ورود کاروان اسرا به شام

مرتب سازی براساس
 محسن راحت حق

مصائب شام -(مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند) * محسن راحت حق

876

مصائب شام -(مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند) مردمِ سرمست در شامِ بلا آماده اند
پشتِ دروازه نشسته..بی ریا آماده اند

شهر آذین بسته شد، شادند اهلِ این دیار
سازها آماده و رقاصّه ها ..آماده اند

باز شد دروازه و سرها به روی نیزه ها
سنگ ها در مشت با قصدِ رجا آماده اند

در میانِ هر سری یک محملِ بی پرده است
بر تماشای نوامیسِ خدا ..آماده اند

چشم ها هیز و رُخِ نوباوگان است بی نقاب
دختران می لرزند و اهلِ جفا آماده اند

وای از اهلِ یهود و کوچه ی باریک شان
آتش و هم سنگها هم چوب‌ها آماده اند

کینه های بدر و خیبر موج زد در قلب ها
باز هم این قوم..بهرِ ناسزا ..آماده اند

هتک حرمت می کنند بر حضرت شاهِ نجف
بهر لعنت گفتنِ شیرِ خدا ..آماده اند

روضه خوان!دیگر نخوان که صبرمان لبریز شد
بهرِ مردن مطمئنم شیعه ها آماده اند

  • دوشنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 19:27
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 سید پوریا هاشمی

اشعار شهادت حضرت رقیه(س) -(بشنوند امروز دختردارها..) * سید پوریا هاشمی

466

اشعار شهادت حضرت رقیه(س) -(بشنوند امروز دختردارها..) بشنوند امروز دختردارها..
قصه غمگین کوثردارها

از روی نیزه بیا بوست کنم
رفته ای بر نیزه با سردارها

به علی اکبر بگو سنگم زدند
سنگ خوردم از برادردارها

زجر که تنها به دنبالم نبود
در پی ام بودند لشکردارها!

معجرم را دستگردان میکنند
گوشه ی بازار، معجردار ها

نیشخندی زد به گوش پاره ام
این هم از آداب زیوردارها

حرف خدمتکار پیش من زدند..
من که خود هستم ز نوکردارها

  • یکشنبه
  • 9
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 10:57
  • نوشته شده توسط
  • احسان مشفق
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زینب(ع) وشام_دیده ام در عمر خود باران ولی از سنگ نه * اسماعیل تقوایی

341

زینب(ع) وشام_دیده ام در عمر خود باران ولی از سنگ نه زینب(ع) وشام

دیده ام در عمر خود باران، ولی از سنگ نه
دیده ام دشمن ولی چون شامیان، یکرنگ نه

ماعزاداریم واینان شادمان کف می زنند
بوده ام دلتنگ اما اینچنین دلتنگ نه

روز عاشورا وبعدش هلهله بشنیده ام
لیک بانگ هلهله اینطور بد آهنگ، نه

می برندم کوچه گردی وسوی بازار شام
رفته ام بازار اما چون اسیر جنگ، نه

خطبه می‌خوانم به شام ومرگ را آماده ام
چون تو میخواهم شهادت، زندگی با ننگ نه

شعر:اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 01:04
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمینه یا زمزمه یا شور اول ماه صفر -( مصیبتً ما اعظمها ) * امیرحسین سلطانی

321

سبک زمینه یا زمزمه یا شور اول ماه صفر -( مصیبتً ما اعظمها ) ?بند اول

مصیبتً ما اعظمها
و اعظم رزیتها
فی الاسلام الشام الشام الشام

کاروان رسید،ای وای به شام
دوره اسرا،کردن ازدحام
تموم شهر،چراغونی شد
آماده واسه،مهمونی شد

اهل بیت پیغمبر و سنگ روی بام
اهل بیت پیغمبر و دیده ی عوام
اهل بیت پیغمبر و مجلس حرام

واویلا،امون از شام
مصیبت ما اعظمها...

?بند دوم

کاروان رسید،با سرت به شام
ای وای رسید،خواهرت به شام
مردم شهر،با طعنه میگن
به همدیگه،اینا خارجی ان

اهل بیت پیغمبر و بازار یهود
اهل بیت پیغمبر و شامی حسود
اهل بیت پیغمبر و صورت کبود

واویلا،امون از شام
مصیبت ما اعظمها...

?بند سوم

ای وای رسید،دخترت به شام
دخترت رسید،با سرت به شام
مردم شهر،با نگاهِ هیز
اومدن واسه،بردنِ کنیز

اهل بیت پیغمبر و شام پر بلا
اهل بیت پیغمبر و اون خرابه ها
اهل بیت پیغمبر و اون طشت طلا

واویلا،امون از شام
مصیبت ما اعظمها...

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

ورود اهل بیت به شام -( برزینب مظلومه شب تار رسیده) *استاد سید هاشم وفایی

516

ورود اهل بیت به شام -( برزینب مظلومه شب تار رسیده) برزینب مظلومه شب تار رسیده
ناموس خدا برسر بازار رسیده

دروازه ی ساعات پراز مردم شامی است
برگوش همه خنده ی انظار رسیده

از کرب وبلا وسفر کوفه سوی شام
یک قافله با چشم گهربار رسیده

برسوختگان در عوض تسلیت وگل
هم آتش وخاکستر وهم خار رسیده

برعترت پیغمبر اسلام دراین شام
از قوم یهودی غم وآزار رسیده

ای وای زحال دل زینب که دگربار
برنیزه سر سید ابرار رسیده

ترسم فکند از سرنیزه به زمینش
سنگی که به پیشانی سردار رسیده

دیدند که چون حجله ی خون کرده رخش را
تیری که به چشمان علمدار رسیده

با خواندن قرآن تو ای ناطق قرآن
مرهم به دل خسته وبیمار رسیده

بنویس «وفایی» که پی محو ستمگر
زینب نه ، بگو حیدر کرار رسیده

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب

ورود اسرا به شام -( اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند) * ناشناس ؟؟؟

477

ورود اسرا به شام -( اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند) اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند
خورشید را حتی چراغی مات می‌گویند
این سرزمین تیره را شامات می‌گویند

پای زمان انگار اینجا لنگ می‌گردد
یعنی چهل گامش چهل فرسنگ می‌گردد
این باب را دروازه‌ی ساعات می‌گویند

این سو زنانی خسته با اطفال می‌آیند
پانصد هزار آن سو به استقبال می‌آیند
افلاک، از نحسی این اوقات می‌گویند

تا رأس مولا بین صف‌ها می‌رود بالا
آواز می‌خوانند و دف‌ها می‌رود بالا
در شعرشان رقاصه‌ها طامات می‌گویند

بر نیزه‌ها حتی امیری می‌کند این سر
سائل بیاید دست‌گیری می‌کند این سر
او را کماکان قبله‌ی حاجات می‌گویند

آل علی را شامیان خون جگر دادند
از کوچه‌ی تنگ یهودی‌ها گذر دادند
اینجا مسلمانانش از تورات می‌گویند

پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست
برداشت سنگی از زمین پرسید این زن کیست
گفتند او را عمه‌ی سادات می‌‌گویند

اموال را بردید حرفی نیست شامی‌ها
اما کجای این جهان آه ای حرامی ها

روبندهای کهنه را سوغات می‌گویند

شاعر:سید میلاد حسنی

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

زمینه امام حسین(ع) -( صبح و مسا گریه می کنم با - مصیبتای - عمه ی سادات) * بهمن عظیمی

373

زمینه امام حسین(ع) -( صبح و مسا گریه می کنم با - مصیبتای - عمه ی سادات) صبح و مسا گریه می کنم با - مصیبتای - عمه ی سادات
الهی جونم بشه فدای - بی‌ کسی ها و - غصه و دردات
ای دلیلِ این / اشک و گریه هام
اسم تو شده / بغضِ توو صِدام
عاقبت یه روز / می کُشه منو
درد بی کَسیت / توی شهر شام
عمّه ی سادات ۴

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

عالَم بمیره برا تو خانوم - یک تنه دیدی - این همه آزار
حلقه زدن دور محمل تو - ارازل اوباش - توو کوچه بازار
وای از اون همه / اشک و سوز و آه
وای از اون همه / طعنه و نگاه
سنگ کینه شد / سهمِ غربتت
بین شهر غم / موندی بی پناه
عمه ی سادات ۴

〰️〰️〰️〰️〰️〰️

برات بمیرم شدی اسیرِ - یه عده نامرد - یه عده هرزه
سنگ می زدن از رو پشت بوما - به اون سَرای - بالای نیزه
پیش چشمای / خیس فاطمه
دور محملت / رقصیدن همه
یک نفر نشد / مرهم غمت
جون بدم از این / غصه ها کمه
عمه ی سادات ۴

  • پنج شنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 11:52
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

احوالات شام -(ای چشمهای هرزهء شامی، حَیا کُنید) * محمود ژولیده

351

احوالات شام -(ای چشمهای هرزهء شامی، حَیا کُنید) ای چشمهای هرزهء شامی، حَیا کُنید
نامُوسِ اَهلِ بِیت و تَماشا اِبا کنید

این ازدحامِ زِشتِ اَراذِل برای چیست
بر آلِ پاکِ فاطمه کَمتَر جَفا کُنید

ما را اَسیرِ خارجی و بَردِه خوانده اِید
شَرم از اِمامِ قافلهء مُصطفا کُنید

عَمامهء امامِ زَمان زیرِ شُعله سُوخت
رَحمی به حالِ سیّدِ مَظلومِ ما کُنید

بارانِ سَنگها سرِ ما را نِشان گِرفت
یک بار هم نَشد که هَدف را خَطا کُنید

جای سَرِ بُریده مُگر زیرِ دَست و پاست
بِهتَر که جایشان به سَرِ نیزه ها کُنید

دَف میزنید و هَدیه به رَقاصه ها دَهید
خون تا به چَند بر جگرِ هَل اَتا کُنید

دورِ کِجاوه ها سَرِ بابا چه میکُند
این داغدیدگانِ حَرم را رَها کُنید

با آستین حِجابِ حَرم حِفظ شد، چرا
با اَهلبِیتِ فاطمه این گُونه تا کُنید

یک صُبح تا غُروب، اِهانَت بِما بَس است
دیگر برای قافله یک راه وا کُنید

ذِکرِ علی اَگر که گناهِ کبیره است
پَس لااقل حُقوقِ پِیمبر اَدا کُنید

از کوچهء یَهود و نَصارا حَذَر دَهید
تا چَند نارَوا به دلِ ما رَوا کُنید

جَشن و سُرور و خندِه و تَحقیر و ناسَزا
قَدری حَیا زِ قاری قرآنِ ما کُنید

ما را مَحلِ بَردِه فُروشان رَوا نبُود
یک ذَرّهِ یادِ روزِ عذابِ خدا کُنید

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 21:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

حضرت زینب س -(زینب است و سینه اش داغِ مکرر دیده بود) * هستی محرابی

271

حضرت زینب س -(زینب است و سینه اش داغِ مکرر دیده بود) #السلام_علیک_یا_زینب_الحوراء

زینب است و سینه اش داغِ مکرر دیده بود
آنچه غم بوده بدان بعد از پیمبر(ص)دیده بود

داغِ جدٌش بر وجودِ نازنینش بس نبود؟
ماجرای دیگری چون آتش در دیده بود

سینه اش سوزد چو شمعی در شرارِ بی کسی
تا که بینِ درب و دیوار اشکِ مادر دیده بود

آن زمان خصمِ غضب پهلوی مادر را شکست
محسنِ نشکفته را در خون چه پرپر دیده بود

بیعتِ ننگینِ دشمن کار را آنجا کشاند_
حلقه های ریسمان بر دستِ حیدر دیده بود

دخترِ شیرِ خدا این صحنه را باشد گواه
تا پدر را دست بسته بینِ لشکر دیده بود

کوچه های غربتِ شهرِ مدینه شاهدند_
مادر از دستِ زمانه ظلمِ آخر دیده بود

غربتِ زینب همان بس، بعد مرگِ جدّ خود_
اجنبی را وارثِ محراب و منبر دیده بود

رنجِ دنیا را همه گویی کماکان می چشند
لیک زینب هر بلا را جورِ دیگر دیده بود

کربلا بی نامِ زینب آشَنای سینه نیست
او که هم زخمِ زبان هم زخمِ پیکر دیده بود

کربلا در شامِ غم با چشمِ زینب دیدنی ست
کربلا را صحنه ای گو مثلِ محشر دیده بود

آن زمان بوده که سر بر چوبه ی محمل نهاد
بس که بینِ قتلگاه اجساد بی سر دیده بود

سینه اش در التهابِ سوزِ دردِ آتشین
حجله گاهِ قاسم و هم عون و جعفر دیده بود

آتش و خون و بلا تا دامنِ او را گرفت
چونکه هم داغ و وداعِ شش برادر دیده بود

زینبی بر سر زنان بود و میانِ کشته ها
خود در آن جولانگهِ جلاد کافر دیده بود

این همه رنج و بلا بر جانِ زینب بس نبود
باز هم داغ و غمِ عباس و اکبر دیده بود

آن عمودِ آهنین تا فرقِ عباسش شکافت
هم زمان تیری به چشمِ آن دلاور دیده بود

خم شد و بر خاکِ گرمِ کربلا صورت نهاد
آن زمان گهواره ی خونینِ اصغر دیده بود

درد آه و رنجِ دوران قامتش را خم نکرد
تا حسینش را میانِ خون شناور دیده بود

در مسیرِ شام و کوفه پا به پای ساربان
او یکایک روی نیزه هیجده سر دیده بود

کربلا گو تا ابد در زیرِ دینِ زینب است
چون که زینب بی نهایت زخمِ خنجر دیده بود

تا که در کاخِ یزیدِ نانجیبِ بَدگُهر
راسِ خونینِ حسین در تشتی از زر دیده بود

گو فقط مظلومه ی دهر آری والله زینب است
آنچه غم باور نبود از چشمِ باور دیده بود

کربلا بینی که نامش زنده وُ پاینده است_
حاصلِ رنجی ست کان بانوی مضطر دیده بود!

#هستی_محرابی

  • سه شنبه
  • 14
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 00:24
  • نوشته شده توسط
  • ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
ادامه مطلب

شام خراب-(حورا و طناب؟ وای بر من) *

5952
2

شام خراب-(حورا و طناب؟ وای بر من) شام خراب

حورا و طناب؟ وای بر من
قرآن و شراب؟ وای بر من
ناموس پیمبر و کنیزی
در شام خراب؟ وای بر من

در پیش نگاه چند دختر
چوب و لب باب؟ وای بر من
پیشانی ماه و ضربت سنگ
خورشید و خضاب؟ وای بر من
در بزم شراب، کس ندیده
ریزند گلاب، وای بر من
ده طایر پرشکسته، با هم
بسته به طناب، وای بر من
گیسوی به خونْکشیده بر رخ
گردیده حجاب، وای بر من
کی دیده کسی دهد به قرآن
با چوب جواب، وای بر من
در بزم شراب قلب زینب
گردیده کباب، وای بر من
پوشیده سکینه از کف دست
بر چهره نقاب، وای بر من
شد ظلم به اهل بیت میثم
بی حدّ و حساب، وای بر من

غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 2
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 17:31
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب

ظلم بی‌حساب-(طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب) *

4483
2

ظلم بی‌حساب-(طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب) ظلم بی‌حساب
طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب
خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب
در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو
ای وای من چگونه نشد آسمان خراب

در پای طشت، دختر زهرا نریز اشک
هرگز کسی نریخته در بزم می گلاب
لب‌ها، ترک‌ترک ز عطش، روی هر لبی
انگار نقطه نقطه نوشته است، آب‌آب
آوای وحی و حنجر خشک و لب کبود
دیگر به او کنند، چرا خارجی خطاب؟
با آن گلوی غرقه به خون، طشت گریه کرد
بر آن لب و دهن، جگر چوب شد کباب
بر چرخ رفت شیون هشتاد و چار زن
انگار بود دیدۀ آن سنگدل به خواب
ای آسمان سؤال من این است، دیوها
بازوی حور را، ز چه بستند در طناب؟
با لطف بی حساب پیمبر، به امّتش
والله! شد به عترت او ظلم بی‌حساب
«میثم»

  • پنج شنبه
  • 2
  • دی
  • 1389
  • ساعت
  • 17:51
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد
ادامه مطلب
 امیر عباسی

دانلود سبک زمزمه-زمینه کاروان اسرا در شام -( وای از شرر سوز غم نور دوعینم ) * امیر عباسی

4308
5

دانلود سبک زمزمه-زمینه کاروان اسرا در شام -( وای از شرر سوز غم نور دوعینم ) وای از شرر سوز غم نور دوعینم
از بزم شراب و سرِ خونین حسینم
وای از ستم شام خاکسترِ از بام
واویلا واویلا
******
شام غم و آل علی و طشت زر و سر
عالم همه از ناله ی زهرا شده مضطر
پر غم شده دلها از ناله ی زهرا
واویلا واویلا
******
حرمت همه از عترت احمد بِشِکَستَند
گفتند به ما این اسَرا خارجی هستند
بر نِی سرِ مولا یا زهرا یا زهرا
واویلا واویلا
******
شد ناله ی ما در گذر هلهله ها گم
سوز دل ما ، مایه ی سرگرمیِ مردم
خون شد جگر ما یا زهرا یا زهرا
واویلا واویلا
******
در راهِ دفاع از هدف و دین پیمبر
بر ما شده ظلم و ز نبی دیده شده تر
در جنّت الاعلا یا زهرا یا زهرا
واویلا واویلا

شاعر : حاج امیر عباسی

دانلو

  • چهارشنبه
  • 3
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر عباسی

دانلود سبک زمینه کاروان اسرا به شام -( ای امان از عزای شامِ بلا وای وای ) * امیر عباسی

5093
2

دانلود سبک زمینه کاروان اسرا به شام -( ای امان از عزای شامِ بلا وای وای ) ای امان از عزای شامِ بلا وای وای
زنده شد خاطرات کرببلا وای وای
بام و سنگ و خاک و راسِ سبط اصغر
مجلس شراب عترت پیمبر
امان از قلب زینب آه و واویلا
******
کینه بدر و خیبر و عترت آل الله
ظلم قوم یهود و غربت آل الله
ظلمِ بی کران شد بر اولاد زهرا
زنده گشته بین کوچه یاد زهرا
امان از قلب زینب آه و واویلا
******
شد عیان فتنه های یزیدیان وای وای
لب قاری قرآن و خیزران وای وای
پور معاویه در اوج ظلم و طغیان
زد با خیزران بر لبِ شاه عطشان
امان از قلب زینب آه و واویلا

شاعر : حاج امیر عباسی

دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 4
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

متن شعر بازار شام -( ای قاری قرآن بر نی مکان کردی ) * مرتضی محمودپور

2912
3

 متن شعر بازار شام  -( ای قاری قرآن بر نی مکان کردی ) ای قاری قرآن بر نی مکان کردی
با صوت داودی فتح جهان کردی
بار دگر از نی قرآن بخوان شاید
ثابت مسلمانی بر کوفیان کردی
قاری قرآن منی آقا
ماه درخشان منی آقا
دعای تو پشت و پناهم شد
تو همه سامان منی آقا
حسین حسین یا حسین جانم(۳)

**********
خاکستری از چه روی منیرت شد
دلهای عشاقت آقا اسیرت شد
من مانده‌ام حیران در بین این صحرا
بر دخترت بنگر اینگونه پیرت شد
به دور نیزه‌ی تو میگرده
ز ناقه افتاده و غش کرده
یتیم تو بهانه میگیره
میگه بابام دوای هر درده
حسین حسین یا حسین جانم(۳)

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 06:47
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب

شعر مصائب اسارت شام -( شامیان را به گریه می انداخت ) * زینب احمدی

1210

شعر مصائب اسارت شام  -( شامیان را به گریه می انداخت  ) گیسوی پریشانش
روی نی گیسوی پریشانش

آسمان را به گریه می انداخت

گریه های سه ساله دختر او

کاروان را به گریه می انداخت

سنگ از روی بام می آمد

سوی اهل امام می آمد

آیه انتقام می آمد

این و آن را به گریه می انداخت

او علی بود و مثل جدش داشت

خار در چشم و استخوان به گلو

رد زنجیرها به گردن او

استخوان را به گریه می انداخت

شانه های امام می لرزید

تا موذن اقامه سر می داد

آن‌چنان اشک ‌بر زمین‌می ریخت

که جهان را به گریه می انداخت

می پرانید مستی از سر شب

خطبه های منور زینب

لبش اسرار بر ملا می کرد

خیزران را به گریه می انداخت

آه از آن پینه های پیشانی

وای از این شیوه ی مسلمانی

ناله می کرد مرد ن

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:09
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

اشعار مصیبت شام -( میداد چشمانت به چشمانم خبر را ) * سید پوریا هاشمی

1788

اشعار مصیبت شام  -( میداد چشمانت به چشمانم خبر را ) از طشت دیدم ازدحام دور و بر را
میداد چشمانت به چشمانم خبر را

سربازها بالا سر تو جمع هستند
روی سرت دیدم هجوم صد نفر را

اینها نشستند و تو سرپایی عزیزم
پا درد تو آتش کشیده هر جگر را

چشم سفیران سوی وجه الله مانده
دیدند با خنده زنان بی سپر را

قرآن که خواندم نانجیب مست لج کرد
انداخت با چوب از دهانم دو گهر را

دیدم چگونه سربه زیرت کرد کارش
پیش تو میکوبید بین طشت سر را

گوش مرا باید بگیری نشنوم من
حرف در گوشی مشتی بد نظر را

خطبه بخوان ویران کنی کاخ ستم را
خطبه بخوان زنده کنی یاد پدر را

خطبه بخوان تا خنده هایش زهر گردد
تا که ببیند در بیان تو اثر را

تو ذوالفقاری در زبان داری عقیله
بین غل و زنجیر

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

ورود شام – خرابه شام -(چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان ) *مرحوم میرزا محمد شفیع

868

ورود شام – خرابه شام  -(چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان ) چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان
از چاشت گاه کوفه بتر گشت، شامشان
.
از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق
کرد آن چه داشت، ساقی دوران، به جامشان
.
یک صبح و شامِ حشر، شفاعت بُوَد جزا
یک صبح تا به شام، عقوبت به شامشان
.
صید حرم به شام کشید آسمان چرا؟
اندیشه ای نداشت ز صید حرامشان
.
منزل، خرابه؛ فرش، زمین؛ سقف، آسمان
در شام شد ز کوفه فزون، احتشامشان
.
خوانْد اهل بیت را و سر شاه را یزید
در طشت زر نهاد، پی احترامشان
.
شد محشری به پا چو عیان گشت سر، بلی
طالع شد آفتاب قیامت، به شامشان
.
آن روز خلق، آل نبی را شناختند
کآورد آن لعین، به صف خاص و عامشان
.
بُد شامشان ز کوفه بتر، کوفه شان ز شام
ز احوال شام و کوفه

  • دوشنبه
  • 1
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

یک منبر روضه(الشام الشام الشام) * مرتضی محمودپور

869
0

یک منبر روضه(الشام الشام الشام) ◾یک منیر روضه
◾الشام الشام

حرف امام الاسرا الشام الشام
درکوفه و شام بلا الشام الشام

گفته علی‌بن‌الحسین باعمه‌جانش
در هر نفس تا انتها الشام الشام

ذکر رقیه در خرابه با سکینه
خوردم کتک من بی هوا الشام الشام

باب مرا در کربلا تا سر بریدند
آن سر به روی نیزه ها الشام الشام

بزم شراب و طعنه و زخم زبانها
بودند جمع اشقیا الشام الشام

راس بریده ذکر قرآن از لب شاه
پرخون سر و طشت طلا الشام الشام

با خیزان لب را هدف بگرفته و میزد
در پیش چشم جمع ما الشام الشام

در کوچه های شام ما آواره بودیم
آتش ز بام خانه ها الشام الشام

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • پنج شنبه
  • 18
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 01:08
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محسن راحت حق

مصائب راه شام -( چه مصیبت های عظمایی کشیدم بین راه) * محسن راحت حق

420

مصائب راه شام -( چه مصیبت های عظمایی کشیدم بین راه) چه مصیبت های عظمایی کشیدم بین راه
هربلایی را به جان خود خریدم بین راه

می رود منزل به منزل کاروان با اضطراب
هیچ می دانی گل زهرا چه دیدم بین راه

داخل هر شهر از بهر تماشا آمدند
مثل یک شمعی خدایی که چکیدم بین راه

از من بی خانمان چیزی نمانده غیر پوست
بس که الفاظ رکیکی را شنیدم بین راه

این اسارت هم بلای خانمان سوزی شده
گاه گاهی جامه ی صبری دریدم بین راه

دخترت افتاد از ناقه به صحرای مخوف
در نبود او زجان خود بریدم بین راه

زجر خیلی زد گلت را با قساوت یا حسین
گرچه که من ناز او خیلی کشیدم بین راه

دل شکسته بود این زهرای کوچک از همه
از غم این دخترت آخر خمیدم بین راه

راه شامات است دارد ماجراهایی عجیب
غیر زیبایی در این وادی ندیدم بین راه

  • شنبه
  • 29
  • مرداد
  • 1401
  • ساعت
  • 17:23
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

(یالای نی)زبان حال بسیار زیبا اثر استاد لطیفیان -( لب های تو مگر چقدر سنگ خورده است ) * علی اکبر لطیفیان

6468
5

(یالای نی)زبان حال بسیار زیبا اثر استاد لطیفیان -( لب های تو مگر چقدر سنگ خورده است ) بسم رب الحسین علیه السلام

سلام یه نکته جاداره به عنوان یه عضو کوچک بگم.شخصا اهل خوندن روضه باز نیستم واز اساتیدم درس گرفتم که روضه باز به مانند چاهی میمونه که بدون طناب قصد وارد شدن داری .همه شما عزیزان اهل فن و پیر غلامید ولی تورو خدا اشعار زبان حال و اوج مصیبتو جایی پیاده کنید که حق مطلب ادا بشه و دل پسر فاطمه شاد بشه منو ببخشید.غلامی

لب های تو مگر چقدر سنگ خورده است

قاری من چقدر صدایت عوض شده

تشریف تو به دست همه سنگ داده است

اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده

تو آن حسین لحظه ی گودال نیستی

بالای نیزه حال و هوایت عوض شده

وقتی ز روبرو به سرت میکنم نگاه

احساس میکنم که نمایت عوض شده

جا باز ک

  • شنبه
  • 19
  • شهریور
  • 1390
  • ساعت
  • 19:46
  • نوشته شده توسط
  • ایمان
ادامه مطلب

شعر بسیار زیبا در باره ی کوفه و شام (غصه ات دروازه ی ساعات بود) * جعفر ابوالفتحی

10316
9

شعر بسیار زیبا در باره ی کوفه و شام (غصه ات دروازه ی ساعات بود) شعر بسیار زیبا در باره ی کوفه و شام

مناجات با حضرت زینب (س)

غصه ات دروازه ی ساعات بود

قلب شهر شام در آفات بود

رأس اربابت به روی نیزه بود

دختری محو جمالش مات بود

روز عاشورا حسین دلواپس

لحظه های پر غم فردات بود

لحظه لحظه بر زمین خوردی چرا

چون که خاری داخل پاهات بود

تو نگفتی شمر دون از چه چرا

روی رأس پر ز خون پاهات بود

تو عزیزی و عدویت شد ذلیل

بر لب تو جمله ی هیهات بود

از همه زشتی این مردم چه طور

"ما رأیت " جمله ی زیبات بود

از محرم تا صفر یا زینبا

در تمام روضه ها پیدات بود

ظلم هایی که به تو کردند از

کینه های دوره ی بابات بود

در مصاف عاشقو معشوق هم

کربلا منزلگه و میقات بود

از

  • پنج شنبه
  • 17
  • آذر
  • 1390
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

به مناسبت ورود به شام خطاب به محضر مبارک امام زمان(عج) *

3967
4

به مناسبت ورود به شام خطاب به محضر مبارک امام زمان(عج) من از دیارِ حبیبم ، غلام زاده یتان

شکستم از غمِ هجرانِ لحظه لحظه یتان

منم گدایِ همیشه ، منم غلامِ شما

منم غلامِ شما ، شب نشینِ خیمه یتان

منم مقیمِ حرم ، خادمِ نگاهِ شما

همان کسی که نرفته ز دربِ خانه یتان

منم همانکه شدم مُحرِمِ مُحَرَّمِتان

همانکه یک دهه باریده پایِ روضه یتان

چگونه بیتِ نگاهم ز روضه دم نزند

که مانده بارِ غمِ کربلا به شانه یتان

چه گویم از سفر کربلا و کوفه و شام

چه خوانم از خبرِ داغِ شام و عمّه یتان

تمام کعبِ نی و تازیانه ها به کنار

امان از آن دلِ زینب(س) ، امان ز زخمِ زبان

نشسته ""تشنه"" دلم پایِ روضه ی مُقبل

شبیه مادرِ دل خسته و خمیده یتان :

((بلند مرتبه شاهی ز

  • پنج شنبه
  • 8
  • دی
  • 1390
  • ساعت
  • 07:35
  • نوشته شده توسط
  • vahid
ادامه مطلب

چند دوبیتی (گریه ی روی نی ات مشکوک است) * جعفر ابوالفتحی

3482
1

چند دوبیتی (گریه ی روی نی ات مشکوک است) چند دوبیتی

گریه ی روی نی ات مشکوک است

ساز عاشق کشی تو کوک است

این همه سنگ برادر تو مگو

قبله ی روی مهت متروک است

قلب دشمن ز جفا سنگ شده

ریش هایت چقدر رنگ شده

آمدی بوسه به رویم بزنی

پایه ی نیزه پدر لنگ شده

کوفه و شام مرا می آزرد

فحش و دشنام مرا می آزرد

داخل شهر برادر جانم

مرد بر بام مرا می آزرد

سروده جعفر ابوالفتحی

  • چهارشنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1390
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

سر ارباب ما به شام آمد * محمد مهدی عبدالهی

2510
7

سر ارباب ما به شام آمد ورود اسرا به شام

اولین روز از مه صفر و

سر ارباب ما به شام آمد

عید دشمن، بنی امیه پست

سر عباس هم، تمام آمد

بی صفت مردم حرامی و پست

کرده اند شهر را پر از زیور

هر طرف رقص و هلهله، آواز

می نمایند، مرد و زن، زینت

کاروانی پر از عفاف و حیا

آمده بر در ورودی شهر

سر ارباب در کنار حرم

موجب حیرت و تعجب دهر

بین هر محملی، سری آمد

زینت آرای محمل خواهر

سر نورانی حسین است و

این چنین گشته، حامی و یاور

وای من از یزید و آن مجلس

چوب می زد لبان عطشان را

زینبو آن نگاه دخترکان

چاک زد یکباره گریبان را

وای از آن طشت و وجه نورانی

آه از آن سر ،که گرم قرآن است

اندکی آهسته تر بزن نامرد

خاطر فاطمه پر

  • جمعه
  • 10
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 08:04
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

شعر مصیبت اسرا در شام(چشم تر شد حاصلم در این سفر) * محمد مهدی عبدالهی

3064
6

شعر مصیبت اسرا در شام(چشم تر شد حاصلم در این سفر) اسرا در شام- مصائب زینب کبری(س)

چشم تر شد حاصلم در این سفر

قوت من شد دائماَ خون جگر

پشت آن دروازه ساعات شام

چشم دختر بچه ها بوده به در

شهر شام و یک جهان بی حرمتی

بر نوامیس شما، بار دگر

پشت بام خانه ها خاکستر و

آتشی ما را فکنده در خطر

تا که آتش ،شعلعه ور می شد،حسین!

می نمودم یاد مادر، یاد در

تا که از محمل نگاهم شد برون

روی نی دیدم سرت خورده به سر

من چه گویم از یزید و مجلسش

جان زهرا، خیزران میزد به سر

کنج ویرانه، سه ساله ، یا اخا

با دو چشم تر صدا میزد: پدر

عاقبت منزل به منزل، نورِ عین

زینب از هجر تو شد بی بال و پر

هر ملک از صبر من در حیرت است

می بریدم گر نمی کردی نظر

زین مصی

  • چهارشنبه
  • 15
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 19:21
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

شعر حضرت زینب به مناسبت حلول ماه صفر - (سلام بردل زاروپراز غمت زینب) *

5621
6

شعر حضرت زینب به مناسبت حلول ماه صفر - (سلام بردل زاروپراز غمت زینب) ((سلام بردل زارت))
سلام بردل زاروپراز غمت زینب
نشسته خاطرغمها به محضرت زینب
سلام برتووآن ساعتی که دیدن داشت
نگاه روی حسینوتبسمت زینب
سلام برتو وآن خاطرات کودکیت
نوشته شد همه غمها به دفترت زینب

سلام برتو که بعدازشهادت مادر
نشست گرد یتیمی به صورتتزینب
سلام برتو وآن دم که گریه ها کردی
کنار بستر بابای مضطرت زینب
سلام بر تو وآن مقتدای مظلومی
که پاره های جگرگشت قاتلتزینب
سلام بر تو وآن دست مهربان حسین
که داد تاب وتوان تحملت زینب
سلام برتو وآن دختران که میدیدند
میان خیمه و آتش دویدنت زینب
سلام ما به تو ولعنت خدا به یزید
که کرد باغضبش بی برادرت زینب
سلام برتو وآن دخت بی پناه ویتیم
که شب زناقه فتاد آن

  • شنبه
  • 25
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار مرثیه امام حسین ( اي يزيدِ بي حيا از رويِ بغض و كينه ات) *

3401
5

اشعار مرثیه امام حسین ( اي يزيدِ بي حيا از رويِ بغض و كينه ات) اي يزيدِ بي حيا از رويِ بغض و كينه ات
خيزران بر روي لبهايِ حسين من مزن
چوبِ خود بردار از پيشاني ِ زخمي ِ او
لطمه بر اسمايِ حُسنايِ حسين من مزن
كم تمسخر كن تو قرآن خواندنِ مظلوم را
طعنه بر صوتِ دل آرايِ حسين من مزن
از محاسن هايِ او خونِ دلِ من ميچكد
بس كن اي ظالم به سيمايِ حسين من مزن
چوبِ تو تفسير ِ سيلي خوردنِ زهرا كُنَد
شرم كن بر رويِ زيبايِ حسين من مزن
كاش مثل ِ دستِ من چشم سكينه بسته بود
پيش ِ او ضربه به لبهايِ حسين من مزن
شاعر : محمود ژوليده

  • سه شنبه
  • 28
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 09:15
  • نوشته شده توسط
  • feiz
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

شب یلدا - (تمام آرزو هایم سراب است) * محمد مهدی عبدالهی

2670
4

شب یلدا - (تمام آرزو هایم سراب است) شب یلدا شد و حالم خراب است
تمام آرزوهایم سراب است
چگونه می شود جشنی به پا کرد
علی اصغر به روی نیزه خواب است
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • چهارشنبه
  • 29
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 20:17
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب
 محمد مهدی عبدالهی

اسرا در شام - (قطار غم رسیده منزل شام) * محمد مهدی عبدالهی

3558
10

اسرا در شام - (قطار غم رسیده منزل شام) قطار غم رسیده منزل شام
شده سیلی و غارت حاصل شام
تمام صحبت زین العباد است
امان از مردم سنگی دلِ شام
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 10:18
  • نوشته شده توسط
  • محمدمهدي عبدالهي
ادامه مطلب

نگاه دشت خیره سوی نیزه *

1655
2

نگاه دشت خیره سوی نیزه نگاه دشت خیره سوی نیزه
چه غوغایی شده پهلوی نیزه
فدای چشم های بیقرارت
نگاهی کن به من از روی نیزه
×××
نگاهت دارد اعجاز مسیحا
قیامت می کند صحرا به صحرا
بخوان قرآن به روی نیزه و بعد
ببین تازه مسلمان های خود را
×××
نه فریاد و نه شیون حرف می زد
شبیه روز، روشن حرف می زد
چه از خورشید می فهمد مگر شام؟
نگاهت با دل من حرف می زد
شاعر:یوسف رحیمی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد