ورود کاروان به کوفه

مرتب سازی براساس
 حسن کردی

شعر مصائب اسارت کوفه -( نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت ) * حسن کردی

1039

شعر مصائب اسارت کوفه -( نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت  ) سالار زینب
ناگهان چشم مرا سوخت تماشای سرت

ناگهان امدی از راه تو با پای سرت

خطبه ام از دهن افتاد همینکه دیدم

نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت

جگرم داغ تر از کنج تنور خولی ست

مثل خاکستر جا مانده به پهنای سرت

کاش بر نیزه در این ظهر سر کودک من

لحظه ای سایه می انداخت به بالای سرت

از لبت ایه نیافتاد در این بارش سنگ

تا که ارام بگیریم به نجوای سرت

دستم از زخم لبت نیزه نشین کوتاه است

تا که مرهم بگذارم به مداوای سرت

شاعر : حسن کردی

  • شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 04:01
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر مصائب اسارت کوفه -( شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش ) *

1242
1

شعر مصائب اسارت کوفه -( شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش  ) میکند گریه هنوزم
کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم

یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم

شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش

تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم

کوفیان کاش که از سنگ زدن سیر شوند

تا دلی سیر تماشای پدر میکردیم

بهر قتل همه گهواره ی اصغر کافی ست

کاش از مادر او دور پسر میکردیم

میکند گریه هنوزم ز خجالت عباس

معجری کاش کسی داشت که سر میکردیم

تا نجف راه زیادی که نمانده ایکاش

تا علی را ز چنین حال خبر میکردیم

حیدر توکلی

  • شنبه
  • 15
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 04:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر کوفه و شام -( هلهله چنگ و دف، کف و شادی ) * عماد بهرامی

1494

شعر کوفه و شام  -( هلهله چنگ و دف، کف و شادی  ) پسر شیر بدر
غصه های بدون اندازه

مردمی پست و حیله ای تازه

هلهله چنگ و دف، کف و شادی

چه خبر بود پشت دروازه

داخل شهر فتنه در بازار

روز ما را سیاه می کردند

یک منادی بلند هی می گفت

بشتابید اسیر آوردند

روی لبهای کودکان هر دم

اول آخر کلام زینب بود

همه شهر کافر و بی دین

بد زمانی امام زینب بود

کوچهء تنگ و نیزه های بلند

سینه ای که پر از غم و آه است

سنگ و خاکستر و سر بابا

بام این خانه ها چه کوتاه است

پسر شیر بدر را کشتند

از همین روست اینچنین شادند

هر چه خرما علی به آنها داد

جای آن سنگ و غم به ما دادند

عترت حضرت رسول امین

آل پیغمبر خدا هستیم

به همین قاریِ سر نیزه

معنی آیه ء ولا هستی

  • جمعه
  • 28
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن طالبی پور

دانلود متن و سبک نوحه ورود کاروان به کوفه -( ببین دور محملم غوغاس ) * محسن طالبی پور

1794

دانلود متن و سبک نوحه ورود کاروان به کوفه -( ببین دور محملم غوغاس ) ببین دور محملم غوغاس
روی گونم اشکای زهراس
بیا داداش به یاری من
بخون قرآن ای قاری من
بده تو پایان به بی قراری من
می کشه غم تو دخترت رو
وا کن باز چشمای مضطرت رو
نگاه کن اشکای خواهرت رو
واویلاه امون از دل زینب

ببین از نی یاور و یارم
گرفتار دست اغیارم
با اینکه من یه کبوترم
نمی تونم دیگه بپرم
با سنگ این کوفیا شکسته پرم
دم به دم نفس من می گیره
دعا کن خواهر تو بمیره
باورت می شه زینب اسیره
واویلاه امون از دل زینب

شاعر : محسن طالبی پور

دانلود سبک

  • شنبه
  • 6
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 10:05
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 محسن طالبی پور

دانلود متن و سبک نوحه ورود کاروان به موفه -( سخته تو رو رو نیزه دیدن ) * محسن طالبی پور

1861

دانلود متن و سبک نوحه ورود کاروان به موفه -( سخته تو رو رو نیزه دیدن ) 1

سخته تو رو رو نیزه دیدن

با زانوی خسته دویدن

تو این هوای بی تو بودن

(نفس کشیدن۲)

به جای گل همه اینجا تو دستاشون پره سنگه

داره زینب حالا با دست خالی می جنگه

ای برادر برس به داد زینبت

مردم برادر از خجالت

از ناسزا و از جسارت

مردم برادر از نگاها

(تو این اسارت۲)

میاد مرگم جلو چشمم آخه داداش روزی چند بار

می گردون ما رو داداش تو کوچه و بازار

ای برادر برس به داد خواهرت

شاعر : محسن طالبی پور

  • شنبه
  • 6
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

دروازه کوفه -(هلالِ یک شبِ زینب کجا بودی) * محمود ژولیده

1571

دروازه کوفه -(هلالِ یک شبِ زینب کجا بودی) هلالِ یک شبِ زینب کجا بودی
برادرجان چرا از ما جدا بودی
حسین من
چرا رنگِ رُخِت خاکستری گشته
چرا روی مَهِت نیلوفری گشته
حسین من
عزیز من چرا ریشِت تنوریه
بتاب ای ماه که در چهرَت چه نوریه
حسین من
چه تهمتها بما مردم زدن اینجا
همه با ما عجیب دشمن شدن اینجا
حسین من
چرا کوفه دیگه مارو نمیشناسه
یتیمای تو مولارو نمیشناسه
حسین من
بخون قرآن تو رفعِ تهمت از ما کن
بخون قرآن گِره از کار ما وا کن
حسین من
داره قلب یتیمِت آب میشه آقا
نگاهش کن داره بی تاب میشه آقا
حسین من
چه خوب کوفه پیِ اقبالِ ما اومد
با سنگبارون به استقبال ما اومد
حسین من
ببین دارن به زینب ناسزا میگن
چه حرفای بدی اینجا بما میگن
حسین من

  • شنبه
  • 17
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 21:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

دروازه کوفه -(ای آفتاب کوفه تو ماه کربلایی) * عبدالحسین میرزایی

1457
1

دروازه کوفه -(ای آفتاب کوفه    تو ماه کربلایی) ای آفتاب کوفه تو ماه کربلایی
گاهی به روی خاک و گاهی به نیزه هایی
دار و ندار زینب. حسین جان حسین جان
بردی قرار زینب. حسین جان حسین جان
مظلوم حسین حسین جان حسین جان حسین جان
ای کاش مرده بودم. در پیش پیکر تو
اما ندیده بودم. بر نیزه ها سر تو
قرآن بخوان که زینب. حسین جان حسین جان
جانش رسیده بر لب. حسین جان حسین جان
مظلوم حسین حسین جان. حسین جان حسین جان
هر زخم صورت تو. گلواژه های نور است
خاکستر سر تو. سوغاتی تنور است
زخم روی سر تو. مرا کشت مرا کشت
خشکی حنجر تو. مرا کشت مرا کشت
مظلوم حسین حسین جان حسین جان حسین جان
این نیزه دار بی رحم. سوزانده خواهرت را
تا میکنم نگاهت. او می برد سرت را
از نیزه گاه گ

  • یکشنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)همبازی رقیه/دلدار من به جز تو کسی نیست دلبرم * محمود اسدی

1081
2

(غزل)همبازی رقیه/دلدار من به جز تو کسی نیست دلبرم دلدار من به جز تو کسی نیست دلبرم
نازت اگر به قیمت هستی است میخرم

چشمان خویش بسته ای و گریه میکنی
شرمنده ام از اینکه به سر نیست معجرم

تو روی نیزه یک سر پاشیده می بری
من این سه ساله ای که کتک خورده می برم

تو فکر من که نیزه تنم را کبود کرد
من یاد دست و سینه و پهلوی مادرم

همبازی رقیه به نیزه چه میکند
نیزه به حلق جا نشده، خاک بر سرم
*****
شائق

  • یکشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(قطعه)یا عقب رو تا سرشک چشم تر طفلان نبینند * محمود اسدی

1817
1

(قطعه)یا عقب رو تا سرشک چشم تر طفلان نبینند یا عقب رو تا سرشک چشم تر طفلان نبینند
یا جلو رو تا که ما را بین این لشکر نبینی

یا عقب رو تا که خون صورتت خواهر نبیند
یا جلو رو تا کبودی رخ خواهر نبینی

یا عقب رو تا سر بشکسته را طفلت نبینند
یا جلو رو تا سر بی معجر دختر نبینی

یا عقب رو تا لب خشک تو را زهرا نبیند
یا جلو رو تا که خاک چادر مادر نبینی

یا عقب رو تا که ناموست تو را اینسان نبیند
یا جلو رو به نوک نی،سر اصغر نبینی
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • چهارشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 16:44
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

زمزمه، شور، نوحه، بازار کوفه * مرتضی محمودپور

1080
1

زمزمه، شور، نوحه، بازار کوفه ◾نوحه‌ی زمینه
◾بازار کوفه

◾بنداول
آه... آه.... آه.... آه.....(۴)
به روی نیزه میان بازار سرت و دیدم
با بال زخمی سویت پدر جان پرمیکشیدم
با پای مجروح با گوش پاره از داغت ای یار
در کوی و برزن بهر زیارت هر سو دویدم
آه.... آه.... آه.... آه....(۴)

◾بنددوم
بابا نبودی بعد تو ما را تحقیر کردند
در راه کوفه ما را پدر جان تکفیر کردند
راس تو بر نی دیدم ز ناقه از پا فتادم
زنها تمامی در این بیابانها گیرکردند
آه.... آه.... آه.... آه....(۴)

◾بندسوم
بروی خاک صحرا ز ناقه تا اوفتادم
از غصه بابا بر زانو غم سر را نهادم
رسیده از ره این زجر بیدین در بین صحرا
تا سیلیم زد گفتم عموجان برس دادم
آه...آه...آه....آه(۴)

  • جمعه
  • 22
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 23:35
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

مجلس ابن زیاد * عبدالحسین میرزایی

1251

مجلس ابن زیاد #امام_حسین
#حضرت_زینب
#کوفه #اسارت
#مجلس_ابن_زیاد

مزن آتش به قلبم ای ستمگر یابن مرجانه
مزن زخم زبان بر دخت حیدر یابن مرجانه

منی که سایه ام را چشم نامحرم ندیده بود
شدم هم صحبت تو ای ستمگر یابن مرجانه

همین سر را بنهادی میان طشت ای نامرد
بود ریحانه قلب پیمبر یابن مرجانه

نوامیس خدا را کوچه و بازار گرداندی
نکرده کس چنین با قوم کافر یابن مرجانه

دلم آتش زدی ای بی حیا با طعنه های خود
نگفتی دیده ام داغ برادر یابن مرجانه

تو بنشستی کنار سفره آب و غذا اما
گرسنه،تشنه ، اولاد پیمبر یابن مرجانه

گهی کنج تنور و گه به روی نیزه ها رفته
مدارا کن مدارا کن به این سر یابن مرجانه

حسین را کشتی و دست از سر او ب

  • شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 19:34
  • نوشته شده توسط
  • عبدالحسین میرزایی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

عقلیه بنی هاشم(س)در بازارکوفه * مرتضی محمودپور

625
2

عقلیه بنی هاشم(س)در بازارکوفه ◾بازار کوفه
◾خطبه‌ی عقیله‌ی بنی هاشم

لاله شکوفا شده از روی نی
دیده‌ی کوفی همه بر سوی نی
نای نوا سوخته از نای نی
سر زده خورشید ز بالای نی
نهاده سر تا که به بالین نی
ای بفدای سر خونین نی

نی به میان حنجر هرشهید
صبح سعادت ز افق بردمید
بار امانت همه یکجا کشید
موسم دیدار به کوفه رسید
اهل ولا تا به بلی اوفتاد
زنگ شترها ز صدا اوفتاد

زنی چو ذوالفقار حیدر نشان
با سخن بلیغ و حسن بیان
داد سخن داده ز جور زمان
تمام مکر دشمنان کرد عیان
به مثل فاطمه فدای امام
حسین بهرش شده بیت‌الحرام

بست چو احرام تکلم نمود
چو بحر بیکران تلاطم نمود
داد سخن در بر مردم نمود
چو شبنم صبح ترنم نمود
کوفه به یکباره عزاخانه شد
کاخ

  • دوشنبه
  • 25
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

نوحه دروازه کوفه -( قرآن بخوان قــاری قــرآن من) * سید محسن حسینی

68

نوحه دروازه کوفه -( قرآن بخوان قــاری قــرآن من) قرآن بخوان قــاری قــرآن من
قرآن بخوان ای جان جانان من
قرآن بخوان امـام عطشـان من
از روی نی بردی دلم را کردی تماشا محملـم را

من مانده‌ام با این دو دست بسته
بگــو جوابــم ای امـام خسته
ای سر بگو چرا سرت شکسته
مُردم زتنهایی حسین‌جان هستم تماشایی حسین‌جان

ای جان من از من تو جان گرفتی
بروی نـی چــرا مکـان گرفتی
با داغ خود از من توان گرفتی
من در غم شـام خرابم من راهـی بـزم شـرابم

  • چهارشنبه
  • 15
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه‌ی سینه‌زنی سبک سنتی بازار کوفه * مرتضی محمودپور

489

نوحه‌ی سینه‌زنی سبک سنتی بازار کوفه ◾نوحه‌ی سینه زنی
◾بازار کوفه (سبک سنتی)

◾بنداول
به روی نی راس به خون طپیده
خورشید از نیزه ببین دمیده
زاده‌ی بوتراب
به مثل آفتاب
بر سر نی گرفته ماوا
واویلتا آه و وایلا(۲)

◾بنددوم
زینب میان کوفه شد گرفتار
ناله زند به پای نیزه‌ها زار
زینت بوتراب
به همراه رباب
به مثل شمع شب تار است
زین همه غصه بیقرار است
واویلتا آه و وایلا(۲)

  • سه شنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 19:07
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

مصائب حضرت زینب در کوفه -(چو موی یار پریشان شدیم بعد از تو) * میثم تربتی

520

مصائب حضرت زینب در کوفه -(چو موی یار پریشان شدیم بعد از تو) چو موی یار پریشان شدیم بعد از تو
شکسته، خَسته و حیران شدیم بعد از تو

تو زیر سم ستوران کوفه اما ما
سوار ناقه عریان شدیم بعد از تو

میان خيمه آتش گرفته لرزیدیم
درون شعله هراسان شدیم بعد از تو

زمان غارت معجر دلم شکست حسین
میان خلق نمایان شدیم بعد از تو

دلم کنار تن پاره پاره ات بود و
روانه سوی بیابان شدیم بعد از تو

به کوفه ای که شد آباد دست بابایم
چقدر بی سر وسامان شدیم بعد از تو

میان مجلس ابن زیاد محو تو و
شکوه آیه قرآن شدیم بعد از تو

  • پنج شنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 00:49
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

مصائب حضرت زینب -(بارِ غمت را دوشِ ما، طاقت ندارد) * عادل حسین قربان

374

مصائب حضرت زینب -(بارِ غمت را دوشِ ما، طاقت ندارد) بارِ غمت را دوشِ ما، طاقت ندارد
هفت‌آسمان و ماورا، طاقت ندارد

گوشِ فلک را یک‌نفر، محکم بگیرد،
یک جمله، از مرثیه را طاقت ندارد

رنجِ تو را بر کوه هم، گر عرضه دارند،
دیگر نمی‌ماند به پا، طاقت ندارد

ای اشرفِ اولادِ آدم! ماتمت را،
حتی کسی از انبیا، طاقت ندارد

این حنجرِ نازک، نمی‌خواهد سه شعبه
کودک بر این تیرِ خطا، طاقت ندارد

زینب، چهل منزل، کنون باید ببیند
رأسِ تو را از تن جدا،... طاقت ندارد

دیده پر از اشکِ فراق و سینه ی ما،
در حسرتِ کرب و بلا، طاقت ندارد

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

مصائب حضرت زینب -(ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر) * امیر عظیمی

564

مصائب حضرت زینب -(ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر) ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر
ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر

بر ما که در کمین بلا گیر کرده‌ایم
با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر

شیعه کم و محب گنهکارتان زیاد
درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر

ما؛ ای‌حسین، مسلم و هانی نمی‌شوییم
ما و همین دو دیده‌ی تر دستمان بگیر

از دست غیر دشنه‌ی دشنام می‌خوریم
از دست دوست خون‌جگر دستمان بگیر

راهی که پیش روست، دراز است و پای لنگ
ای روی نیزه رفته سفر دستمان بگیر

زینب اشاره کرد به سر، گفت "یاحسین"
ای بر خیام سایه‌ی سر دستمان بگیر

از قامت رشیده‌ی زن‌های خیمه‌ات
جز سایه‌ای نمانده اثر دستمان بگیر

رو کرد بعد بر سر عباس و گفت آه
ماه منیر، قرص قمر دستمان بگیر

هم بر لباس پاره‌ی ما سایه‌سار باش
هم بر رخ سه‌ساله سپر دستمان بگیر

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 20:58
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

مصائب حضرت زینب -(مقابل تو نشستم هلال نيمه من) * محمد جواد پرچمی

596
1

مصائب حضرت زینب -(مقابل تو نشستم هلال نيمه من) عالی ترین طبیب دو عالم فقط یکیست
غیر از حسین؛ دل به امید شفای کیست؟!

در خیمۂ عزا به عبادت نشسته ایم
گریه میان روضه به والله بندگیست

زهرای أطهر است که در محشرِ عظیم
می گوید ای گدای حسینم نرو! بایست

رو کرده به ملائکه می گوید این گدا-
بی روضۂ حسینِ غریبم دمی نزیست

سرمست و سربه زیر فقط عرض میکنیم:
این جنّة الحسین دقیقاً سزای چیست؟

از عرش ِ حق به گوش می آید که این مقام
از برکتِ دعای کریمانۂ علیست

با داغ کربلا به سر و سینه میزنیم
شکر خدا میانۂ ما با عزا قویست

موی سیاه داده؛ جوانی گذاشتیم...
این نوکری که مالِ همین چند روزه نیست!

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 21:12
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 حسن کردی

مصائب حضرت زینب -(نیرو نمانده است به بازو برادرم) * حسن کردی

567

مصائب حضرت زینب  -(نیرو نمانده است به بازو برادرم) نیرو نمانده است به بازو برادرم
تا نیزه های در بدنت را درآورم

ای عمر من چگونه تنت اینچنین شده
بالا بلند قامت تو چون نگین شده

با تیغ و تیر پیرهنت ریز ریز شد
از نعل های تازه تنت ریز ریز شد

ای پاره پاره تن به زمین ریختی حسین
از دست های من به زمین ریختی حسین

یک لحظه قلب من متحیر شد و شکست
بردند نیزه ها بدنت را به روی دست

دستی سیاه پیرهنت را ربوده است
هر نیزه قسمتی ز تنت را ربوده است

نشناختم اگر که تو را حق بده حسین
آه ای مرملٌ بدما حق بده حسین

چون چاره نیست از بدنت دور می شوم
با تازیانه ها ز تنت دور می شوم

زخمی ترین بدن به که بسپارمت حسین؟
تنهاترین من به که بسپارمت حسین؟

از لحظه ای که گرگ صفت ها رها شدند
خلخال ها روانه ی بازارها شدند

غربت ببین چگونه سفر می برد مرا
فریادهای حرمله سر می برد مرا

خولی برای بردن تو کیسه جور کرد
گویا هوای کوفه و نان تنور کرد

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 22:20
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 ابوالفضل عباسی معروفان

ورود به کوفه -(این چه رسمی است که در شهر شما می بینم) * ابوالفضل عباسی معروفان

362

ورود به کوفه -(این چه رسمی است که در شهر شما می بینم) این چه رسمی است که در شهر شما می بینم
این چه شهری است در آن مرده وفا می بینم

این چه شوری است که در کوچه و برزن پیداست
اهل عصیان همه در عشق و صفا می بینم

این چه طبلی است که بر ماتم ما می کوبید
باز از دست شما سهو و خطا می بینم

سرتان باد هوس دست به سنگید همه
بر سر محمل غم دست خدا می بینم

آدمیت بخدا نیست سزاوار شما
ز بشر مانده فقط شکل و نما می بینم

ای زنانی که حنا بسته به ما می خندید
اندر ان باطنتان هست چه ها می بینم

روزگاری به شما درس ادب می دادم
مزد استادی خود سنگ جفا می بینم

اسرا جا همه در ناقه عریان دارند
نوک نی منزل راس شهدا می بینم

آن سری را که سر نیزه نشانش کردید
هست سلطان همه شاه و گدا می بینم

ساز و آواز و دف و هلهله از آن شماست
بر لب زخمی او حمد و ثنا می بینم

دختری را که به صد ناز گرفتم آغوش
دخت شاهی است که در نوک جدا می بینم

حرمتی کرده پدر را بر دختر نزنید
اشک بر چشم گل باغ ولا می بینم

طعنه بر ما نزنید ای ز خدا بیخبران
حال و آینده تان را به خدا می بینم

کانال اشعارعباسی معروفان اهری

  • سه شنبه
  • 2
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:23
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین حسنی افشرد

ورود به کوفه -(گفت زینب که سرت گر به مقابل برود) * حسین حسنی افشرد

343

ورود به کوفه -(گفت زینب که سرت گر به مقابل برود) تضمین از شاطر عباس صبوحی

گفت زینب که سرت گر به مقابل برود
در پی اش زینب دلخسته به محمل برود
خواهرت لیک چسان بزم اراذل برود
گفته بودی که بیائی غمم از دل برود
آنچنان جای گرفت ست که مشکل برود

در سرِ نیزه سرت چون مه نو خواهد ماند
میزبانت که بُد آثار کز او خواهد ماند
گر جوابم ندهی غم به گلو خواهد ماند
پایم از قوّتِ رفتار فرو خواهد ماند
خنک آنکس که حذر کرده پی دل برود

تو بخوان آیۀ قران رود از خلق ملال
صوتِ قرآنِ تو دلکش بود اِی ماه جمال
گر نبود است کسی آگه از این جاه و جلال
گر همه عمر نداداست کسی دل به خیال
چون بیاید به سرِ کوی تو بیدل برود

مگر این زینبِ دلخسته هوادار تو نیست
مگر این عابد محنت زده بیمارِ تو نیست
کس ندیدم که در این کوفه عزادار تو نیست
کس ندیدم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آنکس که بشب آید و غافل برود

بتو من گاه عیان گاه نهان میگریم
خونِ قلبم شده از دیده روان میگریم
به عدو گفت که بر گم شده گان میگریم
ساربان تند مران ور نه چنان میگریم
که تو و ناقه و محل همه در گِل برود

کوفه شد گر چه به اولاد على بیت حزن
بی سبب می نرود قافلهء درد و مُحن
لیک در گردنِ ما عشق حسین است رَسن
سر آن کُشته بنازم که پس از کُشته شدن
سر خود گیرد و خود در پی قاتل برود

  • دوشنبه
  • 10
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 22:19
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

روضه بازار کوفه *

438

روضه بازار کوفه ◾کاروان اهل بیت
◾در کوفه

بی علمدار سپاهم بدادم برسید
سر بازار نگاهم بدادم برسید

پیش چشمان ارازل به سوی بازارم
شاهد گریه و آهم بدادم برسید

به سر نیزه سر اصغر ششماهه زدند
گرچه من زائر ماهم بدادم برسید

یک یهودیه زند سنگ به طفلان یتیم
هرطرف سد شده راهم بدادم برسید

چون علی دست علی بن حسین را بستند
بخت و اقبال، سیاهم بدادم برسید

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • سه شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 08:04
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

روضه ی بازار کوفه * مرتضی محمودپور

512
1

روضه ی بازار کوفه ◾کاروان اهل بیت
◾در کوفه

بی علمدار سپاهم بدادم برسید
سر بازار نگاهم بدادم برسید

پیش چشمان ارازل به سوی بازارم
شاهد گریه و آهم بدادم برسید

به سر نیزه سر اصغر ششماهه زدند
گرچه من زائر ماهم بدادم برسید

یک یهودیه زند سنگ به طفلان یتیم
هرطرف سد شده راهم بدادم برسید

چون علی دست علی بن حسین را بستند
بخت و اقبال، سیاهم بدادم برسید

  • سه شنبه
  • 2
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 11:21
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

کوفه -(نه عجب بود ز کوفه اگر انقلاب دارد) *مرحوم آذر خراسانی

458

کوفه -(نه عجب بود ز کوفه اگر انقلاب دارد) نه عَجب بُوَد زِ کوفه، اگر اِنقلاب دارد
که به اِرتفاع یک نِی، رُخ آفتاب دارد

عَجب این بُوَد که چون مَه، رُخ شَمسِ عالم‏ آرا
زِ غبار و خاکِ صَحرا، به رُخش حِجاب دارد

همه گوش‏‌ ها به فرمان، پی اِستماع از جان
که حسین عزیزِ زَهرا، به شما خِطاب دارد

نگرید روی خوبش، نَزنید سَنگ و چُوبش
لبِ قاریانِ قرآن، نه چنین جَواب دارد

سرِ نِی سرِ برادر، نگران به سوی خواهر
ولی از جَراحت و خون، به جَبین، نِقاب دارد

زِ چه رَه تو، ای برادر، شده‏ ای جدا زِ خواهر؟
بنگر که بی تو زینب، غمِ بی‏ حِساب دارد

تو نموده‌‏ ای جُدایی، شده روزِ بی‏نوایی
هله زینب از فَراقت، بصرِ پُر آب دارد

به فشان زِ دیده، (آذر) شب و روز لؤلؤ تر
که گران‏بهایی این دُر، به صفِ حساب دارد

  • پنج شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:34
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

شعر حضرت زینب(س)در مسیر کوفه و شام -( با سنگ های تیز بهم خورده روی تو) * قاسم نعمتی

305

شعر حضرت زینب(س)در مسیر کوفه و شام -( با سنگ های تیز بهم خورده روی تو) با سنگ های تیز بهم خورده روی تو
جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو

تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم
پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو

من تار ، تار، موی تو را شانه می زدم
حالا ز چوبِ نیزه کنم جمع موی تو

یک بخش ِصورت تو میان تنور سوخت
از آن به بعد گشته عوض رنگ و بوی تو

خیلی عوض شدی زصدا می شِناسَمَت
هربار محملم برِسَد روبروی تو

هرروز خونِ تازه می آید ز حنجرت
از بس ترک ترک شده شکلِ سبویِ تو

قرآن بخوان زحرمتِ زینب دفاع کن
بازی نموده شایعه با آبروی تو

رجاله ها به صورت تو سنگ می زدند
برپرده های محمل ما چنگ می زدند

  • چهارشنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

حضرت زینب(س)کوفه و شام -( اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند ) *استاد محمد جواد غفورزاده

320

حضرت زینب(س)کوفه و شام -( اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند  ) اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند

ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند

یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند

وقتی که دست‌های علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند

با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند

محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ می‌زنند

تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین

  • یکشنبه
  • 23
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 11:09
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

حضرت زینب(س) -( سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها) * ناشناس ؟؟؟

173

حضرت زینب(س) -( سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها) سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها

اُسکُتوا گفت‌ و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها

سالها پيش در اين شهر بزرگى مى كرد
آه دیگر خبری نيست از آن عزت ها

بين اين شهر بنا بود كه مهمان باشد
اُف بر اين رسم پذيرايى و اين دعوت ها

شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شكند حُرمت ها

دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِپا ساعت ها

لااقل کاش ابالفضل برایش میماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها

خارجى زاده كه گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها

داشت‌ مانند علی خطبه ی غرّا میخواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها

دست بر شانه ی طفلان حرم میگيرد
آنكه خم بود به پايش همه ی قامت ها

میدوَد تا كه كسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها

شد قبول اُمّ حبيبه! همه نذرى هايش
خانمش آمده در كوفه پس از مدت ها

اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین، کرد عیان نسبت ها

روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها

سَر كه افتاد زمين زود برَش داشت رباب
چون‌ دگر گير نمى آمد از اين فرصت ها

شاعر:گروه یامظلوم

  • چهارشنبه
  • 26
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 16:35
  • نوشته شده توسط
  • الهه سادات گلچین حسینی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)هلال زینب/بسته از عشق،دو دستم به اسارت چکنم * محمود اسدی

2126
2

(غزل)هلال زینب/بسته از عشق،دو دستم به اسارت چکنم بسته از عشق،دو دستم به اسارت چکنم
چادر و مقنعه ام رفت به غارت چکنم

یاد داری که به من نیمه شبی مادر گفت
گر بیفتد سرِ بازار گذارت چکنم

حال افتاده گذارم سرِ بازار حسین
تو بگو بعد تو با دار وندارت چکنم

ای هلالم،بدنت بود پر از زخم هلال
وای با نعل فتاده سر و کارت چکنم

بدتر از سنگ به ما،نان صدقه می دادند
شد به ناموس تو در کوفه جسارت چکنم

بس که کوچک بوَد انگار که یک نی خالی است
سرِ شش ماهه به نی هست کنارت چکنم

یا به این طفل سه ساله سخنی گوی حسین
یا بگو باغم این دختر زارت چکنم
*****
شائق

  • یکشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 01:42
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب

دانلود سبک زمینه ورود کاروان به کربلا -( از راه رسیده قافله عشق داره سر میره حوصله عشق ) * حسین ایزدی

2444
0

دانلود سبک زمینه ورود کاروان به کربلا -( از راه رسیده قافله عشق        داره سر میره حوصله عشق ) (به سبک بین همه دلبرای دنیا)
از راه رسیده قافله عشق داره سر میره حوصله عشق
اینجا دل انبیاء می گیره احساس می کنم حسین می میره
خدا، داداشمو نگه دار
تو رو، به جون این علمدار
وای، امون از این غریبی
******
داداش دل من داره می گیره ایشالا خدا تو رو نگیره
داداش بیا برگردیم مدینه داره می باره غم توی سینه
وای، ز رنج و درد و بلا
وای، ز داغ کرب و بلا
وای، امون از این غریبی

شاعر : حسین ایزدی

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 8
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زینب(س) وکوفه -( ای کوفه شهر بی وفا یادت میاید ) * اسماعیل تقوایی

3849
5

زینب(س) وکوفه -( ای کوفه شهر بی وفا یادت میاید ) ای کوفه شهر بی وفا یادت می آید
می کرد بابایم علی اینجا امیری

یادت می آید از یتیمان وفقیران
می کرد بابای شهیدم دستگیری

یادت می آید احترام مردمت را
هرگه قدم می زد زینب در مسیری

یادت بیاور از علی وآل طاها
از خطبه های آن ابرمرد دلیری

اینک چه رخ داده که اولاد امیرت
در کوفه مهمانند با حال اسیری

با ما غریبی می کنی افسوس افسوس
ای آشنای بی وفا خیلی حقیری

یادت میاید نامه های مردمانت
تا از حسینم سویتان آمد سفیری

یادت میاید با سفیر او چه کردید
تنها بماند او بین افراد شریری

یادت بیاور کوفه ای شهر خیانت
بر جنگ ما آمد زتو خیل کثیری

این ننگ باشد تا ابد پیشانی تو
ای کاش از این ننگ تو آتش بگیری

با دست

  • سه شنبه
  • 5
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد