این بنده ی خسته را صمیمانه ببخش
سوگند به آیات حکیمانه ببخش
با ناله ی باالحسن ، الهی العفو
یا ربّ کریم من ، کریمانه ببخش
- چهارشنبه
- 8
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 15:39
- نوشته شده توسط
- taherehsadat
این بنده ی خسته را صمیمانه ببخش
سوگند به آیات حکیمانه ببخش
با ناله ی باالحسن ، الهی العفو
یا ربّ کریم من ، کریمانه ببخش
بنده ي روسياهتو
اومده بين راهتو
پناهشه پناه تو
الهي العفو
اميد داره نگاش كني
بنده ي سر به راش كني
توام اونو صداش كني
الهي العفو
ببخش منو اگه
سمتت نيومدم
ولي تو سمتم اومدي
ايشاالله اين شبا
مهر تاييدتو
دوباره رو سينم زدي
به تو پناه آورد
اين بنده ي فقير
خداي من تويي
دست منو بگير
" يا ربنا العفو... "
———————-
تو اين شبا كه ميبارم
ميگم با اين دل زارم
ماه رمضونو دوس دارم
الهي العفو
ميخوام فقط صدات كنم
يه دل سير نگات كنم
زندگيمو فدات كنم
الهي العفو
حالم بده ببين
يا رب العالمين
با اشك و گريه اومدم
حالا كه من بدم
تنها نيومدم
من با رقيه اومدم
همون سه ساله اي
كه خيلي غصه ديد
عمه ش ميگفت چرا
موهات شده سفيد
" بابا حسين من ... "
————————-
ميبيني دخترت كجاست
به من بگو سرت كجاست
راستي انگشترت كجاست
بابا حسين جان
اين شاميا خيلي بدن
با تازيانه اومدن
پيش ما عمه رو زدن
بابا حسين جان
لعنت به شهر شام
ديدم تو ازدحام
مارو نظاره ميكنن
چون مردم آزارن
درست ديدم دارن
به من اشاره ميكنن
سراغ قلب بي
قرارمو بگير
بيا و از اينا
گوشوارمو بگير
" بابا حسين من... "
آنانکه به دنبال حقایق هستند
از هر چه به غیر دوست فارغ هستند
سرچشمه ی بندگی تمامش عشق است
خوشبخت جماعتی که عاشق هستند
بِفاطمةَ الهی العفو ...
«سحر هجدهم» و مادر هجده ساله
آتش و هیزم و مسمار و در و آلاله
نالهٔ فضه بیا در همه عالم پیچید
محسنم رفت،تنم سوخت میان شعله
آن قافله ای که در پی اصلاحند
با حال خوش از سرّ سحر آگاهند
اعضای تنی که تحت فرمان خداست
در وادی نور ، گرم ذکر اللهند
خوشبخت کسی که حسناتی دارد
از فضل تو خیر و برکاتی دارد
شد نقش لبانش بِعلیٍّ العفو
با ذکر علی راه نجاتی دارد
یاربّ دل من هوایی پرواز است
قرآن تو آیه آیه اش اعجاز است
وقتی که به عشق پاک تو دل بستم
درهای بهشت هم به رویم باز است
آلوده دامانم، در این که اختلافی نیست
اقرار دارم، حاجتی بر موشکافی نیست
چیزی ندارم، دست خالی آمدم پیشت
در دست های خالی ام حتی کلافی نیست
یک بار شد توبه کنم مردانه برگردم؟
شرمنده ام که توبه ام چون بُشر حافی نیست
هرچه بدی کردم، فقط خوبی جوابم شد
رسمت به غیر از مهربانی در تلافی نیست
گیرم که بخشیدی مرا، حرفی بزن یا رب
چیزی بگو، بخشیدنِ تنها که کافی نیست
سرچشمه ی توحید امیرالمؤمنین باشد
این است عیناً باورم، حرف گزافی نیست
تا نورِ راهم از نجف هست و از ایوانش
راه مرا دیگر هراس از انحرافی نیست
گفته می آید وقت مرگ و در کنارم هست
حق است حیدر، وعده هایش را خلافی نیست
لعنت به ابن ملجم نامرد، در محراب...
طوری علی را زد که قادر بر مصافی نیست
درد علی اما، شکاف سینه ی زهراست
زخم سرش اصلا برای او شکافی نیست
یک ضربه کافی بود تا پرپر کند گل را
یاس حرم را طاقت ضرب غلافی نیست
دور سر حیدر چنان پروانه می چرخید
آخر چه شد بین پرش تاب طوافی نیست؟!
بهر حسینش گریه کرد و پیرهن می دوخت
سهم حسینش جز لباس دست بافی نیست
ای کاش رحمی داشت قاتل یا که می فهمید
پیراهنی که در تنش مانده، اضافی نیست
عشق تو درون هر رگ جان من است
عبد تو شدن تمام ایمان من است
بیزارم از این جهنّم شیطانی
خشنودی تو جواز رضوان من است
ای آنکه پناه بی پناهی العفو
بخشنده هر چه اشتباهی العفو
هستی تو " مُجیبَ دَعوةِ المُضطَرّین"
من هستم و نالهی الهی العفو
از خوب و بدِ هر عملت با خبرم من
چون از رگِ گردن به تو نزدیک ترم من
صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبارِ دگر توبه کنی می گذرم من
درخواب فرو می روی و غافل ازاین که
مشتاق به دیدارِ تو در هر سَحَرم من
تو ثانیه ای حالِ خوش از خویش بیاور
تا با همه ی جاه و جَلالم بخرم من
وقتِ خوشی و خنده به من نیست حواست
در وقتِ گرفتاری أت اول نفرم من
ترسی به دلت راه نده چون که برایت
در واهمه ی روز قیامت سپرم من
جز من نسپاری به کسی قلب و دلت را
چون ساخته أم در دل پاک تو حرم من
از رحمت و بخشندگی ام باخبری تو
از خوب و بد هر عملت با خبرم من
باز هم کم شد ثوابم، شد گناهانم زیاد
ذوق و شوقم کور شد، دارم به دل ماتم زیاد
آمدم اینبار هم با کوله بارِ تازه ای-
از گناهانی که شد رسوایی اش هر دم زیاد
عفو کن! چون در جهنم میزنم فریاد که...
«یاکریم الصفح...یارب» دوستت دارم زیاد*
از نگاه ناروا پرهیز کردم تا که شد
در میان روضه اشک چشم من کم کم زیاد
زیر دیْنم! دیگران را که نمیدانم ولی
من که حاجت ها گرفتم زیر این پرچم زیاد
پرچمی که حک شده بر آن: «علی(ع)مظلوم بود»
مانده داغش بر دلِ ماه خدا قطعاً زیاد
در شبِ قدرِ یتیمی، در شب بیست و یکم
ثبت شد در طالع و تقدیرِ زینب(س) غم زیاد
سایۂ روی سرش در کربلا از «سر» گذشت
بر تنش تا بارش ِ سرنیزه شد نم نم زیاد
بغض کرد و خیره شد با آه سمت قتلگاه
دست و بالش بسته شد، غم دید از عالم زیاد
عصر عاشورا به جای آن حرامی-زاده ها
کاش بود از شیعیان دور و برش آدم زیاد
ای زبانم لال! دورِ ناقۂ بی محملش
پرسه میزد در مسیرِ شام نامحرم زیاد!
*فرازی از دعای أبوحمزه ثمالی:
«و إن أدخلتَ النار اعلمت أهلها إنّي أُحبّک»
«خدای من! اگر مرا وارد آتش کنی اهل دوزخ را با خبر میکنم که دوستت دارم»
لب تشنه ترینم و سبو داد خدا
من بردم و باز آبرو داد خدا
پرونده ی اعمال مرا در این ماه
از هر چه گناه شستشو داد خدا
انوار هدایت تو را می خواهم
من باز عنایت تو را می خواهم
با ترک گناه و بندگی یا الله
لبخند رضایت تو را می خواهم
مـا روزه دار هـا هـمـه یــاد لــب تــوایم
ای تشنه لب تر از همهی تشنه ها حسین
ماه خوب بندگی سرآمده
عشق را پایان دفتر آمده
عاشقان ماه حق، دلدادگان
وقت ترک کوی دلبر آمده
خوان پر فیض الهی جمع شد
فیض ربانی به آخر آمده
بین ماو ماه قرآن ودعا
لاجرم هجران مقدر آمده
وصلها رفت وبیامد فصلها
عاشقان را بردل آذر آمده
در وداع ماه نورانی حق
قلبها خون، دیده ها تر آمده
روزه داری رفت تا سال دگر
در صدف ارزنده گوهر آمده
کاش باشم زنده وبار دگر
بینم آن ماه منور آمده
شعر:اسماعیل تقوایی
این عشق ، توان جان رنجور من است
همصحبت قلب از همه دور من است
من در طلب رضای تو می کوشم
لطف تو نشان سعی مشکور من است
این روا نیست که حال همه پرغم باشد
فرصت با تو نشستن چقدر کم باشد!
چقدر زود گذشت و چقدر خوب گذشت
دوسه شب مانده که این بزم فراهم باشد
حیف شد با تو نشد خوب رفاقت بکنم
به دلم آتش دوری ست ،چه مرهم باشد؟!
تو اگر فکر منی خوب و بدم را بردار
چون همه سود فروشنده به درهم باشد
به عبادات من ای کاش خودت رحم کنی
ورنه هر سجده ی من سجده بلعم باشد
کاش میشد همه سال همین ماه شود
رشته الفت ما محکم محکم باشد
همه بندگیم از نفس زهرا بود
برکت چادر او بر سر عالم باشد
دوست دارم که شبی محو علی باشم و بس
به سرم سایه ی ایوان طلا هم باشد
چون گریز عطش ما به لب ارباب است
رمضان در دل عشاق،محرم باشد
بین هر مستحب و بین همه واجب ما
روضه اش بر همه اعمال مقدم باشد
**
ته گودال چه ها بر سر شه آمده است
که قد و قامت زینب ز غمش خم باشد
باز می خوای ماهی دلش نگیره
باز می خوای ماهِ عسل بگیری
باز دلت تنگِ خدا میدونم
من و محکم تو بغل بگیری
ربَّ شهرِ رمضان، دلم میگه حسین جان
ربَّ شهرِ رمضان، دوسش دارم به قرآن
بِالحُسینُ بِکربلا ، دستمُ بگیر ای خدا
روزه داری یعنی روضه داری
دلتُ قَدِّ حرم درست کن
دم افطار با زبون روزه
چاییِ روضه رو هم درست کن
مهمون داری میکنی، نمیگی جا کم اومد
ربَّ شهرِ رمضان، انگار محرم اومد
ربَّ شهرِ رمضان، دلم میگه حسین جان
ربَّ شهرِ رمضان، دوسش دارم به قرآن
بِالحُسینُ بِکربلا ، دستمُ بگیر ای خدا
چشمه ی اشکمُ قطره قطره
قَدِّ دریا میکنم با روضه
سر سفره میشینم با گریه
روزه امُ وا میکنم با روضه
ربَّ شهرِ رمضان، آقامُ تشنه کشتن
چشمِ زینب نگران، تشنه با دِشنه کشتن
ربَّ شهرِ رمضان، دلم میگه حسین جان
ربَّ شهرِ رمضان، دوسش دارم به قرآن
بِالحُسینُ بِکربلا ، دستمُ بگیر ای خدا
سروقت کویر ، ابر بارانی رفت
با قلب شکسته ، چشم طوفانی رفت
هر وقت توکل به تو کردم دیدم
سختی زمانه رو به آسانی رفت
این روا نیست که حال همه پرغم باشد
فرصت با تو نشستن چقدر کم باشد!
چقدر زود گذشت و چقدر خوب گذشت
دوسه شب مانده که این بزم فراهم باشد
حیف شد با تو نشد خوب رفاقت بکنم
به دلم آتش دوری ست ،چه مرهم باشد؟!
تو اگر فکر منی خوب و بدم را بردار
چون همه سود فروشنده به درهم باشد
به عبادات من ای کاش خودت رحم کنی
ورنه هر سجده ی من سجده بلعم باشد
کاش میشد همه سال همین ماه شود
رشته الفت ما محکم محکم باشد
همه بندگیم از نفس زهرا بود
برکت چادر او بر سر عالم باشد
دوست دارم که شبی محو علی باشم و بس
به سرم سایه ی ایوان طلا هم باشد
چون گریز عطش ما به لب ارباب است
رمضان در دل عشاق،محرم باشد
بین هر مستحب و بین همه واجب ما
روضه اش بر همه اعمال مقدم باشد
ته گودال چه ها بر سر شه امده است
که قد و قامت زینب ز غمش خم باشد
رمضان ماه خدا می روی آخر زِ برم
محو شبهای تو و مست دعای سحرم
رمضان سال دگر دعوتمان کن به حضور
با دل پاک بیایم به همین بال و پرم
بعد یک ماه چه خوب است به من مژده دهند
بنده ی حقـّــم و این است تمام ثمرم
رمضان می روی و می بریم نزد خدا
عید فطر آوری و جلوه ی روی قمرم
کاش هنگام وداعت صله ای میدادی
مژده ی مهدی موعود بر این چشم ترم
غم هجرانِ شَهَم کُشت ندارم گله ای
طعنه ها می رسد از دشمن بیدادگرم
در شب قدر تو گر داد خدا قدر مرا
همه از لطف علیّ است و دعای پدرم
مادرم شیر مرا داد به عشق حَسنین
یاد آن کوچه و آن سیلی و آن میخِ درم
رفتی ای ماه خدا ماه جلی
ماه مهمانی حق ماه علی
مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگی و ماه سرور
مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگی دل به الاه
با نوایی همه لبریز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا
همنوا با دل زارم بودی
چلچراغ شب تارم بودی
همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصیت و بار گناه
می زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو می کردم و بس
اینکه سرمست ز صهبای توام
عاشق خلوت شب های توام
می روی ای مه پر قدر و بها
ای صفا بخش دل و دیده ما
اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هایت از یاد
بشود گر ز من این عمر تمام
می خورم حسرتت ای ماه صیام
تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ریزه خور احسانت
روز های آخر و پایانی است
آخرین ساعات این مهمانی است
لطف کردی پر نمودی کاسه را
باده غیر از عشق نابت فانی است
لطف کردی که نمک گیرت شدم
لطف هایت روشن و پنهانی است
سجده از جنس خودت آورده ام
کن قبول انگار که طولانی است
آمدم با رمز یا زهرا مدد
ذکر یا زهرا یقین ، طوفانی است
چونکه دادم بر حسین یا رب قسم
بخشش من کار بس آسانی است
سجده دارم در کنارت یا حسین
جای مهرت روی این پیشانی است
قبل تکبیر نمازم ، السلام
اینچنین است هر نماز عرفانی است
همچو صیّاد که آهو به رضا بخشیده
حتم دارم که در این ماه،خدا بخشیده
جملهء خلق که معصیّت بی حد کردند
دم افطار به الطافِ جدا بخشیده
باهمه جرم و خطایی که زما سرزده است
باز بر سینه ی ما سوز دعا بخشیده
حضرت حق اگر از جرم خلائق گذرد
به کسی ربط ندارد که چرا بخشیده
آنقَدَر خالق ما بنده نواز است و کریم
حالِ توبه به همه اهل وِلا بخشیده
با ولایت به خدا میرسم و نام علی
بر تن خسته و بی روح،صفا بخشیده
صد و ده مرتبه ذکر علی آن شاه نجف
به دل شیعه به والله جلا بخشیده
آیه نازل شد و گفتند که در وقت رکوع
حیدر انگشتر خود را به گدا بخشیده
و روایات زیاد است که مولا با شوق
کلّ دارایی خود را به خفا بخشیده
شک ندارم که در این ماه،خدا بر عشّاق
رزق ده شب نجف و کرب و بلا بخشیده
ماهت نمایان میشود حالا
من یک قدم نزدیکتر تا تو
آرامشی پرمیکند من را
وقتی که هستم بیشتر باتو
این سفره تا عرش شما پهن است
هر لحظه باید با شما باشم
در سایه ی مهر تو میدانم
فرقی ندارد از کجا باشم
تو بین ماه خود کسی داری
ماهی که خود آرامش دلهاست
بازخم هایی که به تن دارد
مرهم برای درد این دنیاست
من از کسی دم میزنم که او
دریای رحمت بین آغوشش
مردی که شبها کوجه گردی کرد
باکوله باری عشق بر دوشش
او مثل کوهی استوار و سخت
اما پراز عشق و محبت بود
بادشمنان شمشیر بران و
باکودکان اوج عطوفت بود
میرفت آن شب، مسجدکوفه!
کامل کند رازو نیازش را
با دست هایش قاتل خودرا
بیدار کرده تا نمازش را ...
آری علی یعنی همان کس که
خیرالعمل را جاودانی کرد
اومیشناسد قاتلش راهم
با ابن ملجم مهربانی کرد
وقتی که بالا برد تیغش را
دست زمان پای زمین لرزید
بازهر آهسته سخن میگفت
حتی در اوج درد میخندید
شاعر غروبش را چه بنویسد
داغ بزرگ رفتن یک مرد
شاعر دلش میخواست بنویسد
ای کاش میشد از غمش دق کرد
بر این شب بی ستاره تابیدی باز
این نافله های خسته را دیدی باز
مانند همیشه کوهی از حاجاتم
درخواست نکردم و تو بخشیدی باز
اسیر درد شدیم و دوا نیامد باز
گذشت ماه خدا ماه ما نیامد باز
شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت
نفس به سینهٔ ما ماند و جا نیامد باز
چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه
صدا زدیم که آقا بیا؛ نیامد باز
دوباره من نشدم آنچه را که او میخواست
دوباره کرد برایم دعا نیامد باز
اگرچه بد شده بودم ولی مرا بخشید
اگرچه شد دلش از من رضا نیامد باز
دوباره روضه بخوان، روضه خوان! که گریه کنیم
که صاحب همهٔ روضهها نیامد باز
پس از گذشتن یک ماه گریه در دستم
مگو که تذکرهٔ کربلا نیامد باز
با لطف و کرامت خودت پاکم کن
با نور هدایت خودت پاکم کن
ای پاکی جاودانه " طهّر قلبی"
در چشمه ی رحمت خودت پاکم کن
نمیدونم منو بخشیدی یا نه
گریه هامو آقاجون دیدی یا نه
دیگه رفته شب قدر از کفمون
بیا مارو به محرم برسون
گریه ی ماه رمضون شروع گریه ی غمته
همه امید و آرزوم رسیدن محرمته
گریه گریه میکنم ، اشکامو جاری میکنم
برا محرمت آقا لحظه شماری میکنم
... اَللّهم الرزقنا کرب و بلا کرب و بلا ...
بذار باشم در خونت همیشه
آقا از تو که چیزی کم نمیشه
پای روضه گریه هامو شنیدی
تو کریمی نگی که رام نمیدی
من از خودم دل بریدم امیدمه فقط به شما
یه اربعین منو بطلب بیام حرم با سینه زنا
گریه گریه میکنم تا بدی اذن حرمو
آرزو دارم بذارم روی ضریحت سرمو
... اَللّهم الرزقنا کرب و بلا کرب و بلا ...
یه نظر کن که گرفتارم حسین
تویی ذکر دم افطارم حسین
منم اونکه به شما کرده بدی
روسیاهم تو که خوبی بلدی
تورو قسم میدم به دل شکستۀ سه ساله حسین
نگاتو برنداری ازم که زندگی محاله حسین
هر جا اسم تو میاد زنده میشم جون میگیرم
رزق هر سالمو از رقیه خاتون میگیرم
گریه گریه میکنم ، باز میباره اشک چِشَم
از خدا خواستم همیشه همونی که خواستی بشم
... اَللّهم الرزقنا کرب و بلا کرب و بلا ...