شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس
 رسول میثمی

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( شب ازنیمه گذشت وبیقرارم ) * رسول میثمی

2918
1

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( شب ازنیمه گذشت وبیقرارم  ) شب ازنیمه گذشت وبیقرارم
زداغ یاس یاسین سوگوارم
از آنروزی که ماه من سفر کرد
به درد وغصه یارب همجوارم
شدم خانه بدوش بار دردی
که برده سوز آن صبر وقرارم
شده خورشید تاریک مدینه
چراغ روشن شبهای تارم
همان شب هستیم رادادم از دست
همان شب دفن شد دار و ندارم
نه تنها بر مزارش زائرم من
که چون شمعم ولی پروانه وارم
اگر پرسند حال من بگویید
به پاسخ شرح درد بی شمارم
کدامین غصه را افشا نمایم ؟
کدامین ناله را ازدل بر آرم ؟
نفس نه ،جان به سینه حبس گشته
برای پر زدن. . . بالی ندارم
حریم حرمت طاها شکستند
به کوچه پیش چشم اشکبارم
دو دستم بسته بود ودیدم آنجا
میان شعله ها باغ و بهارم
ازین پس برمزار بی نشانش
چنان ابری سرش

  • یکشنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر شهادت حضرتزهرا(س) -( رفتی، ببین به غصه وغم مبتلا شدم ) * مهدی عظیمی

2547
2

شعر شهادت حضرتزهرا(س) -( رفتی، ببین به غصه وغم مبتلا شدم ) رفتی، ببین به غصه وغم مبتلا شدم
بایاد سیلی و رخ نیلی چه ها شدم
بعد از نبی دلم به حضور تو گرم بود
بعد از تو دلشکسته صد ماجرا شدم

شاعر : مهدی عظیمی

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بی مزاری و ولی این همه زائر داری ) * مجید قاسمی

3803
9

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بی مزاری و ولی این همه زائر داری ) بی مزاری و ولی این همه زائر داری
این همه نوکر درباری و شاعر داری
خاک نعلین تو بنشسته به آئینه ما
چه ضریحی توبناکرده ای درسینه ما
نورخورشیدتویی روشنی ماه تویی
به خدا ذکر «توکلت وعلی الله»تویی
درنجابت مثل و شهره ی دریا هستی
برعلی و پدرت ام ابیها هستی
نوری و نور خدا در بدن هستی زهرا
درحقیقت تو خود پنج تن هستی زهرا
آمدم تا که کمی جرعه ی آهم بدهی
آمدم باز در این خانه پناهم بدهی
آمدم مست شوم با نفس مادریت
نوکر حلقه به گوش پسر آخریت
گوهر ناب رسد فاطمه ازهرسخنت
جیره خور کرده مرا سفره ی خان حسنت
گل فقط از قِبَل باغ تو دیدن دارد
مدح زهرا و علی ، به ، چه شنیدن دارد
دل مسیحا شده به آن نفس حیدریت
مرده احیا

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( این همه پشت در و مادر ما ، شوخی نیست ) * مجید قاسمی

3213
2

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( این همه پشت در و مادر ما ، شوخی نیست ) این همه پشت در و مادر ما ، شوخی نیست
کوچه و هلهله و اهل کسا ، شوخی نیست
زخم مسمار در و یک زن هجده ساله
سیلی و سقط جنین ، قامت تا شوخی نیست
خانه ای را که نگهبان درش جبریل است
آتش افروختن و ضربه پا شوخی نیست
کوچه ای را که گذرگاه ملائک بوده
هیزم و شعله ی آتش به خدا شوخی نیست
آنکه تورات مسلمان شده ی چادر اوست
وسط کوچه شود رنگ حنا ، شوخی نیست
***
چهل نفر پشت در و آن همه در کرب وبلا
خنجر کهنه و آن هم ز قفا شوخی نیست

شاعر : مجید قاسمی

  • چهارشنبه
  • 27
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( یا دلیل المتحیرین فی الجنه ) * جعفر ابوالفتحی

2798
2

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( یا دلیل المتحیرین فی الجنه ) یا دلیل المتحیرین فی الجنه....
یا حسین ....
بالاتر از سیاهی ، خال رخ حسین است
این نور شمس تابان ، مال رخ حسین است
گودی چشم مولا، دل می برد ز جبریل
این یک نمونه از جنجال رخ حسین است
می خندد او به دنیا ، مثل علی و زهرا
حال رخ گداها ، حال رخ حسین است
دیدی به اشک زهرا سالت شروع شد ای دوست
این روزی خوش امسال رخ حسین است
از کودکی چه دیده ، این دختر حمیده
زینب چرا فقط دنبال رخ حسین است
مویش الف وضویش شد واو و ضادِ رویش
ابروی مشکی ای جان ، دال رخ حسین است
مستی اگر از این شعر ، نعره بزن بگو باز :
بالاتر از سیاهی ، خال رخ حسین است

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • شنبه
  • 30
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 08:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س)-سفره‌ای پهن شد کنار خدا *

3189
1

شعر شهادت حضرت زهرا(س)-سفره‌ای پهن شد کنار خدا سفره ای پهن شد کنار خدا
سفره ای با عنایت زهرا
و در آن جای شمع شعله ی در
می رود سمت خانه ی مولا
جای سنبل رسیده یاس کبود
چه غریب و چه بی کس و تنها
سیب را خورده اند آدمها
و اناری رسیده از بالا
سمنوهای نذری امسال
می دهد بوی دست زهرا را
سین امسالمان سقیفه شده
جاهلی پست می دهد فتوا
جای سیلی که روی سفره نبود
گریه ی سین ها و واویلا
آینه پشت در شکسته شد و
خون پهلو ز چادرش پیدا
تنگ ماهی شکسته با یاد
سقط یک ماهی از دل دریا
سبزه ها را کنار بگذارید
که سیاه است روزگار شما

  • شنبه
  • 30
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 08:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با سبک از حاج مهدی سلحشور -( آرزومه ای خدا،پرواز از این خونه كنم ) * محمد امین سبکبار

6499
9

اشعار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با سبک از حاج مهدی سلحشور -( آرزومه ای خدا،پرواز از این خونه كنم ) آرزومه ای خدا،پرواز از این خونه كنم
قبل رفتن گیسوی،زینبم و شونه كنم
می روم از این دنیا
می شود علی تنها
من میگم رفتنیم،زینب میگه بازم بمون
ای پرستو بمون و ،بازم برای من بخون
می روم از این دنیا
می شود علی تنها
تا پای جون دادنم،من واسه جونت سپرم
تار مویی نشه كم،از سر تو تاج سرم
بشكند اگر دستم
یاور علی هستم
بین زهرا و علی،آتش در فاصله شد
محسنم اصغر شد و ،دومی هم حرمله شد
می كشه منو آخر
داغ غربت حیدر
دشمن هیزم آورده
فاطمه مگه مُرده

شاعر : محمد امین سبکبار

دانلود سبک

  • دوشنبه
  • 30
  • تیر
  • 1393
  • ساعت
  • 06:38
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب

وقتی که در شکست * محمد رضا فروغی

5978

وقتی که در شکست وقتی که در شکست شمس و قمر شکست
دندان احمد(ص) از اُحد از کفر و شر شکست
-
وقتی که در شکست کوه از کمر شکست
سقف و ستون هر بشر از بوالبشر شکست
-
وقتی که در شکست زهرا(س) و زر شکست
سمع و سماء و سینه، سکوت پسر شکست
-
وقتی که در شکست قدر گهر شکست
در کوچه مجتبی(ع) که نبوده سپر شکست
-
وقتی که در شکست از پشت سر شکست
پیمانه دم آندم از آن خیره سر شکست
-
وقتی که در شکست نور بصر شکست
جاری شد اشک مَشک و دلم بیشتر شکست
-
وقتی که در شکست قلب پدر شکست
بغض گلوی اصغر(ع) بی بال و پر شکست
-
وقتی که در شکست امّ قمر شکست
مدّاحه علی(ع) شدو خواند آنقدَر شکست
-
وقتی که در شکست پروانه پر شکست
سجاده شد صبوری سجاد(ع) اگر شکس

  • شنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 01:22
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا فروغی
ادامه مطلب

شعر فاطمیه -( تو حجاز یه دشت سبزه که میگن فدک به اونجا ) * محمد رضا فروغی

4212
1

شعر فاطمیه -( تو حجاز یه دشت سبزه    که میگن فدک به اونجا ) تو حجاز یه دشت سبزه که میگن فدک به اونجا
ثمر عزم نبیّه(ص) متعلقه به زهرا(س)
-
خلَف بنی امیه(ل) نمک نبیّو(ص) خورده
زده زیر هر چی حقه سند فدک رو برده
-
این همه ولوله این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه از غم فاطمه(س)
-
درِ خونه های چوبی به چی بنده میخ و لولا
بخدا طاقت نداره پهلوی ضعیف زهرا(س)
-
غم و درد فاطمیه(س) غم میخ و سقط و سیلی
غم رخساره نیلی به دلیل بی دلیلی
-
غم پهلوی شکسته غم گوش و گوشواره
غم محسن علیّ(ع) و یه بغل پر از ستاره
-
حسن(ع) و حسین(ع) و زینب(س) همشون سرا رو زانو
علی(ع) و یه کوه غصه شب احترام بانو
-
این همه ولوله این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه از غم فاطمه(س)
-
فدک این چه سرنوشته به سر

  • شنبه
  • 4
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 01:27
  • نوشته شده توسط
  • محمدرضا فروغی
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

شب آخر -(امشب شب آخر است حیدر ) * اسماعیل تقوایی

1646
3

شب آخر -(امشب شب آخر است حیدر ) امشب شب آخر است حیدر
مرگ آمده بر در است حیدر

بنشین به کنار بستر من
این وصیت آخر است حیدر

گرییدن تو به حال زهرا
بر قلب چو آذر است حیدر

تدفین شبانه از تو خواهم
اینگونه مقدر است حیدر

جان تو وجان چار طفلم
این خواهش مادر است حیدر

ازخلق نهان نما مزارم
این قوم ستمگر است حیدر

تنهایی تو علی برایم
برسینه چو خنجر است حیدر

زخمی که به پهلویم نهادند
غرقابه ی خون، تر است حیدر

امشب به بهشت مانده بر راه
چشمان پیمبر است، حیدر

آماده زبهر سوگواریست
غمگین ومکدر است حیدر

این چادر من به زینبم ده
کو بهر تو زیور است حیدر

زهرای خودت حلال بنما
این لحظه ی آخراست حیدر

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1396
  • ساعت
  • 11:47
  • نوشته شده توسط
  • اسماعیل تقوائی
ادامه مطلب

اشعار سینه زنی زمینه برای شهادت حضرت فاطمه(س) با سبک حاج محمود کریمی -( پرم شكسته مثه كبوتر ) *

5359
3

اشعار سینه زنی زمینه برای شهادت حضرت فاطمه(س) با سبک حاج محمود کریمی -( پرم شكسته مثه كبوتر ) پرم شكسته مثه كبوتر
دلم گرفته كجایی مادر
زنده ام به بوی چادر نمازت
زنده ام به یاد راز و نیازت
كشتی من و با قد خمیده
روی كبود و رنگ پریده
شب ها بدون تو چه سرده
قلبم پر از عزا و درده
مادر دلم هواتو كرده
پرم شكسته مثه كبوتر
دلم گرفته كجایی مادر
تموم این درد با من میمونه
غمت من و كشت تو راه خونه
این زخم كهنه درمون نمیشه
رازی كه دارم پنهون نمیشه
افتادی رو خاك مثل قباله
دیوار كوچه شد باغ لاله
غربت از آسمون می بارید
اَبرا با چشمامون می بارید
دیوار برا تو خون می بارید
مادر دلم هواتو كرده
پرم شكسته مثه كبوتر
دلم گرفته كجایی مادر
مادر دلم هواتو كرده
حسن غریب كریم دنیاست
حسن تمام وجود زهراست
میراث زهراست

  • چهارشنبه
  • 8
  • مرداد
  • 1393
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار فاطمیه-واحد 2 -( بارون چشام بی امونه ) * رضا باقریان

28

اشعار فاطمیه-واحد 2 -( بارون چشام بی امونه ) بارون چشام بی امونه
چشمام و ببین غرق خونه
دستام و ببین ناتونه
بابا ، دست و پاهام و که بستند
بابا ، دلم و خیلی شکستند
بابا ، به نظارمون نشستند
دیگه بریدم سینم کبابه
تو روی نیزه من در خرابه
واویلا ، امون از دل زارم3
رنگ صورتم گرچه کبود
هیچ کسی نگفت چرمم چی بوده
بابا به خدا کار یهود
بابا ، قد و قامتم خمیده
بابا ، رنگ صورتم پریده
بابا ، جون من به لب رسیده
بیا کنارم چشمام پرآبه
تو روی نیزه من در خرابه
واویلا ، امون از دل زارم3
دیگه به چشام سویی نمونده
پهلو و سر و رویی نمونده
زیر معجرم مویی نمونده
بابا ، دخترت شد زار و خسته
بابا ، سنجاق سرم شکسته
درد دلام از بزم شرابه
تو روی نیزه من در خرابه

شاعر :

  • یکشنبه
  • 13
  • مهر
  • 1393
  • ساعت
  • 15:35
  • نوشته شده توسط
  • علی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

اشعار فاطمیه واحد3 -( باد خزان زد شعله بر دلم ) * رضا باقریان

19

اشعار فاطمیه واحد3  -( باد خزان زد شعله بر دلم ) باد خزان زد شعله به دلم
ناله ی طفلان گشته قاتلم
کاش آتش نزنی بر دل من
مشو پرپر همه ی حاصل من
گر بمانی مرا تو آب کنی
گر زنی پر بشوی قاتل من
امان از دل زینب امان
پیش دو چشمم بال و پر زدی
ناله ز پهلو پشت در زدی
کاش در با تو چنین تا نکند
غصه را بر دل من جا نکند
آتش افروزی این نامردان
پیش طفلان تو غوغا نکند
امان از دل زینب امان
ابکی علیک یا بنت نبی
وفقک الله فی صبر جلی
انت مشکورة غمی زهرا
انت صبارة همی زهرا
ای پرستوی سفید حیدر
به ابی و انت و امی زهرا
امان از دل زینب امان

شاعر : رضا باقریان

دانلود سبک

  • پنج شنبه
  • 7
  • اسفند
  • 1393
  • ساعت
  • 18:56
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

حضرت محسن بن فاطمه -( تنها سه روز از سفر مصطفی ، گذشت ) * یاسر حوتی

4540
6

حضرت محسن بن فاطمه -( تنها سه روز از سفر مصطفی ، گذشت ) برخاست دود و آتش کینه شدید شد
یک روزه شهر ، آنچه که بر خود ندید ، شد
تنها سه روز از سفر مصطفی ، گذشت . .
. . یک سوم از قبیله زهرا شهید شد
یک لشکر از میانه در تا که رد شدند
ساقه شکست و . . غنچه گل ناپدید شد
در سوخت و ... فاطمه مجروح و ... طفل مُرد...
. . . هر نقشه ای که در سر نحسش کشید ، شد
حیدر که جای خود ، ولی از بعد کوچه ها
گفتند ، گیسوان حسن هم سفید شد
جا دارد اینکه شیعه بسوزد الی ابد
ناموسمان کبود ، به دستی پلید شد...
* * *
مأمور صبر بود . . . به این فکر می کند ..
آن را که از زبـان پیمبــر شنیــد ، شـد...

شاعر : یاسر حوتی

  • سه شنبه
  • 9
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 10:56
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -( کابوس یک رویا، در سرخی گرداب این شب ها ) *

3452
3

اشعار فاطمیه -( کابوس یک رویا، در سرخی گرداب این شب ها ) کابوس یک رویا، در سرخی گرداب این شب ها
تصویر یک کوچه
تا انتهای غربت دنیا
در امتداد تنگِ آن کوچه
تصویر دست کودکی در دست مادر بود
تنها تر از تنها
وقتی هوا تاریک و روشن بود
چشمان کودک سایه ای را دید
در سینه قلب کوچکش لرزید
وقتی که آن سایه
با چشمهایی بی حیا، نزدیک مادر شد
از آسمان چیزی شبیه یاس می بارید
ناگاه از اعماق دوزخ صیحه ای آمد
دستی شبیه داس بالا رفت
از رعد و برق بی نهیبی
تار می شد تار می شد، چشمان اشک آلود مادر
تنهای تنها
وقتی که آن کودک
با مادرش روی زمین افتاد
از لا به لای درزهای سنگی دیوار
اشکی به رنگ لاله می بارید
رویای خاک آلوده ی خو را
با آسمانی درد تا خانه
در سینه نهان می کرد
تنهای ت

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 07:53
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -( خون است بهر سرخی رنگ پریده ام ) *

3172

اشعار فاطمیه -( خون است بهر سرخی رنگ پریده ام ) خون است بهر سرخی رنگ پریده ام
ماهم ولی چو صحنه شب گشته نیلگون
سروم ولی به سان نهالی خمیده ام
سنگینی اش بهم شکند چرخ پیر را
بار غمی که من به جوانی کشیده ام
حتی اجل نکرد عیادت ز حال من
با آنکه دل ز عمر ، ز دنیا بریده ام
از دود و آه من شده گردون سیه ولی
با اشک خود ستاره به کهسار چیده ام
تشییع من دی شب و قبرم نهان ز خلق
از این طریق پردهدشمن دریده ام
نشنیده ماند ناله و فریاد و شکوه ام
من کز رسول ام ابیها شنیده ام
رنجی که از تحمل آن عاجز است کوه
بر جان و تن به حفظ امامم خریده ام
شش ماه ام شهید شدو پهلویم شکست
ز آن صدمه ای که از در و دیوار دیده ام
تاریخ شاهد است که من در ره علی
اول شهید داده و اول شه

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 07:55
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار فاطمیه -( مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود ) *

3935

اشعار فاطمیه -( مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود ) مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود
مدینه زخمی یک داغ درد پرور بود
مدینه بر سر هر بام، گرد غربت داشت
مدینه اشگ فشان در غم پیمبر بود
مدینه حادثه ی دور جاهلیت داشت
مدینه مرکز یک جنگ نابرابر بود
الا که حمله به بیداد خصم شوم برید
به کافران مسلمان نما هجوم برید
به گلبن نبوی زاغ ها هزار شدند
زپرده، توطئه ها باز آشکار شدند
منادیان الهی به خانه بنشستند
حرامیان قدیمی زمامدار شدند
غدیریان مدینه سقیفه ای گشتند
مجاهدین بهشتی اسیر نار شدند
تمام شهر به یک خانه حمله ور گشتند
دو روزه از ره عمر رفته برگشتند
چه سخت حقّ علی برده، راحت آسودند
تو گویی آنکه ز آغاز در کمین بودند
دری که ختم رسل بود زائرش بستند
رهی که بود

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:17
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( فغان کرد آسیای دستی او ) *

3991
0

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( فغان کرد آسیای دستی او  ) فغان کرد آسیای دستی او
که: دشمن زد شرر بر هستی او!
دل ستان می‏نالید چون رود
که دست او همیشه بر سرم بود!
به مژگاه، فضّه‏اش یاقوت می‏سفت
به دل آهسته می‏نالید و می‏گفت:
چسان در بر رخ دشمن توان بست؟
که در بر سینه‏ی او میخکوب ست!
چه کرد ای اهل دل! مسمار با او؟!
فشار آن در و دیوار با او؟!
که: روزش رنگ شام تار بگرفت
کمک در رفتن از دیوار بگرفت!
ز رفتن بسکه حالش زار می‏شد
عصای دست او، دیوار می‏شد!
چو زهرا دست بر دیوار می‏برد
قرار از حیدر کرار می‏برد!
دل دختر چو مادر بس غمین بود
زبان حال زینب این چنین بود
***
که: مادر! چشم از مسمار بردار!
خدا را دست از دیوار بردار!
به اشک از محسن خود یاد می‏کرد
به جان م

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:19
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( رفت پیغمبر ولی زهرای خود را جا گذاشت ) *

3237

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( رفت پیغمبر ولی زهرای خود را جا گذاشت ) رفت پیغمبر ولی زهرای خود را جا گذاشت
جان به روی آیه نص ذوی القربی گذشت
آتشی افروخت دشمن کز شرارش داغ گل
در دل شوریده حال بلبل شیدا گذاشت
شاخه را بشکست و گل را با لگد از شاخه چید
داغ خون با میخ در بر سینه زهرا گذاشت
محسن شش ماهه را کشت و کتاب عشق را
از برای اصغر شش ماهه بی امضا گذاشت
تازیانه خورد زهرا و ز خود این ارث را
یادگاری از برای زینب کبری گذاشت
در میان کوچه سیلی خورد و از خود این نشان
از برای آن سه ساله بعد عاشورا گذاشت
بار غم برداشت مرگ از دوش زهرا در عوض
چوبه تابوت او بر شانه مولا گذاشت
آنقدر گویم من ژولیده داغ فاطمه
آتشی از خود به جا در خانه دلها گذاشت

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( ای مه تابان من رفتی زغم خون شد دلم ) *مرحوم حاج علی اکبر نسیری (نصیری)

3416
0

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( ای مه تابان من رفتی زغم خون شد دلم ) ای مه تابان من رفتی زغم خون شد دلم داغ هجران تو یا زهرا زدآتش بر دلم
رفتی و کردی خزان از غم گلستان مرا بی گل روی تو کی رونق بگیرد منزلم
پیش چشمم روزروشن گشت چون شام سیاه رفتی و خاموش بنمودی چراغ محفلم
بی ای آرام جان در خواب کی چشمم رود سر برآر از خاک وبین حال مرا ای نوگلم
کی گمان می کردم اندر این جهان پرزغم این غم جان سوز گردد درزمانه حاصلم
داغ هجران تو یا زهرا دلم پرخون نمود از مصیبت تو باشد زندگانی مشکلم
کی فراموشم شوداین غم که ازظلم خسان پهلوی بشکسته رفتی زاین جهان ازسا حلم
گشته طفلان عزیزت از فراغ روی تو روز و شب اندر عزایت همچو مرغ بسلم
یا شفیع المذنبین ای در تاج احمدی
از “نصیری”کن قبول ا

  • سه شنبه
  • 16
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:20
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت زهرا(س) -( اینها به دل زخمی ما میخندند ) *

3354
2

اشعار شهادت حضرت زهرا(س) -( اینها به دل زخمی ما میخندند ) اینها به دل زخمی ما میخندند
برپیکر سرزتن جدا میخندند
بنگرکه زبعد رفتنت کوفی ها
دارند به آل مصطفی میخندند
این سمت تمام اهل خیمه گریان
آن سمت به حال دل ما میخندند
چشم واکن و این معرکه را بنگرکه
دارند به ناموس خدا می خندند
تو کشته شدی و ما عزادار توایم
اینها به دل زخمی ما میخندند
ای یوسف فاطمه بلند شو از جات
ای کشته علقمه بلند شو از جات
وای از لحظات مضطرت در گودال
بشکسته برادرم پرت در گودال
بر سینه ات ای عزیز زهرا این کیست
بنشسته کنار مادرت در گودال
جسمت ز چه رو به پشت سر افتاده
کی میبرد از قفا سرت در گودال
وای از سم اسب و استخوان سینه
بشکسته تمام پیکرت در گودال
هر کس که رسید یکی دوتایی میزد
جمع

  • سه شنبه
  • 16
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:22
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت فاطمه(س) -( فاطمه جلوه ای از آیت عرفان علی ) *

3562

اشعار شهادت حضرت فاطمه(س) -( فاطمه جلوه ای از آیت عرفان علی ) به رسم عشق غزل در رسای فاطمه است
غزل که هیچ دو عالم فدای فاطمه است
به مدحش از دل و جان هم که مایه بگزارم
نهایت سخنم ابتدای فاطمه است
تمام زندگی اش جلوه ای خدای نماست
کمال مدح خدا در ثنای فاطمه است
هزار حاتم تایی طلوع یک جلوه
ز بخشش و کرم دستهای فاطمه است
کسی اگر که دلش تنگ شد برای بهشت
نشانی اش درِ عصمت سرای فاطمه است
به وقت رزم اگر ذولفقار افاقه نکرد
سلاح اخر حیدر دعای فاطمه است
ز بعدِ جنگ و جرات ، قوم میدانند
دوای درد محمد صدای فاطمه است
به لحن یا ابتایش دل از نبی میبرد
نیاز کل مریضان شفای فاطمه است
اگر که یک نظر از روی مرحمت خواهی
نخست حب ولایت بهای فاطمه است
کبوتر دل هرکس که جلد بام علی اس

  • سه شنبه
  • 16
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:25
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( هرگز نمی فهمی غم یار جوان را ) *

3479
3

اشعار شهادت حضرت زهرا (س) -( هرگز نمی فهمی غم یار جوان را ) هرگز نمی فهمی غم یار جوان را
فصل بهار و سیلی و فصلِ خزان را
هرگز نمی چینی گلی را پیش چشمش
وقتی ببینی گریه های باغبان را
بالا سرت بوده ولی حالا چه سخت است
پشتِ درِ خانه ببینی آسمان را …
خم میشود قدش و این صحنه کمی بعد
خم میکند پشت تمام کودکان را
باید برای رفع دلتنگیِ حیدر
زینب گذارد چادر قامت کمان را …

  • سه شنبه
  • 16
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 08:27
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

فاطمه(س) -( برفت از یاد نامردم سفارشهای پیغمبر ) * اسماعیل تقوایی

3536
2

فاطمه(س) -( برفت از یاد نامردم سفارشهای پیغمبر ) برفت از یاد نامردم سفارشهای پیغمبر
ستمها بعد او کردند بر زهرا(س)وبرحیدر(ع)
سقیفه دور هم گرد آمده حق علی(ع) خوردند
معین شد خلاف گفته طاها کسی دیگر
در بیت علی آتش زدند وبا لگد بر در
بشد زخمی زضربت پهلوی محبوبه داور
میان آن در ودیوار چنان بر فاطمه بگذشت
فدا شد محسنش از ضربه های قنفذ کافر
علی را دست بستند و بسوی مسجدش بردند
همان دستان که روزی کند در از قلعه خیبر
میان کوچه زهرایش زضرب سیلی افتاده
نظر با چشم گریان می کند بر حالت همسر
گذشت این روزها ووعده طاها محقق شد
بیامد زندگی دخترش را لحظه آخر
سفارشهای خود را برعلی بنموده وجان داد
شرر بر قلب فرزندان او زد هجرت مادر
علی غسل وکفن کرده درون قبر بنها

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 11:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

بضعه طاها -( او بضعه طاها بوداو همسر مولا بود ) * اسماعیل تقوایی

3657
2

بضعه طاها -( او بضعه طاها بوداو همسر مولا بود ) او بضعه طاها بود او همسر مولا بود
او بهر پدر مادر او زهره زهرا بود

او عالمه دین بود روشنگر آیین بود
راوی احادیث و بانوی خدابین بود

او سیده وسرور بر جمله زنها بود
از بعد پدر افسوس درمانده وتنها بود

او عامل تنهای اخذ حق حیدر بود
آواره به هر کویی یاریگر همسر بود

دارای سفارشها از جانب طاها بود
لیکن به پس آن در آزرده ز اعدا بود

آن لطمه زن زهرا(س)یک فرد حرامی بود
در پستی وبد خویی یک جانی نامی بود

وقتی به پس آن در یا فضه نوایش بود
فریاد وفغانهایی در عرش خدایش بود

شرمنده ی او مسمار از ضربه به پهلو بود
فریاد پدرجانم آن دم به لب او بود

آنگه که رخ ماهش مضروب زسیلی بود
چشمان علی گریان بهر رخ نیلی

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 11:15
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

فاطمیه -( هربار که فاطمیه می آید ) * اسماعیل تقوایی

4159
1

فاطمیه -( هربار که فاطمیه می آید ) هر بار كه فاطمیه می آید
بر سوگ وعزا طلیعه می آید

برارض وسما ندای یا زهرا
ایام عزای شیعه می آید

بر گوش صدای گریه وناله
از خانه آن شفیعه می آید

بنگر كه علی غریب وبی یاور

تا خاك كند ودیعه می آید

پیوسته سوال ما بود یارب
كی منتقم شهیده می آید

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 11:17
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 اسماعیل تقوایی

فاطمیه -( فاطمیه می کنم یاد مدینه ) * اسماعیل تقوایی

3984
8

فاطمیه -( فاطمیه می کنم یاد مدینه ) فاطمیه می کنم یاد مدینه
یاد آن در ،ضربه ی مسمار وسینه
یاد آتش بر در بیت خدایی
یاد مظلومی بانویی حزینه
یاد آن بی حرمتی های فراوان
بر سفارش کرده ی شاه مدینه
یاد آن فریاد ادرک فضه ای که
آمد از حلقوم یاس بی قرینه
یاد کوچه یاد آن دست حرامی
صورت نیلی شده از روی کینه
یاد مولا حیدر ودستان بسته
یاد اشکش از غم بازو وسینه
یاد زهرا یاد آن غسل شبانه
گریه طفلان با سنی کمینه
فاطمیه اول غمهای زینب
فاطمیه کربلا را شد زمینه

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • سه شنبه
  • 23
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 11:18
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

اشعار حضرت زهرا(س) -( فاطمه جان ِ نبی ِ خـاتم است ) *

3665
6

اشعار حضرت زهرا(س) -( فاطمه جان ِ نبی ِ خـاتم است ) فاطمه جان ِ نبی ِ خـاتم است
فاطمه فخر ِزنانِ عالم است
فاطمه دختِ نبوّت ، مصطفی
همسر ِ شاهِ ولایت ، مرتضی
فاطمه الگوی حُسن و رحمت است
اُسوه ی صبر و وقار و همّت است
فاطمه هرگز تمنّایی نداشت
از علی هرگز تقاضایی نداشت
فاطمه دنباله ی نسل ِ پدر
بحر ِعصمت را چو او نبوَد گهر
فاطمه امّ ِ ابیهای رسول
پاره ی قلب پدر باشد بتول
فاطمه زهرای حیدر بود و بس
فاطمه دخـتِ پیمبـر بود و بس
فاطمه پهلو شکسته، غرقِ خون
وصفِ شأنش از توان ِمن ، فزون
دشمنت زد بر تو سیلی، فاطمه
روی ماهت گشت نیلی ،فاطمه
آسمان نالان ز ِ دردِ فاطمه
کوه حیران، از نبردِ فاطمه
عاقبت ،مرگِ گل ِ یاس ِکبود
شیعه را جز سوگ و جز ماتم نبود
مرتضی بر جس

  • سه شنبه
  • 30
  • دی
  • 1393
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب

اشعار حضرت زهرا(س)-زیارت رسول الله(ص) -( زیارت آمده این بار سروی كه خرامان نیست ) * محمد بیابانی

3324
0

اشعار حضرت زهرا(س)-زیارت رسول الله(ص) -( زیارت آمده این بار سروی كه خرامان نیست ) زیارت آمده این بار سروی كه خرامان نیست
غریبه نیست بابا دخترت زهراست مهمان نیست
گرفته ابر ظلمت روشنای آسمانت را
ببین كه زهرۀ زهرای تو دیگر فروزان نیست
به لطف بچه ها می آیم اینجا ورنه ای بابا
برایم راه رفتن بی عصا سخت است آسان نیست
سلام شوهرم اینجا جواب دیگری دارد
چنان هستند با حیدر كه انگاری مسلمان نیست
«مرا عهدیست با جانان كه تا جان در بدن دارم»
به پای شوهر مظلوم خود باشم، ولی جان نیست
برای آنچه حقّم بود شاهد خواستند از من
بگو بابا مگر كه حرفِ زهرا حرف قرآن نیست؟!
نگاه زخم هایم هر نفس خون اشك می ریزد
در این ایّام تنها این نگاه تار گریان نیست
به یادت هست طفلی داشتم که بود تا تو بودی
به یادت هست

  • چهارشنبه
  • 8
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 06:17
  • نوشته شده توسط
  • محمد
ادامه مطلب
 قاسم صرافان

مرثیه ای از زبان امیر المومنین تقدیم به ساحت مادر هستی -( مائیم، ما، دو آینه‌ی روبروی هم ) * قاسم صرافان

2612
3

مرثیه ای از زبان امیر المومنین تقدیم به ساحت مادر هستی -( مائیم، ما، دو آینه‌ی روبروی هم ) مائیم، ما، دو آینه‌ی روبروی هم
تابانده‌اند صورت ما را به سوی هم
تا خیره می‌شویم به هم با نگاهمان
وا می‌کنیم پنجره‌ها را به روی هم

من مردِ روزِ رزم و تو بانوی اشک شب
نوشیده‌ایم سرّ خدا از سبوی هم

سر خم نمی‌کنیم مگر پیش پای عشق
عالم نمی‌دهیم به یک تار موی هم

قرآن، نزول قدر تو؛ ایمان، قبول من
«یا ایها الذینِ» هم و «امنوا» ی هم

دریا ندیده است، نمی‌فهمد این کویر،
ما غرق می‌شویم چرا در وضوی هم؟

قهر است شهر با من و تو، مثل نی ببین
پیچیده بغض غربتمان در گلوی هم

آنها به فکر هیزم خشکند پشت در
ما خیره در نگاه تر و چاره جوی هم

نه دستِ بسته‌ام و نه بازوی خسته‌ات
طاقت نداشتند بیایند سوی هم

پروانه‌ها

  • پنج شنبه
  • 9
  • بهمن
  • 1393
  • ساعت
  • 03:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد