? بند 1
رسیدم به شامی که هر لحظه درده
من اینجام و آرامش ندارم
چقد طعنه از اینا شنیدم
شده غرق ماتم روزگارم
ببین مثل زهرا چادر من
شده خاکی از سنگای شامی
شبیه بابام حیدر شدیمو
نمیدن به ما حتی سلامی
بی احترامی یه طرف
خندیدناشون یه طرف
اشکایی که جاری شده
رو گونه هامون یه طرف
اشک رقیه یه طرف
گریه و تحقیر یه طرف
به دستو پای ما زدن
باکینه زنجیر یه طرف
امان از شام امان از شام
? بند 2
رسیدم به شامی که هر لحظه درده
چقد بدتر از کرببلا شد
برادر کجایی ببینی که زینب
اسیر یه عده بی حیا شد
نفسهام بریده میشد وقتی میزد
با چوب ترش روی لب تو
جلوی چشامه سر تو برادر
چقد بی قراره زینب تو
سر بریدت یه طرف
دستای بستم یه طرف
چشمای نیمه باز تو
با قلب خستم یه طرف
حرفای مردم یه طرف
مجلس ملعون یه طرف
به ما کنیز گفتن و این
سینه ی پر خون یه طرف
امان از شام امان از شام
? بند 3
رسیدم به شامی که هر لحظه درده
نميتونم آروم بگیرم حسین جان
پریشونم از این همه درد و ماتم
میون بلاها اسیرم حسین جان
شکسته شده حرمت اهل بیتت
تو شهری که مارو اسیری آوردن
یه چند باری پیش نگاه رقیه
سرتو به روی نیزه بردن
حرمت شکستن یه طرف
زخم زبونم یه طرف
جسارت به ما و این
دل خزونم یه طرف
درد غریبی یه طرف
حال خرابم یه طرف
سری که دست خولی بود
میده عذابم یه طرف
امان از شام امان از شام
#اسارت
- شنبه
- 11
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 15:44
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری