شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام) *

3032

شعر حضرت زهرا(بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام) بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام
روشن ترین تبسـم نور خدا ! ســـــلام
ای کوثر کبود خــدا، با سه آیــــه آه
از ما به زخم های کبود شـــما، سلام
حزن غریب پنجره ها در غروب نـــــور
ای خواهش همیشه ی آیینه ها ســلام
ای ماه سرخ گمشده در ناکجای خاک !
بر رد پای نـور تو در ناکجـا ، ســـــــلام
غمگیــن ترین پرنده ی ســیاره ی بقیـــــــع
بال و پر شکستــه ی روح تو را ســلام
ای باغبان دل شده ی لاله های ســرخ
ای وارث حماســه ی کرب وبــلا ! ســـلام
ای برتر از فرشته ، شبـیه خود خـــدا
از ما به روح سبز شما ، تاخــدا، ســـلام
دست عنایتی به سـر حاجتم بکـــــش
چشمم هنوز مانده به دست شما...سلام
شاعر:رضا اسماعیلی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن) *

2427

شعر حضرت زهرا(س)(چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن) چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن
با همین احوال تنها دل خوشی من تویی
راضیم من به همین قدکمانی صبر کن
کاش می مردم نمی دیدم مسافر می شوی
تو برای این سفر خیلی جوانی صبر کن
من بدون تو فقط یک جسم بی روحم مرو
تا بمانم عشق من باید بمانی صبر کن
خوب بگو بانو که قصد کشتم را کرده ایی؟
می روی با خود مرا هم می کشانی صبر کن
این ستون تا آن ستون شاید فرج باشد، مرو
چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن
شاعر:محمد ناصری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دل کوچه از رد پایش گرفت) *

2742

شعر حضرت زهرا(س)(دل کوچه از رد پایش گرفت) دل کوچه از رد پایش گرفت
همان اول ماجرایش گرفت
کسی راه یک کوچه را تنگ کرد
کسی راه را بر خدایش گرفت
و دستی که می شد همان ابتدا
خبرهایی از انتهایش گرفت
چه بادی وزید از ته کوچه ها
که شهر مدینه هوایش گرفت؟
نمی دانم آن شدت ناگهان
که پر درد بود از کجایش گرفت؟
سراسیمه بغضی به داداش رسید
از ضربه ایی که صدایش گرفت
مگر چه به دستان این کوچه داد؟
که زخم کبودی به جایش گرفت
مجالش نمی داد تا پا شود
حسن بود از شانه هایش گرفت
حوالی پهلوی پا خورده اش
دل آسمان هم برایش گرفت
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زهرا(یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش) *

2013

شعر زبانحال حضرت زهرا(یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش) یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش
مایه ی فخر ملک بود، ذکر یارب و سجودش
از خوبی و مهربونی، حیا و عفاف و پاکی
تو زمین و آسمونا، کسی مثل اون نبودش
خونه شو نشون می دادن، همه مردم مدینه
شهره بود تو بین اونا، کرم و عطا و جودش
نور و طلعت جمالش، گرچه می درخشه حالا
خیلی زود اونو خاموش کرد، دشمن بدو حسودش
تا اینکه یه روز همونا، آتیش و هیزم آوردن
در خونه شو سوزوندن، رفت به آسمونا دودش
یه طرف غلاف شمشیر، یه طرف چشمای پر خون
اما توی این میونه، کسی یار اون نبودش
اینقده بلا آوردن، به سرش همون نامردا
تا اینکه آخر شکستن، قد و قامت عمودش
همه رفتن آخرش موند، هم در و هم دل سوخته
چی کشید علی مظلوم، وقتی دید ر

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من) *

2515

شعر حضرت زهرا(س)(مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من) مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من
در می‌زنم به خواهش قرصی فَطیر، من
در می‌زنم همیشه و هر جا که می‌روم
امّا دوباره مضطرب و ناگزیر، من
شاید همین دو سه شب و هی صبر، صبر، صبر
با این خیالِ خام، ولی دلپذیر، من...
شاید شبیه آن زنِ توی عروسی است
چشم‌انتظار پیرهنت در مسیر، من
اِنگار کن مرا پدرت سوی خانه‌تان.
«درمانده و گرسنه و پیر و فقیر» من
بانو! کجاست جای گلوبندتان؟ که باز
آن برده را رها کند و شاد و سیر، من
ای، ای شما شکسته‌ترین کشتی نجات
دریا به خشم آمده، پهلو بگیر، من.
شاعر:رقیه ندیری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(گل افتاده پشتِ در، گل سرخ) *

2386

شعر حضرت زهرا(گل افتاده پشتِ در، گل سرخ) گل افتاده پشتِ در، گل سرخ
شکسته زیر آوار در و میخ
گل پژمرده پرپر، گل سرخ
گل پهلو کبودِ چهره نیلی
بهار آتشین‌پیکر، گل سرخ
گل در خون و آه و گریه غلتان
میان آتش و خنجر، گل سرخ
گل صورت بنفش غنچه مرده
رها در خون و خاکستر، گل سرخ
در آن سو کوه مردی دست‌بسته
شکسته قامت این سوتر، گل سرخ
گل بازو کبودِ ماه پیکر
گل زهرا،گل کوثر، گل سرخ.
شاعر:مریم سقلاطونی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد) *

2090
2

شعر حضرت زهرا(س)(اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد) اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد
که باد، عطرِ غم انگیزِ مرگ را آورد
اُتاق کاهگلی ماند و مرد و یک تابوت
و لحظه های پُر از اضطراب و ماتم و درد
ستاره ها همه از عمقِ آسمان دیدند
که یک ستاره ی پُر نور، در زمین شد سرد
اتاق کاهگلی ناگهان به خود لرزید
و سقف، در وسط خود دریچه ای وا کرد
دریچه پُر شده بود از مه غلیظ و غبار
و یک فرشته که می گفت: پیشِ ما بر گرد!
و از دریچه ی غمگین، گُلی به بالا رفت
به روی دوشِ هزاران فرشته ی شبگرد
دریچه بسته شد و سقفْ جای خود برگشت
و خانه ماند و فضای گرفته ای از گَرد
و بعد آن شب غمگین، کسی نمی داند:
کجاست قبر تو بانو، کجاست آن گل زرد
شاعر:مهدی زارعی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود) *

2091

شعر حضرت زهرا(س)(افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود) افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود
از بس که درد دور وبرش را گرفته بود
او زنده مانده بود علی را کمک کند
اما زدرد بال وپرش را گرفته بود
او ناتوان نبود ولی ضربه سخت بود
تیزی میخ در سپرش را گرفته بود
بعد از هجوم فضه به دادش رسیده بود
ای خاک بر سرم کمرش را گرفته بود
بارخت های بچه ی نوزاد گریه داشت
لابد که ماتم پسرش را گرفته بود
دیگر صدای نافله هایش نمیرسید
وقتی که ناله ها سحرش را گرفته بود
یک لحظه سیر چهره ی اولاد خود را ندید
اشکش امان چشم ترش را گرفته بود
با حرفهاش ریخت دل کودکان او
وقتی بهانه ی پدرش را گرفته بود
شاعر:سید محمد حسینی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(این همه بلا سخت است) *

2764

شعر حضرت زهرا(این همه بلا سخت است) این همه بلا سخت است
به خدا شرح ماجرا سخت است
گفتن از روضه‌ي تو
آسان نیست
شرح آن کار روضه خوانان نیست
چشمی از داغ خونفشان باید
گریه‌ي بی امان
تلاطم اشک
مدد از صاحب الزمان بايد
کاش اين فاطميه
مادر جان
گره از کار عشق وا مي شد
روضه خوان
صاحبِ عزا مي شد
يوسف تو ز راه مي آمد
با دلي غرق آه مي آمد
مادرم!
اين همه بلا سخت است
فهم داغت براي ما سخت است
گفتن از داغ کوچه آسان نيست
آه سيلي بي هوا سخت است
در و ديوار را نمي گويم
نيستم من حريف اين روضه
کشته من را
رديف اين روضه
داغ مسمار را نمي گويم
زود بايد ز روضه ها رد شد
شرح آن کار روضه خوانان نيست
چه بگويم؟
هجوم اين مردم؟
در چوبي و تلّي از هيزم؟
شعله مي زد چ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم) *

3091

شعر حضرت زهرا(هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم) هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم
حاجتی نیست به اصرار خودم فهمیدم
راز حبس نَفَس و جوشش خون از سینه
از فرورفتن مسمار خودم فهمیدم
این که یک حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ
از نهان کردن رخسار خودم فهمیدم
این که دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار خودم فهمیدم
همه گویند دگر رفتنی است این بیمار
به قیامت شده دیدار خودم فهمیدم
از چه لبخند به تابوت زدی بعد سه ماه؟
حاجتی نیست به گفتار خودم فهمیدم
شاعر:سید علی احمدی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم) *

2248

شعر حضرت زهرا(س)(بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم) بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم
این همه غصه ی پردردسرم را چه کنم
بعد از آن واقعه ی تلخ و اسف باری که.
تو بگو دختر خونین جگرم را چه کنم
گیرم این دست ورم کرده مداوا گردد
بعد از آن زخم عمیق کمرم را چه کنم
متوجه نشدم من که ز گوشم افتاد
یادگاری قشنگ پدرم را چه کنم
پابه پای من بیچاره علی جان میداد
درد و دل های یل محتضرم را چه کنم
به علی هم در و همسایه شکایت کردند
سوز و اشک و غم و حال سحرم را چه کنم
من زمین خوردم وطفلم جگرش گشت کباب
پاره های جگر گل پسرم را چه کنم
شاعر:علیرضا خاکساری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(این روزها که فاطمه در بین بستر است) *

2710
1

شعر حضرت زهرا(این روزها که فاطمه در بین بستر است) این روزها که فاطمه در بین بستر است
کار تمام خانه سر دوش دختر است
مانده که دختری بکند یا که خواهری
هم جای خواهراست وهم جای مادراست
اشک حسین گرفت , آه حسن شنید
با اشک های چشم علی یار و یاور است
هم زینت پدر شد و هم طینت پدر
زینب نگو که ام ابیهای حیدر است
از کربلای کوچه و مادر برای او
آن ارث مانده بوسه ی آخر به حنجر است
امن یجیب اذا دعاه برای ماست
وقتی که قلب عمه ی سادات مضطر است

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تق تق تق صدای در آمد) *

3466
1

شعر حضرت زهرا(س)(تق تق تق صدای در آمد) تق تق تق صدای در آمد
و زمین لرزه ای دگر آمد
تا شنیدم صدای نحسش را
متوجه شدم عمر امد
تک و تنها به معرکه نه نه
بلکه او با چهل نفر آمد
نعره ای زد وبا خودم گفتم
به گمانم برای شر آمد
نعره ای زد علی بیا بیرون
مادرم گفت فتنه گر آمد
مادرم رفت پشت در اما...
ناگهان موج دردسر آمد
****
من دیدم چگونه در افتاد
و چگونه به دردسر افتاد
آنچنان با لگد به در کوبید
پشت در مادر از کمر افتاد
بر علی سینه را سپر کرد و
میخ در آمد و سپر افتاد
وسط شعله گیسوانش سوخت
و دگر او ز بال و پر افتاد
روی چادر سیاه مادر من
ردّ نعلین رهگذر افتاد
مادرم ناله ای زد و غش کرد
و به جان حسین شرر افتاد
****
ناله هایش به عرش اعلی رفت
غصه های

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بنا نبود تو انسان شوی که حورایی / وگرنه تو که فراتر ز عقل ماهایی) *

2320

شعر حضرت زهرا(س)(بنا نبود تو انسان شوی که حورایی / وگرنه تو که فراتر ز عقل ماهایی) بنا نبود تو انسان شوی که حورایی / وگرنه تو که فراتر ز عقل ماهایی
غلام خانه تان بود حضرت عیسی/اگر که داد به او حق دم مسیحایی
به زیر پای تو سجاده ات پر جبریل / و این سخن یعنی تو چقدر بالایی
تو فاطمه تو زکیه،قسم تو زهرایی / که اینچنین سر ظلمت به سقف می سایی
یقین که آمدنت جز رسالت حق نیست / تو غیر از این بشود بر زمین نمی آیی
بدا به حال کسانی که لعنت الله اند / یقین که گمشدگان همیشه گمراهند
شاعر:مجتبی فلاح نیا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(خوشا به فضه و اسما که میهمان تو اند / خوشا به آن حسنینت که آسمان تواند) *

1859
-1

شعر حضرت زهرا(خوشا به فضه و اسما که میهمان تو اند / خوشا به آن حسنینت که آسمان تواند) خوشا به فضه و اسما که میهمان تو اند / خوشا به آن حسنینت که آسمان تواند
خوشا به حال زمینی که سر سپرده ی توست / خوشا به حال درختان که سایبان تواند
ملائکه همه صف بسته اند پشت درت / همه به نوبت اطعام آب ونان تواند
کجاست اهل مدینه ببیند آندم را / که دستهای علی جای نردبان تواند
نخواستند بفهمند بی حیا مردم / که زیر سایه ی حق اند و در امان تواند
نمیشود که از این روضه سر سری رد شد / خدا به خیر کند آخرش چه خواهد شد
شاعر:مجتبی فلاح نیا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خدا برای رسول خود آفتابت کرد) *

2406

شعر حضرت زهرا(س)(خدا برای رسول خود آفتابت کرد) خدا برای رسول خود آفتابت کرد
شروع راه تعقل وانقلابت کرد
زمین زقحطی ذهن فکور میخشکید
برای اهل زمین قطره های آبت کرد
پیمبری که نکردی ولی اراده اوست
که با سه آیه تورا صاحب کتابت کرد
نبود لایق حیدر کسی به امر خودش
برای همسری حیدر انتخابت کرد
خدیجه،اسیه و مریم، آمنه بودند
تو را به ام ابیهایی انتصابت کرد
اگر چه شعر به توصیف عشق سنگین است
چقدر وصف تو در شعر مدح شیرین است
شاعر:مجتبی فلاح نیا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(هاله ی نور ز نام تو بپا می گردد) *

2744

شعر حضرت زهرا(هاله ی نور ز نام تو بپا می گردد) هاله ی نور ز نام تو بپا می گردد
آفتاب این همه بیهوده چرا می گردد؟
وقتی از باغ گل یاس نسیمی آید
عطر زهراست که آغوش گشا می گردد
ای گرفتار!به این خانه توسل کن چون
حاجتت از در این خانه روا می گردد
گرهِ اهل زمین بسته به دستان تو و
به نخ چادر خاکی تو وا می گردد
رزق ما عشق به زهراست!خدا میداند
دو جهان در طلب روزی ما می گردد
گر که زهرا نظری بر دل ما اندازد
مجلس ما به یقین "کرب و بلا" می گردد

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(هر كس كه غم فاطمه (س) را باور كرد) *

2560

شعر حضرت زهرا(هر كس كه غم فاطمه (س) را باور كرد) هر كس كه غم فاطمه (س) را باور كرد
از كوثر رحمتش گلويي تر كرد
پاينده شد اسلام دمى كه زهرا(س)
خود را به فداى حضرت حيدر كرد
راه تو سر آغاز سعادت باشد
آزادگى و شكوه و عزت باشد
جاويد شود شبيه تو در عالم
هر كس كه فدايي ولايت باشد
جان تو على (ع) و تو همانند على(ع)
ياد تو شكوه ناب لبخند على(ع)
وقتى كه به سمت معركه مى آيد
يا فاطمه(س) است نقش سربند على(ع)
پاییز غم در برگ ریز اطلسی ها
در انتهای کوچه ی دلواپسی ها
باد سیاهی آمد و بال و پرت ریخت
آغاز شد فصل جدید بی کسی ها
شاعر:یوسف رحیمی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(ببين تنهائيم را اى عزيزم) *

4704
6

شعر حضرت زهرا(ببين تنهائيم را اى عزيزم) ببين تنهائيم را اى عزيزم
الهى از كنارت بر نخيزم
خودم با دست خود خاكت نمودم
چه خاكى بعد از اين بر سر بريزم
يا زهرا س
شب آمد بر سرم تنها نشستم
ز پا افتادم و در خود شكستم
براى مرگ من بس باشد اين داغ
كه من با چشم خود چشم تو بستم
بر پيكر ياس ارغوان مى ريزد
يا خون دلش ز ديدگان مى ريزد
با ديدن يك جراحت گلبرگش
صد درد و غم و بلا به جان مى ريزد
قلبم به تبسم تو عادت دارد
افسوس كه پلك هاي تو لكنت دارد
با فكر جدايي تو هم مى ميرم
آه تو دگر بوى شهادت دارد
كوهى كه ز هيبتش عدو مى لرزيد
با اشك تو وقت گفتگو مى لرزيد
آن شب كه تو را به روى شانه مى برد
ديدى كه چگونه پاى او مى لرزيد
افسوس كسى محرم غمهاى تونيست
هم نا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(نخلی که شکسته ثمرش را نزنید) *

16393
38

شعر حضرت زهرا(نخلی که شکسته ثمرش را نزنید) نخلی که شکسته ثمرش را نزنید
مرغی که زمین خورده پرش را نزنید
دیدید اگر که دست مردی بسته
دیگر درِ خانه همسرش را نزنید
***
بر سوخته باغ ما دگر سر نزنید
این خانۀ آتش زده را در نزنید
از ما گذشت، مادری را دیگر
در خانه به پیش چشم دختر نزنید
شاعر:غلامرضا سازگار

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س)(آسمان بر پای سلمان تو اختر ریخته) *

3164
1

شعر مدح حضرت زهرا(س)(آسمان بر پای سلمان تو اختر ریخته) آسمان بر پای سلمان تو اختر ریخته
آبرو هم آب رو بر خاک قنبر ریخته
حضرت عیسی مسیح از آسمان چارمین
روح، جای گل به دامان ابوذر ریخته
کعبه ی جان استی و در خانه ی خشت و گلت
جای فرش از عرش جبریل امین پر ریخته
با تماشای جمالت گوهر روحی فداک
از تبسم های شیرین پیمبر ریخته
نام تو انسیة الحورا و دور خانه ات
صد فلک حوریه مانند کبوتر ریخته
سایه ات از قامتت افتاده در باغ بهشت
دورآن بر سجده یک جنت صنوبر ریخته
از تبسم هات، روح تازه دادی بر پدر
با کلامت اشک شوق از چشم حیدر ریخته
فضه ات از بس شریف و طیب است و طاهر است
جای گل در دامنش روح مطهرریخته
هر کجا نام گدای آستانت آمده
شهر یاران سراسر تاج از سر ریخته
در مس

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(س)(مِن بعد انیس آسمان باش ای خاک) *

3151

مرثیه حضرت زهرا(س)(مِن بعد انیس آسمان باش ای خاک) مِن بعد انیس آسمان باش ای خاک
با شیون و اشک همزبان باش ای خاک
پهلوش شکسته، بازویش مجروح است
با یاس بهشت مھربان باش ای خاک
**
افسوس خزان شده بهارم ، عید‌م
گفتم که فراق را نبينم ديدم
تابوت تو را به روی دوشم بردم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
**
در شیون و ناله و خروشم زهرا
خونبار، دو چشم گریه پوشم زهرا
دیدی که گذاشت جور این قوم آخر
تابوت تو را به روی دوشم زهرا
**
اندوه ‌فراق ، غربتي ديرين است
پيشاني صبر بعد تو پُر چين است
از قد شکسته علي روشن شد
تابوت سبک ولی ‌غمت سنگين ا‌ست
**
این تربت بی نشانه راز من و توست
هم ناله‌ي این سوز و گداز من و توست
بر دوش ببر شبانه زهرا را ، این
فریاد بلند ا‌عتر‌ا‌ض ‌م

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(خورشیدم و زمان غروبم رسیده است) *

2606

مرثیه حضرت زهرا(خورشیدم و زمان غروبم رسیده است) خورشیدم و زمان غروبم رسیده است
ابری سیاه هاله به رویم کشیده است
بعداز پدر بلای دو عالم شد ارث من
قسمت به سفره ام غم صد داغ چیده است
روز و شب از غریبی و غم گریه می کنم
اشکم به روی گونه سرخم چکیده است
هرکس عیادتم برسد آه می کشد
معلوم می شود که ز من دل بریده است
شبها ز درد سینه نفس تنگ میشوم
چون پیله درد و غصه تنم را تنیده است
پیش علی قیام من از روی غیرت است
ورنه قد مرا غم بی حد خمیده است
این سهم روز ختم شه ختم الانبیاست
این مزد و اجر شاه به خاک آرمیده است
من آن گلم که پای چهل تن به پشت در
از روی شاخ و برگ تن من دویده است
باور نمی کنید؟ قیامت خدا گواست
زیرا که او به عرش فغانم شنیده است
باور نمی ک

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(زهرا تو قرار بود یارم باشی) *

2708
1

شعر حضرت زهرا(س)(زهرا تو قرار بود یارم باشی) زهرا تو قرار بود یارم باشی
هر لحظه ی زندگی کنارم باشی
حیدر وسط معرکه تنها مانده
برخیز که باز ذوالفقارم باشی
برخیز و توان بازوی حیدر باش
در خانه دوباره بانوی حیدر باش
از غربت من با خبری زهرا جان
با پهلوی زخم پهلوی حیدر باش
تو رفتی و خانه ام عزاخانه شده
کاشانه ی من پس از تو ویرانه شده
برخیز و بپرس : " آب خورده ست حسین ؟
یا : " گیسوی زینبین من شانه شده ؟
بعد از تو خرابی حرم را دیدم
در قطره ی اشکم جگرم را دیدم
انگار که دنیا به سرم شد آوار
وقتی روی بازوت ورم را دیدم
گل های روی پیرهنت کشت مرا
نیلوفر روی بدنت کشت مرا
با فضه که در کفن تو را پیچیدم
خونابه ی روی کفنت کشت مرا
نقش ترک شیشه ی تو مانده به ج

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات فاطمیه و محرم(تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟) *

2916
2

شعر مناجات فاطمیه و محرم(تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟) تو از سوز دل و از غربت حیدر خبر داری؟
تـو از تنهایــی اولاد پیغمبــر خبـر داری؟
تو همچون نور در صلب حسین بن علی بودی
تـو از سـوز دل صدیقۀ اطهـر خبـر داری؟
اگر چه کرد پنهان راز خود را از علی، زهرا
تـو تنهـا از مـدال سینۀ مـادر خبر داری
عموی کوچک تو قاتل خـود را ندیـد اما
تو خود از آنچه پیش آمد به پشت در، خبر داری
تو می دانی علی با چاه کوفه شب چه ها می گفت
تـو از ناگفتـه غم هـای دلِ حیـدر خبـر داری
تو اشک خجلت عباس را در علقمـه دیدی
تو از آن کشتۀ بی چشم و دست و سر خبر داری
تو بـا جد غریب خـود بـه دشت کربـلا بـودی
تو از قلب وی و داغ علی اکبـر خبـر داری
تو روی شانۀ خورشید دیدی ماه کوچک را
تو از پی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(شب گریه های غربت مادر تمام شد) *

3750
2

شعر شهادت حضرت زهرا(شب گریه های غربت مادر تمام شد) شب گریه های غربت مادر تمام شد
زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد
امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد
طفلان تشنه، هروله در اشک می کنند
ایام تشنه کامی مادر تمام شد
آن شب حسن شکست که آرام تر ! حسین
چشم حسین گفت: برادر! تمام شد
تا صبح با تو اُستن حنانه ضجه زد
محراب خون گریست كه منبر تمام شد
زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
باور مكن که سوره ی کوثر تمام شد
باور مكن كه فاطمه از دست رفته است
باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد
زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود
زینب نبود و واقعه ی کربلا نبود
شاعر:علیرضا قزوه

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد) *

3512
1

شعر حضرت زهرا(اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد) اگر دیدی گل یاسی به روی چهره نم دارد
مپرس از درد و اندوهش مجال گریه کم دارد
نشاط صبح باغی را اگر طوفان به هم می زد
مپرس از باغبان حال نهالی را که غم دارد
چنانچه جسم بانویی شبا هنگام تشییع شد
مپرس از مدفنش دیگر، ببین اصلاً حرم دارد؟!
به عکس قوم مشکوکی که بد کردند با زهرا
یقین کن روی رفتاری که دستت با قلم دارد
به رغم ظنّ عابرها زنی با چادری خاکی
و حتّی صورتی نیلی ضمیری محترم دارد
خلاف فعل بدکاران اگر سیلی نکشت او را
به پهلویش نباید زد که طفلی در شکم دارد
نمی خواهم برنجانم کسی را بی سبب اما
چگونه مرگ یک مادر چهل تن متهم دارد؟
شاعر:کاظم بهمنی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(بعد تو گشته در پریشانی) *

2648
1

شعر حضرت زهرا(بعد تو گشته در پریشانی) بعد تو گشته در پریشانی
آسمانم همیشه بارانی
ای ستون دل علی بی تو
رفته این خانه رو به ویرانی
باغ هجده بهار زندگی ات
چقدر زود شد زمستانی
تو رسیدی به ساحلی آرام
من در این لحظه های طوفانی
سوره ی کوثرم، سر قبرت
کار من گشته فاتحه خوانی
ای رهایی دهنده از آتش
دل من را چرا بسوزانی؟
این همه می زنم صدات اما
تو مرا لحظه ای نمی خوانی
سخت سر در گمم بگو چه کنم
بین این کوچه های حیرانی
منم و صد هزار درد دلم
تویی و یک مزار پنهانی
شاعر:محسن عرب خالقی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(در بین کوچه های مدینه شهید شد) *

5026
6

شعر حضرت زهرا(در بین کوچه های مدینه شهید شد) در بین کوچه های مدینه شهید شد
آن مادری که یک شبه مویش سپید شد
در، هم زبان به شکوه گشود و در آن غروب
آتش برای فتح حریمش کلید شد
در گیر و دار جزر و مد تازیانه ها
باران لطف اهل مدینه شدید شد
با آتشی که شعله کشید از در بهشت
آماده ی تسلی پهلو، حدید شد
دستش شکست و دامن حق را رها نکرد
بانوی خسته بانی رازی رشید شد
سیلی دست سنگی دیوار و دست باد
یعنی دو گوشواره ی او ناپدید شد
انداخت سایه ی دست کبودی به روی ماه
وقتی که آفتاب خدا بی مرید شد
این گونه بود عاقبت غربت امام
یک جامعه تباهِ دو فکر پلید شد
مشرک شدند بعد نبی مردمان شهر
تنها ببین مظاهر بت ها جدید شد
ریشه دواند در دل دین انحراف ها
دستان کینه نیز بر

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر پیامبر اکرم و حضرت زهرا(شعری که باز پر شده است از فراقها) *

2515

شعر پیامبر اکرم و حضرت زهرا(شعری که باز پر شده است از فراقها) شعری که باز پر شده است از فراقها
دائم نشسته منتظر اتفاقها
ذکر تمام قافیه هایش شما شدید
ای منتها الیه همه اشتیاقها
مشتاق دیدن حرمم، همچو کفتری
که می پرد هی به فراسوی طاقها
سبزی گنبدت مرا شاعری نمود
که مینویسد از حرمت از رواقها
که مینویسد از تو و از آل طاهرت
که مینویسد از تو و از چلچراغها
شاعر دوباره قافیه ها را ردیف کرد
شعرش دوباره پر شده از اتفاقها
امشب سر بساط شما عشق میکنم
با شاخه ی نبات شما عشق میکنم
آقا ! دوباره برق نگاهت مرا گرفت
حسی عجیب ثانیه ها را فرا گرفت
رحمت رسید!!! حضرت ختمی...سه نقطه و
با این خبر زبان من از مبتدا گرفت
یک چکه از نگاه شما را چکانده اند
از آن به بعد سطح زمین را حرا گ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد