آسمان غصه ی تو را دارد
این سفر جاده ی بلا دارد
آخرش را به خیر کن یا رب
کاروان قصد کربلا دارد...
- دوشنبه
- 4
- فروردین
- 1399
- ساعت
- 14:05
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
آسمان غصه ی تو را دارد
این سفر جاده ی بلا دارد
آخرش را به خیر کن یا رب
کاروان قصد کربلا دارد...
مُحَرم آمد و بر عالمی شادی مُحَرم شد
به فردوسِ بَرین زَهرا به آه و ناله هَمدم شد
به یاد آمد زِ شُور نِینوا شاهِ حِجازی را
زِ آهنگِ حسینی چارگاهِ سُوز، ماتم شد
عِراقی راهِ منصوری نمود و از مُخالف زد
مُخالف راست بنمود و سپس از راستی خَم شد
جفا گویا زِ کُوفی بر مُرادِ آلِ بُوسُفیان
از اوّل بر علی و آلِ او فرضِ و مُسلم شد
زِ نامردی کُوفی از زنی پیشانی حِیدر
به محرابِ عِبادت شَق زِ تیغ اِبن مُلجم شد
زِ بَد عهدی کُوفی قلب زار مُجتبی خون شد
سپس بر آن جَراحَت سُودهء الماس مَرهَم شد
پس از قتلِ امام مُمّتحَن کُوفی به مهمانی
حسین را خواند و آنگه قَتلَ مهمان را مُصَمّم شد
زِ پا در کربلا اَفکند نَخل قامت اَکبر
کمانی، سَروِ قَدِ مُصطفی در جَنت از غم شد
نشد قانع به حلقِ نازک شِشماهۀ اصغر
نشانِ تیر سه پهلوش قَلبِ قَلب عالم شد
چو شِبهِ بُوتُراب افتاد بر روی تُراب آن دَم
نَوا خوان؛ لِیتنی کُنت تُرابا عَرش اَعظم شد
فلک وا حِسرتا گو کَز چه خُورشیدِ جهان تابش
بزیرِ سُمِ مرکبها به خاکِ تیره مُدغم شد
شهی کَز کآنِ اِحسانش نِگین بخشد سُلیمان را
جدا انگشتش از دیوِ لَعین از بهرِ خاتم شد
مَلک در نُه فَلک بر سر زنان زین ماتمِ عُظمی
فَلک رُخ نیلگون اَندر عزای فَخر آدم شد
به چرخِ چارمین از بهرِ نُور دیدهء زَهرا
سرِشکِ خون روان از دیدهء عیسی اَبنِ مریم شد
(شهابا) ار که خون باری بجای اشک چون اَنجُم
کم است از آنکه زَخمش را به عالم گریه مَرهَم شد
سخت بیتاب است و در جانش بلا انداخته
کلّ عالم را به یاد کربلا انداخته
در حضورِ کائنات و روبرویِ اهل عرش
نوحه خوانی کرده و شور و نوا انداخته
سفرهٔ پر برکت ماه محرّم را مدام
بیشتر از هر کجا، اطراف ما انداخته
در حضورش نوکری امسال هم قسمت نشد
نفْس، ما را آخر از چشمش چرا انداخته؟!
شهر را محض عزاداری مهیّا کرده و
دشت را یادِ غروبِ نینوا انداخته
بر فراز خیمه گاهش پرچم ِ مشکی زده
حضرت صاحب عزا، شالِ عزا انداخته
مانده ردّی از غم و دلشوره رویِ صورتش
باز هم بر گونه هایش اشک، جا انداخته
ذکر «یا جدّاه» بر لب دارد و مضطر شده
روضه خوان او را به یاد بوریا انداخته
عمری از داغِ به غارت رفتنِ آن پیراهن
با چه آهی روی دوش خود عبا انداخته
برده سمتِ علقمه گریان؛ گریزِ روضه را
بر زبانِ روضه خوان «أدرک أخا» انداخته!
سلام علی ساکن کربلا (3)
-------------------
دوباره غم و ماتم و شور و شین
دوباره به روی لبم شد حسین
دوباره سیه پوش ماتم شدم
عزادارگودال سرخ نور دو عین
--------------،--------،
دوباره شده روضه خوان فاطمه
حسین یا حسین بر لبم زمزمه
به کوری چشم حسودان بلند
حسین یا حسین را بگو بی واهمه
-------------------
بخوان نوحه ای نوحه خوان بهر ما
بخوان روضه از داغ و اشک و جفا
بخوان هر شب جمعه نزد رسول
تو از خیمه و قتلگاه هر کجا
--------------------------
دو باره به گوش میرسد بانگ غم
دوباره به پا پرچم وشعرازمحتشم
دوباره علامت علم شور عشق
دوباره رسیده نوای عزای حرم
----------------------
سلام علی ساکن کربلا(2)
باز دلم نغمه ی ماتم گرفت
بوی خدا بوی محرم گرفت
صدای زنگ قافله می رسد
ارض وسما را همه جاغم گرفت
قصه ی کربلای خونین یار
جان ز همه عالم و آدم گرفت
اعوذ بالله من الکربلا
برلب پرفیض حسین دم گرفت
غصه قلب زینب از هجر یار
شیون پیغمبر خاتم گرفت
زمزمه ی غریب مادر حسین
از بصرش اشک دمادم گرفت
ناله ی طفلان ز عطش بی گمان
صبر و قرار از دل علقم گرفت
نوای مظلوم حسین غریب
خواب ز چشم همه عالم گرفت
شعر حزین محتشم تا ابد
نقش به هر بیرق و پرچم گرفت
سینه ی عشاق ز مهر حسین
مهر شد و عشق مجسم گرفت
#محرم_۱۴۰۳
#سلام_بر_محرم
از روزِ ازل این شده آویزه ی گوشم
من عشقِ حسین را به عالم نفروشم!
#هستی_محرابی
ناله ای دل فصل جانسوز عزاست
ماه ماتم آمد و در سر نواست
قلب عشّاق حسین بن علی
در حوالّی زمین کربلاست
شاعر: محمد مهدی عبدالهی
زنده ماندم شب غمت آمد
ماه شب های ماتمت آمد
ساعت کار گریه کردن شد
فصل باران نم نمت آمد
حضرت یاس ناله سر داد و
بوی سیب محرمت آمد
مادرت گریه کن صدایم کرد
گفت شب های محرمت آمد
من شنیدم که اشک مرهم توست
کشتۀ اشک مرهمت آمد
بوی پیراهنی که غارت شد
تا حوالی پرچمت آمد
دل من را به کربلا ببرید
تا فراسوی نیزه ها ببرید
آمدم تا که نوکرت باشم
نذری پای منبرت باشم
منت توست بر سرم ور نه
من که هستم؟ که یاورت باشم
اذن گریه بده به چشمم تا
زخمی زخم پیکرت باشم
می شود پای نیزه ظهر دهم
زائر زخم حنجرت باشم
یا که با گریه های ده شبه ام
مونس داغ مادرت باشم
یاکه مثل نسیم پشت سرِ-
-ناقه دنبال خواهرت
زنده ماندم شب غمت آمد
ماه شب های ماتمت آمد
ساعت کار گریه کردن شد
فصل باران نم نمت آمد
حضرت یاس ناله سر داد و
بوی سیب محرمت آمد
مادرت گریه کن صدایم کرد
گفت شب های محرمت آمد
من شنیدم که اشک مرهم توست
کشتۀ اشک مرهمت آمد
بوی پیراهنی که غارت شد
تا حوالی پرچمت آمد
دل من را به کربلا ببرید
تا فراسوی نیزه ها ببرید
آمدم تا که نوکرت باشم
نذری پای منبرت باشم
منت توست بر سرم ور نه
من که هستم؟ که یاورت باشم
اذن گریه بده به چشمم تا
زخمی زخم پیکرت باشم
می شود پای نیزه ظهر دهم
زائر زخم حنجرت باشم
یا که با گریه های ده شبه ام
مونس داغ مادرت باشم
یاکه مثل نسیم پشت سرِ-
-ناقه دنبال خواهرت
شب اشک و شب آه و شب غم
شب دلواپسی و حزن و ماتم
میان سینه قلبم بی قرار است
محرم آمده ای دل محرم
***
سر آمد دوره ی خاموشی من
ببین تاب و تب چاووشی من
رسیده روزهای غربت تو
رسیده وقت مشکی پوشیِ من
***
محرّم ماه ایثار است و غیرت
رسیده موسم تجدید بیعت
اگر تا کربلا رفتی دل من
مشو راضی به کمتر از شهادت
شاعر:یوسف رحیمی
منبع:سایت حسینیه
میخوانمَت این روزها ی سرخ
مَردم عزادارند و مشکی پوش
من نینوایت را بغل کردم
در این خرابه با لبی خاموش
میخوانمت این سمت ِ گندمزار
در متن ِ ریزش های سیب سرخ
تصویرهامان را ببینی زرد
افتاده ایم اینروزها از جوش
متن ِ هبوط ِ تلخِمان هرچند
تکرار ِ تکرار است و بی توبه
مشقیم مکتب خانه ها مان را
با خدعه های بانگ ِ نوشا نوش
در دسته های سینه زن هایت
فریاد ها خاموش و دلگیرند
زنجیر زن ها از خروش توست
زخمیست اینسان داغشان بر دوش
هرکس برایت نذر ِ دل دارد
مشکل نماد ِ نسل امروزست
روی اَلَم ها سبز میبندیم
با روسری یا تکه ای تن پوش
ما نسل ِ گندم های مطرودیم
در برزخی محروم و طولانی
هر روز با سیبی که میچرخد
شیط
ورود به محرم
دمید روح غم اندر، تن مه غم عالم
تو نوحه سر بده چون شد، عزای اشرف آدم
لباس تیره به تن کن، ز داغ نوحه تو سر کن
که گشته ماه عزا و ، دوباره گشت محرم
سرشکسته ی خود را، شکن دوباره ز داغش
بزن به سر ز غم او، بزن به سینه تو هردم
مه عزای دو عالم، رسیده ایها العالم
که هر شب مه غم شد، شب غم و شب ماتم
سرم هوای تو دارد، دلم هوای حریمت
بده پری به کبوتر، ببین شکسته دو بالم
همین که اشک بریزم، برای اشک تو آقا
برای من شده کافی، همین دو قطره ی نم نم
سروده : جعفرابوالفتحی
پایگاه اطلاع رسانی اشعار جعفر ابوالفتحی
www.jafar-abolfathi.blogfa.com
(بازم محرم، باز روضه ی چشماتون
باز مرثیه ی بارون،باز گریه ی زهرا
بازم محرم،بی چارگی زینب
اوارگی زینب،سرگشته صحرا)(2)
محرم،شور و حاله محرم،اه وناله
محرم،فصل الاله محرم،گل غمینه
محرم،سوز سینه محرم،بزم هر ساله
(به اذن زینب ،دیوونه م،دیوونه م
برا داداشش-می خونم،می خونم
از کرم حیدر-مجنونم،مجنونم)(2)
حسین اقام-ثارالله(4)
بازم محرم،خورشیده که تب داره
ابری که نمی باره،شرمنده شده اب
بازم محرم،خون دل یک مادر
اصغر می زنه پرپر،وای از دل ارباب
محرم،دل می گیره محرم-گل می میره
محرم-اسمون تیره محرم-ماه عشقه
محرم-راه عشقه محرم-نقش تقدیره
دوباره وقت شیدای،شیدای
دل اشنای تنهای،تنهای
گذشته کار از رسوای،رسوای
به ا
کم کم از ره می رسد ماه حسین
ماتم و غم های جانکاه حسین
تا محرّم هم ،زمان اندک بُود
پس بنال ای دل سرِ راه حسین
شاعر:محمدمهدی عبدالهی
محرمت کی تحویل می شه
بیام پا سفره ی عزات بشینم
میون بزم نوکرات بشینم
تو ساحل گریه کنات بشینم، با گداهات بشینم
چش به راتم بیای، دل منو غوغا کنی
هر شب هیئتو، مهمونی زهرا کنی
می گم با شور و باحال، بده منو پر و بال
برات بمیرم امسال
حسین ارباب بی کفنم 3
روشن می شم با پرچم سیات
غم عجیبی داره ابر چشام
بارونیه گریه می شه گونه هام
غریب مادر می شه بغض صدام
آقاجون شور و نوام
شور سینه زنات، می زنه به زخمم نمک
روز و شب ذکرمه، یا لیتنا کُنّا معک
می خوام کارم شه دنبال، بشه سهم من اقبال
برات بمیرم امسال
حسین ارباب بی کفنم
تموم نمی شه شوقم حسین
از روضه ها و اشک نم نمی ام
از نوحه و زمزمه هر
ای هلال خون دوباره سر زدی
ای محرم بار دیگر آمدی
زخم دل با دیدنت کاری شده
خون به دامان افق جاری شده
در تو باغ لاله ی پرپر بود
عکس لبخند علی اصغر بود
ای هلال خون چرا باز آمدی
گر چه خونینی سرافراز آمدی
در تو بینم اشک خیر الناس را
زخم فرق حضرت عباس را
در تو بس داغ مکرر دیده ام
پیکر صد چاک اکبر دیده ام
در تو بینم خیمه های سوخته
کام خشک و دامن افروخته
در تو بینم صورت و خاک تنور
در تو بینم سینه و سم ستور
در تو بینم جسم هفتاد و دو تن
غرق خون افتاده بی غسل و کفن
در تو بینم گریه ی دُردانه ها
کعب نی برروی کتف و شانه ها
در تو بینم یاس نیلی پوش ها
در تو بینم خون روان از گوش ها
در تو پ
دل من گرفته باز محرمه محرمه
فصل گريه ها و فصل ماتمه محرمه
خيمه ي عزا رو توي دلها بر پا بكنيم
معجر سوخته ي عمه پرچمه محرمه
با همون چادر خاكي مادر دلامونو
سياهپوش كنيم كه موسم غمه محرمه
دوباره روضه بخونيم و با هم گريه كنيم
كه دواي دردا اشك نم نمه محرمه
پرچم سياهي رو سر در خونه بزنيم
دهه ي عزاي اسم اعظمه محرمه
دوباره ميجوشه اشك توچشماي نهرفرات
بيقرار و پريشونه علقمه محرمه
خدا مي دونه ديگه دلهامون آروم نداره
شده يا حسين گل لب همه محرمه
السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين
اين شبا زمزمه هاي هر دمه محرمه
كجائند هيئتيا ، ميون دارا ، سينه زنا
بساط عزاداري فراهمه محرمه
پر و بال جبرئيل فر
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسلهها ، سلسلهها، سلسلهها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین آید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های
***
از کوفه خبر میرسد از غربت مسلم
از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا
آغاز ماه محرم
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشمهای بسته ما کن
تمام آفرینش بیتو باشد، جسم بیجانی
بیا با یک نگه، بر خلق، اعجاز مسیحا کن
بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم
بیا و چشم ما را، از سرشک سرخ، دریا کن
بیا دست یداللهی، برون از آستین آور
طناب خصم را، از دستهای عمّهات وا کن
کنار علقمه با مادر مظلومهات زهرا
دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن
سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی
بیا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن
بیا! با اشک کن، همچون عموی خویش، سقّایی
بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن
بیا بیرون بکش از حنجر ششماهه، پیکان را
پسر که ذبح شد از تیر قاتل، فکر ب
شعر آغاز ماه محرم
یا صاحب الزمان
صدات، بُرد دلم را به آسمان مهدی
خوش است از تو شنیدن دعا بخوان مهدی
فدای حنجرۀ خستهات شوم مولا
بخوان که با تو بخوانند، حاجیان مهدی
کدام خیمه، به دور تو، حاجیان جمعاند؟
کجا، دو دست گشودی بر آسمان مهدی
خوشا به حال دل اهل خیمهای که تو را
چو جان خویش گرفتند، در میان مهدی
رسد ز حنجرۀ سنگهای مکه به عرش
صدای نالۀ «یا صاحبالزمان» مهدی
بیا که اشک بریزیم با تو در عرفات
به یاد جدّ غریبت، ز دیدگان مهدی
تو ساکن عرفاتی و جدّ مظلومت
ز مکه سوی بیابان بوَد روان مهدی
نگاه ما همه مانده، به اشک دیدۀ تو
نگاه توست به دنبال کاروان مهدی
هنوز، پرچم سرخ حسین میخواند
سرود «سیدی الغو
محرّم است بیا
عزای اشرف اولاد آدم است، بیا!
عزیز فاطمه! ماه محرّم است بیا
هلال ماه عزا میدهد ندا به فلک
که ماه گریه و اندوه و ماتم است بیا
پریده رنگ ز رخسار مادرت زهرا
قد رسول خدا در جنان، خم است بیا
لوای سرخ حسینی ندا دهد همه دم
که غیر تو چه کسی، صاحب دم است بیا
اگر شوند سماوات، چشمه چشمۀ اشک
به یاد قطرۀ خون خدا کم است بیا
به زخمهای تن پاره پارۀ شهدا
خدا گواست، که تیغ تو مرهم است بیا
هنوز غرقه به خون، ماه روی عباس است
هنوز نقش زمین، دست و پرچم است بیا
بیا که پر شده از ذکر «یا حسین» جهان
بیا که ولوله در خلق عالم است بیا
هر آن دلی که به یاد حسین میسوزد
در آن شرارهای از شعر «میثم» است بیا
غل
هلال محرم
ای جگر سوخته! آتش بگیر
سینۀ افروخته! آتش بگیر
ناله! چرا حبس شدی در درون؟
بغض، شو و بشکن و باز آ برون
اشک! به چشم همگان خون شوی
روح! ز جسم همه بیرون شوی
باز شده قلب افق، چاکْ چاک
کاش شود عرش خدا، نقش خاک
مهر! میفروز که روز جزاست
ماه! سیه پوش که ماه عزاست
اهل عزا! ماه عزاداری است
خون شهیدان ز افق جاری است
ماه حرام است، چرا ای هلال
خون حسین ابن علی شد حلال؟
ناله و فریاد همه بر ملاست
ملک خدا، آینۀ کربلاست
آینهای شُسته به دریای خون
مثل جمال شهدا لالهگون
آینۀ حنجرهای، چاکچاک
از دم او رفع عطش کرده خاک
آینۀ یک بدن ریز ریز
از اثر نیزه و شمشیر تیز
گریۀ دریاست، در این آینه
صورت سقّاست، در
هلال محرم ( نوحه سوم )
هلال ماه خون، دمیده
قیامت کبری، رسیده
رنگ از رخ زهرا پریده
یا زهرا سرت سلامت
یا زهرا سرت سلامت
ماه شهادت حسین است
فاطمه را، خون، در دوعین است
عباس، مقطوع الیدین است
یا زهرا سرت سلامت
یا زهرا سرت سلامت
ای ساربانها تا توانید
آهستهتر محمل برانید
جای «هدی» نوحه بخوانید
یا زهرا سرت سلامت
یا زهرا سرت سلامت
ای ماه خون، چه بیوفایی
از تو رسد بوی جدایی
قتلگه خون خدایی
یا زهرا سرت سلامت
یا زهرا سرت سلامت
از ماه خون، ریزد ستاره
چگونه میکند نظاره
بر آن گلوی پارهپاره
یا زهرا سرت سلامت
یا زهرا سرت سلامت
قامت گردون، شد، هلالی
چون قامت مولیالموالی
فاطمه را بُوَد چه حالی
cعمو سوخت (حضرت عباس
چو هوا گشت پريشان و
عطش از همه سو ريخت
به جان همه طفلان
مه تابان همه هاشميان
رفت به پيش شه خوبان
که مرا فرصت ميدان بده اقا
که رسيده است به لبهاي
همه اهل حرم جان
همه طفلان شده گريان
شده نالان شده بي تاب وپريشان
شکم خويش گذارند به نم هاي بيابان
همه گويند عمو اب ندارد
جگرم تاب ندارد
که علي اصغر شش ماهه ي تو خواب ندارد
چو شه کون ومکان ديد
که چشمان برادر
شده لبريز غم واشک
يکي مشک به او داد و
به لبهاش دعايي
که خدا پشت و پناهت
که دلم چشم به راهت
به فداي رخ ماهت
روي اسب شد و
هي زد طرف علقمه
در لشکريان همهمه افتاد و
جهان زمزمه مي کرد
اميد همه برگرد
مرو علقمه برگرد
به کف باد رها
طره
به خیمه نام بلندت شگوم می آرد
به خیمه نام بلندت شگوم می آرد
علم به دست، مرامت رسوم می آرد
فراز دوش تو هفت آسمان اهل خیام
قمر برای عشیره نجوم می آرد
تو باب حاجنی و مرده می کنی زنده
قضای تو به قدر هم لزوم می آرد
برای برگ شفاعات حشر، مادرمان
"کف" تو را جهت مُهر و موم می آرد
نرو که عمر علی اصغرم به مشک توست
نرو که رفتنت اوقات شوم می آرد
نرو سکینه بفهمد ز پای می افتد
نرو که بعد تو دشمن هجوم می آرد
نرو که قافیه را باختم، بدون تو
عمود خیمه ات انداختم بدون تو...
***********
پس از تو کاسه ی صبر برادرت سر رفت
گرفت وعده ی قنداقه و به لشکر رفت
از آن سه شعبه که چشم تو را زهم پاشید
یکی به
ای بهترین بهانه برای گریستن
ای بهترین بهانه برای گریستن
ای داغ جاودانه برای گریستن
در راه بازگشت به خود عشق کاشته شد
داغ تو را نشانه برای گریستن
شش سوی لاله می دمد-ای عشق-بازکن
راهی از این میانه برای گریستن
در راه کربلای تو هر لاله می دهد
ما را به کف بهانه برای گریستن
آماده شو فرید به فتوای بازگشت
در خلوت شبانه برای گریستن
شاعر: قادر طهماسبی
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است
مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد
مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد
وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید
مــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟
«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید
خواهید از خدا که در این شصت روز عمر
در بـیـن روضــه هــا نـکـنــد کـم بـیـاوریـد
این اشک ها برای حسینی شدن کم است
صـد چـشـمه چـشـم، کوثـر و زمـزم بیـاوریـد
هنگام روضه خواندن ذاکر درون ذهن
تصـویــر قـتلــگـاه مــجـسّـم بیــاوریـد
هر سینه نیست قبر حسین و مطاف او
در هـیـئـت غـمـش دل مَـحـرم بـیــاوریـد
«فَلتُلطَمُ الخُدود و تُشَقُّ الجُیوب» را
بـر گـونه ها و سـینه فـراهـم بـیـاوریـد
رخت سپید کنده و در گنجه اف
دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است
شميم عاطفه در کوچه ها رها شده است
دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است
وزيده در همه جا عطر سيب حضرت عشق
قسم به ساحت گريه قسم به ساحت عشق
دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد
به عرش روشن کرب و بلا دلم را برد
دوباره ماه محرم، رسيده ماه عزا
غروب غربت جانکاه سيدالشهدا
صدا صداي قديمي طبل و زنجير است
فضا فضاي صميمي ولي چه دلگير است
خروش نالهي حيّ علي العزا در راه
دوباره قافلهي روضه هاي ثارالله
برات گريه دوباره به چشممان دادند
به ما حسينيهي گريه را نشان دادند
حسينيه است؟ نه، خيمه؟ نه، کربلا اينجاست
مزار خون خدا في قلوب من والاست
محرم آمده آقا صدايمان کردي
براي عرض ارادت
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
- چند بند از یک مربع ترکیب عاشورایی-
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذ