شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(مصحفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) *

4533
3

شعر حضرت زهرا(مصحفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است) مصحفی اعجاز دارد که کلامش فاطمه است
آن نمازی قرب دارد که قیامش فاطمه است
آنکه من هستم فقیر ابن فقیر خانه اش
آنکه من هستم غلام ابن غلامش فاطمه است
.دست بوس فاطمه بودن کمال مصطفاست
در مقامات نبی این بس مقامش فاطمه است
حکم زهرا بر تمام انبیا هم واجب است
شرع ما پیغمبری دارد که نامش فاطمه است
.حج زهرا ظاهرا بیت الحرامش مرتضاست
حج مولا باطنا بیت الحرامش فاطمه است
فاطمه امر خداوند است ومامورش علی ست
پس امام اول عالم امامش فاطمه است
مصطفی؟ یا مرتضی؟یا فاطمه؟ یا هرسه تا؟
مانده ام از این سه تا اصلا کدامش فاطمه است
.رشته های چادرش بازار گرمی خداست
صبح محشر هم دلیل ازدحامش فاطمه است
عقل ها راهی ندارند و ز

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرت زهرا(ای باعث ایجاد زمان لبیک لبیک) *

2222

شعر شهادت حضرت زهرا(ای باعث ایجاد زمان لبیک لبیک) ای باعث ایجاد زمان لبیک لبیک
ای صاحب هر کون و مکان لبیک لبیک
شد فاطمیه اهل زمین نعره کشیدند
ای مادر سادات جهان لبیک لبیک
نوروز ولی فراغ دیرین
با سوز کمی بساط شیرین
هم مرز شده به عید ایران
یک کوچه پر از مردم بی دین
نوروز اگر وقت دیدار است مردم
امسال بر داغی گرفتار است مردم
حرمت نگه دارید پای سفره عید
چون مهدی زهرا عزادار است مردم
هر کس که به این سلسله پاک جفا کرد
بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کرد
دیدی به درک رفت به روحش شرر افتاد
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
کعبه بی نام حیدر سنگ چینی بی صفاست
آبروی کعــبه هم از آبروی مرتـــــضاســـــت
گو به سنی که پرستد ذات حق را بی علی
بت پرستی صد هزارا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(امسال نوبهار شروعش به ماتم است) *

2611

شعر حضرت زهرا(امسال نوبهار شروعش به ماتم است) امسال نوبهار شروعش به ماتم است
زیرا كه قلب عالم امکان پر از غم است
باید که پاس حرمت زهرا نگاه داشت
سالی که فاطمیه و نوروز توأم است
چشم زینب شبیه رود شده است
خانه لبریز بوی دود شده است
گر بهار است و عید ای مردم
یاس حیدر چرا کبود شده است؟؟؟
سیه بر تن کنم در عید نوروز
به صورت میزنم هر دم و هر روز
ز هفت سین هم سخن اصلا نگویید
که خون گشته دل زهرا در این روز
عید است ولی غمی به جان من و توست
این غم ، غم مام مهربان من و توست
توام شده با عزای زهرای بتول
عیدی که پر از آه و فغان و من و توست
عيد امســــال در عزا در ماتــــمم
لحظه ی تحویل سـال غرق غمم
این عـــزا و لطـمه و اشکــــــ و نوا
بهر زخـــــم سینــ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی) *

2080

شعر حضرت زهرا(س)(تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی) تو فرد ترین وحیــدۀ تاریخی
مستوره ترین ندیــدۀ تاریخی
از تربـت پنهان تـو معلــوم شده
مظلومه ترین شهیدۀ تاریخی
لحظه های بی قراری روز و شب
دل دمادم یاد مـــادر می كند
در عزای كوچه های بی كسی
خاك چادر خاك بر سر می كند

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ما هرچه از شما بنويسيم ابتر است) *

2276

شعر حضرت زهرا(س)(ما هرچه از شما بنويسيم ابتر است) ما هرچه از شما بنويسيم ابتر است
شان شما رفيع و مقام تو كوثر است
وصف تو در سخن بخدا غير ممكن است
خاك رهت ز جنت و فردوس هم سر است
اجداد من همه ز غلامان اين در اند
اين آبروي ما ز غلامي اين در است
من نوكر تو گر نشوم بي لياقتي است
وقتي كه مادر و پدرم نيز نوكر است
شد روضه خوان فاطميه حضرت رسول(ص)
گریه کن مصیبت تو شخص حیدر(ع) است
مادر نگو که این پسرت عاشق تو نیست
مادر ببخش گر غزلم لایق تو نیست
عمری برای حضرت تان گریه میکنم
چون ابر در مصیبت تان گریه میکنم
با دیدن گلی که شکسته است ساقه اش
یاد شما و محنت تان گریه میکنم
پهلو که بشکند همه چیز دردآور است
از لحن سخت صحبت تان گریه میکنم
یک مادر و تمامی شهر ا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم) *

5961
3

شعر حضرت زهرا(س)(چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم) چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم
کاش می شد که در این شهر نمانم ، چه کنم
تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی
شده بیماری تو قاتل جانم ، چه کنم
مردم از گریه ی تو خسته ، تو از گریه ی من
اشک از دیده ز داغت نفشانم ، چه کنم
من که صد ها گره ی کور به دستم وا شد
گِرِهم روی گره خورده ندانم ، چه کنم
حاضرم جان بدهم چهره ی خود باز کنی
گرچه شرمنده از این روی نهانم ، چه کنم
تا مغیره رسد از راه حسن می لرزد
من به حال پسرم بس نگرانم ، چه کنم
گیرم از کوچه به یادت رفت و آمد نکنم
با در سوخته ی خانه ندانم ، چه کنم
استخوان های تو بیرون زده لاغر شده ای
چِقَدَرَ پیر شدی یار جوانم ، چه کنم
ای زمین خورده ، علی هست زمین خ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مأذنه بود و یک سکوت عجیب) *

2405

شعر حضرت زهرا(س)(مأذنه بود و یک سکوت عجیب) مأذنه بود و یک سکوت عجیب
مأذنه بود و بی صدایی محض
مأذنه بود و غصه ای سنگین
وز صدای اذان جدایی محض
**
مأذنه، آنکه پر هیاهو بود
حال اکنون اسیر فرجام است
باورت می شود! مکان اذان
پنج وعده همیشه آرام است
**
مأذنه آنکه پر تلاطم بود
بی تحرک ترین عمارت بود
در شگفتم چگونه شد که نریخت
این چنین ماندنش حقارت بود
**
بعد مرگ رسول مثل علی
مأذنه روزه ی سکوت گرفت
تا بیاید موذنش از راه
دل شکسته فقط قنوت گرفت
**
کار هر روز مأذنه این بود
به تماشای فاطمه می رفت
سایه اش هر غروب در ایوان
سجده بر پای فاطمه می رفت
**
وقت مغرب که فاطمه می شد
بهر راز و نیاز آماده
می شد او رو به قبله، می افتاد
سایه ی مأذنه به سجاده
**
تا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(معنا ندارد عید مادر که بستری است) *

2218

شعر حضرت زهرا(س)(معنا ندارد عید مادر که بستری است) معنا ندارد عید مادر که بستری است
ای شیعیان به هوش ایام مضطری است
هر شیعه ی علی در فاطمیه ها
از شادی و شعف از خنده ها بری است
رخت و لباس نو بر تن نمی کنیم
مشکی به تن کند هر کس که حیدری است
دور از نگاه غم آلوده ی علی
ابری تر از بهار چشمان دختری است
طفلان فاطمه محزون و دل غمین
باور نمی کنند مادر کبوتری است
با بغض در گلو حیدر اشاره کرد
یعنی که فاطمه پایان دلبری است؟
از داغ همسرش از پا فتاده است
حیدر که گفته اند مولای خیبری است

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چشم سپیده در هوایت تار مانده) *

2203
1

شعر حضرت زهرا(س)(چشم سپیده در هوایت تار مانده) چشم سپیده در هوایت تار مانده
جای نگاهت گوشه ی دیوار مانده
یکبار، آهسته از این کوچه گذشتی
جای قدم هایت ولی صد بار مانده
ای بی هوا غلطیده در کوچه، به دستت
رد هواداری یک بی یار مانده
توحید شد شرک خداوندان تزویر
توحید تو در مسلخ انکار مانده
افتان و خیزان رفتی اما تا همیشه
حرف تو بین کوچه و بازار مانده
بی بی! تمام عقده های من دوا شد
اما میان سینه ام ... مسمار مانده
شاعر:حامد اهور

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد) *

2565
1

شعر حضرت زهرا(گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد) گلی که عالم از او تازه بود، پرپر شد
یگانه کوکب باغ وجود، پرپر شد
شب شهادت زهرا علی به خود می‌گفت:
گل محمدی من چه زود پرپر شد!
خزان چه کرد که در چشم اشکبار علی
تمام گلشن غیب و شهود، پرپر شد
به باغ حسن کدام آفتاب ناب، افسرد
که در مدار افق هر چه بود، پرپر شد؟
برای تسلیت اهل باغ آمده بود
شقایقی که به صحرا کبود، پرپر شد
نشان ز پاکی روح لطیف فاطمه داشت
بنفشه ای که سحر در سجود، پرپر شد
ز فیض صحبت او رنگ و بوی عزت داشت
گلی که تشنه میان دو رود پرپر شد
شاعر:حجت الاسلام ذکریا اخلاقی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مناجات فاطمیه(راهت نمی افتد به ما انگار یک بار) *

3849
3

شعر مناجات فاطمیه(راهت نمی افتد به ما انگار یک بار) راهت نمی افتد به ما انگار یک بار
بر روی چشمانم قدم بگذار یک بار
دیدند خیلی ها تو را، اما نبوده
سهم نگاه من از آن بسیار یک بار
بین بساطم نیست آهی که بگیرد
چشم خریدار تو را ای یار یک بار
یابن الحسن هایم جواب آیا ندارد؟!
پاسخ بده بر این همه تکرار یک بار
این عاصی بر روی خاک افتاده را هم
در زمرۀ دلدادگان بشمار یک بار
نا قابل است اما دعا دارم همیشه
خرج تو گردد جان بی مقدار یک بار
ای کاش می شد که برای ما بگیری
وقت ملاقاتی از آن بیمار یک بار
بد دید از همسایه ها اما نیفتاد
او از لبش "الجار ثُم الدار" یک بار
با دردها می ساخت اما دم نمی زد
از زخم های آتش و مسمار یک بار
شاعر:محمد بیابانی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:20
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مرثیه حضرت زهرا(حسن بر حال مضطر تو گرید) *

2241

مرثیه حضرت زهرا(حسن بر حال مضطر تو گرید) حسن بر حال مضطر تو گرید
حسین بر زخم پیکر تو گرید
هماره دختر غم پرور تو
به قلب غصه پرور تو گرید
پدر روی تورا اگر ببیند
به مظلومی شوهر تو گرید
شباهنگام تا وقت سحرگاه
به زخمان تو بستر تو گرید
اگر بیند دو چشم پر زاشکت
علی بر دیده تر تو گرید
دلی که غم به خود بسیار دیده
به غم های مکرر تو گرید
نفس های تورا فضه چو بیند
به لحظه های آخر تو گرید
صدف بودی و بشکستی و دریا
به حال و روز گوهر تو گرید
شاعر:حسین جواهری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زهرا با حضرت زینب( زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی) *

4417
1

شعر زبانحال حضرت زهرا با حضرت زینب(   زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی) زینب! مبـاد شکـوه ز بـی‌مادری کنی
آمـاده بـاش تـا کــه پدرپروری کنی
با مرگ من چو روز علی تیره می‌شود
بایـد بـر او بسـوزی و روشنگری کنی
آنسـان که مادرت به نبی مادری کند
بایـد تــو از بـرای علـی مادری کنی
من دیده‌ام زبان علی در دهان توست
بایـد تـو بـا زبـان علی، حیدری کنی
مـن کوثـر محمّـد و تو کوثر علی!
آری تـو را سـزد کـه بـر او کوثری کنی
مگذار تا حسین روَد تشنه لب به خواب
بیـدار بـاش تـا کـه بر او ساغـری کنی
از قتلگه گرفته الـی مجلس یزیـد
بایــد تــو بـر حسیـن، پیام‌آوری کنی
من پای کرسی سخنت می‌کنم جلوس
وقتی به شهر شام، سخـن‌گستری کنی
فریــادزن، خــروش برآور، سخن بگو!
آنسـان کـه از رسـول خدا د

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی) *

2119

شعر حضرت زهرا(س)(رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی) رفتـی مــرا بــه وادی غــم وا گـذاشتی
تنهـای مـن! مـرا ز چـه تنهـا گذاشتی؟
یادش به خیر باد کـه نـه سال پیش بود
آن شب کـه تـو به خانۀ من پا گذاشتی
حویـۀ بـهشت علـی! نیمه‌هــای شـب
رفتـی سوی بهشت و مـرا جـا گذاشتی
یـاسین مـن! چـقــدر غریبـانه از وطن
رفتی و سـر بـه دامـن طاهــا گذاشتی
کردی بـه هر نفس طلب مـرگ از خدا
تـا داغ خـویش بــر جگـر مـا گذاشتی
گردون به دیده‌ام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینۀ صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنـگام مــرگ بــر رخ زیبـا گـذاشتی
هر کس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبـر بی‌نشـانه بــه دنیــا گذاشتی
دار و نــدار من همـه رفت و بـرای من
تنه

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست) *

2670
1

شعر حضرت زهرا(زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست) زهرا ست دختري كه پدر را چو مادر ست
زهراست سوره اي كه مُسمّـا به كوثر ست
زهرا ست بضعه اي كه رضايش رضاي حق
از خـشـم او خـداي مـدبِّــر مكـدّر سـت
پيغمبري مگر به دوتا معجز آوري ست؟!
او نيز فضّه اش به خـدا معجـز آور ست۱
هـمتـا نداشـت فـاطـمـه، يـا ايّهـا الأنـام
كفوش به عالمين فقط شخص حيدر ست
***
افسـوس در تهاجم طوفان غم شكست
آن سينه اي كه مخزن اسرار داور ست۲
ديروز جمع سـالم بيـت نبـوّت و.
امروز جمع سرخ و كبودِ مكسَّر ست
دنيا نداشت حوصـله ي فهـم شأن او
درك مقام واقعي اش روز محشر ست

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن) *

2562
2

شعر حضرت زهرا(کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن) کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن
و قفل بسته ی دل را به روی خود وا کن
بیا زبان قلم را به آیه های شبت
به ارتزاق نگاهی دوباره گویا کن
شبیه شاعر برقَع به گوشه ی چشمی
درون قـافیه «طوفـان واژه» برپا کن
قسم به نرگس مستت که یا قبولم کن
و یا که شاعر خود را خراب و رسوا کن
دعـای گربه سـیاهی دلیـل باران نیست
خودت دو دست دعا را به سوی بالا کن
گذشته از سر مان آب، بهر این اموات
سلام و فاتحه ای را بخوان و اهدا کن
اگر چه زنده ولی مُرده ایم در این شهر
مسـیح من به دمی مُرده را تو احیا کن
میان ثانیه هایی که بی تو می گذرد
بـرای دیده ی مـا گریه ای مهیّا کن
***
«چموش!ای قلم!ای جوهر!ای مرکّب من!
بیـا کـمی بـه خـدا

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(بابا کنار بستر مادر نشسته بود) *

2617
1

شعر حضرت زهرا(بابا کنار بستر مادر نشسته بود) بابا کنار بستر مادر نشسته بود
مادر که مثل شاخه یاسی شکسته بود
مادر بجز محبت بابای بی کسم
دل از تمام عالم و آدم گسسته بود
بانو نگو که ظلم چرا بیجواب ماند
دستان من به امر خداوند بسته بود
بانو به جان دخترت از پیش من نرو
این ترجمان گریه ی یک مرد خسته بود
مردی جوان که از ستم مردمان شهر
هم پیر گشته بود و هم دلشکسته بود
مادر زلال آمده بود و کبود رفت
بابا کنار بستر مادر نشسته بود

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افتادی و ازدست من کاری نمی آمد) *

1964

شعر حضرت زهرا(س)(افتادی و ازدست من کاری نمی آمد) افتادی و ازدست من کاری نمی آمد
حتی کسی هم درپی یاری نمی آمد
آنروز اگر توحامی مولا نمی بودی
بعدازشما قطعا علمداری نمی آمد
زهرا اگربودی و من هم در کنارتو
با نور تو بانوشب تاری نمی آمد
بعد از تو زانویم دگرطاقت نمی آرد
بر دوش من با بودنت باری نمی آمد
ای کاش می شد پشت در هرگز نمی رفتی
تا سوی پهلوی تو مسماری نمی آمد
آنروز اگر دستان من را باز می کردند
هرگز سراغ تو که بیماری نمی آمد
سنگینی داغت بروی شانه من گفت
روی سرت او بود آواری نمی آمد
زهرا خداحافظ ولی اینجا اگربودی
هرگزسراغ من گرفتاری نمی آمد
این ظلم رابا تو اگر اینسان نمی کردند
تاآخر دنیا عزاداری نمی آمد
شاعر:مهدی نظری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام) *

2951

شعر حضرت زهرا(بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام) بانوی نور، مادر آیینــــه ها ! سلام
روشن ترین تبسـم نور خدا ! ســـــلام
ای کوثر کبود خــدا، با سه آیــــه آه
از ما به زخم های کبود شـــما، سلام
حزن غریب پنجره ها در غروب نـــــور
ای خواهش همیشه ی آیینه ها ســلام
ای ماه سرخ گمشده در ناکجای خاک !
بر رد پای نـور تو در ناکجـا ، ســـــــلام
غمگیــن ترین پرنده ی ســیاره ی بقیـــــــع
بال و پر شکستــه ی روح تو را ســلام
ای باغبان دل شده ی لاله های ســرخ
ای وارث حماســه ی کرب وبــلا ! ســـلام
ای برتر از فرشته ، شبـیه خود خـــدا
از ما به روح سبز شما ، تاخــدا، ســـلام
دست عنایتی به سـر حاجتم بکـــــش
چشمم هنوز مانده به دست شما...سلام
شاعر:رضا اسماعیلی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن) *

2355

شعر حضرت زهرا(س)(چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن) چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن
با همین احوال تنها دل خوشی من تویی
راضیم من به همین قدکمانی صبر کن
کاش می مردم نمی دیدم مسافر می شوی
تو برای این سفر خیلی جوانی صبر کن
من بدون تو فقط یک جسم بی روحم مرو
تا بمانم عشق من باید بمانی صبر کن
خوب بگو بانو که قصد کشتم را کرده ایی؟
می روی با خود مرا هم می کشانی صبر کن
این ستون تا آن ستون شاید فرج باشد، مرو
چند روزی بیشتر تا می توانی صبر کن
شاعر:محمد ناصری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دل کوچه از رد پایش گرفت) *

2657

شعر حضرت زهرا(س)(دل کوچه از رد پایش گرفت) دل کوچه از رد پایش گرفت
همان اول ماجرایش گرفت
کسی راه یک کوچه را تنگ کرد
کسی راه را بر خدایش گرفت
و دستی که می شد همان ابتدا
خبرهایی از انتهایش گرفت
چه بادی وزید از ته کوچه ها
که شهر مدینه هوایش گرفت؟
نمی دانم آن شدت ناگهان
که پر درد بود از کجایش گرفت؟
سراسیمه بغضی به داداش رسید
از ضربه ایی که صدایش گرفت
مگر چه به دستان این کوچه داد؟
که زخم کبودی به جایش گرفت
مجالش نمی داد تا پا شود
حسن بود از شانه هایش گرفت
حوالی پهلوی پا خورده اش
دل آسمان هم برایش گرفت
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر زبانحال حضرت زهرا(یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش) *

1929

شعر زبانحال حضرت زهرا(یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش) یه زمون و روزگاری ، مادری بود که وجودش
مایه ی فخر ملک بود، ذکر یارب و سجودش
از خوبی و مهربونی، حیا و عفاف و پاکی
تو زمین و آسمونا، کسی مثل اون نبودش
خونه شو نشون می دادن، همه مردم مدینه
شهره بود تو بین اونا، کرم و عطا و جودش
نور و طلعت جمالش، گرچه می درخشه حالا
خیلی زود اونو خاموش کرد، دشمن بدو حسودش
تا اینکه یه روز همونا، آتیش و هیزم آوردن
در خونه شو سوزوندن، رفت به آسمونا دودش
یه طرف غلاف شمشیر، یه طرف چشمای پر خون
اما توی این میونه، کسی یار اون نبودش
اینقده بلا آوردن، به سرش همون نامردا
تا اینکه آخر شکستن، قد و قامت عمودش
همه رفتن آخرش موند، هم در و هم دل سوخته
چی کشید علی مظلوم، وقتی دید ر

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من) *

2409

شعر حضرت زهرا(س)(مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من) مسکین، یتیم، در شب سوم اسیر، من
در می‌زنم به خواهش قرصی فَطیر، من
در می‌زنم همیشه و هر جا که می‌روم
امّا دوباره مضطرب و ناگزیر، من
شاید همین دو سه شب و هی صبر، صبر، صبر
با این خیالِ خام، ولی دلپذیر، من...
شاید شبیه آن زنِ توی عروسی است
چشم‌انتظار پیرهنت در مسیر، من
اِنگار کن مرا پدرت سوی خانه‌تان.
«درمانده و گرسنه و پیر و فقیر» من
بانو! کجاست جای گلوبندتان؟ که باز
آن برده را رها کند و شاد و سیر، من
ای، ای شما شکسته‌ترین کشتی نجات
دریا به خشم آمده، پهلو بگیر، من.
شاعر:رقیه ندیری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(گل افتاده پشتِ در، گل سرخ) *

2301

شعر حضرت زهرا(گل افتاده پشتِ در، گل سرخ) گل افتاده پشتِ در، گل سرخ
شکسته زیر آوار در و میخ
گل پژمرده پرپر، گل سرخ
گل پهلو کبودِ چهره نیلی
بهار آتشین‌پیکر، گل سرخ
گل در خون و آه و گریه غلتان
میان آتش و خنجر، گل سرخ
گل صورت بنفش غنچه مرده
رها در خون و خاکستر، گل سرخ
در آن سو کوه مردی دست‌بسته
شکسته قامت این سوتر، گل سرخ
گل بازو کبودِ ماه پیکر
گل زهرا،گل کوثر، گل سرخ.
شاعر:مریم سقلاطونی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد) *

2017
2

شعر حضرت زهرا(س)(اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد) اتاقِ کاهگلی بود و مَرد و یک گل زرد
که باد، عطرِ غم انگیزِ مرگ را آورد
اُتاق کاهگلی ماند و مرد و یک تابوت
و لحظه های پُر از اضطراب و ماتم و درد
ستاره ها همه از عمقِ آسمان دیدند
که یک ستاره ی پُر نور، در زمین شد سرد
اتاق کاهگلی ناگهان به خود لرزید
و سقف، در وسط خود دریچه ای وا کرد
دریچه پُر شده بود از مه غلیظ و غبار
و یک فرشته که می گفت: پیشِ ما بر گرد!
و از دریچه ی غمگین، گُلی به بالا رفت
به روی دوشِ هزاران فرشته ی شبگرد
دریچه بسته شد و سقفْ جای خود برگشت
و خانه ماند و فضای گرفته ای از گَرد
و بعد آن شب غمگین، کسی نمی داند:
کجاست قبر تو بانو، کجاست آن گل زرد
شاعر:مهدی زارعی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود) *

2023

شعر حضرت زهرا(س)(افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود) افتاده روی خاک وسرش را گرفته بود
از بس که درد دور وبرش را گرفته بود
او زنده مانده بود علی را کمک کند
اما زدرد بال وپرش را گرفته بود
او ناتوان نبود ولی ضربه سخت بود
تیزی میخ در سپرش را گرفته بود
بعد از هجوم فضه به دادش رسیده بود
ای خاک بر سرم کمرش را گرفته بود
بارخت های بچه ی نوزاد گریه داشت
لابد که ماتم پسرش را گرفته بود
دیگر صدای نافله هایش نمیرسید
وقتی که ناله ها سحرش را گرفته بود
یک لحظه سیر چهره ی اولاد خود را ندید
اشکش امان چشم ترش را گرفته بود
با حرفهاش ریخت دل کودکان او
وقتی بهانه ی پدرش را گرفته بود
شاعر:سید محمد حسینی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(این همه بلا سخت است) *

2694

شعر حضرت زهرا(این همه بلا سخت است) این همه بلا سخت است
به خدا شرح ماجرا سخت است
گفتن از روضه‌ي تو
آسان نیست
شرح آن کار روضه خوانان نیست
چشمی از داغ خونفشان باید
گریه‌ي بی امان
تلاطم اشک
مدد از صاحب الزمان بايد
کاش اين فاطميه
مادر جان
گره از کار عشق وا مي شد
روضه خوان
صاحبِ عزا مي شد
يوسف تو ز راه مي آمد
با دلي غرق آه مي آمد
مادرم!
اين همه بلا سخت است
فهم داغت براي ما سخت است
گفتن از داغ کوچه آسان نيست
آه سيلي بي هوا سخت است
در و ديوار را نمي گويم
نيستم من حريف اين روضه
کشته من را
رديف اين روضه
داغ مسمار را نمي گويم
زود بايد ز روضه ها رد شد
شرح آن کار روضه خوانان نيست
چه بگويم؟
هجوم اين مردم؟
در چوبي و تلّي از هيزم؟
شعله مي زد چ

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم) *

3000

شعر حضرت زهرا(هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم) هر چه بود، از در و دیوار خودم فهمیدم
حاجتی نیست به اصرار خودم فهمیدم
راز حبس نَفَس و جوشش خون از سینه
از فرورفتن مسمار خودم فهمیدم
این که یک حادثه رخ داده در آن کوچۀ تنگ
از نهان کردن رخسار خودم فهمیدم
این که دیگر نزنی شانه به موی زینب
از قنوتت به شب تار خودم فهمیدم
همه گویند دگر رفتنی است این بیمار
به قیامت شده دیدار خودم فهمیدم
از چه لبخند به تابوت زدی بعد سه ماه؟
حاجتی نیست به گفتار خودم فهمیدم
شاعر:سید علی احمدی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم) *

2183

شعر حضرت زهرا(س)(بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم) بارالها تو بگو زخم پرم را چه کنم
این همه غصه ی پردردسرم را چه کنم
بعد از آن واقعه ی تلخ و اسف باری که.
تو بگو دختر خونین جگرم را چه کنم
گیرم این دست ورم کرده مداوا گردد
بعد از آن زخم عمیق کمرم را چه کنم
متوجه نشدم من که ز گوشم افتاد
یادگاری قشنگ پدرم را چه کنم
پابه پای من بیچاره علی جان میداد
درد و دل های یل محتضرم را چه کنم
به علی هم در و همسایه شکایت کردند
سوز و اشک و غم و حال سحرم را چه کنم
من زمین خوردم وطفلم جگرش گشت کباب
پاره های جگر گل پسرم را چه کنم
شاعر:علیرضا خاکساری

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(این روزها که فاطمه در بین بستر است) *

2641
1

شعر حضرت زهرا(این روزها که فاطمه در بین بستر است) این روزها که فاطمه در بین بستر است
کار تمام خانه سر دوش دختر است
مانده که دختری بکند یا که خواهری
هم جای خواهراست وهم جای مادراست
اشک حسین گرفت , آه حسن شنید
با اشک های چشم علی یار و یاور است
هم زینت پدر شد و هم طینت پدر
زینب نگو که ام ابیهای حیدر است
از کربلای کوچه و مادر برای او
آن ارث مانده بوسه ی آخر به حنجر است
امن یجیب اذا دعاه برای ماست
وقتی که قلب عمه ی سادات مضطر است

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد