شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر مناجات حضرت زهرا(س)( شعر در وصف تو گفتند و قلم تاب نداشت) *

3581
0

شعر مناجات حضرت زهرا(س)( شعر در وصف تو گفتند و قلم تاب نداشت) شعر در وصف تو گفتند و قلم تاب نداشت
آن چنانی که دگر حضرت غم تاب نداشت
آن چنان بود که تا نام تو آمد به میان
عرش لرزید که چون خَیرِ اُمَم تاب نداشت
عصر روز دهم و هودجی از آمدنت
یادتان هست که آن میر علم تاب نداشت
مشک ها خالی و ... (ای وای ببخشید مرا)
طفل شش ماهه و عطشان حرم تاب نداشت
عرش لرزیده و شد غلغله آن سان که مپرس
جبرئیل آمده لرزان و هراسان که مپرس
شرح آن ناله ی جان سوز نشاید گفتن
بارها گفته شد آن گونه و باید گفتن:
فاطمه ای غزل ناب ز دیوان علی
بهترین سیبِ ز نخدانِ گلستانِ علی
منتشر کرده تو را ساقی کوثر در خود
مثل یک آینه گردیده مکرر در خود
مثل یک آینه، یک آینه ی نورانی
بارها دیده و خندیده پ

  • سه شنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی) *

2998
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی) بی تو در چشم من ای چشمِ مرا بینایی
آسمان زشت شده با همۀ زیبایی
تویی و گلشن سر سبز بهشت و پدرت
منم و خانۀ آتش زده و تنهایی
از نماز شب و آوای دعای زینب
حجره ات گشته پر از زمزۀ زهرایی
با که این قصّه بگویم که پس از مرگ رسول
من شدم خانه نشین و تو شدی صحرایی
ایستادی در خانه ز پی یاری من
دیدم آنجا نبود دست تو را یارایی
زدن فاطمه در خانه به نزد دو پسر
وای از این همه بی باکی و بی پروایی
جگرم خون شده یا رب چه تناسب دارد
سیلی دیو و رخ انسیة الحورایی
ای جوانمرگ علی کوه ستم با تو چه کرد
که دو تا سرو قدت گشت بدان یکتایی
کاش آن روز که بر بازوی تو ضربه زدند
می گرفتند ز چشمان علی بینایی
تا دم مرگ عزا دار توام

  • سه شنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت(س) با رسول الله(چه ها کرده این شهر با ما پس از تو) *

2517
1

شعر زبانحال حضرت(س) با رسول الله(چه ها کرده این شهر با ما پس از تو) چه ها کرده این شهر با ما پس از تو
همه خوب بودند اما پس از تو
ندارد خریدار آه غریبان
شده کار مردم تماشا پس از تو
تنت بر زمین بود و شد در سقیفه
سر جانشینی‌ت دعوا پس از تو
وصی تو را دست بستند آخر
دگرگون شده رسم دنیا پس از تو
اگر چه «مرا» می‌زدند این جماعت
«علی» را شکستند بابا پس از تو
فدایش شدم با تمام وجودم
ولی باز تنهاست مولا پس از تو
کسی غیر شیون، کسی غیر ناله
نیامد به دیدار زهرا پس از تو
ببر دخترت را از این شهر غربت
که خیری ندیدم ز دنیا پس از تو
دگر پای آتش به اینجا شده باز
دلم غرق خون شد، مبادا پس از من
شاعر:یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا از زبان امام حسن مجتبی( دارم به یاد، این همه گل، در نداشته) *

5641
2

شعر شهادت حضرت زهرا از زبان امام حسن مجتبی(    دارم به یاد، این همه گل، در نداشته) دارم به یاد، این همه گل، در نداشته
گلهای سرخ، چادرِ مادر، نداشته
باور نمی کنیم که این خونِ مادر است
گویا که هیچ چارۀ دیگر نداشته
نذرِ بتول، خونِ گلوی من و حسین
مسمارِ در، نیاز، به کوثر نداشته
صحبت ز مادر است، چه حاجت به لشگر است؟!
این گونه زخم، فاتح خیبر نداشته
در بیت وحی، دخت پیمبر نمی کُشند!
آن ماتمی که هیچ پیمبر نداشته
اینگونه با سفارش احمد روا نبود
حضرت مگر سفارش دختر نداشته
این تیغ، روی بازوی مادر چه می کند
دست و غلاف جنس برابر نداشته
فضه! شتاب کن، که تو را می زند صدا
گویا کنون نیاز به همسر نداشته
مادر، صدای یا اَبتایش، برای چیست؟
چندی شده، که سایۀ بر سر نداشته
از زیر در چگونه علی را صدا

  • سه شنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود) *

2658
2

شعر حضرت زهرا(س)(بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود) بدون یار شدم، رفت آنکه یارم بود
همان که وقت غم و غصه غمگسارم بود
از این قنوت و از این دست های سرد تهی
مشخص است که هم دار و هم ندارم بود
مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود
به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود
نکشت و کشت مرا ، جان گرفت و هم جان داد
تبسمش، که تسلای جان زارم بود
هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند
ولی مدینه نفهمید او بهارم بود
منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم
که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود
در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد
جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود
سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی
که در نماز پسین، دومی کنارم بود
شاعر:پیمان طالبی

  • سه شنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مدح حضرت زهرا(شنیدم من حدیثی آسمانی) *

2727

شعر مدح حضرت زهرا(شنیدم من حدیثی آسمانی) شنیدم من حدیثی آسمانی
ز "ابن فهد حِلّی" ، پُر معانی
که زهرا در دم راز و نیازش
برفتی چون به معراج نمازش
چو آنسان حال آن حق را عصاره
نفسهايش فتادي در شماره
جهان بر روح او حقاً قفس بود
تجلی خدا در هر نفس بود
******************
ز بصری جای دیگر این شنیدم
که من عابد تر از زهرا ندیدم
ز بس در طاعت آن ام الکرم بود
دو پای نازنینش پر ورم بود
******************
گرفتم یک نتیجه زین دو مطلب
که در اوج بلایا اُمّ زینب
همان روزی که آتش شعله افروخت
همان روزی که باب الله می سوخت
ادا می کرد در دهلیز آن در
نماز عشق ، آن هم عشق حیدر
نفسهایش شمار افتاده بود او
چو گل در رهگذر افتاده بود او
نماز عشق زهرا دیدنی بود
مُصّ

  • سه شنبه
  • 20
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 08:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(سرشک سُرخم ، به رُخ روانه) *

1855
1

شعر حضرت زهرا(س)(سرشک سُرخم ، به رُخ روانه) سرشک سُرخم ، به رُخ روانه
غریب و زارم ، در آشیانه
شرر کشد از ، دلم زبانه
به سینه دارم ، غم زمانه
کسی زآه ، شراره خیزم
خبر ندارد ، به جز کنیزم
کجایی ای مهدی (عج) عزیزم؟
عدو مرا کُشت ، در آشیانه
بیا بیا ای ، فروغ دیده
نظاره کن بر ، من شهیده
دلم شکسته، قدم خمیده
که مانده کوه ، غمم به شانه
تو داغ مادر ، به سینه داری
مرا بود خون ، زدیده جاری
تو را بود اشگ سوگواری
مرا زسیلی ، به رخ نشانه
مدینه غرقِ ، شرار و دود است
بیا بگو جرم من چه بود است
که عضو عضو تنم کبود است
نشانه دارد ، زتازیانه
دوای من مرگ، اجل طبیب است
تمام دردم ، غم حبیب است
علی ع غریب است ، علی ع غریب است
نشسته تنها ، کنار خانه
خزان شدم چ

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو) *

2198

شعر حضرت زهرا(س)(همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو) همسرم راز نهان خویش با شوهر بگو
جان من از آنچه آمد بر سرت یک سر بگو
دردهای خویش را با خود مبر در خاک گور
یا ز سرّ سینه یا از زخم میخ در بگو
از چه دائم می‌روی از هوش و باز آیی به هوش
از چه می‌پیچی به خود پیوسته در بستر بگو
قطره قطره آب گشتی و مرا آتش زدی
با من از کاهیدن این نازنین پیکر بگو
رخ اگر می‌پوشی از من دیگر از زینب س مپوش
شرح سیلی را تو با آن با وفا دختر بگو
محسنت بین در و دیوار با قاتل چه گفت؟
لاله خونین من از غنچه ی پرپر بگو
ماجرای گوشواره بر کف دستت چه بود؟
راز از این قصّه ی سر بسته با حیدر ع بگو
ای بهشت من که رو کردی تو در باغ بهشت
آنچه را با من نمی گفتی به پیغمبر ص بگو
شاعر:استاد س

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ای با تمام هستی خود یاور علی ع) *

2612
1

شعر حضرت زهرا(س)(ای با تمام هستی خود یاور علی ع) ای با تمام هستی خود یاور علی ع
در بیت وحی حامی و هم سنگر علی ع
چون شد که در بهار جوانی خزان شدی
ای یاس مصطفی ص گُل نیلوفر علی ع
با دفن مخفیانه ی تو در دل زمین
هفت آسمان خراب شده بر سر علی ع
وقتی نفس به قلب تو پیچید پشت در
می خواست روح، پر زند از پیکرِ علی ع
با تازیانه اجر رسالت به دست تو
تقدیم شد به پیش دو چشم تر علی ع
در لحظه ي غروب غم انگیزِ مرگِ تو
گویی رسیده بود شب آخر علی ع
دست خدایی تو چون از کار اوفتاد
نیرو گرفت خصم ستم گستر علی ع
یارب چه می شود که گذارم به باغ وحی؟
صورت به قتلگاه گُل پرپر علی ع
وقتی که گوشواره زگوش تو شد جدا
افتاد لرزه بر بدن دختر علی ع
ای اولین شهیده ی راه علی ع بمان

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دیو را با خانه ی انسیّة الحورا چه کار؟) *

3673
6

شعر حضرت زهرا(س)(دیو را با خانه ی انسیّة الحورا  چه کار؟) دیو را با خانه ی انسیّة الحورا چه کار؟
دود را با چشم خورشید جهان آرا چه کار؟
دشمن و بیت و لایت، هیزم و باغ بهشت
شعله ی آتش ، تو را با صورت زهرا س چه کار؟
تازیانه شرم کن این دست، دست فاطمه س است
ای فشار در ، تو را با عصمت کبرا چه کار؟
مرد کو، تا آورد دستی برون از آستین
این همه نامرد را با یک زن تنها چه کار؟
بوستانِ وحی و شیطان روبه و شیر خدا
ریسمان ظلم را با بازوی مولا چه کار؟
بیت حقّ را هیچکس نگشود با ضرب لگد
درد را با پهلوی انسیّة الحورا چه کار؟
فاطمه س پشت در آمد گفت با آن سنگ دل
ما عزا داریم ای ظالم تو را با ما چه کار؟
ای مغیره بشکند دستت که کوثر را زدی
هیچ دانی ضرب دستت کرد با زهرا س چه کا

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(درد مرا دو دیده ی خونبار شاهد است) *

2445
1

شعر حضرت زهرا(س)(درد مرا دو دیده ی خونبار شاهد است) درد مرا دو دیده ی خونبار شاهد است
سوز مرا شرارِ دل زار شاهد است
غم های ناشنیده و ناگفته ی مرا
موی سفید و زردی رخسار شاهد است
شب ها هر آنچه می گذرد بر من و دلم
اشگ دو دیده، دیده ی بیدار شاهد است
من بارها فدایی راه علی ع شدم
مسمار و سینه و در و دیوار شاهد است
من رو گرفتم از علی ع امّا هر آنچه شد
روی کبود احمد ص مختار شاهد است
آتش زدند خانه ی در بسته ی مرا
دود و مدینه و شررِ نار شاهد است
در شهر خود غریب تر از من کسی نبود
دفن جنازه ام به شب تار شاهد است
فریاد آه و ناله ی من بی جواب ماند
تا حشر بی وفایی انصار شاهد است
غسل شبانه و ورم بازوی مرا
اشگ دو چشم حیدر ع کرّار شاهد است
«میثم» هر آنچه بر علی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(خزان به باغ بی خزان به حیله حمله ور شده) *

2027
1

شعر حضرت زهرا(س)(خزان به باغ بی خزان به حیله حمله ور شده) خزان به باغ بی خزان به حیله حمله ور شده
نصیب باغ و باغبان به جای گل شرر شده
بهشت وحی سرمدی میان شعله سوخته
هُمای قلّه ی قدم شکسته بال و پر شده
سلام ما به فاطمه س که پیش دشمنان همه
برای یاری علی ع سینه سپر، سپر شده
ولیة الله ولّی، کشته ی مرتضی علی ع
شهیده ای که شاهد شهادت پسر شده
سینه ی کوثر خدا دخت پیمبر ص خدا
باغ گل از نشانه ی بوسه ی میخ در شده
بین ستم گران همه شاهد قتلِ فاطمه س
دختر چارساله اش زینب س خون جگر شده
چشم حسین ع دم به دم می نگرد مغیره را
اشگ حسن ع روانه بر بی کسی پدر شده
طایر وحی در قفس بس که زده نفس نفس
روز به پیش دیده اش تیره تر از سحر شده
فاطمه ی شهیده ام چراغ هر دو دیده ام
تا

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(در نفس شعله ی جگر دارم) *

2051
1

شعر حضرت زهرا(س)(در نفس شعله ی جگر دارم) در نفس شعله ی جگر دارم
قلب سوزان و چشم تر دارم
من به خاک مدینه گم شده ای
از دو عالم عزیز تر دارم
چشمی از اشگ ماتمش لبریز
دلی از ناله پر شرر دارم
ناله ی دخترِ رسول خداست(ص)
شعله هایی که در جگر دارم
منم آن شمسه ی سپهر کمال
که هزار آسمان قمر دارم
گر چه مخفی است از نظر قبرم
به محبّان خود نظر دارم
گر چه زوّار، بی خبر زمنند
من زاحوالشان خبر دارم
ای بسا دل که دور تربت خود
همچو مرغ شکسته پر دارم
من همان نخل سبز توحیدم
که ولای علی ع را ثمر دارم
به دفاع علی ع کنم تقدیم
هر چه با خویش برگ و بر دارم
گر چه ماه رخم بود نیلی
روی چون مهر جلوه گر دارم
نه ز ایثارِ جان بود باکم
نه غم از کشتنِ پسر دارم
من طرفدار ح

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(از غدیر چو پایان یافت هفتاد و دو روز) *

2014

شعر حضرت زهرا(س)(از غدیر چو پایان یافت هفتاد و دو روز) از غدیر چو پایان یافت هفتاد و دو روز
گشت از داغ نبی ص یثرب سراپا شور و سوز
بعد مرگ خواجه ی لولاک خصم کینه توز
داد کفر و شرک و خُبث طینت خود را بروز
کرد حقّ شیر حقِّ را از ره بیداد غصب
فاش می گویم صنم جای صمد گردید نصب
از سقیفه آتشی برخواست عالم را گرفت
دود آن تا حشر، چشم نسل آدم را گرفت
شعله هایش دامن آیات محکم را گرفت
دامن زهرا س و بیت الله اعظم را گرفت
مرکز وحی و نبوّت طعمه ی آن نار شد
قتلگاه محسن و زهرا س ، در و دیوار شد
از هجوم دشمنان بیت خدا را در شکست
پهلوی زهرا س مگو پهلوی پیغمبر ص شکست
رکن قرآن قلب احمد ص سینه ی حیدر ع شکست
فاش گویم هر دو رکن فاتح خیبر شکست
ظاهراً با یک لگد محسن در آنج

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا) *

1799
1

شعر حضرت زهرا(س)(دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا) دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا
بسته بیت حقّ تعالی شد نمی دانم چرا
روبهان بر گرد پیر خویش گردیدند جمع
شیر حقّ تنهای تنها شد نمی دانم چرا
سرو قدّ مادر طاووس علیّینِ وحی
در جوانی چون کمان تا شد نمی دانم چرا
قتل محسن، خانه ی آتش زده، روی کبود
اجر احمد ص سهم زهرا س شد نمی دانم چرا
داغ زهرا س ، داغ محسن، اشگ غربت، خونِ دل
مزد زحمت های مولا شد نمی دانم چرا
صورتی کز شرم در محراب می انداخت گُل
نیلگون از جور اعدا شد نمی دانم چرا
در سقیفه بود شورایی که تا دامانِ حشر
قتل آل الله امضا شد نمی دانم چرا
خاک قبر مریم بیتِ امیرالمؤمنین ع
شسته با قبر دو عیسی شد نمی دانم چرا
ما همه فرزند زهراییم «میثم» کز ازل

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 04:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(کیستی تو؟ صدف گوهر مکنون خدایی ) *

2901
1

شعر حضرت زهرا(س)(کیستی تو؟ صدف گوهر مکنون خدایی ) کیستی تو؟ صدف گوهر مکنون خدایی
دختر احمدی و مادر مصباح هدایی
نه همین امّ ابیهایی و ناموس الهی
همسر حیدری و مادر کل شهدایی
بشری و همه جا کار خدایی ز تو دیدم
چه بگویم؟ کمکم کن که نگویم تو خدایی
به سخن ریخته از درج دهان گوهر وحیت
به نگه زنگ ز آیینه ي دل ها بزدایی
در تماشای رخت حُسن خدا دید محمد ص
دست تو دست خدا بود که بوسید محمد ص
لاله ي گلبن وحی استی و دل، باغ و بهارت
گشته در ارض و سما، هر ملکی مرغ هَزارت
شده گم در حرم گمشده ات شهر مدینه
نه مدینه، که همه عالم هستی ست مزارت
عرش و فرشند و سماوات همه سفره ي احسان
خلق مهمان سر این سفره، به هر لیل و نهارت
گل لبخند کند هدیه ز هر شعله به اهلش
گر به دوز

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(درون قصه ی ما آسمان زمین افتاد) *

1909

شعر حضرت زهرا(س)(درون قصه ی ما آسمان زمین افتاد) درون قصه ی ما آسمان زمین افتاد
و عشق خط زده شد ، قاف و عین و شین افتاد
و پاره شد یکی از برگ های مصحف نور
ترک به چینی گل واژه های دین افتاد
دوباره فاصله در بین ماه و خورشیدش
سرود شعر جدایی و این چنین افتاد
شاعر:وحید محمدی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آسمانی ترین من امشب) *

3372
2

شعر حضرت زهرا(س)(آسمانی ترین من امشب) آسمانی ترین من امشب
آسمان را چه تیره می بینم
امشبی را چگونه تا به سحر
سر قبر ستاره بنشینم
ای گلم خواب هم نمی دیدم
قاری ختم امشبت باشم
فاطمه جان (س)چه قدر دشوار است
من پرستار زینبت باشم
آسمانی ترین من امشب
آسمانت چه دیدنی شده است
حال و روز غریبی علی و
کودکانت شنیدنی شده است
دائما پیش چشم خونبارم
صحنه درب و خانه می گذرد
چند وقتی است روزگارم با
گریه های شبانه می گذرد
روضه خوان شبانه ی خانه
سوز دل های غربت حسن است
روضه اش دائما : کسی راه
کوچه را روی مادر ما بست
زینبت ، وارث دعای شبت
سر سجاده ات دعا می خواند
زیر لب ، زمزمه کنان می گفت
کاش مادر کمی دگر می ماند
در دلها تمام ناشدنی است
باید اما ز تو ج

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(گنجینه ی تمام علوم و معارف است) *

1844

شعر حضرت زهرا(س)(گنجینه ی تمام علوم و معارف است) گنجینه ی تمام علوم و معارف است
بر هر سوال و مسئله ای خوب واقف است
حُسن تمام و سیرت وجه رسولی است
طرز نگاه و صوت صدایش بتولی است
از علم واعتبار ومقامش مشخص است
او با عبای سبز ولایت مُلَبَّس است
من روی صحبتم پسر مرتضی ! تویی
سلطان اهل سخا ، ملجا گدا ! تویی
هر آن کسی که ز جود تو با خبر گشته
ما که ندیده ایم ز درت نا امید برگشته
بر کلبه های فقیران یگانه امیدی
آقا ! تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی
رو سوی خانه ی معبود ساده می رفتی
مرکب کنارتان ، لیک پیاده می رفتی
آقا کریم آل محمد(ص) غریب و مظلومی
و خار در چشمتان ، استخوان به حلقومی
و آن زمان که همراه مادرت بودی
خبر رسیده تکیه گاه مادرت بودی
از بعد واق

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره سفره ی اشک مرا تو گستردی) *

1785

شعر حضرت زهرا(س)(دوباره سفره ی اشک مرا تو گستردی) دوباره سفره ی اشک مرا تو گستردی
چرا محدثه تابوت خانه آوردی !؟
اثر نداشت مگر دستمال زرد نبی
هنوز مثل گذشته دچار سر دردی!؟
تمام پنجره ها را گشوده ام زهرا(س)
کمی نسیم بیاید، چقدر تب کردی!
اگر چه دنده ی یک دنده با تو لج می کرد
صبور بوده به روی خودت نیاوردی
چه آمده به سر چشم هایت ای بانو !؟
که با دو دست پی جانماز می گردی
شاعر:وحید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(با قلب شكسته هر كه آواز كند) *

2173

شعر حضرت زهرا(س)(با قلب شكسته هر كه آواز كند) با قلب شكسته هر كه آواز كند
با بال دعا به عرش پرواز كند
از كار گره خورده نبايد ترسيد
يا فاطمه (س)قفل بسته را باز كند
-----
هر چند كه روزگار پر آفات است
اما همه جا نشانه و آيات است
در پيچ و خم مسيرها گم نشويم
سر رشته بدست مادر سادات است
-----
بگذار به لبخند بخواند ما را
با آن دل خرسند بخواند ما را
اي كاش زلال و تازه و خوب شويم
تا فاطمه (س) فرزند بخواند ما را
شاعر:ایوب پرندآور

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:31
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(کیستم من فاطمــه س محبـوبۀ جان‌آفرینـم ) *

2326
3

شعر حضرت زهرا(س)(کیستم من فاطمــه س محبـوبۀ جان‌آفرینـم ) کیستم من فاطمــه س محبـوبۀ جان‌آفرینـم
جنــۀالاعـلای قــربِ رحمـۀ للعـالمینم
لیلۀ القدری که کس غیر از خدا قدرش نداند
معنــی «انا فتحنـــا»ی امیــرالمؤمنینم
مادر پیغمبران از شخص آدم تا محمّد;
بانــوی مـلک خـدا در آسمان‌ها و زمینم
از ازل پیشانــی توحیــد را بــودم ستاره
تا ابـد انگشـتر ختــم رســالت را نگینم
ذات حق کرده اراده تا که باشد یک حسینش
ور نه ریزد تا صف محشـر، حسین از آستینم
آن جناب مریـم عـذرا و این یکتـا مسیحش
این مـن و ایـن یـازده عیسـای عیساآفرینم
راستـی رکـن همه ارکان عالم کیست؟- حیدر
در حقیقـت مـن همـان رکـن امـام راستینـم
ایـن عجب نبْوَد چو پا در عرصۀ محشر گـذارم
عفـو جوشــد از ی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تا آيه آيه سوره ی كوثر مقدس است) *

3498
2

شعر حضرت زهرا(س)(تا آيه آيه سوره ی كوثر مقدس است) تا آيه آيه سوره ی كوثر مقدس است
شان تو ای مليكه ی محشر مقدس است
بال بهشت فرش قدمهات می شود
يعنی مقام عصمت مادر مقدس است
قلبی كه فاطميه ی غمهات مي شود
نذر نگاه تو شده ، ديگر مقدس است
تا روضه روضه ی تو و گريه براي توست
اين اشكهای پاك و مطهر ، مقدس است
بانو به احترام تو و عطر نام تو
گلهای ياس سبز و معطر مقدس است
وقتی كه ريخت بال و پرت بين كوچه ها
ديگر گل بنفشه ی پرپر مقدس است
دور و بر بقيع تو بانوی بی نشان
حتی غبار بال كبوتر مقدس است
خونت نوشت بر تن تاريخ تا ابد
هر كس شود فدايی رهبر مقدس است
شاعر:یوسف رحیمی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اين روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است) *

2135

شعر حضرت زهرا(س)(اين روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است) اين روضه ها امروز و فردا کردنش سخت است
بايد بگويم گرچه معنا کردنش سخت است
لکنت گرفته پلک تو در بين آن کوچه
اين راز سربسته ست افشا کردنش سخت است
چشمي که دست سنگي آن بي حيا بسته
مقداد مي دانست که وا کردنش سخت است
دستي که بين کوچه ها از پا تو را انداخت
فهميد قدّ حيدري تا کردنش سخت است
حالا که داري خواهشي ، تابوت مي خواهي؟
اسباب مرگ تو !؟ مهيّا کردنش سخت است
با غسل زير پيرهن فکر علي ع بودي
زخم نود روزه تماشا کردنش سخت است
داغ کبود کوچه ها آنقدر روشن بود
فهميد دست فتنه ، حاشا کردنش سخت است
شاعر:یوسف رحیمی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:43
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(س)(زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد ) *

2529

مرثیه حضرت زهرا(س)(زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد ) زهرا چو شمع سوخت و پیوسته آب شد
بعد از پدر به او ستم بی حساب شد
در بین دوستان خود از بس غریب گشت
از اشک غربتش، دل دشمن کباب شد
وقتی که دید دست علی در طناب بود
بر دور گردنش، غم عالم طناب شد
روز مدینه چون شب تاریک تیره ماند
یک لحظه تا کبود رخ آفتاب شد
واجب بود جواب چو مؤمن کند سلام
یارب چرا سلام علی بی جواب شد؟
دنیا گرفت فاطمه را از علی، علی
سوزش به سینه ماند و چهل سال آب شد
آن لحظه ای که پشت در افتاد مادرش
انگار عرش بر سر زینب خراب شد
از آن شبی که فاطمه اش در تراب خفت
بغض شکسته هم نفس بوتراب شد
مولا همیشه بود عزادار فاطمه
تا آن شبی که صورتش از خون خضاب شد
"میثم"! به روی تربت پنهان فاطمه
هر روز

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(کن نظر بر من و بر چشم ترم مادر جان) *

2357

شعر مرثیه حضرت زهرا(س)(کن نظر بر من و بر چشم ترم مادر جان) کن نظر بر من و بر چشم ترم مادر جان
جان زينب مرو امشب ز برم مادر جان
بعد تو اي همه جا سنگ صبور زينب
دل پر غصه به پيش که برم مادر جان
مي کند داغ تو اين قلب مرا غمخانه
هم سيه جامه ماتم به برم مادر جان
گر روي از بر حيدر که دگر پاک کند
اشک غم از رخ ماه پدرم مادر جان
بهر ياري پدر دست تو را بشکستند
که دگر شانه نشد موي سرم مادر جان
ز چه رو مرگ طلب مي کني از بهر شفا
سوزد از سوز دعايت جگرم مادر جان
مي شود شمع وجودت ز غم و غصه آب
سوختنت را به دوچشمم نگرم مادر جان
تو بکش دست نوازش به سرم چون گردد
بعد تو خاک عزايت به سرم مادر جان
ياد آن ناله جانسوز تو من مي گريم
به در خانه چو افتد نظرم مادر جان
تو به سينه

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(س)(دردا که پیر گشتم، در موسم جوانی ) *

1990
1

مرثیه حضرت زهرا(س)(دردا که پیر گشتم، در موسم جوانی ) دردا که پیر گشتم، در موسم جوانی
این موسم جوانی، این قامت کمانی!
گردون به خون نشیند، چشم کسی نبیند
ابر سیاه سیلی، بر حُسن آسمانی
وقتی که باغ می سوخت، بلبل به گریه می گفت:
آتش زدن ندارد، باغی که شد خزانی
ما داغدیده بودیم، امت به جای لاله
هیزم به خانة ما، آورد ارمغانی
جای غلاف شمشیر، بر روی بازویم ماند
بر من مدال دادند، در عین جان فشانی
بابا ببین پس از تو، با دخترت چه کردند
خوب از امانت تو، کردند قدر دانی
رسم وفا چنین بود؟ اجر رسالت این بود؟
تنها امانتت را کشتند در جوانی
برخیز یا محمد اعلام کن به امت
سیلی زدن به یک زن، این نیست قهرمانی
شب تا سحر نخفتم، امروز اگر نگفتم
در روز حشر گویم با من چه کرد

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بی عبورت کوچه ها بن بست دارد بی گمان) *

1953

شعر حضرت زهرا(س)(بی عبورت کوچه ها بن بست دارد بی گمان) بی عبورت کوچه ها بن بست دارد بی گمان
ظلم پشتش عده ای سرمست دارد بی گمان
زرق و برقی شد تمام سادگی هایی که بود
مال دنیا بنده ای دربست دارد بی گمان
تلخ تر از زهر جای دین به خورد مردم است
دست فتنه شیوه ای تردست دارد بی گمان
از گناه خلق فهمیدم که در تآخیر تو
پشت پرده مکر شیطان دست دارد بی گمان
پای مجنون در گٍل صحرا فرو مانده بیا
عاشقی با گریه ها پیوست دارد بی گمان
نزد چشمانت برایم آبرویی هست هنوز؟
نوکر آیا ارزش یک " هست " دارد؟ بی گمان
شاعر:توحید شالچیان ناظر

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(هستي ات رابه ره دوست گذاري مردي) *

2086

شعر حضرت زهرا(س)(هستي ات رابه ره دوست گذاري مردي) هستي ات رابه ره دوست گذاري مردي
وسط راه اگر دبّه نياري مردي
ورنه هر بي سروپايي شود عاشق پيشه
دره دوست اگر جان بسپاري مردي(يازهرا س)
تهمت وطعنه زاغيارشنفتن سخت است
به كسي درد دل خويش نگفتن سخت است
پهلو سينه وسر نيمه ي شب بيدارن
ماها براثر درد نخفتن سخت است
انقدر زجر كشيدم كه دگر پيرشدم
دگر از اهل مدينه بخدا سيرشدم
نه فقط سيلي وديوارودروسقط جنين(يا الله)
بلكه بعد پدرم يكسره تحقيرشدم
شاعر:درویشی شانی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(از آتش کینه زود پرپر می شد) *

2364
2

شعر شهادت حضرت زهرا(س)(از آتش کینه زود پرپر می شد) از آتش کینه زود پرپر می شد
یک شاخه گل کبود پرپر می شد
پشت در خانه ی علی ... شمع نوشت
(پروانه میان دود پرپر می شد)
***
آماده شدند دل به دریا بزنند
با کینه به روی یاس ها پا بزنند
دست تو جدا نمی شد از دست علی
مجبور شدند بازویت را بزنند
***
تابوت، روانه ... می برندت مادر
بی عذر و بهانه ... می برندت مادر
آنقدر غریب بوده ای از خانه
... دارند شبانه می برندت مادر

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 05:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد