شهادت امیرالمومنین علی (ع)

مرتب سازی براساس
 حسن لطفی

شهادت امام علی(ع) -( در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است ) * حسن لطفی

1018
1

شهادت امام علی(ع) -( در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است ) در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است

بیشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است

لخته خون بسته ببین چادرِ مادر امشب

قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است

قاتل از شیرِ تو نوشیده به من میخندد

یعنی ای كوفه نشین نوبتِ بابا شده است

باز یك گوشه حسن گرم زبان میگیرد

باز این خانه پُر از روضه یِ زهرا شده است

دیدم آن روز در آن كوچه یِ باریك چه شد

دیدم آن روز كه یك مُشت مُهَیّا شده است

وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد

آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:03
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 حسن لطفی

شهادت امام علی(ع) -( خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است ) * حسن لطفی

2670
5

شهادت امام علی(ع) -( خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است ) خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است

حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است

دیدنِ رویِ تو و لخته یِ خونها سخت است

سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است

باز هم روضه نخوان روضه یِ زهرا سخت است

شعله هایِ نَفَسِ شعله وَرَت جمع نشد

زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد

لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد

بسته ام روسری ام را به سَرَت جمع نشد

زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است

آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان

حرفِ نا گفته بگو پیشِ پرستار بمان

پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان

گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان

از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است

شبِ آخر شده ای کوکبِ اِقبال مَرو

روضه ی باز مخ

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:38
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

شهادت امام علی(ع) -( آفاق کجا نور جَلی را حس کرد؟ ) *استاد محمد جواد غفورزاده

1172

شهادت امام علی(ع) -( آفاق کجا نور جَلی را حس کرد؟ ) آفاق کجا نور جَلی را حس کرد؟

آرامش صبح اَزَلی را حس کرد؟

جز پنج بهار فرصت زود گذر

کی طعم عدالت علی را حس کرد؟

شاعر : محمد جواد غفورزاده

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:43
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شهادت امام علی(ع) -( غمش همواره بی پایان بماند ) * میثم رنجبر

1209
1

شهادت امام علی(ع) -( غمش همواره بی پایان بماند ) غمش همواره بی پایان بماند

و سفره غرق بوی نان بماند

علی شد کشته تا در شیعیانش

" یتیمی" درد بی درمان بماند

شاعر : میثم رنجبر

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:46
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شهادت امام علی(ع) -( بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در ) * مجتبی روشن روان

1284
1

شهادت امام علی(ع) -( بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در ) بستی نگاه خستۀ خود را چرا به در

داری به سوی فاطمه بابا مگر نظر

قرآن کنار بستر تو باز کرده ام...

بابا ببین که آمده وَانشَقَّتِ القمر

فهمیدم از نگاه ترت... رفتنی شدی

امشب به جان چشم تو می ترسم از سحر

گفتی کفن بیاور و رفتی ز هوش باز

آرامش مرا مبر ای مهربان پدر

قرآن به سرگرفته ام و زار می زنم

با قلب خسته نالۀ قهار! می زنم

قلب مرا دوباره به آتش مزن پدر

باچشم بسته لب مگشا برسخن پدر

آهسته حرفهای خصوصی خویش را

پنهان ز اهل خانه مگو با حسن پدر

از کربلا و هجمه غمها و تیغ و تیر...

گفتی حکایت تن بی پیرهن پدر

خیره شدی به معجر روی سرم چرا؟!

خون می چکد زچشم تو در پیش من پدر

دارد برای تو حسنم

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:47
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 مهدی رحیمی زمستان

شهادت امام علی(ع) -( با عدالت باز آب و دانه را تقسیم کرد ) * مهدی رحیمی زمستان

1389
4

شهادت امام علی(ع) -( با عدالت باز آب و دانه را تقسیم کرد ) با عدالت باز آب و دانه را تقسیم کرد

قسمت همسایه و بیگانه را تقسیم کرد

بارها بین یتیمان بار روی شانه را

بعد در بازی خمید و شانه را تقسیم کرد

عدل محور بودنش طوری نمایان گشت که

تیغ یکسان فرق سر تا چانه را تقسیم کرد

تا به بستر رفت چون زهرا،علی هم عاقبت

با زن و فرزند کار خانه را تقسیم کرد

آنچه که از داستان کوچه تعریفی نبود

با چه چاهی این غم مردانه را تقسیم کرد

روی پیشانیش تیغ ابن ملجم چون نشست

بین صدها شمع یک پروانه را تقسیم کرد

شاعر : مهدی رحیمی

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 21:49
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محسن کاویانی

شهادت امام علی ع -( مردِ میدان نشَست در خانه ) * محسن کاویانی

1350
1

 شهادت امام علی ع -( مردِ میدان نشَست در خانه ) مردِ میدان نشَست در خانه
با تمامِ حماسه سازی ها
همه دیدند او چه تنها شد
چون نبود اهلِ حزب بازی ها

اصلِ بغضِ خوارج از این بود
که ریا در مرامش اصلاً نیست
راه و رسمِ علی فقط عشق است
یقه را سفت و کیپ بستن نیست

به یتیمانِ شهر نان میداد
سینه اش بود کوهی از غم ها
غرقِ شورِ نمازِ شب بودند
در همان وقت ابن ملجم ها

خونِ دل داد تندروها را
رسمِ خورشید کشتنِ شب هاست
هرکَسی مسلکش علی وار است
خارِ چشمانِ خشکه مذهب هاست

عده ای بود کارشان ، سرپوش
رویِ هر گندِ خویش بُگذارند
تا شَود حیله هایشان پنهان
مصلحت بود ریش بگذارند

غمم این است این که میدیدند
همه ی عُمْر سخت کوشی کرد
که چه ها دید و رو نکرد اصلاً
که چه

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:04
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شهادت امام علی ع -( بازو شکسته ایی تو ولی کار میکنی ) *

1258

 شهادت امام علی ع -( بازو  شکسته ایی  تو   ولی   کار   میکنی ) بازو شکسته ایی تو ولی کار میکنی
لطفی تو بر من و دل خونبار میکنی

دیگر نمانده تاب و توانی به پیکرت
چون یاد غربتِ من ِ بی یار می کنی

آرام جان من نکند رفتنی شدی؟
دائم دعا به محضر دادار میکنی

عَجِّل وَفاتیِ تو مرا کشته ٬ از چه رو
بر مرگ خود تو این همه اصرار میکنی؟

خانه خراب می شوم از پر کشیدنت
پرپر مزن که خون به دل ِ یار میکنی

دلگرمیِ علی تویی ای نور خانه ام
این خانه را ز رفتن خود تار میکنی

مرتضی شاهمندی

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:06
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد قاسمی

شهادت امام علی ع -( سـی سال مثــل اَبـر برایـَت گریســتم ) * محمد قاسمی

1508

 شهادت امام علی ع  -( سـی سال مثــل اَبـر برایـَت گریســتم ) سـی سال مثــل اَبـر برایـَت گریســتم
سی سال مثل شمع به پای تو سوختم
خاکستـر فراق تو بر گیـسـویم نشست
ازبسکه روز وشب به عزای توسوختم
گرچه شکافت فرق مرا أشقیَ ألاشقیا
وَز خون حنا به زلف پریشان من زدند
سی سال قبل کُشته شدم بین کوچه ها
وقتی تو را مقــابل چشمان من زدند

سوگند بر تبسّــم هنگــام وصل مان
یک بار علی پس از تو نخندیده فاطمه
سوگند بر عبادت شبهای هر دومان
یک شب علی پس از تو نخوابیده فاطمه

بعد از شب وداع تو سی سال نیـمه شب
گِل شد ز اشک چشم علی خاک قبر تو
خون خوردم آن قَدَر که خدا گفت:یاعلی
شد در فَـلـک ، مَلَــک مُتحیّـر زِ صبر تو

حرفی بزن ، سکوت نکن جان من بگو
زخـمِ دهان گشوده ی بازوت ب

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:08
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 یوسف رحیمی

شهادت امام علی ع -( مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد ) * یوسف رحیمی

1918
4

 شهادت امام علی ع -( مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد ) مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد
سالیانی‌ست که در دل غم زهرا دارد

روضهٔ فاطمه یک روضهٔ معمولی نیست
شرح دوران غریبی‌ست که مولا دارد

شرح قومی‌ست که در موعد یاری امام
جای لبیک، فقط شاید و اما دارد

قصهٔ‌ مردم بیعت‌شکن است این روضه
خون اگر گریه کند چشم زمان، جا دارد

استخوان در گلوی صبر بماند سی سال؟
آه با چاه خدایا! چه سخن‌ها دارد

بعد یک عمر غم خانه‌نشینی، حالا
غم بدعهدی دنیا طلبان را دارد

این یکی در طلب بردن بیت المال است
آن یکی منصب شاهانه تقاضا دارد

آن طرف لشکر کفر است به پا خاسته است
این طرف فتنهٔ جهل است که غوغا دارد

بی‌وفایی کمر کوه وفا را خم کرد
داغ‌ها بر جگر از مردم دنیا دارد

می‌ر

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:10
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شهادت امام علی ع -( باید بری، نه! محضِ رضایِ خدا نگو ) * وحید قاسمی

1416
0

 شهادت امام علی ع -( باید بری، نه! محضِ رضایِ خدا نگو ) باید بری، نه! محضِ رضایِ خدا نگو
دق می کنم بدون تو، این جمله را نگو

زهرا بمان و زندگی ام را به هم نریز
سنگ صبور من، نرو از پیشم ای عزیز

زهرا شبِ عروسی مان خاطرت که هست؟
مهریه ی زلال و روان خاطرت که هست؟

یادت که هست قول و قراری که داشتیم؟
یک روح واحدیم، شعاری که داشتیم

ای دل خوشیِ زندگی ام می شود نری؟
از حال و روز من که شما با خبرتری!

گریه نکن محدثه، غمگین نکن مرا
با رفتنت غریب تر از این نکن مرا

با درد دنده های شکسته جدال کن
تقصیر دست بسته ی من شد، حلال کن

دل گرمی علی، به نظر زود می روی!
نه سال شد فقط، چقدر زود می روی

بعد از تو فیض های خدایی نمی رسد
فریاد مرتضی که به جایی نمی رسد

زهرا

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:15
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شهادت امام علی ع -( تا شکوفا میشود بانور هر پژمرده ای ) * مهدی قاسمی

1660
1

 شهادت امام علی ع -( تا شکوفا میشود بانور هر پژمرده ای ) تا شکوفا میشود بانور هر پژمرده ای
میشود سرزنده باتو هردل افسرده ای

لاتؤدبنی نمی گویم بزن مارا کریم
تا به حال ازدست یارم چوب رحمت خورده ای??

از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست
درد دارد خوردن زخم از نمک پرورده ای

من فراری از خودم هستم ببین حال مرا
روسیاهم، بی پناهم، بادل آزرده ای

یاد من دادی که در اوج بلا گویم علی
زنده می گردد از این فریاد هر دلمرده ای

کام ما گریه کنان با خاک تربت واشده
یعنی از اول مرا بر روضه ها بسپرده ای

بخشش و مهر و عطا و لطف تو جای خودش
باهمین ذکر حسین از عالمی دل برده ای

شاعر : مهدی قاسمی

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شهادت امام علی ع -( باز داغِ سیـــــنه بی اندازه شد ) * حسن لطفی

2217
2

 شهادت امام علی ع  -( باز داغِ سیـــــنه بی اندازه شد ) باز داغِ سیـــــنه بی اندازه شد
بارِ دیگر کُـهنه زخمی تازه شد

شب رسید و بامِ کوفه تار شد
باز دردی آشـــــنا تکرار شد

گرچه شب بود و فلک درخواب بود
سینه هایی تا سحر بی تاب بود

آه فصلِ زخم ها آغــــاز گشت
نیمه شب آرام دَربی باز گشت

می چکـد خون از دلی افروخته
باز شد در مثل دربِ سوخته

رختِ مشکی را به تن پوشید و رفت
سنگِ غُسلی را حسن بوسید و رفت

گریه ای بر سینه خنجر می زند
باز هم عباس بر سر می زند

چشمِ زینب در قفا مبهوت بود
بر سرِ دوشِ دو تَن تابـوت بـود

می کِشد آه از جگر از بی کسی
می رود تابوتی از دِلواپسی

روضه هایش مانده اما در گلو
می رود بابایِ زینب پیـــشِ رو

بس که زد خود را،نوایَش زخم

  • یکشنبه
  • 21
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 22:20
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شب قدر علی -( شب قدر است وبابایی کنار دخترش باشد ) * اسماعیل تقوایی

3428
14

شب قدر علی -( شب قدر است وبابایی کنار دخترش باشد  ) شب قدر است
شب قدر است وبابایی کنار دخترش باشد
بود خرسند دختر زینکه بابا در برش یاشد

کند سعی وتلاشی خوش به بابا بگذرد امشب
به روی زانوی بابای خوب خود سرش باشد

ببیند او دگرگونی احوال پدر امشب
به لبها آیه ی امن یجیب المضطرش باشد

علی با فکر فردا آسمان را بنگرد هردم
تو گویی کو شهادت در خیال منظرش باشد

شب قدر عجیبی دارد امشب مرتضی حیدر
دل دختر بشور افتاده بهر دلبرش باشد

خدایا کاش امشب را نباشد هیچ پایانی
که از تیغ جفا مولا علی خونین سرش باشد

نیاید آن زمانی که ندای قد قتل آید
زمین وآسمان در سوگ تنها لنگرش باشد

نیاید آندمی که دخترش زینب سرش بیند
غمین ازبهر حال وروز بابا حیدرش باشد

نیاید روزهای

  • سه شنبه
  • 23
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:23
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

در کوفه دگر چاه چه کند بعد علی (ع) * مریم موسوی

2338
8

در کوفه دگر چاه چه کند بعد علی (ع) در کوفه دگر چاه چه کند بعد علی (ع)

بی نور رخش ماه چه کند بعد علی (ع)

در دست یتیم بهر علی کاسه ی شیر

آن کاسه ی شیر آه چه کند بعد علی (ع)

وزن: مستفعل مستفعل مستفعل فع

شاعر : مریم موسوی

  • سه شنبه
  • 23
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:24
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

سجده در خون -( تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید ) * اسماعیل تقوایی

2484
9

سجده در خون -( تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید  ) سجده در خون
تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید
ناله ی فزت ورب الکعبه اش دنیا شنید

ناله زد محراب مسجد ناله ای ازعمق جان
تا سر مولا به وقت سجده اش در خون تپید

ضربت مردی شقی فرق عدالت را شکافت
عدل در سوگ علی مرتضی پشتش خمید

دست گلچین زمان با تیغ جهل مسلمین
اولین گل را زگلزار امامت سخت چید

وای از آندم که بر زینب خبر دادند وای
ضجه زد،نالید،گریان سوی آن مسجد دوید

کوفه شد غرق عزا هرجا صدای گریه بود
باد مسمومی بسوی باغ ونخلستان وزید

کیسه های نان فرو ماندست برروی زمین
شد امید مستمندان و یتیمان نا امید

چاه کوفه همدم نالان خود از دست داد
نخل کوفه در فراق باغبان خود خمید

گفت جبریل امین بشکست ارکا

  • چهارشنبه
  • 24
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

کوفه بدون علی -( کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا ) * اسماعیل تقوایی

1304
1

کوفه بدون علی -( کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا  ) کوفه بدون بابا

کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا
قلبم به آه و ناله زنجیر است بابا

هجران تو برده تمام طاقتم را

رویم چنان روی زنی پیر است بابا

طفل یتیم کوفه بهرت بیقرا ر است

اشک از دوچشمانش سرازیرست بابا

مسکین کوفه چند روزی نان نخورده

چشم انتظار تو به شبگیر است بابا

مرغ سحر از روز ضربت خوردن تو

بی بال وپر گشته زمین گیر است بابا

چندیست باغ نخل تو بی باغبان است

رنگ خزان درباغ تصویر است بابا

آن فزت رب الکعبه ی هنگام مرگت

مظلومی ات را نیک تفسیر است بابا

هرجای کوفه یک نشانی از تو دارد

دل بر نشانهای تو درگیر است بابا

کوفه برایم جای ماندن نیست دیگر

هجرت به دیگر جای،تدبیر است بابا

بعد تو

  • چهارشنبه
  • 31
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 23:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

امیرالمومنین(ع)شهادت -( شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده ) * محسن ناصحی

679

امیرالمومنین(ع)شهادت -( شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده ) مصیبت است که با ذوالفقار هم بوده
برای یاری دین جان نثار هم بوده

هم اهل ذکر و مناجات و خواندن قرآن
برای گریه شدن بی قرار هم بوده

مگر غریب تر از این ؟! که دشمن حیدر
کنار او وسط کارزار هم بوده

کدام درد ، از این بیشتر که قاتل او
به وقت ضربه زدن روزه دار هم بوده

فقط نه در سحر قدر ، دشمن مولا
به ظهر کرببلا پا به کار هم بوده

همیشه اهل نماز شب است این دشمن
نماز خوانده ولی نیزه دار هم بوده

نه اینکه هر که علی گفت انقلابی شد
که دشمن علی اهل شعار هم بوده

همیشه شیعه ی حیدر میان معرکه است
به نخل بسته شده سر به دار هم بوده

خدا کند که بگویند بعد رفتنمان
شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده

شاعر : محسن نا

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( باید شنید از ریسمان ها این حکایت ) * موسی علیمرادی

752

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( باید شنید از ریسمان ها این حکایت ) بی آشنا مانده غریبی بین خلقت
دیگر نمی آید صدای پای غربت

چندیست مانده سفره ها بی نان و خرما
دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت

بعد از تو باید سرکند با خاک غم ها
آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت

رفتی و هرگز چشم این دنیا نبیند
شاهی بریزد با گدا طرح رفاقت

هر وقت می آمد حسن هجده گل یاس
میریخت روی قبر تو با اشک حسرت

دست خدا افتاد از پا بین کوچه؟
باید شنید از ریسمان ها این حکایت

رفتی و خار از چشمهای تو در آمد
در پای طفلی رفت هنگام اسارت

شاعر : موسی علیمرادی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:52
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند ) * موسی علیمرادی

813

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند ) شب شد و بین کوچه ها پرنده پر نمی زند
کسی به غیر بی کسی حلقه به در نمی زند

تو رفتی آه غمت به آتشم کشیده است
در دل من روضه تو به جز شرر نمی زند

بعد تو گریه میشود روزی دخترت پدر
به شام گریه های من سپیده سر نمی زند

خفته یتیم کوفه در کوچۀ انتظار تو
نمی خورد نان و به جز حرف پدر نمی زند

ز اشک هر شب تو هر درخت کوفه سبز بود
بدون تو شکوفه ای به برگ بر نمی زند

تو رفتی و پس از تو ای سوخته دل آه کسی
شعله به چاه کوفه از آتش در نمی زند

تو رفتی و اهالی خرابه ها گریستند
که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند

شاعر : موسی علیمرادی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( و بین یک در و دیوار روضه می خوانند ) * رحمان نوازنی

851

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( و بین یک در و دیوار روضه می خوانند ) سکوت می وزد و بادها پریشانند
و در به در همه در کوچه های بارانند

شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند
یتیم های خدا هم گرسنۀ نانند

قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند
به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند

هزار آدم آواره ی پشیمان گرد
دوباره منتظر سوره های انسانند

تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست
و چاه ها که پر از ناله های پنهانند

شکست فرق نماز خدا به شمشیری
به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

هنوز خون سرش روی فرق محراب است
و جمع قبله نشینان هنوز گریانند

هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند
و بین یک در و دیوار روضه می خوانند

شاعر : رحمان نوازنی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

امیرالمومنین(ع)شام غریبان -( درد تشییع جنازه دیدنیست ) * حسن لطفی

2038
1

امیرالمومنین(ع)شام غریبان -( درد تشییع جنازه دیدنیست ) باز داغ سينه بي اندازه شد
بار ديگر كهنه زخمي تازه شد

شب رسيد و بام كوفه تار شد
باز دردي آشنا تكرار شد

گر چه شب بود و فلك درخواب بود
سينه هايي تا سحر بي تاب بود

آه فصل زخم ها آغاز گشت
نيمه شب آرام دربی باز گشت

مي چكد خون از دلي افروخته
باز شد در مثل درب سوخته

رخت مشكي را به تن پوشيد و رفت
سنگ غسلي را حسن بوسيد و رفت

گريه اي بر سينه خنجر مي زند
باز هم عباس بر سر مي زند

چشم زينب در قفا مبهوت بود
بر سر دوش دو تن تابوت بود

مي كشد آه از جگر از بي كسي
مي رود تابوتي از دلواپسي

روضه هايش مانده اما در گلو
مي رود باباي زينب پيش رو

بس كه زد خود را نوايش زخم شد
چشم ها و گونه هايش زخم شد

با دلي پ

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد ) * علی فردوسی

1201

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع)  -( که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد ) به سجده گاه سر بندگی چنان بگذارد
که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد

تمام شب پی نام و نشان فقر بگردد
که بی نشان در هر خانه آب و نان بگذارد

غمی که محرم آن نیست گوش خلق جهان را
عجیب نیست که با چاه در میان بگذارد

صدای شیون گلدسته های شهر بلند است
علی به خانه نشسته، اگر اذان بگذارد

به انتقام عدالت، زمانه تیر عداوت
کمین نشسته که ناگاه در کمان بگذارد

به نعره بر سر فرقش نشاند تیغ و ندانست
که داغ بر دل شمشیر بی زبان بگذارد

دویده زهر چنان در تنش که شیر محال است-
افاقه ای بکند، هر قدر توان بگذارد

به وصل یار چنان دارد اشتیاق که حاشا
که شیرخواره به پستان چنان دهان بگذارد

اگرچه عرش بلند است، پیش پای

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد ) *

1094

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع)  -( نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد ) قرآنِ زينب سوره ات كوتاه تر شد
بابا چرا افطارت امشب مختصر شد

نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد
دختر شدن خیلی برایم درد سر شد

من دختری بابایی ام دلشوره دارم
در خواب دیدم که سرت شَقّ القمر شد

امشب زمین و آسمان کرد التماست
امشب دعاهایم تماماً بی اثر شد

حتی همین نعلین های وصله پینه
گفتند آقا جان نرو مسجد، اگر شد

اصلاً خبر داری دلم خیلی گرفته
دیدی که سردردم از امشب بیشتر شد

یادم نرفته خانه ای که در مدینه
آتش گرفت و معبر آن چِل نفر شد

یادم نرفته کوچه دستان تو را بست
مادر زمین خورد و شهیدِ میخ در شد

یک وقت دیدی کوفه هم شد دشمن ما
یک وقت دیدی ناله هایم پر شرر شد

یک وقت دیدی که سرِ دروازه شهر

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 16:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: ) *

1384
3

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع)  -( وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: ) خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده
چند سالی است که در حادثه ای جا مانده

وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:
روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده

زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب "
فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده

بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری
باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده

او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود...
پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده

زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”...
نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده...

سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد
میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده

با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت
در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 17:02
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش ) * مسعود اصلاني

4113
6

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش ) آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش
گردی از غصه نشسته به روی سیمایش

آخرین سفره ی افطارعلی فرق نکرد
باز هم نان و نمک درعوض خرمایش

میهمان بودن بابا خوشی دختر بود
داشت دلشوره ی سختی ز غم بابایش

چقدر چشم به بالای سرش میدوزد
پر درد است چرا زمزمه ی لبهایش

بی قرار است و از این حالت او معلوم است
زنده شد درنظرش خاطره ی زهرایش

رفت مولا طرف مسجدو باخودمیبرد
عالمی را طرف حادثه ی فردایش

سالها رنج وغم از صوت اذانش پیداست
اشهدُ انّ علی زخمی داغ زهراست

آسمان پای غم بال و پرش ریخت به هم
و زمین بر اثر چشم ترش ریخت به هم

میکشد آه علی قلب زمان میسوزد
چه تبی داشت ؟ فلک بر اثرش ریخت به هم

نوبت سجده ی آخرشد و

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 17:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

اشعار شهادت حضرت امیرالمومنین(ع) -( تو نفس میکشی و من زنفس می افتم ) * محمد حسین رحیمیان

1213

اشعار شهادت حضرت امیرالمومنین(ع) -( تو نفس میکشی و من زنفس می افتم ) خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو
خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو

گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو

تو نفس میکشی و من زنفس می افتم
حق بده جان بدهم پای همین بستر تو

چادر خاکی مادر به سر انداخته ام
که شده شمع وجودم همه خاکستر تو

استخوان درگلویت خار به چشمت مانده
از همان روز که افتاد زمین همسر تو

هیبت حیدری تو همه را می لرزاند
ولی حالا چه قدر زرد شده پیکر تو

جان من آه مکش که جگرم می سوزد
صحبتی کن به فدای سخن آخر تو

دم آخر به حسینت چه وصیت کردی؟
گفتی با گریه : فدای بدن پرپر تو

ماجرا چیست که اینگونه به من میگویی
دخترم چشم طمع هست برآن معجر تو

محمدحسن بیات لو

د

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:25
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع) -( جان من اینقدر ، از رفتن نگو رحمی بکن ) * رضا قاسمی

937

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع)  -( جان من اینقدر ، از رفتن نگو رحمی بکن  ) من بمیرم باز هم وضع سرت بدتر شده
ذکر لبهای من و ایتام ، "وا حیدر" شده

جان من اینقدر ، از رفتن نگو رحمی بکن
اینقدَر با من نگو که لحظه ی آخر شده

باء بسم الله قرآنم !!! کمی دیگر بمان
ماندنت کوتاه ، مثل سوره ی کوثر شده

زانویت لرزید ، از بسکه دچار ضعف شد
پیکرت ظرف دو روزه این همه لاغر شده

نیشخند قاتلت بد جور قلبم را شکست
ناله ی امن یجیب من دگر مضطر شده

من نمی دانم چه بر شمشیر زد آن نانجیب
هر چه که بوده برای حال و روزت شر شده

ظاهرا شمشیر .... اما در حقیقت قاتلت ...
غصه ی خون لخته ای بر روی میخ در شده

مثل این سی سال ، داری روضه خوانی می کنی
مثل این سی سال ، چشمت ابریِ مادر شده

اینقدر این ساله

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع) -( ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب ) * حامد فروغی

1362
9

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع)  -( ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب ) قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

از کاسه های شیر خیلی نا امیدم
از نسخه های کوفیان خیری ندیدم

با چاه کردی درد دل با دخترت نه
زانو بغل کردم کنار بسترت نه
صدها گلایه کردی از زخم سرت نه
گفتی ز هر بابی سخن از همسرت نه

ای لیله القدرت شب گیسوی زهرا
پهلو به پهلو میشوی پهلوی زهرا

خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟
از بعد کوچه دیدمت کم کم شکستی
با ضربه ی آن سیلی محکم شکستی
وقتی که دیدی فاطمه شد خم شکستی

یک شب نشد یاد در و مادر نیفتی
درسجده هایت نیمه شب با سر نیفتی

قرآن به سر میگیرم اما بیقرارم
سنگ مزارت میشود

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع) -( به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را ) * محمد جواد شیرازی

1026
1

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع)  -( به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را ) چه درهم کرده قاتل ، مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را

همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را

تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند
چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را

دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش
که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را

اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را
ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را

الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر
نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را

الهی این برادرها همیشه محضرش باشند
کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را

الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی
سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:29
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد