وفات شهادت گونه حضرت رسول الله

مرتب سازی براساس
 رضا اسماعیلی

شعر حضرت رسول(ص)-شهادت -( شبی که نور زلال تو در جهان گـم شد ) * رضا اسماعیلی

2342
0

شعر حضرت رسول(ص)-شهادت -( شبی که نور زلال تو در جهان گـم شد ) شبی که نور زلال تو در جهان گـم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگـهان گم شد
ستاره خـــون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلـــوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک ، مــــهر و مــــاه پژمـــــردند
زمین به سر زد و لبخند آســـمان گــم شد
دوبــــاره شب شد و در ازدحـــــام تاریکـی
صـــــدای روشن خورشید مهربـان گم شد
پس از تـــو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند
به ذهــــن جــاده ، تکاپوی کـــاروان گم شد
بهـــــار، صید خزان گشت و باغ گل پژمـــرد
شبی که خنده ی شیرین باغبـــان گم شد
ترانـــــــه ار لب معصوم « یــــاکریــم » افتاد
نسیم معجـزه ی گل ، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبـــــور فرشتگـــان از غـم
شبی که قبـله

  • یکشنبه
  • 15
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 16:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 محمود ژولیده

شعر شهادت حضرت رسول(ص) -( آسمان مدینه غمبار است ) * محمود ژولیده

3166
3

شعر شهادت حضرت رسول(ص) -( آسمان مدینه غمبار است ) آسمان مدینه غمبار است
شهر، آشوب و کار دشوار است
بعد از این مکر و حیله بسیار است
چشم های علی گهر بار است
رنگ زهرا شبیه دیوار است
یک منادی به کوچه راه افتاد
خبر از رحلت نبی می داد
آه از بی کرانۀ بیداد
مرتضی مانده بود بی امداد
وای از رهبری که بی یار است
یک طرف پیکر نبی بر جا
آن طرف تر سقیفه ای برپا
مرگ بر آن نشست و آن شورا
که شده حاصلش غریبیِ ما
امت مصطفی عزادار است
غسل و کفن نبی حکایت داشت
علی از غربتش روایت داشت
خصم داعیۀ ولایت داشت
فاطمه از عدو شکایت داشت
نعش خیر البشر در آزار است
بر زمین پیکر پیامبر است
آب غسل و کفن هنوز تر است
صحبت هیزم و هجوم و در است
یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است
سینۀ گُ

  • یکشنبه
  • 15
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 16:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت محمد(ص) -( قرآن به آتش زد، وَ طور سبز سینا سوخت ) * محدثه الماسی

3601
1

غزل حضرت محمد(ص) -( قرآن به آتش زد، وَ طور سبز سینا سوخت ) «یاسین» به درد آمد، تمام بال «طاها» سوخت
قرآن به آتش زد، وَ طور سبز سینا سوخت
سبحانَ... این آغاز عصر جاهلیت نیست؟!
اَسری بعبده لیلاً... آه ای قوم، اسرا سوخت
آه ای محمد! از ابوجهلان چه امیدی
مسجد به تنگ آمد، وَ ناقوس کلیسا سوخت
هدهد! سلیمان را خبر کن، شعله در راه ست
گل را بگو آن مرغ خوش الحان مینا سوخت
مرده ست عشق و عاشقی در کار دنیا نیست
یوسف به یوسف ملک ایمان ذلیخا سوخت
صد بار خواندم آیه های «آل عمران» را
مریم کجایی؟ غنچه ی انفاس عیسی سوخت
گوساله های سامری گرم چرا هستند
آقا عصایت کو؟ زبان حال موسی سوخت
از کعبه تا بیت المقدس اشک باریده ست
یونس به ماهی ها بگو لبخند دریا سوخت
شاعر زبان سوزناکی ا

  • سه شنبه
  • 24
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 07:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

شعر رحلت رسول اکرم(ص) -( نور دلگرمی ما چشمه خورشیدی ما ) * رحمان نوازنی

3016
2

شعر رحلت رسول اکرم(ص) -(    نور دلگرمی ما چشمه خورشیدی ما ) نور دلگرمی ما چشمه خورشیدی ما
نرو از خانه همسایه تجریدی ما
نرو ای جان علی دلبر توحیدی ما
سوره حمد خدا سوره تمجیدی ما
نرو که دست به دامان عبایت شده ایم
سوره حمدی و مشغول ثنایت شده ایم
بخدا هیچ گلی مثل شما خار ندید
هیچ کس مثل شما اینهمه آزار ندید
اینهمه دور و بر شانه خود بار ندید
سر شکستن وسط کوچه و بازار ندید
سر تو بسکه شکسته است؛ دلم میشکند
قامتت بسکه شکسته است ؛ قدم می شکند
پدر آن روز همان جنگ احد یادت هست
گذر ازحادثه تنگ احد یادت هست
آن وفاداری کم رنگ احد یادت هست
مرد پیمان شکن ننگ احد یادت هست
پشت این در بخدا بوی اُحُد می آید
بوی دود است که از سوی احد می آید
مردم شهر رسیده اند به تو سر بزنن

  • پنج شنبه
  • 10
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

شعر رحلت حضرت رسول اکرم(ص) -( نرو از خانه همسایه تجریدی ما ) * رحمان نوازنی

2402
0

شعر رحلت حضرت رسول اکرم(ص) -( نرو از خانه همسایه تجریدی ما  ) نرو از خانه همسایه تجریدی ما
نرو ای جان علی دلبر توحیدی ما
سوره حمد خدا سوره تمجیدی ما
نرو که دست به دامان عبایت شده ایم
سوره حمدی و مشغول ثنایت شده ایم
بخدا هیچ گلی مثل شما خار ندید
هیچ کس مثل شما اینهمه آزار ندید
اینهمه دور و بر شانه خود بار ندید
سر شکستن وسط کوچه و بازار ندید
سر تو بسکه شکسته است؛ دلم میشکند
قامتت بسکه شکسته است ؛ قدم می شکند
پدر آن روز همان جنگ احد یادت هست
گذر ازحادثه تنگ احد یادت هست
آن وفاداری کم رنگ احد یادت هست
مرد پیمان شکن ننگ احد یادت هست
پشت این در بخدا بوی اُحُد می آید
بوی دود است که از سوی احد می آید
مردم شهر رسیده اند به تو سر بزنند
دست بر دامن الطاف پیمبر بزنن

  • شنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 15:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

زمزمه رحلت حضرت زینب (س) -( سالار من، خرابهء شام یادته؟ ) * عبدالله باقری

3127
2

زمزمه رحلت حضرت زینب (س) -( سالار من، خرابهء شام یادته؟ ) سالار من، خرابهء شام یادته؟
جسارت و اون همه دشنام یادته؟
یادته یک شب اومدی خرابمون؟
حالا بیا کنار یار نیمه جون
*محتضرم مثل رقیه جون*
*برا منم یه کم قرآن بخون*
* اما یواش یه وقتی وا نشه*
*جای چوب خیزرون!*
# لب تشنه زینب برات بمیره #

سالار من ، برادر بی کفنم
یک سال و نیمه برا تو سینه زنم
هر بار رباب و میبینم زار میزنم
خوب نشده کبودی های رو تنم
*مگه میشه بره ز خاطرم؟*
*با نعل اسب بدرقهء مسافرم*
*سپردمت به خاک قتلگاه*
*که با سرت برم*
# لب تشنه زینب برات بمیره#
عباس من، برادر آب آورم
غریبگی نکن آخه من خواهرم
درسته من نیومدم تا علقمه
بیا کنار من به جان فاطمه
*چرا شدی رفیق نیمه راه*
*بعد تو شد روز و

  • چهارشنبه
  • 24
  • اردیبهشت
  • 1393
  • ساعت
  • 05:00
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

-(تو حجاز یه دشت سبزه *که میگن فدک به اونجا) * محمد رضا فروغی

2627
2

-(تو حجاز یه دشت سبزه *که میگن فدک به اونجا) تو حجاز یه دشت سبزه که میگن فدک به اونجا
ثمر عزم نبیّه(ص) متعلقه به زهرا(س)
-
خلَف بنی امیه(ل) نمک نبیّو(ص) خورده
زده زیر هر چی حقه سند فدک رو برده
-
این همه ولوله این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه از غم فاطمه(س)
-
درِ خونه های چوبی به چی بنده میخ و لولا
بخدا طاقت نداره پهلوی ضعیف زهرا(س)
-
غم و درد فاطمیه(س) غم میخ و سقط و سیلی
غم رخساره نیلی به دلیل بی دلیلی
-
غم پهلوی شکسته غم گوش و گوشواره
غم محسن علیّ(ع) و یه بغل پر از ستاره
-
حسن(ع) و حسین(ع) و زینب(س) همشون سرا رو زانو
علی(ع) و یه کوه غصه شب احترام بانو
-
این همه ولوله این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه از غم فاطمه(س)
-
فدک این چه سرنوشته به سر

  • شنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 01:28
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا فروغی
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

حضرت محمد (ص) -( اشک را در چشم خود جا می کنی ) * اسماعیل شبرنگ

10

حضرت محمد (ص) -( اشک را در چشم خود جا می کنی ) اشک را در چشم خود جا می کنی
چشم را هم قد دریا می کنی
پیش چشمان تر من... دم به دم
چشم خود می بندی و وا می کنی
می روی و خیمه ی دارالعزا
در تمام شهر برپا می کنی
می روی دیگر برای من پدر
دلخوشی را مثل روبا می کنی
بی گمان داغ یتیمی مشکل است
ذکر من را " وای بابا" می کنی
حوض کوثر می شود آب وضو
عرش را فرش مصلّی می کنی
با سکوت روضه های آخرت
باغبان یاس...غوغا می کنی
کوچه و سیلی و باران عذاب
یاد فردا روز زهرا می کنی
می روی و سینه ی مارا پر از...
شاید و... ای کاش و... اما... می کنی
بعد تو قلب مدینه سنگ شد
در میان کوچه هایش جنگ شد

شاعر : اسماعیل شبرنگ

  • شنبه
  • 26
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 علی محلاتی

اشعار واحد سنگین رحلت پیامبر (ص) -( لحظه ی آخر؛ مژده بابا ) * علی محلاتی

34

اشعار واحد سنگین رحلت پیامبر (ص) -( لحظه ی آخر؛ مژده بابا ) لحظه ی آخر؛ مژده بابا
نشانده لبخند؛ بر لب زهرا
در فصل غم که حاصلش جدایی توست
گفتی که زهرا اولین فدایی توست
در راه حیدر بهر ولایت جان می سپارد دختر تو
جان می سپارد تا که نبیند ایام صبر حیدر تو
یا رسول الله(2)بابا مرو یا رحمه الله
رفتی و آمد؛ خزان به سویم
نیلی شد از غم؛ گلبرگ رویم
با گریه می بوسم دوباره بسترت را
شاید در آغوش بگیری دخترت را
در این مدینه با زخم سینه دیگر ندارم تاب ناله
بعد تو بابا سر می گذارم بر روی قبرت همچو لاله
با رسول الله(2)بابا مرو یا رحمه الله

شاعر : علی محلاتی

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 16:02
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 اسماعیل شبرنگ

زمزمه شهادت حضرت محمد مصطفی (ع) -( غصه بی انتها شد بی تو ) * اسماعیل شبرنگ

14

زمزمه شهادت حضرت محمد مصطفی (ع) -( غصه بی انتها شد بی تو ) غصه
بی انتها شد بی تو
زهرا
صاحب عزا شد بی تو
غرق
شورو نوا شد بی تو
شاهد همه آه و سوزمی
فکر غربت فرداروزمی
روسرم نشست غبار عزا
سهم من شده یتیمی بابا

گفتی
بی تاب و خسته می شم
موج
به خون نشسته می شم
روزی
پهلو شکسته می شم
پیش تو میام خیلی زود زود
یه روزی بااین صورت کبود
اگه فاطمه بی بال و پره
گناهش فقط حب حیدره

شاعر : اسماعیل شبرنگ

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 30
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 20:35
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 عبدالله باقری

زمزمه شهادت پیامبر و امام حسین مجتبی -( گل یاسم، پاره نکن بند دلم ) * عبدالله باقری

54

زمزمه شهادت پیامبر و امام حسین مجتبی  -( گل یاسم، پاره نکن بند دلم ) گل یاسم، پاره نکن بند دلم
گریه نکن تموم عشق و حاصلم
هم دست میشن هیزم و میخ با اشقیا
تو زودتر از همه میای پیشم بابا
مثل حسین،میشنوی دخترم
صدای اون، طفل مسافرم
محسن میگه، آروم به پشت در
سینه م میسوزه مادرم
فاطمه، صبر کن تا اسلام بمونه

فاطمه جان، ضیاء هر دو عین من
بذار رو سینم بمونه حسین من
حسین باشه راحت نفس بالا میاد
سخت جائیه که رو سینه چکمه بیاد

یکی یکی ،از هم جدا میشیم
اما یه جا ،باز هم صدا میشیم
شام دهم،همگی مهمونه
حسین سر جدا میشیم
میبینیم،زینبی که نیمه جونه

شکر خدا ،شد نفسای آخرم
با دل خون منم دیگه مسافرم
کی گفته قاتل منه زهر جفا
من و چهل ساله که کشتن به خدا
تو کوچه ها،گوشواره که شکست

  • چهارشنبه
  • 7
  • آبان
  • 1393
  • ساعت
  • 20:55
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

رسول اکرم(ص) -( مردی به بسترست فتاده در احتضار ) * اسماعیل تقوایی

3043
5

رسول اکرم(ص) -( مردی به بسترست فتاده در احتضار ) مردی به بسترست فتاده در احتضار
مردی که کرد مذهب اسلام بر قرار
مردی که صرف کرد همه روزهای عمر
در جنگ با تجاهل وکفار روزگار
با اینکه در غدیر مشخص نمود راه
دل ناگران بود زانجام نیک کار
ساعات آخر وسر او روی زانوی
داماد او علیست به چشمان اشکبار
بر روی سینه اش سر زینب،حسن،حسین
طفلان فاطمه همه نالند بی قرار
نالان تر از همه به برش دخت اطهرش
امن یجیب خوان شده با حال اضطرار
زهرای خویش خواندو بگوشش بگفت راز
بر صورتش نمود گل لبخند آشکار
چون پر کشید روح پیمبر بسوی حق
چندی گذشت راز مگو گشت آشکار
آتش زدند خانه زهرا(س) حرامیان
ضربت بخورد از سوی آن فرد نابکار
هفتاد روز گذشت زهجران آن پدر
دختر برفت سوی پدر با ت

  • پنج شنبه
  • 20
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 04:08
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

فاطمه و پدر -( پدری محتضر به بستر خویش ) * اسماعیل تقوایی

3458
8

فاطمه و پدر  -( پدری محتضر به بستر خویش ) پدری محتضر به بستر خویش
دخترش زار ودیده گریان است
مادر این پدر بود دختر
بهر او یار بهتر از جان است
سالیانی است باغ زندگیش
با گل فاطمه (س)گلستان است

سخت باشد به باور زهرا(س
عمر بابای او به پایان است
ذکر امن یجیب می خواند
اشک می ریزد وپریشان است
بر شفای پدر دو دست دعاش
رو به عرش خدای سبحان است
لیک تقدیر رفتن باباست
این زاوضاع او نمایان است
زین جهان میرود رسولی که
صاحب مصحفی چو قرآن است
می رود آن پیمبری که به حق
رحمت بی بدیل دوران است
آن رسولی که آخر رسل است
بر مسلمان همیشه میزان است
آخرین لحظه باشد وسر او
روی زانوی شاه مردان است
شاه مردان علی چو ن هارون
و پیمبر چو پور عمران است
گرم نجوا شدند در

  • دوشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 12:25
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اجر رسالت -( کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد ) * محمد جواد شیرازی

3010
5

اجر رسالت -( کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد ) کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد

بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد

دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد

خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد

روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد

از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد

زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحر

  • یکشنبه
  • 30
  • آذر
  • 1393
  • ساعت
  • 03:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار فاطمیه-اتفاق -( فرصت نشد ز حادثه رفع خطر کنم ) * رضا باقریان

5

اشعار فاطمیه-اتفاق -( فرصت نشد ز حادثه رفع خطر کنم ) فرصت نشد ز حادثه رفع خطر کنم
دشمن امان نداد خودم را سپر کنم
دستش گذشت از سرم ای وای مادرم
حالا نشسته ام که چه خاکی به سر کنم
راه نفس به سینه ام از ترس بسته شد
گفتم خدا چگونه پدر را خبر کنم
که ناگهان فتاد روی خاک مادرم
ماندم کمک چگونه به بی بال و پر کنم
دستش میان دست منو چهره اش کبود
کم مانده بود آتش دل شعله ور کنم
در راه خانه بود که می گفت مادرم
مخفی چگونه چهر ی خود از پدر کنم
در بین خانه چادر او را تکاندم و ...
...گفتم چگونه شام غمم را سحر کنم
با ماجرای چهره ی نیلی و کوچه ها
خود را چگونه فارغ از این دردسر کنم
یادم نبود بس که سرم درد می گرفت
فکری برای سختی دیوار و در کنم
در بین بستر است پرستوی

  • پنج شنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 08:38
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 حسن لطفی

اشعار حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم -( شب و كابوس، از چَشمِ منِ كم سو نمی افتد ) * حسن لطفی

5372
23

اشعار حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم -( شب و كابوس، از چَشمِ منِ كم سو نمی افتد ) شب و كابوس، از چَشمِ منِ كم سو نمی افتد
تـبِ من كم شده، امّـا تبِ بانـو نمی افتد
غرورم را شكسته خنده ی نا مَحرمی یا ربّ
چه دردی دارد آن كوچه، كه با دارو نمی افتد
جماعت داشت می آمد، دلم لرزید می گفتم
كه بیخود راهِ نامردی به ما اینسو نمی افتد
كشیدم قَدّ به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
كه حتی ردِّ بادِ سیلی اش، بر گونه می افتد
نشد حائل كند دستش، گرفته بود چادر را
كه وقتی دست حائل شد، كسی با رو نمی افتد
به رویِ شانه ام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد، او نمی افتد
سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم
و گر نه اینقدر در كوچه، با زانو نمی افتد
میانِ خاك می گردیم و می گویم چه ضربی داشت

  • سه شنبه
  • 12
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 06:41
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

اشعار حضرت زهرا(س)-فاطمیه -( رسید فاطمیه مادر محرم ها ) * موسی علیمرادی

2401
2

اشعار حضرت زهرا(س)-فاطمیه -( رسید فاطمیه مادر محرم ها ) رسید فاطمیه مادر محرم ها
رسید فاطمیه چشمه سار ماتم ها
رسید فاطمیه شد تولد روضه
رسید مبدا تاریخ هجری غمها
به فرش آمده عرش خدا که باشد او
برای بزم عزای تو فرش مقدم ها
برای داغ تو ای کوثر علی حتی
بجوشد از دل هر سنگ آب زمزم ها
بدون جرم گناهی تو را چرا کشتند
شده کلام خدا گوشواره دم ها
به پیش گریه خورشید آسمان علی
شبیه شبنم صبح است اشک عالم ها
به روی زخم محبت فقط به عشق علی
نمک زداست به جای تمام مرهم ها
علی زفرط خجالت تو هم به خاطر او
زهم گرفتن رو شد وفای محرم ها
به محض دیدن هم هردو گریه میکردند
فتاده بغض غریبی به چشم همدم ها
رسید ارث دو عاشق به زینب و به حسین
وداع روز دهم آتش محرم ها
هرآنکه گریه نک

  • سه شنبه
  • 12
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 06:50
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

من آن شیرم که در خیبر، در قلعه ز جا کنده است -( شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است ) * محمد جواد شیرازی

3473
8

من آن شیرم که در خیبر، در قلعه ز جا کنده است -( شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است ) شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است
بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است

خودت که خوب می دانی چرا امروز آرامم
من آن شیرم که در خیبر، در قلعه ز جا کنده است

سلامم را اگر در شهر پاسخ نیست، عیبی نیست
تو لبخندی بزن زهرا، دوای مرد لبخند است

شنیدم در قنوت آخرت "عجل وفاتی" را
نگو جان علی دیگر، برایم ناخوشایند است

بیا و مهربانی کن، دوباره خطبه خوانی کن
که حامیِ علی بودن فقط بر تو برازنده است

جواب این سؤالم را، بده تو لااقل زهرا
چرا این لاله های سرخ در بستر پراکنده است؟

الهی بشکند دستش، همان روباه ترسویی
که جرأت کرد و بالا برد بر روی زنِ من دست

چرا آشفته گیسویت؟ چرا زخم است بازویت؟
چرا خونی اس

  • سه شنبه
  • 12
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 15:40
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 ولی الله کلامی زنجانی

اشعار مدح برای اهل بیت -( محبت اهل عرفان کرد ما را ) * ولی الله کلامی زنجانی

8909
31

اشعار مدح برای اهل بیت -( محبت اهل عرفان کرد ما را ) محبت اهل عرفان کرد ما را
بنازم عشق انسان کرد ما را
میان حق و باطل مانده بودیم
حسین آمد مسلمان کرد ما را
شعار آموخت ذکر آموخت دم داد
گدا بودیم سلطان کرد ما را
کمیل و ندبه و بوحمزه خواندیم
دعا سرباز قرآن کرد ما را
مسیرکربلارا تا نشان داد
مقیم شهرجانان کرد ما را
شنیدم کافری تواب میگفت
ابوالفضل اهل ایمان کرد ما را
بنازم شیر پاک مادران را
هوادار شهیدان کرد ما را
تشکر میکنیم از حضرت حق
که همشهری سلمان کرد ما را
بسوزد قلب وهابی گرایان
که جانان اهل ایران کرد ما را
علی داریم دیگرغم نداریم
ولایت پاکدامان کرد ما را
نخواهد رفت ایران زیر ذلت
شرف شمشیر بران کرد ما را
امان نامه زنامحرم نگیریم
خمینی شیر غران

  • دوشنبه
  • 15
  • تیر
  • 1394
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

حضرت زینب(س)-مصائب کوفه و شام از زبان حضرت رقیه(س) -( از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد ) * محمد جواد شیرازی

1846
1

حضرت زینب(س)-مصائب کوفه و شام از زبان حضرت رقیه(س) -( از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد ) از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد

از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد

غروب روز دهم بود عمه ام افتاد

عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد

تمام اهل حرم را سوار محمل کرد

عمو نبود... پدر، کارِ عمه مشکل شد

میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:

عقیله همسفر مشتی از اراذل شد

تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که

نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد

چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد

گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد

به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده

برای تک تک ما مثل شیر حائل شد

خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو

چگونه دختر حیدر به شام داخل شد

هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو

جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد

عقی

  • یکشنبه
  • 1
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 08:48
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب

اشعار رسول اکرم(ص)-مناجات-اوضاع منطقه -( الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی ) * قادر طراوت پور

2784
5

اشعار رسول اکرم(ص)-مناجات-اوضاع منطقه -( الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی ) الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی

زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها

از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی

چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی

چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت

«بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی

سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو

به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم

که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی

ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که می‌خواهم

بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دان

  • پنج شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:12
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 رضا اسماعیلی

اشعار حضرت رسول(ص)-شهادت -( شبی که نور زلال تو در جهان ُگـــــــم شد ) * رضا اسماعیلی

2307
1

اشعار حضرت رسول(ص)-شهادت -( شبی که نور زلال تو در جهان ُگـــــــم شد ) شبی که نور زلال تو در جهان ُگـــــــم شد

سپیده جامه سیه کرد و ناگــــهان گم شد

ستاره خـــون شد و از چشم آسمان افتاد

فلک ز جلـــوه فرو ماند و کهکشان گم شد

به باغ سبز فلک ، مــــهر و مــــاه پژمـــــردند

زمین به سر زد و لبخند آســـمان گــم شد

دوبــــاره شب شد و در ازدحـــــام تاریکـی

صـــــدای روشن خورشید مهربـان گم شد

پس از تـــو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند

به ذهــــن جــاده ، تکاپوی کـــاروان گم شد

بهـــــار، صید خزان گشت و باغ گل پژمـــرد

شبی که خنده ی شیرین باغبـــان گم شد

ترانـــــــه ار لب معصوم « یــــاکریــم » افتاد

نسیم معجــــــزه ی گل ، ز بوستان گم شد

شکست قلب صبـــــور ف

  • پنج شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:15
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

اشعار حضرت رسول(ص)-بعد از شهادت- سقیفۀ بنی ساعده -( چون که شد موسی مقیم طور عشق ) * سید محمد میرهاشمی

2633

اشعار حضرت رسول(ص)-بعد از شهادت- سقیفۀ بنی ساعده -( چون که شد موسی مقیم طور عشق ) چون که شد موسی مقیم طور عشق

در پی اجرای امر نور عشق

امر امت را به هارون وا نهاد

در مقام رهبری او را نهاد

یک دو روزی چون ز امت دور شد

چشمها از دیدن حق کور شد

سست شد دلها به آیین خدا

سامری شد رهزن دین خدا

گفت مردم بعد موسی چون کنید

بیعت آخر از چه با هارون کنید

گرد من آیید همچون هاله ای

تا بسازم از طلا گوساله ای

الغرض دلها همه گمراه شد

فتنه در قوم کلیم الله شد

جای آئین خدا بدعت نشست

جای پیمان خدا بیعت نشست

مردمان راندند یاس و لاله را

جای حق خواندند آن گوساله را

گفتم از هارون و موسی بر ملا

یادم آمد گفته ی خیرالوری

بارها گفتا بدین مضمون جلی

من چو موسی باشم و هارون علی

شیعیان ع

  • پنج شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 سیروس بداغی

شعر الفبایی حضرت رسول صلی الله علیه و اله -( ا ای آنکه خدا داده بسی جاه و مقامت ) * سیروس بداغی

1660
2

شعر الفبایی حضرت رسول صلی الله علیه و اله  -( ا ای آنکه خدا داده بسی جاه و مقامت ) (ا) ای آنکه خدا داده بسی جاه و مقامت

(ب)بالله شده هر پیر و جوان مات کلامت

(پ) پروانه صفت گرد تو مشغول طوافیم

(ت) تا عرش خدا می بردم لذتِ نامت

(ث) ثابت شده ما را که شما سرور مائی

(ج) جبرییل ز بالا دهد همواره سلامت

(چ) چندی است که روحم شده آماج بلایا

(ح) حالم مُتَحَوِل بنما جمله ز جامت

(خ) خورشیدِ فروزان زِ رُخت وام گرفتست

(د) دنیا شده مدیونِ تو ای بحر شهامت

(ذ) ذلت بِپـذیرد به خدا هر که در این دهر

(ر) راهی برود غیر شما تا به قیامت

(ز) زهرای تو شد آیتِ عظمای الهی

(ژ) ژَرف است و بلند آن همه معنا به کلامت

(س) سوگند به قران و به آیاتِ خداوند

(ش) شاهی کند ای رهبرِ فرزانه غلامت

(ص) صد

  • چهارشنبه
  • 18
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 12:33
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار حضرت رسول(ص)-شهادت -( رفتی و دست مهربانت رفت در خاک ) * مجتبی شکریان همدانی

2483
1

اشعار حضرت رسول(ص)-شهادت -(  رفتی و دست مهربانت رفت در خاک ) رفتی و دست مهربانت رفت در خاک

رفتی و از داغت عزادارند افلاک

با خویش بردی آن نگاه مهربان را

آن رحمت جاری و پاک و بیکران را

رفتی ولی بوی تو را دارد مدینه

ابری شده از غصه می بارد مدینه

یک عمر در راه خدا سختی کشیدی

رفتی ولی از امتت خیری ندیدی

قرآن صدایت می زند برگرد احمد

آیات رحمن غرق ذکر یا محمد

برگرد آیات خدا بی تو غریبند

آیات نور و انّما بی تو غریبند

غار حرا دلتنگ شبهای تو مانده

در حسرت یک بوسه از پای تو مانده

رفتی ولی در قلبهای دشمن و دوست

آن چهره و لبخند زیبای تو مانده

هر چند نشنیدند یک عده صدایت

در آسمان شهر آوای تو مانده

بر روی پیشانی ایتام مدینه

مثل همیشه جای لبهای تو ما

  • چهارشنبه
  • 18
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 محمد مبشری

اشعار رحلت رسول اكرم (ص) نوحه - واحد (به سبك بر غم عشقت آقا) -( یک جهان ناله دارم برایت ) * محمد مبشری

2948
2

اشعار رحلت رسول اكرم (ص)  نوحه - واحد  (به سبك بر غم عشقت آقا) -( یک جهان ناله دارم برایت ) یک جهان ناله دارم برایت

از برای تو و غصه هایت

اجر تو کینه ها و جفا شد

فاطمه گشته صاحب عزایت

ای ، خاتم الانبیا

شد ، دل ما مبتلا

بر ، غم و داغ شما

یا سیدی یا مولا

******

دیده با اشک غم آشنا شد

تا که روحت ز پیکر جدا شد

بی تو پایان وحی از خدا شد

بیت وحی تو در شعله ها شد

آه ، بین دیوار و در

وای ، چه شود با کوثر

در ، پیش چشم حیدر

یا سیدی یا مولا

******

آرزوی دل ما مدینه ست

آرزویی که در عمق سینه ست

تا بیاییم برای زیارت

تا زنیم بوسه ها بر مزارت

دل ، پر زند با یادت

تا ، قبه الخضرایت

ای ، جان من فدایت

یا سیدی یا مولا

شاعر : محمد مبشری

دانلود سبک

  • چهارشنبه
  • 18
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 15:17
  • نوشته شده توسط
  • حمید
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت رسول(ص)-شهادت -( اسلام ، تا پیمبر اعظم رسیدن است ) * محمود ژولیده

1257

حضرت رسول(ص)-شهادت -( اسلام ، تا پیمبر اعظم رسیدن است ) اسلام ، تا پیمبر اعظم رسیدن است

بعد از رسول بار ولایت کشیدن است

بعد از نبی ، هنوز تنش مانده بر زمین ...

نوبت به آه و نالۀ زهرا شنیدن است

بِاللَّه قسم که باورمان شد پس از نبی

لب بستن و نشستن و غربت چشیدن است

اینها کلام آخرِ آقاست با علی

تنها ره امام به خلوت خزیدن است

اهل نفاق بر حَرَمت حمله می برند

وز دربِ خانه شعله به هر سو کشیدن است

وقتی که دست قدرتِ تو بسته می شود

تکلیف فاطمه پیِ مولا دویدن است

آری سکوتِ تو __ وَ فریاد فاطمه

تنها رهِ به دادِ ولایت رسیدن است

سیلی اگر زدند به زهرا ، صبور باش

روی کبودِ او سندِ ظلم ، دیدن است

مردم دوباره جاهلیت را رقم زنند

یعنی مسیرشان ز علی دل

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

حضرت رسول(ص)-شهادت -( حرف از وصیت های آخر میزنی بابا ) * محمد بختیاری

2244
2

حضرت رسول(ص)-شهادت -( حرف از وصیت های آخر میزنی بابا ) حرف از وصیت های آخر میزنی بابا

از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا

این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار

حرف از وصیت های مادر میزنی بابا

دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم

داری گریزی به غمِ در میزنی بابا

زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست

هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا

یک روز می بینی مرا بین در و دیوار

یک روز می آیی به من سر میزنی بابا

گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو

پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو

شاعر : محمد بختیاری

  • چهارشنبه
  • 12
  • آبان
  • 1395
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

پیامبر اعظم(ص)شهادت -( مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار ) * مهدی مقیمی

1474
2

پیامبر اعظم(ص)شهادت -( مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار ) مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار
مرو و دختر خود را به دست غم مسپار

مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست
مرو که بی تو دگر نیست بخت با من یار

مرو که بی تو به این شهر اعتمادی نیست
علی غریبه شود با مهاجر و انصار

مرو که بی تو عوض می شود مدینۀ تو
مرو که رحم ندارند این در و دیوار

بیا و حداقل قبل رفتنت بنما
سفارش من و جسم مرا به این مسمار

کنار بستر تو یاد مادر افتادم
یتیم گشتن من باز می شود تکرار

به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن
تمام غصۀ دنیاست بر سرم آوار

شاعر : مهدی مقیمی

  • شنبه
  • 6
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

پیامبر اعظم(ص)شهادت -( در حسینیه ی جبین روضه است ) * مهدی رحیمی زمستان

1544
1

پیامبر اعظم(ص)شهادت -( در حسینیه ی جبین روضه است ) در حسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه، چین به چین روضه است

آسمان گریه کرده بالاخره
هرشبی را که در زمین روضه است

به کجا می روی؟در عالم اگر؛
خبری هست در همین روضه است

سند ادعای من محشر
که بفهمی تمام دین روضه است

هدیه ی ما به ساکنان بهشت
باز در روز واپسین روضه است

در میان اهالی گریه
اولین روضه آخرین روضه است

اینکه بعد از غدیر، پیغمبر
از علی گفت و گفت، این روضه است

زهر کم کم بر او اثر می کرد
زردی چهره هم یقین روضه است

لفظِ اِرْجِع فاِنَّه یَهْجُر
تا قلم خواست بدترین روضه است

باگریزش شکستن دندان
وسط کوچه اولین روضه است

با دلیل شهادت زهرا
لفظ پیغمبر امین روضه است

شتر سرخ در جمل فتنه است

  • شنبه
  • 6
  • آذر
  • 1395
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد