اشعار و پندیات

مرتب سازی براساس

کلید سعادت -( نوجوان تو با کلید راستگویی و خدا ) * رضا بزرگ نژاد بایی

1358
1

کلید سعادت -( نوجوان تو با کلید راستگویی و خدا  ) نوجوان تو با کلید راستگویی و خدا
می توانی دفع بنمایی ز خود صدها بلا
پس توکل برخدا کن ناامیدی را بکش
ارزشت اینگونه می باشد بسان یک طلا

شاعر : رضا بزرگ نژاد بایی

  • چهارشنبه
  • 7
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 12:02
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 حسین رئوفی

نوکر زهرا -( ای عشق با تعلق خاطر عجین مباش ) * حسین رئوفی

766

نوکر زهرا -( ای عشق با تعلق خاطر عجین مباش  ) ای عشق با تعلق خاطر عجین مباش

آزاده باش و حسرت و غم آفرین مباش

گاهی وصال ، آخر راه است صبر کن

با آنچه دوست خواست بساز و غمین مباش

کوهی ز درد گر به دلت هست دم مزن

آتش فشان اگر که شدی آتشین مباش

ای دل در این کشاکش دنیا و اهل آن

جز یاد دوست با دگری همنشین مباش

هستیم جمله خلق خداوند نیک و بد

ای نازنین به خالق بینا ظنین مباش

بی رحمی زمین و چنین سرعت زمان

فرصت کم است بر کمِ دنیا حزین مباش

پائین پا فتاده علی اکبرِ حسین

آنجا که ذکر او شده بالانشین مباش

تا فاطمه است مادر و حیدر بود پدر

فرزند خوب باش «رئوفی» جز این مباش

  • دوشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 06:23
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

پند اخلاقی -(برخیز که راه رفته را برگردیم) * میلاد عرفان پور

646
1

پند اخلاقی -(برخیز که راه رفته را برگردیم) برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم

در عرش صدای «اِرجعی» پیچیده است
یا «ایتها النفس» بیا برگردیم

  • دوشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

اخلاقی و اندرز،مناجات رمضان -(همّت ای جان که دل از بند هوا بگشائیم) *

507

اخلاقی و اندرز،مناجات رمضان -(همّت ای جان که دل از بند هوا بگشائیم) همّت ای جان که دل از بند هوا بگشائیم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشائیم

فرصتی هست که ما را شده توفیق رفیق
نگر این دیده‌ی خودبین به خدا بگشائیم

وقت آن است که بر روی خود از روی خلوص
دری از رحمت حق را به دعا بگشائیم

شسته با خون جگر، گردِ گناه از رخ دل
روی آئینه به آئین صفا بگشائیم

پای‌بند هوس و غفلت و شهوت تا چند
خیز کز پای خود این سلسله را بگشائیم

ماه تسبیح بُوَد بلکه به سر پنجه‌ی ذکر
در بر نفس دگر مشت ریا بگشائیم

دیده یادآور داغ است بیا تا از دل
عقده با یاد امام و شهدا بگشائیم

بزم قرآن بُوَد و بزم توسل به علی
عقده‌ی دل اگر اینجا نه، کجا بگشائیم

قبله‌ی اهل ولا باب نجات است علی
دست حاجت سو

  • دوشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1397
  • ساعت
  • 16:41
  • نوشته شده توسط
  • جواد
ادامه مطلب

چادرت ارزش است، باور کن با نوای میثم مطیعی -(رخت ِ زیبای آسمانی را) *

371
1

چادرت ارزش است، باور کن با نوای میثم مطیعی -(رخت ِ زیبای آسمانی را) رخت ِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غرور بر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن!
بوی ِ زهرا و مریم و هاجر
از پر ِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است
توی بال ِ فرشته ها انگار
حفظ وقت ِ عبور می آیی
کوری ِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه می آیی
در شب ِ چادرت تو می تابی
مثل یک قرص ِ ماه می آیی
سمت ِ جری

  • چهارشنبه
  • 23
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 13:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

دلدادگان -(آنان که راه جود وکرم را شناختند) * کمیل یزدی

515

دلدادگان -(آنان که راه جود وکرم را شناختند) آنان که راه جود وکرم را شناختند
خط جهاد و نفی ستم را شناختند
خون جگر برای غریبی دین خورند
حسن حیات و قبح عدم را شناختند
فهمیده اند ارزش دنیا و قدر آن
اندازه مصیبت و غم را شناختند
دیدند دست یار،علم انقلاب را
هم انقلاب هم که عدم را شناختند
هرگز به گرگ معرکه خوش بین نمی شوند
مکر عدو و کذب درم را شناختند
اهل نظر فریب نظر را نمی خورند
چون ارزش ثبات قدم را شناختند
سوگندشان بصیرت و صبر است بی دریغ
تا حرمت عظیم قسم را شناختند
دست از حمایت حرم الله نمیکشند
در راه دوست قیمت دم را شناختند
با جان و دل جان به ره یار می دهند
راه مدافعان حرم را شناختند
یاد مرادی و اسدی هم بخیر باد
در ابر فتنه ها خم وچم را شن

  • چهارشنبه
  • 7
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

ما و جهان نا پایدار -(جهان رو به پیش است و ما رو به پس!) * هستی محرابی

613

ما و جهان نا پایدار -(جهان رو به پیش است و ما رو به پس!) ‍ #ما_و_جهان_نا_پایدار
#نتیجه_و_ثمره_زندگی_ما

جهان رو به پیش است و ما رو به پس
دریغا که لنگ است پای فرَس

دریغا! چه دلتنگ و بی حاصلیم
به سختی بر آید صدای نفس

اگر چه تو را میلِ ماندن بوَد
اجل هیچ مهلت نداده به کس

تو در خوابِ غفلت چنان خفته ای
به ناگه بر آید صدای جرَس

که برخیز، هنگام رفتن بوَد
چرا مانده ای روز و شب در قفس

نگاه افکنی لوحِ اعمالِ خویش
هر آنچه که داری همه خار و خس

چو خواهی درختِ تو بار آورد
بیا تا کنی شاخ و برگش هرَس

هر آنچه تو اندوختی در جهان
نیامد به کارت به قدرِ مگس

که دنیا برای من و دیگران
فقط خانه ی امتحان بود و بس

خدایا تو با مهربانیِ خویش
به دادِ دلِ بی قرارم برس

ب

  • یکشنبه
  • 18
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:28
  • نوشته شده توسط
  • 09113526529
ادامه مطلب

برای اندوه کارگران خوزستانی -(بی‌خوابی تا سحر چه می‌دانی چیست؟) * سید علیرضا شفیعی

546

برای اندوه کارگران خوزستانی -(بی‌خوابی تا سحر چه می‌دانی چیست؟) بی‌خوابی تا سحر چه می‌دانی چیست؟
شرم پدر از پسر چه می‌دانی چیست؟
یک عمر حقوق تو نجومی بوده‌ست
تو غصه‌ی کارگر چه می‌دانی‌ چیست؟
آرامش و آب و نانتان را برده‌ست
زالوصفتی که دل به حق نسپرده‌ست
از سفره‌ی رانت‌خواری‌اش سیر نشد
این است اگر حقّ شما را خورده‌ست

  • چهارشنبه
  • 21
  • آذر
  • 1397
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

رباعی باغبان باور -(از غنچۀ بوستان، شکوفاتر باش) *استاد محمد جواد غفورزاده

463

رباعی باغبان باور -(از غنچۀ بوستان، شکوفاتر باش) از غنچۀ بوستان، شکوفاتر باش
سرسبز بمان و باغبان باور باش
خواهی که دچار ضعف و ذلت نشوی
راضی به رضای «پدر و مادر» باش

  • سه شنبه
  • 11
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 20:14
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

رباعی اموال و اعمال -(چون موج، خروشان و پریشان حالیم) *استاد محمد جواد غفورزاده

494

رباعی اموال و اعمال -(چون موج، خروشان و پریشان حالیم) چون موج، خروشان و پریشان حالیم
دنیا طلبان بی‌پر و بی‌بالیم
امروز به «مال» اگرچه دل می‌بندیم
فردا ـ به خدا ـ در گرو «اعمالیم»

  • سه شنبه
  • 11
  • دی
  • 1397
  • ساعت
  • 20:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

در باب فضلیت ماه رجب‌المرجب * مرتضی محمودپور

370

در باب فضلیت ماه رجب‌المرجب فضیلت ماه رجب المرجب

در میان ماههای قمری ، سه ماه رجب ، شعبان و رمضان از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است. ماه رجب از جمله ماههای حرام و بسیار پر فضیلت است که اعمال عبادی مخصوصی برای آن ذکر شده است.مرحوم شیخ عباس قمی رحمة الله علیه در کتاب شریف مفاتیح الجنان در باره فضیلت این ماه چنین میگوید:

" بدانکه که این ماه و ماه شعبان و ماه رمضان در شرافت تمامند و روایت بسیار در فضیلت آنها وارد شده ؛ بلکه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده که ماه رجب ، ماه بزرگ خداست و ماهی در حرمت و فضیلت به پای آن نمیرسد و قتال با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خداست و شعبان ماه من است و ماه رمض

  • پنج شنبه
  • 16
  • اسفند
  • 1397
  • ساعت
  • 06:30
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور
ادامه مطلب

غزل شعر پایداری -(شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است) * قیصر امین پور

1620
2

غزل شعر پایداری -(شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است) شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است
ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است

در این کرانه که باران داغ می‌بارد
به چشم ما گل بی‌داغ کمتر از خار است

گناه اول ما، افتتاح پنجره بود
گناه دیگر ما، انهدام دیوار است

خوشا اشاعۀ خورشید در بسیط زمین
صدور نور به هرجا که آسمان تار است

مرا زمان ملاقات آفتاب رسید
مکان وعدۀ ما زیر سایۀ دار است

  • جمعه
  • 16
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 17:54
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

شعر پایداری -(به دست غیر مبادا امیدواری ما) * میلاد عرفان پور

2129

شعر پایداری -(به دست غیر مبادا امیدواری ما) به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما

به رنجِ راه بیامیز تا بیاموزی
به مشق آبله، اسرار پایداری ما

به دوش نعش جوان برده‌ایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما

به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بی‌قراری ما

نمانده جای شکایت که در پیِ هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما

بهار آمده اما برای پیروزی
خوشا که سرخ شود جامۀ بهاری ما

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:38
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب
 میلاد عرفان پور

غزل(شعر اعتراض) -(شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن) * میلاد عرفان پور

692

غزل(شعر اعتراض) -(شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن) شعله باش اما چنین بر آشیان خود مزن
دود کن خود را ولی در دودمان خود مزن

از گلوی دشمنانت تیغ اگر برداشتی
لااقل آن را به قلب دوستان خود مزن

رحم کن ای صاعقه! گیرم زمین را سوختی
رحم کن، سیلی به گوش آسمان خود مزن

در بیابان کی بدون ما به منزل می‌رسی؟
راهزن هستی اگر، از کاروان خود مزن

عزت ما را به نانی پیش از این‌ها داده‌ای
بعد از این دیگر دم از نام و نشان خود مزن

جنگِ بُرده با رشادت‌های تو مغلوبه شد
عارمان از توست، حرف از آرمان خود مزن

  • پنج شنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 11:48
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

داستان مرگ -(شادی ندارد آن‌که ندارد به دل غمی) * جلال‌الدین همایی

1785
-1

داستان مرگ -(شادی ندارد آن‌که ندارد به دل غمی) شادی ندارد آن‌که ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی

آنان‌که لذت دم تیغت چشیده‌اند
بر جای زخم دل نپسندند مرهمی

راز ستاره از من شب‌زنده‌دار پرس
کز گردش سپهر نیاسوده‌ام دمی

دل بسته‌ام چو غنچه به راه نسیم صبح
بو تا که بشکفد گلم از بوی همدمی

راهی نرفته‌ام که بپرسم ز رهروی
رازی نجسته‌ام که بگویم به محرمی...

نگذاشت کبر و وسوسۀ عقل بوالفضول
تا دیو نفس سجده بَرد پیش آدمی

احوال آسمان و زمین و بشر مپرس
طفلی و خاک توده‌ای و نقش درهمی

در دفتر حیات بشر کس نخوانده است
جز داستان مرگ، حدیث مسلّمی...

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل شعر رهایی -(در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها) * محمد مهدی سیار

1098
2

غزل شعر رهایی -(در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها) در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها

اگر این ساحران اطوار می‌ریزند طوری نیست
عصا در دست اینک می‌رسند از کوه موسی‌ها

زمینِ آسمان‌جُل را به حال خویش بگذارید
کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها

بیاید هرکه از فرهاد، شیرینْ‌عقل‌تر باشد
نیاید هیچ کس جز ما و مجنون‌ها و لیلاها

همین از سرگذشتِ سرگذشت ماست انگاری
همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها

شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را
که هم‌رنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:58
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر تعلیمی -(دیدم گل تازه چند دسته) * سعدی شیرازی

1128
6

شعر تعلیمی -(دیدم گل تازه چند دسته) دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رُسته

گفتم: چه بود گیاه ناچیز
تا در صف گل نشیند او نیز

بگریست گیاه و گفت: خاموش
صحبت نکند کرم فراموش

گر نیست جمال و رنگ و بویم
آخر نه گیاه باغ اویم؟

من بندۀ حضرت کریمم
پروردۀ نعمت قدیمم

گر بى هنرم وَ گر هنرمند
لطف است امیدم از خداوند

با آن‌که بضاعتى ندارم
سرمایۀ طاعتى ندارم

او چارۀ کار بنده داند
چون هیچ وسیلتش نماند

رسم است که مالکان تحریر
آزاد کنند بندۀ پیر

اى بار خداى عالم‌آراى
بر بندۀ پیر خود ببخشاى

«سعدى»! ره کعبۀ رضا گیر
اى مرد خدا! دَر خدا گیر

بدبخت کسى که سر بتابد
زین در، که درى دگر بیابد؟

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:31
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

متن شعر و قصیده توحیدی -(اول دفتر به نام ایزد دانا) * سعدی شیرازی

1116

متن شعر و قصیده توحیدی -(اول دفتر به نام ایزد دانا) اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حیّ توانا

اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از درِ بخشندگیّ و بنده‌نوازی
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

قسمت خود می‌خورند مُنعم و درویش
روزی خود می‌برند پشّه و عنقا

حاجت موری به علم غیب بداند
در بُن چاهی به زیر صخرۀ صمّا...

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا

پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا...

هر که نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

بارخدایا مهیمنیّ و مدبّر
وز همه عیبی مقدسی و مبرّا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کرّوبیان عالم بالا

«سعدی» از آن‌جا که فهم اوست سخن گفت

  • جمعه
  • 13
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:38
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

مژدۀ مودّت ... -(ما پیروان مکتب قسط و عدالتیم) * مژده اردبیلی

583
-1

مژدۀ مودّت ... -(ما پیروان مکتب قسط و عدالتیم) ما پیروان مکتب قسط و عدالتیم
خدمت گذار دولت شاه ولایتیم

ما را نبوده جز شرف و آبرو هدف
ما از تبار و نسل شریف شرافتیم

ما را کجا نصایح ناصح اثر کند
چون ما حدیث مجمل پند و نصیحتیم

ای مدعی که طعنه بر احوال می زنی
ما دشمن رذالت و خصم منیّتیم

داری اگر کلام صداقت برای دوست
بنگر که ما به خدمت اهل فضیلتیم

خدمت به بندگان حضرت جانان مرام ماست
ما تشنۀ عبادت و مجذوب طاعتیم

روزی که با خیال تو ما آشنا شدیم
ما همچنان به شیوۀ ایثار و خدمتیم

در آستان حضرت خلّاق ذوالجلال
دشمن شکار دولت صبح سعادتیم

در این جهان که محفل اُنس است و بندگی
ما تشنۀ شراب طهور محبّتیم

در محفلی که اهل بصیرت نشسته اند
ما «مژدۀ» مود

  • چهارشنبه
  • 18
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 14:40
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(چیست دانی عشق‌بازی؟ بی‌سخن گویا شدن) * صائب تبریزی

632

شعر غزل تعلیمی -(چیست دانی عشق‌بازی؟ بی‌سخن گویا شدن) چیست دانی عشق‌بازی؟ بی‌سخن گویا شدن
چشم پوشیدن ز غیر حق، به حق بینا شدن

سر به جیب خود فرو بردن، برآوردن به عرش
پای در دامن کشیدن، آسمان‌پیما شدن...

با کمال آشنایی، زیستن بیگانه‌وار
در میان جمع از هم‌صحبتان تنها شدن

عاشقان را تا فنا از شادی و غم چاره نیست
سیل را پست و بلندی هست تا دریا شدن

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد
بیش از این نتوان غبار دامن صحرا شدن

  • پنج شنبه
  • 19
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(به آهی می‌توان از خود برآوردن جهانی را) * صائب تبریزی

789
1

شعر غزل  تعلیمی -(به آهی می‌توان از خود برآوردن جهانی را) به آهی می‌توان از خود برآوردن جهانی را
که یک رهبر به منزل می‌رساند کاروانی را...

ز پاس هیچ دل غافل مشو در عالم وحدت
که دارد در بغل هر غنچه این‌جا گل‌سِتانی را...

ندارد شِکوه از اوضاع مردم، دیدۀ حق‌بین
به یوسف می‌توان بخشید جُرم کاروانی را...

اگر در خواب بی‌هوشی نباشد گوش‌ها «صائب»
به حرفی می‌توان تقریر کردن داستانی را

  • پنج شنبه
  • 19
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر تعلیمی -(مرا از حلقۀ غم‌ها رها کن) * سید حبیب نظاری

545

شعر تعلیمی -(مرا از حلقۀ غم‌ها رها کن) مرا از حلقۀ غم‌ها رها کن
مرا از بند ماتم‌ها رها کن
بیا ای عشق، ای همسایه، ای مرگ!
مرا از دست آدم‌ها رها کن

بیا و ناگهان شادم کن ای مرگ!
به یک ویرانی آبادم کن ای مرگ!
اسیر زندگی هستم، خدا را
از این سلول آزادم کن ای مرگ!

  • جمعه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:11
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر توحیدی -(دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد) * عطار نیشابوری

471

شعر توحیدی -(دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد) دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد
گر بر سر ذرّه‌ای فتد سایۀ تو
خورشید از آن ذرّه، زکاتی طلبد

هر دل که ز لطف تو نشان یابد باز
سررشتۀ خود در دو جهان یابد باز
در راه تو هرکه نیم‌جانی بدهد
از لطف تو صد هزار جان یابد باز

هر نقطه که در دایرۀ قسمت توست
بر حاشیۀ مائدۀ نعمت توست
در سینۀ ذرّه‌ای اگر بشکافند
دریا دریا، جهان جهان، رحمت توست

آن دید بقا که جز بقا هیچ ندید
وآن دید فنا که جز فنا هیچ ندید
آن دیده بُود که جز عدم خلق نیافت
وآن بنده بود که جز خدا هیچ ندید

ای بندگی تو پادشاهی کردن
کارت همه اِنعام الهی کردن
من در غفلت، عمر به پایان بردم
من این کردم، تا تو چه خواهی کردن

  • جمعه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل شعر اعتراض -(سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!) * زهرا بشری موحد

471

غزل شعر اعتراض -(سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!) سوختیم از داغ غفلت، سوختیم ای خام‌ها!
دانه‌ها را چیده‌اند اما به سوی دام‌ها

هر که پای برگه‌ها را، مست، امضا می‌کند
پای خون را باز خواهد کرد در حمام‌ها

این جماعت نیست! جمعی از فراداهای ماست!
ساز خود را می‌زند تکبیرة‌الاحرام‌ها

ای مسلمان! دین نداری لااقل آزاده باش
کفرها گاهی شرف دارند بر اسلام‌ها

راه سختی پیش رو داریم بعد از کربلا
سنگ‌ها در کوفه‌ها، دشنام‌ها در شام‌ها

آه اگر مولا چراغ خیمه را روشن کند
آه اگر روشن شود تاریکی ابهام‌ها

آه از آن بزمی که بعد از لقمه‌های چرب و نرم
جام‌های زهر می‌نوشیم از «برجام»ها...

  • پنج شنبه
  • 2
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:03
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

غزل شعر تعلیمی -(دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند) * حافظ شیرازی

441

غزل شعر تعلیمی -(دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند) دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بی‌خود از شعشعۀ پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینۀ وصف جمال
که در آن‌جا خبر از جلوۀ ذاتم دادند

من اگر کام‌روا گشتم و خوش‌دل چه عجب
مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن‌روز به من مژدۀ این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجر صبری‌ست کزآن شاخ نباتم دادند

همت «حافظ» و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند

  • پنج شنبه
  • 2
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:06
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر اخلاقی -(باید که گناه را فراموش کنیم) * سید ابوالفضل مبارز

424

شعر اخلاقی -(باید که گناه را فراموش کنیم) باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
حیف است که در بلندی این یلدا
کوتاهی عمر را فراموش کنیم

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:18
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

شعر مثنوی -(آمدم از شب تاریک به فردا برسم) *سیده‌ تکتم حسینی

913
2

شعر مثنوی  -(آمدم از شب تاریک به فردا برسم) آمدم از شب تاریک به فردا برسم
از بد و خوب گذشتم که به اینجا برسم

پشت سر، خاطرۀ کودکی‌ام جا مانده
یک نفر در دل من هست که تنها مانده

با دل خسته کسی کاش که راهی نشود
هیچ‌کس، هیچ‌کس، آواره الهی نشود

خانه‌ام سوخت، اگر این همه راه آمده‌ام
«از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ام»

از غم و درد دلم کاش که آکنده نبود
جنگ در کشور من کاش پناهنده نبود

باغ‌ها را بغل بوتۀ خشخاش ببین
زشت و زیبای مرا مثل خودت فاش ببین

من همانم که نرفته‌ست غمت از یادم
تو همانی که زمین خوردی و من افتادم

پای یک چشمه نبوده مگر آبادی‌مان؟
پس چرا دور شده خانۀ اجدادی‌مان؟...

هشت سال از تب یک عشق سرودم با تو
من مگر هم‌نفس جنگ نبودم

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(دل آگاه ز تن فکر رهايی دارد) * صائب تبریزی

524
1

شعر غزل تعلیمی -(دل آگاه ز تن فکر رهايی دارد) دل آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد

منزل ماست كه چون ريگِ روان ناپيداست
ورنه هر قافله‌‏اى راه به جايى دارد

نيست ممکن که ز کارش گرهی باز شود
رهنوردی که غمِ آبله‌پايی دارد

دردِ درمان طلبی‌هاست كه بى‌درمان است
ورنه هر درد كه ديديم دوايى دارد

مژه بر هم نزد آيينه ز انديشهٔ چشم
خواب راحت نكند هركه صفايى دارد

اين كه از لغزش مستانه نمى‌‏انديشد
مى‌‏توان يافت كه دل تكيه به جايى دارد...

گر نسازد به ثمر کام جهان را شيرين
سرو آزادهٔ ما دست دعايی دارد

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:19
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر رباعی اخلاقی -(چون صبح، کلید آسمان می‌دهدت) * علی اصغر دلیلی صالح

407

شعر رباعی اخلاقی -(چون صبح، کلید آسمان می‌دهدت) امام صادق(علیه‌السلام):

«اَلْعِلْمُ جُنَّةٌ»

دانش، سپر است.

? الکافی، ج۱، ص۲۵

چون صبح، کلید آسمان می‌دهدت
عطر خوشِ عمر جاودان می‌دهدت
از پا منشین در ره دانش ای دوست
علم است که در بلا، امان می‌دهدت

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 13:57
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب

شعر غزل تعلیمی -(صفای اشک به دل‌های بی‌شرر ندهند) * محمد علی مجاهدی

474

شعر غزل تعلیمی -(صفای اشک به دل‌های بی‌شرر ندهند) صفای اشک به دل‌های بی‌شرر ندهند
به شمع تا نکشد شعله، چشم تر ندهند

امیر قافلهٔ اشک چشم بیدار است
به دست هر صدفی رشتهٔ گهر ندهند

هوای چشم تو ای گل هنوز بارانی‌ست
چرا به مرغ گرفتار این خبر ندهند؟

مباد خون تو ای گل، نصیب خار مباد
به دست هر مژه‌ای پارهٔ جگر ندهند

ز شرم روی تو گل‌ها ز شاخه می‌ریزند
بگو که قافله را از چمن گذر ندهند

به دست سرو امان‌نامهٔ تهیدستی‌ست
که گفته است که آزادگان ثمر ندهند؟

مراد اهل نظر گنج بی‌نیازی‌هاست
به عالمی نظر کیمیا اثر ندهند

مرید اهل نظر شو که از بلندی طبع
بهای جام سفالین به جام زر ندهند

چه جای ناله که در بارگاه استغنا
مجال آه به دل‌های شعله‌ور ندهند

چو شمع رش

  • چهارشنبه
  • 19
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد