شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

مرتب سازی براساس

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( مادر اگر چه رفته ولی معجرش که هست ) * حسین ایزدی

2618
3

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -(  مادر اگر چه رفته ولی معجرش که هست ) مادر اگر چه رفته ولی معجرش که هست
پروانه سوخته ولی خاکسترش که هست
اینجا برای گریه بهانه نیاز نیست
این گریه های دم به دم همسرش که هست
گیرم کسی ز سینه و پهلو سخن نگفت
آلاله های سرخ روی بسترش که هست
گرچه نماز های نشسته تمام شد
چادر نماز خاکی روی سرش که هست
فضه سه ماه پخت و پز و کار خانه کرد
خسته شدی شما، بنشین، دخترش که هست
خون باقی است بر در و دیوار و باغچه
کوثر اگر چه رفته ولی ساغرش که هست
زینب به گریه گفت: حسین جان صبور باش
مادر اگر چه رفته ولی دخترش که هست

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت ) * محمد نجاری

2307
1

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت ) ابری گریست بر سر شهر و نماند و رفت
از شعرهای چشم سپیدش نخواند و رفت
هجده بهار آمد و روی دل زمین
یک هاله از حریر بهشتی کشاند و رفت
او حسرتی به وسعت دریای چشم خود
بر چشم های تشنه ی ساحل نشاند و رفت
بالی شکسته داشت... ولی با امید گفت
«عجّل وفات» و بال خودش را تکاند و رفت
او مزه ی غریب غروبی شکسته را
زیر زبان زخم افق ها چشاند و رفت
بعد از وداع آرزویش در دل شبی
پشت سرش زمین و زمان را دواند و رفت
آن شب دلش برای عزیزش گرفته بود
آن شب برای چشم سحر روضه خواند و رفت

شاعر : محمد نجاری

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( هجده بهار بر گل عمرم دمیده است ) * سید محمد حسینی پور

3155
1

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( هجده بهار بر گل عمرم دمیده است ) هجده بهار بر گل عمرم دمیده است
حالا چه زود فصل زمستان رسیده است
قـدّم رشید بود و غم همسرم بلند
از احترام اوست که قدم خمیده است
از طرز راه رفتن خود رنج می کشم
زینب مرا خمیده خمیده ندیده است
در سینه شکسته نفس گیر می کند
این درد استخوان نفسم را بریده است
تنها نه گوشواره ام افتاد روی خاک
آن ضرب دست، پرده گوشم دریده است
شبها زخواب می پرد و گریه می کند
طفلی حسن؛ که رنگ ز رویش پریده است
شاید در آن هیایوی آنروز کوچه ها
او نیز طعم دست عدو را چشیده است
روی من و حسن؛ و غرور علی ... خدا
هر غصه ای که می کشم از آن کشیده است

شاعر : سید محمد حسینی پور

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رحمان نوازنی

شعر مام زمان(عج)-مناجات فاطمیه -( از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار ) * رحمان نوازنی

2669
1

شعر مام زمان(عج)-مناجات فاطمیه -(  از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار ) از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار
امشب دوباره آمده‌ام بر سر قرار
رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم
من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار
من در میان راه زمین خورده‌ام بیا
از بس که بار آمده بر روی دوش، بار
آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌خورم
حتی تو را ندیده‌ام این گوشه و کنار
امشب که گریه‌های تو باران گرفته است
از چشم خشکسال منم قطره‌ای ببار
اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم
ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار
در انتظار آمدنم ایستاده‌ای
شاید به این امید که می آیمت به کار
امشب برای این که بیایی به پیش ما
انگشت روی روضه‌ی دلخواه خود گذار
امشب مرا به خانه‌ی مادر ببر که باز
آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار
ما را

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( قامت اقتدار باید بود ) * حسن لطفی

2725
3

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( قامت اقتدار باید بود ) قامت اقتدار باید بود
شیر، شیر شكار باید بود
پای این ساحل پر از امواج
صخره‌ای استوار باید بود
بر سر سنگریزه پا بگذار
رود نه، آبشار باید بود
پشت بر پشت، تكیه‌گاه هم
دو سر ذوالفقار باید بود
الغرض حرف‌های ما این است:
آه ، زهرا تبار باید بود
مثل خورشید، سیره زهراست
كه ولایتمدار باید بود
جز در این جادّه قدم مگذار
هرچه داری بیار كم مگذار
ای مدینه بیا به سر بزنیم
ناله از آتش جگر بزنیم
پیش پرهای سرخ پروانه
تا دم صبح بال و پر بزنیم
لااقل ما به جای مردم شهر
به عیادت رویم و سر بزنیم
یاد پهلوی مادر گل‌ها
خم شده دست بر كمر بزنیم
نفسش در شماره افتاده
سر به بیمار محتضر بزنیم
روضه‌های نگفته را گوییم
ضجه‌ها را

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر حضرت زهرا(س)-مدح -( سجده های فاطمه شب زنده دارم می كند ) * محمود ژولیده

3467
5

شعر حضرت زهرا(س)-مدح -( سجده های فاطمه شب زنده دارم می كند ) سجده های فاطمه شب زنده دارم می كند
مِهر او زیباتر از فصل بهارم می كند
هرچه دارم از دعای مادرم دارم كه او
با دعایش لطف زهرا را نثارم می كند
من همانم كه نبودم شیئ مذكوری ولی
فیضِ حُبُّ الفاطمه کوثر تبارم می كند
اوست تنها مادری كه در مسیر بندگی
با قیام خویش یار ذوالفقارم می كند
مادرِ طاووسِ جنّت كیست غیر از فاطمه
اوست ، همچون دانه در محشر شكارم می كند
تا قیامت هست كار انبیا تقدیس او
مصطفی فرمود: زهرا با وقارم می كند
خطبۀ مردانه اش درس تولّا می دهد
با حمایت از ولایت حق مدارم می كند
گفت رهبر : احترام مادر ما واجب است
احترام اوست صاحب اقتدارم می كند
رمزِ این سال حماسی هست سال فاطمی
آنكه بر سینه مدال

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( این روزها صحبت شان با نگاه بود ) * حسین ایزدی

3045
1

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( این روزها صحبت شان با نگاه بود ) این روزها صحبت شان با نگاه بود
از بس فضای خانه پر از درد و آه بود
این جا کسی عیادت زهرا نمی رود
تنها کسی که سر زده شب، نور ماه بود
شهر پیمبر است مدینه ولی در آن
یاری اهل بیت پیمبر گناه بود
از سنت رسول به غیر از اذان نماند
شالوده های دین مدینه تباه بود
اصلاً عجیب نیست که هیزم بیاورند
وقتی که قلب مردم یثرب سیاه بود
می گفت با نگاه: بمان فاطمه، نرو...
تنها جواب فاطمه هم یک دو آه بود
از لب جدا نمی شود (عجل وفاتی) اش
در انتظار مانده و چشمش به راه بود

شاعر : حسین ایزدی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی ) * سید محمد جوادی

2599

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -(  ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی ) ای گل ز گلزار رخ تو، اقتباسی
نیلی اگرچه مانده ای اما تو یاسی
از چادر تو می رسد نور عجیبی
وقتی که در محراب غرق التماسی
با این که در کوچه گرفته خصم راهت
باور ندارم که ز دشمن می هراسی
در بستر بی طاقتی، می پیچی از درد
جان می دهی اما به یک مرگ حماسی
لاغر شدی لاغرتر از روز گذشته
یعنی تنت گم می شود در هر لباسی
زخمی من آیا نمی خواهی بخوابی؟
از شب گذشته مادر خورشید، پاسی
آئینه بردار و تماشا کن رخت را
مادر ببین آیا خودت را می شناسی؟

شاعر : سید محمد جوادی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( ای شهر جای زخم کمی التیام باش ) *

3120
1

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( ای شهر جای زخم کمی التیام باش ) ای شهر جای زخم کمی التیام باش
ای روزگار چند صباحی به کام باش
جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش
ای داد بی طهارت نامحترم خموش
پشت در است طاهره با احترام باش
این هیزم از کدام جهنم رسیده است
ای در نسوز جان علی با دوام باش
اینجا "خلیله" در وسط شعله مانده است
یا نار بهر فاطمه "برداً سلام" باش
ای آهنی که کوره ی هیزم چشیده ای
دور از محل بوسه ی خیرالانام باش
سیصد مهاجم آمده ای بی دفاع من
در فکر دفع کردن این ازدحام باش
دیدم که تازیانه به گوش قلاف گفت
حالا پی شکنجه ی روح امام باش

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( اشکم چکید و گوشه ی چشمت مرا گرفت ) * حسن لطفی

2584

شعر بستر شهادت حضرت زهرا(س) -( اشکم چکید و گوشه ی چشمت مرا گرفت ) اشکم چکید و گوشه ی چشمت مرا گرفت
نزدیک صبح بود که یا ربنا گرفت
چیزی نمانده بود که بی آبرو شوم
این بار هم حنای تو پیش خدا گرفت
نور کلام های خودت که به جای خود
باید دهان فضه یتان را طلا گرفت
بیمارم از حرارت تب شعله می کشید
خواندن دعای نور شما را شفا گرفت
از چادرت نخی به منِ بی نوا بده
پیراهن زفافِ تو را که گدا گرفت
یک دست بر قباله و یک بر هوا
ملعون چه بی هوا زد و چه بی هوا گرفت
از گوشواره های تو معلوم می شود
یک ضربه زد ولی سر تو به دو جا گرفت
خنجر شکاف در ، سر یک میخ شعله ور
پهلوت عاقبت به لب چند جا گرفت

شاعر : حسن لطفی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 15:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است ) * غلامرضا حق پرست

2437
14

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است ) غصّه ات ای ملک سوخته پر سنگین است
گریه ام روز و شب و شام و سحر سنگین است
کس ز من بعد تو بر صبر توقع نکند
بشکند چون که کمر ، درد کمر سنگین است
بانویم ، هست یقینم که تو را چشم زدند
وضع و حال تو بگوید که نظر سنگین است
با علی حرف بزن تا که نگویند به هم
با علی مثل همه فاطمه سر سنگین است
رمقی نیست که حرکت بدهی جسمت را
نتوانی بزنی بال که پر سنگین است
تک و تنها وسط راه رهایم نکنی
راهزن پر شده و بار سفر سنگین است
همه با دیدن روی تو چنین می گفتند
دست آنکس که تو را زد چقدر سنگین است

شاعر : غلامرضا حق پرست

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آنکه ناموس علی را زده ، ناموس نداشت ) * محمود ژولیده

3348
2

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( آنکه ناموس علی را زده ، ناموس نداشت ) آنکه ناموس علی را زده ، ناموس نداشت
ذرّه ای از زدن فاطمه افسوس نداشت
یاسِ پژمرده چرا ضربۀ تکراری خورد
در و دیوار مگر ضربۀ معکوس نداشت
می زد و با عَصبیّت به علی می خندید
ناجوانمرد مگر رحم به قاموس نداشت
فضه را خواند در آن معرکۀ سخت که هیچ ...
مادر و خواهر و یک محرم و مأنوس نداشت
غنچۀ لِه شده را گرچه علی خاک کند
از در سوخته خون را چه کسی پاک کند

شاعر : محمود ژولیده

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 ولی الله کلامی زنجانی

رباعی حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم -( در آن كوچه های پر آشوب و تنگ ) * ولی الله کلامی زنجانی

3661
3

رباعی حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم -( در آن كوچه های پر آشوب و تنگ ) در آن كوچه های پر آشوب و تنگ
به آیینه ی معرفت خورد سنگ
دو صورت ز یك ضربه آسیب دید
یكی شد كبود آن یكی سرخ رنگ

شاعر : کلامی زنجانی

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید محمد میرهاشمی

شعر حضرت زهرا(س)-مناجات -( توحید من به جلوه ی قرآنی ات سلام ) * سید محمد میرهاشمی

3020
1

شعر حضرت زهرا(س)-مناجات -( توحید من به جلوه ی قرآنی ات سلام ) توحید من به جلوه ی قرآنی ات سلام
بانوی من به محشر نورانی ات سلام
اسلام را به ساحت تو افتخارهاست
جانان من به شور مسلمانی ات سلام
روح نماز شب ، تو کمال تهجدی
وقت سحر به دیده ی بارانی ات سلام
زیباترین ترانه ی جاوید بندگی
زهرا تویی به شیوه ی عرفانی ات سلام
هر لحظه در عروج و کمال دوباره ای
ای داده حق ، کرامت یزدانی ات سلام
سائل نشد ز کوی تو دست تهی رود
ای مهربان به دائم الاحسانی ات سلام
در هر قدم به رهگذرت لاله ای شکفت
ای گلشن وفا به گل افشانی ات سلام
تنها نه بر حماسه ی جانبازی ات درود
جانا به سوز ناله ی پنهانی ات سلام
تصویر دست بسته قرار تو را ربود
ای صابره ترین ، به پریشانی ات سلام
یعقوب دل دعای

  • شنبه
  • 16
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 16:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( دارم عذاب می کشم و آب می کشم ) * حسن لطفی

2648

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( دارم عذاب می کشم و آب می کشم ) دارم عذاب می کشم و آب می کشم
با چاه آه از دل بی تاب می کشم
بعد از سه ماه گونه ی مهتاب دیدنیست
دارم خجالت از رُخِ مهتاب می کشم
کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می شوم
کِی رَخت خویش از دل سیلاب می کشم
سلمانِ پیر زیر بغل های من گرفت
خود را به روی شانه یِ اصحاب می کشم
عکس تو مانده است به دیوار خانه ام
دستی که بسته شد روی این قاب می کشم
من هرچه می کشم همه از دست قنفذ است
داد از مغیره گوشه ی محراب می کشم
از کوچه از غلاف و در و تازیانه اش
از روسری و بستر و خوناب می کشم
دارم لباسِ سوخته ات را جمع می کنم
این میخِ لخته خون زده را آب می کشم

شاعر : حسن لطفی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 05:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( خوشا خدا که تو را زیر بال و پر دارد ) * علی اصغر ذاکری

2728
-1

شعر حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت -( خوشا خدا که تو را زیر بال و پر دارد ) خوشا خدا که تو را زیر بال و پر دارد
دلش نمی آید دست از تو بردارد
زمین عزادارت، گرچه عرش از امشب...
... تو را که دارد انگار تاج سر دارد
صدای گریه می آید ولی دلیلش چیست
که گریه ی حسنت سوز بیشتر دارد
چگونه از داغت نشکنند طفلانت
که پهلوان تو هم دست بر کمر دارد
به جای چشم دو دریا، به جای دل آتش
به جای آه نفس در نفس شرر دارد
چگونه از داغت نشکنند وقتیکه
خدا در این باره چشم های تر دارد
شبیه داغ بزرگ تو هیچ داغی نیست
که مستقیم اثر بر خودِ جگر دارد
نپرس دیگر، یارای شرح دادن نیست
فقط خداست که از حال من خبر دارد
صلاح کار فقط قدردانی از یار است
هر آنکه بعد از این فرصتی اگر دارد
دلم گرفته عزیزم! برای دیدارت

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 05:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر حضرت زهرا(س)-غربت امیرالمومنین(ع) -( راضی به هر قضای خدا می روی علی ) * وحید قاسمی

4018
1

شعر حضرت زهرا(س)-غربت امیرالمومنین(ع) -( راضی به هر قضای خدا می روی علی ) راضی به هر قضای خدا می روی علی
چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی
دارم به فتح خیبر تو فکر می کنم
با دست های بسته کجا می روی علی!؟
ای سرشناس شهر، برای تو خوب نیست!
مسجد چرا بدون عبا می روی علی!؟
آشفته حالِ فاطمه ی پشتِ در نباش
قدر خودت به هول و ولا می روی علی
آیینه ی شکسته ی این کوچه ها منم
ازمن شکسته تر تو چرا می روی علی!؟
بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است!
داری چه زود کرببلا می روی علی!
این کوچه، آخرش ته گودال می رسد
داری میان حرمله ها می روی علی

شاعر : وحید قاسمی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 05:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-غربت امیرالمومنین(ع) -( نگاه حیدری اش خیره خیره بر در بود ) * حسین ایزدی

3486
2

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت-غربت امیرالمومنین(ع) -( نگاه حیدری اش خیره خیره بر در بود ) نگاه حیدری اش خیره خیره بر در بود
و نیمه های وجودش میان بستر بود
نفس نفس زدن فاطمه عذابش داد
که چشم او همه شب تا خود سحر تر بود
زمین نخورده کسی پیش چشم غیرتی اش
یگانه یار غریبان شهر، حیدر بود
علی، علی است میان مدینه تا وقتی...
کنار حضرت مولا، وجود کوثر بود
و پشت گرمی او در کشاکش سختی
نگاهِ فاطمیِ دختر پیمبر بود
فدک بهانه شده بود، کینه دیرینه است
تمام نقشه ی شان انتقام خیبر بود
برای قتل علی تیر و نیزه کاری نیست
برای کشتن او راه های بهتر بود...
هجوم و آتش و دود و غلافِ نامردی...
...دو دست بسته و چشمی که سوی دلبر بود
ندای (فضه خُذینی) بلند شد، یعنی...
ز دست رفته...تمامِ امیدِ مادر بود
هنوز فکر و

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 05:59
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( همین که آه میکشی، حیدر خجالت میکشد ) * حسین ایزدی

3742
3

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( همین که آه میکشی، حیدر خجالت میکشد ) همین که آه میکشی، حیدر خجالت میکشد
از این نگاه خسته تا محشر خجالت میکشد
تا ماجرای کوچه را یک یک حکایت میکنی
حس میکنم غیر از حسن، معجر خجالت میکشد
پهلو به پهلو میشوی، دردت مکرر میشود
پهلو اگر آرام شد، از سر خجالت میکشد
یک سوم از سادات را با فاطمه آتش زدند
حالا کنار شعله، خاکستر خجالت میکشد
آری یقینا هر چه شد، بین در و دیوار شد
وقتی مقصر بوده میخِ در، خجالت میکشد
هر روز درد تازه ای در پیکرت رو میشود
از رنگ سرخ پیرهن، بستر خجالت میکشد
هنگام دفن فاطمه، دستی ز قبر آمد برون
حالا علی در لحظه ی آخر خجالت میکشد

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( رشیده ام چه شده دست بر کمر داری؟ ) * حسین ایزدی

2990

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( رشیده ام چه شده دست بر کمر داری؟ ) رشیده ام چه شده دست بر کمر داری؟
به جای خنده چرا چشم های تر داری؟
جمیله ام چقدر صورتت عوض شده است
حبیبه ام چه شده حال محتضر داری؟
طبیبه ام که نگاهت مسیح قلب من است
نرو، نرو، تو که از حال من خبر داری
از این نگاه پر از اشک می توان فهمید
چه خاطرات مگویی از آن گذر داری؟
برای وضعیت پهلویت ضرر دارد
اگر ز روی زمین پرِّ کاه برداری
قرارمان که ز یادت نرفته فاطمه جان
شریک غربت من نیت سفر داری؟
میان کوچه خودم با دو چشم خود دیدم
تو بیشتر ز چهل مرد هم جگر داری
چگونه ضربه به تو این همه اثر کرده؟
تویی که از پر جبرییل ها سپر داری

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:02
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( هر شب ز درد تا به سحر آه میکشی ) * حسین ایزدی

2730

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -(  هر شب ز درد تا به سحر آه میکشی ) هر شب ز درد تا به سحر آه میکشی
آهسته با دو دیده ی تر آه میکشی
آیات زلزلت همه تأویل می شوند
وقتی که تو ز عمق جگر آه میکشی
با اینکه درد ها نفست را بریده اند
ضجه نمیزنی و دگر آه میکشی
این آه آه تو همه از دست درد نیست
از غربت من است اگر آه میکشی
محسن، حسن، حسین، و یا زینب و علی
داری برای چند نفر آه میکشی؟
وقتی نگاه تو به حسن خیره می شود
آیا برای پاره جگر آه میکشی؟
این آه آه تو به خدا می کشد مرا
بانوی خسته ام چقدر آه میکشی؟

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:03
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات -( با ذات خدا، ذات و مقامت واجب ) * حسین ایزدی

2419
1

شعر حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات -( با ذات خدا، ذات و مقامت واجب ) با ذات خدا، ذات و مقامت واجب
ای باطن کعبه احترامت واجب
"لا ینطق عن الهوی" است تفسیر شما
یعنی که عمل به هر کلامت واجب
از سوی پدر به تو مکرر صلوات
مانند نماز است سلامت واجب
ما نوکر نوکران زهرا هستیم
پس بوسه به دستان غلامت واجب
هرگز نشدی مکدر از صبر علی
چون صبر شده است بر امامت واجب
احساس نبوده همه اش ایمان است
در کوچه و پشت در، قیامت واجب
"یا مهدی" تو ز پشت در یعنی که...
بر حضرت مهدی انتقامت واجب
در روز جزا حکم فقط حکم شماست
راضی شدن شما، قیامت، واجب
***

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:05
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-صبر مولا -( فریاد داشت در دلش.... اما سکوت کرد ) * حسین ایزدی

2274

شعر حضرت زهرا(س)-صبر مولا -( فریاد داشت در دلش.... اما سکوت کرد ) فریاد داشت در دلش.... اما سکوت کرد
شد ذره ذره آب، علی... تا سکوت کرد
چون روز روشن است علی حق محض بود
در پیش حق او همه دنیا سکوت کرد
دستش اگر چه بسته ولی دست بسته نیست
تنها به امر عالم بالا سکوت کرد
گفتند یک نفر که یهودی است، شیعه شد
وقتی که دید حضرت مولا سکوت کرد
وقتی صدای (فضه خُذینی) بلند شد
صد بار مُرد و زنده شد، اما سکوت کرد
مردی کنار همسرش از شرم گریه کرد
مردی غریب و خسته و تنها، سکوت کرد
با قاتلین فاطمه هر روز روبروست
خون شد دلش اگر چه در آنجا، سکوت کرد

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:07
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( رنگ خاکستر و خونابه که درهم شده است ) * حسین ایزدی

2525
1

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( رنگ خاکستر و خونابه که درهم شده است ) رنگ خاکستر و خونابه که درهم شده است...
چهره ات زیر کبودی ش چه مبهم شده است
آنقدر درد کشیدی ز خوراک افتادی....
قوت تو آه و کمی گریه نم نم شده است
کوه صبری ولی از درد به خود می پیچی
بعد از آن ضربه ی در طاقت تو کم شده است
من شریک غم و شادی تو ام فاطمه جان
مثل قد خم تو، قامت من خم شده است
دور بازوی علی مثل رخ تو زخم است
این هم از لطف طناب است که محکم شده است
پیش چشمت که حسین می گذرد، می شکنی
در دلت صحنه گودال مجسم شده است؟
چادر خاکی تو روی زمین نیست دگر
بر در خیمه مهدی تو پرچم شده است

شاعر : حسین ایزدی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:08
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( جرییل آمده به پرستاری شما ) * حسین ایزدی

3415

شعر حضرت زهرا(س)-بستر شهادت -( جرییل آمده به پرستاری شما ) جرییل آمده به پرستاری شما
فطرس به سینه می زند از زاری شما
با گریه ی تو عرش خدا گریه می کند
حتی خدا نشسته به غمخواری شما
تنها فدک نه، محسن تان را گرفته اند
یک نسل محسنی است طلبکاری شما
چشمت، سرت، تمام تنت درد می کند
یک ... دو ... سه تا نبوده گرفتاری شما
تا آه می کشی علی از هوش می رود
خیبر شکن شکسته ز بیماری شما
با آه تو حسین و حسن آه می کشند
زینب نشسته است به دلداری شما
در کوچه پرچم علوی دست های توست
حیدر نداشته به علمداری شما
دستت شکست و بعد غرور علی شکست
ساده نبوده حرف فداکاری شما
بدتر ز اهل کوفه زنان مدینه اند
یک تن نیامده به هواداری شما
آتش گرفته جان در و میخ و پیرهن ...
یک خانه است غرق عزا

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:09
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شعر حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم -( وقتی که می افتد، می افتم بی اراده ) * امیر عظیمی

2576

شعر حضرت زهرا(س)-کوچه بنی هاشم -( وقتی که می افتد، می افتم بی اراده ) وقتی که می افتد، می افتم بی اراده
مادر به من افتادگی را یاد داده
او می دود در کوچه با رنگی پریده
من می دوم دنبال او، پای پیاده
من می دوم این کوچه ها را با دلی خون
او می رود پیش پدر خاکی و ساده
آمد به خانه مادرم مثل همیشه
انگار اصلاً اتفاقی رخ نداده
امّا خودم دیدم که مردی راه سد کرد
با مادرم آن بی حیا در کوچه بد کرد
سیلی زد و مادر به روی خاک افتاد
روح پدر با سر به روی خاک افتاد
از روی ماه فاطمه در کوچه ای تنگ
دیدم هزار اختر به روی خاک افتاد
یک گل در این دنیا ز پیغمبر به جا بود
آن هم ولی پرپر به روی خاک افتاد
مادر زمین افتاد امّا شکر می کرد
با چادر و معجر به روی خاک افتاد
ای وای از کربُبلا و عصر

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( درست لحظه ی برخورد داس با ساقه ) * امیر عظیمی

2653

شعر حضرت زهرا(س)-حمله به بیت ولایت -( درست لحظه ی برخورد داس با ساقه ) درست لحظه ی برخورد داس با ساقه
صدای مرگ به گوش درخت می آید
به گوش داس صدایی نمی رسد ، امّا
به گوش باغ خروش درخت می آید
درست مثل همان ساقه ی غیور و رشید
به کوچه مادر سادات تا هویدا شد
به ضربه های چهل دیو داس بدست
چنان درخت وجود شکسته اش تا شد
همین که در وسط کوچه برگریزان شد
صدای پای شیاطین به آسمان پیچید
طنین خش خش برگی که زیر پا افتاد
طناب غم شد و بر دست باغبان پیچید
و دست بسته که بوده، بجز امامی که
کنار هیبت او قدّ کوه خم می شد
و ذوالفقار علی تا برقص می آمد
وجود دور و بر او پر از عدم می شد
نبست دست علی را کسی بجز دنیا
که جلوه اش بخدا اولّی و دوّمی اند
تبر بدوش کنار سکوت و صبر علی
پی شکست غرور

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 امیر عظیمی

شعر امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه -( دلم بی حضورت قراری ندارد ) * امیر عظیمی

2567
2

شعر امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه -( دلم بی حضورت قراری ندارد ) دلم بی حضورت قراری ندارد
بدون تو سالم بهاری ندارد
پس از تو سوار قباپوش، قلبم
شده اسب سرکش، مهاری ندارد
و هر قدر این اسب سرکش بتازد
بدون سوار اعتباری ندارد
بیا تا ببینی که این هفته با تو
دگر جمعه ی گریه داری ندارد
اگر تو نیایی دگر حیدر دین
به دستان خود ذوالفقاری ندارد
بیا، ای دلیل غریبی حیدر
ببین مادر تو مزاری ندارد
عزادار بوده چرا می زندندش
کسی را که جز گریه کاری ندارد

شاعر : امیر عظیمی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بی تـو شب های علی تـار شده زهرا جان ) * سید محسن حبیب الله پور

3803
5

شعر شهادت حضرت زهرا(س) -( بی تـو شب های علی تـار شده زهرا جان ) بی تـو شب های علی تـار شده زهرا جان
رفــتـــی و بـــاز دلـــم زار شده زهرا جان
روزهاخانه نشین هستم و شب گرد شدم
همسرت بیکس و بی یـار شده زهرا جان
خیـــز از خـاک و علی را بـه تمـاشـا بنـگــر
نیمه شب مـوسـم دیــدار شده زهرا جان
روی قـبـر تـو ســرم هسـت بـگـویـم بـا تـو
درد ایـن سیـنـه که اسـرار شده زهرا جان
قنفـذ پـسـت بـه مـن طعنه زنان می گویـد
پـهـلــوان اسـت گـرفـتـــار شده زهرا جان
می کنـم صـبـــر بـه هـر زخـم زبـانـی امــا
کــــار طــفـــلان تــــو آزار شده زهرا جان
خـفـتــه ای و خـبـــر از خـانـه نداری خانـم
حــرف خــانـــه در و دیــوار شده زهرا جان
از سر قـبــر تـو می آیــم و مـن می بیـنـ

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( باید از دوست بخواهیم هدف گم نشود ) * سید محمد میر هاشمی

3588
1

شعر مرثیه حضرت زهرا(س) -( باید از دوست بخواهیم هدف گم نشود ) باید از دوست بخواهیم هدف گم نشود
ای جماعت بپذیریم که صف گم نشود
رهروانی که به دنبال نگار آمده اید
خیمه ی دوست پی آب و علف گم نشود
این همه آمد و شد ، شام و سحر ، کوی به کوی
بهر آن است ره عز و شرف گم نشود
راه طولانی و انواع بلاها ، هشدار !

گوهری را که دل آورده به کف گم نشود
راه ما راه ولایی است به امید علی
مدد از غیب رسد راه نجف گم نشود
کشته ی دوست شدن قدمت خلقت دارد
همتی شیوه ی خوبان سلف گم نشود
راه و بیراهه زیاد است ولی ای یاران
عاشق و دلشده ی وادی طف گم نشود
آری ای منتظران بانگ ظهور دلبر
در هیاهوی نی و نغمه ی دف گم نشود

شاعر : سید محمد میر هاشمی

  • یکشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1393
  • ساعت
  • 06:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد