ورود کاروان اسرا به شام

مرتب سازی براساس
 حسن ثابت جو

غزل ورود کاروان به شام -(مهدي فاطمه اي يار بيا گريه كنيم) * حسن ثابت جو

1726
3

غزل ورود کاروان به شام -(مهدي فاطمه اي يار بيا گريه كنيم) غزل ورود کاروان به شام
مهدي فاطمه اي يار بيا گريه كنيم
با دلي خسته و خونبار بيا گريه كنيم
كاروان اسراء آمده در شام بلا
همه عالم شده بيمار بيا گريه كنيم
سر دروازه‌ي اين شهر نوشته است به خون
شهر مردان جفاكار بيا گريه كنيم
شاميان بد دهن و هلهله كن آمده‌اند
زينب آمد سر بازار بيا گريه كنيم
دامن كودك شامي سبدِ سنگ جفاست
بر يتيمان گرفتار بيا گريه كنيم
خاك و خاكستر و آتش لب بام آماده است
شام شد شام شب تار بيا گريه كنيم
سر و طشت و لب و دندان و مي و جام شراب
واي از آن بزم دل آزار بيا گريه كنيم

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:32
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
استاد حاج غلامرضا سازگار

ورود به شام -(هر جا سخن از زینب و دروازه ی شام است ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

1819
3

ورود به شام  -(هر جا سخن از زینب و دروازه ی شام است ) هر جا سخن از زینب و دروازه ی شام است
ساکت به تماشا ننشینید، حرام است
.
دستی که به سر می زنی از این غم عظمی
یادآور فرق سر و سنگ لب بام است
.
یک سر به سر نیزه عیان است ببینید
مانند هلال است ولی ماه تمام است
.
هجده قمر از نوک سنان تابد و مردم
پرسند ز هم: پس سر عباس کدام است؟
.
مردم نزنید از همه سو سنگ بر این سر
والله امام است امام است امام است
.
زوّار برادر شده بر نی سرِ عباس
هم اشک به رخ، هم به لبش عرض سلام است
.
هر کوچه پر از هلهله و خنده و شادی است
از شام بپرسید مگر عید صیام است؟
.
با یاد سر و چوب و لب و ناله زینب
انگار جهان در نظرم مجلس شام است
.
باید همه از مرد و زن شام بپرسید
ناموس الهی ز چ

  • یکشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 امیر عباسی

شعر نوحه مصائب شهر شام -(شام و ظلم و جسارت واویلا واویلا) * امیر عباسی

914

شعر نوحه مصائب شهر شام -(شام و ظلم و جسارت واویلا واویلا) شام و ظلم و جسارت واویلا واویلا
اهل بیت و اسارت واویلا واویلا
واغربتا واویلا واویلا واویلا...

دلها از غم شکسته واویلا واویلا
آه از دستان بسته واویلا واویلا
واغربتا واویلا واویلا واویلا...

ستمگری و آزار واویلا واویلا
زینب بر سرِ بازار واویلا واویلا
واغربتا واویلا واویلا واویلا...

دل بر غم مبتلا بود واویلا واویلا
سر ها بر نیزه ها بود واویلا واویلا
واغربتا واویلا واویلا واویلا...

روی یاس و کبودی واویلا واویلا
محلهٔ یهودی واویلا واویلا
واغربتا واویلا واویلا واویلا...

  • شنبه
  • 13
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:41
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

بازارِ شام و بغض ِ ناب ای وای زینب(س) * مرضیه عاطفی

1172

بازارِ شام و بغض ِ ناب ای وای زینب(س) بازارِ شام و بغض ِ ناب ای وای زینب(س)
یک عدّه نامردِ خراب ای وای زینب(س)

سرهای روی نیزه چوب و سنگ میخورد
با هلهله محض ثواب ای وای زینب(س)

اشک و هراس ِ بچّه های دست-بسته
ذکر لبِ بی بی رباب(س) ای وای زینب(س)

یک عدّه غرق پایکوبی پایِ نیزه
با عشوه و با آب و تاب ای وای زینب(س)

کف میزدند و بود پرچم های رنگی
در دستِ چندین بی حجاب ای وای زینب(س)

بینِ شلوغی رد شدن سخت است خیلی
سخت است! دارد اضطراب! ای وای زینب(س)

با داغِ دل شد ساکنِ ویرانۂ شام
بی سایبان، در آفتاب ای وای زینب(س)

چشم یزیدِ هرزه(لع) و کاخی چراغان...
شد واردِ بزم شراب ای وای زینب(س)!

#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان_عج

  • یکشنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

یا زینب کبری(س) _الا ای هستی زینب کجایی * اسماعیل تقوایی

632

یا زینب کبری(س) _الا ای هستی زینب کجایی یا زینب(س)
الا ای هستی زینب کجایی
کشد آخر مرا درد جدایی

از آنروزی که گشتم بی برادر
ندارد زندگی دیگر صفایی

امان از غربت و وای از اسیری
غریبی وغم بی آشنایی

شدم نزدیک شهر شام اکنون
شدم آماده بهر هر جفایی

دیار دشمنان خونی ما
نباشد دیگر امید رهایی

نوای هلهله آید به گوشم
نوای ما نوای بینوایی

ببارد سنگ از هرسوحسینم
کند شامی چنین عقده گشایی

سرتو روی نی ای جان زینب
کند از خواهر خود دلربایی

امان از خنده های شوم دشمن
امان از چشمهای بی حیایی

بود دشوار بر زینب شام و
میان کوچه هایش جابجایی

دعا کن عمر من اینجا سرآید
دعا کن زینبت گردد فدایی

شعر :اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

نوحه وزمزمه زینب سلام ا.. در شام_سرت بروی نی و تنت به کرببلا * اسماعیل تقوایی

463

نوحه وزمزمه زینب سلام ا.. در شام_سرت بروی نی و تنت به کرببلا زمزمه ونوحه شام بلا
سرت بروی نی و، تنت به کرببلا
رسیده زینب تو، به شهر شام بلا

ای جانم، آقایم، بی تو من تنهایم، همراز غمهایم... ای جانم۲
یا حسین ای جانم، یا حسین ای جانم، یا حسین ای جانم... ای جانم۲
_________________________________
سرت نشانه شده،به سنگ قوم دغا
همان سری که زتن، بریده شد زقفا

در بند عدوانم، خسته از دورانم، بر لب آمد جانم... ای جانم
یاحسین ای جانم....
_______________________________
میان دف زنی و، میان هلهله ام
ازاین جسارتشان، بسی بود گله ام

تنها وبی یارم، همراه اغیارم، راهی بازارم.. ای جانم
یا حسین ای جانم....
______________________________
میان بزم یزید، سرت به تشت طلا
بخورد ضربه لبت،به خیزران زجفا

بوسه گاه طاها،شد جسارت اینجا، صد آه و واویلا... ای جانم
یا حسین ای جانم...

شعر:اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 5
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار امام حسین(ع)-اسرا در شام -( پیشانی و سنگ لب‌ بام است این جا ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

2914
7

اشعار امام حسین(ع)-اسرا در شام -( پیشانی و سنگ لب‌ بام است این جا ) پیشانی و سنگ لب‌ بام است این جا
رقص و کف و تبریک و دشنام است این جا
شهر اسارت، شهر سرهای بریده
روزش چو شب بادا سیه؛ شام است این جا
یک سو دف و چنگ و نی و ساز و رباب است
یک سو به نوک نیزه هجده آفتاب است
×××
خیزد ز نوک نیزه‌ها آوای قرآن
ای وای من! خاکستر و سیمای قرآن
ای کاش چشمم کور گردد تا نبینم
بالای نی خون ریزد از سیمای قرآن
لب‌ها خورد بر هم به سان چوبۀ خشک
از زلف خونینش نسیم آرد بوی مشک
×××
این سر چراغ و چشم خیرالمرسلین است
آیینۀ روی امیرالمؤمنین است
بر جای ‌جایش جای لب‌های محمّد
در حرف‌ حرفش ذکر رب‌العالمین است
مهر جهان‌ افروز عاشوراست این سر
قـرآنِ روی دامن زهراست این سر

شاعر : استاد حاج غ

  • دوشنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 08:08
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

متن اشعار کاروان اهل بیت(ع) در شام -( شـام بـلا تیره‌تـر از شـام بود ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

2406
1

متن اشعار کاروان اهل بیت(ع) در شام -( شـام بـلا تیره‌تـر از شـام بود ) شـام بـلا تیره‌تـر از شـام بود

آل رســول و مـلاءِ عـام بود

خنده و رقص و کف و دشنام بود

فـرق سـر و سنـگ لب بام بود

سلسلـه و عتـرت شیرخدا

صوت حجاز و سر از تن جدا

تار و نی و بَربَط* و مضمار و چنگ

سینـۀ آیینـه‌دلان چنـگ چنـگ

روی خـداوند ز خـون گشته رنگ

زخم زبان، زخم جگر، زخم سنگ

حمله به هر طایرِ سرگشته بود

زینب مظلومـه سپر گشته بود

کوچه به کوچه است محیط بلا

آل محمّـد همــه در ابتــلا

شـام شـده سخت‌تـر از کربلا

می‌رسد از چار طرف این صلا

روسیهی سنگ دلی جارچیست

جار زند این سر یک خارجیست

اهـل عـزا شـام چراغان شده

مشعـل آن رأسِ شهیدان شده

شهـر پـر از جلوۀ قرآن شده

سنـگ نثـار سرِ مه

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:26
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

ورود کاروان اهل بیت(ع)به شام -( ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید ) * محمود ژولیده

1817
2

ورود کاروان اهل بیت(ع)به شام -( ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید ) ای چشمهای هرزۀ شامی، حیا کنید
ناموسِ اهلبیت و تماشا! اِبا کنید

این ازدحامِ زشتِ اَراذل برای چیست
بر آل پاک فاطمه کمتر جفا کنید

ما را اسیرِ خارجی و بَرده خوانده اید
شرم از امامِ قافلۀ مصطفا کنید

عمامۀ امام زمان زیر شعله سوخت
رحمی بحال سید مظلوم ما کنید

بارانِ سنگها سرِ ما را نشان گرفت
یک بار هم نشد که هدف را خطا کنید

جای سرِ بریده مگر زیر دست و پاست
بهتر که جایشان به سرِ نیزه ها کنید

دَف میزنید و هدیه به رقاصه ها دهید
خون تا به چند بر جگر هَل اَتا کنید

دورِ کجاوه ها سرِ بابا چه میکند
این داغدیدگان حرم را رها کنید

با آستین حجابِ حرم حفظ شد،چرا
با اهلبیت فاطمه اینگونه تا کنید

یک صبح تا غ

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

کاروان اهل بیت(ع)درشام -( طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است ) *استاد حاج غلامرضا سازگار

1589
1

کاروان اهل بیت(ع)درشام  -( طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است ) طشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من است
خیزران اشگ فشان بر لب و دندان من است

دیده ی فاطمه بر چوب تو و طشت طلا
نگه دختر من بر لب عطشان من است

چوب اگر می زنی اینقدر مزن زخم زبان
پای این طشت طلا فاطمه مهمان من است

زینبم گر نکند پاره گریبان چه کند
نگهش بر من و بر گریه ی طفلان من است

هر که قرآن به زبان داشت لبش را بوسند
چوب و جام می تو، پاسخ قرآن من است

هفده زخم که بر صورت من می بینی
شاهد زنده ای از زخم فراوان من است

خیزران بر لب من می زنی و می خندی
خنده ات بر من و بر دیده ی گریان من است

مِی نزن پای سر من که پیمبر اینجا
موی خود کرده پریشان و پریشان من است

مجلس عیش تو گردید حسینیّه ی من
بزم شادیت

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:34
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر مصائب اسارت شام -( چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین ) * حسین ایمانی

2055

شعر مصائب اسارت شام  -( چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین  ) اِی ثروت عالَمْ حسین
هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین

چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین

رفتی و بی تو شدم همراهِ نامَحرم حسین

تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم ... حسین

شد سرم مثل سرِتو قاریِ نیزه نشین

از سرِنیزه سرِبازار ... زینـب را ببین

باز هم در کوفه ام تدریسِ قرآن می کنم

خطبه ای می خوانم و دین را نمایان می کنم

آسمان را میهمانِ روضه یِ نان می کنم

گوشه یِ ویرانه را باآه.... میدان می کنم

کـوفه و شامِ بلا مَـقهور آوایم شده

عرش ماتِ مارأیتْ اِلا جمیلایم شده

می کِشم افلاک را تا خاک پائین با دَمَم

بعدِ عبّاسِ علی من حاملِ این پرچـمم

زن ولی مانندِ مادر با ولی اَم ... محکمم

کوهِ غ

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 09:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت زینب س -(تنت عریان میان دشت دیدم!) * هستی محرابی

1402

حضرت زینب س -(تنت عریان میان دشت دیدم!) "السلام علیک یا زینب الحواء" (س)

تنت عریان میان ِدشت دیدم
سرت بُرّان به خون ِتشت دیدم
به زیر لب چه گفتم که شنیدی؟
به چشمت حلقه های اشک دیدم

فقط گفتم که ای جانِ برادر
بگو زینب کجا کاخ ِِستمگر
تو میدانی چه بگذشته به حالم
که آندم با عدو گشتم برابر؟

سرت در طشت ِزرٌین و طلا بود
در آن بزمِ یزید بی حیا بود
ز چوبِ خیزران می زد لبت را
چنین ظلمی تو را آیا روا بود؟

تو را در زیر لب می گفتم ای گل
من از درد فراقت سوختم ای گل
اگر دیدی سکوتِ خواهرت را
همه از مادرم آموختم ای گل

بگو آخر مرا ای مونسِ جان
که دیده تا بحال از روی مهمان
در آن کاخ ِمُجلل با هیاهو
پذیرایی کنند از رأس بُرٌان؟

تو که دیدی برادر چی

  • دوشنبه
  • 2
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 15:42
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

حدیث غربت -(دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است) *استاد سید هاشم وفایی

1097

حدیث غربت -(دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است) دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است
هوای شام چرا اینقدر نفس گیراست
لباس عید به تن کرده اند مردم شام
فضای شهر چراغان و غرق تزویر است
نوای هلهلۀ مردمان همانندِ
صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است
ز بام ها ز چه باران سنگ می بارد
به سوی ما همه جا سیل غم سرازیر است
ز دست و پای گلی روی ناقه خون ریزد
حدیث غُربت او ناله های زنجیر است
چه غافلند که بر اشک و آه ما خندند
که در کمان دل خستگان همین تیر است
قسم به آیۀ ناب"لیِذهِبَ عَنکُم"
به روی نیزه سری از تبار تطهیر است
پی هدایت مردم ز روی نی آید
نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است
به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا
هنوز دشمن بیدادگر زمین گیر است
مس وجود «وفایی» اگر

  • چهارشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 09:51
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مصائب اهل بیت امام حسین در شام -(میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند) * عبدالحسین میرزایی

3672
2

مصائب اهل بیت امام حسین در شام -(میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند) #امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_اسارت
#شام

میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند
نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند

کربلا تا شام می گفتم که چشمت را نبند
یا اخا اما به شام تار چشمت را ببند

شد نقاب صورت من آستین پاره ام
بی تو شد کار حرم دشوار چشمت را ببند

پایکوبی و کف و دشنام و سوت و هلهله
من کجا و این همه آزار چشمت را ببند

تاب سیلی خوردن دختر نداری روی نی
دخترت را دست من بسپار چشمت را ببند

کاری از دست سر ببریده می آید مگر
تو فقط یک کار کن یک کار چشمت را ببند

من که می‌دانم تو از زینب خجالت می‌کشی
در میان این همه انظار چشمت را ببند

چشم عباس تو را بستند با تیر جفا
تا نخورده سنگ این کفار چشمت را ب

  • چهارشنبه
  • 18
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 09:20
  • نوشته شده توسط
  • عبدالحسین میرزایی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

ورود اسرا به شام -(خون می‌چكد به دوشم از چشمهای نیزه) * حسن لطفی

1721
4

ورود اسرا به شام -(خون می‌چكد به دوشم از چشمهای نیزه) خون می‌چكد به دوشم از چشمهای نیزه
من هم عزا گرفتم با های های نیزه
یا شهر تیره گشته یا تار گشته چشمم
تنها تو را شناسم ای روشنای نیزه
با خارها دویدم با تازیانه رفتم
آخر به تو رسیدم از ردِ پای نیزه
دیدی مرا گرفتند آخر زِ دامنِ تو
ای وای وای دشمن ای وای وای نیزه
دشمن زِ هر دو سو بست زنجیرِ گردنم را
یكسو به دستِ زینب یكسو به پایِ نیزه
هم پاره پاره معجر هم رشته رشته گیسو
از بس كه سنگ خوردم از لابلایِ نیزه
دیگر خبر ندارم از گریه‌های اصغر
گویا که رفته در خواب با لای لایِ نیزه

  • سه شنبه
  • 24
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 19:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

سبک 2 ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ مهتاب -(اي مهِ مهتابيم مرحمِ بي‌تابيم) * حسن ثابت جو

804

سبک 2 ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ مهتاب -(اي مهِ مهتابيم مرحمِ بي‌تابيم) سبک ۲ ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ مهتاب
اي مهِ مهتابيم
مرحمِ بي‌تابيم
بي تو سرت باشد ـ همدم بي‌خوابيم(۲)
زينبِ گريان منم
خواهرِ نالان منم
همچون يتيمانت ـ زار و سرگردان منم(۲)
یابن الزهرا ـ سالار زینب(۳)
اي پناهِ آخرم
ای یگانه دلبرم
شده سایه ی رأست ـ سایه ی روی سرم(۲)
وای از این چشم ترم
حال زار و مضطرم
چشمانِ نامحرم ـ هر طرف دور و برم(۲)
یابن الزهرا ـ سالار زینب(۳)
شد سرت سودای من
موی تو غوغای من
چشمت ز روی نی ـ شاهد غم های من(۲)
اي تمام حاصلم
هجرِ تو داغ دلم
اشكِ رقيه شد ـ اي برادر قاتلم(۲)
یابن الزهرا ـ سالار زینب(۳)

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:56
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

سبک 4 ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ خشکیده -(چوب ظالم بر لبِ خشكيده‌ات مي‌خورد) * حسن ثابت جو

721
1

سبک 4 ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ خشکیده -(چوب ظالم بر لبِ خشكيده‌ات مي‌خورد) سبک ۴ ـ ذکر / ثلاث سنتی ـ خشکیده
چوب ظالم بر لبِ خشكيده‌ات مي‌خورد
از وجود خواهرت زینب رمق مي‌بُرد
واي از دلم برادر
غم حاصلم برادر
لب‌هاي غرقِ خونت
شد قاتلم برادر
یابن الزهرا ـ حسین زینب(۴)
در سفر گریانِ زخم و آبله بودم
مُردم از بسکه کنارِ حرمله بودم
تا شهرِ غم رسیدم
دشنام و طعنه دیدم
من از جفای این شهر
افتادم و خمیدم
یابن الزهرا ـ حسین زینب(۴)
دم به دم با ناسزا شرمنده‌ام مي كرد
ضربه‌اي مي‌زد همان دم خنده ام مي‌كرد
كارِ دلم جنون شد
از غصه غرقِ خون شد
ديدم كه چوب محمل
يك لحظه لاله‌گون شد
یابن الزهرا ـ حسین زینب(۴)

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 01:59
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

سبک 6 ـ ذکر / شور واحد ـ شام -(امان از شام بلا) * حسن ثابت جو

1033
1

سبک 6 ـ ذکر / شور واحد ـ شام -(امان از شام بلا) سبک ۶ ـ ذکر / شور واحد ـ شام
امان از شام بلا ـ امان از شام بلا(۲)
***
با اشك و ناله، گشتم روانه
سوي شامِ غم، چه غريبانه
بي تو برادر، مي‌برند من را
با کعب نی و با تازيانه
***
سر به روي ني، قرآن بخواند
آنچنان گويي، دردم بداند
كن دعا ديگر، جانِ اين خواهر
زينبِ مضطر، زنده نماند
***
افتاد از ناقه، طفلِ گريانت
زينب نالان از، اشكِ طفلانت
مي‌بيني از ني، ظلمِ عدو را
من به قربانِ، برقِ چشمانت
***
يكه و تنها، بي كس و يارم
بر دلِ زارم، غصه‌ها دارم
تو بخوان قرآن، اي مه تابان
تا شود صوتت، يار و غمخوارم
***
رأس يارانت، از هر سو بر ني
حتي اصغر هم، رأسِ او بر ني
قلبم شد پاره، از اين كه ديدم
رأس عباسم، از پهلو

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 02:03
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
 حسن ثابت جو

سبک 7 ـ ذکر / شور ـ ذکر -(تاب و تب ذکر لب یا زینب) * حسن ثابت جو

836

سبک 7 ـ ذکر / شور ـ ذکر -(تاب و تب ذکر لب یا زینب) سبک 7 ـ ذکر / شور ـ ذکر
تاب و تب ـ ذکر لب ـ یا زینب یا زینب
تو هیئت ـ همه شب ـ یا زینب یا زینب
***
يا زينب ذكريه كه رمزِ حياته
با زينب که باشي حسينم باهاته
آقامون، مولامون، كشتيِ نجاته
ناخداش زينبه و درياش گريه‌هاته
***
يا زينب نغمه‌ي قلبِ شاه عشقه
زینبی بودنِ ما هم سرنوشته
رو قلب عاشقا این جمله نوشته
كربلا بهشته دروازش دمشقه
***
یا زینب یعنی که غمخوارِ حسینیم
از روزِ تولد بیمارِ حسینیم
دنیا دشمن باشه ما یارِ حسینیم
هر زمان هر کجا سردارِ حسینیم

  • سه شنبه
  • 8
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 02:04
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس
ادامه مطلب
حاج افشین بابک اردبیلی

راه شام زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها . -(انیس این دل مضطر کجایی ) *حاج افشین بابک اردبیلی

1048

راه شام  زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها  .  -(انیس این دل مضطر کجایی ) انیس این دل مضطر کجایی
ندارم مونس و یاور کجایی
سه ساله خواهر گم کرده راهم
بفریادم برس اکبر کجایی
.
.
اسیرم دربدر بی خانمانم
غزال زخمی این کاروانم
به صحرا زار و تنها مانده ام من
کجایی عمه جانم عمه جانم
.
.
اسیر درد هجرانم کجایی
پریشانم پریشانم کجایی
دلم تنگ است یا باب الحوائج
کجایی ای عمو جانم کجایی
.
.
شکایت از فراق یار دارم
به پای کوچک خود خوار دارم
امان از دست این زجر ستمگر
ز سیلی چهرۀ گلنار دارم
.
.
به قلبم محنت عالم نهفته
غمی در سینه ام دارم نگفته
سراغم را نگیرند عمه هایم
از این دنیا دلم خیلی گرفته
.
.
زپشت ابر یکدم مَه در آمد
گمان کردم شب هجران سر آمد
ز بس نالیده ام در این شب تار
بفریادم

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مصائب شام -(آنان‌ که برگزید ز عالم، خدایشان ) * موزون اصفهانی

599

مصائب شام -(آنان‌ که برگزید ز عالم، خدایشان ) آنان‌ که برگزید ز عالم، خدایشان
دادند در خرابه‌ی ویرانه، جایشان
.
آن‌ها که بود درگهشان تکیه‌گاه خلق
خشت خرابه گشت، چرا متّکایشان؟
.
قومی که قوتشان ز نعیم بهشت بود
در راه شام، خون‌ جگر شد غذایشان
.
آیا بُد این یتیم‌نوازی که تا یزید
پُرخون سر بُریده فرستد برایشان؟
.
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
بود آه و ناله همدم صبح و مسایشان
.
بستند اهل‌بیت نبی را به یک طناب
قومی که بُد یزید لعین، پیشوایشان
.
ذرّیّه‌های فاطمه، گل‌های باغ دین
از خار غم پُر آبله شد از چه پایشان؟
.
«موزون»! از این مصیبت جان‌سوز، لب ببند
رو اشک ریز، روز و شب اندر عزایشان 956

  • یکشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

روضه‌ی ورود اسرا به شهر شام بلا * مرتضی محمودپور

912
2

روضه‌ی ورود اسرا به شهر شام بلا ◾قال الامام زین‌العابدین(ع)
◾الشام الشام الشام

پای من در غل و زنجیر شده
ناله‌ام ناله‌ی شبگیر شده
عمه‌ام از غم من پیر شده
لب به طعنه عوض تیر شده
آه.... از زخم زبان شامی
آل پیغمبر و این گمنامی؟

ما که خوشنام در عالم هستیم
ما جگر گوشه خاتم هستیم
ناجی موسی و آدم هستیم
رحمت واسعه هر دم هستیم
همه بی حرمتی ما دیدند
سربازار به ما خندیدند

به سر نیزه سر اکبر بود
راس ششماهه علی اصغر بود
به سر نی سر آب‌آور بود
سر شاه شهدا سرتر بود
دست عمه به رسن بسته‌ببین
خواهر کوچک من خورده زمین

چشم ناپاک به ما دوخته‌اند
نفرت از کین همه آموخته‌اند
آتش جهل برافروخته‌اند
همه‌ی اهل حرم سوخته‌اند
بچه‌ها تا که زمین میخوردن

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 01:17
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(ترکیب بند)جمع برده فروش ها/وای از شام اسیران غم بی حد دیدند * محمود اسدی

643

(ترکیب بند)جمع برده فروش ها/وای از شام اسیران غم بی حد دیدند وای از شام اسیران غم بی حد دیدند
خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند
بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند
پای سرهای بریده همگی رقصیدند
بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند
بی حیاها همه ی قافله را هو کردند

پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند
کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند
دختران را به سر کوچه و بازار زدند
سخت تر از همه در پیش علمدار زدند
دختر فاطمه را جا ملاعام دهند
دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند

شامیان ظلم به ذریه ی طاها کردند
خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند
خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند
اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند
خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود
دور ناموس خدا برده فروش آمده بود
*******
شائق
الل

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 08:30
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
 امیرحسین سلطانی

سبک زمزمه یا زمینه یا شور اول ماه صفر ورود کاروان اسرا به شام -(شده ازدحام،سه روز پشت دروازهٔ شهر شام) * امیرحسین سلطانی

821
1

سبک زمزمه یا زمینه یا شور اول ماه صفر ورود کاروان اسرا به شام -(شده ازدحام،سه روز پشت دروازهٔ شهر شام) بند اول

شده ازدحام،سه روز پشت دروازهٔ شهر شام
یه عده واسه،کنیز اومدند و یه عده غلام
چراغونیه،که انگاری عیده توی شهر شام
همه اومدن،ببینن روی نیزه راس امام

واویلا امون،یه عده میگن که تماشا کنید
تماشا کنید،نگاه به سر روی نی ها کنید
واسه خونتون،برید و کنیزی تمنا کنید

به شام بلا_رسید کاروون
واویلا امون و واویلا امون
شده خون دله_صاحب الزمون
واویلا امون و واویلا امون

?بند دوم

غم بی حساب،بی بی زینب و بزم عیش و شراب
غم بی حساب،بی بی زینب و درد حفظ حجاب
آهای شامیا،ایشالله بشید روزی خونه خراب
به والله که،نداره تماشای ما هیچ ثواب

واویلا امون،قدی که شده خم تماشایی نیست
نخندید به ما،که در پای ما قوت و

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 ایمان دهقانیا

روضه اسارت آل الله -(دارد مهیا میشود ، اَلشّام اَلشّام) * ایمان دهقانیا

799
1

روضه اسارت آل الله -(دارد مهیا میشود ، اَلشّام اَلشّام) دارد مهیا میشود ، اَلشّام اَلشّام
بزمی که برپا میشود ، اَلشّام اَلشّام

سجاد دائم در سجود است؟ یا که قدّش
از غصه ها تا میشود ، اَلشّام اَلشّام

در پاسخ اینکه: کجاها سخت تر بود؟
بغض لبش وا میشود : اَلشّام اَلشّام

بعد از مصیبت های پشت درب ساعات
دروازه ها وا میشود ، اَلشّام اَلشّام

زینب که حتی سایه اش را کس نمیدید
دارد تماشا میشود ، اَلشّام اَلشّام

بر روی نیزه چشم های زخم عباس
از اشک دریا میشود ، اَلشّام اَلشّام

لکنت گرفته دخترت از سیلی زجر
حرفش..با با با بابا میشود ، اَلشّام اَلشّام

مانده رباب ازاینکه درحلقوم اصغر
نیزه مگر جا میشود؟ اَلشّام اَلشّام

با قصد قربت...سنگ و سَبُّ و ناسزاها
حکم است و فتوا میشود ، اَلشّام اَلشّام

و جارچی تا جار زد ؛ آل علی اند
از کینه غوغا میشود ، اَلشّام اَلشّام

بغض علیُّ و کوچه ی تنگ یهودی
اینجاست معنا میشود : «اَلشّام اَلشّام»

اینجاست ذکر قاری قرآن نیزه:
«یا رَب اَغِثنا» میشود ، اَلشّام اَلشّام

ما بین جمعیت رقیه تا ببیند
بر پنجه اش پا میشود ، اَلشّام اَلشّام

پرسید:عمه جان چرا هی خیزرانش
پایین و بالا میشود؟ اَلشّام اَلشّام

هفتاد تن آنجا و اینجا هم رقیه
زینب چه تنها میشود ، اَلشّام اَلشّام
.
.
ایمان دهقانیا

  • جمعه
  • 3
  • مرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 18:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

مصائب حضرت زینب -(اسیری که با طناب بسته بشه) * عبدالله باقری

1000
0

مصائب حضرت زینب  -(اسیری که با طناب بسته بشه) اسیری که با طناب بسته بشه
میمونه توو سختیا چیکار کنه
وقتی که با تازیونه میزنن
نمیتونه هیچ طرف فرار کنه

نگاشون به سر عباس میخوره
بچه ها رو بی‌بهونه میزنن
غیرِ مادر، بچه‌ی آغوشی رَم
گاهی وقتا تازیونه میزنن
@hosenih
لج‌شون گرفته تازیونه شون
به سرای روی نی نمیرسه
چه بلایی قراره شروع بشه؟
زینبِ کبری چقدر دلواپسه

غُصّه‌ی زینب یکی دوتا که نیست!
تازیونه نرسه، سنگ میرسه
بعد صحرا و بیابون گردیا
نوبت کوچه‌های تنگ میرسه

غُصّه همسفری با حرمله
غُصّه های ازدحام از یه طرف
غُصّه‌ی دلتنگیِ بی‌بی رباب
غُصّه‌ی سنگای شام از یه طرف

میزنن پروانه های خسته رو
روی نی خون به دل شمع میکنن
بچه‌های شهر برا بزرگاشون
میرن از کوچه‌ها سنگ جمع میکنن

توی کوچه و گذر سنگ میزنن
جَوونا به سمت خورشید و قمر
از پس پنجره ها پیرِ زنا
میزنن به قصد اُفتادن سر

چون بلندِ نیزه ها و شهر شلوغ
سرا رو، رو نی عمیق‌تر میزنن
اونا که رفتن روی پشت بوما
سنگا رو خیلی دقیق‌تر میزنن

نشونه‌ گیریاشون فرق میکنه!
بین ازدحام و توی هلهله ...
بعضیا میخوان خودی نشون بدن
جلوی تیر و کمون حرمله

بعضیا که ماهِرن توو سنگ زدن
سنگاشون به طرف سقّا میره
بعضیا عجولن و بی حوصله
بیشتر سنگاشونم خطا میره

مثلاً "عون" و نشونه میگیرن
سر "عبدالله" میفته رو زمین
چشم "عباس" و نشونه میگیرن
سر "ثارالله" میفته رو زمین

بارون سنگ میباره اینجا کجاست؟
شده این محله با یه سر طرف
انگاری محله‌ی "اَزرقه" که
"قاسم" و سنگ میزنن از هر طرف
.

  • پنج شنبه
  • 27
  • شهریور
  • 1399
  • ساعت
  • 19:40
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
 سید محسن حسینی

کاروان اسرا به شام -( به نام و حمد او کز عشق او ارباب لبریز است) * سید محسن حسینی

317

کاروان اسرا به شام -( به نام و حمد او کز عشق او ارباب لبریز است) به نام و حمد او کز عشق او ارباب لبریز است
و اما بعد حال زینب کبری غم انگیز است

رسید آن کاروان جایی که بوی غصه می آید
چه باید کرد وقتی غصه روی غصه می آید

سر صبح است و انگاری که اینجا عیدالایام است
برای کاروان عشق اما مطلع شام است

عجب روزی که بود از روز عاشوراش سوزان تر
ندیده هیچکس روزی از این شام غریبان تر
@Bipelak_ir
چه بود آن روز آن روزی که از صبحش چنان شب شد
و غم آنقدر بالا رفت و سنگین شد که زینب شد

بلی اسلام پایان یافت مذهب چشم خود را بست
سر بر نیزه هم از شرم زینب چشم خود را بست

دم دروازه ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد

علمداری که یک کوفی به غارت برد مشکش را
دم دروازه شامی ها در آوردند اشکش را
@Bipelak_ir
چه بر زینب گذشت آن روز بین کوچه و بازار
تمسخر، طعنه و تحقیر، سنگ و آتش و آزار

هزاران دلقک از اولاد عمرو عاص آوردند
برای پایکوبی دورشان رقاص آوردند

خبر دادند ابنای یهودی های خیبر را
برای بازدید آورده اند اولاد حیدر را

مجال خطبه خواندن نیست از بس ساز و آواز است
همین که زنده می‌مانند دیگر اوج اعجاز است

به شمر و اخنس و خولی و ابن سعد صد لعنت
اگر بازار شام این است پس بر کوفه صد رحمت

میان کوچه ها روزی نمی‌رفتند راه اصلا
ندیدند این زنان را پیش از این خورشید و ماه اصلا

مدام از روی نی سر روی خاک افتاد عیبی نیست
سر شش ماهه هم بر روی خاک افتاد عیبی نیست

بلا این است بفروشند آن دُرهای سرمد را
به بازار کنیزان برده اند آل محمد را

به قرآن پاره ها آن بی وضوها دست ها بردند
عروسان علی را از میان مست ها بردند

چنان آتش ز بام افتاد، دستار امامت سوخت
همان چادر که باقی مانده بود از روز غارت، سوخت

زنانی را که روی خویش را از کور پوشاندند
صلاه صبح تا مغرب میان شهر چرخاندند

یکی ای کاش بود آن روز و کم می‌کرد مشکل را
و هول میداد از نزدیکی زینب اراذل را

پس از دروازه‌ی ساعات غم در جان او حل شد
معطل شد معطل شد معطل شد معطل شد

کسانی را که فردوس برین ماوایشان باشد
به لطف شامیان دیگر خرابه جایشان باشد
.

  • یکشنبه
  • 6
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 13:24
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

نوحه سینه زنی ورود اسرا به شام * مرتضی محمودپور

363
1

نوحه سینه زنی ورود اسرا به شام ◾نوحه سینه زنی
◾ورود اسرا آل الله در شام

◾بنداول
کاروان آمده در شام ویرانه امشب
همره راس خونین با یتیمان و زینب
ناله از دل کشیدم
من از این غم خمیدم
یاحسین یابن‌الزهرا(۳)

◾بنددوم
شد جسارت به زینب بین زنهای شامی
هلهله می کشیدند گشته بی احترامی
حرمتش را شکستند
دستش از کینه بستند(۲)
یاحسین یابن‌الزهرا(۳)

◾بندسوم
چون اسیران رومی وارد شام ویران
اهلبیت طهارت جمعشان شد پریشان
آسمان تیره و تار
کودکان خسته و زار(۲)
یاحسین یابن‌الزهرا(۳)

#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza

  • دوشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1401
  • ساعت
  • 00:07
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

حضرت زینب س -(آن آهِ تو که شعله کشاندست جهان را!) * هستی محرابی

1056

حضرت زینب س -(آن آهِ تو که شعله کشاندست جهان را!) #نذر_اسارت_ام_المصائب_حضرت
#زینب_کبری_س
#نو_سروده

آن آهِ تو که شعله کشاند است جهان را
هر نقطه ی عالم ببرَد سوزِ خزان را

از داغِ شقایق همه ی بال و پرت سوخت
خاموش نکرد اشک غمت آتشِ جان را

سرها همه بر نیزه و گلبانگِ تلاوت
هنگامه ی ظهر است عطش کرده اذان را

بر قله ی این صبر چه زیبا تو نشستی
باید که به مقصد بَری این بارِ گران را

با خطبه ی قراء، تو در کوفه به پا کن
کوبنده ترین زلزله ی کون و مکان را

بر دیده ی کوفی بنَشان اشکِ ندامت
تا محو کنی سیطره ی ظلمِ زمان را

حقا که تو پرورده ی دامانِ بتولی
انگار به شمشیرِ علی بسته زبان را

داری تو به دوشت علَم حضرتِ سقا
آنکه به لبش داشته نهری ز جنان را

هر

  • دوشنبه
  • 9
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:32
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب
 محمود اسدی

(زمزمه و نوحه)ای شامیان ما زاده ی خیرالنساییم * محمود اسدی

1435

(زمزمه و نوحه)ای شامیان ما زاده ی خیرالنساییم ای شامیان ما زاده ی خیرالنساییم
باللَّه قسم که ما عزیزان خداییم
در پیش چشم کودکان
دیگر نرقصید ای زنان
آه و واویلا

زنجیر گردن مرا محکم ببندید
امّا به اشک عمه ام زینب نخندید
ای وایِ من از شهر شام
از ناسزا و سنگ بام
آه و واویلا
*****
شائق

  • شنبه
  • 21
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 16:46
  • نوشته شده توسط
  • محمود اسدی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد