وفات حضرت زینب کبری (س)

مرتب سازی براساس

اشعار وفات مظلومانه حضرت زینب(س),(دلش بود و اندوه و درد نهانش) *

3484

اشعار وفات مظلومانه حضرت زینب(س),(دلش بود و اندوه و درد نهانش) دلش بود و اندوه و درد نهانش
خودش بود و الله و صبر كلانش
همان زن كه آن خطبه يكباره در شام
شد آتش و آمد برون از دهانش

همان زن كه در موقع خطبه خواندن
زبان علي بود آري زبانش
همان زن كه از كودكي شخص حيدر
شد استاد تدريس فنّ بيانش
خدايا تو خود ذوالفقار علي را
در آن لحظه دادي به دست زبانش
همان زن كه در كربلا بوسه مي‌زد
به دست قمر اختر آسمانش
و هفتاد و دو دفعه از صبح تا عصر
در آنجا خدا داد خود را نشانش
مگر مي‌شود يافت جز او زني را
كه سوگ برادر كند قهرمانش
ز سوگ علمدار و داغ برادر
مگر لحظه‌اي گريه مي‌داد امانش
زن بي‌نظيري كه با سر بلندي
برون آمد از بوته امتحانش
همان زن كه بنياد ظلم و ستم سوخت
ز خاكستر

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:29
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

اشعار وفات حضرت زینب کبری(ع),( بود آخرین لحظه عمر من) *

3685
1

اشعار وفات حضرت زینب کبری(ع),( بود آخرین لحظه عمر من) بود آخرین لحظه عمر من
الاشام غم با تو گویم سخن
چه خوش بود آیین غمخواریت
ز آل علی میهمان داریت

دگر جانم از غصه بر لب رسید
گذشت آنچه از تو به زینب رسید
خداحافظ ای شهر آزارها
خداحافظ ای کوی و بازارها
خداحافظ ای شاهد جنگ ها
خداحافظ ای بارش سنگ ها
خداحافظ ای شهر رنج و بلا
خداحافظ ای چوب و طشت طلا
خداحافظ ای قصه بزم می
خداحافظ ای رأس بالای نی
خداحافظ ای اشک جمّازه ها
خداحافظ ای زیب دروازه ها
خداحافظ ای شهر دشنام ها
خداحافظ ای کوچه ها، بام ها
خداحافظ ای سنگ خون و جبین
خداحافظ ای سیدالساجدین
خداحافظ ای رنج ها، دردها
خداحافظ ای خاک ها، گردها
خداحافظ ای ناقة بی جهاز
خداحافظ ای اختران حجاز
خداحافظ ای خا

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:34
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار وفات حضرت زینب(ع),(ای تمام علی تمام حسین) *

5226

اشعار وفات حضرت زینب(ع),(ای تمام علی تمام حسین) ای تمام علی تمام حسین
معنی کامل قیام حسین
اقتدار تو اقتدار حسین
احترام تو احترام حسین

بر تو و عزم و صبر و همّت تو
از زبان همه سلام حسین
در سکوتت صدای قلب علی
در صدای تو انتقام حسین
نصف جام بلا به کام تو ریخت
نیمة دیگرش به کام حسین
قبر تو کعبة حسینیون
قلب تو مسجدالحرام حسین
تو رساندی ز دشت کرب و بلا
به زمین و زمان پیام حسین
چون دلت در بلا شکیبا بود
هر چه چشم تو دید زیبا بود
جوشش وحی در سخن داری
شرف و قدر پنج تن داری
شک ندارم مقام عصمت را
ارث از مام خویشتن داری
شک ندارم که خون پاک خداست
خون پاکی که در بدن داری
آنچه مادر نشانه بر تن داشت
همه را زیر پیرهن داری
خلق و خوی و خصال پیغمبر
اقتدار ابوال

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:37
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار وفات عقیله بنی هاشم,(بحر طویل ) *

4019

اشعار وفات عقیله بنی هاشم,(بحر طویل ) بصر اشک و گروهی زخوارج همه خشنود زخشم احد قادر معبود، همه منتظر عترت پیغمبر اسلام، به کوفه شده اعلام که از جور و جفا و ستم و گردش ایام، رسیدند به آیین اسارت حرم الله به عز و شرف و جاه، به اشک و شرر و آه ستادند و گشودند همه چشم تماشا، که ببینند اسیران شه کرب و بلا را

در آن هلهله و شور، گروهی شده محزون و گروهی شده مسرور، گروهی زخدا دور، در آن عرصه ی محشر صدف بحر ولایت، ثمر نخل ولا، دخت علی، شیر خدا جلوه ی مصباح، هدا، شیرزن کرب و بلا، زینب کبرا، به همان شیوه ی حیدر، به همان عزت مادر، به بلندای مقام دو برادر، به فصاحت، به بلاغت، به شهامت، به شجاعت، چو یکی کوه مقاوم، به خروش دل دریا، به نهیبی که ص

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار وفات حضرت زینب(ع),(تو آفتاب منی با چنین جمال حسین) *

3321
1

اشعار وفات حضرت زینب(ع),(تو آفتاب منی با چنین جمال حسین) تو آفتاب منی با چنین جمال حسین
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین
گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین

سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست
به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین
ز شور نغمه قرآنت ای عزیز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین
به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را
سرِشکسته بود بهترین مدال، حسین
سرشکسته من با سر بریده تو
ز پاره پاره دل دارد اتصال، حسین
قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شریف تو پایمال، حسین
یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسین
کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین
ز کودکان ز پا اوف

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:48
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار وفات حضرت زینب کبری(س),(من آن یاس کبود لاله پوشم) *

3264

اشعار وفات حضرت زینب کبری(س),(من آن یاس کبود لاله پوشم) من آن یاس کبود لاله پوشم
که داغ لاله ها شد بار دوشم
گرفتار غم و آزاده دهر
خریدار بلا و گل فروشم

در این شهر غریب از مردمی ها
صدای آشنا آید به گوشم
سری خواند به روی نیزه قرآن
که آوایش ز سر برده است هوشم
گمانم صوت قرآن حسین است
حسین است این و صوت او سروشم
سرت نازم برادر جان حسینم
چرا افکندی از جوش و خروشم
تو استادی و من شاگرد دَرست
که با قرآن خود کردی خموشم
به آیاتی که خواندی بر سر نی
به راهت تا نفس دارم بکوشم
نریزم تا به یادت دامنی اشک
به کام خشک تو، آبی ننوشم
اگر سر را زدم بر چوب محمل
چو دریا در درون خود به جوشم
شهید من دعا کن خواهرت را
که دیبای شهادت را بپوشم

منبع:سایت مدایح

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار نصائب حضرت زینب(س),(زینب که دست صبر حسینش به سینه است) *

3599
2

اشعار نصائب حضرت زینب(س),(زینب که دست صبر حسینش به سینه است) زینب که دست صبر حسینش به سینه است
گر چه خزان زده است، بهارِ مدینه است
هر عِلم را اگر که شماری خزینه ای
زینب ز فضل، صاحب صدها خزینه است

غیر از مقام عصمت و خون خدایی اش
این است گوهری که حسینش قرینه است
در بحر پرتلاطم صحرای کربلا
اطفال سیدالشهدا را سفینه است
هیهات! ما و خدمت آن دختر علی
جایی که جبرییل غلامی کمینه است

منبع:سایت مدایح

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:56
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اشعار حضرت زینب(س),(ای شهیدی که به ایثار تو می نازم من) *

3788
1

اشعار حضرت زینب(س),(ای شهیدی که به ایثار تو می نازم من) ای شهیدی که به ایثار تو می نازم من
آمدم تا عَلم عشق بر افرازم من
آمدم با قد خم، سایه کنم بر قبرت
گر به جسم تو نشد سایه بیاندازم من

قبله راز بود کرب و بلای تو حسین
امشبی معتکف قبلگه رازم من
زینب و بر سر قبر تو نشستن هیهات!
در شگفتم که چرا روح نمی بازم من
کی گمان بود مرا بی تو بمانم نَفَسی
حالیا مانده و می سوزم و می سازم من
آن چه بر عهده من بود ادا کردم و باز
از سفر آمده پیروز و سرافرازم من
عمر من در غم و یاد تو گذشت و پس از این
به تو سوگند که جز بر تو نپردازم من

منبع:سایت مدایح

  • یکشنبه
  • 12
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 04:58
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

مدح و مرثیه حضرت زینب(س) -( دومین فاطمه ی دین خدا، یا زینب ) * امیر عظیمی

2924
3

مدح و مرثیه حضرت زینب(س) -( دومین فاطمه ی دین خدا، یا زینب ) دومین فاطمه ی دین خدا، یا زینب
ای سراپای وجودت همه زهرا، زینب
وی علی در سخنان تو هویدا زینب
حَسَنِینَت به تو مشغول تولا زینب
روز میلاد تو افلاک برآشفته شدند
حوریان صیحه کشیدند و سرآشفته شدند
باز ارواح خداوند پَرآشفته شدند
به زمین تا بگذاری ز کرم پا زینب
از همان لحظه ی آغاز حسینی بودی
کامت از عشق چو شد باز حسینی بودی
تا دم لحظه ی پرواز حسینی بودی
بعد مادر تو شدی امّ اخیها، زینب
تو که هستی که خدا نام ترا می گیرد
زینت از تو، پدرت در دو سرا می گیرد
یکنفر مثل حسین از تو دعا می گیرد
خوب خواندند ترا: روح دعاها زینب
در نماز شب تو سِرِّ خدا شد مستور
سِرِّ ناگفته ی در کرببلا شد مستور
راز معراج امام شهدا

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

غزل اسارت بی بی حضرت زینب (س) -( غبار مقدم تو توتیای چشم من است ) * امیر عظیمی

3669
2

غزل اسارت بی بی حضرت زینب (س) -( غبار مقدم تو توتیای چشم من است ) غبار مقدم تو توتیای چشم من است
زلال اشک غم تو بهای چشم من است
تویی که در دل من یک حسینیه زده ای
تویی که مرثیه ات آشنای چشم من است
ببین هنوز دو چشمم برای روضه ی توست
هنوز روضه ات آقا برای چشم من است
اگر که یوسف من، روضه ی تو کورم کرد
بدان که پیرهن تو شفای چشم من است
بدان که روضه ی گودال پیر کرده مرا
و دست و پا زدنت کربلای چشم من است
به جان ناحیه خوان غروب و صبح، حسین
هنوز روضه ی زینب بلای چشم من است
غم اسارت آن خواهر شکسته دلت
دلیل واضح این گریه های چشم من است

شاعر : امیر عظیمی

  • شنبه
  • 22
  • شهریور
  • 1393
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند *

3192

مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند
چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند
زخمی بود که بر تن مجروح من رسد
با هر اشاره ای که سرت را نشان دهند
ای سر چنین که بر سر نی جلوه گر شدی
ترسم که کودکان تو از غصه جان دهند
ای میر کاروان خبری هم ز ما بگیر
بنگر چه رنج ها که بر این کاروان دهند
ما را برند بر سر بازار روزها
شب ها به کنج خلوت زندان مکان دهند
بیم گنه مدار «مؤید» که روز حشر
بر دوستان فاطمه خط امان دهند
شاعر:سید رضاموید

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنید *

3281
1

ای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنید ای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنید
کمتـر جفـا بـه عتـرت خیرالنسا کنید
در پیش داغدیــده نرقصیــد اینقــدر
شرم از علی، حیا ز رسـول خـدا کنید
تا چند طعن و خنده و دشنام بهتر است
مثـل حسین از تـن مـا سر جدا کنید
زخم‌زبان بس است! اگر بس نمی‌کنید
ما را به تیر و نیـزه و خنجـر فدا کنید
از بام اگـر به فرق زنان سنگ می‌زنید
ما حاضریـم، رحم بـه اطفـال ما کنید
گل گر نمی‌دهیـد به دلجـوییِ مریض
زنجیــر را ز گــردن بیمــار وا کنید
زهرا کنار محمـل زینب ستـاده است
بی‌شرم‌ها! ز حضرت زهـرا حیـا کنید
مـا را بـرون بریــد ز کـوی یهودیـان
خود هرچه خواستید به عترت جفا کنید
مـا نیستیم خارجـی، اهل مدینـه‌ایم
مـا را بـه نـا

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

کیست زینب مطلع دیوان عشق *

3484
1

کیست زینب مطلع دیوان عشق کیست زینب مطلع دیوان عشق
سنبل آزادۀ بستان عشق
کیست زینب اُمّ أب را جانشین
تربیت گردیده در دامان عشق
کیست زینب دختر شیر خدا
شیر غم نوشیده از پستان عشق
کیست زینب اسوۀ شرم و حیا
قهرمان صبر در میدان عشق
کیست زینب در کمان دین حق
تیر چشم منکر قرآن عشق
کیست زینب آن که در نطق و بیان
هست استاد دبیرستان عشق
کیست زینب عقل را اوج کمال
عقل او را در خط فرمان عشق
کیست زینب در شهامت بی نظیر
آن که او را داده حق عنوان عشق
کیست زینب آن که با مهر حسین
کرده بر پا در جهان طوفان عشق
کیست زینب خون حق را خون بها
جان به کف در خدمت جانان عشق
کیست زینب کلُّ ارض کربلا
مست از پیمانۀ پیمان عشق
کیست زینب زینت دامان اب
جسم عش

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 06:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

با تو تمام حادثه تقدیر می شود *

2881

با تو تمام حادثه تقدیر می شود با تو تمام حادثه تقدیر می شود
بی تو فضای روضه چه دلگیر می شود
زنگارِ قلب خسته ی آلوده ای چو من
با اشک های ناب تو تطهیر می شود
آتش به جان گریه کُنان شعله می کشد
وقتی حدیث محمل و زنجیر می شود
در اوج رنج های اسارت به هر زمان
ذکر مدامتان، همه تکبیر می شود
در شام و کوفه، خطبه ی جانسوز تو عجیب!
بر قلب دشمنان تو شمشیر می شود
امروز رمز زندگی شیعه بی دریغ
با آن توجّهات تو تعبیر می شود
عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین
با صبر بی نظیر تو تصویر می شود
هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر
در حیرتم چه زود زمان دیر می شود
شاعر:مجید لشکری

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها *

4895
8

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه ها
خاطرات كربلا از پیش چشمانم گذشت
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه ها
آمدی با سر به دیدارم كه برگردد، حسین
دیده ی مردم ز محمل ها به سوی نیزه ها
من فدای حنجر خشكت كه نوشیدست آب
گه ز جام دشنه ها، گاه از سبوی نیزه ها
از فراق اكبرت، قلب رقیه آب شد
كاش این دختر نگردد رو به روی نیزه ها
ای «موید»! تا بیابم آن سر ببریده را
می روم با پای دل در جستجوی نیزه ها
شاعر:سید رضا موید

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یک دم میان این همه صوت مهیب بود *

3125

یک دم میان این همه صوت مهیب بود یک دم میان این همه صوت مهیب بود
آیا شنیده‌اید؟ صدایی عجیب بود....
یا ظرف قلب خواهری افتاد و خرد شد
یا که نسیم آیه‌ی مردی غریب بود
گل کرده بود طبع صدای خدا به نی؟
یا در لباس آیه‌ سرایی مجیب بود؟
می‌خواند آیه آیه و می‌خورد سنگ سنگ
در آن میانه چوبه‌ی محمل طبیب بود
جانی گرفت دختر صبر از نگاه سرخ
ورنه به خواب رفتن او عن قریب بود
از ناقه خواست ماه بچیند برای خود
اما چه سود زحمت او بی‌نصیب بود
سیراب گشته قافله از چشم‌های او
این هم کرامتی ز نگاه حبیب بود
راه نجات دخترکان زیر بار چشم
تنها به لطف بازوی امَّن یُجیب بود
غارت که کرد آفت شمشیر باغ داغ
سهم لبان نیزه فقط خون سیب بود
آیا حنا به موی سپیدش گذاشت

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

از سر نیزه دعایی كن سوای این و‌ آن *

2679
1

از سر نیزه دعایی كن سوای این و‌ آن از سر نیزه دعایی كن سوای این و‌ آن
چون امیدی نیست دیگر به دعای این و آن
جاده ای هستم كه پایانم تویی امّا بدان
مانده روی بغض هایم ردّ پای این و آن
تا علم افتاد بی مولا و بی صاحب شدم
می چكد خون دلم از طعنه های این و آن
صبر هم اندازه ای دارد برادر تا به كی
سر ببینم در میان دست های این و آن
نعل ها تقسیم می كردند با بی دقتی
پاره های جسم پاكت را برای این و آن
دخترت را سنگ ها از بس اذیت كرده اند
می پرد از خواب شب ها با صدای این و آن
"البلاء للولا" پس هر چه پیش آید خوش است
كربلا ماییم یعنی مبتلای این و آن
شاعر:پیمان طالبی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد *

3018
-1

تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد
آید به گوش شیون مرثیّه وار باد
زیباترین ستاره ی دنباله دار نی
افتاده است گیسویتان در مسیر باد
مویت سپیدتر شده از چند روز پیش
یا نه! نشسته بر سر و رویت غبار باد
بنگر چگونه حقّ مرا غصب کرده است
بوسیدن لبان تو در انحصار باد
با گیسوان شانه زده دلرباتری
مبهوت و مات ماندم از این شاهکار باد
روح از تنم جدا شده، سوی تو می دود
ای سیب سرخ زخمیِ در چشمه سار باد
زیباتر از همیشه به آفاق می روی
ققنوس پَر گشوده میان شرار باد
شاعر:وحید قاسمی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

یا بر سر من از سر نی سایبان بده *

4380
4

یا بر سر من از سر نی سایبان بده یا بر سر من از سر نی سایبان بده
یا بر بلندْ نیزه مرا آشیان بده
با گیسوی رها شده در دست بادها
از نی مسیر قافله ات را نشان بده
جانم به لب رسیده ولی جان نداده ام
گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده
نیزه سوار گشته ای و تند می روی
جا مانده ام برای رسیدن زمان بده
پایم دگر برای خودم نیست، باغبان

بر ساقه های مرده ی من باز جان بده
«خون» تو و «حجاب» من ارکان کربلاست
کشتی به گل نشسته مرا بادبان بده
شاعر:محسن عرب خالقی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 07:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

هلالم ای مه تابان زینب! *

3077
1

هلالم ای مه تابان زینب! هلالم ای مه تابان زینب!
سرت آتش زده بر جان زینب
از آن ترسم که روی خاک افتی
بیا از نیزه بر دامان زینب
***
شکسته طاق ابروی هلالت
نمانده جای سالم در جمالت
ندارم معجری زخمت ببندم
بمیرم عاقبت از این خجالت
شاعر:جواد حیدری

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

باید كه از نیزه سرت را پس بگیرم *

3660
4

باید كه از نیزه سرت را پس بگیرم باید كه از نیزه سرت را پس بگیرم
رگ هایِ سرخ حنجرت را پس بگیرم
آه ای سلیمان زمانه سَعیَم این است
از ساربان انگشترت را پس بگیرم
باید كه از سرنیزه های تیز و سنگین
ته مانده هایِ پیكرت را پس بگیرم
باید كه از غارتگران نامسلمان
عمامه ی پیغمبرت را پس بگیرم
باید كه از آن بی حیای پست و نامرد
خلخال پای دخترت را پس بگیرم
شاعر:محمد حسین بیات لو

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

به یاد سرپناه خود بیفتد *

2602

به یاد سرپناه خود بیفتد به یاد سرپناه خود بیفتد
کنار خیمه‌گاه خود بیفتد
متاب ای ماه بر دستان زینب
مبادا یاد ماه خود بیفتد
***
نداری دستِ از پیکر جدا تو
نمی‌گیری علم بر شانه‌ها تو
تو هم بر خیمه‌ها می‌تابی اما
کجا ماه بنی‌هاشم، کجا تو؟
شاعر:سید حبیب نظاری

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام *

3652

در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام
مانند کوه بودم و در هم شکسته ام
دیدم همه به آینه ات سنگ می زنند
دیدم ترک نشسته به قلبم، شکسته ام
این بار هم شکسته تر از قبل دیدمت
این بار هم ببین دلِ از غم شکسته ام
ای خطبه خوان منبر نیزه، امام زخم!
سر را فقط به خاطر مرهم شکسته ام
آخر به انتها نرسیدم که سال هاست
در ابتدای سورۀ مریم شکسته ام
جبریل کو که اشک مرا می برد به عرش؟
امشب بگو دو کاسه ی زمزم شکسته ام
شاعر:محسن عرب خالقی

  • پنج شنبه
  • 30
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 08:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود) *

3349
5

شعر مدح حضرت زینب(کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود) کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود
بی امان دارالامان می ماند اگر زینب نبود
گرچه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا
کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود
مکتب سرخ تشیع کز غدیر آغاز شد
تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود
مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گرفت
بی تحرّک هم چنان می ماند اگر زینب نبود
مجری احکام قرآن او بُوَد با صبر خویش
دین حق بی حکمران می ماند اگر زینب نبود
کرد اسلام حسینی از یزیدی را جدا
حق و باطل توأمان می ماند اگر زینب نبود
در شناسای مسیر حق و باطل فکرها
بی گمان اندر گمان می ماند اگر زینب نبود
شد گلستان کربلا از لاله های احمدی
وین گلستان در خزان می ماند اگر زینب نبود
شعله ع

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه دروازه شام(آورد میان شهر زینب حیدرش را) *

4051

شعر روضه دروازه شام(آورد میان شهر زینب حیدرش را) آورد میان شهر زینب حیدرش را
آن خطبه های قاطع و شور آورش را
با هیبتِ زهرایی خود این عقیله
آورد در کوفه سپاه و لشکرش را
آورد مریم های در بندِ اسارت
آورد گل های شهیدِ پرپرش را
از هر طرف سنگ است می آید به سویش
سنگ است می آید که بشکاند سَرَش را
گاهی به سمت او، گاهی سوی نیزه
سنگ است باید بشکند بال و پرش را
اینجا علی در قامت زینب رسیده
تا که سپر باشد سَرِ پیغمبرش را
حُجب و حیایش کامل است این شیرزاده
دست کسی هرگز نگیرد مَعجرش را
زینب نبود از غصّه می مُرد آن زنی که
می دید بر نِی خنده های اصغرش را

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر در وصف زینب(زينب آئينه ي جلال خداست) *

3183

شعر در وصف زینب(زينب آئينه ي جلال خداست) زينب آئينه ي جلال خداست
چشمه ي جاري كمال خداست
ردّ پايش مسير عاشوراست
خطبه هايش سفير عاشوراست
مثل كوهِ وقار برگشته
وه چه با افتخار بر گشته
غصّه و ماتم دلش پيداست
رنگ مشكي محملش پيداست
پشت دروازه خواهري آمد
خواهر بي برادري آمد
خواهري كه تنش كبود شده
رنگ پيراهنش كبود شده
نيمه جاني كه كاروان آورد
با خودش چند نيمه جان آورد
كارواني كه شير خواره نداشت
گوش هايي كه گوشواره نداشت
گر چه خورشيد عالمين شده
چند ماهي ست بي حسين شده
چند ماه است ديده اش ابري ست
بر سرش سايه ي برادر نيست
آسمان بود و غم اسيرش كرد
خاطرات رقيه پيرش كرد
رنگ مويش اگر سپيده شده
بارها بارها كشيده شده
بهر اُمّ البنين خبر آورد
از ابالفض

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 13:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(دلش دریای صدها کهکشان صبر) *

3155

شعر مدح حضرت زینب(دلش دریای صدها کهکشان صبر) دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر
دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود
چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ
حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 14:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب( قدم استوار یا زینب) *

5177
4

شعر شهادت حضرت زینب( قدم استوار یا زینب) قدم استوار یا زینب
عزّت و افتخار یا زینب
سمبل اقتدار یا زینب
نوحه ی گریه دار یا زینب
عمّه ی پیر و قد کمان زینب
غصّه ی صاحب الزّمان زینب
از خدا پر، تهی ز من زینب
مرتضایی به شکل زن زینب
هم حسین است و هم حسن زینب
کعبه ی غصّه و محن زینب
با وقارش پیمبری کرده
مثل زهرا چه محشری کرده
دختر اوّل امام علی
داده اش اختیار تام علی
کربلا فاطمه است و شام علی
لب اگر وا کند تمام علی
کوفه را بس که زیر و رو کرده است
مانده ام خانم است یا مرد است
کربلا غیر او مدار نداشت
مثل زینب به غم دچار نداشت
گر چه غیر از دو چشم تار نداشت
به کسی جز حسین کار نداشت
پلک زد دید نور عینش نیست
عشق دیرینه اش حسینش نیست
کربلایی که باورش

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
استاد سید هاشم وفایی

شعر مدح حضرت زینب(بیا و درد دلم را دوباره درمان کن) *استاد سید هاشم وفایی

3304

شعر مدح حضرت زینب(بیا و درد دلم را دوباره درمان کن) بیا و درد دلم را دوباره درمان کن
مسیر سخت مرا با نگاه آسان کن
صدای زخمی خود را به گوش من برسان
مرا ز نیزه به یک یا اُخیه مهمان کن
دلم گرفته برادر، برای خواهر خویش
بیا و باز تلاوت کلام قرآن کن
اگر چه سنگ زنندت بیا و دشمن را
ز معجزات نفس های خود پشیمان کن
هلال یک شبۀ من، که گفته رویت را
به پشت ابرِ کبودی چنین تو پنهان کن
به اشک چشم یتیمان کسی نظر نکند
گهی نگاه ز نیزه به اشک طفلان کن
تمام دور و برم پُر شده ز نامحرم
نگاه تُند بر این اهل نامسلمان کن
حدیث غُربت ما را همیشه می خواند
حسین من به «وفائی» نگاه احسان کن
شاعر:سید هاشم وفایی

  • یکشنبه
  • 15
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت حضرت زینب-(به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام) * علی اکبر لطیفیان

4410

شعر شهادت حضرت زینب-(به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام) به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام
به روي شانه ي خود كربلا گذاشته ام
براي آنكه مرا غُصه ي تو پير كند
روی تمام جوانيم پا گذاشته ام
براي آنكه بگويم هنوز فكر توام
ببين كه پيرهنت را كجا گذاشته ام
شكسته تر شده اين دل،دله بدون حسين
شكسته تر شده هرچه دوا گذاشته ام
اگر بناست ببيني مرا بيا گودال
گه خويش را لب گودال جا گذاشته ام
هنوز خون گلوي تو رنگ موي من است
گمان مبر كه به مويم حنا گذاشته ام
نشد اگرچه تنت را كفن كنم اما
هنوز هم كفنت را سوا گذاشته ام
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد