شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)(چـه نـور بـود که آیینۀ محمّد بود) *

2545

شعر حضرت زهرا(س)(چـه نـور بـود که آیینۀ محمّد بود) چـه نـور بـود که آیینۀ محمّد بود
و در میان خداوند بود و احمد بود
همینکه حُسن، تجسّم گرفت فاطمه شد
چـرا کـه فاطمـه زیبایــی مجسّم بود
«بهشت» بـود کـه در سایـه‌سار مژگانش
همیشه چشمه‌ای از اشکهای ممتد بود
ستـاره‌ای کـه در آیینـۀ علـی رویید
و جان روشن او از جهـان مجرّد بود
... فرشته مائده آورد و آب و جارو کرد
همیشـه خانـۀ زهـرا چنانکـه بایـد بود
!نشسته نافله‌ خواند، آنچنان که جانِ علی
بـه خانـه بـود و نفهمیـد حـال او بـد بود
چنان شهادت خاموش شمع، وقت سحر
جبین نهـاد بـه سجـاده‌ای که مشهد بود
همان محدّثه تنها فرشته‌ای که به خاک
کتـابِ غـربتِ او هیجــده مجلّـد بود
اگر چـه داشت کلید شفاعت امّت
میان فر

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)(در آسمانِ امامت ، ستارگانِ تو بود) *

2702

شعر حضرت زهرا(س)(در آسمانِ امامت ، ستارگانِ تو بود) در آسمانِ امامت ، ستارگانِ تو بود
و آفتابِ نبوّت در آسمان تو بود
خدا برای نبی ساخت کهکشانها را
و نورِ اوّلِ خلقت بـه کهکشان تو بود
به جستجوی تو پرمی‌کشید قلب زمین
اگر به دورترین کهکشان، نشان تو بود
!تو نور عالمی ای جانِ جانِ جان- که حسین
حسـن، علـیّ و نبـی- جانِ جانِ جان تـو بود
مگر تو جسم و دل و جان مصطفی بودی
که هر چه بود از آن رسول، از آن تو بود
!مگر تو جانِ رسولی، مگر تو نورِ علی
که هر چه در دل او بود، بر زبان تو بود
مگر تـو بطن کتابی و معنیِ عترت
که آیه‌آیۀ قرآن به ترجمان تو بود
تویی که دفتر قلب رسول از آن تو بود
مقـام و مسنـد رد و قبول از آن تو بود
تویی که سورۀ کوثر که مسجد و منبر
کتاب و

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند) *

2964
-1

شعر حضرت زهرا(س)(دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند) دختر فکر بکر من، غنچه‌ی لب چو واکند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من گر که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمه‌ی عاشقانه‌ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامه‌ی مشک‌سای من گر بنگارد این رقم
صفحه‌ی روزگار را مملکت ختا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی
دایره‌ی وجود را جنت دل‌گشا کند
منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را
منطقه‌ی حروف را منطقة‌السما کند
شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنی من ار جلوه‌ی دلربا کند
نظم برد بدین نسق از دم عیسوی سبق
خاصه دمی‌ که از مسیحانفسی ثنا کند
وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟
فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ز بس‌کـه باغ لبت بوسه‌گاه احمد شد) *

2560

شعر حضرت زهرا(س)(ز بس‌کـه باغ لبت بوسه‌گاه احمد شد) ز بس‌کـه باغ لبت بوسه‌گاه احمد شد
تن تو عطر رسول خدا گرفته به خود
تویـی که فاصله‌ات از وجود پیغمبر
به قدرِ گفتن «ایاک» بود تا «نعبد»
محلِّ آمد و رفتِ فرشته: قلب رسول
به خانۀ تو، رسول خدا در آمد و شد
فلک ، به گوشۀ گلزارِ جلوه‌ات طاووس
ملک ، بــه رودِ زلالِ هدایتت هدهـد
تــو راز روشــن آیینه‌ها، تو آن نوری
که در میانِ خداوند و خاک قسمت شد
امانتــی کــه نبردنـد کوهها بر دوش
به عهد بستنِ جانهای پاک قسمت شد
تـو گنج پنهانـی، آن یگانه مروارید
که بین دو صدف تابناک قسمت شد

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت رهرا(س)(در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟) *

2977

شعر حضرت رهرا(س)(در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟) در مـدح تـو ای کوثـر طاها چه بگویم؟
جایی که نبی گفت «فداها» چه بگویم؟
مـن کمتـرم از قطــرۀ افتـادۀ به دریا
در وصف تو ای مـادر دریا چـه بگویم؟
جایـی کـه علـی شـد ز جلالت متحیر
من کیستم ای هستی مولا؟ چه بگویم؟
مـدح تـو نـه گفتـن، نه نگفتن، نتوانم
مانـدم متحیـر بـه خـدا، تا چه بگویم؟
مـن بنـدۀ بــی‌قدرم و تـو لیلۀ قدری
ای قدر تو از قـدر من اولا، چه بگویم؟
دست و قلـم و منطقـم از کـار فتادند
یـارب تـو بگـو بـار خدایـا چه بگویم؟
در شأن تو جز سورۀ کوثر چه بخوانم؟
غیـر از سخـن حـیّ تعالی چه بگویم؟
تعریـف تـو را عالـم و آدم نتـوانند
جز آنکه فقط کوثر و تطهیر بخوانند

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:46
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(زهرا و وصف خالق دادارش) *

3147

شعر حضرت زهرا(س)(زهرا و وصف خالق دادارش) زهرا و وصف خالق دادارش
زهرا و مدح احمد مختارش
نازد هماره قدر به تقدیرش
ریزد هماره روح ز گفتارش
طوبای راست قامت باغ وحی
گل های گلشن نبوی، بارش
دُرّی که هدیه کرد ز سوی حق
ختم رسل به حیدر کرّارش
طوطی باغ وحی به مدح او
ریزد مسیح از سر منقارش
این است نخل آرزوی احمد
کآمد ثمر ائمه اطهارش
گلبوسه های دم به دم احمد
انداخت گل به مصحف رخسارش
حیدر، جمال حیّ تعالی را
می دید لحظه لحظه به دیدارش
میکال نخله ای به لب جویش
جبریل لاله ایست به گلزارش
ایمان کمال قنبر درگاهش
قرآن زبان فضة دربارش
مأمور احترام، رسول الله
از سوی ذات خالق دادارش
زهرا سجیّه اش همه دم احسان
زهراست لطف و جود و کرم کارش
مسکین کوی فاطمه باید

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(به گلبُن نبََوی زاغ ها هَزار شدند) *

2736
1

شعر حضرت زهرا(س)(به گلبُن نبََوی زاغ ها هَزار شدند) به گلبُن نبََوی زاغ ها هَزار شدند
ز پرده توطئه ها باز آشکار شدند
مُنادیان الهی به خانه بنشستند
حرامیان قدیمی زمامدار شدند
غدیریان مدینه سقیفه ای گشتند
مجاهدین بهشتی اسیر نار شدند
تمام شهر به یک خانه حلمه ور گشتند
دو روز از ره یک عمر رفته،برگشتند
چه سخت حق علی بُرده ، راحت آسودند
تو گویی آنکه ز غار در کمین بودند
دری که ختم رسل بود زائرش بستند
رهی که بود سراسر نفاق بگشودند
دو ماه نیم هنوز از غدیر نگذشته
به خون محسن شش ماه دامن آلودند
مگو که خصم به ضرب لگد تنی را کشت
بگو تمامی سادات محسنی را کشت
سقیفه ریشه ز قوم و هیزم نار است
سقیفه مام زنازادگان بسیار است
سقیفه دایۀ صدها یزید و ابن زیاد
سقیفه قا

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه) *

2747
1

شعر حضرت زهرا(س)(آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه) آیینــۀ رســـول خــدا روی فاطمه
جان وجود، بسته به یک موی فاطمه
با آنکــه نیست از حـرم مخفی‌اش نشان
شهر مدینه گم شده در کوی فاطمه
بـوی بـهشت اگـر چـه محمّد از او شنید
بالله قسـم بهشت دهـد بـوی فاطمه
ختم رسل گرفت به پهلو دو دست خویش
از آن لگد که خورد به پهلوی فاطمه
طوبی دمید و سدره فتاد و شجر شکست
وقتـی خمیـد قامـت دلجوی فاطمه
چـون بـاب وحـی سوخت پر و بال جبرییل
نزدیک شد چو شعله به گیسوی فاطمه
انگــار رفـت طاقـت دســت خـدا ز دست
زآن ضربتی که خورد به بازوی فاطمه
آیـات نــور و پــردۀ ظلمـت؟! خدای من!
دسـت پلیــد دیــو کجـا روی فاطمه
!از یک طرف خجل شده از فاطمه، علی
از یک طرف نگاه حسن، سوی فاطمه
«م

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند) *

2960

شعر حضرت زهرا(س)(افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند) افسـوس که امـت ز خداونـد بریدند
جـای علی و آل، به شیطان گرویدند
بـا شعلـۀ آتـش درِ بیـت تو گشودند
هیزم عوض گل به سرِ دوش کشیدند
نامـوس خــدا دختـر پیغمبر مـا را
مردم همه پشت درِ آتش‌زده دیدنـد
تنها نه فقط اهل مدینـه، همه عالـم
فریـاد تـو بیـن در و دیـوار شنیدنـد
گردید چو در سنّ جوانی کمرت خم
حوران بهشتی همه از غصه خمیدند
دنبـال علـی بـا بـدن خسته دویدی
همـراه تـو اطفـال تو با گریه دویدند
سوگند به قرآن که به شمشیر سقیفه
سر از تن صد چاک حسین تو بریدند
بـر دامـن تاریـخ بــوَد ننــگ سقیفه
بشکست حسینت سرش از سنگ سقیفه

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:52
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(سینه‌هـا مانـده پـر از ناله نشنیده هنـوز) *

2654

شعر حضرت زهرا(س)(سینه‌هـا مانـده پـر از ناله نشنیده هنـوز) سینه‌هـا مانـده پـر از ناله نشنیده هنـوز
مانده خورشید ز غم رویْ خراشیده هنـوز
اشک خونین همه را می‌چکد از دیده هنوز
بـدن ختـم رسـل دفــن نگردیـده هنـوز
چـرخْ آبستـن بیــداد ز بیــداد شده
حمله بر مرکز عدل و شرف و داد شده
****
خلـف شـوم سقیفه، حَکمِ نامشروع
سر برآورده و بیدادگری کرده شروع
یافتــه فتنـۀ او تـا ابدالدهـر شیوع
کینه‌توزان همه در محضر او کرده خضوع
رفته از یـاد هـمه خاطرۀ روز غدیر
همه در سلسله دیو هوا گشته اسیر
تیرگی آمده انـوار جلی را ببرد
از میـان آینــۀ لم‌یزلـی را ببرد
از دل خلق، تولای ولی را ببرد
باطلی آمده تا حق علی را ببرد
شهر با این خلف شوم، هم آغوش شده
وحی، بیگانه و توحیـد، فر

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چه سبب گشته خدايا كه چنين) *

2832

شعر حضرت زهرا(س)(چه سبب گشته خدايا كه چنين) چه سبب گشته خدايا كه چنين
خانه وحي امين مي لرزد
گوئيا از غم فقدان نبي
همه اركان زمين مي لرزد
يا كه آتش بگرفته حرمش
كه چنين محور دين مي لرزد
از فشار لگد و ضربه ي در
قلب زهراي حزين مي لرزد
فاطمه دخت نبي ركن علي
دلش از سقط جنين مي لرزد
حنجر و سينه ناموس خدا
تا صف حشر، يقين مي لرزد
آه از آن صدمه سيلي عدو
پيكر و چشم و جبين مي لرزد
بهر مظلومي زهراي جوان
به خدا عرش برين مي لرزد
آري آرام دل از اين ماتم
بهر اسلام مبين مي لرزد

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(چو دید نقش زمین همسر جوانش را) *

2351
2

شعر حضرت زهرا(س)(چو دید نقش زمین همسر جوانش را) چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همه طاقت و توانش را
به پیش دیدۀ او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را
هزار حیف که یارش نداشت یارایی
ز دیده پاک کند اشک دیدگانش را
نه با علی نه حسن نه حسین نه زینب
نگفت درد و غم و غصه نهانش را
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کزاو گرفت عدو همسر جوانش را
که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟
به جز به باغ امید علی و زهرایش
که دیده غنچه نشکفتۀ خزانش را
چه قرن‌ها که ستم بر علی شده میثم
که ریختند بسی خون شیعیانش را

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(شهر از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود) *

5010
4

شعر حضرت زهرا(س)(شهر از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود) شهر از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود
بین رو به صفتان شیر خدا تنها بود
باب وحی از ستم اهل جهنم میسوخت
شعله اش در جگر سوخته مولا بود
تا شود شعله آن آتش سوزان خاموش
عوض آب روان . چشم علی (ع) دریا بود
یاس توحید که نیلو فری از سیلی شد
اثرش بر گل رخسار علی (ع) پیدا بود
ریخت دشمن به همسر مولا . مولا
بازویش بسته وچشمش بسوی زهرا (س) بود
هر که دشمن به علی (ع) بود به زهرا (س) میزد
عصمت الله زدن اجر ذوی القربی بود
چار کودک به سوی مادرشان بود نگاه
نگه فاطمه (س) سوی حرم بابا بود
در که باز . نفس در دل محسن (ع) پیچید
آه نشنیده او ناله ی یا اما بود
میثم آنروز که بازوی علی(ع) را بستند
روز بر پا شدن صحنه عاشورا بو

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:06
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(مدینه مرکز پیکار نابرابر بود) *

2833
2

شعر حضرت زهرا(س)(مدینه مرکز پیکار نابرابر بود) مدینه مرکز پیکار نابرابر بود
علی نشانه، ولی جنگ با پیمبر بود
به حفظ جان علی فاطمه سپر گردید
قد خمیدۀ او ذوالفقارِ حیدر بود
نگاه زینب کبری به غربت مادر
نگاه فاطمه بر اشک چشم دختر بود
رخی که رنگ جسارت گرفت قرآن بود
تنی که روی زمین اوفتاد، کوثر بود
چهار کودک معصوم با تنی لرزان
دعایشان به پدر، چشمشان به مادر بود
چهل نفر به سر بضعۀ پیمبر ریخت
شرورتر ز همه «قنفذِ» ستمگر بود
برای همسر مولا نه خانه، نه کوچه
«مدینه» و «اُحد» و قبر «حمزه» سنگر بود
خدا گواست که یک ضربه بر تنش نزدند
به قصد کشتن او، ضربه‌ها مکرّر بود
به فتح خیبر و بازوی شیر حق سوگند
که قتل دخت نبی، انتقام خیبر بود
برای فاطمه می‌سوخت از ازل

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(مسلمين روي کلامم با شماست) *

4050
3

شعر حضرت زهرا(مسلمين روي کلامم با شماست) مسلمين روي کلامم با شماست
نسل آينده پيامم با شماست
اين سخن فرموده پيغمبر است
منکر آن هر که باشد کافر است
گفت زهرا خلق من خوي من است
روح مابين دو پهلوي من است
مکتب من زنده از اين دختر است
نسل من پاينده از اين دختر است
جاودان ماند از او آثار من
بلکه آزارش بود آزار من
ضبط کن اي چرخ فرياد مرا
بشنويد آيندگان داد مرا
ناسپاسان،دخت احمد را زدند
فاش مي گويم محمد را زدند
آنچه بيداد خزان با ياس کرد
درد آنرا باغبان احساس کرد
در پي حفظ حريم خويشتن
مرد بايد پشت در آيد نه زن
هيچ داني دختر خيرالبشر
از چه جاي حيدر آمد پشت در
ديد مولايش علي تنها شده
خانه اش محصور دشمن ها شده
بر دفاع شوهرش فردي نديد
بين آن مردها

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن نوحه علی علیه السلام(اسما به دو فرزند داغدیده زهرا(ع) که در مرگ مادر اشک می ریختند و ندبه می کردند، عرض کرد) *

2833
1

متن نوحه علی علیه السلام(اسما به دو فرزند داغدیده زهرا(ع) که در مرگ مادر اشک می ریختند و ندبه می کردند، عرض کرد) اسما به دو فرزند داغدیده زهرا(ع) که در مرگ مادر اشک می ریختند و ندبه می کردند، عرض کرد:
«ای فرزندان رسول خدا(ص) زود به سراغ پدرتان بروید و او را از مرگ مادرتان با خبر کنید!»
آن دو نیز رفتند تا نزدیک مسجد رسیدد، در آن وقت صدای خویش را به گریه بلند کردند.
گروهی از صحابه به دور انان جمع شده و از سبب گریه آنها پرسیدند، فرمودند: آخر مادرمان از دنیا رفت. [1]
علی(ع) از این خبر آن چنان دگرگون شد که بی حال به پشت افتاد، آب به صورتش پاشیدند، وقتی که حالش خوب شد، با ندایی جانسوز فرمود:
«ای دختر محمد! به چه کسی خود را تسلیت بدهم؟ تا زنده بودی مصیبت و اندوه و غم خود را به تو تسلیت می دادم، اکنون بعد از تو

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

نوحه حضرت زهرا(س)(بعد از آن که زهرا(ع) از دنیا رفت، *

2874
1

نوحه حضرت زهرا(س)(بعد از آن که زهرا(ع) از دنیا رفت، بعد از آن که زهرا(ع) از دنیا رفت، اسما سینه چاک کرده و روی او افتاده و وی را می بوسید، در حالی که می گفت: ای فاطمه! وقتی بر پدرت رسول خدا وارد شدی سلام اسما را به او برسان.
در این هنگام حسن و حسین(ع) وارد شدند، و دیدند که مادرشان رو به قبله دراز کشیده است. فرمودند: ای اسماء! مادر ما هیچ وقت در این ساعت نمی خوابید؟
عرض کرد: ای فرزندان رسول خدا! مادر شما نخوابیده، بلکه از دنیا رفته است.
با شنیدن این سخن حضرت امام حسن(ع) خویشتن را روی سینه مادر انداخت و گفت: «یا اماه! کلمینی قبل ان تفارق روحی بدنی» مادر جان! قبل از آن که جان از بدنم بیرون رود با من سخن بگو.
امام حسین(ع) پای مادر را می بوسید و صور

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(امام صادق(ع) فرمود:) *

3962
1

متن روضه حضرت زهرا(س)(امام صادق(ع) فرمود:) امام صادق(ع) فرمود: چون روز قیامت شود خداوند تمامی اولین وآخرین را در سرزمین واحدی گرد آورد سپس جارچی را فرمان دهد و او صدا زند، چشمانتان را ببندید و سرهای خود را به زیر اندازید تا فاطمه دخت محمد(ص) از صراط عبور کند. پس تمام آفریدگان چشمان خود را فرو خوابانند و فاطمه(ع) در حالی که بر مرکبی از مرکب های بهشتی سوار شده و هفتاد هزار فرشته وی را مشایعت می کنند وارد صحنه محشر شود، سپس در جایگاهی شریف از جایگاه های قیامت توقف کند و از مرکبش فرود آید و پیراهن خون آلود حسین بن علی(ع) را به دست گیرد و گوید: ای پروردگار من، این پیراهن فرزند من است، و تو می دانی که با او چه ها شد!
از جانب خداوند ندا آید:

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:45
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(ساعات آخر عمر حضرت زهرا)( ساعت احتضار فرا رسید) *

2984

متن روضه حضرت زهرا(ساعات آخر عمر حضرت زهرا)(    ساعت احتضار فرا رسید) ساعت احتضار فرا رسید، در این هنگام پرده برداشته شد و حضرت صدیقه طاهره (ع) نگاهی تند و عمیق افکند و فرمود:
سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا؛ پروردگارا! مرا با پیامبرت محشور نموده و در رضوان خود و جوار رحمت و خانه ات دارالسلام مسکن و ماوی ده.
آن گاه فرمود: آیا آنچه را که من می بینم شما هم می بینید.
گفتند: شما چی می بینی؟
فرمود: این موکب ها اهل آسمان ها است و این هم جبرئیل است، و این هم رسول خدا(ص) است که می فرماید: دختر عزیزیم! پیش من آی؛ زیرا آنچه در پیش روی داری برای تو بهتر خواهد بود.
آن گاه چشمان خویش را باز کرد.............. و سپس فرمود و سلام بر تو ای قابض ارواح، زود مرا قبض روح کن و اذیتم

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)( اسماء» جریان وفات زهرا(ع) را چنین تعریف می کند:) *

3318
1

متن روضه حضرت زهرا(س)( اسماء» جریان وفات زهرا(ع) را چنین تعریف می کند:) «اسماء» جریان وفات زهرا(ع) را چنین تعریف می کند: هنگامی که وفات فاطمه نزدیک شد به من فرمود: جبرئیل در وقت وفات پدرم قدری کافور برایش آورد. آنها را سه قسمت نمود، یک قسمت را برای خودش برداشت، یک قسمت را برای علی(ع) گذاشت و یک قسمت را به من داد، و در فلان جا گذاردم، اکنون بدان احتیاج دارم، آن را حاضر کن، اسماءکافور را حاضر کرد، آن گاه فاطمه(ع) خودش را شستشو داد، وضو گرفت و به او فرمود لباس های جدیدم را حاضر کن، و بوی خوش برایم بیاور.
اسما لباس ها را حاضر نمود پس آن ها را پوشید و بوی خوش استعمال کرد و رو به قبله در بستری خوابید و به اسماء فرمود: من استراحت می کنم، ساعتی صبر کن. سپس مرا صدا بزن اگر

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(آه! علی(ع) روی به سوی دیگر می گرداند تا فاطمه قطرات اشک چشمش را نبیند.) *

2535

متن روضه حضرت زهرا(س)(آه! علی(ع) روی به سوی دیگر می گرداند تا فاطمه قطرات اشک چشمش را نبیند.) روزی زهرا(ع) فرا رسیدن مرگ خود را به علی(ع) اعلام کرد و در این بین سخنانی از روی صدافت با یکدیگر گفتند، و مهرو علاقه بی پایان خویش را نسبت به هم ابراز داشتند. در این جا بود که احساسات و عواطف آن دو یار مهربان و دو همسر نمونة اسلام چنان تحریک شد که نتوانستند از گریه خودداری کنند. ساعتی را با هم گریستند و به یاد دوران کوتاه زندگی زناشویی که جهانی از صفا و مهر و علاقه و صداقت و درستی و پاکدامنی و فداکاری بود اشک ریختند و به یاد زحمات طاقت فرسا و فداکاری ها و گرفتاری های همدیگر ناله کردند، تا شاید به وسیله اشک های چشم، آتش درونی خود را که نزدیم بود کالبدشان را محترق سازد خاموش کنند.
بعد از ان که گ

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(حضرت صدیقه طاهره(ع) در روزآخر از حیاتش بر بستر ساده خود افتاده) *

2377
2

متن روضه حضرت زهرا(س)(حضرت صدیقه طاهره(ع) در روزآخر از حیاتش بر بستر ساده خود افتاده) حضرت صدیقه طاهره(ع) در روزآخر از حیاتش بر بستر ساده خود افتاده، و لاغری و ضعف فوق العاده ای او را از هر سو احاطه کرده و از آن بزرگوار جز اسکلتی و پوست و استخوانی باقی نمانده بود.
ساعتی از ساعات آن روز را خوابید و ظاهراً در آن لحظات پدر خویش را به خواب دید و شاید که آن بار اولین و آخرین باری بود که حضرت صدیقه طاهره(ع) پدر بزرگوار خویش را در خواب دید؛ آری ایشان پدر خویش را در قصری از در سفید دید و وقتی پیامبر(ص) چشمش به حضرت فاطمه(ع) افتاد، فرمود: دختر عزیزم! به سوی من بیا، من مشتاق دیدن تو هستم. حضرت فاطمه(ع) عرض کرد: به خدا سوگند که من به دیدار شما مشتاقتر و آرزومندترم. رسول اکرم(ص) به وی فرمو

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(مانی که فاطمه(ع) در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را می گذراند) *

9043
4

متن روضه حضرت زهرا(س)(مانی که فاطمه(ع) در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را می گذراند) زمانی که فاطمه(ع) در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را می گذراند به اسماء گفت «ای اسما همانا من دوست ندارم که پس از مرگم چنان کنند که با زنان انجام می هند، یعنی پارچه ای بر روی بدن زن می اندازند، ولی حجم بدن او پیدا می باشد.»
اسما گفت: ای دختر رسول خدا! در سرزمین حبشه چیزی برای میت درست می کنند، آیا می توانم آن را به شما نشان دهم؟ سپس مقداری برگ مرطوب خرما را به یکدیگر پیچید و پارچه ای بر روی آن ها انداخت.
فاطمه(ع) فرمود: «این تابوت چه زیبا و نیکو است؛ زیرا میت در آن مشخص نیست که زن است یا مرد. زمانی که من از دنیا رفتم تو و علی(ع) مرا غسل دهید و اجازه ورود به هیچ کس ندهید.»[1]
محدث قمی چنی

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:04
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)( ا مام صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا(ع) وارد ساخت سقط جنین کرد *

2618

متن روضه حضرت زهرا(س)(  ا مام صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا(ع) وارد ساخت سقط جنین کرد اما صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ بر پیکر نازنین زهرا(ع) وارد ساخت سقط جنین کرد و بدان علت پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا این که رسماً بستری شد و در خانه خوابید، و امیرالمومنین و اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می نمودند.»[1]
آری، مدتی از مصیبت پیامبراکرم (ص) نگذشته بود که مصیبت دردناکی به علی رو آورد. اکنون کنار بستر همسر رنجور و آزرده اش به سر می برد و می نگرد که پیشگویی رسول خدا(ص) نزدیک است واقع شود، و فاطمه به همین زودی در سرای دیگر به ملاقات پدر عزیز می رسد؛ دیگر روزگار علی تاریک بود و تاریکی مصائب یکی پس از دیگری به او روی می آورد. این فاطمة رنجور است که نمی تواند پهلوی خود را

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(شافعی و ابن ابی الحدید می گویند) *

2620

متن روضه حضرت زهرا(س)(شافعی و ابن ابی الحدید می گویند) شافعی و ابن ابی الحدید می گویند: ابوبکر (بعد از سخنان فاطمه(ع) دربارة فدک متاثر شد گریه کرد، و نوشت: «من فدک را به فاطمه رد نمودم» و اما عمر نامه را گرفت و پاره کرد.[1]
شیخ مفید در یک حدیث بلند، ماجرای کوچه را چنین نقل می کند: «ابوبکر، کاغذی طلبید و رد فدک را در آن نوشت و به فاطمه(ع) داد. حضرت فاطمه(ع) با گرفتن سند از نزد ابوبکر بیرون آمد؛ ولی در راه عمر با او ملاقات کرد و از جریان نامه پرسید فاطمه(ع) فرمود: این نامه سند رد فدک است که ابوبکر برایم نوشته است.
عمر گفت: آن را به من بده فاطمه(ع) امتناع ورزید. عمر با لگد به سینه و پهلوی فاطمه زد! به طوری که فرزندش محسن سقط شد! و چنان سیلی به صورت آ

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه حضرت زهرا(س)(هنگامی که حضرت فاطمه (ع) به خود آمد) *

2788
3

متن روضه حضرت زهرا(س)(هنگامی که حضرت فاطمه (ع) به خود آمد) هنگامی که حضرت فاطمه (ع) به خود آمد، دید علی(ع) را به جانب مسجد برده اند وجای درنگ نیست. جان علی در معرض خطر واقع شده و باید از او دفاع کرد لذا با تن خسته و پهلوی شکسته از خانه بیرون آمد و به اتفاق گروهی از زنان بنی هاشم روانه مسجد شد. دید علی(ع) را بازداشت نموده اند. رو به مردم کرد و فرمود: دست از پسر عمویم بردارید و گرنه به درگاه خدا ناله می کنم و بر شما نفرین می نمایم.
سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: تصمیم داری همسرم را به قتل برسانی و کودکانم را یتیم نمایی؟ اگر او را رها نسازی موهایم را پریشان می کنم و بر سر قبر پدرم نزد پدرم استغاثه می نمایم.
سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: تصمیم داری همسرم ر

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س)( عباس از امیرمومنان علی(ع) پرسید:) *

3502
3

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س)(    عباس از امیرمومنان علی(ع) پرسید:) عباس از امیرمومنان علی(ع) پرسید:
چرا عمر از قنفذ، مالیات نگرفت، همان گونه که از دیگران می گرفت؟
حضرت علی(ع) به اطراف خود نگاه کرد، وقطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود:
«برای این که از ضربتی که قنفذ با تازیانه به فاطمه(ع) زده بود تشکر نماید! فاطمه(ع) وقتی که از دنیا رفت اثر آن تازیانه، مثل بازوبند در بازویش مانده بود.»[1]
دست من بوسید پیغمبر که این دست خداست
قنفذ از آن بست بازوبند بر بازوی من!
(روح ما بین دو پهلو) چون مرا فرموده بود
خصم دین بشکست از ضرب لگد، پهلوی من!
گریزی به کربلا
عمر به خاطر این ضربه، قنفذ را مورد تفقد قرار داد، من نمی دانم چگونه توانستند از شمر بن ذی الجوشن تشکر کنند، آن

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س)( هنگامی که علی(ع) را دست و گردن بسته به سوی مسجد برای اخذ بیعت می بردند،) *

4489
1

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س)(    هنگامی که علی(ع) را دست و گردن بسته به سوی مسجد برای اخذ بیعت می بردند،) هنگامی که علی(ع) را دست و گردن بسته به سوی مسجد برای اخذ بیعت می بردند، حضرت زهرا(ع) جلو در خانه بین مردم و امیرالمومنین مانع شد. قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، به طوری که وقتی از دنیا می رفت، بر دو بازویش از زدن تازیانه اثری مثل دستبند بر جای مانده بود، سپس علی(ع) را بردند و به شدت او را می کشیدند.[1]
سلمان گوید: قنفذ- که خدا او را لعنت کند- فاطمه(ع) را با تازیانه زد آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد، و عمر پیغام فرستاد که اگر فاطمه بین تو و او مانع شد او را بزن!! قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد، به طوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنین سقط کرد، و

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(عمر بن خطاب، نامه ای به معاویه نوشت و گفت:) *

4574
1

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(عمر بن خطاب، نامه ای به معاویه نوشت و گفت:) عمر بن خطاب، نامه ای به معاویه نوشت و گفت:
«... به فاطمه گفتم: اگر علی از خانه بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا بیاورم، و آتش برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این که علی را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم! آن گاه تازیانة ققنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می کشم!»
گفت: ای دشمن خدا! و ای دشمن رسول خدا و ای دشمن امیر مومنان! و همان لحظه دو دستش را از در بیرون آورد که مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم، و با تازیانه ام بر دست های او زدم، تا در را رها کند؛ از شدت

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س )( زم بسیاری به در خانة ما آوردند) *

2363

متن روضه خوانی شهادت حضرت زهرا(س )(   زم بسیاری به در خانة ما آوردند) «هیزم بسیاری به در خانة ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزاند، من در پشت در ایستاده بودم، و ان قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند. عمر، تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شدة ابوبکر گرفت، و با آن بر بازویم زد و اثر آن همچون رگه های بازوبند دربازویم باقی ماند، آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد، در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالی که فرزند در رحم داشتم؛ آتش زبانه می کشید و صورتم را می سوزانید او با دستش مرا می زد، گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت، محسنم بی گناه، سقط و کشته شد»![1]
[1] - ترجمه ی بیت الاحزان، ص 150.

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد