ورود کاروان اسرا به شام

مرتب سازی براساس

مصائب اسارت شام -( در سینه آه ، آتش و... در دیده اشک ، خار ) * علیرضا وفایی

1172

مصائب اسارت شام  -( در سینه آه ، آتش و... در دیده اشک ، خار  ) در سینه آه ، آتش و... در دیده اشک ، خار

باید گریست در دل این روضه زار زار

ما با حسین آمده ، با شمر می‌رویم

شرمنده باد ، چرخ ستمکار روزگار

همچون اسیر خارجی و ترک و روم رفت

ذریه ی رسول خدا هم شترسوار

بر نیزه میبرند عجولانه با شتاب...

خوابیده شیرخواره ای ، آهسته نیزه دار!

از هر جهت عذاب به ما بسته است راه

پای برهنه ، خار مغیلان و شام تار

سر زخم و روی زخم و بدن زخم و میزنند ...

مرهم ز تازیانه بر این زخم بی شمار

از پشت ناقه خورده زمین دختر حسین

تاریکی شب و دل بی رحم و طفل زار

حتی برای غربت او سنگ گریه کرد

از بس که هست قصه ی این دشت گریه دار

کم کم صدای زجر که نزدیک می شود

از طفل باز

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:17
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 موسی  علیمرادی

مصائب اسارت شام -( چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم ) * موسی علیمرادی

1059

مصائب اسارت شام  -( چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم   ) چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم

که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم

حمایلم شده این ریسمانِ بازویم

به جز تو کس نتواند مرا اسیر کند

اگر اسیر شدم راه عشق می پویم

اگر چه شیرم و در بند کس نمی مانم

به دام شیر نگاهت شبیه آهویم

چنان حجاب گرفتم کسی مرا نشناخت

که گرد پیری از غم نشسته بر رویم

سیه ز بارش سنگ است هر کجا درشام

(هلال عید در آن ابر تیره می جویم )

توسنگ خوردی با سنگ من زمین خوردم

مگر زلاله سنگی دمی تو را بویم

اگر ز بزم جفا تا خرابه میگریم

مسیر آمدنت را به گریه می شویم

شاعر : موسی علیمرادی

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محسن طالبی پور

دانلود متن و سبک نوحه یازار شام -( من که اسیرم مثل تو آزاده هستم ) * محسن طالبی پور

1718

دانلود متن و سبک نوحه یازار شام -( من که اسیرم مثل تو آزاده هستم ) من که اسیرم مثل تو آزاده هستم
من دختر زهرا و حیدر زاده هستم
با اینکه بی کس بین این اغیارم اینجا
دشمن شده حیرت زده از کارم اینجا
دلگیر از این دستای بسته نیستم
از عشق تو یک لحظه خسته نیستم
سرم شکسته سرشکسته نیستم
صبرم یه لحظه کم نشد
حریف زینب غم نشد
سرم برادر خم نشد
حسین من

تو روی نیزه هستی و من پای نیزه
آخر تو رو می گیرم از دستای نیزه
مراقب سنگ جفای کوفیا باش
کاش بسته بودن روی نی سرت رو داداش
می ترسم از اینکه سرت بیفته
یا که سر آب ورت بیفته
رو خاکا پیش دخترت بیفته
خون از چشام شده روون
نمی ده این گریه امون
بالای نی قرآن بخون
حسین من

شاعر : محسن طالبی پور

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 محسن طالبی پور

دانلود متن و سبک نوحه بازار شام -( ببین داداش حال زینب رو ) * محسن طالبی پور

2963
1

دانلود متن و سبک نوحه بازار شام -( ببین داداش حال زینب رو ) ببین داداش حال زینب رو
ببین بستن دست زینب رو
من حق می دم نشه باورت
اسیر شام شده خواهرت
اسیر دست نامحرمه دخترت
می میرم از غم این اسارت
از درد بی کسی و جسارت
دارم من آرزوی شهادت
واویلاه امون از این اسارت

ببین داداش آه زینب رو
ببین بست راه زینب رو
ندارن این شامیا حیا
زن و مرد این یهودیا
بمیرم ای کاش منم همین زودیا
دلگیرم من از این طعنه هاشون
از زخم زبون و ناسزاشون
از کینه های این سنگ زناشون
واویلاه امون از این اسارت

شاعر : محسن طالبی پور

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 07:52
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زینب (س)و شام بلا -(سنگ می بارد ودستان همه روی سر است ) * اسماعیل تقوایی

1345

زینب (س)و شام بلا -(سنگ می بارد ودستان همه روی سر است ) زینب(س) وشام
سنگ می بارد ودستان همه روی سر است
بر سر نی سر پاک شهدا بی سپر است

ازدحام است به دروازه ی ساعات ای وای
به تماشای حرم دیده ی هر رهگذر است

ریسمان بسته وما را همه جا چرخاندند
شامیان خنده کنان، روی من از اشک تر است

زینبم دختر پیغمبر(ص) وزهرا(س) وعلی(ع)
هرچه فریاد زنم بر سرشان بی اثر است

شجر کینه زحیدر همه جا کاشته اند
سب ودشنام، کنون آل علی را ثمر است

مجلس بزم یزید است وسر پاک حسین
مردکی در طمع ودخترکی در خطر است

خیزران برلب ودندان حسینم مزنید
آن لبان بوسه گه حضرت خیرالبشر است

در مدینه همگی صحن وسرا داشته ایم
لیک در شام بلا بین خرابه مقر است

دختری کنج خرابه ز حسین جامانده
همچو

  • دوشنبه
  • 9
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:39
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

غزل مصیبت شهر شام -(تا کاروانِ غمزده نزدیکِ شام شد ) * رضا رسول زاده

1219

غزل مصیبت شهر شام -(تا کاروانِ غمزده نزدیکِ شام شد  ) تا کاروانِ غمزده نزدیکِ شام شد
قبل از ورود، شهر پُر اَز اِزدحام شد
قلبِ مُخدّرات پُر از اضطراب شد
تا که شروع، سیلِ نگاهِ حرام شد
بازارِ ناسزا به اسیران چه داغ شد
این گونه بر محمّد و آلش سلام شد
دیگر کسی نماند که زخمی به سَر نداشت
بارانِ سنگ، بس که روانه زِ بام شد
از کوچه ی یهود نشین تا گذر کنند
تاب و قرار زینبِ کبری تمام شد
با گریه نیزه ی سَرِ شَه را گرفت و گفت؛
خاکم به سَر که صُحبتِ بَزمِ عَوام شد
زینب سرش شکست، ولی سربلند ماند
تا پایدار با نفَسَش این قیام شد

  • جمعه
  • 13
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 13:08
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

اسارت شام -(زینب ای عمه ی صبور حرم) * امیر عظیمی

1308

اسارت شام -(زینب ای عمه ی صبور حرم) حضرت زینب(سلام الله علیها)-اسارت شام
زینب ای عمه ی صبور حرم
رشته ی محکم حضور حرم
ای امید و پناه اهل البیت
شیرزن، تکیه گاه اهل البیت
نوح سکان بدست، کاری کن
بین این قوم پست کاری کن
دور ما ازدحام شد، چه کنیم؟
ازدحام حرام شد، چه کنیم؟
هلهله، طعنه، سوت و کف، ای وای
سنگ ها را شدی هدف، ای وای
ما و قحط حجاب، واویلا
صورتی بی‌نقاب، واویلا
به رقیه دوباره خندیدند
جامه اش بوده پاره، خندیدند
ما در این شهر بد نظر، هر جا
بین هر کوچه و گذر، هرجا
عموی ما نبود، بد دیدیم
از محل یهود بد دیدیم
کاش شامی نگاه هیز نداشت
شهر، بازاری از کنیز نداشت

  • یکشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 23:01
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 رضا رسول زاده

سوغات مکه -(از من بجُز کبود شده پیکری نماند ) * رضا رسول زاده

1009

سوغات مکه -(از من بجُز کبود شده پیکری نماند ) از من بجُز کبود شده پیکری نماند
از تو بَرام غیرِ شکسته سری نماند
از من حسین، چادرِ مادر نمانده است
از تو حسین، پیرهنِ مادری نماند
تا کوفه که سرِ تو روی نیزه بند بود
اینجا که آمدیم تو را حنجری نماند
این کوچه های شام شبیهِ جهنّم است
جز جای دستها به رُخِ دختری نماند
میدانِ شهر پُر شده از کینه های بدر
در شهرِ شام سنگزنِ دیگری نماند
از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین
دیگر نشانِ بوسه ی پیغمبری نماند
انگشترت به دستِ سنان برق می زند
دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند
سوغاتِ مکّه ای که خریدی ربوده شد
اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند

  • چهارشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 20:08
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

ماه صفر در یک نگاه -(ماه صفر رسیده و وقت سفر شده) * اسماعیل شبرنگ

1124

ماه صفر در یک نگاه -(ماه صفر رسیده و وقت سفر شده) ماه صفر رسیده و وقت سفر شده
با کاروان گریه دلم خونجگر شده
یک کاروان ستاره که خورشید شام بود
با دختری که مرثیه خوان پدر شده
از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست
بغضی که داشت از غم دل ، پر ثمر شده
از اربعین نگو که سراپا خجالتم
از اربعین نگو که دلم در به در شده
پای پیاده ، صحن نجف تا به کربلا
در این مسیر فصل عزا تازه تر شده
هر کس برای داغ نبی گریه می کند
از التفات فاطمه س صاحب اثر شده
هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم
عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده
مشهد ، مدینه ، نجف ، شهر کربلا
گریه برای اهل سفر بال و پر شده
ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت
حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت...رفت

  • پنج شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 10:42
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

پژوهشی در باره ماه صفر * مرتضی محمودپور

1571

پژوهشی در باره ماه صفر پژوهشی در باره ماه صفر(قسمت دوم)
حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
اول صفر
وارد كردن سر مطهر امام حسین (علیه السلام) به شام، ورود اهل بیت علیهم السلام به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)
دوم صفر :
مجلس یزید لعنت‌الله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایت دیگر)
سوم صفر :
ولادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به سال 57 هجری قمری به روایتی.
پنجم صفر :
شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) در سال 61 هجری.
هفتم صفر :
ولادت امام موسی كاظم (علیه السلام) به سال 128 هجری، شهادت

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 10:40
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(هر کسی صد کعب نی با یک بهانه می خورد) * حسن ثابت جو

574

دوبیتی ورود کاروان به شام -(هر کسی صد کعب نی با یک بهانه می خورد) دوبیتی ورود کاروان به شام

هر کسی صد کعب نی با یک بهانه می خورد
با صدای ناله، سیلی، ظالمانه می خورد
کاش چشمت بسته باشد تا نبینی خواهرت
بین نامحرم هزاران تازیانه می خورد

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:19
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(هجر تو اگر تشنه کویرم کرده) * حسن ثابت جو

706

دوبیتی ورود کاروان به شام -(هجر تو اگر تشنه کویرم کرده) دوبیتی ورود کاروان به شام

هجر تو اگر تشنه کویرم کرده
یا آهِ سکینه ات اسیرم کرده
از بین تمامی مصائب اشک
فرزندِ سه ساله ی تو پیرم کرده

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:20
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(شام است و ظلم و تاریک است) * حسن ثابت جو

863

دوبیتی ورود کاروان به شام -(شام است و ظلم و تاریک است) دوبیتی ورود کاروان به شام
شهر شام است و ظلم و تاریک است
تسلیت گفتنش به تبریک است
کوچه ها و محله های یهود
چون مدینه چه تنگ و باریک است

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:26
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(دلم شد از اسیری پاره پاره) * حسن ثابت جو

656

دوبیتی ورود کاروان به شام -(دلم شد از اسیری پاره پاره) دوبیتی ورود کاروان به شام
دلم شد از اسیری پاره پاره
درونم آتشی شد پر شراره
دو چشمم تار شد از لحظه ای که
به چوب خیزران کردم نظاره

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:27
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(به مقتل دیدم آخر پیکرت را) * حسن ثابت جو

726
1

دوبیتی ورود کاروان به شام -(به مقتل دیدم آخر پیکرت را) دوبیتی ورود کاروان به شام
به مقتل دیدم آخر پیکرت را
به روی نیزه ها دیدم سرت را
ولی این طشت زر با چوب دشمن
ربوده صبر زینب خواهرت را

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:28
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(حسین جان چوبِ دشمن بر لب توست) * حسن ثابت جو

696

دوبیتی ورود کاروان به شام -(حسین جان چوبِ دشمن بر لب توست) دوبیتی ورود کاروان به شام

حسین جان چوبِ دشمن بر لب توست
وجودم غرقِ در تاب و تب توست
ولیکن علت ترس یزید از
صدای خطبه های زینب توست

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:29
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

غزل ورود کاروان به شام -(اي كه ز روي ني مرا خسته نظاره مي‌كني) * حسن ثابت جو

792

غزل ورود کاروان به شام -(اي كه ز روي ني مرا خسته نظاره مي‌كني) غزل ورود کاروان به شام
اي كه ز روي ني مرا خسته نظاره مي‌كني
صحن و سرای دیده را غرق ستاره می کنی
گاهی دل از جهان بری به صوت قرآن حزین
خواهر زار و خسته را پر از شراره مي‌كني
گاهی به قطره اشکِ خون، گوشه ی چشم بسته ات
دفتر عمرِ کاروان تو پاره پاره می کنی
این همه لخته خون که بر موی تو پیچیده حسین
زلف تو تسبیح نسیم چه استخاره می کنی؟
ز جمع کودکان مگر گم شده دختری ز تو
که با نگاه مضطرت به ره اشاره می کنی
مقصد کاروان غم شهر بلا و ماتم است
بگو برای فتنه اش چگونه چاره می کنی؟

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:33
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

غزل ورود کاروان به شام -(تا نظر بر لاله های چیده مي‌خورد) * حسن ثابت جو

674
0

غزل ورود کاروان به شام -(تا نظر بر لاله های چیده مي‌خورد) غزل ورود کاروان به شام
تا نظر بر لاله های چیده مي‌خورد
تير غم بر زينبِ غمديده مي‌خورد
در ميان مجلس و بزم یزیدی
دیده ها بر اختری تابيده مي‌خورد
وای از آن طشت طلا و قرص ماهش
چنگ كين بر گيسوي پيچيده مي‌خورد
پيش چشمِ شاميان بي مروّت
اشك ماتم دم به دم بر ديده مي‌خورد
خيزران از آه زينب گريه مي‌كرد
تا كه محكم بر لب خشكيده مي‌خورد
ضربه‌ها با خنده‌ها مي‌شد هم آهنگ
ظلم دشمن بر دلي پاشيده مي‌خورد
واي از آن دشمن که پيش چشم زن ها
جام مي در حالتی رقصيده مي‌خورد

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:52
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

سبک 5 ـ ذکر / شور ـ حجاب -(هر جا حجابِ رخ زینب تو بودی) * حسن ثابت جو

738

سبک 5 ـ ذکر / شور ـ حجاب -(هر جا حجابِ رخ زینب تو بودی) سبک ۵ ـ ذکر / شور ـ حجاب
هر جا حجابِ رخ زینب تو بودی
یک خواهر و این همه مرد یهودی
درد عالم به دلم ـ پای رأست خجلم(۲)
خواهرت گشته حیرانت
پیش چشمانِ طفلانت
سرت از نیزه تا می افتد...
می شوم من پریشانت
جان خواهر به قربانت
زینبت از نوا می افتد ...
میر و مرادم حسین
برس به دادم حسین
میان نامحرمان
از پا فتادم حسین
قرار زینب حسین(۴)
با این که بی تو سر بازار شامم
من با سر تو ببین گرم نوایم
زینبت خون جگرست ـ خسته و در به درست(۲)
سنگ و خاکستر می بارد
بر دو چشمِ تر می بارد
پیش من دخترت می لرزد ...
طعنه ها می زند شامی
می دهد تا که دشنامی
نیزه همچون سرت می لرزد ...
ای مه نیزه نشین
دیده ببند و نبین
به مجلس جا

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 02:01
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 امیر عباسی

اسارت اهل بیت(ع) راه کوفه تا شام -(در منزلِ حَلَب شد پُر از شراره دلها ) * امیر عباسی

641

اسارت اهل بیت(ع) راه کوفه تا شام -(در منزلِ حَلَب شد پُر از شراره دلها ) در منزلِ حَلَب شد پُر از شراره دلها
دوباره محسنی شد شهید از آلِ طاها
واویلتا واویلا...
این لاله ولایت این نور هر دو عین است
از نسل پاک زهرا فرزندی از حسین است
واویلتا واویلا...
در راه کوفه تا شام از جورِ قوم اعدا
نیامده به دنیا رفته به پیش بابا
واویلتا واویلا...
وقتی که او فدا شد از ظلم اهل کینه
دوباره زنده گشته یادِ غم مدینه
واویلتا واویلا...
آمد به یادِ اهلِ آن کاروانِ خسته
آن قامتِ خمیده آن پهلوی شکسته
واویلتا واویلا...

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 08:46
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 امیر عباسی

مصائب راه کوفه تا شام -(به نیمه شب دِیرِ تَرسا شده خُلدِ برین) * امیر عباسی

740

مصائب راه کوفه تا شام -(به نیمه شب دِیرِ تَرسا شده خُلدِ برین) به نیمه شب دِیرِ تَرسا شده خُلدِ برین
مرثیه خوان شده دُختِ خاتَمُ المُرسَلین
در دِیرِ راهب آن نور عین
ناله زد وَلَدي یا حسین
بُنَیَّ وَلَدی یا حسین...

به کائنات میرسد نوحه خیرُ النّسا
به قتلگاه پسرم سرش زِ تن شُد جدا
ای راهب از جفای یزید
پسرم تشنه لب شد شهید
واویلا آه واویلتا...

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

متن شعرصفر 98 شام -(غبطه می خورد دو عالم) * بهمن عظیمی

38

متن شعرصفر 98 شام -(غبطه می خورد دو عالم) غبطه می¬خورد دو عالم
به مقام و رتبه و عصمت زینب
مهدی در غمش سیه پوش
دل سنگ آب شد از غربت زینب
وای؛ با اسارت به قرآن ـ کوفه را کرده ویران
وای؛ زن مگویش به ولله ـ باشد او مرد مردان
ام المصائب
شکسته غرور زینب
الامان ز طعنه¬های مردم شام
از زخم زبان و خنده
از جفا و بی وفایی¬ها و دشنام
وای؛ خواهری غرق ماتم ـ بی کس و یار و مَحرم
وای؛ آن¬طرف رقص شادی ـ این¬طرف گریه وغم
ام المصائب

آلُ الله، بی کس و تنها
مانده¬اند به پشت دروازه¬ی ساعات
می¬داند خدا که آنجا
چه گذشته بر دل عمه¬ی سادات
وای؛ عالمی غرق حیرت ـ از غم این مصیبت
وای؛ واشده روی دشمن ـ بعد آن کوه غیرت
ام المصائب
روی نی، می¬گرید عباس
از غم خواهر خو

  • یکشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 20:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

راه شام -(در ناقه عیال شاه را میبردند ) * حاج داود بیدق داری

1142

راه شام  -(در ناقه عیال شاه را میبردند ) در ناقه عیال شاه را میبردند
یک قافله اشک و آه را میبردند
.
خورشید از آسمان تماشا میکرد
در نیزه هلال ماه را می‌بردند
.
از کرب و بلا بسوی دربار یزید
مجموعه ی قتلگاه را می بردند
.
دنیاشده تیره درنگاه زینب
چون شب زدگان پگاه را می‌بردند
.
با کعب سنان و قدرت سرنیزه
یک عده ی بی پناه را می‌بردند
.
با پای برهنه و طنابی در دست
اطفال غریب شاه را می‌بردند
.
فریاد! از این درد که امواج بلا
دریا دل خیمه گاه را می‌بردند
.

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:11
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

راه شام -(به راه شام غم منزل به منزل میرود زینب ) *حاج محمد رونقی مازندرانی

1213

راه شام  -(به راه شام غم منزل به منزل میرود زینب ) به راه شام غم منزل به منزل میرود زینب
مُصمّم با اَلم توأم به محمل میرود زینب
.
نه تنها شعله بر جان میزند آوای جانسوزش
که با تیغ بیان بر جنگ باطل میرود زینب
.
به روی نی حسین گوید مکن گریه تو خواهر جان
که از سیلاب اشکت ناقه در گل میرود زینب
.
کنار مقتل پاک برادر با دل مضطر
نگرید زار ، بل با اشک وابل میرود زینب
.
کند با خطبه ی غَرّای خودذمعدوم دشمن را
رجزخوانان، غزل گویان به محفل میرود زینب
.
حقایق را کند اِلقاء به مُزدوران عِصیانگر
مگو بهر تَضَرّع نزد قاتل میرود زینب
.
به پا خلخال و زنجیر است طفلان و زنان را هم
در آن تصویر و هیئت وه چه مشکل میرود زینب
.
به نرمی گرچه نجوا میکند با حضرتش اما
به سخ

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:12
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

راه شام زبانحال حضرت لیلا -(جان مادر ز رخت نور خدا جلوه گر است ) *مرحوم مشکوة تبریزی

653

راه شام  زبانحال حضرت لیلا  -(جان مادر ز رخت نور خدا جلوه گر است ) جان مادر ز رخت نور خدا جلوه گر است
بیند این نور هر آن دیده که صاحب نظر است
.
ای محمد رخ و حیدر دل و زهرا طینت
که نبی جد و حسن عم و حسینت پدر است
.
مادر دهر عقیم است نیارد فرزند
دید تا همچو تو در عالم خلقت پسر است
.
صورت و سیرت پیغمبر و حیدر داری
زان دو گنجینه عیان همچو تو یکتا گهر است
.
تو ذبیح الله وقتی و منم هاجر تو
لیلیم لیک مرا شور جنونی به سر است
.
من جوانی چو تو پرورده ام ای حاصل عمر
حاصل زندگی ام بعد تو خونین جگر است
.
شایق بزم وصالی قدم از سر کردی
این چه سریست در این سر که از عشقش اثر است
.
سر تو بر سر نی وادی ایمن این دشت
دسترس نیست به این شاخه که نورش ثمر است
.
زخم شمشیر به فرق تو در

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

راه شام زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها در راه شام -(چه غم ز قافله گر مانده ام کنار الهی ) *مرحوم حاج حیدر شبگرد

699

راه شام  زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها در راه شام  -(چه غم ز قافله گر مانده ام کنار الهی ) چه غم ز قافله گر مانده ام کنار الهی
تویی امید دل هر امیدوار الهی
.
من آن گلم که ز گلشن فتاده ام به کویری
ولی خلیده به پایم هزار خار الهی
.
من آن گلم که که چنان دیده ام جفای خزان را
دگر امید ندارم کنم بهار الهی
.
من آن گلم که به دست هزار خار اسیرم
چو تندباد برندم به هر دیار الهی
.
من آن گلم که ز گلچینم آن چنان دلم آزرد
شدم به سایۀ خاری امیدوار الهی
.
من آن گلم که ندانم ز دست بخت بنالم
و یا ز گردش این چرخ کجمدار الهی
.
من آن گلم که به پایم خلیده خار یتیمی
ز دیده خون دلم گشته جویبار الهی
.
من آن گلم که ندادند آب تشنگیم کُشت
رهین منّتم از چشم اشکبار الهی
.
من آن گلم که نیابم چو باغبان خودم را
کشم

  • یکشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

ورود به شام -(فكر كن قافله هم در دل بلوا باشد) * احمد شاکری

600

ورود به شام  -(فكر كن قافله هم در دل بلوا باشد) فكر كن قافله هم در دل بلوا باشد
ازدحام از همه سو باشد و كم جا باشد

بعد يک مشت اراذل همگی كِل بكشند
وسطِ هلهله‌ها زينب كبری باشد

يک طرف چوبِ حراجی سر گهواره‌ای و
يك طرف بر سرِ انگشتر آقا باشد

گذر برده فروشان و دلِ زار حرم
تازه پشت سرشان موج تماشا باشد

هم سر بردن اين قافله در بزم يهود
هم سر قيمت اين قافله دعوا باشد

چه می‌آيد به سر دختركی در بازار
با زدن‌های سنان حرمله هم پا باشد

كاش از نيزه نيفتد سر دلبندِ رُباب
كاش تا آخر اين معركه بالا باشد

كاش دست از سر اين اهل حرم بردارند
كاش يک لحظه حيا در دل آنها باشد

آن زمانی كه سنان دورِ حرم می‌پلكيد
كاش می‌شد كه عَلَم در يَدِ سقا باشد
(احمد شاكر

  • پنج شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن کردی

مرثیه اول ماه صفر امام حسین علیه السلام حضرت زینب سلام الله علیها -(رسیده روضه به بازار شام واویلا) * حسن کردی

13563
24

مرثیه اول ماه صفر امام حسین علیه السلام  حضرت زینب سلام الله علیها  -(رسیده روضه به بازار شام واویلا) رسیده روضه به بازار شام واویلا
تمام مرثیه در یک کلام واویلا
شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر
شکنجه در ملأ بار عام واویلا
ز کوچه ها همه بوی شراب می آید
رسیده قافله در ازدحام واویلا
در ازدحام نظرها،سلاله های علی
اسیر و خسته و بی احترام واویلا
به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی
رسیده مرحله ی انتقام واویلا
به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد
سری به نیزه ندارد دوام واویلا
مقابل دل زینب چگونه می شکنند
به سنگ کینه جبین امام واویلا

  • پنج شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مصائب شام -(خیلِ جمعیت در اینجا بهر استقبال نیست) * حامد آقایی

804

شعر مصائب شام -(خیلِ جمعیت در اینجا بهر استقبال نیست) خیلِ جمعیت در اینجا بهر استقبال نیست
نیست در این قافله قدّی که از غم دال نیست

دست خالی هر که آمد دست پر برگشته است
بهر غارت هر که آمد، دید بد اغبال نیست

کودکی افتاد اگر عمه بلندش می کند
در میانِ چشم طفلان اشک هست و حال نیست

این مسلمانان که او را خارجی دانسته اند
بر لبِ قاری زدن در دینشان اشکال نیست

دل پریشان، مو پریشان گوشه ایی کز کرده است
کودکِ بشکسته بال و پر که فارغ بال نیست

همچو آئینه سری را بر روی دامن گرفت
دختری که زخمِ بر لبهاش از تبخال نیست

هر امامیِ گر چه بر شامٓ بلا خون گریه کرد
بر خودِ زینب غمی بالاتر از گودال نیست

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

متن شعر در شام -(روزی که اهل‌بیت رسالت، به شام شد ) * شرر بیگدلی

571

متن شعر  در شام  -(روزی که اهل‌بیت رسالت، به شام شد ) روزی که اهل‌بیت رسالت، به شام شد
یک‌باره صبحِ شام، مبدّل به شام شد
.
ز‌آن بوم شوم، از پی نظّاره مرد و زن
آن یک به برزن آمد و این یک به بام شد
.
از یک‌دگر به جُست و خبر، دیده بازشان
تا بر سلالگان رسول انام شد
.
کاین آهو از چه دشت، اسیر کمند گشت؟
وین بلبل از چه باغ، گرفتار دام شد؟
.
بستند بالشان ز چه در شرع مصطفی؟
صید کبوتران حرم، گر حرام شد
.
تا با خبر که شاه شهیدش به نیزه، سر
مشهودِ خاص آمد و منظورِ عام شد
.
در خنده آن، که سکّه به اسم یزید گشت
در طعنه این، که خطبه به نام امام شد
.
با هم به مژده کز اسرای سپاه ما
کاخ امیر پُر ز کنیز و غلام شد

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد