مجلس بیست و چهارم
12 مصیبت در شام که در کربلا نبود
جمعهها گذشت، و نگار من نیامد
دل به جان رسید و دلدار من نیامد
مُردم از جدایی
یابن الحسن کجایی
کی شود که من با، دو چشمم پر ستاره
ماه عالم آرا، تو را کنم نظاره
بی تو ای بهارم، چو برگ خشک و زردم
با دل شکسته دنبال تو بگردم
این نهان ز چشمم، تو دادی، دو چشم خون فشان مرا
گه به کوه و گاهی، به صحرا، کردی تو سرگردان مرا
بی تو ای مسیحا، نمانده، به سینة من یک نفس
کن مرا نگاهی، که من را، یک گوشة چشم تو بس
ای دل آرا بیا، یوسف ما بیا، وای از این جدایی
به خدا فراقت ربوده صبر و تابم
آفتاب هستم، یک شب بیا به خوابم
گر چه دل غمینم، غمِ تو کرده شادم
رفتهام زیاد و
- جمعه
- 10
- آبان
- 1392
- ساعت
- 09:37
- نوشته شده توسط
- سیده زینب فیض
ادامه مطلب