اشعار و پندیات

مرتب سازی براساس

غزل شعر اعتراض -(سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!) * زهرا بشری موحد

579

غزل شعر اعتراض -(سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!) سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!
دانه‌ها را چیده‌اند اما به سوی دام‌ها

هر که پای برگه‌ها را، مست، امضا می‌کند
پای خون را باز خواهد کرد در حمام‌ها

این جماعت نیست! جمعی از فراداهای ماست!
ساز خود را می‌زند تکبیرة‌الاحرام‌ها

ای مسلمان! دین نداری لااقل آزاده باش
کفرها گاهی شرف دارند بر اسلام‌ها

راه سختی پیش رو داریم بعد از کربلا
سنگ‌ها در کوفه‌ها، دشنام‌ها در شام‌ها

آه اگر مولا چراغ خیمه را روشن کند
آه اگر روشن شود تاریکی ابهام‌ها

آه از آن بزمی که بعد از لقمه‌های چرب و نرم
جام‌های زهر می‌نوشیم از «برجام»ها...

  • پنج شنبه
  • 2
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

غزل شعر تعلیمی -(دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند) * حافظ شیرازی

611

غزل شعر تعلیمی -(دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند) دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بی‌خود از شعشعۀ پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینۀ وصف جمال
که در آن‌جا خبر از جلوۀ ذاتم دادند

من اگر کام‌روا گشتم و خوش‌دل چه عجب
مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن‌روز به من مژدۀ این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجر صبری‌ست کزآن شاخ نباتم دادند

همت «حافظ» و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند

  • پنج شنبه
  • 2
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر اخلاقی -(باید که گناه را فراموش کنیم) * سید ابوالفضل مبارز

572

شعر اخلاقی -(باید که گناه را فراموش کنیم) باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
حیف است که در بلندی این یلدا
کوتاهی عمر را فراموش کنیم

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مثنوی -(آمدم از شب تاریک به فردا برسم) *سیده‌ تکتم حسینی

1066
2

شعر مثنوی  -(آمدم از شب تاریک به فردا برسم) آمدم از شب تاریک به فردا برسم
از بد و خوب گذشتم که به اینجا برسم

پشت سر، خاطرۀ کودکی‌ام جا مانده
یک نفر در دل من هست که تنها مانده

با دل خسته کسی کاش که راهی نشود
هیچ‌کس، هیچ‌کس، آواره الهی نشود

خانه‌ام سوخت، اگر این همه راه آمده‌ام
«از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ام»

از غم و درد دلم کاش که آکنده نبود
جنگ در کشور من کاش پناهنده نبود

باغ‌ها را بغل بوتۀ خشخاش ببین
زشت و زیبای مرا مثل خودت فاش ببین

من همانم که نرفته‌ست غمت از یادم
تو همانی که زمین خوردی و من افتادم

پای یک چشمه نبوده مگر آبادی‌مان؟
پس چرا دور شده خانۀ اجدادی‌مان؟...

هشت سال از تب یک عشق سرودم با تو
من مگر هم‌نفس جنگ نبودم

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(دل آگاه ز تن فکر رهايی دارد) * صائب تبریزی

637
1

شعر غزل تعلیمی -(دل آگاه ز تن فکر رهايی دارد) دل آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد

منزل ماست كه چون ريگِ روان ناپيداست
ورنه هر قافله‌‏اى راه به جايى دارد

نيست ممکن که ز کارش گرهی باز شود
رهنوردی که غمِ آبله‌پايی دارد

دردِ درمان طلبی‌هاست كه بى‌درمان است
ورنه هر درد كه ديديم دوايى دارد

مژه بر هم نزد آيينه ز انديشهٔ چشم
خواب راحت نكند هركه صفايى دارد

اين كه از لغزش مستانه نمى‌‏انديشد
مى‌‏توان يافت كه دل تكيه به جايى دارد...

گر نسازد به ثمر کام جهان را شيرين
سرو آزادهٔ ما دست دعايی دارد

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر رباعی اخلاقی -(چون صبح، کلید آسمان می‌دهدت) * علی اصغر دلیلی صالح

523

شعر رباعی اخلاقی -(چون صبح، کلید آسمان می‌دهدت) امام صادق(علیه‌السلام):

«اَلْعِلْمُ جُنَّةٌ»

دانش، سپر است.

? الکافی، ج۱، ص۲۵

چون صبح، کلید آسمان می‌دهدت
عطر خوشِ عمر جاودان می‌دهدت
از پا منشین در ره دانش ای دوست
علم است که در بلا، امان می‌دهدت

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(صفای اشک به دل‌های بی‌شرر ندهند) * محمد علی مجاهدی

606

شعر غزل تعلیمی -(صفای اشک به دل‌های بی‌شرر ندهند) صفای اشک به دل‌های بی‌شرر ندهند
به شمع تا نکشد شعله، چشم تر ندهند

امیر قافلهٔ اشک چشم بیدار است
به دست هر صدفی رشتهٔ گهر ندهند

هوای چشم تو ای گل هنوز بارانی‌ست
چرا به مرغ گرفتار این خبر ندهند؟

مباد خون تو ای گل، نصیب خار مباد
به دست هر مژه‌ای پارهٔ جگر ندهند

ز شرم روی تو گل‌ها ز شاخه می‌ریزند
بگو که قافله را از چمن گذر ندهند

به دست سرو امان‌نامهٔ تهیدستی‌ست
که گفته است که آزادگان ثمر ندهند؟

مراد اهل نظر گنج بی‌نیازی‌هاست
به عالمی نظر کیمیا اثر ندهند

مرید اهل نظر شو که از بلندی طبع
بهای جام سفالین به جام زر ندهند

چه جای ناله که در بارگاه استغنا
مجال آه به دل‌های شعله‌ور ندهند

چو شمع رش

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى) *آیه الله غروی اصفهانی

533

شعر غزل تعلیمی -(گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى) گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى

تو گر از چاه طبیعت به در آیى بیرون
یوسف مملكت مصرى و صاحب جاهى

در ره مصر حقیقت كه هزاران خطر است
نیست چون چاه طبیعت به حقیقت چاهى

تا به زندان تن و بند زن و فرزندى
تو و آزادگى از ماه بود تا ماهى

كنج خلوت بطلب گنج تجلى یابى
دولت معرفت از فقر بجو، نز شاهى

زنگ دل را به یكى قطرۀ اشكى بزدای
به صفا كوش اگر جام جهان‌بین خواهى

چشمۀ آب بقا در خور اسكندر نیست
همتى كن كه كند خضر تو را همراهى

روى در شاهد هستى كن و چون شمع بسوز
ورنه گر كوه شوى باز نیرزى کاهى

«مفتقر» بندۀ درگاه ولایت شو و بس
نیست در ملك حقیقت به از این درگاهى

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:24
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(آزادگی ز منّت احسان رمیدن است) * کلیم کاشانی

745

شعر غزل تعلیمی -(آزادگی ز منّت احسان رمیدن است) آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است

بحری است زندگی که نهنگش حوادث است
تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدن است

امیّد کام یافتن از روزگار ما
فکر گلاب از گل اختر کشیدن است

سیر ریاض عالم جان با حجاب تن
گلزار را ز رخنۀ دیوار دیدن است

در دور ما، ز خسّت ابنای روزگار
دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدن است

در کوی دوست خاک‌نشینی ز حد گذشت
ای تیغ جور، نوبت در خون تپیدن است...

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:39
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت) * کلیم کاشانی

949
1

شعر غزل تعلیمی -(پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت) پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت

وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
رو پس نکرد هرکه ازین خاکدان گذشت

در راه عشق، گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت

حبّ‌الوطن نگر که ز گل چشم بسته‌ایم
نتوان ولی ز مشت خس آشیان گذشت

طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی
یا همّتی که از سر عالم توان گذشت

مضمون سرنوشت دو عالم جز این نبود
کان سر که خاک راه شد از آسمان گذشت

بی دیده راه اگر نتوان رفت، پس چرا
چشم از جهان چو بستی ازو می‌توان گذشت؟

بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
گویم کلیم با تو که آن هم چه‌سان گذشت:

یک روز صرف بستن دل شد به آن و این
روز دگر به کندن دل زین و آن

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:22
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر چارپاره تعلیمی -(کیست امشب حلقه بر در می‌زند) * حمید سبزواری

501

شعر چارپاره تعلیمی -(کیست امشب حلقه بر در می‌زند) کیست امشب حلقه بر در می‌زند
میهمانی، آشنایی، محرمی؟
یا که ره گم کرده‌ای آزرده جان
تا بیاساید ز رنج ره دمی؟

کیست امشب حلقه بر در می‌زند؟
هرزه مستی، رانده از میخانه‌ای
در پی میخانه اینجا آمده
تا بگیرد باز هم پیمانه‌ای

کیست امشب حلقه بر در می‌زند؟
رسته از زنجیرها دیوانه‌ای‌ست!
با جهان دردمندان آشنا
وز جهان عاقلان بیگانه‌ای‌ست؟

کیست امشب حلقه بر در می‌زند؟
سائلی با صد تمنا آمده؟
یا که محرومی ز محرومان شهر
رانده از هر سو به اینجا آمده

کیست امشب حلقه بر در می‌زند؟
آه شیطان است بازی می‌کند
تا بترساند مرا این نیمه شب
در پس در، صحنه‌سازی می‌کند

کیست امشب حلقه بر در می‌زند؟
باد ولگرد است می‌کوبد به

  • پنج شنبه
  • 20
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:42
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

شعر رباعی تعلیمی -(برخیز سحر ناله و آهی می‌کن) * شیخ بهایی

643

شعر رباعی تعلیمی -(برخیز سحر ناله و آهی می‌کن) برخیز سحر ناله و آهی می‌کن
استغفاری ز هر گناهی می‌کن
تا چند به عیب دیگران درنگری
یک‌بار به عیب خود نگاهی می‌کن

  • شنبه
  • 22
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:41
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw
ادامه مطلب

استغنای طبع -(نه در خیال گل و سرو بوستانم من ) *سعدی زمان سیدرضا حسینی

497

استغنای طبع  -(نه در خیال گل و سرو بوستانم من ) نه در خیال گل و سرو بوستانم من
نه در هوای رخ یار دلستانم من

نه زخم خورده ز مژگان دیدۀ خوبان
نه مست نرگس مخمور مهوشانم من

نه روز و شب ز پی نان دوندگی دارم
نه بهر جاه جهان مست و سرگرانم من

نه بهر پول به هر پست فطرتی مداح
نه در حضور کسی خاک آستانم من

بدست مردم دون چشم خود ندوخته ام
ز دست رنج خودم شاد و کامرانم من

بسر هوای دگر دارم از مناعت طبع
نه فکر سودم و نه در پی زیانم من

بر آن سرم که نباشم رهین منّت خلق
بر آن چه دوست رضا شد، رضا بر آنم من

رهین منت مردم شدن ز نادانیست
بباغ علم و هنر طرفه باغبانم من

بحفظ کشور دانش بملک علم و ادب
بنوک خامه نگهبان و پاسبانم من

هزار حیف که در عصر خود نگون

  • دوشنبه
  • 24
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

پندیات -(چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری ) * سعدی شیرازی

588

پندیات  -(چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری ) چو کسی درآمد از پای و تو دستگاه داری
گرت آدمیتی هست، دلش نگاه داری
.
به ره بهشت فردا، نتوان شدن ز محشر
مگر از دیار دنیا، که سر دو راه داری
.
همه عیب خلق دیدن، نه مروتست و مردی
نگهی به خویشتن کن، که تو هم گناه داری
.
ره طالبان مردان، کرمست و لطف و احسان
تو خود از نشان مردی، مگر این کلاه داری
.
به چه خرمی و نازان، گرو از تو برد هامان
اگرت شرف همینست، که مال و جاه داری
.
چه درختهای طوبیست، نشانده آدمی را
تو بهمیه وار الفت، به همین گیاه داری
.
به کدام روسپیدی، طمع بهشت بندی
تو که در خریطه چندین ورق سیاه داری
.
به در خدای قربی، طلب ای ضعیف همت
که نماند این تقرب، که به پادشاه داری
.
تو مسافری و دنیا

  • دوشنبه
  • 24
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

پاداش روزه دحوالارض -(حسن بن علی وشّا می گوید: من کودک بودم که شب بیست و پنجم ذی...) *

521

پاداش روزه دحوالارض -(حسن بن علی وشّا می گوید: من کودک بودم که شب بیست و پنجم ذی...) حسن بن علی وشّا می گوید: من کودک بودم که شب بیست و پنجم ذی القعده با پدرم در خدمت امام رضا(ع) شام خوردیم.
آن گاه آن حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم(ع) و حضرت عیسی(ع) متولّد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است پس هر که روزش را روزه بدارد، چنان است که شصت ماه را روزه داشته است.

منبع:
مفاتیح الجنان، ص ۴۵۱

  • یکشنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 13:02
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

اهمیت روز دحوالارض در کلام امیرالمومنین(ع) -(از حضرت علی(ع) روایت است که فرمودند: نخستین رحمتی که از ...) *

523

اهمیت روز دحوالارض در کلام امیرالمومنین(ع) -(از حضرت علی(ع) روایت است که فرمودند: نخستین رحمتی که از ...) از حضرت علی(ع) روایت است که فرمودند: نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد در روز بیست و پنجم ماه ذی القعده؛ روز دحوالارض بوده است.
هرکس این روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت بپردازد به پاداش عبادت صد ساله رسیده است؛ عبادت صد ساله ای که روز های آن را به روزه و شب های آن را به عبادت گذرانیده است و هر جماعتی که در این روز گِرد هم آیند و به ذکر پروردگار بپردازند پراکنده نخواهند شد مگر آنکه خواسته های آنان برآورده خواهد شد و در این روز هزاران رحمت از سوی پروردگار نازل می شود که نود و نه درصد آن از آنِ کسانی است که روزش را به روزه و ذکر مشغول باشند و شبش را به احیا و عبادت

منبع:
المراقبات؛

  • یکشنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

پاسداشت روز دحوالارض در کلام آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی -(ایشان فرمودند:"خداوند بزرگ در چنین روزی زمین را برای) *

367

پاسداشت روز دحوالارض در کلام آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی -(ایشان فرمودند:"خداوند بزرگ در چنین روزی زمین را برای) ایشان فرمودند:"خداوند بزرگ در چنین روزی زمین را برای سکنای فرزندان آدم و زندگی بر روی آن آماده فرمود، و روزی های ما و نعمت های پروردگار در چنین روزی گسترش یافته است؛ روزی ها و نعمت هایی که از شماره بیرون است و کسی را یارای شکر آن نیست. و اگر تو در بزرگی شأن دحوالارض اندیشه نمایی حیرت زده خواهی شد. و از این جاست که انسان عارف و مراقب روز دحوالارض، در برابر همه این نعمت های گوناگون، شکری بر خویشتن واجب می بیند، و چون به قلب خویش مراجعه می کند، می بیند که حتی بر ادای حق ناچیزی از آن همه نعمت ها توانا نیست. و چون بنده ای نسبت به آن همه نعمت ها شناخت حاصل کند، به عجز و کوتاهی خویش در ادای حق آن نعم

  • یکشنبه
  • 6
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر پندیات -(ریا گرفته جهان را و صدق نیّت نیست ) * محمد هدایتی

601

متن شعر پندیات -(ریا گرفته جهان را و صدق نیّت نیست ) ریا گرفته جهان را و صدق نیّت نیست
شعار مهر و وفا وافر و صداقت نیست
.
شرف به شُرف ممات است و مانده شر ز شریف
فغان که رحم و مروّت شد و شرافت نیست
.
حریم عشق و محبّت شکسته ، مرده وفا
اثر ز معرفت و حسن خوی و حرمت نیست
.
نه در ترنّم بلبل نه در شکوفۀ گل
شمیم دلبری و پاکی و نقاوت نیست
.
سعایت است و جفا هست و تیره روزی هست
صفا و ودّ و ولا نیست استعانت نیست
.
مکان سارق و صادق معاوضه شده است
به فرقۀ صدقا قرب و قدر و مکنت نیست
.
شقی به کرسی حکم و سعید گوشه نشین
بشر به سلک و صراط حق و سعادت نیست
.
طریقت سعدا بسته ، قسط جان به لب است
بسوی حکمت و علم اعتلا و همّت نیست
.
بجای دل حجر سخت و سنگ خارا هست
عجب مد

  • پنج شنبه
  • 5
  • دی
  • 1398
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

برخورد ناشایست سحر قریشی با پارکبان زحمتکش شهرداری -(مغرور شدی بهشت تو جامعه شد) * حسین جعفری

493
1

برخورد ناشایست سحر قریشی با پارکبان زحمتکش شهرداری -(مغرور شدی بهشت تو جامعه شد) مغرور شدی بهشت تو جامعه شد
در گیر به سرنوشت تو جامعه شد

ما جای تو دستِ ،،پارکبان،، می بوسیم
شرمنده ی کارِ زشت تو جامعه شد

  • چهارشنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 22:00
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

حرکت زشت سحر قریشی با پارکبان شهر -(فریاد از این سلبریتی ناشی) * حسین جعفری

992
1

حرکت زشت سحر قریشی با پارکبان شهر -(فریاد از این سلبریتی ناشی) فریاد از این سلبریتی ناشی
یک شهر شده اسیر این اوباشی

باید که درِ ،،تیاتر،، را گِل گیرند
جایی که تو بازیگر صحنه ش باشی

  • چهارشنبه
  • 10
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 22:00
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

پندیات -(برگ خزان دیده و افسرده ام ) * محمد هدایتی

549

پندیات -(برگ خزان دیده و افسرده ام ) برگ خزان دیده و افسرده ام
از گذر عمر دل آزرده ام
.
پیکرم ار زار و چروکیده است
دان که چه شلّاق ستم خورده ام
.
دست جفا کرده جدا زاصل خویش
دلشده و خسته و پژمرده ام
.
باد جفا دربدرم کرده است
سر به بیابانم و سرخورده ام
.
شادی و شادابی ام از ریشه بود
گشته جدا زاصل خودم ، مرده ام
.
هان که جدا گشته ای از اصل خویش
تجربه کن آن چه که من برده ام
.
حسرت و خواری بودت حاصلت
خواری و حسرت بخود آورده ام
.
ریشهء خود یاب و مشو دور از او
من شدم ، افسردم و آزرده ام
.
خون جگر خوردم (هدایت ) بسا
خون دل از دیده بیافشرده ام

  • دوشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

پندیات -(خلق نیکو در بشر یک نعمت یزدانی است ) * جبار محمدی

476

پندیات  -(خلق نیکو در بشر یک نعمت یزدانی است ) خلق نیکو در بشر یک نعمت یزدانی است
گر تهی باشد بشر زآن، رونق نادانی است
.
هم معطر سازد انسان را مدام اش از درون
هم ببخشد اعتبارش، خلعت رحمانی است
.
از کویر جان انسان بوته ی خلق نکو
می زداید خستگی را چون چراغ جانی است
.
روشنای روز را روشن تر و شب را نکو
سازد ار باشد کسی را، رحمت پنهانی است
.
ریشه در نهر زلال خصلت پیغمبران
هم بشر را پیک رحمت، آیت ایمانی است
.
خلق اگر باشد مزیّن بر صفات انبیاء
درد دل گردد مداوا، نسخه ی درمانی است
.
تو هم ای «الیار» اگر گردی مزین زاین صفت
قیمتت افزون شود چون گوهر انسانی است

  • سه شنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1399
  • ساعت
  • 11:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مهدی عسگری

غزل - مکر شیطان -(نگه چشم تو بر قلب اثرها دارد) * مهدی عسگری

610

غزل - مکر شیطان -(نگه چشم تو بر قلب اثرها دارد) نگه چشم تو بر قلب اثرها دارد
خوب بِکار که هر تخم ثمرها دارد

تخم شیطان نکند میوه دهد در دل تو
نگهت بر زن عفریته خطر ها دارد

قصد روبه صفتان سرقت ایمان تو است
دشمن دین خدا مکر و شررها دارد

شایعه ،کذب ،شراب، جلوه گری های زنان
بی عدد جبهه ابلیس هنرها دارد

ره رو راه علی باش ولایت اینجاست
غیر از این هرچه مسیر است ضررها دارد

عاشقی پای علی آخر علم است بدان
مثل سلمان نشوی علم تبرها دارد

جگر حضرت حمزه به همه ثابت کرد
عطش عشق اثر روی جگر ها دارد

  • پنج شنبه
  • 15
  • خرداد
  • 1399
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر در مورد بی ارزش بودن دنیا -(مَنو از حادثه رد كن تو شباي دل شكستن) * عبدالجبار کاکائی

949

شعر در مورد بی ارزش بودن دنیا -(مَنو از حادثه رد كن تو شباي دل شكستن) مَنو از حادثه رد كن
تو شباي دل شكستن
مي خوام از تو جون بگيرم
مي خوام عاشقت بشم من

دنيا ترديد يه فهمه
بين موندن و نموندن
يه روزي فرشته بوديم
ما رو تا كجا كشوندن

پاشو از خواب تَوَهم
گره ی چشماتو وا كن
اگه دلواپس نوري
پاشو خورشيدو صدا كن

سايه ها بازي نورن
گاهي با هم گاهي بي هم
تو مسافري و اينجا
داري دل مي بندي كم كم

منُ از حادثه رد كن
من به جايي نرسيدم
زندگي يه جاي ديگه س
من فقط سايه شو ديدم

  • پنج شنبه
  • 19
  • تیر
  • 1399
  • ساعت
  • 00:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 حاج اصغر فرشچی

پندیات -(دلا سرپوش عالم چون حباب دی) * حاج اصغر فرشچی

373

پندیات -(دلا سرپوش عالم چون حباب دی) (بوراخما دامن آل اللهی سن)

دلا سر پوش عالم چون حباب دی
قره ابرین دالیندا آفتاب دی

یمه غم روزونون آز چوخلوقوندا
که چون روز دگر یُومَ الحساب دی

چالیش خیره عزیز اینجیتمه خلقی
اوگونده خیر لر حدّ نصاب دی

بسا چوخ پاک دل وارخلق ایچینده
جفامیزدان بیزیم قانه خضاب دی

سنق قلبی اَلَهَ سال حقه خاطر
که نار آرزولرده کباب دی

ایشید بوسوزلری احبابیدن سن
که اجر زحمت نادان عذاب دی

اودون کش اولما چکمه بارذلّت
که مزد هر اودون کش منجلاب دی

خموش اول دینمه ماقلیق پیشه ایله
نهان سرّه عریزیم بو خطاب دی

سعادت آختارورسان یوم حسرت
گیت اورگش قرآنی اُمُ الکتاب دی

بوراخما دامن آل اللهی سن
دئین بو مطلبی ختمی مأب دی

سفارش ایلیوب قرآن وعترت
جدا اولماز سیزه راه صواب دی

ویرون حبل اللهَ اَل هر زماندا
نجات مؤمنینه بو طناب دی

یازارسنجیده سوزقارداش بو(عدلی)
قانار اول کس آیوقدی نه که خواب دی

  • شنبه
  • 13
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:29
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حاج اصغر فرشچی

پندیات -(گنهکار عاقبت اعمالینه بیزار اولار) * حاج اصغر فرشچی

504

پندیات -(گنهکار عاقبت اعمالینه بیزار اولار) گنهکار عاقبت اعمالینه بیزار اولار
بارسنگین گنهدن سر به زیرو خوار اولار

مزرع دل تخم نیکی ایستوری اک تخم نیک
کیمسه اکسه بول درخت عُمر اونا پُر بار اولار

مهرون آرتق ایت بوخلقه زشتیلردن گز اوزاق
گورمحبتّدن عزیزیم جانی دشمن یار اولار

همنشینون باب ایله بد ذاته اولما هم کلام
کیمسه اولسا هم نشینی عاقبت بد کار اولار

هرگناه ایتدون کیچیک سانما نظرده باطنا
ذره ذره بیر یره گر جمع اولا خروار اولار

آبرون حیثیّتون کرداریوه وابسته دی
قلب روشن هرگناهه هر زمان بیمار اولار

قلبوون آئینه سین سیل صیقل ایت باخ عکسیوه
توز دو توبدور پاک ایله گرنه شمایل تار اولار

نفس حیوانیدن اَل چک نفس انساندان یاپوش
کیمسه انسان اولسا جانا شهرۀ بازار اولار

سالک راه حقیقتسن اگر اولماز غمون
یوم محشر ظلمت اولسا یول سنه هموار اولار

خواب غفلتده یاتوبسان گر اویان جان عزیز
بیرگونی وار دور قاباغدا هریاتان بیداراولار

نیک و بد اعمالیوه ذرّه اولا وار دور جزا
آگه اول قارداش " اوغول " محشرگونی اغیار اولار

مالک یوم جزا عادلدی رحمان وکریم
حکم ایدر تک تک خلایق محضره احضار اولار

یاخشی پیس اعمالیوه سنجش ایدللر (عدلیا)
کفّه میزانیده یاخشی عمل پُر بار اولار

  • شنبه
  • 13
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:52
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حاج اصغر فرشچی

پندیات -(توانا مال دنيادن بو قدری اولما چوخ مغرور) * حاج اصغر فرشچی

410

پندیات -(توانا مال دنيادن بو قدری اولما چوخ مغرور) توانا مال دنيادن بو قدری اولما چوخ مغرور
سليمان جهان اولسان اجل ايلر سنی مهجور

يازولموش آيه كُلِّ مَنْ عَلَيْها فان قرآندا
تمام خلق اولونموشلار مزارايچره اولار مستور

اَلَه سيرت گتور ويرمز ثمرثروت گوزل صورت
اولارتوپراقلار آلتوندا غذای عقرب و هم مور

خدايار اوكس لردی زمان درد و مِحنَتده
اُولی مِحنَت كش مردم ولی قلباً اولار مسرور

بيله فكرايلمه مغلوب اولوبسان اولماسان پيروز
آلوب درس شجاعت موريدن چيره اولوب تيمور

اوكس كه ياور حقدی ايدراحسان تهی دسته
ائمّه شافع محشر ائمّه ايلن اولار محشور

ولايت عشقی نعمت دور سالوبدی قلبوه ربّون
بونعمتده اولان شاكر اولار محشر گونی منصور

گيت اورگش مكتب شاه ولايتدن كمالاتی
ولايت عشق نورانی ايدر قلبون اولار پر نور

قلوبی كه علي مهری اولاردا مطلقاً اولماز
طريقتدن چخانلاردی قيامتده اولار مقهور

قدم ويرحق يولوند (عدلی) واردورتانفس سنده
كه هركس راه حق گتسه اولارچون حقيلن محشور

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:16
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حاج اصغر فرشچی

پندیات -(هر ایکی عالمده گویلون ایستسه گر عز و جاه) * حاج اصغر فرشچی

389

پندیات -(هر ایکی عالمده گویلون ایستسه گر عز و جاه) هرایکی عالمده گویلون ایستسه گرعزّ و جاه
تابع امر خدا اول انتخاب ایت شاهراه

داغ باشیندان سوآخارحاصل اولارتا جویبار
عاقبت قسمت اونا دریا اولار یا اینکه چاه

قعر دریاده صدف درّ و گهر یاقوت اولار
خس دوتار دریا یوزون یا دستۀ هرزه گیاه

یوسفه گر اولماسیدی چاه ظلمانی مکان
قسمت اولمازدی اوملک مصره اولسون پادشاه

کیمسه مغرورخود بین اولسامردمه گردن دوتان
سندیرار مردم ایچینده خالق ایلر روسیاه

عزّت و ذلّت ویرن تنها خدا دور لامکان
باخ تُعِزُّ مَن تشایه آیۀ نصح اِلاه

رمز و راز کهکشانی اورگدوب پروردگار
چشم بینا ایستوری تا اَنجُمَه ایتسون نگاه

کاهل اولما امر حقّه قیل نمازون روزوشب
دست بسته قیلما اول امر رسوله آشناه

دست بسته قیلمیوب پیغمبر رحمت نماز
تابعی قیلماز یقینا سنّتی ایتمز تباه

دینه بدعت دی نمازدست بسته هرقیلان
باش اگوب اوچ جاهله جاهل اولانماز دینخواه

باخ گور عالمده نجور اولاد پیغمیر قیلوب
گل اولارتک قیل نمازون دنیادا اول حق پناه

نفسه تابع اولما ال چک لات وعزّادن نچون
اوچ کیشی محشرده نادمدی چکرفریاد وآه

نیمه شب گرصورتون قویسان ترابه صدقیلن
مسندون قُدسی اولار راز و نیازه جایگاه

هر مُوذّن سسلننده لطف اولونسا (عدلیه)
حق نمازون قیلماقا بیدار اولار هرصبحگاه

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:18
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حاج اصغر فرشچی

قوجالیق قاصدی -(بیر گونی قاره لی باشدا چخوب موی سفید) * حاج اصغر فرشچی

398

قوجالیق قاصدی -(بیر گونی قاره لی باشدا چخوب موی سفید) بیرگونی قاره لی باشدا چخوب موی سفید
گوردی گولدی مسخره ایتدی اونی موی سیاه

دیدی مندن گز اوزاق اولما جواریمده منیم
موسفیداولدون داخی گورمزقدومون شاهراه

نطقه گلدی مو سفید ایتدی خطاب قاره توکی
اولدوروبلارمن وارام ترک اتمرم خواه و نحواه

من قضا و قدرین رهرویم قاصد پیر
گل تقدیرم و هم تابع هر حکم الاه

لشگر عشق وجوانی داغولوب عمر گیدوب
قوجالیق سایه سی اطرافی آلوب مثل سپاه

گرچه یوخدی قره رنگ اوستونه رنگ رنگرزی
بویوری گه قریه گه آغا یوخ منده گناه

خرمن هستیه آخر که اسر باد خزان
آغارار هرقره توک هرگیجه کی اولدی پگاه

منده سن تک قره رنگیم واریدی خرم وخوش
لیک آغ رنگه بویاندیردی قضا ایله نگاه

گول نقدری گوله جاقسان ولی باخ عبرت ایله
عمرلرکوته اولور ایل بویی هر هفته و ماه

آغ قره قبره گیدردنیانی ترک ایتمه لیدی
او قارانلوقدا یاتان جسم لر اولمازلا تباه

روزمحشرکه عیان اولدی آغا هم قرییه
یا جهیمه گیدی یا جنّته وار الده گواه

گل دوتاق فاطمه دامانینی بیز (عدلی) کیمی
گر شفاعت ایلسه یوم جزا چکمروخ آه

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:19
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حاج اصغر فرشچی

چرخ بی ستون -(آلتی گونده خلق ایدوب دنیانی الله کن یکون) * حاج اصغر فرشچی

557

چرخ بی ستون -(آلتی گونده خلق ایدوب دنیانی الله کن یکون) آلتی گونده خلق ایدوب دنیانی الله کن یکون
کن کلامیلن منظم اولدی چرخ بی ستون

پنج تن خلق اولدی نوریلن اونور احمدی
هان بشرکی گورمیوب دانشگه ودارلفنون

بی معلم بی کتاب استاد دانشگاه اولوب
چونکه ظلماته جریدور نور حقدندور شئون

لشکر جهل و جهالت صف چکوب روی عناد
لیک نطق و هم بیانه ایلدی جهلی زبون

حیف اولا بهر ریـاست ایتدیلر فکر پلید
بو تفکر ایلدی دنیانی تا حمّام خون

میگساران رانده اولدی میکده خالی قالا
عاشقان حقه ظلم ایتدی تمام اشرار دون

بولمدی اول بادۀ وحدتدی میخانه ویرور
ایلور ی ایمانی محکم ظاهرینده هم درون

امتحان باید ویرولسون حـقـه هر قیمت اولا
خوش اوبنده حالینه ایتسون چتین لرده سکون

ایتمه نمّامی حذر ایت گرسن انسانسان بشر
قیترر آخرده نفسه بو سپهر نیلگون

مردم ایچره خوش دانش اول باادب ارباب خُلق
رازیوی پنهان ایله قالسون همیشه تا مصون

نا امید اولماز بو( عدلی ) وار امیدی ذولمنه
هرنه تقدیراولسا اولسون هیچ دیمزلا ونه چون

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:21
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد