شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(اينجا چقدر شعله وزيده ست پشت در) *

2705

شعر حضرت زهرا(س)(اينجا چقدر شعله وزيده ست پشت در) اينجا چقدر شعله وزيده ست پشت در
باغ اين قدركبود كه ديده ست پشت در
در كوچه هاي هاشمي آتش شروع شد
يا هق هقي بريده بريده ست پشت در؟!
برمصحفي كبود هياهوي شعله هاست
يا جبرييل جامه دريده ست پشت در
بر مسجدالنبي ست هجوم كلاغ ها
ماه تمام رنگ پريده ست پشت در
زنبيلي از ستاره و خرما به خاك ريخت
از نخل مهربان كه خميده ست پشت در
تاريك شد مدينه، اذان بلال كو؟
تاريك شد كه نعش سپيده ست پشت در
با دست بسته، غيرت حيدر چه مي كند؟
در رقص شعله فاتح خيبر چه مي كند؟
2)
با هاي و هوي وهلهله هيزم مي آورند
سهم مدينه قحطي گندم مي آورند
گم كرده بين باديه ماه غدير را
شب باورند وروبه توهم مي آورند
برروضة النبي صفي از شعله بست

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت زهرا(یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم) *

2835
3

شعر شهادت حضرت زهرا(یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم) یک فاطمه بود و یک جهان غم شد قامت وی ز داغ غم ،خم
یک سوی غم فراق بابا یک سوی غم جفای اعدا
از فتنه قوم در سقیفه گشتند دگر کسان خلیفه
دنیاطلبان و دین فروشان کردند به پا بساط عصیان
کردند چراغ راه خاموش کردند غدیر را فراموش
چون فاطمه دید این ستم را برداشت علیه آن علم را
با چشم پر آب از غم باب می رفت به خانه های اصحاب
می گفت مگر شما نبودید در خم ز رسول این شنودید
هر کس که مرا ولی بداند باید علی اش ولی بماند
بیعت به علی به خم نمودید پس از چه مسیر گم نمودید
هر کس به بهانه های واهی تایید نهاد بر سیاهی
بستند ید یدالّهی را بردند ز خانه اش علی را
افسرده و زار و دل شکسته او ماند و سرای درشکسته
می سوخت در

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند) *

2117

شعر حضرت زهرا(رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند) رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند
هی نشستند و فقط گریه تماشا کردند
صورت مرد در این هیمنه دیدن دارد
گونه وقتی بشود آینه دیدن دارد
گونه اش آینه بندان به نظر می آید
چقدر عشق به چشمان پدر می آید
اشک و لبخند علی ، آه عجب تلفیقی
نیست برّنده تر از تیغ سکوتش تیغی
بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد
قسمت این بود که من همدم بابا باشم
بعد از این مثل خودت ام ابیها باشم
بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد
رفتی و مبدأ غم را به دلم آوردی
با همه کودکیم خوب بزرگم کردی
میروم در دل آتش ، به خدا باکی نیست
راستی مادر من ، چادر من خاکی نیست!!!
آتش ا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(شد بهار اما زمین اینبار بس افسرده است) *

2193

شعر حضرت زهرا(شد بهار اما زمین اینبار بس افسرده است) شد بهار اما زمین اینبار بس افسرده است
آسمان هم چون زمین سر در گریبان برده است
این چه اندوهی ست کز چشم فلک خون می چکد
باغ از داغ کدامین آشنا دلمرده است
هر درختی هم نوا با باد برسر می زند
هر گلی تا می گشاید چشم خود پژمرده است
لاله خم شد قامتش از داغ زهرای علی(ع
لاله ای کزغربت دنیا دلش آزرده است
یاس چون هم نام زهرا(س)بود شد رویش کبود
چون ز دست مردمی نامرد سیلی خورده است
باز بلبل زار و گریان نوحه خوانی می کند
زخم پهلوی کدامین گل قرارش برده است
در بهاران فصل باران از فراق فاطمه (س
کوه و دشت و گلشن و گلزار بس افسرده است

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(آئینه‌ي تجلی اسماء ایزد است) *

1963

شعر شهادت حضرت زهرا(آئینه‌ي تجلی اسماء ایزد است) آئینه‌ي تجلی اسماء ایزد است
اين بانويي که روي لبش ذکر أشهد است
صبرش سرآمده دگر از دست این دیار
با آنکه در ثبات و صبوری زبانزد است
با تازیانه ها به تسلایش آمدند
دوران رنج و غربت آل محمد است
جان می‌دهد برای غریبی مرتضی
اندوه و بی‌کسی خودش گرچه بی‌حد است
این پهلوی شکسته چه آورده بر سرش
با هر نفس زدن نفسش بند آمده ست
شوق زيارت پدر و غربت علي
حالا ميان رفتن و ماندن مردد است
شاعر:یوسف رحیمی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(گر فلک را ز غم خویشتن آگاه کنم) *

2166
1

شعر حضرت زهرا(گر فلک را ز غم خویشتن آگاه کنم) گر فلک را ز غم خویشتن آگاه کنم
آسمان را چو شب تار پر از آه کنم
تا که از اشک غمم آب بنوشند رواست
نخل ها را ز غم و درد خود آگاه کنم
من غریب وطنم نیست کسی هم نفسم
«به چه امید برون من سر از این چاه کنم»
ای گل پرپر من رفتی و از ماتم تو
ناله با مرغ شباهنگ سحرگاه کنم
ترسم از شرم کشد، پردۀ نیلی به رخش
صحبتی گر که ز رخسار تو با ماه کنم
قدسیان را ز غمت اشک فشان می بینم
هر زمانی که به شب سیر الی الله کنم
یک شب از هجر تو عمری گذرد بهر علی
گر که دل را ز فراق تو پر از آه کنم
همره اشک «وفائی» ز دل من می گفت
زمزمی دارم و این زمزمه کوتاه کنم
شاعر:سید هاشم وفایی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح و بستر شهادت حضرت زهرا(مادر تجلیِ همه انوار داور است) *

2009
1

شعر مدح و بستر شهادت حضرت زهرا(مادر تجلیِ همه انوار داور است) مادر تجلیِ همه انوار داور است
مادر هزار مرتبه از عشق برتر است
مادر کسی است کز نفسش عطر می وزد
عطری که جنسش از نفحات پیمبر است
نوری که گفته است خدا در کلام خویش
نور وجود حضرت زهرای اطهر است
هرگز کسی به مرتبه اش پی نمی برد
عقل بشر به درک وی از ذره کمتر است
زهرا اگر نبود زمین و زمان نبود
او کوثر است و هر که حسود است ابتر است
نامش ترنمیست ز دریای یا لطیف
یاسی که روی موج لطافت شناور است
ما عاشقیم و مادر ما هست فاطمه
(شکر خدا که روزیِ ما دست مادر است)
ایمان به مهر حضرت زهرا محک خورَد
هر کس ندارد این گهر ناب کافر است
دنیا نداشت ظرفیت درک قدر او
پس اینکه زود بار سفر بسته بهتر است
از من مپرس گریه برای

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(شعله بود و خسته حالی سوخته) *

2070
1

شعر شهادت حضرت زهرا(شعله بود و خسته حالی سوخته) شعله بود و خسته حالی سوخته
یک پرستو بود و بالی سوخته
مانده از آل عبای مصطفی
یک عبای سرخ و آلی سوخته
بِین هُرم شعله های سنگدل
مادر کم سن و سالی سوخته
آه، دستِ دربِ چوبی نصب کرد
روی یک سینه مدالی سوخته
در کجا مدفون شد آن بانوی زخم
هست این تنها سوالی سوخته
شاعر:محمد ناصری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(س)(مصطفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) *

2597

شعر مدح حضرت زهرا(س)(مصطفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) مصطفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است
آن نمازی قرب دارد که قیامش فاطمه است
آنکه من هستم فقیر ابن الفقیر خانه اش
آنکه من هستم غلام ابن الغامش، ...فاطمه است
دستبوس فاطمه بودن کمال مصطفاست
در مقامات نبی این بس مقامش فاطمه است
حکم زهرا بر تمام انبیا هم واجب است
شرع ما پیغمبری دارد که نامش فاطمه است
حج زهرا ظاهرا بیت الحرامش مرتضاست
حج مولا باطنا بیت الحرامش فاطمه است
فاطمه امر خداوند است و مأمورش علیست
پس امام اول عالم امامش فاطمه است
مصطفی؟ یا مرتضی؟ یا فاطمه؟ یا هرسه تا؟
مانده ام از این سه تا اصلا کدامش فاطمه است
رشته های چادرش بازار گرمی خداست
صبح محشر هم دلیل ازدحامش فاطمه است
عقل ها راهی ندارند

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(همتراز شرف کوثر تو زمزم نیست) *

3979
3

شعر حضرت زهرا(س)(همتراز شرف کوثر تو زمزم نیست) همتراز شرف کوثر تو زمزم نیست
خادم خانه ی تو کیست اگر مریم نیست ؟
شرط پایان رسالت پدرت بودن و بود
بی وجود تو پیمبر به خدا خاتم نیست
خاندانت همگی مظهر اسمُ اللّهند
ولی اندازه تو هیچ کسی اعظم نیست
همه ی دلخوشی حیدر کرار تویی
لحظه ی خنده تو در دل مولا غم نیست
حیف نور تو که خرج در و همسایه شود
تو فقط وقف علی باش کسی محرم نیست
همه گفتند ولی قندِ مکرر باشد
هر که دیوانه ی عشق تو نشد آدم نیست
من از آن روز که خلق تو شدم گریه کنم
از زمانی که خودم هم به خدا یادم نیست

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تبت یدا ابی لهب ای بی حیا مزن) *

4170
2

شعر حضرت زهرا(س)(تبت یدا ابی لهب ای بی حیا مزن) تبت یدا ابی لهب ای بی حیا مزن
دست جنون به غیرت آل عبا مزن
قدّ مرا به قامت سَروَش عصا مکن
اینگونه زخم بر جگر مجتبی مزن
بُنچاق را بهانه مکن راه را مبند
زورت نمیرسد به علی ، دست و پا مزن
چشم عموی فاطمه را دور دیده ای
بانوی عصمت است حیا کن حیا مزن
سیلی مزن به روح دو پهلوی مصطفی
ضربه به جسم و جان رسول خدا مزن
دیوار از خجالت او سرشکسته شد
با هر دودست مادر مظلومه را مزن
اینگونه نقد مزد رسالت که می دهد ؟
ممتد مزن ، به پشت مزن بی هوا مزن

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آیا حریم مادر ما خود به خود شکست ؟) *

2476
1

شعر حضرت زهرا(س)(آیا حریم مادر ما خود به خود شکست ؟) آیا حریم مادر ما خود به خود شکست ؟
قفل ضریح کوثر ما خود به خود شکست ؟
اصلا چه شد که مادر ما زیر در فتاد
پهلوی یاس پرپر ما خود به خود شکست؟
آخر کسی جواب دهد غنچه را که کشت ؟
از ریشه این برادر ما خود به خود شکست ؟
آیا سزای مادر ما بود ناسزا ؟
حیثیت پیمبر ما خود به خود شکست ؟
صورت که بی دلیل به جایی نمیخورد !
از این شکستگی سر ما خود به خود شکست

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(مصحفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) *

4795
9

شعر حضرت زهرا(مصحفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) مصحفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است
آن نمازی قرب دارد که قیامش فاطمه است
آنکه من هستم فقیر ابن فقیر خانه اش
آنکه من هستم غلام ابن غلامش فاطمه است
.دست بوس فاطمه بودن کمال مصطفاست
در مقامات نبی این بس مقامش فاطمه است
حکم زهرا بر تمام انبیا هم واجب است
شرع ما پیغمبری دارد که نامش فاطمه است
.حج زهرا ظاهرا بیت الحرامش مرتضاست
حج مولا باطنا بیت الحرامش فاطمه است
فاطمه امر خداوند است ومامورش علی ست
پس امام اول عالم امامش فاطمه است
مصطفی؟ یا مرتضی؟یا فاطمه؟ یا هرسه تا؟
مانده ام از این سه تا اصلا کدامش فاطمه است
.رشته های چادرش بازار گرمی خداست
صبح محشر هم دلیل ازدحامش فاطمه است
عقل ها راهی ندارند و ز

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(ای باعث ایجاد زمان لبیک لبیک) *

2306

شعر شهادت حضرت زهرا(ای باعث ایجاد زمان لبیک لبیک) ای باعث ایجاد زمان لبیک لبیک
ای صاحب هر کون و مکان لبیک لبیک
شد فاطمیه اهل زمین نعره کشیدند
ای مادر سادات جهان لبیک لبیک
نوروز ولی فراغ دیرین
با سوز کمی بساط شیرین
هم مرز شده به عید ایران
یک کوچه پر از مردم بی دین
نوروز اگر وقت دیدار است مردم
امسال بر داغی گرفتار است مردم
حرمت نگه دارید پای سفره عید
چون مهدی زهرا عزادار است مردم
هر کس که به این سلسله پاک جفا کرد
بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کرد
دیدی به درک رفت به روحش شرر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
کعبه بی نام حیدر سنگ چینی بی صفاست
آبروی کعــبه هم از آبروی مرتـــــضاســـــت
گو به سنی که پرستد ذات حق را بی علی
بت پرستی صد هزارا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(امسال نوبهار شروعش به ماتم است) *

2675

شعر حضرت زهرا(امسال نوبهار شروعش به ماتم است) امسال نوبهار شروعش به ماتم است
زیرا كه قلب عالم امکان پر از غم است
باید که پاس حرمت زهرا نگاه داشت
سالی که فاطمیه و نوروز توأم است
چشم زینب شبیه رود شده است
خانه لبریز بوی دود شده است
گر بهار است و عید ای مردم
یاس حیدر چرا کبود شده است؟؟؟
سیه بر تن کنم در عید نوروز
به صورت میزنم هر دم و هر روز
ز هفت سین هم سخن اصلا نگویید
که خون گشته دل زهرا در این روز
عید است ولی غمی به جان من و توست
این غم ، غم مام مهربان من و توست
توام شده با عزای زهرای بتول
عیدی که پر از آه و فغان و من و توست
عيد امســــال در عزا در ماتــــمم
لحظه ی تحویل سـال غرق غمم
این عـــزا و لطـمه و اشکــــــ و نوا
بهر زخـــــم سینــ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی) *

2140

شعر حضرت زهرا(س)(تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی) تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی
مستوره ترین ندیــدۀ تاریخی
از تربـت پنهان تـو معلــوم شده
مظلومه ترین شهیدۀ تاریخی
لحظه های بی قراری روز و شب
دل دمادم یاد مـــادر می كند
در عزای كوچه های بی كسی
خاك چادر خاك بر سر می كند

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ما هرچه از شما بنويسيم ابتر است) *

2343

شعر حضرت زهرا(س)(ما هرچه از شما بنويسيم ابتر است) ما هرچه از شما بنويسيم ابتر است
شان شما رفيع و مقام تو كوثر است
وصف تو در سخن بخدا غير ممكن است
خاك رهت ز جنت و فردوس هم سر است
اجداد من همه ز غلامان اين در اند
اين آبروي ما ز غلامي اين در است
من نوكر تو گر نشوم بي لياقتي است
وقتي كه مادر و پدرم نيز نوكر است
شد روضه خوان فاطميه حضرت رسول(ص)
گریه کن مصیبت تو شخص حیدر(ع) است
مادر نگو که این پسرت عاشق تو نیست
مادر ببخش گر غزلم لایق تو نیست
عمری برای حضرت تان گریه میکنم
چون ابر در مصیبت تان گریه میکنم
با دیدن گلی که شکسته است ساقه اش
یاد شما و محنت تان گریه میکنم
پهلو که بشکند همه چیز دردآور است
از لحن سخت صحبت تان گریه میکنم
یک مادر و تمامی شهر ا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم) *

6172
2

شعر حضرت زهرا(س)(چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم) چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم
کاش می شد که در این شهر نمانم ، چه کنم
تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی
شده بیماری تو قاتل جانم ، چه کنم
مردم از گریه ی تو خسته ، تو از گریه ی من
اشک از دیده ز داغت نفشانم ، چه کنم
من که صد ها گره ی کور به دستم وا شد
گِرِهم روی گره خورده ندانم ، چه کنم
حاضرم جان بدهم چهره ی خود باز کنی
گرچه شرمنده از این روی نهانم ، چه کنم
تا مغیره رسد از راه حسن می لرزد
من به حال پسرم بس نگرانم ، چه کنم
گیرم از کوچه به یادت رفت و آمد نکنم
با در سوخته ی خانه ندانم ، چه کنم
استخوان های تو بیرون زده لاغر شده ای
چِقَدَرَ پیر شدی یار جوانم ، چه کنم
ای زمین خورده ، علی هست زمین خ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مأذنه بود و یک سکوت عجیب) *

2476

شعر حضرت زهرا(س)(مأذنه بود و یک سکوت عجیب) مأذنه بود و یک سکوت عجیب
مأذنه بود و بی صدایی محض
مأذنه بود و غصه ای سنگین
وز صدای اذان جدایی محض
**
مأذنه، آنکه پر هیاهو بود
حال اکنون اسیر فرجام است
باورت می شود! مکان اذان
پنج وعده همیشه آرام است
**
مأذنه آنکه پر تلاطم بود
بی تحرک ترین عمارت بود
در شگفتم چگونه شد که نریخت
این چنین ماندنش حقارت بود
**
بعد مرگ رسول مثل علی
مأذنه روزه ی سکوت گرفت
تا بیاید موذنش از راه
دل شکسته فقط قنوت گرفت
**
کار هر روز مأذنه این بود
به تماشای فاطمه می رفت
سایه اش هر غروب در ایوان
سجده بر پای فاطمه می رفت
**
وقت مغرب که فاطمه می شد
بهر راز و نیاز آماده
می شد او رو به قبله، می افتاد
سایه ی مأذنه به سجاده
**
تا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(معنا ندارد عید مادر که بستری است) *

2297

شعر حضرت زهرا(س)(معنا ندارد عید مادر که بستری است) معنا ندارد عید مادر که بستری است
ای شیعیان به هوش ایام مضطری است
هر شیعه ی علی در فاطمیه ها
از شادی و شعف از خنده ها بری است
رخت و لباس نو بر تن نمی کنیم
مشکی به تن کند هر کس که حیدری است
دور از نگاه غم آلوده ی علی
ابری تر از بهار چشمان دختری است
طفلان فاطمه محزون و دل غمین
باور نمی کنند مادر کبوتری است
با بغض در گلو حیدر اشاره کرد
یعنی که فاطمه پایان دلبری است؟
از داغ همسرش از پا فتاده است
حیدر که گفته اند مولای خیبری است

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چشم سپیده در هوایت تار مانده) *

2273
1

شعر حضرت زهرا(س)(چشم سپیده در هوایت تار مانده) چشم سپیده در هوایت تار مانده
جای نگاهت گوشه ی دیوار مانده
یکبار، آهسته از این کوچه گذشتی
جای قدم هایت ولی صد بار مانده
ای بی هوا غلطیده در کوچه، به دستت
رد هواداری یک بی یار مانده
توحید شد شرک خداوندان تزویر
توحید تو در مسلخ انکار مانده
افتان و خیزان رفتی اما تا همیشه
حرف تو بین کوچه و بازار مانده
بی بی! تمام عقده های من دوا شد
اما میان سینه ام ... مسمار مانده
شاعر:حامد اهور

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد) *

2651
1

شعر حضرت زهرا(گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد) گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد
شب شهادت زهرا علی به خود می‌گفت:
گل محمدی من چه زود پرپر شد!
خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی
تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد
به باغ حسن کدام آفتاب ناب، افسرد
که در مدار افق هر چه بود، پرپر شد؟
برای تسلیت اهل باغ آمده بود
شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد
نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت
بنفشه ای که سحر در سجود، پرپر شد
ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزت داشت
گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد
شاعر:حجت الاسلام ذکریا اخلاقی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات فاطمیه(راهت نمی افتد به ما انگار یک بار) *

3923
3

شعر مناجات فاطمیه(راهت نمی افتد به ما انگار یک بار) راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
بین بساطم نیست آهی که بگیرد
چشم خریدار تو را ای یار یک بار
یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار
این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
در زمرۀ دلدادگان بشمار یک بار
نا قابل است اما دعا دارم همیشه
خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار
ای کاش می شد که برای ما بگیری
وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار
بد دید از همسایه ها اما نیفتاد
او از لبش "الجار ثُم الدار" یک بار
با دردها می ساخت اما دم نمی زد
از زخم های آتش و مسمار یک بار
شاعر:محمد بیابانی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(حسن بر حال مضطر تو گرید) *

2310

مرثیه حضرت زهرا(حسن بر حال مضطر تو گرید) حسن بر حال مضطر تو گرید
حسین بر زخم پیکر تو گرید
هماره دختر غم پرور تو
به قلب غصه پرور تو گرید
پدر روی تورا اگر ببیند
به مظلومی شوهر تو گرید
شباهنگام تا وقت سحرگاه
به زخمان تو بستر تو گرید
اگر بیند دو چشم پر زاشکت
علی بر دیده تر تو گرید
دلی که غم به خود بسیار دیده
به غم های مکرر تو گرید
نفس های تورا فضه چو بیند
به لحظه های آخر تو گرید
صدف بودی و بشکستی و دریا
به حال و روز گوهر تو گرید
شاعر:حسین جواهری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زهرا با حضرت زینب( زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی) *

4500
1

شعر زبانحال حضرت زهرا با حضرت زینب(   زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی) زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی
آمـاده بـاش تـا کــه پدرپروری کنی
با مرگ من چو روز علی تیره می‌شود
بایـد بـر او بسـوزی و روشنگری کنی
آنسـان که مادرت به نبی مادری کند
بایـد تــو از بـرای علـی مادری کنی
من دیده‌ام زبان علی در دهان توست
بایـد تـو بـا زبـان علی، حیدری کنی
مـن کوثـر محمّـد و تو کوثر علی!
آری تـو را سـزد کـه بـر او کوثری کنی
مگذار تا حسین روَد تشنه لب به خواب
بیـدار بـاش تـا کـه بر او ساغـری کنی
از قتلگه گرفته الـی مجلس یزیـد
بایــد تــو بـر حسیـن، پیام‌آوری کنی
من پای کرسی سخنت می‌کنم جلوس
وقتی به شهر شام، سخـن‌گستری کنی
فریــادزن، خــروش برآور، سخن بگو!
آنسـان کـه از رسـول خدا د

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی) *

2188

شعر حضرت زهرا(س)(رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی) رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی
تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟
یادش به خیر باد کـه نـه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانۀ من پا گذاشتی
حویـۀ بـهشت علـی! نیمه‌هــای شـب
رفتـی سوی بهشت و مـرا جـا گذاشتی
یـاسین مـن! چـقــدر غریبـانه از وطن
رفتی و سـر بـه دامـن طاهــا گذاشتی
کردی بـه هر نفس طلب مـرگ از خدا
تـا داغ خـویش بــر جگـر مـا گذاشتی
گردون به دیده‌ام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنـگام مــرگ بــر رخ زیبـا گـذاشتی
هر کس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبـر بی‌نشـانه بــه دنیــا گذاشتی
دار و نــدار من همـه رفت و بـرای من
تنه

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست) *

2787
1

شعر حضرت زهرا(زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست) زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست
زهراست سوره اي كه مُسمّـا به كوثر ست
زهرا ست بضعه اي كه رضايش رضاي حق
از خـشـم او خـداي مـدبِّــر مكـدّر سـت
پيغمبري مگر به دوتا معجز آوري ست؟!
او نيز فضّه اش به خـدا معجـز آور ست۱
هـمتـا نداشـت فـاطـمـه، يـا ايّهـا الأنـام
كفوش به عالمين فقط شخص حيدر ست
***
افسـوس در تهاجم طوفان غم شكست
آن سينه اي كه مخزن اسرار داور ست۲
ديروز جمع سـالم بيـت نبـوّت و.
امروز جمع سرخ و كبودِ مكسَّر ست
دنيا نداشت حوصـله ي فهـم شأن او
درك مقام واقعي اش روز محشر ست

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن) *

2679
2

شعر حضرت زهرا(کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن) کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن
و قفل بسته ی دل را به روی خود وا کن
بیا زبان قلم را به آیه های شبت
به ارتزاق نگاهی دوباره گویا کن
شبیه شاعر برقَع به گوشه ی چشمی
درون قـافیه «طوفـان واژه» برپا کن
قسم به نرگس مستت که یا قبولم کن
و یا که شاعر خود را خراب و رسوا کن
دعـای گربه سـیاهی دلیـل باران نیست
خودت دو دست دعا را به سوی بالا کن
گذشته از سر مان آب، بهر این اموات
سلام و فاتحه ای را بخوان و اهدا کن
اگر چه زنده ولی مُرده ایم در این شهر
مسـیح من به دمی مُرده را تو احیا کن
میان ثانیه هایی که بی تو می گذرد
بـرای دیده ی مـا گریه ای مهیّا کن
***
«چموش!ای قلم!ای جوهر!ای مرکّب من!
بیـا کـمی بـه خـدا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(بابا کنار بستر مادر نشسته بود) *

2747
1

شعر حضرت زهرا(بابا کنار بستر مادر نشسته بود) بابا کنار بستر مادر نشسته بود
مادر که مثل شاخه یاسی شکسته بود
مادر بجز محبت بابای بی کسم
دل از تمام عالم و آدم گسسته بود
بانو نگو که ظلم چرا بیجواب ماند
دستان من به امر خداوند بسته بود
بانو به جان دخترت از پیش من نرو
این ترجمان گریه ی یک مرد خسته بود
مردی جوان که از ستم مردمان شهر
هم پیر گشته بود و هم دلشکسته بود
مادر زلال آمده بود و کبود رفت
بابا کنار بستر مادر نشسته بود

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افتادی و ازدست من کاری نمی آمد) *

2048

شعر حضرت زهرا(س)(افتادی و ازدست من کاری نمی آمد) افتادی و ازدست من کاری نمی آمد
حتی کسی هم درپی یاری نمی آمد
آنروز اگر توحامی مولا نمی بودی
بعدازشما قطعا علمداری نمی آمد
زهرا اگربودی و من هم در کنارتو
با نور تو بانوشب تاری نمی آمد
بعد از تو زانویم دگرطاقت نمی آرد
بر دوش من با بودنت باری نمی آمد
ای کاش می شد پشت در هرگز نمی رفتی
تا سوی پهلوی تو مسماری نمی آمد
آنروز اگر دستان من را باز می کردند
هرگز سراغ تو که بیماری نمی آمد
سنگینی داغت بروی شانه من گفت
روی سرت او بود آواری نمی آمد
زهرا خداحافظ ولی اینجا اگربودی
هرگزسراغ من گرفتاری نمی آمد
این ظلم رابا تو اگر اینسان نمی کردند
تاآخر دنیا عزاداری نمی آمد
شاعر:مهدی نظری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد