وفات حضرت زینب کبری (س)

مرتب سازی براساس

ای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنید *

3213
1

ای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنید ای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنید
کمتـر جفـا بـه عتـرت خیرالنسا کنید
در پیش داغدیــده نرقصیــد اینقــدر
شرم از علی، حیا ز رسـول خـدا کنید
تا چند طعن و خنده و دشنام بهتر است
مثـل حسین از تـن مـا سر جدا کنید
زخم‌زبان بس است! اگر بس نمی‌کنید
ما را به تیر و نیـزه و خنجـر فدا کنید
از بام اگـر به فرق زنان سنگ می‌زنید
ما حاضریـم، رحم بـه اطفـال ما کنید
گل گر نمی‌دهیـد به دلجـوییِ مریض
زنجیــر را ز گــردن بیمــار وا کنید
زهرا کنار محمـل زینب ستـاده است
بی‌شرم‌ها! ز حضرت زهـرا حیـا کنید
مـا را بـرون بریــد ز کـوی یهودیـان
خود هرچه خواستید به عترت جفا کنید
مـا نیستیم خارجـی، اهل مدینـه‌ایم
مـا را بـه نـا

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

کیست زینب مطلع دیوان عشق *

3355
1

کیست زینب مطلع دیوان عشق کیست زینب مطلع دیوان عشق
سنبل آزادۀ بستان عشق
کیست زینب اُمّ أب را جانشین
تربیت گردیده در دامان عشق
کیست زینب دختر شیر خدا
شیر غم نوشیده از پستان عشق
کیست زینب اسوۀ شرم و حیا
قهرمان صبر در میدان عشق
کیست زینب در کمان دین حق
تیر چشم منکر قرآن عشق
کیست زینب آن که در نطق و بیان
هست استاد دبیرستان عشق
کیست زینب عقل را اوج کمال
عقل او را در خط فرمان عشق
کیست زینب در شهامت بی نظیر
آن که او را داده حق عنوان عشق
کیست زینب آن که با مهر حسین
کرده بر پا در جهان طوفان عشق
کیست زینب خون حق را خون بها
جان به کف در خدمت جانان عشق
کیست زینب کلُّ ارض کربلا
مست از پیمانۀ پیمان عشق
کیست زینب زینت دامان اب
جسم عش

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

با تو تمام حادثه تقدیر می شود *

2787

با تو تمام حادثه تقدیر می شود با تو تمام حادثه تقدیر می شود
بی تو فضای روضه چه دلگیر می شود
زنگارِ قلب خسته ی آلوده ای چو من
با اشک های ناب تو تطهیر می شود
آتش به جان گریه کُنان شعله می کشد
وقتی حدیث محمل و زنجیر می شود
در اوج رنج های اسارت به هر زمان
ذکر مدامتان، همه تکبیر می شود
در شام و کوفه، خطبه ی جانسوز تو عجیب!
بر قلب دشمنان تو شمشیر می شود
امروز رمز زندگی شیعه بی دریغ
با آن توجّهات تو تعبیر می شود
عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین
با صبر بی نظیر تو تصویر می شود
هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر
در حیرتم چه زود زمان دیر می شود
شاعر:مجید لشکری

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها *

4690
8

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه ها
خاطرات كربلا از پیش چشمانم گذشت
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه ها
آمدی با سر به دیدارم كه برگردد، حسین
دیده ی مردم ز محمل ها به سوی نیزه ها
من فدای حنجر خشكت كه نوشیدست آب
گه ز جام دشنه ها، گاه از سبوی نیزه ها
از فراق اكبرت، قلب رقیه آب شد
كاش این دختر نگردد رو به روی نیزه ها
ای «موید»! تا بیابم آن سر ببریده را
می روم با پای دل در جستجوی نیزه ها
شاعر:سید رضا موید

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یک دم میان این همه صوت مهیب بود *

3030

یک دم میان این همه صوت مهیب بود یک دم میان این همه صوت مهیب بود
آیا شنیده‌اید؟ صدایی عجیب بود....
یا ظرف قلب خواهری افتاد و خرد شد
یا که نسیم آیه‌ی مردی غریب بود
گل کرده بود طبع صدای خدا به نی؟
یا در لباس آیه‌ سرایی مجیب بود؟
می‌خواند آیه آیه و می‌خورد سنگ سنگ
در آن میانه چوبه‌ی محمل طبیب بود
جانی گرفت دختر صبر از نگاه سرخ
ورنه به خواب رفتن او عن قریب بود
از ناقه خواست ماه بچیند برای خود
اما چه سود زحمت او بی‌نصیب بود
سیراب گشته قافله از چشم‌های او
این هم کرامتی ز نگاه حبیب بود
راه نجات دخترکان زیر بار چشم
تنها به لطف بازوی امَّن یُجیب بود
غارت که کرد آفت شمشیر باغ داغ
سهم لبان نیزه فقط خون سیب بود
آیا حنا به موی سپیدش گذاشت

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

از سر نیزه دعایی كن سوای این و‌ آن *

2600
1

از سر نیزه دعایی كن سوای این و‌ آن از سر نیزه دعایی كن سوای این و‌ آن
چون امیدی نیست دیگر به دعای این و آن
جاده ای هستم كه پایانم تویی امّا بدان
مانده روی بغض هایم ردّ پای این و آن
تا علم افتاد بی مولا و بی صاحب شدم
می چكد خون دلم از طعنه های این و آن
صبر هم اندازه ای دارد برادر تا به كی
سر ببینم در میان دست های این و آن
نعل ها تقسیم می كردند با بی دقتی
پاره های جسم پاكت را برای این و آن
دخترت را سنگ ها از بس اذیت كرده اند
می پرد از خواب شب ها با صدای این و آن
"البلاء للولا" پس هر چه پیش آید خوش است
كربلا ماییم یعنی مبتلای این و آن
شاعر:پیمان طالبی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد *

2928
-1

تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد
آید به گوش شیون مرثیّه وار باد
زیباترین ستاره ی دنباله دار نی
افتاده است گیسویتان در مسیر باد
مویت سپیدتر شده از چند روز پیش
یا نه! نشسته بر سر و رویت غبار باد
بنگر چگونه حقّ مرا غصب کرده است
بوسیدن لبان تو در انحصار باد
با گیسوان شانه زده دلرباتری
مبهوت و مات ماندم از این شاهکار باد
روح از تنم جدا شده، سوی تو می دود
ای سیب سرخ زخمیِ در چشمه سار باد
زیباتر از همیشه به آفاق می روی
ققنوس پَر گشوده میان شرار باد
شاعر:وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یا بر سر من از سر نی سایبان بده *

4238
4

یا بر سر من از سر نی سایبان بده یا بر سر من از سر نی سایبان بده
یا بر بلندْ نیزه مرا آشیان بده
با گیسوی رها شده در دست بادها
از نی مسیر قافله ات را نشان بده
جانم به لب رسیده ولی جان نداده ام
گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده
نیزه سوار گشته ای و تند می روی
جا مانده ام برای رسیدن زمان بده
پایم دگر برای خودم نیست، باغبان

بر ساقه های مرده ی من باز جان بده
«خون» تو و «حجاب» من ارکان کربلاست
کشتی به گل نشسته مرا بادبان بده
شاعر:محسن عرب خالقی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

هلالم ای مه تابان زینب! *

2985
1

هلالم ای مه تابان زینب! هلالم ای مه تابان زینب!
سرت آتش زده بر جان زینب
از آن ترسم که روی خاک افتی
بیا از نیزه بر دامان زینب
***
شکسته طاق ابروی هلالت
نمانده جای سالم در جمالت
ندارم معجری زخمت ببندم
بمیرم عاقبت از این خجالت
شاعر:جواد حیدری

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

باید كه از نیزه سرت را پس بگیرم *

3542
2

باید كه از نیزه سرت را پس بگیرم باید كه از نیزه سرت را پس بگیرم
رگ هایِ سرخ حنجرت را پس بگیرم
آه ای سلیمان زمانه سَعیَم این است
از ساربان انگشترت را پس بگیرم
باید كه از سرنیزه های تیز و سنگین
ته مانده هایِ پیكرت را پس بگیرم
باید كه از غارتگران نامسلمان
عمامه ی پیغمبرت را پس بگیرم
باید كه از آن بی حیای پست و نامرد
خلخال پای دخترت را پس بگیرم
شاعر:محمد حسین بیات لو

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

به یاد سرپناه خود بیفتد *

2500

به یاد سرپناه خود بیفتد به یاد سرپناه خود بیفتد
کنار خیمه‌گاه خود بیفتد
متاب ای ماه بر دستان زینب
مبادا یاد ماه خود بیفتد
***
نداری دستِ از پیکر جدا تو
نمی‌گیری علم بر شانه‌ها تو
تو هم بر خیمه‌ها می‌تابی اما
کجا ماه بنی‌هاشم، کجا تو؟
شاعر:سید حبیب نظاری

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام *

3566

در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام
مانند کوه بودم و در هم شکسته ام
دیدم همه به آینه ات سنگ می زنند
دیدم ترک نشسته به قلبم، شکسته ام
این بار هم شکسته تر از قبل دیدمت
این بار هم ببین دلِ از غم شکسته ام
ای خطبه خوان منبر نیزه، امام زخم!
سر را فقط به خاطر مرهم شکسته ام
آخر به انتها نرسیدم که سال هاست
در ابتدای سورۀ مریم شکسته ام
جبریل کو که اشک مرا می برد به عرش؟
امشب بگو دو کاسه ی زمزم شکسته ام
شاعر:محسن عرب خالقی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود) *

3195
5

شعر مدح حضرت زینب(کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود) کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود
بی امان دارالامان می ماند اگر زینب نبود
گرچه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا
کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود
مکتب سرخ تشیع کز غدیر آغاز شد
تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود
مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گرفت
بی تحرّک هم چنان می ماند اگر زینب نبود
مجری احکام قرآن او بُوَد با صبر خویش
دین حق بی حکمران می ماند اگر زینب نبود
کرد اسلام حسینی از یزیدی را جدا
حق و باطل توأمان می ماند اگر زینب نبود
در شناسای مسیر حق و باطل فکرها
بی گمان اندر گمان می ماند اگر زینب نبود
شد گلستان کربلا از لاله های احمدی
وین گلستان در خزان می ماند اگر زینب نبود
شعله ع

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه دروازه شام(آورد میان شهر زینب حیدرش را) *

3963

شعر روضه دروازه شام(آورد میان شهر زینب حیدرش را) آورد میان شهر زینب حیدرش را
آن خطبه های قاطع و شور آورش را
با هیبتِ زهرایی خود این عقیله
آورد در کوفه سپاه و لشکرش را
آورد مریم های در بندِ اسارت
آورد گل های شهیدِ پرپرش را
از هر طرف سنگ است می آید به سویش
سنگ است می آید که بشکاند سَرَش را
گاهی به سمت او، گاهی سوی نیزه
سنگ است باید بشکند بال و پرش را
اینجا علی در قامت زینب رسیده
تا که سپر باشد سَرِ پیغمبرش را
حُجب و حیایش کامل است این شیرزاده
دست کسی هرگز نگیرد مَعجرش را
زینب نبود از غصّه می مُرد آن زنی که
می دید بر نِی خنده های اصغرش را

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر در وصف زینب(زينب آئينه ي جلال خداست) *

3105

شعر در وصف زینب(زينب آئينه ي جلال خداست) زينب آئينه ي جلال خداست
چشمه ي جاري كمال خداست
ردّ پايش مسير عاشوراست
خطبه هايش سفير عاشوراست
مثل كوهِ وقار برگشته
وه چه با افتخار بر گشته
غصّه و ماتم دلش پيداست
رنگ مشكي محملش پيداست
پشت دروازه خواهري آمد
خواهر بي برادري آمد
خواهري كه تنش كبود شده
رنگ پيراهنش كبود شده
نيمه جاني كه كاروان آورد
با خودش چند نيمه جان آورد
كارواني كه شير خواره نداشت
گوش هايي كه گوشواره نداشت
گر چه خورشيد عالمين شده
چند ماهي ست بي حسين شده
چند ماه است ديده اش ابري ست
بر سرش سايه ي برادر نيست
آسمان بود و غم اسيرش كرد
خاطرات رقيه پيرش كرد
رنگ مويش اگر سپيده شده
بارها بارها كشيده شده
بهر اُمّ البنين خبر آورد
از ابالفض

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(دلش دریای صدها کهکشان صبر) *

3054

شعر مدح حضرت زینب(دلش دریای صدها کهکشان صبر) دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ
حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب( قدم استوار یا زینب) *

5026
3

شعر شهادت حضرت زینب( قدم استوار یا زینب) قدم استوار یا زینب
عزّت و افتخار یا زینب
سمبل اقتدار یا زینب
نوحه ی گریه دار یا زینب
عمّه ی پیر و قد کمان زینب
غصّه ی صاحب الزّمان زینب
از خدا پر، تهی ز من زینب
مرتضایی به شکل زن زینب
هم حسین است و هم حسن زینب
کعبه ی غصّه و محن زینب
با وقارش پیمبری کرده
مثل زهرا چه محشری کرده
دختر اوّل امام علی
داده اش اختیار تام علی
کربلا فاطمه است و شام علی
لب اگر وا کند تمام علی
کوفه را بس که زیر و رو کرده است
مانده ام خانم است یا مرد است
کربلا غیر او مدار نداشت
مثل زینب به غم دچار نداشت
گر چه غیر از دو چشم تار نداشت
به کسی جز حسین کار نداشت
پلک زد دید نور عینش نیست
عشق دیرینه اش حسینش نیست
کربلایی که باورش

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

شعر مدح حضرت زینب(بیا و درد دلم را دوباره درمان کن) *استاد سید هاشم وفایی

3117

شعر مدح حضرت زینب(بیا و درد دلم را دوباره درمان کن) بیا و درد دلم را دوباره درمان کن
مسیر سخت مرا با نگاه آسان کن
صدای زخمی خود را به گوش من برسان
مرا ز نیزه به یک یا اُخیه مهمان کن
دلم گرفته برادر، برای خواهر خویش
بیا و باز تلاوت کلام قرآن کن
اگر چه سنگ زنندت بیا و دشمن را
ز معجزات نفس های خود پشیمان کن
هلال یک شبۀ من، که گفته رویت را
به پشت ابرِ کبودی چنین تو پنهان کن
به اشک چشم یتیمان کسی نظر نکند
گهی نگاه ز نیزه به اشک طفلان کن
تمام دور و برم پُر شده ز نامحرم
نگاه تُند بر این اهل نامسلمان کن
حدیث غُربت ما را همیشه می خواند
حسین من به «وفائی» نگاه احسان کن
شاعر:سید هاشم وفایی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت حضرت زینب-(به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام) * علی اکبر لطیفیان

4102

شعر شهادت حضرت زینب-(به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام) به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام
به روي شانه ي خود كربلا گذاشته ام
براي آنكه مرا غُصه ي تو پير كند
روی تمام جوانيم پا گذاشته ام
براي آنكه بگويم هنوز فكر توام
ببين كه پيرهنت را كجا گذاشته ام
شكسته تر شده اين دل،دله بدون حسين
شكسته تر شده هرچه دوا گذاشته ام
اگر بناست ببيني مرا بيا گودال
گه خويش را لب گودال جا گذاشته ام
هنوز خون گلوي تو رنگ موي من است
گمان مبر كه به مويم حنا گذاشته ام
نشد اگرچه تنت را كفن كنم اما
هنوز هم كفنت را سوا گذاشته ام
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام) *

6540
5

شعر شهادت حضرت زینب(دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام) دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام
دیگر بس است دوری من با تو یا حسین
مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب
جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین
جانی که روی پای بمانم نمانده است
گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات
بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد
یعنی خموش مانده صدای ترانه ات
پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست
دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را
دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست
ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای
آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟
لب های من به یاد لبت مانده پر ترک
تا یاد چوب خیزر نامرد می کند
دیدم که سنگ، بوسه به زخم تو می زند
من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست
مُردم، نشد که زخم تو را م

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(جا دارد اگر فلک کنون گریه کند) *

2626

شعر شهادت حضرت زینب(جا دارد اگر فلک کنون گریه کند) جا دارد اگر فلک کنون گریه کند
با زخم دل و سوز درون گریه کند
تو زینبی و مهدی زهرا شب و روز
از بهر اسارت تو خون گریه کند
در کرببلا به دردها درمان داد
جان داد ولی جان به ره جانان داد
بر برگ گل لاله نوشتند به خون
از هجر حسین، زینب آخر جان داد
شاعر:سید هاشم وفایی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشهادت حضرت زینب(وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش) *

2721

شعرشهادت حضرت زینب(وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش) وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش
شاهد گریه و چشم تر من بود ای کاش
تا اذان وقت کمی مانده که من جان بدهم
وقت مُردن، علیِ اکبر من بود ای کاش
شام از قبل گرفته همه ی جانم را
جان رسیده به لبم، دختر من بود ای کاش
بسترم را به سوی کرببلا پهن کنید
رو به قبله شده ام، سرور من بود ای کاش
دست و پا می زنم و یاد شما می افتم
زخمی خنجرشان حنجر من بود ای کاش
دفن کردند تو را با قدم مرکب ها
زیر مرکب پر من، پیکر من من بود ای کاش
تا کفن پوش کنم آن تن عریانت را
بوریا کهنه چرا؟ معجر من بود ای کاش
من زمینگیر شدم تا که زمین خورد سرت
روی نی جای سر تو سر من بود ای کاش
شاعر:محسن حنیفی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(عاشقی را تو دفتری زینب) *

2799

شعر مدح حضرت زینب(عاشقی را تو دفتری زینب) عاشقی را تو دفتری زینب
عاشقان را تو رهبری زینب
تو گل بوستان زهرایی
مادرت را تو مظهری زینب
پدرت را ز گوهر عصمت
بهترین زیب و زیوری زینب
در نگهداری وفا به خدا
با حسینت برابری زینب
از برای ورود اهل بهشت
هاتف روز محشری زینب
تو خود از زمره شهیدانی
روحِ اللهُ اکبری زینب
با کلام و خطابه ات امروز
رونق اهل منبری زینب
مادرت آیه های کوثر و تو
دخت ساقی کوثری زینب
انقلابی ترین زنی به جهان
فخر حوا و هاجری زینب
عاجز از شرح ماتم تو بود
قلم هر مفسّری زینب
شاهد آخرین ضیافت غم
وقت افطار حیدری زینب
تو گواه شهادت محسن
بین دیوار و آن دری زینب
بعد اکبر شبیه پیغمبر
شاهد قتل اصغری زینب
تشنه لب در کنار شط فرات
همچو گلها

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم) *

2536
1

شعر مدح حضرت زینب(اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم) اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم
مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم
شبیه شعله شمعی اسیر سوسویم
رسیده ام سر خاکت ولی به زانویم
بیا که هر دو بگرییم جای یکدیگر
برای روضه مان در عزای یکدیگر
من از گلوی تو نالم تو هم ز چشم ترم
من از جبین تو گریم تو هم به زخم سرم
من از اصابت آن سنگ های بی احساس
و از نگاه یتیمت به نیزه عباس
بر آن صدای ضعیفت بر این نفس زدنم
برای چاک لبانت به جای جای تنم
من از شکستن آن ابروی جدا از هم
تو از جسارت آن دست های نامحرم
به زخم کاری نیزه که بازی ات میداد
به نقش های کبودی که بر تنم افتاد
همین بس است بگویم که زخم تسکین است
و گوش های من از ضرب دست سنگین است
چهل شب است که با کودکان نخوابی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زینب(ای اذان پر از نماز حسین) *

3061
2

شعر حضرت زینب(ای اذان پر از نماز حسین) ای اذان پر از نماز حسین
جا نماز همیشه باز حسین
نام سبزت، اقامه ی زهرا
زندگی ات ادامه ی زهرا
مثل بیت الحرام، یا زینب
واجب الاحترام، یا زینب
ذکر ایّاک نستعینِ لبم
آیه های تو همنشین لبم
حضرت مریم قبیله ی ما
آیة اللهِ ما، عقیله ی ما
ما دو آئینه ی مقابل هم
جلوه های پر از تکامل هم
بال یکدیگریم، در همه جا
تا خدا می پریم، در همه جا
ای حیات دوباره ی هستی
زینت گوشواره ی هستی
پر من بال من کبوتر من
سایه بان همیشه ی سرِ من
پیشتر از همه رجز خواندی
بیشتر زیر نیزه ها ماندی
تو ابوالفضل در برابرمی
تو حسین دوباره ی حرمی
عصمت الله، دختر زهرا
آن زمانی که آمدیم این جا
چشم هایت سپیده ی ما بود
پای تو روی دیده ی ما بو

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر دردو دل حضرت زینب با برادر(رها از ما و من بودیم یک عمر) *

2564
1

شعر دردو دل حضرت زینب با برادر(رها از ما و من بودیم یک عمر) رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو
شاعر:یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت زینب(در بین آغوشم سر ذوالجناحت) *

3503
1

شعر روضه حضرت زینب(در بین آغوشم سر ذوالجناحت) در بین آغوشم سر ذوالجناحت
با اشک من غوغا شده خیمه گاهت
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
به دنبالت تا میدان دویدم من
کمی آهسته تر که بریدم من
رحم کن به خواهرت مرا هم ببر
حسین جان مادرت مرا هم ببر
پا در رکاب و دل به دریا سپردی
چشمان زینب را به سینه فشردی
بیا قبل از رفتن ای کس و کارم
به حلقومت یک بوسه بدهکارم
ای غریب تشنه لب مرا هم ببر
رسید جان من به لب مرا هم ببر
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
رحم کن به خواهرت مرا هم ببر
حسین جان مادرت مرا هم

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای) *

3588
3

شعر شهادت حضرت زینب(برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای) برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای
بگرد اگه پای رقیه رو خسته نمی خوای
برگرد اگه دخترت طاقت سیلی نداره
برگرد اگه می خوای چشمای زهرا نباره
برگرد آخه رباب هزارتا آرزو داره
برگرد آخه بعیده اینجا بارون بباره
برگرد نذار بشكنه اینجا غروره عباس
برگرد آخه دل نگرونه حضرت زهرا
برگرد كه نبینه رو نیزه سرت رو خواهر
برگرد اینا می كشنت ای غریب مادر
برگرد اگه می خوای جوونت زنده بمونه
برگرد اگه می خوای نبینی كه غرق خونه

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(ای اشک تو آبروی خونی) *

2646
1

شعر شهادت حضرت زینب(ای اشک تو آبروی خونی) ای اشک تو آبروی خونی
خورشید غمی و بی غروبی
ای نوح بلا که غرق آهی
تو خواهر شاه بی سپاهی
از نسل بهاری ای شاخه گل یاس
خون ز دیده باری ای خواهر عباس
با کس سخن از بلا نگفتی
فریاد که در خرابه خفتی
خاتون ولی بی بدیلی
شد چهره ات آشنای سیلی
ای بانوی دل غمین و خسته
ای معجر تو به خون نشسته
یک لحظه نبستی در به روی ناله
در غصه نشستی از داغ سه ساله
ای شعله خیمه در دل تو
شد مرگ رقیه قاتل تو
گفتی دم آخر ای نگارم
من طاقت بی کسی ندارم
وا مانده تو چشم من به راهت
گشتم من از غم رو سیاهت
این خانه ندارد از هجر تو نوری
از دیده به بارد خون از غم دوری
شام این دل من قفس نموده
اشک از رخ من اجل زدوده
از نسل بهاری ای شاخه

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت ئحضرت زینب(عظمی و کبرا زینب است) *

2975

شعر شهادت ئحضرت زینب(عظمی و کبرا زینب است) عظمی و کبرا زینب است
تمدید زهرا زینب است
جبریل به عیسی گفت به عرش
اینجا مسیحا زینب است
ای عشق بی مثل
ای شاه بیت غزل
ذکرت همچون حسین
اهلا من العسل
عرش کجاست کرب و بلاست صحن مطهر حسین
دستمال اشک برا خداست چادر مادر حسین
من بی غمم بی ماتمم تا که حسین یار منه
بزار بگم دیوونه ام زینب خریدار منه
ثارالله ابی عبدالله
مریم کنیز مادرش
قلبم دخیل اصغرش
روی گلو بند ملک
ناد علی اکبرش
نام کرب و بلا ضربان دعا
ای که عبایی بر کل آل عبا
صفا کنید دعا کنید نیت کربلا کنید
دم اباالفضل بگیرید مادرش صدا کنید
با هروله با زمزمه روزی بخواید از فاطمه
دعا کنید یه روز بشید ماهی نهر علقمه
سرباز کوی عترتم
در پادگان در خدمتم
د

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد