارد
چشمان کسی حیا ندارد

یک قافله از بلا رسیده
از سختیِ کربلا رسیده

پیشانیِ سنگ خورده آمد
یک عمّه ی نیمه مرده آمد

بر نیزه سرود نور دارد
یک همسفر از تنور دارد

از شوق گل به نی نشسته
پیشانی خویش را شکسته

نیلی به نگاه خسته دارد
غم در نگه شکسته دارد

آغاز روایت جنون کرد
در شهر بلا کُن فیکون کرد

شاعر : علی اشتری

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 05:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زینب وکوفه -( حسینا در فراقت بیقرارم ) * اسماعیل تقوایی

1214
2

زینب وکوفه -( حسینا در فراقت بیقرارم  ) حسینا در فراقت بیقرارم
برفتی وغم هجر تو دارم

برادر جان بخود میگویم ای کاش
نمی افتاد این وادی گذارم

نمی دانم چگونه زنده هستم
بدون دیدن تو ای نگارم

از عاشورای خونین وای برمن
شده هجر عزیزانم دچارم

برادر بعد تو بر ما جفاشد
سیه شد با هجومی روزگارم

نصیب خیمه هایت گشت آتش
عدو با غارتش برده قرارم

جلوگیری زغارت می نمودم
زدشمن تازیانه شد نثارم

نه شرمی بود دشمن را نه رحمی
هنوز از هول آن در اضطرارم

اسیری می روم با کاروانت
جهازی نیست براشتر،سوارم

علی ات گشته میر کاروانت
شفایش خواستم از کردگارم

تنت باشد بروی خاک عریان
سرت بر روی نی ای شهریارم

دعا کن زینبت طاقت بیارد
زسوی رنج وغمها در حصارم

تحمل

  • پنج شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 02:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شعر مصائب اسارت کوفه -( چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن ) * سید پوریا هاشمی

1551

شعر مصائب اسارت کوفه -( چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن  ) شلوغی گذر را دیدم
وسط روز گرفتار شبم باور کن

بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم

چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

یادشان رفته که نان پدرم را خوردند

بین کوفه بدهی شد طلبم باور کن

هرقدر گفتم علی بر دهنم سنگ زدند

بغض دارند ز اصل و نسبم باور کن

نه سلامی نه علیکی همه توهین کردند

خسته از طایفه ای بی ادبم باور کن

آشنایان جلوی قافله خیره شده اند

من هم از قافله قدری عقبم باور کن

عده ای نذری و خیرات به ما میدادند

سخت دلگیر ز نان و رطبم باور کن

تشنگی بعد تو افتاد بجان زینب

موقع خطبه ترک خورد لبم باور کن

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • پنج شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر مصائب اسارت کوفه -( هرکس به دوش خویش ، برای تو بار برد ) * رضا قربانی

2211
1

شعر مصائب اسارت کوفه -( هرکس به دوش خویش ، برای تو بار برد  ) لعنت به شمر
جبرِ نگاهت از دلِ من اختیار برد

زلفت رسید و پای مرا پای دار برد

بسته شده است بار تمام قبیله اش

هرکس به دوش خویش ، برای تو بار برد

بالاترین عبادت من اشک بر شماست

باید که گریه محضر پروردگار برد

مقتل نوشته است چه زجری کشیده ای

یک نصف روز ذبح گلوی تو کار برد

ته مانده های جسم تو چسبید زیر نعل

تا شهر کوفه جسم تورا ده سوار برد

ای افتخار عالمیان جامه ی تورا

یک نانجیب آمد و با افتخار برد

یعنی یکی نبود بگوید سه شعبه را

باید بجای جنگ ، برای شکار برد

بیچاره شد رباب زمانیکه حرمله

همراه خود به پشت حرم نیزه دار برد

لعنت به شمر ، اهل و عیال تورا حسین

پای برهنه روی مغیلان و خار برد

  • پنج شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:39
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد