وفات حضرت زینب کبری (س)

مرتب سازی براساس
 علی اکبر لطیفیان

شعر شهادت حضرت زینب-(به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام) * علی اکبر لطیفیان

4564

شعر شهادت حضرت زینب-(به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام) به روي دل، غم و داغ تورا گذاشته ام
به روي شانه ي خود كربلا گذاشته ام
براي آنكه مرا غُصه ي تو پير كند
روی تمام جوانيم پا گذاشته ام
براي آنكه بگويم هنوز فكر توام
ببين كه پيرهنت را كجا گذاشته ام
شكسته تر شده اين دل،دله بدون حسين
شكسته تر شده هرچه دوا گذاشته ام
اگر بناست ببيني مرا بيا گودال
گه خويش را لب گودال جا گذاشته ام
هنوز خون گلوي تو رنگ موي من است
گمان مبر كه به مويم حنا گذاشته ام
نشد اگرچه تنت را كفن كنم اما
هنوز هم كفنت را سوا گذاشته ام
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت زینب(دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام) *

8330
5

شعر شهادت حضرت زینب(دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام) دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام
دیگر بس است دوری من با تو یا حسین
مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب
جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین
جانی که روی پای بمانم نمانده است
گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات
بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد
یعنی خموش مانده صدای ترانه ات
پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست
دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را
دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست
ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای
آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟
لب های من به یاد لبت مانده پر ترک
تا یاد چوب خیزر نامرد می کند
دیدم که سنگ، بوسه به زخم تو می زند
من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست
مُردم، نشد که زخم تو را م

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(جا دارد اگر فلک کنون گریه کند) *

2759

شعر شهادت حضرت زینب(جا دارد اگر فلک کنون گریه کند) جا دارد اگر فلک کنون گریه کند
با زخم دل و سوز درون گریه کند
تو زینبی و مهدی زهرا شب و روز
از بهر اسارت تو خون گریه کند
در کرببلا به دردها درمان داد
جان داد ولی جان به ره جانان داد
بر برگ گل لاله نوشتند به خون
از هجر حسین، زینب آخر جان داد
شاعر:سید هاشم وفایی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعرشهادت حضرت زینب(وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش) *

2896

شعرشهادت حضرت زینب(وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش) وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش
شاهد گریه و چشم تر من بود ای کاش
تا اذان وقت کمی مانده که من جان بدهم
وقت مُردن، علیِ اکبر من بود ای کاش
شام از قبل گرفته همه ی جانم را
جان رسیده به لبم، دختر من بود ای کاش
بسترم را به سوی کرببلا پهن کنید
رو به قبله شده ام، سرور من بود ای کاش
دست و پا می زنم و یاد شما می افتم
زخمی خنجرشان حنجر من بود ای کاش
دفن کردند تو را با قدم مرکب ها
زیر مرکب پر من، پیکر من من بود ای کاش
تا کفن پوش کنم آن تن عریانت را
بوریا کهنه چرا؟ معجر من بود ای کاش
من زمینگیر شدم تا که زمین خورد سرت
روی نی جای سر تو سر من بود ای کاش
شاعر:محسن حنیفی

  • چهارشنبه
  • 18
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 07:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(عاشقی را تو دفتری زینب) *

3001

شعر مدح حضرت زینب(عاشقی را تو دفتری زینب) عاشقی را تو دفتری زینب
عاشقان را تو رهبری زینب
تو گل بوستان زهرایی
مادرت را تو مظهری زینب
پدرت را ز گوهر عصمت
بهترین زیب و زیوری زینب
در نگهداری وفا به خدا
با حسینت برابری زینب
از برای ورود اهل بهشت
هاتف روز محشری زینب
تو خود از زمره شهیدانی
روحِ اللهُ اکبری زینب
با کلام و خطابه ات امروز
رونق اهل منبری زینب
مادرت آیه های کوثر و تو
دخت ساقی کوثری زینب
انقلابی ترین زنی به جهان
فخر حوا و هاجری زینب
عاجز از شرح ماتم تو بود
قلم هر مفسّری زینب
شاهد آخرین ضیافت غم
وقت افطار حیدری زینب
تو گواه شهادت محسن
بین دیوار و آن دری زینب
بعد اکبر شبیه پیغمبر
شاهد قتل اصغری زینب
تشنه لب در کنار شط فرات
همچو گلها

  • پنج شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 16:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زینب(اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم) *

2744
1

شعر مدح حضرت زینب(اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم) اگر چه پای فراق تو پیرتر گشتم
مرا ببخش عزیزم که زنده برگشتم
شبیه شعله شمعی اسیر سوسویم
رسیده ام سر خاکت ولی به زانویم
بیا که هر دو بگرییم جای یکدیگر
برای روضه مان در عزای یکدیگر
من از گلوی تو نالم تو هم ز چشم ترم
من از جبین تو گریم تو هم به زخم سرم
من از اصابت آن سنگ های بی احساس
و از نگاه یتیمت به نیزه عباس
بر آن صدای ضعیفت بر این نفس زدنم
برای چاک لبانت به جای جای تنم
من از شکستن آن ابروی جدا از هم
تو از جسارت آن دست های نامحرم
به زخم کاری نیزه که بازی ات میداد
به نقش های کبودی که بر تنم افتاد
همین بس است بگویم که زخم تسکین است
و گوش های من از ضرب دست سنگین است
چهل شب است که با کودکان نخوابی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زینب(ای اذان پر از نماز حسین) *

3240
2

شعر حضرت زینب(ای اذان پر از نماز حسین) ای اذان پر از نماز حسین
جا نماز همیشه باز حسین
نام سبزت، اقامه ی زهرا
زندگی ات ادامه ی زهرا
مثل بیت الحرام، یا زینب
واجب الاحترام، یا زینب
ذکر ایّاک نستعینِ لبم
آیه های تو همنشین لبم
حضرت مریم قبیله ی ما
آیة اللهِ ما، عقیله ی ما
ما دو آئینه ی مقابل هم
جلوه های پر از تکامل هم
بال یکدیگریم، در همه جا
تا خدا می پریم، در همه جا
ای حیات دوباره ی هستی
زینت گوشواره ی هستی
پر من بال من کبوتر من
سایه بان همیشه ی سرِ من
پیشتر از همه رجز خواندی
بیشتر زیر نیزه ها ماندی
تو ابوالفضل در برابرمی
تو حسین دوباره ی حرمی
عصمت الله، دختر زهرا
آن زمانی که آمدیم این جا
چشم هایت سپیده ی ما بود
پای تو روی دیده ی ما بو

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر دردو دل حضرت زینب با برادر(رها از ما و من بودیم یک عمر) *

2709
1

شعر دردو دل حضرت زینب با برادر(رها از ما و من بودیم یک عمر) رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو
شاعر:یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 24
  • بهمن
  • 1391
  • ساعت
  • 08:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت زینب(در بین آغوشم سر ذوالجناحت) *

3622
1

شعر روضه حضرت زینب(در بین آغوشم سر ذوالجناحت) در بین آغوشم سر ذوالجناحت
با اشک من غوغا شده خیمه گاهت
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
به دنبالت تا میدان دویدم من
کمی آهسته تر که بریدم من
رحم کن به خواهرت مرا هم ببر
حسین جان مادرت مرا هم ببر
پا در رکاب و دل به دریا سپردی
چشمان زینب را به سینه فشردی
بیا قبل از رفتن ای کس و کارم
به حلقومت یک بوسه بدهکارم
ای غریب تشنه لب مرا هم ببر
رسید جان من به لب مرا هم ببر
دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت
رحم کن به خواهرت مرا هم ببر
حسین جان مادرت مرا هم

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای) *

4240
3

شعر شهادت حضرت زینب(برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای) برگرد اگه دستای زینب و بسته نمی خوای
بگرد اگه پای رقیه رو خسته نمی خوای
برگرد اگه دخترت طاقت سیلی نداره
برگرد اگه می خوای چشمای زهرا نباره
برگرد آخه رباب هزارتا آرزو داره
برگرد آخه بعیده اینجا بارون بباره
برگرد نذار بشكنه اینجا غروره عباس
برگرد آخه دل نگرونه حضرت زهرا
برگرد كه نبینه رو نیزه سرت رو خواهر
برگرد اینا می كشنت ای غریب مادر
برگرد اگه می خوای جوونت زنده بمونه
برگرد اگه می خوای نبینی كه غرق خونه

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(ای اشک تو آبروی خونی) *

2847
2

شعر شهادت حضرت زینب(ای اشک تو آبروی خونی) ای اشک تو آبروی خونی
خورشید غمی و بی غروبی
ای نوح بلا که غرق آهی
تو خواهر شاه بی سپاهی
از نسل بهاری ای شاخه گل یاس
خون ز دیده باری ای خواهر عباس
با کس سخن از بلا نگفتی
فریاد که در خرابه خفتی
خاتون ولی بی بدیلی
شد چهره ات آشنای سیلی
ای بانوی دل غمین و خسته
ای معجر تو به خون نشسته
یک لحظه نبستی در به روی ناله
در غصه نشستی از داغ سه ساله
ای شعله خیمه در دل تو
شد مرگ رقیه قاتل تو
گفتی دم آخر ای نگارم
من طاقت بی کسی ندارم
وا مانده تو چشم من به راهت
گشتم من از غم رو سیاهت
این خانه ندارد از هجر تو نوری
از دیده به بارد خون از غم دوری
شام این دل من قفس نموده
اشک از رخ من اجل زدوده
از نسل بهاری ای شاخه

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت ئحضرت زینب(عظمی و کبرا زینب است) *

3118

شعر شهادت ئحضرت زینب(عظمی و کبرا زینب است) عظمی و کبرا زینب است
تمدید زهرا زینب است
جبریل به عیسی گفت به عرش
اینجا مسیحا زینب است
ای عشق بی مثل
ای شاه بیت غزل
ذکرت همچون حسین
اهلا من العسل
عرش کجاست کرب و بلاست صحن مطهر حسین
دستمال اشک برا خداست چادر مادر حسین
من بی غمم بی ماتمم تا که حسین یار منه
بزار بگم دیوونه ام زینب خریدار منه
ثارالله ابی عبدالله
مریم کنیز مادرش
قلبم دخیل اصغرش
روی گلو بند ملک
ناد علی اکبرش
نام کرب و بلا ضربان دعا
ای که عبایی بر کل آل عبا
صفا کنید دعا کنید نیت کربلا کنید
دم اباالفضل بگیرید مادرش صدا کنید
با هروله با زمزمه روزی بخواید از فاطمه
دعا کنید یه روز بشید ماهی نهر علقمه
سرباز کوی عترتم
در پادگان در خدمتم
د

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 09:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(مهر جانماز من تربت کربلاست ولی) *

3977
6

شعر شهادت حضرت زینب(مهر جانماز من تربت کربلاست ولی) مهر جانماز من تربت کربلاست ولی
متبرک شده از خاک پای دخت علی
زینب یا زینب
عزت کرب و بلا از اعتبار زینبه
گردش چرخ و فلک روی مدار زینبه
زن مگو که مردا از مردی اون کم میارن
دختری صبور باشه اسمشو زینب می زارن
زینب یا زینب
عمریه که قلب اون خونه درد و ماتمه
خود غم میگه هر چی بگم از غمش کمه
واسه دیدنش ملائک وقت قبلی می گیرن
میانو می بینن و به عشق زینب می میرن
می دونی چرا دلم تپش تپش سینه زنه
آخه از روز ازل در غم زینب می زنه
مریم و آسیه که بانوی آسمونن
خودشونو کنیز حضرت زینب می دونن
اینکه میگم واسه من دعای هر روز و شبه
الهی یه روز دلم از عشق زینب بسوزه

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب) *

7303
13

شعر شهادت حضرت زینب(یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب) یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب
زینب به آب لب نزده یار تشنه لب
یک سال و نیم بعد تو سوخت جان زینبت
شانه نخورده موی پریشان زینبت
یک سال و نیم گریه برای تو کرده ام
با عالمی که غرق عزای تو کرده ام
یک سال و نیم ناله زدم ای حسین من
یاد قدیم ناله زدم ای حسین من
یک سال و نیم خنده به زینب شده حرام
جز نام دوست نشنود از من کسی کلام
یک سال و نیم روضه گودال خوانده ام
از دست و پای زخمی اطفال خوانده ام
یک سال و نیم یاد گلوی تو بوده ام
وقت نماز محو وضوی تو بوده ام
یک سال و نیم یاد لبت از دلم نرفت
یاد نماز نیمه شبت از دلم نرفت
یک سال و نیم بعد تو سینه زدم حسین
آتش به جان اهل مدینه زدم حسین
یک سال و نیم بعد ت

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(نذار رو قلبم آرزوتو) *

3948
1

شعر شهادت حضرت زینب(نذار رو قلبم آرزوتو) نذار رو قلبم آرزوتو
ببین بارونه روبروتو
یه کم بالا بگیر گلوتو
ای عشق مهربون زینب
بگو چی میشه جون زینب
به پات بریزه خون زینب
یه وقت نگن نداری،یاری میون دشمن
از تو به یک اشاره،از من به سر دویدن
نمی تونم ببینم،دل بی قراریه تو
چادر کمر ببندم،بیام به یاریه تو
نرو کجا داری می ری عزیزم
جوونم و میگیری عزیزم
از خواهرت سیری عزیزم
یادته روز آخر،مادر چی گفت داداشی
منو سپرد به تو تا، هوامو داشته باشی
حالا داری می ری و کوفی ها پشت سر تو
می خوان بیان سراغت،معجر دختر تو
زخمی ترین برادر من
بگو چرا دور بر من
می آد صدای مادر من
داره میمیره خواهر تو
چی می آد اینجا به سر تو
خنجر کُند و حنجر تو
تیراندازا به زانو،نش

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(زینب و کرب وبلا) *

4513
5

شعر شهادت حضرت زینب(زینب و کرب وبلا) زینب و کرب وبلا
زینب و شام بلا
مظهر عشق و وفا
خواهر خون خدا
سیدی یا مظلوم یا ابا عبدالله
عصمت الله علی
زینب و زینبی
در کلاس صبر تو
صد چو ایوب نبی
مست و حیران توأم
دیده بر خان توأم
من فقیر کرم و لطف و احسان توأم
ذکر تسبیح و دعا
عبه اهل ولا
نور چشم و دیده کوثر آل عبا
همره خون خدا
رفته ای کرب و بلا
دسته گلهای تو شد
پرپر از جور جفا
چون که شد روز بلا
روز قتل شهدا
دست و پا میزد گلم
زیر تیغ و نیزه ها
یک طرف خنجر کین
یک طرف قحطی آب
یک طرف حرمله و
ک طرف طفل رباب
خصم کین دشنه به دست
بر روی سینه نشست
بهر شادی خدا
حرمت شاه و شکست
از قفا ضربه زد و
سر جدا شد ز بدن
پیکرش بی کفن و
پاره پاره شده تن
خیمه های شه

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(مانده ام تنها سالار مضطر من) *

4461
2

شعر شهادت حضرت زینب(مانده ام تنها سالار مضطر من) مانده ام تنها سالار مضطر من
بعد از تو شد خاك عالم بر سر من
پس از تو بی یار و یاور در دل صحرا
كاروانی بی پناه و یك زن تنها
گر چه از پا درنیاورد زخم شمشیرم
روی خاك غم نوشتم بی تو می میرم
به خدا با دست بسته ام
به زمین هر جا نشسته ام
نقش كردم عشق من حسین
به سر انگشت خسته ام
وقتی نامت می آمد بر لب من
لبهای تو می گفت زینب من
مانده ام تنها سالار مضطر من
بعد تو شد خاك عالم بر سر من
پر شد از خون سرت جام قنوت من
این چنین بشكسته شد مهر سكوت من
زینب تنها و درد و بزم نامردان
آن لبان و خیزران و آیه قرآن
گرچه بودم دركنار تو
دل تنگم بیقرار تو
شیشه قلب مرا شكست
دل سنگ نیزه دار تو
هر كجایی نام تو مشق زینب
می نو

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(روی نی ماه زینب نشسته) *

4345
7

شعر شهادت حضرت زینب(روی نی ماه زینب نشسته) روی نی ماه زینب نشسته
خواهری پای نی سر شکسته
خواهری بیقرار روی ناقه سوار
می زند بر سر و سینه از عشق یار
یا حبیبی حسین یا حبیبی
ای برادر چرا سر جدایی
از روی نی مرا کن نگاهی
بسته دستم عدو
ای بریده گلو
گفته دردانه ات
عمه پس کو عمو
کربلا قطعه ای از بهشته
نام ارباب رو قلبم نوشته
گنبدی از طلا
میده قلبو جلا
صحن شش گوشه ای
برده دل از دلها
یا حبیبی حسین یا حبیبی
از ازل مستم و غرق حساس
کن نصیبم خدا صحن عباس
مستم و دل شادم
از جهان آزادم
اهل عشق حسین
یعنی عشق آبادم
شاعر:حسین سیب سرخی

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد) *

7327
10

شعر شهادت حضرت زینب(دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد) دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد
چشم حرامی با حرم روبرو شد
بیا برگرد خیمه ای کس و کارم
منو تنها نگذار ای علمدارم
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(حسین سالار زینب) *

3211

شعر شهادت حضرت زینب(حسین سالار زینب) حسین سالار زینب
جهان پر شور و ماتم
دل مهدی حزین شد
نوائی پیچیده بر دلها
که یارم اربعین شد
دوباره شور و غوغا
به دشت کربلا شد
دوباره سینه عشق
پر از شور و نوا شد
دوباره کاروانی
به دشت خون رسیده
به شام هجر زینب
دوباره زد سپیده
ولی افسوس و ناله
که دل آوا ندارد
به همره جمع عشاق
دگر سقا ندارد
رسیده کاروانی
که آب آور ندارد
علی اصغر ندارد
علی اکبر ندارد
ببین از ره حبیبا
رسیده خسته یارم
دل زینب پر از غم
نشسته بر مزارت
من از هجر رخ تو
ببین قامت خمیدم
ببین جسم کبود و
ببین موی سپیدم
چه گویم ای برادر
تو را از آنچه دیدم
زسیلی ها که خوردم
چه غمهائی کشیدم
سرت در تشت خون و
یزید و بزم باده
چود دیدم خیضران را
به

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(ای برادر جان مادر) *

3724
3

شعر شهادت حضرت زینب(ای برادر جان مادر) ای برادر جان مادر
از روی نی کن نظاره
کودکانت جام پاره
من چه گویم دشمن تو
برده یغما گوشواره
عدو زد آتش خیمه را
سرت شد ماه نیزه ها
رقیه گم شد در صحرا
سالار زینب یا حسین
یابن امی یا حبیبی
تو ذبیح البالقفائی
تو شهید کربلائی
ای گل یاس گو به عباس
مرگ من از ره رسیده
دشمنت معجر کشیده
بس که چشمش گشته کم سو
جز لگد چیزی ندیده
اسیر موج غمهایم
میان دشمن تنهایم
شکسته کل اعضایم
سالار زینب یا حسین
یابن امی یا حبیبی
تو ذبیح البالقفائی
تو شهید کربلائی
بی قرارم بی بهارم
بین نا محرم نشستم
دشمن از کین بسته دستم
دختر زهرایم اما
کوچه گرد کوچه هستم
نمازم باشد بنشسته
چو زهرا دستم بشکسته
ز طعنه ها گشتم خسته
سالار زینب

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(جسمت به خاک مانده خفته چرا پا نمی شود) *

2675

شعر شهادت حضرت زینب(جسمت به خاک مانده خفته چرا پا نمی شود) جسمت به خاک مانده خفته چرا پا نمی شود
چشمت به روی من ز چه رو وا نمی شود
گیرم که زخم سلسله را محرمی نهم
این قلب زخم خورده مداوا نمی شود
جز اشک دیده ام که ز خونابه دل است
آبی برای کام تو پیدا نمی شود
گفتم دوباره بوسه زنم بر گلوی تو
جسمت به بوریاست هویدا نمی شود
حق داری ای یگانه که نشناسی ام دگر
با تازیانه چهره که زیبا نمی شود
بسکه تنم سپر به غم کودکان شده
بال و پرم شکسته و بالا نمی شود
شرمنده ام که کودک پیرت به شام ماند
بهر یتیم عمه که بابا نمی شود
گر چه رباب حسرت گهواره می کشید
اینجا به گاهواره تسلا نمی شود
از صحنه ای به زیر لبم ناله می کنم
دیدم به نیزه رأس علی جا نمی شود
الحمدالله الحمدالله ذک

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(آتش گرفت و باغ من و سوخت حاصلم) *

2929
1

شعر شهادت حضرت زینب(آتش گرفت و باغ من و سوخت حاصلم) آتش گرفت و باغ من و سوخت حاصلم
من زینبم که غم به ستوه آمد از دلم
طوفان غصه کشتی عمر مرا شکست
اما چه غم کنار حسین است ساحلم
حسین وای حسین وای حسین وای
من زینبم که کشته مرا صد هزار بار
از کوفه تا به شام سری در مقابلم
آن شب که سوخت اختر امید آفتاب
مه میهمان حق شد و بی باب منزلم
رمزی که چشم یار من از روی نیزه گفت
من داغم و نگاه به آن چوب محمل است
ای ماه خون گرفته زینب دلم گرفت
امشب بیا خرابه شام از محفلم

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(من زائر کوی یارم) *

2739
-1

شعر شهادت حضرت زینب(من زائر کوی یارم) من زائر کوی یارم
از کینه ها بی بهارم
رفته ز کف برگ و بالم
ا ثارالله یا ثارالله
آمد زینب با موی سپید از غم
تنها آن دم بین جمع نا محرم
حسین امان امان امان امان امان امان ای دل
السلام ای نور دیده
السلام ای سر بریده
زینب بر سر قبرت رسیده
یا ثارالله یا ثارالله
زینب اینجا غم به روی غم دیده
بوسه زد بر آن رگهای ببریده
حسین امان امان امان امان امان امان ای دل
آخر شده فصل خزانم
از داغ تو نیمه جانم
همچو زهرا قد کمانم
یا ثارالله یا ثارالله
با آه و غم یا حسین حسین گویم
با اشک خود قبر پاک تو شویم
حسین امان امان امان امان امان امان ای دل

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(اشک از دو دیده خون چکان) *

3348
1

شعر شهادت حضرت زینب(اشک از دو دیده خون چکان) اشک از دو دیده خون چکان
می آید از ره کاروان
قلب همه سوزان
ازره رسیده اربعین
هم آسمانها هم زمین
در ناله و افغان
زینب به لب آوا
که جان خسته ام مولا
بر لب آمده
گوید گل زهرا
ببین ای خفته در صحرا
زینب آمده
حق داری ای درخون نگار عالمین
نشناسی ام ای نور چشمانم حسین
با کوله بار غم به روی دوش خود
از کوفه و شام آمدم ای نور عین
قلب من شکسته از
این همه رنج ودرد و غم
قامتم به زیر بار دوری تو شده خم
یا حسین یا حسین ما را ببر کرب وبلا
در کربلا غوغا کنم
گر سفره دل وا کنم
عالم شود مجنون
گرچه تو بودی یا اخا
همره به روی نیزه ها
با زینب دل خون
تنها وسرگردان
میان خیل مردان بی کس و غریب
از بس کتک خوردم
در این آوارگ

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(قلب زینبت کبابه) *

2956
1

شعر شهادت حضرت زینب(قلب زینبت کبابه) قلب زینبت کبابه
گل من زندگی بی تو عذابه
آخر قصه همیشه
دل هوائی میشه باز
میره و پر می کشه
کرب و بلائی میشه باز
کربلا یه عشقیه
فراتر از دو عالمه
کربلا خونه عباسه و اربابم حسین
سر زمین کربلا
بهشت روی زمینه
چی میشه یه بار چشم
صحن و سراشو ببینه
از ازل بوده دلم به شور و شین
مست و مجنون ابالفضل و حسین
هر کی عشقی داره
حق خوب میدونه
که منم عاشق بین الحرمین
یا حسین غریب مادر حسین
بعد چهل شبانه روز رنج و بلا
رسیدم به خاک سرخ کربلا
من کجا و زینب چهل روزپیش
به خدا نمی شناسیم دیگه حالا
منی که بی تو نبوده ام یه روز
باورم نمیشه زنده ام هنوز
همدمم بعد تو تازیانه بود
گریه های خسته شبونه بود
سخت تر از اسیری ودر

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(بین نامحرم ببین تو زینبت تنها شده) *

3737

شعر شهادت حضرت زینب(بین نامحرم ببین تو زینبت تنها شده) بین نامحرم ببین تو زینبت تنها شده
همدمم از بعد یارم رأس بر نی ها شده
دیده خواهر ساربان را بر سر نعش حسین
خنده مستانه کرده این لعین عالمین
گفته زینب ساربانا این چه شور و حالی است
جای انگشتی چرا در دست یارم خالی است
صلی علیکم علی کم سماء
جسمٌ سریعٌ بالعرا مقطع الاعضا
غریب حسین غریب حسین
روی قلبم می نویسم
وقف مولانا حسین
جون بدم با ذکر عباس
توی بین الحرمین
کربلای پاک ارباب
بهتر از عرش خداست
من چه گویم فاطمه ام
زائر کرب و بلاست

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(حرم الله فقط حرم حسین) *

3668
2

شعر شهادت حضرت زینب(حرم الله فقط حرم حسین) حرم الله فقط حرم حسین
بنگر به حال زار من از بعد مرگ خویش
یک تن چسان کشم ستم یک سپاه را
نه طاقتی که بر سر نی بنگرم سرم
نه سر کز رخ تو بپوشم نگاه را
حرم الله فقط حرم حسین

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زینب(همچون تو ای برادر) *

4191
1

شعر شهادت حضرت زینب(همچون تو ای برادر) همچون تو ای برادر
کس کشته ای ندیده
لب تشنه جان سپرده
در خاک و خون تپیده
این صحنه ای که دیدم
در قتلگاه آن روز
گردون نشان نداده
چشم فلک ندیده
زینب مدد زینب مدد
آن دم که آفتاب عمرت غروب می کرد
دیدم که جان من نیز
از غم به لب رسیده
دیدی برادر من
تا رفتی از بر من
از چشم خواهرت رفت
نور دو دیده من
زینب مدد زینب مدد
موی سیاه خود را
از غم سپید کردم
از شب اثر نمانده
چون می زند سپیده
آن دم که کشتگان را
دیدم به خویش گفتم
گویی که یک چمن گل
بر خاک آرمیده
آن شب که ماه گردون
بر قتلگاه تابید
دیدم که همچو مهتاب
رنگ از رخش پریده
زینب مدد زینب مدد

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر روضه حضرت زینب(عزیزی قد خمیده) *

3594

شعر روضه حضرت زینب(عزیزی قد خمیده) عزیزی قد خمیده
کنار قبر دلدارش رسیده
می خونه با دلی زار
ببین داداش که زینب چی کشیده
دلش گرفته با هر بهونه
می خواد برا تو روضه بخونه
عقیلة العرب یا زینب
الان جون میده داداش
روی خاک مزار تو سکینه
پاشو از این دل خاک
ما را راهی بکن سوی مدینه
چه جور بریم ما
ای شاه عالم
سوی مدینه با این همه غم
رقیه ات خرابه
سلامت را رسونده
ببین شرمنده ام چون
توی شام تنها مونده
امونت تو چشماش رو بسته
تو خاک غربت
با قلب خسته
عقیلة العرب یا زینب

  • چهارشنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 15:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد