این عشق ، توان جان رنجور من است
همصحبت قلب از همه دور من است
من در طلب رضای تو می کوشم
لطف تو نشان سعی مشکور من است
- دوشنبه
- 20
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:11
- نوشته شده توسط
- taherehsadat
این عشق ، توان جان رنجور من است
همصحبت قلب از همه دور من است
من در طلب رضای تو می کوشم
لطف تو نشان سعی مشکور من است
این روا نیست که حال همه پرغم باشد
فرصت با تو نشستن چقدر کم باشد!
چقدر زود گذشت و چقدر خوب گذشت
دوسه شب مانده که این بزم فراهم باشد
حیف شد با تو نشد خوب رفاقت بکنم
به دلم آتش دوری ست ،چه مرهم باشد؟!
تو اگر فکر منی خوب و بدم را بردار
چون همه سود فروشنده به درهم باشد
به عبادات من ای کاش خودت رحم کنی
ورنه هر سجده ی من سجده بلعم باشد
کاش میشد همه سال همین ماه شود
رشته الفت ما محکم محکم باشد
همه بندگیم از نفس زهرا بود
برکت چادر او بر سر عالم باشد
دوست دارم که شبی محو علی باشم و بس
به سرم سایه ی ایوان طلا هم باشد
چون گریز عطش ما به لب ارباب است
رمضان در دل عشاق،محرم باشد
بین هر مستحب و بین همه واجب ما
روضه اش بر همه اعمال مقدم باشد
**
ته گودال چه ها بر سر شه آمده است
که قد و قامت زینب ز غمش خم باشد
باز می خوای ماهی دلش نگیره
باز می خوای ماهِ عسل بگیری
باز دلت تنگِ خدا میدونم
من و محکم تو بغل بگیری
ربَّ شهرِ رمضان، دلم میگه حسین جان
ربَّ شهرِ رمضان، دوسش دارم به قرآن
بِالحُسینُ بِکربلا ، دستمُ بگیر ای خدا
روزه داری یعنی روضه داری
دلتُ قَدِّ حرم درست کن
دم افطار با زبون روزه
چاییِ روضه رو هم درست کن
مهمون داری میکنی، نمیگی جا کم اومد
ربَّ شهرِ رمضان، انگار محرم اومد
ربَّ شهرِ رمضان، دلم میگه حسین جان
ربَّ شهرِ رمضان، دوسش دارم به قرآن
بِالحُسینُ بِکربلا ، دستمُ بگیر ای خدا
چشمه ی اشکمُ قطره قطره
قَدِّ دریا میکنم با روضه
سر سفره میشینم با گریه
روزه امُ وا میکنم با روضه
ربَّ شهرِ رمضان، آقامُ تشنه کشتن
چشمِ زینب نگران، تشنه با دِشنه کشتن
ربَّ شهرِ رمضان، دلم میگه حسین جان
ربَّ شهرِ رمضان، دوسش دارم به قرآن
بِالحُسینُ بِکربلا ، دستمُ بگیر ای خدا
سروقت کویر ، ابر بارانی رفت
با قلب شکسته ، چشم طوفانی رفت
هر وقت توکل به تو کردم دیدم
سختی زمانه رو به آسانی رفت
این روا نیست که حال همه پرغم باشد
فرصت با تو نشستن چقدر کم باشد!
چقدر زود گذشت و چقدر خوب گذشت
دوسه شب مانده که این بزم فراهم باشد
حیف شد با تو نشد خوب رفاقت بکنم
به دلم آتش دوری ست ،چه مرهم باشد؟!
تو اگر فکر منی خوب و بدم را بردار
چون همه سود فروشنده به درهم باشد
به عبادات من ای کاش خودت رحم کنی
ورنه هر سجده ی من سجده بلعم باشد
کاش میشد همه سال همین ماه شود
رشته الفت ما محکم محکم باشد
همه بندگیم از نفس زهرا بود
برکت چادر او بر سر عالم باشد
دوست دارم که شبی محو علی باشم و بس
به سرم سایه ی ایوان طلا هم باشد
چون گریز عطش ما به لب ارباب است
رمضان در دل عشاق،محرم باشد
بین هر مستحب و بین همه واجب ما
روضه اش بر همه اعمال مقدم باشد
ته گودال چه ها بر سر شه امده است
که قد و قامت زینب ز غمش خم باشد
رمضان ماه خدا می روی آخر زِ برم
محو شبهای تو و مست دعای سحرم
رمضان سال دگر دعوتمان کن به حضور
با دل پاک بیایم به همین بال و پرم
بعد یک ماه چه خوب است به من مژده دهند
بنده ی حقـّــم و این است تمام ثمرم
رمضان می روی و می بریم نزد خدا
عید فطر آوری و جلوه ی روی قمرم
کاش هنگام وداعت صله ای میدادی
مژده ی مهدی موعود بر این چشم ترم
غم هجرانِ شَهَم کُشت ندارم گله ای
طعنه ها می رسد از دشمن بیدادگرم
در شب قدر تو گر داد خدا قدر مرا
همه از لطف علیّ است و دعای پدرم
مادرم شیر مرا داد به عشق حَسنین
یاد آن کوچه و آن سیلی و آن میخِ درم
رفتی ای ماه خدا ماه جلی
ماه مهمانی حق ماه علی
مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگی و ماه سرور
مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگی دل به الاه
با نوایی همه لبریز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا
همنوا با دل زارم بودی
چلچراغ شب تارم بودی
همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصیت و بار گناه
می زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو می کردم و بس
اینکه سرمست ز صهبای توام
عاشق خلوت شب های توام
می روی ای مه پر قدر و بها
ای صفا بخش دل و دیده ما
اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هایت از یاد
بشود گر ز من این عمر تمام
می خورم حسرتت ای ماه صیام
تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ریزه خور احسانت
روز های آخر و پایانی است
آخرین ساعات این مهمانی است
لطف کردی پر نمودی کاسه را
باده غیر از عشق نابت فانی است
لطف کردی که نمک گیرت شدم
لطف هایت روشن و پنهانی است
سجده از جنس خودت آورده ام
کن قبول انگار که طولانی است
آمدم با رمز یا زهرا مدد
ذکر یا زهرا یقین ، طوفانی است
چونکه دادم بر حسین یا رب قسم
بخشش من کار بس آسانی است
سجده دارم در کنارت یا حسین
جای مهرت روی این پیشانی است
قبل تکبیر نمازم ، السلام
اینچنین است هر نماز عرفانی است
همچو صیّاد که آهو به رضا بخشیده
حتم دارم که در این ماه،خدا بخشیده
جملهء خلق که معصیّت بی حد کردند
دم افطار به الطافِ جدا بخشیده
باهمه جرم و خطایی که زما سرزده است
باز بر سینه ی ما سوز دعا بخشیده
حضرت حق اگر از جرم خلائق گذرد
به کسی ربط ندارد که چرا بخشیده
آنقَدَر خالق ما بنده نواز است و کریم
حالِ توبه به همه اهل وِلا بخشیده
با ولایت به خدا میرسم و نام علی
بر تن خسته و بی روح،صفا بخشیده
صد و ده مرتبه ذکر علی آن شاه نجف
به دل شیعه به والله جلا بخشیده
آیه نازل شد و گفتند که در وقت رکوع
حیدر انگشتر خود را به گدا بخشیده
و روایات زیاد است که مولا با شوق
کلّ دارایی خود را به خفا بخشیده
شک ندارم که در این ماه،خدا بر عشّاق
رزق ده شب نجف و کرب و بلا بخشیده
ماهت نمایان میشود حالا
من یک قدم نزدیکتر تا تو
آرامشی پرمیکند من را
وقتی که هستم بیشتر باتو
این سفره تا عرش شما پهن است
هر لحظه باید با شما باشم
در سایه ی مهر تو میدانم
فرقی ندارد از کجا باشم
تو بین ماه خود کسی داری
ماهی که خود آرامش دلهاست
بازخم هایی که به تن دارد
مرهم برای درد این دنیاست
من از کسی دم میزنم که او
دریای رحمت بین آغوشش
مردی که شبها کوجه گردی کرد
باکوله باری عشق بر دوشش
او مثل کوهی استوار و سخت
اما پراز عشق و محبت بود
بادشمنان شمشیر بران و
باکودکان اوج عطوفت بود
میرفت آن شب، مسجدکوفه!
کامل کند رازو نیازش را
با دست هایش قاتل خودرا
بیدار کرده تا نمازش را ...
آری علی یعنی همان کس که
خیرالعمل را جاودانی کرد
اومیشناسد قاتلش راهم
با ابن ملجم مهربانی کرد
وقتی که بالا برد تیغش را
دست زمان پای زمین لرزید
بازهر آهسته سخن میگفت
حتی در اوج درد میخندید
شاعر غروبش را چه بنویسد
داغ بزرگ رفتن یک مرد
شاعر دلش میخواست بنویسد
ای کاش میشد از غمش دق کرد
بر این شب بی ستاره تابیدی باز
این نافله های خسته را دیدی باز
مانند همیشه کوهی از حاجاتم
درخواست نکردم و تو بخشیدی باز
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز
گذشت ماه خدا ماه ما نیامد باز
شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت
نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز
چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه
صدا زدیم که آقا بیا؛ نیامد باز
دوباره من نشدم آنچه را که او میخواست
دوباره کرد برایم دعا نیامد باز
اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید
اگرچه شد دلش از من رضا نیامد باز
دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم
که صاحب همهٔ روضهها نیامد باز
پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم
مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز
با لطف و کرامت خودت پاکم کن
با نور هدایت خودت پاکم کن
ای پاکی جاودانه " طهّر قلبی"
در چشمه ی رحمت خودت پاکم کن
نمیدونم منو بخشیدی یا نه
گریه هامو آقاجون دیدی یا نه
دیگه رفته شب قدر از کفمون
بیا مارو به محرم برسون
گریه ی ماه رمضون شروع گریه ی غمته
همه امید و آرزوم رسیدن محرمته
گریه گریه میکنم ، اشکامو جاری میکنم
برا محرمت آقا لحظه شماری میکنم
... اَللّهم الرزقنا کرب و بلا کرب و بلا ...
بذار باشم در خونت همیشه
آقا از تو که چیزی کم نمیشه
پای روضه گریه هامو شنیدی
تو کریمی نگی که رام نمیدی
من از خودم دل بریدم امیدمه فقط به شما
یه اربعین منو بطلب بیام حرم با سینه زنا
گریه گریه میکنم تا بدی اذن حرمو
آرزو دارم بذارم روی ضریحت سرمو
... اَللّهم الرزقنا کرب و بلا کرب و بلا ...
یه نظر کن که گرفتارم حسین
تویی ذکر دم افطارم حسین
منم اونکه به شما کرده بدی
روسیاهم تو که خوبی بلدی
تورو قسم میدم به دل شکستۀ سه ساله حسین
نگاتو برنداری ازم که زندگی محاله حسین
هر جا اسم تو میاد زنده میشم جون میگیرم
رزق هر سالمو از رقیه خاتون میگیرم
گریه گریه میکنم ، باز میباره اشک چِشَم
از خدا خواستم همیشه همونی که خواستی بشم
... اَللّهم الرزقنا کرب و بلا کرب و بلا ...
داره مهمونی تموم میشه خدا
دیگه از ماه رمضون میشیم جدا
داره جمع میشه بساط سحر و
سفره ی با صفای افطاریا
چه زود گذشت ماه رمضون
یادش بخیر دم اذون
سلام میدادیم به حسین
با این لبای تشنمون
الوداع ماهه رمضون
تو بهم اشک سحر دادی خدا
لیاقت دادی بشم دست به دعا
شبای قدر قَسمت دادم تو رو
به همون فرق سری که شد دوتا
الوداع ای اشک سحر
جوشن کبیر،قرآن به سر
خوندم تورو نیمه شبی
گرفتم از تو بال و پر
الوداع ماهه رمضون
گرفتم از تو نور تو این روز و شبا
دلم رو پر دادم به سمتت ای خدا
به این امید که تو مُقَّدر بکنی
تا اربعین برم پیاده کربلا
نذار که ناامیدم برم
ای صاحب جود و کرم
حق شهید کربلا
قِسمت من بکن حرم
الوداع ماهه رمضون
شرمنده ام ای خدا از این غم چه کنم؟!
با معصیت و بندگیِ کم چه کنم؟!
ماه رمضان رفت و اگر عصیان را-
بخشیده نباشی؛ دم ِ مرگم چه کنم؟!
روزه ی آخر ماه است
الهی العفو...
عبد تو
غرق گناه است
الهی العفو...
تو برانی و نبخشی،
گدایت هستم...
آخرین راه من آه است،
الهی العفو...
ای روشنیِ راه خدا ای رمضان
ای درگهِ درگاه خدا ای رمضان
افسوس که قدر تو نشد معلومم
ای ماه ترین ماهِ خدا ای رمضان
بازم شبای آخر اومد
بوی غریب مادر اومد
خدا نگهدار اشک نم نم
کی زنده باشه تا محرم
یادش بخیر ماه خدا با لب تشنه از وفا
پر میزدیم تا آسون با روضه های کربلا
کرببلا کرببلا کرببلا
ماه پُر مهــــــر و محبت رمضان
مــــاه بــــارانیِ رحمت رمضان
ماه بـــخشودگیِ ذَنـــب و خطا
بهــــترین مــاه ضیافت رمضـان
مــــاه آزادگیِ عبـــــد خــــدا
رَستن از خفت و غفلت رمضان
مـــــاه اللهِ رحیـــــم و رحــمان
کسب حیثیَّت و عـــزت رمضان
مــــــاه قــــران و الهــــی العفو
مــــاه شب های اطاعت رمضان
ماه مـــــولای تمـــــام عــــالم
مـــــاه خورشید ولایت رمضان
مـــــاه پیمــان به حَقِ ربِّ جلیل
با خــــــدا بستـن بیعت رمضان
ماه غفـــــــران و کرم ماه نزول
مـــاه برگشتی و فرصت رمضان
مـــــاه آرامش و قلـب و ببخش
رستن از خفت و ظلمت رمضان
مــــاه جبــــــران خطای عاصی
ماه آمـــــرزش امــــت رمضان
مــــــــاه دریافت ویزای بهشت
ماه نجـــــوا و زیارت رمضـــان
کاش مــــا بنــده ی لایق باشیم
در چنین مـــــاه فضیلت رمضان
کاش (پویا ) تو کنی ترک گناه
در همیــــــن ماه عبادت رمضان
سحر بگوش دل این پیک عارفانه رسید
هلال ماه صیام از افق دوباره دمید
بسینه میزند هر آنکه سنگ تقوا را
به زهد و صوم کند خویش را بسیج و عتید
دلا گشوده شد ابواب رحمت ازلی
همای عشق دهد دمبدم پیام نوید
مباش غافل از الطاف بیکرانه ی حق
مه مبارک و ایّام طاعت است و امید
به پشتوانه ی ادعونی استجب و لکم
به اثتغاثه زبان میگشاید عبد و عبید
زبان به مغفرت از سیّئات باز کند
هر آنکه گوش دلش دعوت اله شنید
خدا در این مه غفران گشوده خوان کرم
غنیمتی شمرد جمله مخلصین و مُرید
نماز و روزه که از صالحات این ماه است
به بنده گان خدا دارد اجر و مزد مزید
مدام ملهم غیبی به عارف و عابد
صلا زند به عبودیّت خدای وحید
بیا به ساحت حق تا بریم دست نیاز
که شاید از دل بشکسته ناله ای بشنید
گشای دست باحسان فی سبیل اللّه
چو آنکه نان یتیمان به پشت دوش کشید
انیس مردم مسکین و مستمندان شو
علی صفت که در این ماه فیض گشت شهید
علی مجیر دل زار بینوایان بود
طلایه دار سلوک معارف توحید
شهید راه خدا گشت گفت راحت شد
علی ز قید حیات و جفای قوم عنید
خدا بحق علی بر صفای قلب " صفا "
فزون نما که شود چون طلیعه ی خورشید
خیراتِ ماه و سالِ سابق را ندارم
افسوس! قیل و قالِ سابق را ندارم
با من رفاقت کرد وقتی دید ابلیس
با نفْس خود جنجالِ سابق را ندارم
اشکم تمام ثروتم بود و به غفلت
آتش گرفت اموالِ سابق را ندارم
چشمم به نامحرم نمی افتاد ایکاش
رزقم چه شد؟! اقبالِ سابق را ندارم
رفت از کفَم دارایی ام...أبکي لفقري
محض ِ پریدن بالِ سابق را ندارم
بر من خسارت خورده و محرومَم از اشک
در روضه دیگر حالِ سابق را ندارم
جانم فدای آن سه ساله دختری که
میگفت آن خلخالِ سابق را ندارم
میگفت با رأس پدر اینگونه شاید
بابا ببین! احوالِ سابق را ندارم
زخمیست پایم که نشد برخیزم از جا
شرمنده استقبالِ سابق را ندارم!
روبه پایان مے رود این روز و شب ها حیف حیف
مانده ام در گوشه اے تنهاے تنها حیف حیف
مضطرب هستم که بخشیده شدم اے مهربان!!
گرنبخشی..میشوم رسواے رسوا حیف حیف
کاش مے شد لحظه ها را قدر مے دانستم خدا
لحظه ها طے شد،شدم مغبونِ دنیا حیف حیف
ماهِ تو یارب..چه ماهے بود ماهِ مغفرت ..
رفت ازدستانِ من این ماهِ زیبا حیف حیف
توبه کردم ..می پذیرےتوبه هاے ناقصم..
دائمااےکاشمے گفتم خدایا حیف حیف
خسته ام از خویشتن از سستے و از التهاب
واے از بے حالے ام اے حیّ یکتا حیف حیف
من براے فاطمه ناله زدم شب هاے قدر
کے نگاهم مے کنے خلاّق ِ والا حیف حیف
آخر ماه آمده، شرمنده و زارم هنوز
آه... بر این نفس وامانده گرفتارم هنوز
بارِ بد جز صاحبش خواهان ندارد ای خدا
مانده روی دست من سرمایه و بارم هنوز
سائلان شهر هم خوابند این ساعات شب
آنقدر درمانده ام، اینگونه بیدارم هنوز
شرمسارم از اباصالح امام عصر خود
چون نکرده ذره ای تغییر، رفتارم هنوز
بندگانت توبه کردند و همه برگشته اند
سر به زیر انداختم از بس گنهکارم هنوز
هرچه می خواهی بخوان اما نخوان بی صاحبم
هرچه هم باشم پدر دارم، علی دارم هنوز
سیدی دلتنگ ایوانِ طلای حیدرم
در نجف مانده دل مجنون و بیمارم هنوز
خورده بر کارم گره، از کربلا جا مانده ام
هرچه کردم وا نشد این عقده از کارم هنوز
از شروع ماه، گریان وداعش بوده ام
شد تمام این ماه رحمت، سخت می بارم هنوز
**
یاد زینب بوده ام هر وقت شد وقت وداع
داغدارش در وداعی سخت و دشوارم هنوز
وقت رفتن آمده، آرام تر قدری حسین
دل نکندم، صبر کن، مشتاق دیدارم هنوز
مثل این پنجاه و شش سالی که بودم خواهرت
هرچه غم در سینه ات داری خریدارم هنوز
مادرم کرده وصیت تا ببوسم حنجرت
از گلویت بوسه ای را من طلبکارم هنوز
دیگر از ذبحت نزن حرفی، نمی دانی مگر
می دهد یک خوار در پای تو آزارم هنوز
خداحافظ ای ماه خوب صیام
خداحافظ ای رحمت مستدام
خداحافظ ای سفره های سحر
نماز و دعا و قعود و قیام
رسیدیم از این فیض تا عید فطر
از آن حسن مطلع به حسن ختام
چه ماهی که با لطف حق شد شروع
چه ماهی که با لطف حق شد تمام
چه شب های اُنسی چه حال خوشی
که پُر میشد از عطر رحمت مشام
چه محروم باشم چه مرحوم، باز
به لطف خدا چشم دارم مدام
اگر عقده داری چو من در گلو
اگر از گناهان شدی تلخ کام
به دربار حق رو کن و زیر لب
ببر نام زهرا "علیها سلام"
بگو مهر او هست در سینه ام
به اولاد زهرا غلامم، غلام
اگر شاهدی از تو درخواست شد
برای ملائک بگو این کلام
دو چشمم عزادار آن تشنه ای است
که بر زخم او نیزه شد التیام
عقب مانده های حُنین و اُحد
گرفتند از آن بی کفن انتقام
تنش پایمال سم اسب شد
عیالش روان شد به بازار شام
فدای رقیه که در راه حق
فدا شد برای بقاء قیام
بی سرپناهم سرپناه از دست دادم
بی تکیه گاهم تکیه گاه از دست دادم
من روسپیدی بهارمغفرت را
پاییز با روی سیاه از دست دادم
من هرچه را با دل به دست آورده بودم
با یک نظر با یک نگاه از دست دادم
من اشک هایم این قدیمی همسفر را
همچون رفیقی نیمه راه از دست دادم
هی رزق هی روزی مقدر کردی اما
هی با خطا هی با گناه از دست دادم
سهم من از مهمانیت شد نان حسرت
این ماه را هم غرق آه از دست دادم
قاصدک گفت خبر در راه است
وقت آغاز بهترین ماه است
هم بهار طبیعت زیباست
هم بهار کتابِ "الله" است
رمضان آمده بپا خیزید
رحمت حق دوباره در راه است
وقت مهمانی خدا آمد
باز و گسترده، خوان دلخواه است
باب های جهنمی بسته
باز درهای جنت الله است
رمضان معصیت بسوزاند
کار ابلیس ناله وآه است
رتل قرآن و ذکرهای دعا
بهترین کارهای این ماه است
بهر آشتی با خدای رحیم
رمضان ماه شخص گمراه است
بهترین شب بود در این رمضان
که برابر با هزار ماه است
شعر:اسماعیل تقوایی
آمده این عبد گنهکار
روزم شده همچون شب تار
آمده ام سوی تو غفار
تویی فقط یار و مددکار
الغوث خلصنا من النار٢
مهمانم اما روسیاهم
آمده ام بر تو پناهم
بنگر بر این حال تباهم
در بند معصیت گرفتار
الغوث خلصنا من النار٢
من هرچه هستم بنده هستم
از لطف تو شرمنده هستم
شرمنده ام تا زنده هستم
بگذر ز من ای حی دادار
الغوث خلصنا من النار٢
عمری تو را آزرده ام من
روی سیه آورده ام من
کوه گنه آورده ام من
آمده دلشکسته و زار
الغوث خلصنا من النار٢
بنده ی پست و بی بهایم
سر تا به پا جرم و خطایم
لغزیده عمری دست و پایم
بر من تویی مونس و غمخوار
الغوث خلصنا من النار٢
بار دگر آمده سویت
نشسته ام بر سر کویت
تا که بگیرم رنگ و بویت
بنما نگه بر این دل زار
الغوث خلصنا من النار٢
دانم که از بد بدترم من
عمری گدای این درم من
آستان بوس حیدرم من
از مهر تو گردیده سرشار
الغوث خلصنا من النار٢
بر جرم و معصیت دچارم
کوه گنه شد کوله بارم
یاری به جز تو کس ندارم
گرچه بدم هستی خریدار
الغوث خلصنا من النار٢
از بس خدایا مهربانی
مایه ی آرامش جانی
گرچه بدم از در مرانی
یا رب شدم دوباره بیدار
الغوث خلصنا من النار٢
بنده ی روسیاه تو
آمده در پناه تو
امشب منم خدای من
منتظر نگاه تو
گنه شکسته کمرم
رهام کنی کجا برم
دوباره من منتظرم
خدای من خدای من٣
خدای من اگر بدم
به دعوت تو آمدم
به حق اشک مرتضی
زِ درگهت مکن ردم
شرمنده ام از تو خدا
همیشه می کنم خطا
تو می کنی به من عطا
خدای من خدای من٣
خدای من تویی کریم
عبد توام من از قدیم
زِ بار معصیت خدا
اوضاع من بود وخیم
الا خدای مهربان
به بنده ات بده امان
ز درگهت مرا مران
خدای من خدای من٣
همیشه دادی فرصتم
باز خدا به غفلتم
دست خالی تو رام دادی
مهمان خوان رحمتم
نسیم رحمتت وزید
کریم چون تو کس ندید
به توست مرا فقط امید
خدای من خدای من٣
یا رب شکسته بال من
نگه نما به حال من
امشب زِ لطف خاص تو
شد لحظه ی وصال من
ای که تویی برام عزیز
گرچه نیرزم به پشیز
امشب گناهانم بریز
خدای من خدای من٣
ای که تویی محرم راز
سر تا به پا منم نیاز
بنده ی شرمنده منم
تویی خدای دلنواز
خدای من به تو قسم
ذلیل و خوار و بی کسم
فقط تویی فریاد رسم
خدای من خدای من٣
بار دیگر شدهام مهمانت
شرم دارم ز تو و احسانت
تویی تو بنده نواز
بر منی محرم راز
کرمی یا مولا۴
لطف تو شامل این بنده شده
بنده از لطف تو شرمنده شده
از تو مولا خجلم
نظری کن به دلم
کرمی یا مولا۴
ای خدا عبد گنهکار توام
من پناهنده به دربار توام
آمدم بر تو پناه
بگذر از جرم و گناه
کرمی یا مولا۴
تو رئوف و مهربانی یا رب
بر من آرامش جانی یا رب
آمده بنده ی تو
عبد شرمنده ی تو
کرمی یا مولا۴
شده ام ز این همه غفلت خسته
به امید کرمت دلبسته
از تو من سرشارم
کن نگه غمخوارم
کرمی یا مولا۴
همه ی عمر زِ لطفت خجلم
نظری کن زِ کرامت به دلم
سائل دل خسته
بر درت بنشسته
کرمی یا مولا۴
همه ی عمر تو را آزردم
دست خالی سوی تو آوردم
ذکر من شد یا رب
شد شفیعم زینب
کرمی یا مولا۴
زین همه جرم و گنه بیمارم
حق زینب بنما بیدارم
آه سردم بنگر
روی زردم بنگر
کرمی یا مولا۴