مولا علی اول امام ومقتدا رفت
راحت شد از دنیا وسوی ماسوا رفت
بودی دعای او شهادت در ره حق
شد استجابت شادمان سوی خدا رفت
- سه شنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 17:40
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
مولا علی اول امام ومقتدا رفت
راحت شد از دنیا وسوی ماسوا رفت
بودی دعای او شهادت در ره حق
شد استجابت شادمان سوی خدا رفت
صدای "فزت و رب ال..." به گوش آمد و آه
به حق رسیدی علی! لا اله الا الله
چگونه بعد تو از هم نپاشد این دنیا؟
چگونه سر کند این خاک با غمی جانکاه؟
تو را چنان که تویی در جهان کسی نشناخت
نبود هیچکس از جایگاه تو آگاه
عزا گرفته برایت در آسمان خورشید
عجیب نیست اگر تا ابد نتابد ماه
سرت اگرچه به شمشیر کین شکافته شد
قسم به وعده حق خون تو نگشت تباه
تو دست عدل خدایی چه با فقیر و یتیم
چه قاتلت که به دامان عدل برد پناه
محبت تو فقط خاص شیعیانت نیست
که داری از همه ادیان چقدر خاطرخواه!
به خون نشسته در اندوه رفتنت دنیا
به انتظار تو صدها فرشته چشمبراه
سلام زینب و اشک حسین را برسان
به دست دختر دردانه رسول الله
از او بپرس که آنروز بین کوچه چه شد
که میکند ز بیانش حسن هنوز اکراه
همین که جان عزیزت به عرش اعلی رفت
ز گوشهگوشهی دنیا بلند شد ناگاه،
صدای آه یتیمان عالم از یکسو
ز سمت دیگر دنیا صدای هقهق چاه...
شب کوچ همای قاف دین است
همان مردی که مظهر بر یقین است
بنال ای دیدة غمدیدة من
عدالت با علی دفن زمین است
خدایا کافری شق القمر کرد
عزادار علی روح الامین است
حسین امشب بود گریان بابا
حسن در این مصیبت دلغمین است
علی آن مظهر داد و عدالت
میان بستر ازآن ضرب کین است
گهی درحال غش گاهی به صحبت
دگر ترک جهان بر او یقین است
یتیمان را کند هردم سفارش
علی ازغصة آنها حزین است
یتیم کوفه دارد شیر در دست
سرش خونین امیر المومنین است
بریز اشک غم ای دیده در عزای علی
ببار خون جگر تا شوم فدای علی
طلوع صبح شب نوزدهمّ رمضان
فسرد غنچه ی تکبیر زیر نای علی
در انتظار فرج زین سبب بود کوفه
خجل بود ز یتیمان بینوای علی
علی که غرقه به خون اوفتاده در محراب
گریست فاطمه در جنّت از برای علی
حسین ناله ی جانسوز از جگر می زد
دو دست سوی خدا برده بر شفای علی
حسن گرفته پدر در بغل علی می گفت
بریده بود ولی رشته ی صدای علی
به چهره خون علی از شکاف سر می ریخت
به شیعه بود ولی در زبان دعای علی
بنازم ای به وفا و به شدّت مهرش
سزاست دوست شود غرق در رثای علی
علی که جان به لبش یاد دوستداران است
ببین تو عاطفه و رحمت و صفای علی
حسین و زینب و کلثوم می کند ناله
حسن بساط عزا چیده در سرای علی
صدا کنید یتیمان کوفه را گویند
که بلکه اشک یتیمان بود دوای علی
ولی قضا ز خفا داد می زد ای طفلان
دگر تمام شده عمر پر بهای علی
وداع کنید دگر روی ماه بابا را
بود رضا به رضای قضا رضای علی
عنایتی به "صفا" گر کند در این شب قدر
خدیو ملک بقا می شود گدای علی
سحر زِ موجِ شَفق کرد آفتاب طلوع
فلک به سجده در اُفتاد پیشِ او به خُضوع
یکی پَرند درخشید همچو صاعقه ای
خطی کشید به فرقِ مُفاد لَفظ خُشوع
شکست قدِ رَسای نماز از این خط، و، شد
طنین فُزتُ در اقطارِ آسمان مَسموع
فتاد لرزه به رُکنِ شرایع و اَحکام
گریست چشمِ قیام و قُعود و ذکرِ و رکوع
سری که غبطهء اَفلاک بود از رَفعَت
زِ سجده گه نتوانست شد دگر مَرفوع
سری و تیغی و کینی و مَظهرِ دینی
نه در مقابله حایل نه در میانه مَنوع
صَریع ماند به مِحراب آنکه در همه عُمر
به حالِ سجده نمودی به دیده ها مَصروع
به سینه آنکه ینابیع علم و حِکمت داشت
فتادِ در دلِ اَمواجِ خون چون ینبوع
به خون طَپید شَهی کز وُفورِ رافتِ او
کسی نه رَنج ظِما دید نی مشقّتِ جوع
درید پردهء مُوهوم، ضَربتی، آنگاه
به اصلِ خویشتن آن اصلِ حقّ نمودِ رِجوع
سُروشِ غِیب زِ بانکِ تهدّمت والله
حَدیثِ قتلِ علی را به کُون داد شیوع
چشید لذّتِ فِیضِ لقای یار کسی
که داشت نفسِ خود از هر لذیذه ای مَمنوع
به سر رسید جفای سَقیفه و شُورا
زمانِ درکِ رَسول و بَتول گشت شُروع
سپهرِ سِفله نگه کن که طودِ حِلم و وِقار
زِ پا فکند به میلِ یکی جَهول و هَلوع
مگر که تکیه گهی ظُلم را شود پیدا
زِ دستگاهِ قَضا دستِ عَدل شد مَخلوع
علی که واضعِ میزانِ عَدلِ مُطلق بود
چو کشته شد زِ میان رفت واضع و مُوضوع
زِ ضَربتی، سِتمی شد عَیان که پنداری
که هر چه تیغ به عالم به هم شده مَجموع
خَراب کرد ستم پیشه ای بنای اِصول
خَضاب کرد زِ خون، ضَربتی جَمالِ فُروع
زِ قلبِ نصَّ شَریعت نمود مَنطقِ کُفر
به قتلِ حُجتِ حقّ نَسخِ آیتِ مَشروع
عَجب که خُفت به خون شَمسِ آسمانِ وِلا
نکرد شَرمی و باز آفتاب کرد طلوع
به خِیر و شَر به وِلای علی تَمسُک جوی
مشو به خِیر مَنوع و به وقتِ شرّ جزوع
زِِ فیضِ لطفِ لِسان اللَّه است و بس (عابد)
اگر تَراوُشِ طبعِ تو بر فتد مَطبوع
اَبُوتُراب مکان در دلِ تُراب گرفت
غبارِ غم همه دامانِ نُه قُباب گرفت
کَواکبِ عَلوی را نظام شد بر هم
چو در سپهرِ ولا چهرِ آفتاب گرفت
حسن جَمالِ حسن را به روی باب نهاد
جهان زِ قُربِ مَه و مهر اِنقلاب گرفت
اسیرِ خاک شد آن شیرِ حقّ، که در گهِ رَزم
به پنجهء اَسدی سر زِ شیرِ غاب گرفت
به روی خاک نَهاد ای اَسف جمال الله
رُخی که خدّ زِ خونِ سرش خَضاب گرفت
زِ دست داد جَهان شیر مردِ شیر افکند
دَمِ سرور و شَعف تودهء کَلاب گرفت
فرو نشست زِ گُلدسته نَغمه های علی
سکوت مَحض به خود عالمِ خراب گرفت
زِ عرش مأذنه مَقطوع شد اَذانِ علی
دگر خموشیّ جاویدِ آن جناب گرفت
علی دو دیده فرو بست و شد به سوی بَقا
زِ جمعِ مردمِ بی چیز خورد و خواب گرفت
زِ فرش نالهء زینب به گوشِ عرش رسید
زِ دیده ریخت گُلِ، صورتش گُلاب گرفت
یقین به روزِ جَزا در اَمان بود (تائب)
هر آنکه دامنِ پاکِ ابُوتراب گرفت
با تمام أنبیا و اولیا تشییع کرد
نیمهٔ شب عشقِ بی مانند را تشییع کرد
پشت تابوتِ علی(ع) میرفت کعبه غرق اشک
قبله سرگردان! پر از شور و نوا تشییع کرد
حضرت قرآن ناطق را به روی دوش خود
با تمام سوره ها و آیه ها تشییع کرد
منبر و گلدسته و محراب مشکی پوش شد
مسجدکوفه علی(ع) را با عزا تشییع کرد
بوسه بر دست حسن(ع) زد، دست زینب(س) را گرفت
با یتیمانش شبانه پابه پا تشییع کرد
با تمام شیعیان در عالم ذر گریه کرد
سائلان بودند و با خیل گدا تشییع کرد
با تمام آسمانها و همه منظومه ها
اولین مظلوم عالم را خدا تشییع کرد!
هرچند زمین غرق غم وآلام است
ازخون شهیدان یمن گلفام است
ای ملت اسلام بصیرت یابید
امروز غم یمن غم اسلام است
وقتی که یار و هم نفس مصطفی شدی
نور خدا گرفتی و از خود جدا شدی
در دیده ی ملائک و در محضر خدای
درسایه ی رسول خدا باصفا شدی
تواولین زنی که به اسلام رو نمود
در آستان وحی به دین آشنا شدی
گوهرشناس تر ز تو هرگز ندیده ام
در دیده نبی و خدا پُر بها شدی
محبوبه ی رسولی و محبوبه ی خدا
شایسته ی سلام و درود خدا شدی
گلخانه ی بهشت برین است دامنت
مادر به یاس جنت وخیرالنسا شدی
محوقنوت بندگیت گشت جبرئیل
هرگاه غرق ذکر خوش ربنا شدی
زانو زدند پیش مقامت بهشتیان
والامقام مثل همه اولیا شدی
هرگز قدم عقب نکشیدی ز راه دوست
حتی اگر به محنت و غم مبتلا شدی
در سایه ی نبوت و در آفتاب حُسن
ام الائمه ، مادر خیر النسا شدی
گفتند روز آخرعمرت دراین جهان
یک باره بهر فاطمه غرق عزا شدی
وقت سفر زعالم خاکی رسیده بود
ای مهر آشکار،نهان در عبا شدی
گفتم عبا و اشک امانم نمی دهد
یاد آور حسین و غم کربلا شدی
وقتی کنار اکبرش آمد به گریه گفت
بابا چرا میان بیابان رها شدی
بگذار تا به روی عبا چینمت علی
ای وای ،تکه تکه و از هم جدا شدی
بس کن «وفایی» و ،آتش مزن به جان
خاموش شو،که آتش این ماجرا شدی
#نذر_غربت_مولای_متقیان_علی_ع
از نامِ تو بهتر ز همه تا که به جا ماند
صد آینه زیبایی و صد مِهر و وفا ماند
تفسیرِ تو در باورِ من نیست بجز عشق
تعبیرِ من از عشق همان نورِ خدا ماند
تو رفتی و نامِ تو شده شهره ی آفاق
تا روزِ ابد سایه ی تو بر سرِ ما ماند
شادم که دلم گشته گرفتارِ تو ای شاه
خوبی دو عالم به جهان تا ز شما ماند
آنقدر تو مولای کریمی که هنوزم
انفاق تو در خاطره ی شاه و گدا ماند
من ماندهام و سیر کمالات تو آقا
تا حشر دلم در گروِ خط ولا ماند
ای خاص ترین خلقِ خدا، نورِ مجسّم
ای من به فدای کرَمت قبله ی عالم!
#یکشنبه_۴_اردیبهشت_۱۴۰۱
#هستی_محرابی
کوچه ها سوت وکور و دلتنگ اند
شب لباس عزا به تن دارد
چشم های به خون نشسته ی چاه
مثل ابر بهار می بارد
کوچه خالی است از عبور کسی
که امید شب فقیران بود
چشم بر راهِ مرد کیسه به دوش
سفره ها نیز خیس باران بود
آنکه تا اوج بُرد دستانش
معنی واژه کرامت را
سوخت مانند شمع بیت المال
تا که برپا کند عدالت را
گرچه رفته ولی نخواهد ماند
بعد از او دیده ی یتیمان، تر
بعد از این دوش خسته حسن است
وارث کیسه های نانِ پدر
گاه شد میزبان مسکین و
گاه در بین عرش مهمان بود
مرد بی باک روزهای نبرد
نیمه شب مرکب یتیمان بود
گریه های شبانه او را
چشم پر اشک ماه می داند
راز خون گریه های هر شب را
دل پر خون چاه می داند
آنکه در فکر کوفیان بود و
بی وفایی ز کوفه دید فقط
آن غریبی که نان و خرما بُرد
در عوض ناسزا شنید فقط
در دلش مشعل هدایت داشت
کشته جهل آن جماعت شد
خار در چشم و استخوان به گلو
رفت و از هر چه بود راحت شد
کودکی ناله می زند که چرا
مرهم دردها نمی آید؟
پنج، شش شب گذشته مادرجان
پدرم پس چرا نمی آید؟
تا نبیند به چشم، بابا را
بر لبش خنده جا نمیگیرد
عادت کودک یتیم این است
نیمه شب ها بهانه میگیرد
نیمه ی شب، بهانه، دلتنگی
آه از غصه های طفل یتیم
گریه کن ها مقدمه کافیست
بر یتیم حسین گریه کنیم
بر یتیمی که غصه او را
غیر زینب کسی نمیداند
بعد از این بیت ،روضه را دیگر
روضه خوان خرابه میخواند
عمه آیا پدر خبر دارد
دیگر از زندگی دلم سیر است؟
این سفر کِی تمام خواهد شد
چقدَر انتظار دلگیر است
عمه ،شرمنده وقت خواب است و
خسته ای از سوالِ پشتِ همم
بعد از این،چند تا بخوام او
میرسد تا کند مرا بغلم
همه، انگشت های دستم را
تا به امشب شمرده ام عمه
تو بگو تا به چند بشمارم؟
تا بیاید که مُرده ام عمه
نه! ،ولی او اگر که بابایِ
مهربانِ من است می آید
دیدمش بین خواب، میدانم
دل من روشن است می آید
اگر آمد ز معجرم پرسید
میشود جای من جواب دهی؟
اگر از رنگ صورتم پرسید
تو به بابای من جواب دهی
اصلا عمه چگونه باید بافت
گیسویی را که سوخته دیگر
چه غم از اینکه غارتش کردند؟
چه نیازی دگر به آن گل سر؟
جلوی در سر و صدا شده است
نکند باز زجر آمده است
روی این گونه ام نخوابیدم
از شبی که به صورتم زده است
منکه حرف از غذا نیاوردم
چیست در آن طبق که می آرند
مثل تشت طلای مجلس صبح
شاید ایندفعه باز سر دارند
سر که آمد بروی دامانش
گره از مشکلات او وا شد
ضجه ای زد تمام شام گریست
روضه ای در خرابه برپا شد
آه بابا چقدر عوض شده ای
مثل من زیر دست و پا بودی؟؟!
بوی نان میدهی چرا اینقدر؟
صورتت سوخته، کجا بودی؟
نان و خرما عذابمان میداد
ما که خود اسوه کرم بودیم
سرِ بازار جای زنها نیست
تا عمو بود محترم بودیم
بدنت کو، کجاست دستانت؟
تا بگیری مرا تو در آغوش
رفت روضه به سمت گودال و
روضه خوان خرابه شد خاموش...
شب بی تابی حسن ، شب بی تابی حسینه
ناله و گریه و دعا ، روی لب های زینبینه
یه گوشه گذاشته
سرش رُ رو دیوار
می چکه رو گونه
اشکای علمدار
گوشواره:
مسجد سینه میزنه
منبر گریه می کنه
محراب از داغ تو تا
محشر گریه می کنه
بند دوم ..........
شب دلتنگی علی ، شب دلتنگی یتیماس
شب دیدار فاطمه، شب وصل علی و زهرا
یه پهلو شکسته
که چشم انتظاره
علی دیگه طاقت
به موندن نداره
حیدر چش به راهه و
با تب گریه می کنه
پیش بستر پدر
زینب گریه می کنه
گوشواره:
مسجد سینه میزنه
منبر گریه می کنه
محراب از داغ تو تا
محشر گریه می کنه
بند سوم ..........
شب دیدار آخر و ، شب غم های زینبینه
کنار بستر علی ، روضه ی غربت حسینه
بمیرم که زینب
داره میره از حال
علی داره میگه
چی میشه تو گودال
پیش چشم مادری
جنجال میشه قتلگاه
غوغا میشه کربلا
زینب میشه بی پناه
وای از غارت حرم ...
پیمبر آیا ؟که نه وصی شد ، مُحمّد آیا ؟ که نه علی شد
درون آیینه نور تابید و روحِ آیینه صیقلی شد
ازل به نور نبی است روشن ، ابد به نور علی معیّن
اَلست، یعنی سوال از انسان علی که آمد سخن بلی شد
یکی به قرآن یکی به برهان یکی به آیه یکی به نامه
که این به نهج البلاغه غم برد و آن به قرآن سینجلی شد
به باطن امر ظاهر آمد ، به وحی منزَل مفسّر آمد
نبی به آیات وحی مُرسل ، علی به نهج سخن ولی شد
کتاب و عترت نمی تواند جدایِ از یکدگر بماند
صدا زمانی صدا شد آری که از سکوت آمد و جلی شد
کجاست همت کجاست غیرت؟ غریب ماند این کتاب حکمت
چنانکه صاحب سخن به غربت ، بنا نبود این شود ولی شد
چو علم خواهی به شهر آی و کلون دروازه را بکوبان
که هرکه از در درون نیامد برون در ماند و جنگلی شد
که راه را سیدِ رضی رفت و غیرِ این راه نیست راهی
که هرکه گمراه ابوحنیفه ، که هرچه بیراهه حنبلی شد
علی شناسی نشان دین است و حرف پایان شاعر این است
علی ولی شد علی ولی شد علی ولی شد علی ولی شد
کتاب خلق را فردا روایت می کند حیدر
جماعت ایستاده ند و امامت می کند حیدر
حساب دشمن حیدر که روز حشر معلوم است
میان دوستدارانش قضاوت می کند حیدر
علی عمّار می خواهد علی تمّار می خواهد
جز این باشد ، ز دست ما شکایت می کند حیدر
تو بینا باش و ردّ پای حیدر را بجو در شهر
که با هر کور نابینا ، محبّت می کند حیدر
*
شهیدا ! فتنه در خون تو تن شُست و نمی داند
به حکم مَن یَمُت ... با تو رفاقت می کند حیدر
شهیدا ! ای چراغ پیش رو ! امروز فهمیدم
که با خون تو خلقی را هدایت می کند حیدر
کماکان مرتضی فُزتُ و ربّ الکعبه می خواند
کماکان بین خون دارد عبادت می کند حیدر
عجب محراب خونینی ! دعایم کن که می دانم
قنوت شیعه را در خون اجابت می کند حیدر
این بار هم خون ریخت ، اما پشت در نه
آسیب را پس یک نفر زد ، چل نفر نه
آن بی هوا ضربه ، هوای کوچه را داشت
هنگامِ ضربه داد مولا را خبر نه
یک تیغ داد اندازهٔ یک کربلا زخم
خونِ دلی نقش زمین شد خونِ سر نه
تا خانه هر دفعه زمین می خورد می گفت
من را نبیند دخترم با چشم تر نه
در کربلا اما سکینه دید زلفی
در پنجه ای می رفت و گفت آه ای پدر...نه
موئی که زهرا شانه کرد آنجا به هم ریخت
از دست شمر افتاد تن بر خاک ، سر نه
زد بیشتر زد بیشتر زد بیشتر شمر
می گفت در گودال زینب هر قدر نه
رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا
سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا
میان سجده ام وا شد گره از کار و بارِ من
نبودی تا ببینی از فراغت ، تا شدم زهرا
اگر چه بوده ام روزی یگانه فاتح خیبر
پر از آه و غم و نجوای یا زهرا شدم زهرا
یتیمان را شریک غصه و سختی منم ، حالا
دلیل گریه های عترت طاها شدم زهرا
حسین و مجتبی را یک طرف همناله ام اما
ز یکسو همنوا با دختری تنها شدم زهرا
حسینت را به طفل ارشد ام البنین دادم
منم ساقی و مداح لب سقا شدم زهرا
پر از دلشوره در این کوفه و این کوفیانم لیک
به حال احتضار از فکر عاشورا شدم زهرا
در اینجا خیمه ای دارم کنارم باغی از گلها
ولی گریان سیلی بر رخ گلها شدم زهرا
دمی شادم که میبینم رخ دردانه دلدارم
دمی هم غصه دارِ زینب کبرا شدم زهرا
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
امیر هیچ بهجز زخم بیشمار نخورد
امیر هیچ بهجز درد بیشمار نداشت
شبانههای علی مثل روز روشن بود
اگر که پنجرهها پردۀ غبار نداشت
نه در خیال خلافت که پیش چشمش این
به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت
و کینهها همه یک تیغ شد فرود آمد
که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
امیر هیچ بهجز زخم بیشمار نخورد
امیر هیچ بهجز درد بیشمار نداشت
شبانههای علی مثل روز روشن بود
اگر که پنجرهها پردۀ غبار نداشت
نه در خیال خلافت که پیش چشمش این
به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت
و کینهها همه یک تیغ شد فرود آمد
که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت
آسمان و قمر پریشان است
چقدر این سحر پریشان است
صحن این خانه مثل هر شب نیست
مثل دیوار و در پریشان است
در نگاه پدر چنین دیدیم
مژه چشم تر پریشان است
منتظر بوده سالها انگار
غصه دارد اگر پریشان است
دست بر دامنش اگر زد میخ
از همه بیشتر پریشان است
محکم از خانه رفت تا مسجد
مرد و مردانه رفت تا مسجد
ماذنه خاک بوس مولا شد
بعد از آن روز قامتش تا شد
داشت محراب بر سرش میزد
آتش از جان به منبرش میزد
ناگهان اشقی الاشقیا برخواست
قاتل نفس مصطفی برخواست
آبرو از تمام دنیا برد
تیغ را با دو دست بالا برد
آنچنان ضربه زد که سر وا شد
در جنان قد فاطمه تا شد
قامت دین به خاک افتاده
حیدر است این به خاک افتاده
مثل دستار خونی بابا
چشم های پسر پریشان است
چشم های حسین کاسه خون
چشمهای قمر پریشان است
از دل کوچه بوی خون آمد
زینب از این خبر پریشان است
ام کلثوم میزند بر سر
بر روی شانه سر پریشان است
ای دست گیر ، بیعتِ ما را قبول کن
این بار هم زعامتِ ما را قبول کن
ای مهربان به چشمِ طمع آمدیم ما
گفتی بیا ، جسارت ما را قبول کن
تا کاروان قربِ به تو راهمان زیاد
جا مانده ایم ، سرعت ما را قبول کن
دل را به مفت هم نخریدند مردمان
ما یخ فروش ، قیمت ما را قبول کن
خوبان شدند غبطهٔ ما ، خوش به حالشان
بی ارزشیم ، حسرت ما را قبول کن
شب زنده دارِ هرشبِ قدریم با علی
ربّ علی ، عبادت ما را قبول کن
ما را به دوستیِ علی خلق دیده ست
محشر بیا رفاقت ما را قبول کن
دائم بیار نام علی را به روی لب
امضای این زیارت ما را قبول کن
ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت
این کشته را ، بضاعت ما را قبول کن
ای عبای وصله دارت فوق دستاویزها
دستهایت روح بخش دشت ها، جالیزها
عاشقانت را چه کاری با شراب سلسبیل
تشنه ی جام تواند این "ازعطش لبریزها"
چیست کار ما ؟ غباری زیر نعلینت شدن
چیست کار تو؟ بهابخشیدن ناچیزها
دردمند عشقم و اوج نمک نشناسی است
پیش نام دوست، نام آوردن از تجویزها
تا که از اوج مقامت پرده برداری شود
بارها باید بپاخیزند رستاخیزها
گرچه میدانم که خلقت نیست کارتو ولی
کاش میشد تا بگویم فارغ از پرهیزها....
"بیخودی رایج نگشته شبهه ی (رب) بودنت
تا نباشد چیزکی،مردم نگویند چیزها."
آسمان روی سرم آوار شد
روزهایم بی تو شام تار شد
من که خود کوه غم و صبرم ببین
بعد تو بابا غمم بسیار شد
بوی مادر خانه را پر کرده است
بستر تو روضه خوان یار شد
بی رمق در بین بستر بودی و
آه با بغضت نفس دشوار شد
خون دل می ریخت از فرق سرت
از همان هتکی که در انظار شد
مرهم زخمت رسید آخر پدر
تا که گفتی لحظه ی دیدار شد
خسته بودی از عذاب پشت در
آتشِ بر جان تو دیوار شد
بیشتر از ضربت شمشیر، باز
دردهای کهنه ی مسمار شد
دست هایت بسته بود و می زدند
سهمت از دنیا چقدر آزار شد
تازیانه دست بردارش نبود
قنفذ آمد تازه دست به کار شد
یاس را با پا لگد کردند وای
پیش چشم تو چه با رخسار شد
غصه ی سی ساله بابا شد تمام
داغ تنهایی من تکرار شد
گفتی از وقتی که وای از شهر شام
درد زینب غصه ی بازار شد...
جابر عابدی
چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
#شهادت_مولا #حضرت_علی_ع #رمضان #شب_قدر #جابر_عابدی #صابر_عابدی #خادم_کاشانی
? ایام شهادت حضرت اباالایتام علی بن ابیطالب(ع)?
➖➖➖➖➖➖
خانه بدون تو ندارد رنگ و بویی
دیگر ندارم غیر مرگم آرزویی
از بس شکسته دم به دم بغض گلویی
جز حرف غربت نیست ما را گفتگویی
این خانه را دیگر نباید گفت خانه
تو رفتی و ویرانه شد این آشیانه
......
تو دلخوشیِ بعد مادر بودی اما...
تو رکن دین، بعد از پیمبر بودی اما...
یار یتیمان، مرد خیبر بودی اما...
شیر خدا، حیدر، دلاور بودی اما...
بابا برایت کوفیان نقشه کشیدند
تو "مرد میدان" بودی و از تو بریدند
.......
آرامشم می داد باباجان صدایت
خاموش شد دیگر صدای ربنایت
امشب حسن با گریه اش کرده هوایت
زخمی شده چشم حسینم در عزایت
آتش به جانم می زند اشک ابالفضل
خواندی برایم روضه ی مشک ابالفضل
......
ام البنین دلواپس حال حسین است
حساس تر از قبل دنبال حسین است
بعد از وصیت غرق احوال حسین است
فکر تن زخمی و پامال حسین است
پر کرده جای مادرم را غم نبیند
دارد هوای دلبرم را غم نبیند
.......
رفتی و من ماندم در این فصل جدایی
رفتی و در خواب است شهر بی وفایی
نیرنگ اینجا می کند بد خودنمایی
گفتی که زینب می شوی کرببلایی...
یک روز بر می گردی اما دست بسته
بین اسارت بی پناه و دلشکسته
جابر عابدی
هفت روز است درجهان غوغا به پاست
هر کجا را بنگری ماتمسراست
هفت روز است دیدهها گریان شده
بر پیمبر مرتضی مهمان شده
هفت روز است خونجگر عالم شده
عالم هستی پر از ماتم شده
هفت روز است دیده دریا گشته است
مرتضی مهمان زهرا گشته است
هفت روز است که گلی پرپر شده
سوی جنت رهسپر حیدر شده
هفت روز است غم فزون گردیده است
هر دل غمدیده خون گردیده است
هفت روز است مرتضی شد رستگار
رفته سوی حضرت پروردگار
هفت روز است گشته دل ها بی قرار
مسجد و منبر بود چشم انتظار
هفت روز است دل عزادار علی است
دیده گریان یاد رخسار علی است
هفت روز است جمله دل ها خون شده
از غم داغ علی محزون شده
هفت روز است کوفه دیگر بی صفاست مسجد کوفه بگو حیدر کجاست
هفت روز است گل ز خانه برده اند
غنچههای باغ دین پژمرده اند
هفت روز است مرتضی گشته خموش
صوت قرآنش نمی آید به گوش
هفت روز است کوفه گشته بی شکیب
بی علی شد مسجد کوفه غریب
هفت روز است مرتضی گشته شهید
قامت زینب از این ماتم خمید
هفت روز است دختران بوتراب
ریزد اشک چشم شان همچون گلاب
هفت روز است دل پریشان علی است
زینب غمدیده گریان علی است
هفت روز است سینه لبریز محن
سوزد از داغ پدر مولا حسن
هفت روز است دل بود در شور و شین
زین مصیبت سوزد و نالد حسین
هفت روز است کشته خیرالناس شد
دیده گریانِ پدر عباس شد
هفت روز است جان عالم بر لب است
سوگوار داغ بابا زینب است
هفت روز است سوزد از داغش (رضا)
گرید و نالد به یاد مرتضی
هفتم داغ حیدر است امشب
جان شیعه ی مرتضی بر لب
همره عباس و حسین خود
خون بگرید ز داغ او زینب
آه و واویلا آه و واویلا۳
زین همه سوز و رنج و داغ و محن
که شکسته ارکان دین دشمن
در کنار حسین و کلثومش
ریزد اشک غم از دو چشم حسن
آه و واویلا آه و واویلا۳
در غم داغ شاه انس و جان
اشک غم از دو دیده گشته روان
خمیده قامت حسین و حسن
بعد بابا کم شده صبر و توان
آه و واویلا آه و واویلا۳
حسنینش با قلب شکسته
به کنار قبر او بنشسته
بعد بابا زینب غمدیده
دگر از زندگی شده خسته
آه و واویلا آه و واویلا۳
حسنش بر پدر چه حساس است
اشک او بر پدر چو الماس است
در کنار زینب و کلثومش
دیده گریان پدر عباس است
آه و واویلا آه و واویلا۳
در هفتم داغ علی آن حیدر کرار
در کل جهان شیعه ی او گشته عزادار
داغش زده آتش،بر قلب محبان
بر او همه گریند،دل های پریشان
مظلوم علی جان۲
دل های محبان علی خون شده از غم
ریزد ز دو چشم همگان اشک دمادم
با رفتن حیدر،آن نفس پیمبر
از غربت مولی،کوفه شده محشر
مظلوم علی جان۲
زینب بزند یاد پدر بر سر و سینه
افتاد به یاد همه غم های مدینه
بیت علی لبریز،از درد و محن شد
یاد غم بابا،خون قلب حسن شد
مظلوم علی جان۲
خون گریه کند بهر پدر نور دو عینش
زینب به سر و سینه زند همچو حسینش
آن محور ایثار،آن محرم اسرار
یاد غم بابا،گردیده عزادار
مظلوم علی جان۲
همراه حسن زینب او قلب شکسته
با یاد پدر دیده ی گریان بنشسته
قربان وفا و،جان فدای صبرش
عباس نشسته،در کنار قبرش
مظلوم علی جان۲
در هفتمین روز عزا،دل ها پریشان است
هر دیده گریان است
زینب عزیز مرتضی،در آه و افغان است
هر دیده گریان است
یاد غریبی علی،نور دو عین او
گرید حسین او
نالان و گریانش حسن،از داغ هجران است
هر دیده گریان است
کوفه پس از داغ علی،بزم عزا گشته
ماتمسرا گشته
بهر تسلای حسن،اشک یتیمان است
هر دیده گریان است
هر دم به یاد مرتضی،شد خونجگر زینب
جانش بود بر لب
با یاد سوز داغ او،اشکش چو باران است
هر دیده گریان است
یاد امام مهربان،زینب او سوزد
دیده به در دوزد
گریان بابای غریب،دو روح و ریحان است
هر دیده گریان است
در هفتمین روز عزا،شیعه زند فریاد
امان از این بیداد
خاموش از ظلم و ستم،شمس فروزان است
هر دیده گریان است
در هفتم شهادت،امیر مؤمنین علی
هر دیده گریان شده بر،امام متقین علی
بر امام مهربان
قامت حسن کمان
کم شده دگر توان
یا علی علی غریب۳
حسن عزیز مرتضی،خونجگر از غم پدر
بهر غریبی علی،بریزد اشکش از بصر
رفت امام متقین
شد حسین او غمین
زینبش بود حزین
یا علی علی غریب۳
کنار قبر مرتضی،حسن بگشته بی شکیب
به سان عباس و حسین،زینب او شده غریب
مرتضی یگانه بود
نور جاودانه بود
دفن او شبانه بود
یا علی علی غریب۳
امشب اباالفضل علی،گریه کند برای او
کنار زینب و حسین،نشسته در عزای او
رفته شمع انجمن
خانه شد پر از محن
خون شده دل حسن
یا علی علی غریب۳
گشته هفتم،عزای مرتضی
بسوزد هر دلی،برای مرتضی
گل باغ ولا
علی مرتضی
شده جانش فدا
علی مظلوم علی۳
کند گریه بر او،امام مجتبی
بسوزد زینب آن،گل زهرا نما
گل گلخانه رفت
صفای خانه رفت
از این غمخانه رفت
علی مظلوم علی۳
به یاد غربتش،بگرید دخترش
گرفته ماتمش،به چشمان ترش
جگرخون زینب است
ز غم جان بر لب است
به تاب و در تب است
علی مظلوم علی۳
بنالد بر پدر،ز غم عباس او
غریبی پدر،بود احساس او
عزیز و نور عین
کنار زینبین
کند گریه حسین
علی مظلوم علی۳
هفتم شهادت مولاست
حسین او اسیر غم هاست
به کوفه بزم غم ها برپاست
از این غم خون دل مجتبی
واویلا واویلا واویلا۳
مسجد کوفه گشته خاموش
داغ او نگردد فراموش
یتیمان کوفه در خروش
به کوفه بزم غم شد برپا
واویلا واویلا واویلا۳
کوفه گردیده در تاب و تب
حسین فاطمه جان بر لب
خون بگرید از این غم زینب
حسن سوزد برای بابا
واویلا واویلا واویلا۳
بیت حیدر شده غمخانه
اشک غم ز دیده روانه
چرا رفته حیدر شبانه
غربت مرتضی شد معنا
واویلا واویلا واویلا۳
هفتم ماتم حیدر است
هفتم فاتح خیبر است
زینب علی خونجگر است
خون بگرید حسین زهرا
واویلا واویلا واویلا۳