اشعار و پندیات

مرتب سازی براساس

پندیات -(روزهای عمر ما با عشق دنیا شد تلف ) * حاج داود بیدق داری

579

پندیات -(روزهای عمر ما با عشق دنیا شد تلف ) روزهای عمر ما با عشق دنیا شد تلف
با نوایی غم گرفتیم و به تحسینی شعف
.
از شرافت دم زدیم و بسته شد دفتر ولی
در عمل وارونه شد معنای فرهنگ شرف
.
ساز عاشق را شکستیم و به میدان هنر
بی هنر زد تکیه بر تخت هنر با چنگ و دف
.
در غزل روی نگار و خال و گیسوی کمند
جای معنا را گرفت و در میان گم شد هدف
.
در قصیده دم زدیم از مرتضی و صولتش
گوش عالم کر شد از بانگ رسای لاتخف
.
لیک در موج گنه بر کشتی جهل و هوس
دامن ایمان ما پر شد ز سنگ و جوش و کف
.
کی توان در سایبان شعری ز داغ دل سرود؟
کی خبر دارد ز طف خلوت نشین در کنف؟
.
خیز، ای خلوت نشین بی عبور شهر دل
گوهر مردانگی تا کی فروشی بر خزف؟
.
انقلاب دیگری باید درون خود

  • پنج شنبه
  • 3
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:33
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

پندیات -(عارفان ، معرفت از طی مراحل گیرند ) * علیرضا امانی مجد

511

پندیات -(عارفان ، معرفت از طی مراحل گیرند ) عارفان ، معرفت از طی مراحل گیرند
گرچه مأوا ز ادب گوشۀ محفل گیرند
.
عاشقی درس نیاموختنی بود ، ولی
امتحانیست که هر لحظه معدل گیرند
.
اینهمه طعنه به شیدایی مجنون مزنید
عاقلان ، خرده در این شیوه به عاقل گیرند
.
دل سپردن هنر هر که نباشد ای دل
مردم از گفتن این جمله چرا دلگیرند؟
.
ناصحان آنچه نمودند ... حلال است اگر
پس چرا با دگران ، اینهمه مشکل گیرند؟
.
شرح عیب همه گفتند همانانکه به هم!
وای از آن روز که آئینه مقابل گیرند
.
موجهایی که بلند از نفس باد شدند
آخر آرام در آرامش ساحل گیرند
.
زخم منت نگذارند #امانی به کسی
آن کریمان که سراغ از غم سائل گیرند

  • پنج شنبه
  • 3
  • مرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 11:34
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

پندیات -(بیا و از دل و جان یار مستمندان باش ) *مرحوم مرتضی اشتری اصفهانی

670

پندیات -(بیا و از دل و جان یار مستمندان باش ) مرحوم اشتری اصفهانی
تضمین غزلی از نوای اصفهانی
.
بیا و از دل و جان یار مستمندان باش
ز خلق و خوی چو مردان پاک ایمان باش
امیدبخش دل غصّه ناک از جان باش
«چرا بصورتی انسان بمعنی انسان باش
ببین چسان بود انسان کامل آنسان باش»
.
.
اگر که صاحب مالیّ و درهم و دینار
نثار کن بره خیر و مردمی بسیار
چو ابر رحمت بر تشنگان ز لطف ببار
«چو مهر پرتو خویش از کسی دریغ مدار
سرور بخش دل کافر و مسلمان باش»
.
.
بدان که فخر و شرافت بمال و مکنت نیست
شکوه و منزلت آدمی بقدرت نیست
جمال مردمی و آدمی بصولت نیست
«کمال مرد بجاه و جلال و شوکت نیست
کمال اگر طلبی مرد جود و احسان باش»
.
.
طریق مردم آگاه مصلحت بین رو
ره مقدّس مردان

  • سه شنبه
  • 30
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر پندیات -(در سینه سکوتی که ، به تاییدِ عذاب است ) *مرحوم حاج اسدالله امانی مجد اردبیلی

592

متن شعر پندیات  -(در سینه سکوتی که ، به تاییدِ عذاب است ) در سینه سکوتی که ، به تاییدِ عذاب است
دانسته گناهیست که در شکلِ ثواب است
.
یار از صفِ اغیار، جدا ، کاش توان کرد
روزی که به رخسارِ همه شهر نقاب است
.
دیریست که در تاب و تب خویش اسیریم
چون ،گاه اسارت به تب و گاه به تاب است
.
تا خون جگر می چکد از چشمِ یتیمان
اشکی که به رخسارۀ ما ، ریخته، آب است
.
بیراهه رَوَد قافله ، ای ، ناقه نشینان
این منظره کز دور ببینید ، سراب است
.
والله که از موعظه ی واعظِ کج گوی
شالودۀ ایمانِ همه شهر ، خراب است
.
در حیرتم از عاقبتِ زُهد فروشان
فردا که قضاوت به حساب است و کتاب است
.
باید نگران بود ... زِ شبگردیِ عیّار
هر جا که در او شَحنۀ شبگیر به خواب است
.
در عشق بکوشید ،

  • سه شنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1398
  • ساعت
  • 22:35
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

پندیات_حکمت در خلقت -(اَشرفدی خَلایقده بو انسان نَیَه خاطر) *حاج نادر بابایی

295

پندیات_حکمت در خلقت -(اَشرفدی خَلایقده بو انسان نَیَه خاطر) اَشرفدی خَلایقده بو انسان نَیَه خاطر
خلق ائتدی بیزی حضرت سبحان نَیَه خاطر

بو قَدری تَمایُز وئریلوب خلقتین ایچره
مابین بنی آدم و حیوان نَیَه خاطر

خَلّاق هنروَردی بو مخلوقین حکیمی
انسانی عزیز ائتدی کماکان نَیَه خاطر

طاووسه گوزلیک یتیشوب ضِیغَمه صُولت
صاحبدی آلا گوزلره جیران نَیَه خاطر

شهبازه قَناد وِئردی ائده گویلری تَسخیر
دریاده نهنگ ایلوری طوفان نَیَه خاطر

بیر گون دئدی بو مطلبی مَعبوده سلیمان
ذِهنیمده سوزوم وار دِیوم اَلان نَیَه خاطر

حیرانم الهی بِله اَسراره ، دِیوم قوی
سرگشتِه یَم ای صاحب فرمان نَیَه خاطر

واضِحدی که هر بیر ایشوون حکمتی واردی
واقفسن ئوزون خلق اولور هر جان نَیَه خاطر

ذِهنیمده وَلیکن منه مُبهمدی بو مطلب
خِلقَتده بو مور اولدی نمایان نَیَه خاطر

فرمایش ائدوب قادر مَنّان بو جوابی
بیلَّم نَدور علّت ، نَدی برهان ، نَیَه خاطر

پوشیده دی مَخلوقیمه چوخ سِرُّالعَجایب
سیرینده گَزور کونیله امکان نَیَه خاطر

امّا سنه بیر چشمه آچوم سِرّ مَگودن
چوخ سوزلر اولار عالَمه پنهان، نَیَه خاطر

آتمیش یول همان موریده مندن سوروشوبدی
خَلق اولدی اِلهی بو سلیمان نَیَه خاطر

ای ماخَلَقی حِکمَتیلن خَلق ائدن اَلله
آگه سن ئوزون قالمیشوق حیران نَیَه خاطر

گویا داراشوب مَملکته آل اُمیّه
تاوانی وئرور ملّت ایران نَیَه خاطر

بیر یاندادا سالمیش کورونا عالَمه دردی
نازِلدی بلا بیزلره هر آن نَیَه خاطر

سن بیل او اَبَاالفضلین اوزون قولّاری یارب
آدلاندی بیلورسن که او اَصلان نَیَه خاطر

عَفو ائت بیزی نَهر اوسته باتان ماهِ مُنیره
قویما بیزی اِغفال ائده شیطان، نَیَه خاطر

سوز گَلدی اَبَاالفضله ائدیم قوی بیر اشاره
تاپدی بِله بیر رُتبهء شایان نَیَه خاطر

دولدوردی همان نَهریدن ئوز مَشکینی سقّا
ایچموبدور ئوزی آب رواننان ،نَیَه خاطر

بیلدی بالالار گُل کیمی مَخیَمده سولولّار
آغلاردی او ششماههء عطشان نَیَه خاطر

اوخلاندی سو مَشکی ایکی قولّار قَلم اولدی
شرمنده یاتوب اول مَه تابان ، نَیَه خاطر

بیلدیم نیه تا نَهره گَلینجه شه عطشان
قَدّی بوکولوب ، باغری اولوب قان نَیَه خاطر

(نادر) گَل اوتور فکر ائله بو قال و مَقاله
چاتدی بیزه بو حال پریشان نَیَه خاطر

  • شنبه
  • 20
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 23:07
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

پندیات -(قِیل وقالی می شنیدم خانه ام وقت سحر) *حاج نادر بابایی

247

پندیات -(قِیل وقالی می شنیدم خانه ام وقت سحر) قِیل وقالی می شنیدم خانه ام وقت سحر
ناله ها جانکاه و با هر ناله ای سوز جِگر

از جوانان مَحلّه یک نفر دیدم به جِد
بِیرَقی از جِنس ماتم میبرد بالای دَر

بَهر دِلجویی شدم نزدیکتر دادم سلام
نَه جوابم داد و نَه کرد اعتنایی مُختصَر

دیگری از بَستگانم بود و گفتم هِی فُلان
گوچرا آخر بِدینجا گشته جمعی نوحه گر

پاسخ من گریه های بی اَمانش بود و بس
گوئیا مثل جوانک این یکی هَم گشته کَر

در تَحیُّر بودم و آزُرده زِین سِرّ مَگو
من چرا باید شوم زِین ماجراها بی خبر

یک شَبه بَر آشنایانم چرا بیگانه ام ؟
داد و فریادم شده بَر اهل خانه بی اثر

گشته تابوتی هُوِیدا دست خویشانم ولی
اهل بیتم پا بِرهنه در پِی اش آسیمه سَر

کاروانی اَلغَرض شد عازم شهری خَموش
من غَریبانه یکی زِین کاروانم در سَفر

طبق سُنّت حَلقه ی ماتم به گِرد گور بود
تا که آن مرحوم گردد عازم مُلکی دِگر

پیش رفتم اَندکی تا بینَمَش مَرحوم را
وای من مَبهوت ماندم از قَضا و از قَدَر

چهره ی بیرنگی ازخود دیدم آنگه روی خاک
میروم جایی که هیچ است اعتبار سیم و زَر

آنکه دستم روزگاری دسته گلها داده بود
خاک میریزد به رویم حالیا با چشم تَر

تنگتر ، تاریکتر ، گردیده صندوق عمل
دَر قفس گویی فِتاده مرغکی بی بال وپَر

آشنایان یک به یک رفتندو من تنها شدم
هاتِفی گفتا بیا بر خِیر و شَرّ خود نِگر

نامهء اَعمالم آندم شد عَیان دَر رو بِرو
کرده و ناکرده ها را دیدم آنجا سَر بِسَر

حُبّ مولایم علی در نامه اَم گردید عَیان
یاعلی گفتم همان دَم نور او شد جِلوه گَر

(نادرا) در این عقیده شُبهِه کِی باشد روا
بَر گدای آستانش می کند مولا نَظر

هَر گِدا امّا اگر دستش تُهی شد از عمل
نزد مولایش یقیناً میشود شرمنده تَر

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 22:39
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مجید قلعه بیگی

عدل علی(ع) -(در گذرگاه زمان غیر از گل یکرو مباش) * مجید قلعه بیگی

316

عدل علی(ع) -(در گذرگاه زمان غیر از گل یکرو مباش) در گذرگاه زمان غیر از گل یکرو مباش
هان، اگر یک رو شدی در قید بند بو مباش

گر نباشد دعوتی هرگز مرو بر آن سرای
در مجالس بی تعارف چون گل خودرو مباش

جاده ای هست این زمان و میرود کهنه قطار
خانه ای آباد کن ویرانگر مینو مباش

گر علی را رهبر عدل و عدالت خوانیش
همچو ثانی اهل تزویر و ریا، دد خو مباش

هیچ دانی مرتضی گشته چرا شیرخدا
باخودت اندیشه کن، انصاف کن بدخو مباش

در مرام شیرها هرگز نباشد تک خوری
گر نگشتی شیر ظللم مشو راسو مباش

ظلمِ ظالم بیشتر از جانب مظلومهاست
ازبرای صید صیادان دون آهو مباش

ظلم و غارت را اگر بینی در این دنیای پَست
چون حسین بن علی فکر سر و زانو مباش

نان را از دسترنج خویشتن آور بدست
گر کِشی منّت، بجز منّت کش بازو مباش

ای «فقیر» از بهر نان در پیش دونان هیچوقت
چاپلوس و آستان بوس و تملّق گو مباش

  • جمعه
  • 24
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 20:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 سیدبشیر حسینی میانجی

عبرت و نصیحت و گریز به غربت حضرت مسلم(ع) -(جوان! جهان جنون، جای جاودانی نیست) * سیدبشیر حسینی میانجی

271

عبرت و نصیحت و گریز به غربت حضرت مسلم(ع) -(جوان! جهان جنون، جای جاودانی نیست) جوان! جهان جنون، جای جاودانی نیست
جنانی است جوانی که این جهانی نیست

به پند پیر جهان‌دیده گوش دل بسپار
بهای وصل، فراق است و رایگانی نیست

تلاش کن که نمیرد دل تو با عصیان
که دل برای بهار است و بر خزانی نیست

به قول حضرت پروین که گفت در قطعه
"دلی که مُرد سزاوار زندگانی نیست"

جوانه‌های چمن را ببین که در سعی‌اند
بدون سعی، سعادت به هیچ جانی نیست

چو ابر، می‌گذرد فرصتی که در دست است
هماره در کف تو فرصت جوانی نیست

به عشق و معرفت است ارزش هر انسانی
بدون معرفت و عشق، کامرانی نیست

عجب زمان عجیبی‌ست من نمی‌دانم
میان خلق، چرا مهر و مهربانی نیست

به وقت ساختن این غزل به من گفتند
بگو ز غربت مسلم، غمش نهانی نیست

رسیده است به کوفه که میهمان باشد
به غیر سفره‌ی غم، خوان میهمانی نیست

ای اهل کوفه بدانید میهمان کشتن
به هیچ جای جهان رسم میزبانی نیست

از این به بعد حسین بانی است بر مجلس
به بزم حضرت مسلم مگو که بانی نیست

حسین و زینب و عباس، هر سه می‌گریند
بر آن غریب که بر جان او امانی نیست

کبوتر حرم است و شکسته بال و پرش
دم غروب شده لیک آشیانی نیست

نه خواهر و نه برادر نه یاوری دارد
بریز دُر ز دو چشمت که دُرفشانی نیست

ای اهل کوفه بدانید میهمان کشتن
به هیچ جای جهان رسم میزبانی نیست

در آخرین دم خود بر حسین می‌گرید
که هیچ غم چو غم او غم جهانی نیست

ز خاک خلق شدی، خاکسار باش "بشیر"!
که هر که خاک‌نشین نیست، آسمانی نیست

  • یکشنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 21:47
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 سید حمید رضا برقعی

حدیث نفس، اخلاقی واندرز -(هلا ای جسم من، ای خفته، ای زندانی دیوار...) * سید حمید رضا برقعی

1056

حدیث نفس، اخلاقی واندرز -(هلا ای جسم من، ای خفته، ای زندانی دیوار...) هلا ! ای جسم من ای خفته ای زندانیِ دیوار
فقط با مرگ از این خواب سنگین می شوی بیدار

فراری از تمام مردم دنیا مسیرم خورد
به قبرستان به شهر مردمِ آرام و بی آزار

می اندیشم به آرامش به خوابی خوش درون خاک
جهان ! ای بختک بی انتها دست از سرم بردار

به سر شوق رهایی داشتم از این جهان اما
نفس در سینه ام اصرار کرد اصرار کرد اصرار

به ساز خود مرا رقصاند و بی تنبوره رقصیدم
جهان این مست لامذهب ، جهان این پیر لاکردار

جهان آری چه فرقی می کند با سیب یا گندم
فریبم داد با درهم فریبم داد با دینار

جهان این استخوان خوک در دست جذامی ها
جهان این مثل آب بینیِ احشام ، بی مقدار

جهان یک روز در صفین ، جهان یک روز بر منبر
فریبم داد با قرآن فریبم داد با دستار

جهان نگذاشت تا روز دهم در کربلا باشم
چه فرقی می کند حالا شوم تواب یا مختار

جهان این نخ نمای رنگ و رو رفته ولی گاهی
شبیه چادر مادربزرگم می شود گلدار

جهان این تیرهء خاموش روشن می شود آری
محرم ها که می کوبم سیاهی بر در و دیوار

همان وقتی که اشکی می چکد در روضه از چشمم
همان وقتی که می گویند از گودال از مسمار

همان وقتی که در مشّایه خوابم برد روی خاک
دلم آن خواب را می خواهد آن رویای بی تکرار

عمود آخر است و چشم های خیس من بسته است
به گوشم می رسد اهلا و سهلا مرحبا زوار

جهان پایان خوبی با حسین ابن علی دارد
تو تنها گریه کن در روضه ، باقی را به او بسپار

جهان زیبا جهان زیبا جهان زیبا جهان زیباست
جهان با حضرت زهرا جهان با حیدر کرار

انالحق شطحِ منصور است روی دار اما ما
علیُ حق به لب داریم همچون میثم تمار....

  • یکشنبه
  • 19
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 01:57
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 ابراهیم قبله آرباطان

نام نیکو بر فرزند انتخاب کردن -(آنکه بی مثل و بی همانند است) * ابراهیم قبله آرباطان

385

نام نیکو بر فرزند انتخاب کردن -(آنکه بی مثل و بی همانند است) آنکه بی مِثل و بی همانند است!...
ذات وحدانی خداوند است

ظاهر و باطن و علیم و حلیم
عالم و عادل و خردمند است

شارع و شافی و سمیع و بصیر
سخنانش همه پر از قند است

زندگانی برای خاطر وی
هم عزیزست و هم هدفمند است

دین اسلام، دین زندگی است
که سعادت فقط بدان بند است

وَ محمد، پیمبری مبعوث
هدف اش فصل نیست، پیوند است

هر که در مکتب اش شود شاگرد
از جمیع جهات خرسند است

هم در این خانه می شود محبوب
هم در آن خانه آبرومند است

لیک آسایش بشر در دهر
شامل چند نوع فرایند است

که از آنها گزیدن نامی
پاک و نیکو برای فرزند است

نام نیکو شبیه یک چشمه
نام نیکو شبیه لبخند است

نام نیکو مقدس است چو آب
احترام اش شبیه سوگند است

نام های خجسته و نیکو
مثل عطر گلی خوشایند است

زینب، اطهر، محدثه، زهرا
نام هایی اصیل و زیبنده است

همچنانکه علی، محمد، امیر
نام هایی بسا برازنده است

می نهد نام نیک بر فرزند
هر کسی که به عشق پابند است

  • دوشنبه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 19:51
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
استاد حسین غفاری اردبیلی

پندیات -(کیم عاشق اولساگرَک قلبی یارَه گورسَنسین) *استاد حسین غفاری اردبیلی

855
-1

پندیات -(کیم عاشق اولساگرَک قلبی یارَه گورسَنسین) کیم عاشق اولساگرَک قلبی یارَه گورسَنسین
نَه یارَه بلکه گرَک پاره پاره گورسَنسین

طریقِ عشقیدَه ئولمَک مقامِ اعظمدی
گرَک صداقتِ عاشق نگارَه گورسَنسین

وگرنه مدّعی چوخدور بو هرزه دنیاده
هزار رنگه توشر خوش قَواره گورسَنسین

کئچَن گِجَه یوخودا وصلِ یارَه چاتمیشدیم
او منظره گوزیمه کاش دوباره گورسَنسین

دِدیم جمالوَه زُلفون توشوبدی پرده کیمین
اَلون فداسی اولوم چَک کناره گورسَنسین

کمالون اولسا بویوردی جماله باخمازسان
دوزعاشق اول قَره داش ماه پاره گورسَنسین

دِدیم دوزعاشقوَم اَمر ائله یانیم کول اولوم
ثبوتِ عشقیمه تا بلکه چاره گورسَنسین

بویوردی کیم یانان اولسااوزی یانار آلیشار
گوزَتلمَز اونا رَمز و اِشاره گورسَنسین

شرارِ غم اوجالور آسمانَه اِئولَردَن
گوزَتلیسَن حَله اود آشکاره گورسَنسین

خلاصه بو ایکی مصرَع ایکی قولاقوندَه
گرَک مثالِ ایکی گوشواره گورسَنسین

ستاره اولماقا گورسون لیاقتون یوخدی
بولوتدا اولما چَکیل قوی ستاره گورسَنسین

  • سه شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 18:50
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 حسین فرهادی مراغه ای

پندیات -(ای بشر عالمه سلطان اولاسان گئتمه لی سن) * حسین فرهادی مراغه ای

15298
86

پندیات -(ای بشر عالمه سلطان اولاسان گئتمه لی سن) ای بشر،عالمه سلطان اولاسان گئتمه لی سن
مالک مُلک سلیمان اولاسان گئتمه لی سن

بیر تَفَکُّر ایله گور خلقتیوین سِرّی ندی
خاک تیره،مه تابان اولاسان گئتمه لی سن

عُمر نوح اولسا نصیبون بو فنا دنیاده
شُهره ی عالم امکان اولاسان گئتمه لی سن

حسنووه ناز ائلمه عمری بئش اون گونلیکدی
بونی بیل یوسف کنعان اولاسان گئتمه لی سن

قالمادی حضرت موسایه ده فانی دنیا
طور سیناده نگهبان اولاسان گئتمه لی سن

گلسه عیساده ئوزی پیرو اسلام اولاجاق
ارمنی یا که مسلمان اولاسان گئتمه لی سن

مصطفی تک بشره دنیا وفا ایلمدی
بیت پیغمبره دربان اولاسان گئتمه لی سن

هانی گور فاتح خیبر کیمی شیر غزوات
سر سپاه شه مردان اولاسان گئتمه لی سن

عرصه ده ائتمه تفاخر قولووین قدرتینه
دهریده رستم دستان اولاسان گئتمه لی سن

قویما مغرور ایلیه چوخدا سنی پُست و مقام
آمر و تابع فرمان اولاسان گئتمه لی سن

گور یزیدی اولوسان یا که طرفدار حسین
دشمن و حامی قرآن اولاسان گئتمه لی سن

عیش و نوشیله باشا وئرمه گوزل گونلریوی
باغ عشرتده غزلخوان اولاسان گئتمه لی سن

چوخلارین چرخ فلک گولدیروب آغلار قویدی
یتمیش ایل عمریده خندان اولاسان گئتمه لی سن

ایندی که حقدی ئولیم محشره سرمایه قازان
صاحب مال فراوان اولاسان گئتمه لی سن

کاخ و ویلاده اوتور قبر ایوینی یادیوه سال
عاقبت خاکیله یکسان اولاسان گئتمه لی سن

اجلین وقتی یتیشسه قاچاجاقسان هایانا
عازم دشت و بیابان اولاسان گئتمه لی سن

هارا گیتسون سنی بیرگون تاپاجاخ عزرائیل
یرین آلتیندا دا پنهان اولاسان گئتمه لی سن

سنده(فرهادی)قیامت گونینین فکرینه قال
(حافظ)و(سعدی)دوران اولاسان گئتمه لی سن

  • سه شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 21:10
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج ناصر تبسمی اردبیلی

پند و اندرز -(اگر ز بادۀ باد غرور سر مستی) *حاج ناصر تبسمی اردبیلی

259

پند و اندرز -(اگر ز بادۀ باد غرور سر مستی) اگر ز بادۀ باد غرور سر مستی
مثال دار فنا یک عجوزۀ پستی
اگر به فلسفۀ مرگ آشنا باشی
کجا افاده فروشی به عالم هستی
نظر ز آمدنت در جهان فانی چیست
چگونه در صف این خاکیان پیوستی
به خود بیا به خدا روز رستخیزی هست
نکن به پیر و جوان زمانه تردستی
ضمیر خام تو آکنده از مضرّات است
تو دست اهرمن از پشت حبّذا بستی
قدم بروی سر و سینۀ سلف داری
نگر بدیدۀ دل هر کجا که بنشستی
به برگ کاه نیارزد جهان به جاه علی
دوباره خاک شوی بارها شنیدستی
دو روز عمر گرامی غنیمت است دلا
بلند کن به رضای خدا تو هم دستی
نیامدی بجهان بهر عیش و نوش و طرب
چرا ز پیر خرد در زمانه بگسستی
بترس چوب خدا بی صدا خورد به تنت
اگر دلی به خطا جاهلانه بشکستی
کمند مرگ تو را صید میکند روزی
بریده میشود از تن توان هر جستی
چو رخت آخرت از این دیار برچیدی
ز پول و ثروت و جاه و مقام خود رستی
چگونه خلق پذیرد «صفا» نصایح تو
تو خود همیشه خماری بگونۀ مستی

  • یکشنبه
  • 3
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 17:26
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج ناصر تبسمی اردبیلی

در اهمیت نماز -(سحر طى شد مؤذن بانگ برداشت) *حاج ناصر تبسمی اردبیلی

258

در اهمیت نماز -(سحر طى شد مؤذن بانگ برداشت) سحر طى شد مؤذن بانگ برداشت
ز جا برخيز هنگام نماز است
نواى كلمه ى اللّه و اكبر
سفير عشق پيغام نماز است
حروف اَبجد فيض عبادت
نهان در حرمت نام نماز است
مقام قُرب و رسم آدميّت
همه شايستگى رام نماز است
طلوع صبح صادق در سحرگه
به ليل تيره احرامِ نماز است
سعادت ، سر فرازى ، كاميابى
حصول بسط احكام نماز است
اگر دارى زلال معنويّت
بلى اين نشأت جام نماز است
سلوك صالحان گر مى پسندى
بيا اى بنده در كام نماز است
بزرگى، مكرمت، غفران، سيادت
ز حسن يُمن اكرام نماز است
حيات جاودان در هر دو دنيا
براى خضر انعام نماز است
معاد و عدل و توحيد و نبوّت
امامت نيز همگام نماز است
بهشت و كوثر و تسنيم و حورا
بهاى رنج انجام نماز است
رضاى ذات ايزد از خلايق
قبول دين اسلام نماز است
"صفاى" قلب هر مؤمن يقيناً
جلال و جلوه ى جام نماز است

  • دوشنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 12:38
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج رسول امینیان امینی خویی

پندیات -(زاهد منی آلاتما اود یوخدی جهنمده) *حاج رسول امینیان امینی خویی

2432
1

پندیات -(زاهد منی آلاتما اود یوخدی جهنمده) زاهد منی آلاتما
اود یوخدی جهنمده
اونلار که یانور بولسین
اللهه دگول بنده

خلق ایلمیوب الله
یاندیرماقا انسانی
انسان اوزی اولده
سیندیرماسا پیمانی
جنات معلاده
وار گزمه گه امکانی
انسان اودی دنیاده
اولسون اونین ایمانی
الله تعالایه
خاطر آتا دنیانی
فکر ایلیه عقبایه
دنیا اولاجاق فانی
اویدورما فنا ملکه
زاهد منِ نالانی
یوخ سود بو سوداده
آت سنده بو سودانی
غفلت یوخوسیندان دور
گیت سیر ایله قرآنی
کافردی گناهیلن
سرشاردی شرمنده
اونلار که یانور بولسین
اللهه دگول بنده

  • جمعه
  • 22
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 19:14
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 موسی جوانی تبریزی

پندیات -(ای بشر سعی ائله ابلیس هوسدن اوزاق اول) * موسی جوانی تبریزی

360

پندیات -(ای بشر سعی ائله ابلیس هوسدن اوزاق اول) ای بشر سعی ائله ابلیس هوسدن اوزاق اول
دینوه صدمه ویران دهریده کسدن اوزاق اول

طائر روحیوی قویما دوشه بیجا خطره
سالما دامه اوزوی رنج قفسدن اوزاق اول

چاغورار صوت دل انگیزیله دنیا گلینی
اعتنا ائتمه تلاش ایله اوسسدن اوزاق اول

گونده مین یول بَزَنَر ایلیه اِغوا بیرینی
بیریانار اوتدی گوزتله اوقبسدن اوزاق اول

مؤمنه زنگ خطر دی او خوش آوازه‌لری
بو فنا ملکیده نیرنگ جرسدن اوزاق اول

قویما دگسین سنه حتی نفسی بیر لحظه
آلار ایمانیوی مسموم نفسدن اوزاق اول

فرصتون وار نه قدر جهد ائله آزاده یاشا
دوز دولان عمرده افکار عبثدن اوزاق اول

خار و خسدور بوجهانون حَشم و اجلالی
باغلاما بئل اولارا خاریله خسدن اوزاق اول

سرعتیله گئدوری مرکب جرمیله گناه
اوزوی سالما بلایه او فرسدن اوزاق اول

گتمه بیهوده قاباقدا دالی قالما بیرده
بویوروب اهل نظر پیشله پسدن اوزاق اول

سِرّ مکنونیوی فاش ایلمه داروغه لره
محرم اولمازلا چوخی بعضی عسسدن اوزاق اول

بئله فرمایش ائدوب قاسم نارو جنت
نفسوی ساخلا فشارات رمسدن اوزاق اول

گوشوار ایله قولاقوندا او مولا سوزونی
مشعل راه سعادت بول علینین اوزونی

عالم زهدیده مولای توانادی علی
مظهر پاکی و ایمانیله تقوادی علی

نفسینه غالب اولوب حال حیاتینده اودور
رب الارباب کیمی شهرتی والادی علی

بنده‌ی مطلق حق ، عبد خداوند کریم
یاور اهل ولا دشمن ادنادی علی

ها علیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَردی او جناب
حضرت ختم رسلدن صورا تنهادی علی

گلمیوب عالم ایجاده اونون همتاسی
نقدر واردی جهان قدریده اولادی علی

بویوروب سرور کونین رسول مدنی
شهر علمم اونا دروازه‌ی اعلادی علی

تاپشوروب دینی پیمبر اوزی چون واقفیدی
یوز وئره هرنه بلا، صبریده دریادی علی

جنته رجعت ائدندن صورا زهرا آتاسی
توش اولوب دردو غمه الده وار اسنادی علی

یاندیروبلارقاپوسین صدمه گوروب فاطمه‌سی
بی وفالر دئمیوبلر که معزادی علی

حقی غصب اولدی اولوب یرمی بش ایل خانه نشین
بولمیوبلر نجه شخصیته دارادی علی

عدلینین صحبتی اولسا دئیلر هر یرده
حاکم مقتدر و رهبر دانادی علی

عدلی باعث اولوب ئولدوردوله آخرده اونی
بیربئله غمده اورک قان اولا باجادی علی

عرشه و فرشه چکلوب قاره اوگون اولدی عزا
زینب غمزده نون اولدی گونی لیل دجا

نار غم قلبینی یاندیردی گلوب فریاده
صبحه‌تک شبنم اشگی دوزولوب سیماده

اللری باشدا فغانیله دیردی آتا وای
گوزیاشی قانه دونردی بوغم عظماده

ناله سی عالم امکانی پریشان ائلیوب
قالمیوب تاب و توان نائبه‌ی زهراده

اوخشیاردی آتاسین یانه یانا سویلردی
ای گورن عمرده هر درد و غمی دنیاده

ابن ملجم ستمی یاندیروب آغلاتدی منی
یوخ یتن پایه ی ظلمونده ائله جلاده

باشوه وئردی نماز اوسته ستمله شمشیر
سجده گاهوندن آخان قانه باتوب سجاده

آیرلوب طائر روحون یورولان پیکردن
اوچدی جناته طرف ائتدی مقام اعلاده

قویدولار تپراقا جسمون گیجه‌نین نصفیده
قوردولار حلقه ماتم ائله بیر مأواده

وار یقینیم که آنام دفنیوه گلمیشدی ئوزی
اود دوتوب یاندی منیم تک آنام اول اثناده

بولمورم قالدی نه حاله، نلر اولدی او زمان
باشوون یاره سینی گورجاق او دل ناشاده

چخدی فکر ایلورم ئوز دردی یادیندان آنامون
باغری قان اولدی جفا و ستم بیداده

چاک ائدوب سینه‌ی مجروحینی اشگین الدی
بزم ماتم سنه برپا ائلیوب معناده

رشته ی الفتوی قیرما (جوانی) بیر آن
سن علی نوکری اول غالب اولانماز شیطان

  • شنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 23:11
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

با ادعا بنایِ جسارت گذاشتند * مرضیه عاطفی

411

با ادعا بنایِ جسارت گذاشتند «در اعتراض به روضه فروشی»

با ادعا بنایِ جسارت گذاشتند
بر دوش ِ عاشقان تو زحمت گذاشتند

پُر بود از گلایه و آه و غم و سکوت
در پاکتی که نامهٔ دعوت گذاشتند

دادی چه عزّتی ولی ای وای از طَمَع
با نام تو بنای تجارت گذاشتند

گفتند وقت دعوت اگر حرفی از صله
بی شک خیانتی به امانت گذاشتند

اسباب نوکری همه از جانبِ تو بود
لطف تو را به نام مهارت گذاشتند

داغ تو را خریده و ارزان فروختند
منّت به هر چه عشق و محبت گذاشتند

میخواست مادرت دو سه خط روضه بشنود
شرط و شروط محض اجابت گذاشتند

کشتند نقدِ نقد تو را کوفیانِ شهر
رأس تو را به نیزهٔ شهرت گذاشتند

بدعت گذارهایِ خبیث و خرابکار
بر اعتقاد شیعه خسارت گذاشتند

هستند تا همیشه بدهکار لطف تو
آنها که پا به ساحت هیئت گذاشتند

ناخالصانه نام تو را جار میزنند
آنانکه روی خون تو قیمت گذاشتند!

  • پنج شنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1401
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی
ادامه مطلب

در زمینه یاد مرگ -اخلاقی -اندرز -زندگی پس از زندگی -(صبر کن استراحت کنم بعد) * مهدی جهاندار

170

در زمینه یاد مرگ -اخلاقی -اندرز -زندگی پس از زندگی  -(صبر کن استراحت کنم بعد) صبر کن استراحت کنم بعد
یا به چشم تو عادت کنم بعد

صبر کن با تو اُلفت بگیرم
صبر کن با تو صحبت کنم بعد

با رفیقان رفیقی نکردم
چند روزی رفاقت کنم بعد

کم از این عمر سختی ندیدم
صبر کن تا شکایت کنم بعد

صبر کن لااقل وقت رفتن
یک نگاهی به ساعت کنم بعد

یعنی اینقدر فرصت ندارم
آرزوی شهادت کنم، بعد...؟

آه ای مرگ! ای آخرین برگ
صبر کن تا وصیّت کنم...

  • پنج شنبه
  • 31
  • فروردین
  • 1402
  • ساعت
  • 12:10
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

روزه -(اِی که از سُوزِ تُو پِیداست تَمنای حُسین) *استاد محمد جواد غفورزاده

60

روزه -(اِی که از سُوزِ تُو پِیداست تَمنای حُسین) اِی که از سُوزِ تُو پِیداست تَمنای حُسین
روزِه یَعنی عَطش و رُوضهء لَبهای حُسین

روزِه یَعنی که به تَکبیرة الِاحرامِ سَحر
قَصدِ قُربَت کُنی از مَسجدِ الاَقصای حُسین

روزِه چُون حُر به کِنار آمَدن از راهِ خَطاست
چِشم پُوشیدَن از غِیر و تَماشای حُسین

اِین حَبَیب اَست که یِک روزِه به دَست آوَردَه‌ اَست
سَندِ دِیدنِ مَحبُوب بِه اِمضای حُسین

روزِه یَعنی که بِخواهی به دُعای شَبِ قَدر
شوُقِ پِیوَستَنِ یِک قَطرِه بِه دَریای حُسین

روزِه یَعنی که به صَحرای بَلا، جام بِه دَست
آب بُردَن بِه سُوی خِیمهء گُلهای حُسین

روزِه یَعنی که تَوَقُف به لَبِ شَطِ فَرات
اِقتدا کَردنِ سی روزِ بِه سَقای حُسین

وَقتِ اِفطار شد اِی سُوختِه دَر آتَشِ دِل
روزِه یَعنی عَطش و رُوضهء لَب های حُسین

  • شنبه
  • 14
  • مرداد
  • 1402
  • ساعت
  • 23:26
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

سخنی با مادحین و عزاداران اهل بیت علیهم السلام -(وصول کمالات دشوار نیست) * محمد حسین کتابچی

517

سخنی با مادحین و عزاداران اهل بیت علیهم السلام -(وصول کمالات دشوار نیست) وصول کمالات دشوار نیست
عمل خواهد اما به گفتار نیست

هر آن کس کند خدمت اهلبیت
عزیز است هر دو جهان خوار نیست

بِاِخلاص گیرد ره حق به پیش
در این ملک فانی گرفتار نیست

به بزمی که باشد بنام حسین
مگوئید زهرا خبردار نیست

بر آید به بزم عزا با فغان
جدا از گروه عزادار نیست

کند بر عزادار یک یک نظر
جز او بر سرشگت خریدار نیست

مطاع بزرگ است اشگ بصر
چه کالاست در هیچ بازار نیست

هزار حیف یک عده سوداگران
بر این حکم اسلام هوشیار نیست

بدینار و درهم کند های هو
نداند عبادت به دینار نیست

ریا خدمتش را کند پایمال
که زهرا معین ریاکار نیست

ندانم چرا مادح محترم
از این شیوۀ زشت بیدار نیست

دهد خدمتش را به بخس ثمن
ب

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(اگر وطن به مقام رضا توانی کرد) * صائب تبریزی

754

شعر غزل تعلیمی -(اگر وطن به مقام رضا توانی کرد) اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد...

ز سایهٔ تو زمین آفتاب‌پوش شود
اگر تو دیدهٔ دل را جلا توانی کرد

جمال کعبه ز سنگ نشان توانی دید
اگر ز صدق طلب رهنما توانی کرد...

بر آستان تو نقش مراد فرش شود
بساط خود اگر از بوریا توانی کرد

اگر چو شبنم گل ترک رنگ و بوی کنی
درون دیدهٔ خورشید جا توانی کرد...

کلید قفل اجابت زبان خاموش است
قبول نیست دعا تا دعا توانی کرد

اگر ز خویش برآیی به تازیانهٔ وجد
سفر به عالم بی‌منتها توانی کرد...

تو را به هر غم و درد امتحان از آن کردند
که دردهای جهان را دوا توانی کرد

تو آن زمان شوی از اهل معرفت «صائب»
که ترک عالم چون و چرا توانی کرد

  • یکشنبه
  • 9
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:03
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

بازی روزگار *

4250
2

بازی روزگار به بهانه پایان سریال مختار،این شعرتقدیم میشود به شما

یک تن-ه-مردی زعرب هوشمند گفت به عبدالملک ازروی پند

زیرهمین بقعه واین بارگاه روی همین مسندواین جایگاه

بودم ودیدم برابن زیاد آه چه دیدم که 2چشمم مباد!

تازه سری چون سپر آسمان طلعت خورشید زرویش عیان

بعد 2چندی،سر آن خیره سر دربرمختاربروی سپر

بعدکه مصعب سرسردارشد دست کش او سر مختارشد

این سر مصعب به تقاضای کار تاچه کندباتودگرروزگار

شاعر؟؟؟؟؟؟؟؟

گویندکه این مرد همان مسوول تشریفات دربار مختار بود که عبدالملک دستورداد تاچشمهایش دربیاورند ونیزفرمان داد که دارالاماره را تخریب کنند

  • شنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 06:22
  • نوشته شده توسط
  • نفس
ادامه مطلب

حسادت هست آنجائی که شیطان می شود پیدا * جعفر ابوالفتحی

3324
4

حسادت هست آنجائی که شیطان می شود پیدا یا کریم یا رب

حسادت هست آنجائی که شیطان می شود پیدا

و آنجائی که طاعت نیست عصیان می شود پیدا

سیاهی ناگهان جای سپیدی را نمی گیرد

کپک در قسمتی از گوشه ی نان می شود پیدا

اگر در جمع خوبانی مراقب باش ای زاهد

به روی گوشت های پاک دندان می شود پیدا

اگر حیوانیت حاکم شده تو باز انسان باش

کنار خوی حیوانیست انسان می شود پیدا

چنین بی بند و باریها که نامش نیست آزادی

در این آزاد بودن هاست زندان می شود پیدا

اگر دنبال حق رفتی فقط ناحق نمی بینی

گهی مقداد ، گه بوذر، و سلمان می شود پیدا

بها دارد بهشتی که به ماها وعده داده اند

همیشه پیش دروازه دو دربان می شود پیدا

من و کوی کریمان و دو دست خالی و گریه

  • جمعه
  • 28
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 20:25
  • نوشته شده توسط
  • جعفر ابوالفتحی
ادامه مطلب

گفت گو خدا با بنده *

5960
6

گفت گو خدا با بنده خـدا :

بـنده ی من دو رکعت نمازشکربخوان!

بـنده:

خـدایا خسته ام ..... برایم مشکل است که نیمه شب از خواب بیدارشوم

خـدا :

بنده ی من ،قبل از خواب این دورکعت را بخوان

بـنده:

خدایا دو رکعت زیاد است .... امروز خیلی خسته ام ،آیا راه دیگری ندارد؟

خـدا :

بنده ی من ،قبل از خواب وضو بگیر و روبه آسمان کن و بگو " یاالله ".

بـنده:

خدایا من دررختخوابم،اگر بلند شوم ،خواب ازسرم می پرد!

خـدا :

بنده ی من همانجا که درازکشیدی تیمم کن و بگو " یا الله " .

بـنده:

خدایا هواسرد است و من نمیتوانم دستانم را از زیر پتو دربیارم.

خـدا :

در دلت بگو " یا الله " ،آن را برایت نمازشب حساب میکنم!

بنده اعتنایی نمیک

  • سه شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 06:01
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب
 رضا اسماعیلی

شعر اخلاقی و اندرز-در آستانه نوروز -( ای دل ! چه غافلـــــــی تو ز حال شکستگان ) * رضا اسماعیلی

2278

شعر اخلاقی و اندرز-در آستانه نوروز -( ای دل ! چه غافلـــــــی تو ز حال شکستگان ) ای دل ! چه غافلـــــــی تو ز حال شکستگان
از روزگار تنگ به توفـــــــــــــان نشستگان
غافل ز سفـــره‌هــــــــــــــای تهیدستِ منتظر
غافل ز وصله‌هــــــــــــــای دلِ دلشکستگان
غافل ز نالـــــــه هــــــــــای شب زائران فقر
غافل ز حـــــــــال سوته دلان، حال خستگان
ای‌ دل ! کریم باش و بــــــه دست صفا بپاش
عطـــــــر اجابتــــــــی بـــــــه تمنای بستگان
بر پا ستاده‌ای، تـــــــــو بچین غنچه‌ای سپاس
بنشان سخاوتــــــــــــــی تو به باغ شکستگان
آمد بهار زنده‌دلان ، خوش بــــه حال عشق
هم خوش به حال جمله ی از خویش رستگان

شاعر : رضا اسماعیلی

  • دوشنبه
  • 12
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 05:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر آئینی در مورد سختی های دینداری -( آفتی در گل ِ گلدان ِ من و توست مواظب باشیم ) * محمد رضا حسین زاده بازرگانی

4239
2

شعر آئینی در مورد سختی های دینداری -(  آفتی در گل ِ گلدان ِ من و توست مواظب باشیم ) آفتی در گل ِ گلدان ِ من و توست مواظب باشیم
آتش ِ وسوسه در جان ِ من و توست مواظب باشیم
یادمان کاش که هرگز نرود قصه‌ی "برصیصا" را
کفر، زاویه‌ی پنهان ِ من و توست مواظب باشیم
دین ِ ما ارثیه‌ی ناب و گرانقدر ِ پیمبر باشد
آتشی در کف ِ دستان ِ من و توست مواظب باشیم
شعله را مشت کن از دست نینداز، حواست باشد
سوختن معنی ِ پیمان ِ من و توست مواظب باشیم
شُبهه و بحث، به قرآن ِ سر ِ نیزه قسم بازیچه‌ست
هدف اصلی‌اش ایمان ِ من و توست مواظب باشیم
دور ِ خود پیله نبافید که: "شاید زد و پروانه شدیم"
تارها میله‌ی زندان ِ من و توست مواظب باشیم
عصر ِ سرنیزه و شمشیر گذشته ست، کجایی شاعر؟
غزل و قافیه میدان ِ من و توست موا

  • سه شنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 08:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

هر کس نشست دیده ی مردانه باز کرد * محمد رضا فروغی

1809
1

هر کس نشست دیده ی مردانه باز کرد نماز
هر کس نشست دیده مردانه باز کرد
بر اقتدار ایزد منان نماز کرد
شکر خدای گفت که بخشنده کردگار
هستی برای مردم دنیا مجاز کرد
سنگ/شوق جنون به سینه آدم بنا نهاد
آنسوی پرده خلقت حوا به ناز کرد
مسند نشین که صاحب لهو و لعب نمود
جنت مکان که واجب حج و حجاز کرد
-نابرده رنج گنج میسر نمی شود-
دستی بسوی پنجره باید دراز کرد
باید به پاس مرحمت و لطف بی دریغ
بر خشت و سنگ و مهر، به همت نماز کرد
بر اقتدار ایزد منان نماز کرد

محمدرضا فروغی

  • شنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 01:10
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا فروغی
ادامه مطلب

دام غضب * رضا بزرگ نژاد بایی

1658
4

دام غضب به هنگام غضب دانی اسیر دام شیطانی؟
حدیثی گفت مولایم،علی آن شاه ربّانی
فروکش کردن خشمت تورا سودی دیگر دارد
ولی با خشم نور دل به سمت جهل می رانی

شاعر : رضا بزرگ نژاد بایی

  • شنبه
  • 13
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 11:05
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 سیروس بداغی

عید نوروز آمده است -( غصّه ها از دل به در کُن عیدِ نوروز آمده است ) * سیروس بداغی

1560
1

عید نوروز آمده است -( غصّه ها از دل به در کُن عیدِ نوروز آمده است ) غصّه ها از دل به در کُن عیدِ نوروز آمده است
عالمی را با خبر کن عید نوروز آمده است

در کنار سفره ها ار می نشینی... لحظه ای
در کتابَ اللّه نظر کن عید نوروز امده است

فکرِ در غیر از خدا ما را نمی آید به کار
حالیا فکری دگر کن عید نوروز امده است

چون صنوبرها که استادانِ توحیدند و بس
جامه هائی نو به بر کن عید نوروز آمده است

در پلیدی خویِ دنیا را نمی بیند کسی
از پلیدی ها حذر کن عید نوروز آمده است

بگذر از آنان که هر دم طعنه هایت می زدند
طعنه ها را بی اثر کن عید نوروز آمده است

چون خرامان عاشقان مهمان سلطان می شوند
ای دل آن جا ها سفر کن عید نوروز آمده است

ای که بی آقای عالم قصد قربت داشتی
راه را زیر

  • یکشنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1395
  • ساعت
  • 19:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

جوانی -( ای جوان قدر دان جوانی را ) * اسماعیل تقوایی

1802
1

جوانی -( ای جوان قدر دان جوانی را ) ای جوان قدر دان جوانی را
دوره ی خوب زندگانی را
رابطه با خدای محکم کن
تا ندیدی گه خزانی را
گر که پیشه کنی تو تقوا را
به کف آری در گرانی را
دوست دارد خدا جوان تقی
بنده ی پاک عنفوانی را
گرجوان پاک شد خدا بدهد
در بهشتش ورا مکانی را
باش طوری که در کهنسالی
نخوری حسرت جوانی را

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • یکشنبه
  • 23
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 13:20
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد