ورود کاروان اسرا به شام

مرتب سازی براساس
 مهدی رحیمی زمستان

شعر اسارت از کربلا تا شام -( چقدر سرخ و سپید و نجیب می‌خندد ) * مهدی رحیمی زمستان

2924
2

شعر اسارت از کربلا تا شام -( چقدر سرخ و سپید و نجیب می‌خندد ) چقدر سرخ و سپید و نجیب می‌خندد
چقدر سرخ و... ولیکن عجیب می‌خندد
زمان گریه دو چشمش دو ابر بارانی
زمان خنده به شکلی غریب می‌خندد
زمان گریه، اناری است دانه دانه زلال
زمان خنده، درختی که سیب می‌خندد
شمال تا به جنوب، از حدود غرب به شرق
دهان گشوده شبیه صلیب می‌خندد
همین که گریه‌ی خود را به خنده می‌افتد
دهان آیه‌ی امّن‌یجیب می‌خندد
به روی پیکر خود، چون سری‌ است سر در خود
به روی نیزه چه‌سان دل‌فریب می‌خندد
به روی خاک چه ردّ‌الطریق مجنون است
به روی نیزه چه «شیب الخضیب» می‌خندد
چو عاشقی که دهان تا چگونه از خنده است
چو عاشقی که به روی حبیب می‌خندد
رسیده است به محبوب خود ولی انگار
هنوز هم به زبانی غریب می

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 یوسف رحیمی

شعر اسارت از کربلا تا شام از یوسف رحیمی -( بر تلّ پايداری خود ايستاده ای ) * یوسف رحیمی

470

شعر اسارت از کربلا تا شام از یوسف رحیمی -( بر تلّ پايداری خود ايستاده ای ) بر تلّ پايداری خود ايستاده ای
در کربلای دوم خود پا نهاده ای
از اين به بعد بيرق نهضت به دوش توست
دريا دلي به موج بلا، کوه اراده اي!
با پرچم سحر به سوي شام مي‌روي
صبح اميد قافله! خورشيد زاده اي
نشناخته صلابت زهرايي تو را
هر کس که فکر کرده تو از پا فتاده اي
داغ هزار طعنه به جانت خريده اي
در دست باد رشته‌ی معجر نداده اي
هر چند خم شده قدت از داغ کربلا
تو در مصاف کوفه و شام ايستاده اي

شاعر : یوسف رحیمی

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر اسرا در شام -( خون از قلم جاری شد وبنوشت الشام ) * یاسر رحمانی

2940
2

شعر اسرا در شام -( خون از قلم جاری شد وبنوشت الشام ) خون از قلم جاری شد وبنوشت الشام
کوبیده سر بر صفحه و بنوشت الشام
او از مدینه همره این کاروان است
پای پیاده تا نگارد جور ایام
پایش ز ره پرآبله ، خونابه داراست
زان رو به رنگ خون نوشته قصه شام
می خواست وا گوید کلام شامیان را
با عالمی شرمندگی بنوشت دشنام
کنجی نشست و نقش راس روی نی زد
برصفحه خون پاشید از سنگ سر بام
تا خواست شرح کوچه و بازار گوید
خشکید جوهر در قلم چون آب در کام
دالی شبیه قامت بانو نمی یافت
آخر بجای قد خم بگذاشت یک لام
آخر نوشت از بین تشت زر شهنشاه
باگوشه چشمش به زیتب داد پیغام
کای خواهرم خیره مشو تو بر سر من
زین پس دگر جان تو جان دختر من

شاعر : یاسر رحمانی

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر اسرا در شام -( خورشیدی و جبریل کند نوکریت را ) * امیر کریمی

5889
19

شعر اسرا در شام -( خورشیدی و جبریل کند نوکریت را ) خورشیدی و جبریل کند نوکریت را
سخت است ببینم غم بی یاوریت را
در عرش ملائک همگی جامه دریدند
بردند چو عمامه يِ پیغمبریت را
ای قاری من صوت تو تغییر نموده
این نیزه گرفته نفس حیدریت را
از سنگ زنان من گله مندم که برادر
آشفته نمودند رخ مادریت را
نابود شود عالم اگر مُطَلِع گردد
یک ذره از آن داغ علی اکبریت را
با دست گرفتم جلوی چشم رقیه
بر نیزه نبیند سر خاکستریت را

شاعر : امیر کریمی

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 06:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محسن حنیفی

شعر کاروان اسرا به شام-شراره بر دل ناموس کبریا زده اند * محسن حنیفی

3284
3

شعر کاروان اسرا به شام-شراره بر دل ناموس کبریا زده اند شراره بر دل ناموس کبریا زده اند
برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند
خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد
سر تو را سر نیزه در انتها زده اند
حواسها همه پرت سر تو خواهد شد!!!
که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند
به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز
گریز گریه به گودال کربلا زده اند
دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟
که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند
محله های یهودی چقدر باریکند
دوباره فاطمه رابین کوچه هازده اند
هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده
سپرده پای سر تو رباب را زده اند
بس است مرثیه، اینجا گریزمیخواهد
که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد

شاعر : محسن حنیفی

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر مسیر کوفه تا شام -( حالا كه باز روضۀ هر شب شروع شد ) * محمود ژولیده

3478
2

شعر مسیر کوفه تا شام -( حالا كه باز روضۀ هر شب شروع شد ) حالا كه باز روضۀ هر شب شروع شد
آوارگیِ موكبِ زینب شروع شد
می گفت مادرش كه بمیرم برای او
تازه بكاء و نالۀ هر شب شروع شد
سوزی كه از مقطع الاعضا گرفته بود
صوت الحزین شد و چو ، نِی از لب شروع شد
بعد از جدا شدن ز تن پاره پاره دید
درد و بلا و غصه لبالب شروع شد
وقتی زمان قافله سالاری اش رسید
زخم زبان و كینه مرتب شروع شد
گاهی تنور ، طور تجلای نور بود
گاهی ز دِیر نالۀ یا رب شروع شد
سرها به نیزه رفت و بدن ها به نیزه خفت
یعنی كه اصل صحبت و مطلب شروع شد
خورشیدها به نیزه ، همه در تلاوتند
هشتاد و چند ضجّۀ كوكب شروع شد
زینب نظاره می كند و خطبه می كند
یعنی پیام تازۀ مكتب شروع شد
تفسیر كرد از نوك نیزه برادرش
آ

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر ورود کاروان اسرا به شام -( من زینبم که شام غمم را سحر نبود ) * وحید دکامین

4866
22

 شعر ورود کاروان اسرا به شام -( من زینبم که شام غمم را سحر نبود ) من زینبم که شام غمم را سحر نبود
جانسـوزتر زکربُبَـلایم سفـر نبود
گُلدسته های زندگیم نذر راه عشق
هـرگز ز داغ مهر حسینم حذر نبود
یادم نمی رود چو به گودال آمدم
بوی گُلم وزیده و از گُل خبر نبود
روزی که راه قافله افتاد سوی شام
داغی کُشنده تر زغم طشت زر نبود
از روی بام برسر ما سنگ می زدند
در آن میـانه غیـر سـر تو سپـر نبود
غیـر از هـزار طعنه و زخم زبانشان
آن قوم بی خبـر ز خدا را هنر نبود
پای سـر بریدۀ تـو طبـل می زدند
رحمی به حـال عتـرت خیرُالبَشرنبود
مـا راکنیـز خوانده و بُردند بین شامیان
ای کاش اجل رسیده،نفس هم به بَر نبود
تا راهی خرابه شدم، شد جهان خراب
کس را ز حال عتـرت حیـدر خبر نبود
شد مسکنم خ

  • یکشنبه
  • 20
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 08:56
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

نوحه واحد مصائب شام -( غبطه می خورد دو عالم به مقام و رتبه و عصمت زینب ) * بهمن عظیمی

47

نوحه واحد مصائب شام -( غبطه می خورد دو عالم به مقام و رتبه و عصمت زینب ) غبطه می خورد دو عالم
به مقام و رتبه و عصمت زینب
مهدی در غمش سیه پوش
دل سنگ آب شد از غربت زینب
وای؛ با اسارت به قرآن ـ کوفه را کرده ویران
وای؛ زن مگویش به ولله ـ باشد او مرد مردان
ام المصائب
شکسته غرور زینب
الامان ز طعنه های مردم شام
از زخم زبان و خنده
از جفا و بی وفایی ها و دشنام
وای؛ خواهری غرق ماتم ـ بی کس و یار و مَحرم
وای؛ آن طرف رقص شادی ـ این طرف گریه وغم
ام المصائب

آلُ الله، بی کس و تنها
مانده اند به پشت دروازه ی ساعات
می داند خدا که آنجا
چه گذشته بر دل عمه ی سادات
وای؛ عالمی غرق حیرت ـ از غم این مصیبت
وای؛ واشده روی دشمن ـ بعد آن کوه غیرت
ام المصائب
روی نی، می گرید عباس
از غم خواهر خو

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام بلا -( شام را بنگر که آذین بسته اند ) * اسماعیل تقوایی

4533
12

شام بلا -( شام را بنگر که آذین بسته اند ) شام را بنگر که آذین بسته اند
شامیان بر بامها بنشته اند
شادمانی کرده ودف می زنند
مرد وزن،پیر وجوان کف می زنند
جملگی جمعند دور کاروان
کاروانی از زنان وکودکان
کاروانی که رسولان غمند
چند روزی است غرق ماتمند
ماتم کرببلا،قتل حسین(ع)
ماتم جانسوز شاه عالمین
کاروان اهل بیت مصطفی(ص
چون اسیرانند در شام بلا
حضرت سجاد میر کاروان
در غل وزنجیر گشته نیمه جان
زخم، دوش او ززنجیر ستم
می رود خون جراحت دمبدم
عمه سادات در این کاروان
گشته مضطر از جفای شامیان
پیش چشمانش بود راس حسین
اشک ریزان است بر آن نور عین
سنگها می بارد از هر کوی وبام
از سوی این شامیان بی مرام
سنگ بر راس شهیدان می خورد
زین اصابت قلب زینب می درد
م

  • دوشنبه
  • 19
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 10:26
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

قافله آل الله -( قافله آل خدا وارد شام می شود ) * اسماعیل تقوایی

2460
5

قافله آل الله -( قافله آل خدا وارد شام می شود ) قافله ی آل خدا وارد شام می شود
سنگ زنی بهر زدن عازم بام می شود
هجر عزیز یکطرف،سختی راه یکطرف
شام به کاروانیان رنج تمام می شود
شادی وهلهله بود کار تمام شامیان
طبل زنی ودف زدن جمله مرام می شود
چشم حرامیان فتد بر سر وروی آل حق
زینت عابدان علی تلخ به کام می شود
کنج خرابه می شود مامن طفلک حسین(ع‏)‎‏
مرغک روح دخترک سوی امام می شود
بزید وچوب خیزران لب مبارک حسین(ع‏)‎‏
باعث اشک زینب آن ،زاده حرام می شود
خطبه حیدری کند زینب خونجگر به شام
بزم شراب شامیان سحر کلام می شود
سرخ رویی زاهل شام فاطمه را طلب کند
بعد دفاع زینب او،شرم تمام می شود
سخنوری به مسجدی لعن حسین می کند‏
به خطبه ی زین العباد سخره ی عام می

  • جمعه
  • 7
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 19:45
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

ورود اسرا به شام -( شهرآبستن یک فاجعه سنگین است ) * امیر عظیمی

2666
5

ورود اسرا به شام -( شهرآبستن یک فاجعه سنگین است ) شهر آبستن یک فاجعه ی سنگین است
دامن عرش حق از خون جگر رنگین است
شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد
آه، اینجا چقدر کفر برادر دارد
مطربی مشق طرب دارد و هی می رقصد
شاعری شعر به لب دارد و هی می رقصد
شام با نقشه ی ابلیس هماهنگ شده
بام این شهر پر از خار و خس و سنگ شده
شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است
شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است
توی این شهر که از زخم زبان لبریز است،
توی این شهر که از چشم چران لبریز است،
چقدر عمه ی سادات معطل شده بود
پشت دروازه ساعات معطل شده بود
عاقبت شهر پر از هلهله شد، واویلا
نوبت آمدن قافله شد، واویلا
دلقکان دور و بر قافله می رقصیدند
همه بر وضعیت قافله می خندیدند
اسرا، آه

  • شنبه
  • 22
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 08:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار امام حسین(ع)-اسرا در شام-مجلس یزید -( شگفتا! صوت قرآنت به پا کرده است غوغایی ) *

2141
3

اشعار امام حسین(ع)-اسرا در شام-مجلس یزید -( شگفتا! صوت قرآنت به پا کرده است غوغایی ) شگفتا! صوت قرآنت به پا کرده است غوغایی
زهی لب‌های جان‌ بخشت، چه دندان‌های زیبایی
چرا لب هات مانند دو چوب خشک، خشکیده
تو که جاریست از چشمت میان تشت، دریایی؟
تلاوت می‌کنی در زیر چوب خیزران قرآن
میان تشت زر می‌بینمت؛ انگار یحیایی
که دیده صورتی خاکستری این قدر نورانی؟
تو با رخسارِ خونینت، چراغ و چشم دل‌‌هایی
مگر آن سنگ‌ها کم بود بر آیینۀ رویت
که زیر چوب هم، سرگرم شکرِ حق‌ تعالایی
شکست از چوب، دندان تو را پور ابوسفیان
به جرم اینکه نَجل حیدر و فرزند زهرایی
نیازی نیست زیر چوب، قرآن خواندنت دیگر
تو خود یاسینی و فرقانی و نوری و طاهایی
چه از دیر و چه از مطبخ چه نوک نی چه تشت زر
تو از هر جا بتابی آفتاب ع

  • دوشنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1394
  • ساعت
  • 08:05
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 بهمن عظیمی

نوحه مصائب شام * بهمن عظیمی

11

نوحه مصائب شام غبطه می خورد دو عالم
به مقام و رتبه و عصمت زینب
مهدی در غمش سیه پوش
دل سنگ آب شد از غربت زینب
وای؛ با اسارت به قرآن ـ کوفه را کرده ویران
وای؛ زن مگویش به ولله ـ باشد او مرد مردان
ام المصائب
شکسته غرور زینب
الامان ز طعنه های مردم شام
از زخم زبان و خنده
از جفا و بی وفایی ها و دشنام
وای؛ خواهری غرق ماتم ـ بی کس و یار و مَحرم
وای؛ آن طرف رقص شادی ـ این طرف گریه وغم
ام المصائب

آلُ الله، بی کس و تنها
مانده اند به پشت دروازه ی ساعات
می داند خدا که آنجا
چه گذشته بر دل عمه ی سادات
وای؛ عالمی غرق حیرت ـ از غم این مصیبت
وای؛ واشده روی دشمن ـ بعد آن کوه غیرت
ام المصائب
روی نی، می گرید عباس
از غم خواهر خو

  • شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1394
  • ساعت
  • 17:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 میلاد  حسنی

متن اشعار ورود اهلبیت(ع) به شام -( بغض گلویم مسیر آه گرفته ) * میلاد حسنی

1805

متن اشعار ورود اهلبیت(ع) به شام -( بغض گلویم مسیر آه گرفته ) بغض گلویم مسیر آه گرفته

از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟

بس که شده ازدحام راه گرفته

شهر پر از هلهله ست و زینب کبری

یک نفره بانگ وا اخاه گرفته

با اسرای یهود، آل نبی را

فکر کنم شام اشتباه گرفته

درد بزرگی‌ست اینکه دخترغیرت

دور و برش را فقط نگاه گرفته

سنگ رها از کمان پیره زنان را

آه ببین جا به سجده گاه گرفته

یوسف ما سیر شد ز عرش نشینی

باز دلش میل قعر چاه گرفته

شاعر : میلاد حسنی

  • پنج شنبه
  • 28
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 08:55
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

اشعار ورود اهلبیت(ع) به شام -( روضه در یک کلام وای از شام ) * قاسم نعمتی

9506
11

اشعار ورود اهلبیت(ع) به شام -( روضه در یک کلام وای از شام ) روضه در یک کلام وای از شام

دردِ بی التیام وای از شام

کاش مادر مرا نمی زائید

ناله های مدام وای از شام

ناسزاهای بد به ما گفتند

همه جایِ سلام وای از شام

آن دیاریِ که کرده بازی با

آبروی امام وای از شام

قافله تا غروب گیر افتاد

کوچه ها ناتمام وای از شام

دخترِ فاطمه اذیت شد

از نگاهِ حرام وای از شام

گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود

آتشِ رویِ بام وای از شام

جایِ حیدر زگیسویِ دختر

می گرفت انتقام وای از شام

در میان ِ چهار هزار رقاص

گریه در ازدحام وای از شام

سر و تشت و پیاله های شراب

چوبِ بی احترام وای از شام

لعنتی در کنارِ سر میریخت

میِ باقیِ جام وای از شام

سرخ موئی اشاره کرد و یزید

گفت

  • شنبه
  • 30
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام بلا -( صفر است وزسفر قافله ای شام آید ) * اسماعیل تقوایی

1948
1

شام بلا -( صفر است وزسفر قافله ای شام آید ) صفر است وزسفر قافله ای شام آید
گوییا آهوی خسته بسوی دام آید
همه ی شام شده هلهله دراستقبال
جای گل برسرشان سنگ زهربام آید
زخم های دل زینب نمک اندودشود
دم به دم قسمت او تلخی در کام آید
ازدحامی شده در دور وبر آل ا...
کاش این قایله را نیکی فرجام آید
آنقدر سخت شود کار به مولا سجاد
دایما برلب او واژه الشام آید
سخت تر ازهمه اینست که سرها بر نی
هر دمی در نظر جمله ارحام آید
ای خدا لال شودشامی بی شرم وحیا
از زبانش به همه قافله دشنام آید
دست زینب به دعا گشته بلند وگوید
سببی ساز خدا عمر من اتمام آید

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • شنبه
  • 3
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 19:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام بلا -( وای از آن شام بلا وای از آن جور وجفا ) * اسماعیل تقوایی

2470

شام بلا -( وای از آن شام بلا  وای از آن جور وجفا ) وای از آن شام بلا وای از آن جور وجفا

وای از آن جسارتی که شد به آل مصطفی

زسوی کوفه آمده قافله ی حسینیان

گشته پذیرای همه سنگ زروی بامها

سر شهیدان خدا که روی نیزه ها بود

بیشتر از همه شده هدف زسوی سنگها

حضرت سجاد بود خون به دل از جفایشان

بسکه زسوی شامیان شنیده حرف ناسزا

قافله صاحب عزا شام به کار هلهله

شادیشان شرر زند به قلب آل مرتضی

به محلس می یزید سر حسین(ع)به تشت زر

به راس انورش زند ضربه ی خیزر از جفا

بگفت زینبش مزن ضربه به آن لب ودهان

که بوده جای بوسه ی همیشگی مصطفی(ص)

طمع نمود یک لعین به دختری زآل حق

خروش کرد زینب و خموش دشمن خدا

شکسته شد زخطبه ها ابهت یزیدیان

به عالم وبه عالم

  • دوشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 وحید محمدی

کاروان اسرا کوفه شام -( با غصه های آل عبا گریه می کنی ) * وحید محمدی

7037
14

کاروان اسرا کوفه شام -( با غصه های آل عبا گریه می کنی ) با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوج روضه های عزا گریه می کنی

ما با گناه اشک تو را در می آوریم
از سوز بی وفایی ما گریه می کنی

ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
می آیی و بدون صدا گریه می کنی

«گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»
در مشهد امام رضا گریه می کنی

بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

این روزها به حال دل زینب اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی

بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی

شاعر : وحید محمدی

  • سه شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 06:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

ورود به شام بحر طویل -( بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات ) * مهدی رحیمی زمستان

5239
8

ورود به شام بحر طویل -( بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات ) بفرمایید روضه، آدرس: دروازه ی ساعات
بعد از کوچه ی تنگِ یهودی ها
تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه
گرفته مجلسی ارباب در کاخ یزیدیّه

بفرمایید روضه با حضور قاتلان،شمر و سنان و حرمله امشب
بفرمایید روضه با حضور ذاکران
این بار چوب خیزران با لب...

بفرمایید روضه ،شام،بعدش هم به صرف شام
به صرف شام،بعدش هم شراب از جام

بفرمایید روضه شامیان،بعد از نماز مغرب و عشاء
بفرمائید روضه شامیان
با خطبه خوانی هایِ زین العابدین و زینب کبری

ندیدم مجلسی کامل تر از این مجلس روضه
نه بی خود نیست اربابم در آورده سر از این مجلس روضه

که در آن قاسم و عباس و اکبر بر روی نیزه،میان دارند
و در هر گوشه ی مجلس
شبیه

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

کاروان اهل بیت(ع)در شام -( اهریمنان نظر به سلیمانی ات زدند ) * علی حنیفی

1438

کاروان اهل بیت(ع)در شام -( اهریمنان نظر به سلیمانی ات زدند ) اهریمنان نظر به سلیمانی ات زدند
حتی نظر به بی سر و سامانی ات زدند

سنگ تو را زدند به سینه؛ ولی چه سود
آن سنگ را دوباره به پیشانی ات زدند

قرآن رحل نیزه! بگو نهروانیان
یک سنگ نیز بر لب قرآنی ات زدند

حتی تن رسول خدا تیر می کشید
وقتی که تیر بر دل نورانی ات زدند

جمعی ز خانواده ی ابلیس بوده اند
بااین همه تشر به مسلمانی ات زدند

سردرگمم ز کار مورخ،مگر ز تو
حرفی نبود،حرف ز عطشانی ات زدند

افسوس ای بریده گلو! از نفاق وجهل
مهرسکوت را به سخنرانی ات زدند

شاعر : علی حنیفی

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

اشعار مصیبت شام -( علویات گرفتار یزیدند امروز ) * سید پوریا هاشمی

1611
1

اشعار مصیبت شام  -( علویات گرفتار یزیدند امروز ) علویات گرفتار یزیدند حسین!

با چه زجری دم این کاخ رسیدند حسین!

صندلی بود ولی یکسره سرپا بودند

ایستادند و زپا درد بریدند حسین

دخترانت همگی برلبشان مشت زدند

آه اینها مگر از دور چه دیدند حسین؟!

یک نفر حرف زد و چند نفر غش کردند

حرفهای بدی انگار شنیدند حسین

پیش چشمه همه شلاق به زینب میخورد

تکیه گاه حرم افتاد و خمیدند حسین

منبری رفت به منبر و علی را سب کرد

نیمه جان پای همین درد شدیدند حسین

خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت

آبروی همه را خوب خریدند حسین

  • جمعه
  • 1
  • بهمن
  • 1395
  • ساعت
  • 16:38
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

دانلود متن نوحه بازار کوفه -( بر روی نیزه قاری قرآن نشسته‌ای ) * مرتضی محمودپور

2473
3

دانلود متن نوحه بازار کوفه -( بر روی نیزه قاری قرآن نشسته‌ای ) بر روی نیزه قاری قرآن نشسته‌ای
در آسمان، تو ماه درخشان نشسته‌ای

در پشت ابر تیره‌ی خاکستری هنوز
کنج تنور رفته به پنهان نشسته‌ای

بر قلب خواهرت به سرِ نیزه آمدی
دل را نشان گرفته‌ تو این سان نشسته‌ای

با جان کودکان ز سر نیزه‌ها حسین
بازی مکن که در دل جانان نشسته‌ای

خونم حلال عشق تو ای مظهر شکوه
در ابتداء نشستم و پایان نشسته‌ای

شاعر : مرتضی محمودپور

  • یکشنبه
  • 16
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 06:50
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام بلا -( ماکجا و دیده ی نامحرمان ) * اسماعیل تقوایی

1560
1

شام بلا  -( ماکجا و دیده ی نامحرمان  ) شام بلا
ماکجا ودیده ی نامحرمان
ما کجا واینهمه جور زمان

در مدینه احترامی داشتیم
ما کجا وشام واین نامردمان

چون اسیری خارجی ما را برند
ما کجا وبستن با ریسمان

ما مگر اولاد طاها نیستیم
ما کم جا وکوچه گرد ی بی امان

شام سوگ ما دوچندان می کند
ما کجا وسخره های دشمنان

هدیه ی شام است بارانی زسنگ
ما کجا واینهمه سنگ گران

شام وآل مصطفی ویران نشین
ما کجا واینچنین جا و مکان

زینبم من مادر رنج وغمم
من کجا وقامتی همچون کمان

هجر یاران مو سپیدم کرده است
من کجا وبرگ ریزان خزان

سایه ی روی سرم بوده حسین
من کجا وزندگی بی سایبان

زینبم من با زنان وکودکان
غمزده،غارت زده،بی آشیان

سخت باشد صبر در شام بلا
سخت باش

  • پنج شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی اصغر یزدی

شعر مصائب حضرت زینب (س) در راه شام -( ترسم که شام دختر ما را کند هلاک ) * علی اصغر یزدی

2799
2

شعر مصائب حضرت زینب (س) در راه شام -( ترسم که شام دختر ما را کند هلاک ) حضرت زینب سلام الله علیها_مصائب شام

ترسم که شام دختر ما را کند هلاک
راس تو روی نیزه و گاهی به روی خاک

این قوم پست کینه ی خیبر گرفته اند
این قوم پست را شده بغض علی ملاک

در شام بوی شام عدو داغ تازه کرد
جایی که اهلبیت تو افتاده از خوراک

شب های آن خرابه ی بی سقف،سخت بود
هم سرد و هم برای یتیم تو ترسناک

وقتی که اهلبیت تو گودال دیده اند
از سنگ و چوب و آتش شام بلا چه باک

عمامه ی تو سوخت شبیه خیام ما
گودال و شام را شده این امر اشتراک

بیمار کربلا نکند،شام دق کند
زیرا ندید در دل این شهر، چشم پاک

شاعر : علی اصغر یزدی

  • شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شام -( شام بود و روز زینب شام بود ) * اسماعیل تقوایی

1807
3

شام  -( شام بود و روز زینب شام بود ) شام بودو...
شام بود وروز زینب شام بود
ازدحام مردمی بدنام بود

شام بود وطعنه های ناسزا
تلخ از جور زمانش کام بود

شام بود وشامی وجشن وسرور
نقل بزمش سنگ از هر بام بود

شام بود واشک آل مصطفی
تسلیت بر سو گشان دشنام بود

شام بود ورفتن از کوی یهود
این بر آنها بدترین اقدام بود

شام بود وتازیانه بر یتیم
بر یتیمان بدترین فرجام بود

شام بود واشک سرها روی نی
اشک بهر ناله ی ارحام بود

شام بود وسختی زین العباد
ورد لبهایش همه الشام بود

شام بود ودیده ی نامحرمان
زينب از این روی نا آرام بود

شام بود ومجلس بزم وشراب
آل حق را بدترین هنگام بود

شام بود وسر میان تشت زر
خیزران با ناله ها همگام بود

شام بود ودخت مظل

  • چهارشنبه
  • 26
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 16:54
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شام بلا -(جز سوز و گداز و ناسزا شام نداشت ) * مریم موسوی

1508
1

شام بلا -(جز سوز و گداز و ناسزا شام نداشت ) شام بلا

جز سوز و گداز و ناسزا شام نداشت

در مجلس شامیان جز جام نداشت

با دیده ‏ی تر همیشه سجاد (ع) بگفت

جز شام بلا، جفا، شقا نام نداشت

پ.ن:

وزن: مستفعل فاعلات مستفعل فع

شاعر : مریم موسوی

  • پنج شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 17:07
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

مصائب کاروان اسرا -( از دم دروازه معلوم است بد تا میکنند ) * علیرضا خاکساری

1776

مصائب کاروان اسرا -( از دم دروازه معلوم است بد تا میکنند  ) از دم دروازه معلوم است بد تا میکنند
خیره سر هایی که زینب را تماشا میکنند
گاه با شمشیر و نیزه گاه با رقص و طرب
دور بی بی های روی ناقه بلوا میکنند
شمر با اعوان و انصارش دوباره میرسند
کربلای دومی را باز برپا میکنند
شهر را مانند روز عید آذین بسته اند
با صدای پای هر رقاصه غوغا میکنند
تا که نرخ هر النگو بیشتر بالا رود
زرگران بالاتفاق این پا و آن پا میکنند
کاش تنها سنگ باشد روی پشت بام ها
میزنند آیینه را با هر چه پیدا میکنند
دختران قافله با ذکر وا أماه خود
پای زهرا را میان کوچه ها وا میکنند
آستین پاره ای دارند جای روسری
باهمان هم
_آه_
ناچارا مدارا میکنند
در میان این حراجی پیش چشمان رباب
بر سر گهواره

  • جمعه
  • 28
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:22
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شعر مصائب اسارت شام -( ما با حسین آمده ، با شمر می‌رویم ) * علیرضا وفایی

1311

شعر مصائب اسارت شام  -( ما با حسین آمده ، با شمر می‌رویم   ) روضه شام
در سینه آه ، آتش و... در دیده اشک ، خار

باید گریست در دل این روضه زار زار

ما با حسین آمده ، با شمر می‌رویم

شرمنده باد ، چرخ ستمکار روزگار

همچون اسیر خارجی و ترک و روم رفت

ذریه ی رسول خدا هم شترسوار

بر نیزه میبرند عجولانه با شتاب...

خوابیده شیرخواره ای ، آهسته نیزه دار!

از هر جهت عذاب به ما بسته است راه

پای برهنه ، خار مغیلان و شام تار

سر زخم و روی زخم و بدن زخم و میزنند ...

مرهم ز تازیانه بر این زخم بی شمار

از پشت ناقه خورده زمین دختر حسین

تاریکی شب و دل بی رحم و طفل زار

حتی برای غربت او سنگ گریه کرد

از بس که هست قصه ی این دشت گریه دار

کم کم صدای زجر که نزدیک می شود

ا

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:14
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

ورود کاروان به شام -( پروانه ای، افسوس بال و پر نداری ) * علی شکاری

1312

ورود کاروان به شام -( پروانه ای، افسوس بال و پر نداری ) پروانه ای، افسوس بال و پر نداری
بال وپرت هم سوخت خاکستر نداری

با خطبه هایت شام را ویران کن این بار
جز محمل عریان اگر منبر نداری

امروز خیبر می شود دروازه شهر
تو زینبی چیزی کم از حیدر نداری

دو گوشوار آسمان ها را نگینی
پس احتیاجی به زر و زیور نداری

تو عصمت الله حریم اهل بیتی
لعنت به هرکس گفته که معجر نداری

وقتی وقارت پشت دشمن را شکسته
فهمید پرچم داری و لشگر نداری

در آن شلوغی ها مواظب باش بانو!
حالا که محرم غیر هجده سر نداری

چوبی به دست نانجیبی رفته بالا
دلشوره ای غیر از لب دلبر نداری

هر چند بزم عیش شامی ها ردیف است
مقتل نوشته گرچه .... من باورندارم

شاعر : علی شکاری

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 11:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شعر ورود کاروان به شام -( دروازه‌ی شهر شام غوغا شده بود ) * مرتضی محمودپور

1689
1

شعر ورود کاروان به شام -( دروازه‌ی شهر شام غوغا شده بود ) دروازه‌ی شهر شام غوغا شده بود
گویا که قیامتی برپا شده بود
برنیزه‌ی غربت همه سرها شده بود
در عرش برهنه‌سر، مسیحا شده بود
زینب ز جفا خسته شده واویلا
بر نیزه سری بسته شده واویلا

از کوفه و کربلا سری آوردند
از مرغ شکسته پر، پری آوردند
از شاه شهید دختری آوردند
از خون‌جگر چشم تری آوردند
بازار شلوغ شهر شام و زینب
ای کاش از این غصه بمیرم امشب

در شام خراب چشم بد بسیار است
از کوچه و بازار همه آزار است
حتی همه‌ روز شام شام تار است
بر نیزه سر شکسته‌ی سر دار است
دیدی که چگونه مجلس آرایی شد
با هلهله از شاه پذیرایی شد

یک پیر زن یهودی از راه رسید
با سنگ ز پیشانی شه کار کشید
افتاد ز نی تا که سر شاه شهید
دیدم

  • دوشنبه
  • 1
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 04:57
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد