شهر از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود
بین رو به صفتان شیر خدا تنها بود
باب وحی از ستم اهل جهنم میسوخت
شعله اش در جگر سوخته مولا بود
تا شود شعله آن آتش سوزان خاموش
عوض آب روان . چشم علی (ع) دریا بود
یاس توحید که نیلو فری از سیلی شد
اثرش بر گل رخسار علی (ع) پیدا بود
ریخت دشمن به همسر مولا . مولا
بازویش بسته وچشمش بسوی زهرا (س) بود
هر که دشمن به علی (ع) بود به زهرا (س) میزد
عصمت الله زدن اجر ذوی القربی بود
چار کودک به سوی مادرشان بود نگاه
نگه فاطمه (س) سوی حرم بابا بود
در که باز . نفس در دل محسن (ع) پیچید
آه نشنیده او ناله ی یا اما بود
میثم آنروز که بازوی علی(ع) را بستند
روز بر پا شدن صحنه عاشورا بو
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:06
- نوشته شده توسط
- یحیی