شهادت امیرالمومنین علی (ع)

مرتب سازی براساس

در کوفه دگر چاه چه کند بعد علی (ع) * مریم موسوی

2448
8

در کوفه دگر چاه چه کند بعد علی (ع) در کوفه دگر چاه چه کند بعد علی (ع)

بی نور رخش ماه چه کند بعد علی (ع)

در دست یتیم بهر علی کاسه ی شیر

آن کاسه ی شیر آه چه کند بعد علی (ع)

وزن: مستفعل مستفعل مستفعل فع

شاعر : مریم موسوی

  • سه شنبه
  • 23
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 08:24
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 اسماعیل تقوایی

سجده در خون -( تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید ) * اسماعیل تقوایی

2625
9

سجده در خون -( تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید  ) سجده در خون
تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید
ناله ی فزت ورب الکعبه اش دنیا شنید

ناله زد محراب مسجد ناله ای ازعمق جان
تا سر مولا به وقت سجده اش در خون تپید

ضربت مردی شقی فرق عدالت را شکافت
عدل در سوگ علی مرتضی پشتش خمید

دست گلچین زمان با تیغ جهل مسلمین
اولین گل را زگلزار امامت سخت چید

وای از آندم که بر زینب خبر دادند وای
ضجه زد،نالید،گریان سوی آن مسجد دوید

کوفه شد غرق عزا هرجا صدای گریه بود
باد مسمومی بسوی باغ ونخلستان وزید

کیسه های نان فرو ماندست برروی زمین
شد امید مستمندان و یتیمان نا امید

چاه کوفه همدم نالان خود از دست داد
نخل کوفه در فراق باغبان خود خمید

گفت جبریل امین بشکست ارکا

  • چهارشنبه
  • 24
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:54
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

کوفه بدون علی -( کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا ) * اسماعیل تقوایی

1425
2

کوفه بدون علی -( کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا  ) کوفه بدون بابا

کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا
قلبم به آه و ناله زنجیر است بابا

هجران تو برده تمام طاقتم را

رویم چنان روی زنی پیر است بابا

طفل یتیم کوفه بهرت بیقرا ر است

اشک از دوچشمانش سرازیرست بابا

مسکین کوفه چند روزی نان نخورده

چشم انتظار تو به شبگیر است بابا

مرغ سحر از روز ضربت خوردن تو

بی بال وپر گشته زمین گیر است بابا

چندیست باغ نخل تو بی باغبان است

رنگ خزان درباغ تصویر است بابا

آن فزت رب الکعبه ی هنگام مرگت

مظلومی ات را نیک تفسیر است بابا

هرجای کوفه یک نشانی از تو دارد

دل بر نشانهای تو درگیر است بابا

کوفه برایم جای ماندن نیست دیگر

هجرت به دیگر جای،تدبیر است بابا

بعد تو

  • چهارشنبه
  • 31
  • خرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 23:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

امیرالمومنین(ع)شهادت -( شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده ) * محسن ناصحی

771

امیرالمومنین(ع)شهادت -( شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده ) مصیبت است که با ذوالفقار هم بوده
برای یاری دین جان نثار هم بوده

هم اهل ذکر و مناجات و خواندن قرآن
برای گریه شدن بی قرار هم بوده

مگر غریب تر از این ؟! که دشمن حیدر
کنار او وسط کارزار هم بوده

کدام درد ، از این بیشتر که قاتل او
به وقت ضربه زدن روزه دار هم بوده

فقط نه در سحر قدر ، دشمن مولا
به ظهر کرببلا پا به کار هم بوده

همیشه اهل نماز شب است این دشمن
نماز خوانده ولی نیزه دار هم بوده

نه اینکه هر که علی گفت انقلابی شد
که دشمن علی اهل شعار هم بوده

همیشه شیعه ی حیدر میان معرکه است
به نخل بسته شده سر به دار هم بوده

خدا کند که بگویند بعد رفتنمان
شهید ، شیعه ی چشم انتظار هم بوده

شاعر : محسن نا

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( باید شنید از ریسمان ها این حکایت ) * موسی علیمرادی

865

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( باید شنید از ریسمان ها این حکایت ) بی آشنا مانده غریبی بین خلقت
دیگر نمی آید صدای پای غربت

چندیست مانده سفره ها بی نان و خرما
دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت

بعد از تو باید سرکند با خاک غم ها
آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت

رفتی و هرگز چشم این دنیا نبیند
شاهی بریزد با گدا طرح رفاقت

هر وقت می آمد حسن هجده گل یاس
میریخت روی قبر تو با اشک حسرت

دست خدا افتاد از پا بین کوچه؟
باید شنید از ریسمان ها این حکایت

رفتی و خار از چشمهای تو در آمد
در پای طفلی رفت هنگام اسارت

شاعر : موسی علیمرادی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:52
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 موسی  علیمرادی

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند ) * موسی علیمرادی

898

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند ) شب شد و بین کوچه ها پرنده پر نمی زند
کسی به غیر بی کسی حلقه به در نمی زند

تو رفتی آه غمت به آتشم کشیده است
در دل من روضه تو به جز شرر نمی زند

بعد تو گریه میشود روزی دخترت پدر
به شام گریه های من سپیده سر نمی زند

خفته یتیم کوفه در کوچۀ انتظار تو
نمی خورد نان و به جز حرف پدر نمی زند

ز اشک هر شب تو هر درخت کوفه سبز بود
بدون تو شکوفه ای به برگ بر نمی زند

تو رفتی و پس از تو ای سوخته دل آه کسی
شعله به چاه کوفه از آتش در نمی زند

تو رفتی و اهالی خرابه ها گریستند
که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند

شاعر : موسی علیمرادی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 10:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( و بین یک در و دیوار روضه می خوانند ) * رحمان نوازنی

940

امیرالمومنین(ع)بعد از شهادت -( و بین یک در و دیوار روضه می خوانند ) سکوت می وزد و بادها پریشانند
و در به در همه در کوچه های بارانند

شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند
یتیم های خدا هم گرسنۀ نانند

قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند
به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند

هزار آدم آواره ی پشیمان گرد
دوباره منتظر سوره های انسانند

تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست
و چاه ها که پر از ناله های پنهانند

شکست فرق نماز خدا به شمشیری
به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

هنوز خون سرش روی فرق محراب است
و جمع قبله نشینان هنوز گریانند

هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند
و بین یک در و دیوار روضه می خوانند

شاعر : رحمان نوازنی

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

امیرالمومنین(ع)شام غریبان -( درد تشییع جنازه دیدنیست ) * حسن لطفی

2137
1

امیرالمومنین(ع)شام غریبان -( درد تشییع جنازه دیدنیست ) باز داغ سينه بي اندازه شد
بار ديگر كهنه زخمي تازه شد

شب رسيد و بام كوفه تار شد
باز دردي آشنا تكرار شد

گر چه شب بود و فلك درخواب بود
سينه هايي تا سحر بي تاب بود

آه فصل زخم ها آغاز گشت
نيمه شب آرام دربی باز گشت

مي چكد خون از دلي افروخته
باز شد در مثل درب سوخته

رخت مشكي را به تن پوشيد و رفت
سنگ غسلي را حسن بوسيد و رفت

گريه اي بر سينه خنجر مي زند
باز هم عباس بر سر مي زند

چشم زينب در قفا مبهوت بود
بر سر دوش دو تن تابوت بود

مي كشد آه از جگر از بي كسي
مي رود تابوتي از دلواپسي

روضه هايش مانده اما در گلو
مي رود باباي زينب پيش رو

بس كه زد خود را نوايش زخم شد
چشم ها و گونه هايش زخم شد

با دلي پ

  • چهارشنبه
  • 11
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 15:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد ) * علی فردوسی

1302

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع)  -( که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد ) به سجده گاه سر بندگی چنان بگذارد
که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد

تمام شب پی نام و نشان فقر بگردد
که بی نشان در هر خانه آب و نان بگذارد

غمی که محرم آن نیست گوش خلق جهان را
عجیب نیست که با چاه در میان بگذارد

صدای شیون گلدسته های شهر بلند است
علی به خانه نشسته، اگر اذان بگذارد

به انتقام عدالت، زمانه تیر عداوت
کمین نشسته که ناگاه در کمان بگذارد

به نعره بر سر فرقش نشاند تیغ و ندانست
که داغ بر دل شمشیر بی زبان بگذارد

دویده زهر چنان در تنش که شیر محال است-
افاقه ای بکند، هر قدر توان بگذارد

به وصل یار چنان دارد اشتیاق که حاشا
که شیرخواره به پستان چنان دهان بگذارد

اگرچه عرش بلند است، پیش پای

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد ) *

1290

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع)  -( نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد ) قرآنِ زينب سوره ات كوتاه تر شد
بابا چرا افطارت امشب مختصر شد

نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد
دختر شدن خیلی برایم درد سر شد

من دختری بابایی ام دلشوره دارم
در خواب دیدم که سرت شَقّ القمر شد

امشب زمین و آسمان کرد التماست
امشب دعاهایم تماماً بی اثر شد

حتی همین نعلین های وصله پینه
گفتند آقا جان نرو مسجد، اگر شد

اصلاً خبر داری دلم خیلی گرفته
دیدی که سردردم از امشب بیشتر شد

یادم نرفته خانه ای که در مدینه
آتش گرفت و معبر آن چِل نفر شد

یادم نرفته کوچه دستان تو را بست
مادر زمین خورد و شهیدِ میخ در شد

یک وقت دیدی کوفه هم شد دشمن ما
یک وقت دیدی ناله هایم پر شرر شد

یک وقت دیدی که سرِ دروازه شهر

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 16:58
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: ) *

1522
3

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع)  -( وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید: ) خسته از مردمِ دنیاست ، چه تنها مانده
چند سالی است که در حادثه ای جا مانده

وقتِ رفتن ز درِ خانه به خود میگوید:
روی "در" ، چند نخ از چادرِ زهرا مانده

زیرِ لب زمزمه اش ذکرِ " اَغِثْنِی یا رَب "
فاطمه رفت ، خدا... حیدرش اینجا مانده

بعدِ سی سال غریبی و غمِ در به دری
باز ، چشمانِ علی سوی "دری" وا مانده

او فقط منتظرِ فاطمه ی زهرا بود...
پس بدیهی است که بیگانه ز دنیا مانده

زینبش گفت: پس از حادثه ی ”سیلی” و ”در”...
نه در این خانه "حسن" مانده ، نه "بابا" مانده...

سحرِ نوزدهم بود... علی راهی شد
میرَوَد سوی قراری که به فردا مانده

با چه شوقی طرفِ مسجد و محرابش رفت
در و دیوار و ستون ها به تماشا مانده

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 17:02
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش ) * مسعود اصلاني

4303
6

اشعار ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) -( آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش ) آسمان بود و علی بود و شب و غمهایش
گردی از غصه نشسته به روی سیمایش

آخرین سفره ی افطارعلی فرق نکرد
باز هم نان و نمک درعوض خرمایش

میهمان بودن بابا خوشی دختر بود
داشت دلشوره ی سختی ز غم بابایش

چقدر چشم به بالای سرش میدوزد
پر درد است چرا زمزمه ی لبهایش

بی قرار است و از این حالت او معلوم است
زنده شد درنظرش خاطره ی زهرایش

رفت مولا طرف مسجدو باخودمیبرد
عالمی را طرف حادثه ی فردایش

سالها رنج وغم از صوت اذانش پیداست
اشهدُ انّ علی زخمی داغ زهراست

آسمان پای غم بال و پرش ریخت به هم
و زمین بر اثر چشم ترش ریخت به هم

میکشد آه علی قلب زمان میسوزد
چه تبی داشت ؟ فلک بر اثرش ریخت به هم

نوبت سجده ی آخرشد و

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 17:03
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

اشعار شهادت حضرت امیرالمومنین(ع) -( تو نفس میکشی و من زنفس می افتم ) * محمد حسین رحیمیان

1305

اشعار شهادت حضرت امیرالمومنین(ع) -( تو نفس میکشی و من زنفس می افتم ) خون تو می چکد از عمق شکاف سر تو
خون دل میخورد امشب به خدا دختر تو

گر چه با پارچه ای زخم سرت را بستم
می کند آب مرا سرخی پلک تر تو

تو نفس میکشی و من زنفس می افتم
حق بده جان بدهم پای همین بستر تو

چادر خاکی مادر به سر انداخته ام
که شده شمع وجودم همه خاکستر تو

استخوان درگلویت خار به چشمت مانده
از همان روز که افتاد زمین همسر تو

هیبت حیدری تو همه را می لرزاند
ولی حالا چه قدر زرد شده پیکر تو

جان من آه مکش که جگرم می سوزد
صحبتی کن به فدای سخن آخر تو

دم آخر به حسینت چه وصیت کردی؟
گفتی با گریه : فدای بدن پرپر تو

ماجرا چیست که اینگونه به من میگویی
دخترم چشم طمع هست برآن معجر تو

محمدحسن بیات لو

د

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:25
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 رضا قاسمی

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع) -( جان من اینقدر ، از رفتن نگو رحمی بکن ) * رضا قاسمی

1017

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع)  -( جان من اینقدر ، از رفتن نگو رحمی بکن  ) من بمیرم باز هم وضع سرت بدتر شده
ذکر لبهای من و ایتام ، "وا حیدر" شده

جان من اینقدر ، از رفتن نگو رحمی بکن
اینقدَر با من نگو که لحظه ی آخر شده

باء بسم الله قرآنم !!! کمی دیگر بمان
ماندنت کوتاه ، مثل سوره ی کوثر شده

زانویت لرزید ، از بسکه دچار ضعف شد
پیکرت ظرف دو روزه این همه لاغر شده

نیشخند قاتلت بد جور قلبم را شکست
ناله ی امن یجیب من دگر مضطر شده

من نمی دانم چه بر شمشیر زد آن نانجیب
هر چه که بوده برای حال و روزت شر شده

ظاهرا شمشیر .... اما در حقیقت قاتلت ...
غصه ی خون لخته ای بر روی میخ در شده

مثل این سی سال ، داری روضه خوانی می کنی
مثل این سی سال ، چشمت ابریِ مادر شده

اینقدر این ساله

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:26
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع) -( ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب ) * حامد فروغی

1515
9

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع)  -( ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب ) قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

از کاسه های شیر خیلی نا امیدم
از نسخه های کوفیان خیری ندیدم

با چاه کردی درد دل با دخترت نه
زانو بغل کردم کنار بسترت نه
صدها گلایه کردی از زخم سرت نه
گفتی ز هر بابی سخن از همسرت نه

ای لیله القدرت شب گیسوی زهرا
پهلو به پهلو میشوی پهلوی زهرا

خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟
از بعد کوچه دیدمت کم کم شکستی
با ضربه ی آن سیلی محکم شکستی
وقتی که دیدی فاطمه شد خم شکستی

یک شب نشد یاد در و مادر نیفتی
درسجده هایت نیمه شب با سر نیفتی

قرآن به سر میگیرم اما بیقرارم
سنگ مزارت میشود

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع) -( به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را ) * محمد جواد شیرازی

1133
1

اشعار شهادت امیرالمومنین(ع)  -( به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را ) چه درهم کرده قاتل ، مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را

همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را

تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند
چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را

دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش
که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را

اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را
ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را

الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر
نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را

الهی این برادرها همیشه محضرش باشند
کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را

الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی
سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را

  • پنج شنبه
  • 12
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 18:29
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

امیرالمومنین(ع)شام غریبان -( پهلو شکسته یاور قلب شکسته است ) * محمود ژولیده

1014

امیرالمومنین(ع)شام غریبان -( پهلو شکسته یاور قلب شکسته است ) وقتی که آسمان نجف پر ستاره شد
بر قبر نوح بُهت زده در نظاره شد

آدم برای دیدن حیدر شتاب داشت
تابوت روی دوش ملائک سواره شد

این مصطفی است منتظر روی مرتضی
کز اشتیاق دیده ی او پر ستاره شد

قبری که بود بستر آماده ی علی
ظاهر به یار فاطمه با یک اشاره شد

این فاطمه است دیدن دلدار آمده
آغاز زندگانی زهرا دوباره شد

اینک رسید لحظه ی حساس انتظار
نبض زمین و قلب زمان پر شماره شد

با هم شکاف پهلو و سر حرف می زنند
دیگر زمان گفتگوی استعاره شد

پهلو شکسته یاور قلب شکسته است
دیدار یار پرده ای از سوگواره شد

دستی ز قبر آمد و دست خدا گرفت
پنهان به خاک پیکر سلطان چاره شد

می گفت با علی دل شب ناله ی حسن
برگرد کز زمی

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 04:51
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

امیر المومنین(ع)شهادت -( هر روز به حیله ایی علی را کشتند ) * سید محمد میرهاشمی

1079

امیر المومنین(ع)شهادت -( هر روز به حیله ایی علی را کشتند ) هر روز به حیله ایی علی را کشتند
هر دم به وسیله ایی علی را کشتند

از بس که حسادت و خیانت کردند
با جهل قبیله ایی علی را کشتند

شاعر : سید محمد میرهاشمی

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 04:54
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

امیر المومنین0ع)شهادت -( با رُخی غرق به خون مهمان زهرا می شود ) * قاسم نعمتی

1168
2

 امیر المومنین0ع)شهادت  -( با رُخی غرق به خون مهمان زهرا می شود ) آن قلافی که به کوچه بازوی زهرا شکست
وا مصیبت زین عزا
تیغ آن محراب کوفه فرق حیدر را شکست
وا مصیبت زین عزا

درد پنهان علی امشب مداوا می شود
ناله برپا می شود
با رُخی غرق به خون مهمان زهرا می شود
ناله برپا می شود

شاعر : قاسم نعمتی

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

امیر المومنین(ع)شهادت -( -به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت ) * غلامرضا شکوهی

1434

امیر المومنین(ع)شهادت -( -به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت ) اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت

نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت

دمی که آینهٔ آب چاه را می‌دید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت

بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوته‌ای که در آغوش خاک حاصل داشت

به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت

اگر شبانه به اطعام سائلان می‌رفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت

پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت

شاعر : غلامرضا شکوهی

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 05:01
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

امیر المومنین(ع)بستر شهادت -( وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم ) * مهدی مقیمی

1124

امیر المومنین(ع)بستر شهادت -( وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم ) از نگاه پسرت سمتِ سرت ریخت دلم
دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم
از سخنهای طبیبی که تو را کرد جواب
از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم
مادرم فاطمه را در نظرت می بینم
ریخت از فرق تو خونِ جگرت ریخت دلم
دست عباس سپردی همۀ ما را بعد
از نگاه تو به دست قمرت ریخت دلم
نفس من به نفسهای تو بند است پدر
از نفسهای کم و مختصرت ریخت دلم
سمتِ کوچه نظرم جلب شد و آنجا ، با
دیدنِ جمعیتِ پشت درت ریخت دلم
رخ مهتابیِ تو روز مرا چون شب کرد
خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد

این غم آنست که یک روزه مرا پیر کند
کیست تا حال منِ غمزده تفسیر کند
بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته
شیر هم سخت ، بعید است که تأثیر کند
کاش می

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 05:06
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

امیرالمومنین(ع)بستر شهادت -( تا صبح گرد بسترت آرام می پرم ) * حسن لطفی

1062
1

امیرالمومنین(ع)بستر شهادت  -( تا صبح گرد بسترت آرام می پرم ) تا صبح گرد بسترت آرام می پرم
شاید دوباره بال بگیری کبوترم

شد قسمتم دوباره پرستاری ات کنم
بابا بگویم و تو بگویی که دخترم...

از بس که قطره قطره ی خونت گرفته ام
خون لخته بسته است تمامی معجرم

شکر خدا که خون سرت بند آمده
دیدی چه کرد چادر خاکی مادرم

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 05:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن ناصحی

امیر المومنین (ع)ضربت خوردن -( علی می‌خواست دریابیم معنای سعادت را ) * محسن ناصحی

1122
1

امیر المومنین (ع)ضربت خوردن  -( علی می‌خواست دریابیم معنای سعادت را ) به مسجد می‌رود معنا کند روح عبادت را
به مسجد می‌برد با خود علی امشب شهادت را

دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب
فرادا می‌کند در سجده‌ی دوم جماعت را

مگر این‌بار در بستر بخوابد ساعتی آرام
که سوزانده‌ست عمری در فراقش خواب راحت را

برای کشتنش از بدر تا محراب، راه افتاد
ندیدم هیچ‌جا از تیغ، تا این حد سماجت را

چنان آغوش واکرده‌ست رفتن را که تا امروز
میان مرگ با انسان ندیدم این قرابت را

سحر، در کمتر از یک لحظه ارکان هُدی لرزید
مگر گویاتر از این بود تفسیر قیامت را؟

رها شد نغمه‌ی «فزت و رب الکعبه» در عالم
علی می‌خواست دریابیم معنای سعادت را

شاعر : محسن ناصحی

  • یکشنبه
  • 22
  • مرداد
  • 1396
  • ساعت
  • 06:10
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شهادت مولاناأسدٱلله ٱلغالب علی بن أبیطالب(ع) -( از داغ تو شد قران یکباره دچار تب ) * مرضیه عاطفی

1095

شهادت  مولاناأسدٱلله ٱلغالب علی بن أبیطالب(ع) -( از داغ تو شد قران یکباره دچار تب ) از داغ تو شد قران یکباره دچار تب
محراب قدَش خم شد از واقعهٔ آن شب

شمشیر فرود آمد آنجا که نمی بایست
بر ساحت علم حق٬ بر کالبد مکتب

از «فزتُ و رَب» گفتی تا گفت که: «بسم ٱلله»
با کینهٔ دیرینه٬ آن زاهدِ لامذهب

در عرش٬ تزلزل شد مسجد به تکان آمد
از داغ سحرگاهی٬ افتاد به تاب و تب

اشکش به زمین افتاد٬ از خاطرهٔ مادر
تا پارچه ای پیچید دور سرِ تو زینب(س)

شمشیرِ تو رفت از حال٬ تا زخم سرت را دید
از صبر تو بیطاقت٬ شد ذکر لبش «یا رب»

تاریخِ تو شد روضه٬ از بعدِ غدیر خم
شد کرب و بلا و شام٬ مصداقِ همین مطلب!

شاعر : مرضیه عاطفی

  • پنج شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شعر حضرت علی (ع) -( نعره‌ی مستی در ایوان نجف باید زدن ) * مرتضی محمودپور

1941
1

شعر حضرت علی (ع) -( نعره‌ی مستی در ایوان نجف باید زدن ) نعره‌ی مستی در ایوان نجف باید زدن
تیر آهت را سحرگه بر هدف باید زدن
جرعه‌ایی از دست ساقی با شعف باید زدن
بعد از آن در آسمان با ماه دف باید زدن
هست تا هستی بود بر تارکش این یک شعار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

سِرِ کعبه در رجب بر عالمی شد آشکار
سر برون آورد از خانه علی با افتخار
مقصد خلقت، اساس گردش لیل و نهار
نام مولایم علی گردید عالم را مدار
مادر این خانه گشته فاطمه بنت اسد
آمده دنیا اساس قل هو الله احد

خانه‌ی کعبه شکاف افتاد از نام علی
غیر احمد انبیا جرعه کش جام علی
روز وشب جبریل پر وا کرده بر بام علی
هر چه در هستیست،گردیده همه رام علی
فوق ایدیهم که حق فرموده دست مرتضاست
بی جهت نبود که

  • شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:41
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 مرتضی محمودپور

شهادت حضرت علی(ع) -( ز جنان ناله زهرای جوان میاید ) * مرتضی محمودپور

1570

شهادت حضرت علی(ع) -( ز جنان ناله زهرای جوان میاید ) ز جنان ناله زهرای جوان میاید
که از این ناله جهانی به فغان میاید

بین محراب به مسجد علی از پا افتاد
فاطمه موی پریشان ز جنان میاید

فرق حیدر شده منشق چکنم با زینب
پیشواز سر بشکسته چسان میاید

مقتدای همه دیدم ز نفس افتاده
از پی‌ش باد صبا اشک فشان میاید

آسمان تیره شد و عرش ز هم پاشیده
دختری مویه کنُان، مویه کنان میاید

یاد گودال فتادم دل من ریخت بهم
بهر غارت به سوی شاه، سنان میاید

بکفش بود سنان و دل زینب لرزید
دید از بهر گلش باد خزان میآید

شاعر : مرتضی محمودپور

  • شنبه
  • 22
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 08:46
  • نوشته شده توسط
  • احسان نیکخواه
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

مرثیه حضرت امیر -( خستگی تنت از بال و پرت معلوم است ) * علیرضا خاکساری

1713

مرثیه حضرت امیر -( خستگی تنت از بال و پرت معلوم است ) خستگی تنت از بال و پرت معلوم است
حال و روزت ز نماز سحرت معلوم است
مرگ من ، مرگ حسین و حسنت سرفه نکن
چقدر لخته ی خون دور و برت معلوم است
إبن ملجم چه بلایی سر تو آورده
دیدم آخر به خدا زخم سرت معلوم است
بعد مادر به گمانم که قدت تا شده است
این هم از درد شدید کمرت معلوم است
به روی صورت پاکت عرق مرگ نشست
خس خس هر نفس مختصرت معلوم است
خون و اشک از سر و روی تو بریزد با هم
نگرانی دل شعله ورت معلوم است
داغ اولاد چه آورده سرت پیر شدی
بغض پی در پی و زخم جگرت معلوم است
همه ی شهر شنید "إنقطع ظهری "را
خرد شد باز غرور پسرت معلوم است
أمِّ اِیمَن به من از رخت اسارت گوید
صدق گفتار وی از چشم ترت معلوم است
گفتی عب

  • شنبه
  • 29
  • مهر
  • 1396
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 جواد کلهر

اولین مظلوم -( رهبر انس و جان ز پا افتاد ) * جواد کلهر

1076
-1

اولین مظلوم -( رهبر انس و جان ز پا افتاد       ) رهبر انس و جان ز پا افتاد
شیعیان دلشکسته و مغموم
می شود تار شام ما امشب
درعزای تو اولین مظلوم

آسمان موقع غروب آمد
پس کجا شد ستاره ثاقب
گو قمر را دگر متاب امشب
شد فدا زاده ابیطالب

شیر را کاسه کاسه آوردند
برعلی کودکان بی همتا
چه کسی می برد غذا امشب
در خرابه برای آن اعما

یاد دارم که مادرم افتاد
حجره و بستری مهیا شد
ای خدا باز هم همان بستر
غرق خون و نصیب بابا شد

مرهمی مرتضی نمی خواهد
ورنه بهبود زخم آسان است
هر طبیبی نیامده می گفت
که علی هم مگر مسلمان است

ابن ملجم به خود مشو غره
فکر کردی که زخم کاری بود
سالها منتظر بر این روز است
موقع وصل و رستگاری بود

در وصایای خود سفارش کرد
بر طرفداری از ول

  • سه شنبه
  • 23
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 18:13
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 جواد کلهر

مسجد کوفه -( گرفته مسجد کوفه دوباره حال و هوایی ) * جواد کلهر

1194
1

مسجد کوفه -( گرفته مسجد کوفه  دوباره حال و هوایی  ) گرفته مسجد کوفه دوباره حال و هوایی
چه سجده گاه قشنگی چه مروه ای چه صفایی

بلند مرتبه هستی که سر به خاک تو سوده
تو قتلگاه غریب امام اول مایی

قرار کشتی نوحی به حق تجلی روحی
مقام یافته ای تو که خاک پای ولایی

کجاست معتکف دائم تو مسجد کوفه
که نیست بهر نماز، او شبی نکرده اِبایی

هنوز منتظرت هست صحن و منبر و محراب
در انتظار تو مولا، مگر دوباره بیایی

شکافت فرق سر و ریخت خون به عرشه و سکان
تو لنگری به زمین و تو ناخدا به خدایی

میان بستر خونین تو غرق راز و نیازی
که گفته روی زمینی یقین به عرش عُلایی

تهی شده است مقام قضا به مسجد کوفه
قیام کن، به قیامت قسیم روز جزایی

ز جای خیز که امشب جزامیان و فقیران

  • سه شنبه
  • 23
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 18:19
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 جواد کلهر

شهادت حضرت علی (ع) -( یارب طبیب از زخم او مأیوس گشته ) * جواد کلهر

1303
3

شهادت حضرت علی (ع) -( یارب طبیب از زخم او مأیوس گشته ) یارب طبیب از زخم او مأیوس گشته
حرفش دریغ و حسرت و افسوس گشته

آنشب نه افطارش کمی نان و نمک بود
عمریست با نان و نمک مأنوس گشته

یک عمر زخمی بر جگر از دشمنان داشت
یک شب فقط زخم سرش محسوس گشته

عمری علی از داغ زهرای جوان سوخت
او قُصه دارِ عصمت و ناموس گشته

تصویری از میخ در و دیوار در یاد
هر شب به پیش دیده اش کابوس گشته

شبها برای ناله سر در چاه می کرد
جانش ز آه و ناله ها محبوس گشته

در سجده گاه عشق او مشتاق حق بود
در بحر ایمان مرتضی قاموس گشته

روی زمین شق القمر این بار گردید
شمشیر با فرق سرش ملموس گشته

روشن تنورخانه ها از شعله اش بود
خورشید عمر او دگر فانوس گشته

شاعر : جواد کلهر

  • سه شنبه
  • 23
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 18:21
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد