در شعله شبانه پر گشودی برگرد!
سردارِ سپاهِ دل تو بودی، برگرد!
دلتنگ توایم حاج قاسم؛ لطفاً-
با حضرتِ منتقم بزودی برگرد!
- سه شنبه
- 15
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 17:52
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
در شعله شبانه پر گشودی برگرد!
سردارِ سپاهِ دل تو بودی، برگرد!
دلتنگ توایم حاج قاسم؛ لطفاً-
با حضرتِ منتقم بزودی برگرد!
چهل روزی گذشته از فراقش
ولی انگار باشد تازه داغش
چهل روز ست او از ماجداشد
به راه انقلاب و دین فدا شد
چهل روزست بی سردار باشیم
زهجرانش به حالی زار باشیم
بدست شوم خونخواران عالم
گرفته کل ایران رنگ ماتم
تو گویی مالکی دیگر ترور شد
اسیر چنگ صیادانِ دُر شد
زما سردار کرمانی گرفتند
سلیمانی ز ایرانی گرفتند
چهل روزست دلتنگ امیریم
عزادار یلی روشن ضمیریم
رسیده بیست و دو ازماه بهمن
رسیده روز پیروزی میهن
همه گوییم با شوریده حالی
سلیمانی ما جای تو خالی
شعر:اسماعیل تقوایی
مردانه شد از قدرتِ ایمان سرشار
در هر قدمش جوانه میزد ایثار
شد ریشۂ انقلاب مستحکم تر...
از برکتِ خونِ حاج قاسم اینبار!
آن پرچمی که حاملش قاسم سلیمانیست
حالا به روی دوش اسماعیل قاآنیست
تلفیق خون حاج قاسم با ابومهدی
تثبیت پیمان برادرهای ایمانیست
اول قدم در گام دوم را کسی برداشت
که پا به پا همگام با یار خراسانیست
جسمش به زیر خاک رفته اسمش اما نه
آری به غیر از عشق هرچیز دگر فانیست
دشمن ندانسته که گل پرپر اگر باشد
گلبرگ در گلبرگ آن در گرد افشانیست
گفتند حاجی جان مراقب باش موج آمد
او گفت قاسم مرد دریاهای طوفانیست
تحریم دشمن بود اما ایستاد و گفت
ترسیدن از تحریم نادانان ز نادانیست
امروز هر کس نیست با ما موقع سختی
فردا که آسانی بیاید نیز با ما نیست
افتاد پرچمدار اما پرچم سرخش
حالا به روی دوش اسماعیل قا
السلام علیکم یا انصار فاطمه الزهرا
به بهانه سالگرد عملیات خیبرسوم اسفندماه
ماه اسفند می دهد بوی
شیرمردان بیشه خیبر
گشت با رمز یا رسول ا..
بین نیزارها تنی بی سر
.....
همت افتاد باکری افتاد
تا که این انقلاب بر پا ماند
گریه می کرد یک نفر میگفت
که رفیقم طلاییه جا ماند
..........
فاطمیه ظهور زهرا شد
مثل آیینه نور و پاکیشان
مینوشتند نام بی بی را
همه پشت لباس خاکیشان
..........
هرکجایی که گیر میکردند
وسط حور و آتش و غوغا
بی مهابا به گریه میگفتند
دست مارا بگیر یازهرا
..........
مثل دودی که پشت در پیچید
مثل مادر که از نفس افتاد
شیمیایی به سینه آتش زد
هرطرف یک رفیق ما جان داد
..........
خیبری ها به خاک
اسطوره استقامت و صبر و وفا
در وقت نبرد غالب و فاتح بود
این مرد غیور و ذوالفقار علوی
فرمانده ی لشگر اباصالح بود...
یک عمر پِیِ احسن الاحوال تو بودی
الحق که مرید علی و آل تو بودی
هرچند که این سال پر از درد و بلا بود
جانکاه ترین غصه ی امسال تو بودی
باز مائیم و دل و داغ عزیزان که مپرس
باز خون گشت دل مردم ایران که مپرس
از عراق و یمن و شام پریشان که مگوی
از فلسطین و دل مردم لبنان که مپرس
کمر عرش شکسته ست خبر سنگین است
ماه آن ماه خراسانی ما غمگین است
خبر آمد که سحرگاه سلیمانی رفت
دست در رطل گران کرده به مهمانی رفت
مایه ی شور و شعف بود خدا می داند
مرد ایمان و شرف بود خدا می داند
خوش به حالش که درخشیده و نورانی شد
وبه الطاف خدا تر شد و بارانی شد
در وجودش همه آیات خدا جاری بود
که چه زیبا و تماشایی و روحانی شد
با دعاها و مناجات و نماز شب خود
سوخت تا لایق انگشت سلیمانی شد
خوش بنازم به اشدا. علی الکفارش
بر سر خصم که جوشیده وطوفانی شد
نام
بانگ تشویش را که سر دادند
بام ها یک به یک خبر دادند
زهر را دست خونجگر دادند
فیض عشاق را سحر دادند
خبر آمد..،قد "ولی" تا شد
تن سردار ارباً اربا شد
از رکاب تو تا نگین افتاد
در دلم هُرمی آتشین افتاد
بر جبین سپاه چین افتاد
گرچه دست تو بر زمین افتاد
با همین حال "بازِ طیّاری"
به اباالفضل که علمداری
شیر آوردگاه..،یالت سوخت
تربت ِکربلایِ شالت سوخت
چشم های علی خصالت سوخت
اوّل فاطمیّه بالت سوخت
غیرت مادری نشان دادی
مثل زهرا در آتش افتادی
پای دادی رکاب حفظ شود
مشک دادی که آب حفظ شود
جان سپردی حجاب حفظ شود
تا که این انقلاب حفظ شود
رفتنات بانی تداوم ماست
خونِ تو مُهرِ "گامِ دُوُّم" ماست
پر گشودن
ربنا آتنا نگاهم کن
جز نگاهت نظر نخواهم کرد
به تو سوگند ای حقیقت عشق
خونتان را هدر نخواهم کرد
غیر عشق تو مقتدای دلم
سینه ام را سپر نخواهم کرد
جام عشقی بده به سر بکشم
غیر ازین ترک سر نخواهم کرد
تو چه سردار دست و دلبازی
کار من تا همیشه سربازی...
ازبغض فزون حنجره فریادندارد
کس جزخوده سرداردلی شادندارد
دیدیدکه مردم به چه شور آمده بودند
تاریخ چنین جمعیتی یاد ندارد
علی اصغرخواجه زاده
تا ابد داغ غمت در دل ما خواهد بود
بلبل طبع دلم نغمه سرا خواهد بود
تو نه آنی که ز لوح دل ما محو شوی
دائماً روح تو هم صحبت ما خواهد بود
تا گل روی تو پژمرده شد از باد خزان
بلبلان را همه شب شور و نوا خواهد بود
آه از این درد جگر سوز که رخ داده به ما
که برایش نه طبیب و نه دوا خواهد بود
در غم و داغ تو ای روشنی دیده و دل
گر شب و روز بنالیم روا خواهد بود
قدر ایام حضورت که نمی دانستیم
هر چه در هجر تو بینیم سزا خواهد بود
گر چه دنیا به تنت پیراهنی کرد سفید
لیک نام تو به صد قرن به پا خواهد بود
حاج یونس! چشم ، تو بستی دگر آسوده بخواب
که تو را یار ، غریب الغربا خواهد بود
بر سر مرقدت ای ذاکر ارباب حسی
ذاکر با اخلاص جبهه،،یونس حبیبی،، به دوستان شهیدش ملحق شد
،،جانباز،، که داشت پرچم روضه به دست
از مشکِ شرابِ ساقی اش شد سرمست
انقدر دم از حسین زد در مجلس
تا اینکه به یاران شهیدش پیوست
قلم، حیران مفعولن فعولن فاعل چشمت
نمی داند چه بنویسد که باشد قابل چشمت
غزل با عندلیب لال فرقش چیست، وقتی نیست
برای واژه ها راهی به حدّ فاصل چشمت
ولی یک واژه مستثناست از این قید، آری "عشق"
همان عشقی که از بسم الّهش شد بسمل چشمت
تو چشم از این جهان بستی و رفتی غافل از اینکه
جهانی شد شکار غمزه ی ناغافل چشمت
نمی دانم به جز بغض یتیمان رفیقانت
کدامین صحنه بازی کرد این سان با دل چشمت
چه استادانه روشن کرد تکلیف دل ما را
سیاق مرزبندی های حق و باطل چشمت
بیابانیم ای دریا، نسیمی قسمت ما کن
از آن جغرافیای بی نظیر ساحل چشمت
من از این آب و جارو کردن بسیار فهمیدم
چه مهمان عزیزی داشتی در منزل چشمت
شاعر:محمدحسین رشیدی
◾آسمان عشق
◾بیستاره نمیماند
تا شراب عشق در این باده است
شور شیدایی همیشه ساده است
روایان گفتند با بانگ جلی
این شهادت فخر، فخری زاده است
خبر آمد که گُل گلشن عشق
با تبرهای ستم پرپر شد
عاشقی جان به کف ...عاشورایی
به فدای پسر حیدر شد...
بر دلم افتاده داغ تازه ای
سوختم از آهِ بی اندازه ای
باز هم مظلوم! با عشق و جنون
غوطه ور شد یک تنِ دیگر به خون
آنکه با ایمان و از عمقِ وجود
با جهادِ علم ِ خود در صحنه بود
دست و پایِ کفر را لرزاند سخت
با هدف، پایِ ولایت ماند سخت
سهم خود را خوب از دنیا گرفت
عاقبت رزقِ «شهادت» را گرفت
یک ظریف و نکته دانی با بقین
گفت دستاورد برجام است این
صحنۂ جنگ است! جنگِ تن به تن
شد قلم عمری سلاح گرم من
مرگ بر آنکس که با فکر پلید
مرگِ سربازانمان را زد کلید
مرگ بر تدبیرِ سرشار از ضرر
مرگ بر سازشگر و بر فتنه گر
دم به دم بستند راه انتقام
مرگ بر هر چه نفوذی در نظام
بی شرف های لعینِ دور و بر
نشنوم حرف از توافق را دگر
ای منافق ای یهودِ بی وجود
داغ سختِ حاج قاسم بس نبود؟!
با ترور هر لحظه چندین تن گرفت
انتقام سخت را دشمن گرفت
سخت؛ محکم ضربه خوردیم از قدیم
هر زمان، هر جا که کوتاه آمدیم
تا ابد این را بدان ای صهیونیست
خطّ پایانی برای علم نیست
دارد آری رویش ِ پیوسته ای
خونِ دانشمندهای هسته ای
کور خواندی! باز هم داریم ما...
شهریاری ها و فخری زاده ها
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
کشتند تو را ای دژ مستحکم ایران
تا باز بر این خاک ستمدیده بتازند
تو روح دماوندی و زینروست تو را کشت
ضحاکِ کمینکردۀ در کوه دماوند
تو زادۀ فخری و یقین فخر فروشد
ایران به تو و عشق تو، بر نام تو سوگند
داغ تو گران است، ولی گریه از آن است:
با قاتل تو از چه نشستیم به لبخند؟
با قاتل تو از چه نشستیم و نکشتیم
او را که دگرباره برونکرده سر از بند
ای داغ تو یادآور داغ همه خوبان
وی خون تو آمیخته با خون خداوند
آه ای گل گمنام! سرانجام شهادت
عطر تو در این دشت سیهپوش پراکند
ما زنده به عشقیم، اگرچند حسودان
گویند چنینیم و چنانیم بهترفند
بگذار بمیریم و بمیریم و بمیریم
بگذار بگویند و بگویند و بگویند
آنگاه ببین روید از این ریشۀ خونین
صد ساقۀ سرزنده و صد شاخ برومند
ایران من! امروز تو را صبر روا نیست
این وازدگی تاکی و این حوصله تا چند؟
برخیز و ببین دخترکان تو چو یاقوت
زین خون مقدس به گلو بسته گلوبند
برخیز و ببین رزمکنان تو صفاصف
خنجر به کمر بسته و بر سر زده سرب...
خبرش سخت بود و حیرتبار
غم شده روی شانه ام آوار
باز حرف ترور شده، ای داغ
دست شوم از سر وطن بردار
دست دشمن به تیغ، اما من
از خودی زخم خوردهام انگار
مرز ما مرز امنیت بوده
آی اهل مذاکره هشدار
لک خون روی کفش های شماست
گفتگو کرده اید با کفتار
گرچه نامردها علم شدهاند
گرچه هی بزدلی شده تَکرار
ما ولی پای عشق میمانیم
خونمان گر فدا شود صدبار
باغ ما مملو از گل لاله است
ای علفهای هرز بی مقدار
«راه تکرار بر خطر بستند»
آه یادش به خیر درس دو یار
بستن راه این خطر، عزم است
عزم ماندن جلوی استکبار
قدرت ما یقین و دانش ماست
نه زبان زبون سازشکار
انتقامی شگرف میخواهیم
خنده بیعقلی است بر سگ هار
برخیزبرادرم که وقت یاری است
پیغام حسین و کربلا بیداری است
امروز ، یزیدِ بی شرف آمریکاست
والله که با یزید، سازش، خواری است
بر دست گرفته ایم «سر» _ می گردیم
هر ثـانیه ، دنبـال ِ خــطر می گردیم
خوردیم قسم به عشق تکثیر شویم
مـا را بکـشید ، "زنـده تـر" می گردیم
ای جلوه ی عشق، عشق فوق العاده
افلاک نشینِ روی خاک افتاده
گمنام! شهادتت مبارک باشد
نشناختمت محسن فخری زاده
سرباز سپاه حاج قاسم بودی
گفتی چه به سردار، سرِ سجاده؟
این مرگ، تلاشِ صلحِ آمریکائی است
بیدار شوید ملّت آزاده
ای ننگ به حامیان اسرائیلی
ای لشکر صاحب الزمان(عج) آماده!
دیروز مالک پر زد و امروز عمار
آقای ما بارِ دگر گشته عزادار
تاریخ گوید : روزِ عاشوراست جمعه
وقتِ سحر یا که غروبش دارد؛ اسرار
فیض سحرگاهش نصیبِ حاج قاسم
شد حاج محسن عصرِ جمعه مستِ دیدار
باید ابوموسای این لشگر بداند
با بی بصیرت ها شود تاریخ؛ تکرار
مردم به آمریکای تو بی اعتمادند
بدعهدی برجام یادت رفته انگار
در داخلِ کشور مدیریت نداری.
قدری از این وابستگی ها دست بردار
ثابت نشد؟!در این همه کار ِ جهادی
نسل جوانِ ما بُوَد چون شیرِ پیکار
دشمن بداند این حرم عباس دارد
یک لحظه این لشگر نمانده بی علمدار
تا مرگ ِ اسرائیلیان چیزی نمانده
ای شیعه بغضِ خویش ؛ درسینه نگهدار
روز ظهورِ یار نزدیک است مردم
ای کاش جانِ ما شود قربانیِ یار
شعرِ بدون روضه تاثیری ندارد
سربسته گویم حرف خود با قلب ِ غمدار
بین ِ در و دیوار عطرِ سیب آمد
بین در و دیوار مادر شد گرفتار
آن سینه ای که بوسه گاه مصطفی بود
در پشت در زخمی شد از داغیِ مسمار
اینجا میان کوچه ها مادر زمین خورد
افتاد راه دخترش زینب ؛ به بازار
شهید کن که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
شهید کن که شهیدان بریده از جسم اند
شهید کن که شهید از ازل همه جان است
ببار تیر بلا لحظه لحظه بر سر ما
که سرو، مستِ همین قطره های باران است
به مورها برسانید از سپاه علی
که نام یک یک سرباز ها سلیمان است
به خون تپیده و بر خاک قطعه قطعه شده
شبیه یار شدن آرزوی یاران است
به دیده ی تر ما رنگ یأس و رخوت نیست
سپاه عشق کماکان میان میدان است
نه... حزن و سستی از این داغ ها به ما نرسد
که "انتم الاعلون" از اصول قرآن است
حرام می شود از این به بعد خواب شما
که خشم حیدریِ شیعه سخت و سوزان است
...
در انتظار ظهوریم و خوب می دانیم
کنار مهدی ما لشگر شهیدان است
◾تقدیم به شهید
◾عرصه علم و فناوری
◾شهیدمحسن فخریزاده
عصرجمعه صدای تیروتفنگ
مردم شهر را خبر میکرد
آی مردم به هوش،گویا که
عاشق دیگری سفر میکرد
سنگر علم و دانش ایران
خالی از نخبگان نخواهد ماند
نجم ثاقب همیشه نورانیست
بی ستاره جهان نخواهد ماند
فخر ایران زمین ز پا افتاد
هیبت کوه زان میان گم شد
با دماوند شانه در شانه
لیک این آبروی مردم شد
لرزه بر قامت دماوند است
نالهی ارجعی بگوش آید
جام در دست ساقی مستان
از جنان پیر می فروش آید
پیر میدان جبههها جان داد
گرم شد آبسرد از خونش
در خزان لاله گر خزانی شد
نوبهار است روی گلگونش
فاطمیه شهید میخواهد
خوش به حال شهید این دوران
فاطمیه بخوان دو خط روضه
مهدی فاطمه شود گریان
یادم آمد ز نوبهار علی
کوچهی شهر لالهزاری شد
قاتل فاطمه در آن میدان
همه گفتند زخم کاری شد
#شهیدفخری_زاده
فیض بزم حق هیمشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد هر که مست باده نیست
"پله پله تا ملاقات خدا" سهل است...لیک
خواب می ماند هر آنکس شب، سرِ سجاده نیست
حاج قاسم، شهریاری، احمدی روشن...بلی
جز شهادت مقصدی در آخر این جاده نیست
زادگاه رستم است اینجا به اهریمن بگو:
کشور من خالی از امثال "فخری زاده" نیست
از نگاه سر بزیرش در یگانه عکس او
می توان فهمید او آقاست، آقا زاده نیست!
هر که خشنود است از تحریم و قتل ما، بدان:
بی گمان هم دین ندارد او و هم آزاده نیست
آخرین عوعوی صهیون است بازش کن نترس
این سگ مردار را که حاجت قلاده نیست
میهنم از اسب افتاده ولی از اصل، نه!
میهنم زخمی است، اما از نفس افتاده نیست
مخواه تا بنویسند ناتوان بودیم
فقط دو تا لب خالی و یک دهان بودیم
مخواه تا بنویسند اهل ترس شدیم
مخواه تا بنویسند سر گران بودیم
کنون که حرف درشتی زدند، حرف بزن
مخواه تا که بگویند بیزبان بودیم
شکستهاند سبو را، سبویشان بشکن
مخواه تا بنویسند رایگان بودیم
در آبسرد فرو ریخت کوه غیرتمان
فریبخورده نیرنگ ناکسان بودیم
به سربهزیری عکس شهید خیره بمان
نگاه کن که ببینی چه بینشان بودیم
قلم بگیر و به ما تیغ انتقام بده
نشان دهیم چنانیم و آنچنان بودیم
بخواه خون بدهیم و نشانشان بدهیم
اگرچه تنها بودیم، قهرمان بودیم
سَرو دگری روی زمین افتاده
در راه حسین بن علی جان داده
خون داد که این علم نیفتد به زمین
سرباز ولی "محسن فخری زاده"
شاعر:احمدقاسمی راد
ما بهر شهادت گل پرپرمان
از حضرت عشق وقت خواهیم گرفت
ای دشمن دین گوش کَرَت را وا کن
والله که انتقام سخت خواهیم گرفت...
بسمه تعالی
داغ دل ما تازه ، یکدفعه ی دیگر شد
یک شاخه گل خونین تقدیم به رهبر شد
مهدی پسر زهرا، ای جان جهان باز آ
در جمعه ی خونینی ، سرباز تو پرپر شد