ورود کاروان اسرا به شام

مرتب سازی براساس

هر جا سخن از زینب و دروازه شام است *

2467
4

هر جا سخن از زینب و دروازه شام است هر جا سخن از زینب و دروازه شام است
ساکت به تماشا منشینید حرام است
دستی که به سر می زنی از این غم عظمی
یادآور فرق سر و سنگ لب بام است
یک سر به سر نیزه عیان است ببینید
مانند هلال است ولی ماه تمام است
هجده قمر از نوک سنان تابد و مردم
پرسند ز هم پس سر عباس کدام است؟
مردم نزنید از همه سو سنگ بر این سر
والله امام است امام است امام است
زوار برادر شده بر نی سر عباس
هم اشک به رخ هم به لبش عرض سلام است
هر کوچه پر از هلهله و خنده و شادی است
از شام بپرسید مگر عید صیام است؟....!
با یاد سر و چوب و لب و ناله زینب
انگار جهان در نظرم مجلس شام است
باید همه از مرد و زن شام بپرسید
ناموس الهی ز چه در محضر عام است؟

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 08:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 علی اکبر لطیفیان

شعر اسرا در شام-(اسیر كوچه شدن ارزش تو را دارد) * علی اکبر لطیفیان

3687
3

شعر اسرا در شام-(اسیر كوچه شدن ارزش تو را دارد) اسیر كوچه شدن ارزش تو را دارد
سرت كه هست اسیریِ این چنینی هست
من از كنار بزرگان نمی روم هرگز
تو هر كجا بروی باز همنشینی هست
اگر چه سنگ مزاحم شده ست اما جا
برای آن كه به دامانِ من نشینی هست
بیا نشان مده خود را كه سنگ این مردم
درست می خورد آن جا كه مه جبینی هست
دوباره دور و بر محملم شلوغ شده
از این قبیل مكافات تا ببینی هست
اگر حریم تو بی معجرند اما شُكر
در این شلوغی بازار آستینی هست
یكی مقابل نجمه یكی مقابل من
كنار هر سری این جا دلِ غمینی هست
چه دیده است مگر مادرم كه از امشب
مدام پشت سرت ناله ی حزینی هست
تو و تنور، تنور و صدای یك مادر
میان مادر و فرزند بوسه چینی هست
ز راه مانده چهل منزل خراب شده

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر کاروان اسرا -( ای سری که بر نیزه همچون ماه تابانی ) *

19617
118

شعر کاروان اسرا -( ای سری که بر نیزه همچون ماه تابانی ) ای سری که بر نیزه همچون ماه تابانی
سرور شهیدانی ، سرور شهیدانی
در برابر چشمم ، روی نی نمایانی
سرور شهیدانی ، سرور شهیدانی
من که خسته ام بابا ، دلشکسته ام بابا
قلب کوچک خود را بر تو بسته ام بابا
چون ز گلبون باغت ، تازه رسته ام بابا
روی نیزه از دختت ، می کنی نگهبانی
همچو گل به دامان گلشن تو پژمردم
تو شقایق زیبا ، زیب این گلستانی
میوه دل زهرا ، سرو گلشن حیدر
لحظه ای نظر فرما ، زیر نیزه از دختر
خصم دین زند هر دم ، تازیانه ام بر سر
کی پدر روا باشد ، این چنین مسلمانی
شمع روشن توحید ، ای سکینه قربانت
جان دهم چو پروانه ، پای شمع سوزانت
لعل تو پر از خون و اشک غم به چشمانت
در برابر چشمم روی نی نمایانی

  • شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 06:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر عباسی

دانلود سبک واحد کاروان اسرا در شام -( با اشک جاری و غم و مصیبت و رنج و بلا ) * امیر عباسی

4564
8

دانلود سبک واحد کاروان اسرا در شام -( با اشک جاری و غم و مصیبت و رنج و بلا ) با اشک جاری و غم و مصیبت و رنج و بلا
عمّه سادات میخونه مرثیه ی شام بلا
آه عدّه ای کافر خاک و خاکستر
رو نیزه ها سر ناله ی مادر
میون رقص و هلهله آل علی رو بُردَن
یزیدیای بی حیا داشتن شراب می خوردن
آه ... غریب مادر...
******
سرِ حسین،رو نیزه ها از خون گرفته بود رنگ
زنهای شامی می زَدَن از روی بام به اون سنگ
آه چشمهای ناپاک به سوی ما بود
جامون میونه نامَحرما بود
امّا برای معجرِ ما اینقَدَر ننالید
نمیتونه خیره بشه کَسی به نور خورشید
آه... غریب مادر...
******
نشون دادن یهودیا کینه به نام حیدر و
با سه ساله تسویه کردن انتقام خیبر و
آه ظلم و جنایت چه بی کرانه
جوابِ ناله شد تازیانه
صدای آهِ بچّه ها تا عر

  • یکشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر کاروان اسرا در شام -( ضربت چوب و گل چیده کجا ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

4398
11

شعر کاروان اسرا در شام -( ضربت چوب و گل چیده کجا ) ضربت چوب و گل چیده کجا
بزم عیش و سر ببریده کجا
طعنه و زینب غمدیده کجا
خیزران و لب خشکیده کجا
گل بی خار کجا خار کجا
زینب و مجلس اغیار کجا
اهل بیت نبی و شام خراب!
دختر فاطمه و بزم شراب!
جگر شیعه کباب است کباب
ای فلک شرم کن از روز حساب
غم به دندان جگر خویش گزید
بوسه گاه نبی و چوب یزید
سعی من طیّ ره از کرببلا
مروه: گودال، صفا: طشت طلا
می زنم با سر ببریده صلا
که الا ای همة اهل ولا
در ره ذات خداوند جلیل
هر چه دیدیم جمیل است جمیل
زینب ای خواهر غم پرور من
خجل از اشک تو چشم تر من
زخم قلب تو عیان بر سر من
طاقت از دست مده خواهر من
گوش بر زمزمة قرآنم
صبر کن تا شکند دندانم
تو که فرق علی اکبر دیدی
تو که حلق

  • سه شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر ورود اهل بیت به شام -( نه روز عید صیام و نه عید قربان است ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

3599
5

شعر ورود اهل بیت به شام -( نه روز عید صیام و نه عید قربان است ) نه روز عید صیام و نه عید قربان است
چه روی داده که شام این همه چراغان است
زنان شام همه می زنند و می رقصند
به هر که می نگرم سخت شاد و خندان است
چه روی داده که در دست شامیان سنگ است
مگر سه ساله ی زهرا به شام مهمان است
میان هلهله ها هیجده سر است به نی
به هر سری نگرم مثل ماهِ تابان است
سری به نوک سنان می خورد لبش بر هم
عیان زحنجر خشکش صدای قرآن است
نقاب بانویی از گرد و خاک و خون سر است
حجاب دخترکی گیسوی پریشان است
سوار ناقه جوانی است در غل و زنجیر
که چشم سلسله بر ساق پاش گریان است
دلا در آتش غم همچو آفتاب بسوز
که سایبان اسیران سر شهیدان است
تن ضعیف و غل و داغ و گردن مجروح
خدای رحم کند آفتاب، سوزان

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

روایتی از شام -(نشسته ام بنویسم روایتی از شام ) * ابراهیم لالی

795

روایتی از شام -(نشسته ام بنویسم روایتی از شام ) نشسته ام بنویسم روایتی از شام
کمی اشاره کنم بر نگاه مردم عام
نشسته ام بنویسم به دل محک زده اند
چگونه عمه ی سادات را کتک زده اند
خدا کند نکند یاری ام قلم امشب
بمیرم و ننویسم من از غم زینب(سلام الله)
چگونه من بنویسم به نی سر آوردند
صدای ناله ی انسیه(سلام الله) را در آوردند
چگونه من بنویسم مسیرها تنگ است
نصیب دختر حیدر(سلام الله)دف و نی و سنگ است
چگونه من بنویسم دوباره از بازار
از آن ارازل و رقاصه های بی مقدار
چگونه من بنویسم که مردم آزارند
به دختران پیمبر(صلوات الله)نگاه بد دارند
چگونه من بنویسم کریم این خانه
سر ش رسیده به دستان ابن مرجانه
چگونه من بنویسم کنار «مِی» سر بود
نگاه مضطرب خواهری به خ

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:30
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر عباسی

دانلودمتن وسبک نوحه کاروان اسرادرشام -( وامصیبت از این ، هجمه و ازدحام ) * امیر عباسی

2951
6

دانلودمتن وسبک نوحه کاروان اسرادرشام  -( وامصیبت از این ، هجمه و ازدحام ) وامصیبت از این ، هجمه و ازدحام

رفته دُخت علی،سر ِ بازار شام

آه و واویلتا

******

سر ِ خون خدا،بر روی نیزه ها

بین نامحرمان،عترت مصطفی

آه و واویلتا

******

آخر ای روزگار،جُرم اینان چه بود

آه از کینه و،ظلم ِ قوم یهود

آه و واویلتا

  • یکشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:41
  • نوشته شده توسط
  • مجید قنبری
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

اشعار ورود اهلبیت(ع) به شام -( خدا بخیر کند باز ازدحام شده ) * سید پوریا هاشمی

2288
4

اشعار ورود اهلبیت(ع) به شام -( خدا بخیر کند باز ازدحام شده ) خدا بخیر کند باز ازدحام شده

زمان روضه جانسوز شهر شام شده

تمام شهر برای نظاره جمع شدند

عذاب حضرت زینب نگاه عام شده

یهودیان به تلافی خیبر آمده اند

زمان سنگ زدن وقت انتقام شده

تمام صورت آقا بروی نی خون است

سرش شکسته ز بس هتک احترام شده

خدا کند که نباشد درست این روضه

که آل فاطمه وارد به بزم شام شده

چه شد امام به گریه سه بار گفت الشام؟

تمام روضه خلاصه در این کلام شده

  • یکشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 06:29
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شهرشام -( به راه ورسم مصطفی به شام پشت پا زدند ) * اسماعیل تقوایی

1684
1

شهرشام -( به راه ورسم مصطفی به شام پشت پا زدند  ) شهرشام
به راه ورسم مصطفی به شام پشت پا زدند
خنده به کاروان غم مردم بی حیا زدند
مردم شام در طرب رقص کنان به هلهله
سنگ به اهل کاروان ز روی بامها زدند
هر سر روی نی بود بیشتر از همه هدف
شرر به قلب خونی زینب مرتضی زدند
ننگ به مردمان شام حرامیان بد زبان
چه حرفهای ناروا به آل مصطفی زدند
غلی گران به گردن امام چارمین بود
به ضرب تازیانه ها به زخم او دوا زدند
وای زمجلس یزید ضربه چوب خیزران
به بوسه گاه مصطفی، وای چه ضربه ها زدند
جان به فدای زینب وزین العباد کاروان
به مجلس یزیدیان رنگ علی نما زدند
کنج خرابه ای زشام، رقیه وسر پدر
فضای آن خرابه را رنگ غم وعزا زدند

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 9
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

کاروان اهل بیت(ع)در شام -( چشم‌ها بود و سرِ زاده‌ی زهرا در طشت ) * محمود ژولیده

1714
1

کاروان اهل بیت(ع)در شام -( چشم‌ها بود و سرِ زاده‌ی زهرا در طشت ) چشم‌ها بود و سرِ زاده‌ی زهرا در طشت
زخم‌ها بود و دل زینب کبری در طشت

خیزران بود و لب قاری قرآن، یعنی:
خونِ لعلِ لب و دندان ثنایا در طشت

اُسرا در غل و زنجیر، معذب، مضطر
و سر نیزه‌نشین بود مجزّا در طشت

آنکه ابرار به دورِ سرِ او می‌گشتند
ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت

سنگِ دروازه مبدل شده بر تیرِ نگاه
تهمت زشت کنیزی است معما در طشت

رفعِ تهمت ز حرم کرد، سر خون خدا
داشت با آیه‌ی تطهیر چه غوغا در طشت

صوت قرآن برادر دل خواهر را برد
کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت

وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین
تا به امروز که دیده است مصلی در طشت

بین اطفال، سه‌ساله، به سرِ پنجه‌ی خود
خیره مانده‌ست به

  • شنبه
  • 15
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 15:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام یلا -( حسین عزیز مصطفی، ما رسیدیم شام بلا ) * اسماعیل تقوایی

1513

شام یلا -( حسین عزیز مصطفی،  ما رسیدیم شام بلا  ) شام بلا
حسین عزیز مصطفی،ما رسیدیم شام بلا
همش میگیم خداخدا ای دادوبیداد
حرومیا خیلی بدن،برا تماشا اومدن
با چشم ناپاک اومدن ای دادوبیداد
توشام چراغونی شده،انگار که مهمونی شده
خاکسترافشونی شده ای داد وبیداد
یه عده ای کف می زنن،یه عده هم دف می زنن
ازخارجی حرف می زنن..ای داد وبیداد
خیلی هاشون بد زبونن. سرود شادی میخونن
به ما آزار می رسونن..ای داد وبیداد
سرتو وبزم شراب،شدم دچار اضطراب
دلم شده خیلی کباب..ای داد وبیداد
جامون دادن تو خرابه،خواسته هامون بی جوابه
حال رقیه ت خرابه..ای داد وبیداد
بهونه ی بابا داره.بارون چشماش می باره
دشمن سرت رو میاره..ای داد وبیداد

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 7
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شهرشام -( تاکاروان کربلا نزدیک شهر شام شد ) * اسماعیل تقوایی

1570

شهرشام -( تاکاروان کربلا نزدیک شهر شام شد  ) شهرشام

تاکاروان کربلا نزدیک شهر شام شد
ناگه دل زینب گرفت آکنده از آلام شد

برگوش آمد نغمه شادی وساز شامیان
مستقبل این کاروان بی حرمتی، دشنام شد

راس شهیدان روی نی در پیش رو ی قافله
آماج سنگ کینه ها از هر سرا وبام شد

درکوچه ها گردانده شد اهل حریم آل حق
دلخون علی بن الحسین با جمله ی ارحام شد

بیمار عاشورای خون آنقدر سختی ها کشید
در ذکر ایام بدش ورد لبش الشام شد

نازم صبوری دل زینب سلام ا...را
قلب زنان وکودکان با همتش آرام شد

ای وای از کاخ یزید ومجلس بزم وشراب
با راس سبط مصطفی بی حرمتی انجام شد

دلها بسوزد بهر آن دردانه در ویرانسرا
بر سینه اش راس پدر،عمر کمش اتمام شد

با خطبه سجاد دین در درگه

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:41
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام یعنی -( شام یعنی خطه ی نامردمان ) * اسماعیل تقوایی

1699

شام یعنی -( شام یعنی خطه ی نامردمان  ) شام یعنی
شام یعنی خطه ی نامردمان
شادمانی در عزای دیگران

شام یعنی قصه ی یک قافله
سوی آنها سوگ وآنسو هلهله

شام یعنی خنده ها در ازدحام
بر حریم مصطفی چشم حرام

شام یعنی سوز دلهای کباب
بستن دست اسیران با طناب

شام یعنی زینب وتلخی کام
سنگ باران کردنش از روی بام

شام یعنی راس خوبان روی نی
همره این قافله ره کرده طی

شام یعنی طعنه های جاهلی
بر علی بن الحسین بن العلی

شام یعنی زخم غل بر دوش او
شام یعنی ناله ی خاموش او

شام یعنی منتهای کار زشت
کوچه گردانی برای اهل بیت

شام یعنی مرکز نسلی پلید
شام یعنی خیزران دست یزید

شام یعنی محفل بزم شراب
پیش روی اهل بیت بوتراب

شام یعنی دختری ویران نشین
داغ شامی ها

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 07:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

شعر مصائب اسارت شام -( که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم ) * موسی علیمرادی

1005

شعر مصائب اسارت شام  -( که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم  ) توسنگ خوردی
چنان به جای تو در هر کجا سخن گویم

که خلق جز تو نبیند تجلی از سویم

به جنگ آمده ام با کلام چون تیغم

حمایلم شده این ریسمانِ بازویم

به جز تو کس نتواند مرا اسیر کند

اگر اسیر شدم راه عشق می پویم

اگر چه شیرم و در بند کس نمی مانم

به دام شیر نگاهت شبیه آهویم

چنان حجاب گرفتم کسی مرا نشناخت

که گرد پیری از غم نشسته بر رویم

سیه ز بارش سنگ است هر کجا درشام

(هلال عید در آن ابر تیره می جویم )

توسنگ خوردی با سنگ من زمین خوردم

مگر زلاله سنگی دمی تو را بویم

اگر ز بزم جفا تا خرابه میگریم

مسیر آمدنت را به گریه می شویم

شاعر : موسی علیمرادی

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد قاسمی

مصائب اسارت شام -( گُـذرِ روضـه از این مرحله زجرآور بود ) * محمد قاسمی

1137

مصائب اسارت شام  -( گُـذرِ روضـه از این مرحله زجرآور بود  ) گُـذرِ روضـه از این مرحله زجرآور بود

شـرح اوضـاعِ بـدِ قـافـله زجـرآور بود

ریسـمان بود و گـلوهای زِ گُـل نازک تر

بیش از آن هُرم تنِ سلسله زجرآور بود

بیش از آتش و خاکسـتر و سنگ لب بام

پایْ کوبی و دَف و هلهله زجرآور بود

چند کودک ز رویِ ناقه زمین افـتادند

بانگ افـتادن از آن فـاصـله زجرآور بود

مثل خُشـکیدگیِ صورتِ نیلوفرهــا

اشکِ پـاهـایِ پُر از آبلـه زجرآور بود

خارجی خواندنِ اولادِ عـلی و زهـرا

بیش از هر چه در آن غـائِـله زجرآور بود

به خُدا بیشتر از بدْ دهنی کردنِ شِمر

دیـدنِ قَهـقَـهه ی حـرملـه زجرآور بود

گفتم الشّام وَ الشّام وَ الشّام ، از بس

طرزِ توضیح در این مسئله زجرآور بود..

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:10
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

زینب وشام -( شامیان خنده کنان بردلم آذر زده اند ) * اسماعیل تقوایی

1573

زینب وشام -( شامیان خنده کنان بردلم آذر زده اند  ) زینب وشام

شامیان خنده کنان بردلم آذر زده اند

طعنه ها بر حرم آل پیمبر زده اند

ما عزادار ولی شام بود غرق سرور

نیش کین بر دل افراد مکدر زده اند

در پذیرایی ما سنگ پرانی کردند

سنگها سخت سوی قافله ام پر زده اند

هم به ما سنگ زده، هم به سران بر نی

بیشتر بر سر ذریه ی حیدر زده اند

زینب خسته دلم داغ برادر دیدم

شامیان بیشترین لطمه به خواهر زده اند

کوچه گردانی ما رسم بد شامی بود

گوییا خنجر کین قلب پیمبر زده اند

پیش چشمم به لب پاک حسین ضربه زدند

ضربه بر بوسه گه فاطمه اطهر زده اند

کودکی را سربابا به طبق آوردند

بهر او سوی عدم یکسره معبر زده اند

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محسن طالبی پور

دانلود متن و سبک نوحه بازار شام -( از سر نی نگام کن بی تو من بی پناهم ) * محسن طالبی پور

1988

دانلود متن و سبک نوحه بازار شام -( از سر نی نگام کن بی تو من بی پناهم ) از سر نی نگام کن بی تو من بی پناهم
می ره از بی کسی تا آسمون سوز آهم
بعد تو دیده ی تر دارم
یک دل زار و مضطر دارم
چشم به این نیزه و سر دارم
ای قرارم
باش کنارم
وای گرفتن بود و نبودم و
وای می بینی روی کبودم و

می رم من کوچه کوچه پیش سیل نظاره
کاش می شد این نفسها دیگه تنهام بزاره
وای ببین چی اومد بر سرم
می زنن سنگ به این پیکرم
آخه من دختر حیدرم
بی تو داداش
جون بدم کاش
وای دنیا شد روی سرم خراب
وای می کشن ماها رو با طناب

شاعر : محسن طالبی پور

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 08:23
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

شعر مصائب اسارت شام -( راهی برای بردن این کاروان نداشت؟ ) * یوسف رحیمی

1495
1

شعر مصائب اسارت شام  -( راهی برای بردن این کاروان نداشت؟  ) کاروان عشق
هر چند پای بی‌رمق او توان نداشت

هر چند بین قافله جانش امان نداشت

بار امانتی که به منزل رسانده است

چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت

جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها

در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت

آیا به جز حوالی گودال، ساربان

راهی برای بردن این کاروان نداشت؟

یک شهر چشم خیره و ... بگذار بگذریم

شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت

آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود

اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

دیگر لب مقدس قرآن کربلا

جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت!

شاعر : یوسف رحیمی

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:15
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اهل بیت(ع)در شام -( می‌زنی گر بر لب من خیزران، شادی مکن ) * سید محمد میر هاشمی

1654

کاروان اهل بیت(ع)در شام -( می‌زنی گر بر لب من خیزران، شادی مکن ) بر لب و دندان من چوب جفا آهسته زن
چوب کین بر بوسه‌گاه مصطفی آهسته زن

می‌زنی گر بر لب من خیزران، شادی مکن
لرزه افکندی تو بر عرش خدا، آهسته زن

در میان طشت زر، بهر تماشا از جنان
آمده با چشم تر خیرالنسا، آهسته زن

پیش چشم کودکان مضطر و زار و یتیم
بر لب و دندان بابا، بی‌حیا، آهسته زن

بر لب قاری قرآن ای امیر فسق و جور
کعب نی یا که مزن اکنون و، یا آهسته زن

هر چه خواهی بر سرم آور تو در خلوت ولی
پیش زینب بر لبم چوب جفا آهسته زن

ظاهرا چوب جفا بر راس پر خونم زنی
باطنا خنجر به قلب مرتضی آهسته زن

گر به جرم گفتن حق بر دهانم می‌زنی
حق‌ستیزی بس کن ای خصم دغا آهسته زن

لشکرت بر پیکرم تیر از جفا بسیار زد

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

ورود کاروان اهل بیت(ع)به شام -( زمان روضه‌ی جان‌سوز شهر شام شده ) * سید پوریا هاشمی

1654
-2

ورود کاروان اهل بیت(ع)به شام -( زمان روضه‌ی جان‌سوز شهر شام شده ) خدا بخیر کند باز ازدحام شده
زمان روضه‌ی جان‌سوز شهر شام شده

تمام شهر برای نظاره جمع شدند
عذاب حضرت زینب نگاه عام شده

یهودیان به تلافی خیبر آمده‌اند
زمان سنگ‌زدن وقت انتقام شده

تمام صورت آقا بروی نی خون است
سرش شکسته ز بس هتک احترام شده

خدا کند که نباشد درست این روضه
که آل فاطمه وارد به بزم شام شده

چه شد امام به گریه سه‌بار گفت الشام؟
تمام روضه خلاصه در این کلام شده

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:57
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

زمزمه و شور سینه زنی -(زبانحال حضرت زینب س) * مرتضی محمودپور

1527

زمزمه و شور سینه زنی -(زبانحال حضرت زینب س) ◾زبانحال زینب کبری(س)

◾شور و زمزمه

کشته‌ی کربلا شدن باتو باتو

اسیری شام بلا با من بامن

آن سر از قفا جدا با تو باتو

بوسه به حنجر از وفا بامن بامن

به نیزه‌ها سر جدا باتو باتو

شکستن سر از وفابامن بامن

ز نیزه‌ها نظر به ما باتو باتو

سپر شدن به هر بلا با من بامن

خوردن چوب خیزران باتو باتو

رفتن بین ناکسان بامن بامن

رفتن در دیر و تنور باتو باتو

میون بازار و عبور بامن بامن

رفتن بین کشتگان باتو باتو

موندن باشمروسنان بامن بامن

قاری قرآن به سنان باتو باتو

از پی نی گریه کنان بامن بامن

نای نوا ز نینوا باتو باتو

رسالت خون شما بامن‌ بامن

تو مجلس ابن زیاد باتو باتو

تا زن غسله میادبامن بامن

  • شنبه
  • 7
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 01:24
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام بلا -(کاروان سوی شام می آید ) * اسماعیل تقوایی

1176

شام بلا -(کاروان سوی شام می آید ) ورود کاروان به شام

کاروان سوی شام می آید
خسته،بی احترام می آید

نگران است عمه ی سادات
مضطرب،تلخ کام می آید

دست وپا بسته در غل وزنجبر
آن امام همام می آید

جانگداز است حال آل ا....
خبر از ازدحام می آید

دشمنان علی(ع)همه جمعند
صحبت از انتقام می آید

ازسوی شامی لعین دشنام
جای ذکر سلام می آید

جای نقل ونبات استقبال
سنگ از روی بام می آید

جان بسوزد،بسوی آل علی
نظرات حرام می آید

خیزرانی به دست در بزمی
مردکی بی مرام می آید

ضربه ها بر لبان پاک حسین
ازسوی او مدام می آید

زینب اندر میان کاخ یزید
سخت با احتشام می آید

باسخن دشمنش کند رسوا
با علی همکلام می آید

من بمیرم،رقیه، ویرانه
بوی مرگش مشام می آی

  • دوشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:58
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(غزل)ظلم شامیان/شاميان خون به دل عترت طاها نكنيد * محمود اسدی

1734
1

(غزل)ظلم شامیان/شاميان خون به دل عترت طاها نكنيد شامیان خون به دل عترت طاها نکنید
خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید

ما عزادار عزیزان خداییم ولی
پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید

پای سرهای بریده همگی رقصیدید
لااقل سنگ،نثارِ سر بابا نکنید

گاهی از نیزه زمین خورد سرِ دلبر ما
نقش مرکب دگر آن راس دل آرا نکنید

سر بازار اگر قافله را هو کردید
عمّه ام را سر بازار تماشا نکنید

گرچه ناموس مرا بزم شراب آوردید
صحبت از طفل و کنیزی دگر اینجا نکنید
******
شائق

  • چهارشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:36
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

ماه صفر -(صفر است وزسفر قافله ای شام آید) * اسماعیل تقوایی

6650
4

ماه صفر -(صفر است وزسفر قافله ای شام آید) صفر است وزسفر قافله ای شام آید
گوییا آهوی دلخسته سوی دام آید

همه شام شده هلهله در استقبال
جای گل بر سرشان سنگ زهر بام آید

  • پنج شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:47
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

ماه صفر ماه اندوه اهلبیت * مرتضی محمودپور

732

ماه صفر ماه اندوه اهلبیت ◾ماه صفر
◾ماه اندوه اهلبیت
سربازار شلوغ است بدادم برسید
خولی و شمر رهم بست بدادم برسید
سرت از نیزه نیفتد به زیر ای بابا
ذره‌ای رحم اگر هست بدادم برسید
نیزه داران همه مستند خدا رحم کند
این ارازل همه پستند خدا رحم کند
سر ششماهه و سقاست به روی نیزه
سرسردار شکستند خدا رحم کند
پرده افتاده ز محمل تو کجایی عباس
کنج ویران شده منزل تو کجایی عباس
سنگ از بام زدند و نفسم بند آمدم
کار عمه شده مشکل تو کجایی عباس
آتش از بام به روی سر زینب ای وای
سر ببریده و ویرانه و امشب ای وای
دختری دست به پهلوی شکسته دارد
نیمه جانش ز فراق آمده بر لب ای وای

  • جمعه
  • 20
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 23:01
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(در میان شهر هجده نیزه و سر می بَرند) * حسن ثابت جو

640

دوبیتی ورود کاروان به شام -(در میان شهر هجده نیزه و سر می بَرند) دوبیتی ورود کاروان به شام
در میان شهر هجده نیزه و سر می بَرند
پای هر نی یک زن و یک عده دختر می بَرند
از همه بدتر چنین باشد که در بازار شام
در کنار خواهری رأس برادر می برنَد

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:18
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(به دستان عدو پیراهنش بود) * حسن ثابت جو

722

دوبیتی ورود کاروان به شام -(به دستان عدو پیراهنش بود) دوبیتی ورود کاروان به شام
به دستان عدو پیراهنش بود
زره پوش قمر هم بر تنش بود
ولی مُردم که دیدم اسب او را
سر عباس من بر گردنش بود

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:22
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

دوبیتی ورود کاروان به شام -(در آن بازار غم، ماتم گرفتم) * حسن ثابت جو

846

دوبیتی ورود کاروان به شام -(در آن بازار غم، ماتم گرفتم) دوبیتی ورود کاروان به شام
در آن بازار غم، ماتم گرفتم
مدد از حضرت خاتم گرفتم
سرت وقتی ز روی نیزه افتاد
دو چشم دخترت محکم گرفتم

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:23
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

غزل ورود کاروان به شام -(بسوزاني تن و جانم اسيري) * حسن ثابت جو

583

غزل ورود کاروان به شام -(بسوزاني تن و جانم اسيري) غزل ورود کاروان به شام
بسوزاني تن و جانم اسيري
خزان كردي گلستانم اسيري
چرا دشنام مي‌ريزي به رويم
اگر من بر تو مهمانم اسيري
در اين بازار محرم را نيابم
زنی در بین مردانم اسيري
چنان زخمی به دل دارم از اين شهر
كه گلگون شد تن و جانم اسيري
به رخسارم اگر خاكسترت ريخت
حجابم گشته مي‌دانم اسيري
هم از سنگت بسوزم هم ز آتش
كه افكندي به دامانم اسيري
سپر سازم خودم را تا نتازي
به جسم طفل نالانم اسيري
بزن من را هزاران بار اما
مزن قاري قرآنم اسيري

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:30
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد